صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

قبله‌گاه معظم1

تاریخ سند: 26 بهمن 1339


قبله‌گاه معظم1


متن سند:

از‌: نیویورک تاریخ‌: 15 فوریه 26 /11 /1339
قبله‌گاه معظم1
13391126
بعد از عرض سلام و دست‌‌بوسی، از دیشب می‌دانستم که امروز، علی فاطمی تظاهرات در جلو جامعه ملل راه می‌اندازد. لذا امروز بعدازظهر دوباره با مدارکی به (F .B . I) رفتم و باز هم وضع را توضیح دادم و اصرار و ابرام کردم که اینها کمونیست هستند و این تظاهرات با جنبش‌های آفریقایی که روسها دامن می‌زنند و امروز صبح در داخل U . N افتضاح آن را دیدید، رابطه مستقیم دارد. البته در اداره مزبور، به صمیمیت و صداقت بنده باور‌ می‌نمایند باز هم یادداشت‌های فراوان کردند و آدرس خانه علی فاطمی و دکتر شایگان2 را نوشتند؛ منتهی در اینجا اعتصاب و تظاهرات به اندازۀ[اِی]کار طبیعی و پیش پا افتاده است که چندان اهمیت قائل نیستند و تمام سعی بنده این بود که به دایره مبارزه با کمونیسم بفهمانم که اینها به وسیله کمونیست‌های بین‌المللی اداره می‌شوند؛ شاید آقای دکتر شایگان مخبط و مختل‌الحواس خودش هم خبر ندارد، هم چنانچه که در زمان لیدرشان،3 به وسیله آنها چرخانده می‌شدند.
بعد از بحث مفصل دو ساعته در اداره مزبور، چون به ساعت چهار بعد از ظهر که موعد تظاهرات بود نزدیک می‌شد، از F . B . I خارج و به جلو U . N آمدم. از گوشۀ[ای] ناظر شدم و دیدم فایده ندارد؛ باید به خود آنها مخلوط شوم؛ به نزدیک‌تر رفتم. هاشمی نام که از جوانان کم‌سن و بی‌تجربه است. بنده را دید و گفت آقای دکتر بفرمایید. در این موقع، عده 22 نفر بود و بعد از نیم ساعت، خانم فاطمی هم از کار خارج و با یک دختر دیگر به محل رسید و چند نفر هم آمدند. البته هر پنج دقیقه می‌شمردم حداکثر عدۀ[ای]که توانستم بشمارم 34 نفر بود و هرگز از 34 نفر تجاوز نکرد.
چون به طوری که استحضار حاصل شده است، به طور بی‌سابقه امروز سیاهان آفریقایی در داخلU . N اغتشاش نمودند، احتیاط زیاد به عمل آمده بود و در داخل [ناخوانا] دانشجویان را قرار داده و اطرافش را پلیس محاصره کرده بود که در آن محیط به طول 20 متر و عرض چهار متر (تقریبی) هر چه می‌خواهند بکنند. این عده را، علی فاطمی و فرامرز فاطمی اداره می‌کردند.
وارد شدنم به داخل آنها بسیار خوب شد، زیرا فوراً فهمیدم که بین این عده معدود، دو نفر غیرایرانی هم وجود دارد و آمریکایی هستند و شخصاً با آنها اول به زبان فارسی آغاز مکالمه نمودم که شخصاً هر کدام به طور جداگانه گفتند من ایرانی نیستم و انگلیسی صحبت کردیم. گفتم خوشبختم که با ما همدردی می‌کنید. یکی جواب داد که مرا دوستم آورده است و دیگری که پیپ می‌کشید گفت من ... [ناخوانا] وارد صف شدم. یک دختر آمریکایی هم بود که بیانیه منتشر می‌کرد. به فارسی گفتم چند تا هم بدهید من تقسیم کنم. گفت من آمریکایی هستم. به انگلیسی گفتم. گفت خیلی متشکرم بفرمایید و قسمت عمده بیانیه‌ها را از دست او گرفتم.
یک دختر سیه‌چردۀ ایرانی هم بیانیه تقسیم و پخش می‌کرد؛ بعلاوه زن فاطمی که بعداً آمد. دختر دیگری به نام دوشیزه اسفندیاری با یک دختر دیگر ایرانی بود، که اسمش را بعداً یاد می‌گیرم. تجسس زیاد را صلاح ندانستم. در درجه دوم اهمیت، بعد از فاطمی‌ها، آقای نخشب4 و اردلان بودند که آنها هم برای اینکه در عکس شناخته نشوند، تغییر لباس داده و عینک سیاه زده بودند. در حین قدم زدن در محوطه مذکور، سر و صدایی راه افتاد و یک نفر عکاس که علامت خبرنگاری به سینه و کلاه نداشت، عکسی با فلاش برداشت. علی فاطمی به طرف پلیس رفت؛ بنده هم نزدیک شدم. به پلیس گفت که این شخص را مقامات دولتی فرستاده‌اند؛ عکاس روزنامه نیست. آن شخص گفت مگر شما طرفداران دولت نیستید. فاطمی با استادی گفت چرا هستیم. گفت مرا هم یک نفر مأمور ایرانی اجیر کرده که عکس بردارم. فاطمی به پلیس گفت دیدید من خلاف نگفته‌ام. پلیس آن شخص را که آمریکایی بود، از محوطه دور کرد.
عده مزبور در پیشاپیش یک پرچم ایران بدون شیر و خورشید حمل می‌کردند و جمعاً هشت عدد کارتون نوشته شده بود که دو عدد به فارسی بود، اظهار همدردی با دانشگاه تهران و شش عدد آن انگلیسی «ما انتخابات آزاد می‌خواهیم. ما آزادی می‌خواهیم. در ایران آزادی نیست» و شعارهایی که به زبان انگلیسی می‌دادند، همین‌ها بودند. در بین تظاهرکنندگان، یک دکتر هم به نام آقای دکتر قهرمانی بود که از پاریس می‌شناسمش و او هم بنده را خوب می‌شناسد و می‌داند که ما در پاریس پیشقدم مبارزه با کمونیست‌ها بودم. البته به روی خود نیاورد و وضعش به نظر بنده مشکوک بود.
برگزاری این تظاهرات، اگر مأمورین وزارت امور خارجه و [ناخوانا] هم دنبالش را خوب بگیرند، فوق‌العاده به نفع مملکت ما تمام شد‌:
1 . اول اینکه پلیس آمریکا فهمید که بین این تظاهرات و اغتشاش سیاهان آفریقایی، تظاهرات مسکو و پاریس ... [ناخوانا] رابطه هست و در این مورد توضیح کامل داده‌ام و باید سفارت و کنسولگری از این نقطه بچسبند که فوق‌العاده مهم است و مقامات مافوق آمریکایی هم در جریان امروز صبح سیاهان، شدیداً عصبانی هستند و روزنامه‌ها مفصلاً نوشته‌اند. لازم است این رابطه را به مقامات مکرراً گوشزد نمود.
2 . دوم کمی عده بود، که افتضاح‌آمیز بود و با یک سیاست و نقشه سیستماتیک می‌شود به آمریکایی‌ها فهماند که از این عده انگشت‌شمار، بعضی‌ها مثل زن فاطمی محصل نیستند. بعضی‌ها ایرانی نبوده‌اند و اشخاص محروم و عمو و دائی مردۀ[ای] هستند که مطابق قوانین مملکتی محاکمه و اعدام شده‌اند. اینها به کمونیست‌ها چسبیده، می‌خواهند آشوب راه بیاندازند.
3 . ماسکه شدن این تظاهرات جزیی با سیاهان در صبح امروز و بعد از ظهر امروز بود که از ساعت چهار در فاصله پنج متری سیاهان تظاهرات می‌کردند و تمام عکاسها و تلویزیونها برای آنها بود، به طوری که الساعه که تمام روزنامه‌های شب که بعد از ساعت ده شب از چاپ درآمده است، در جلویم است و الساعه فراغت حاصل کرده‌ام که همین عده محدود را طرفداران سیاهان آفریقایی می‌نویسند و هیچکدام از روزنامه‌های امشب، اسمی از تظاهرات ایرانی و یا محصلین ایرانی نبرده است؛ در صورتی که هر کدام چندین صفحه راجع به اغتشاش و تظاهرات سیاهان و طرفدارانشان، یعنی به طوری که دیگر تظاهرات‌کنندگان بر علیه قتل 5 Lumumba نوشته‌اند.
تظاهرات حوالی ساعت پنج تمام‌ می‌شد، که بنده گفتم من کار دارم باید بروم. از آنجا به اداره روزنامه DAILY NEWS و خبرگزاری C . B . News رفتم و عکس‌هایی را [که] از تظاهرات گرفته‌اند، خواستم که بخرم. در دیلی‌نیوز گفتند هر عکسی را که در روزنامه دیدید، بدهید تا به[برای] شما کپی تهیه نماییم و آژانس C . B . News گفت بعد از جمعه بیایید برایتان می‌دهم. امیدوارم که انشاءالله تا آخر این هفته، یک حلقه نوار و یا عکس‌های جاندار خوب تقدیم حضور مبارک نمایم.
به طوری که عرض شد، در روزنامه‌های امشب مطلبی که قابل تقدیم باشد نیست و اصلاً و ابداً اسمی برده نشده است. فردا صبح زود، تمام روزنامه‌ها را خریده نگاه می‌کنم؛ اگر مطلبی بود دوباره طی عریضۀ[ای] دیگر تقدیم می‌دارم.
مطلب مهم دیگر این است که فاطمی و نخشب و اردلان را در اوایل خیلی خوب جلب کرده بودم، به نظرم تحقیقی کردند و یا حرف‌هایی شنیده‌اند که دیگر آن صمیمیت سابق را نشان نمی‌دهند؛ لذا مقرر فرمایند آقای دکتر دادفر و یا در اداره شخص دیگری به امضاء برادرم، دکتر نصرت‌الله خاقانی، نامۀ[ای] به من نوشته و طی آن بنده را ملامت نمایند که گزارش‌های بسیار بدی مأمورین سازمان امنیت و اداره سرپرستی محصلین راجع به تو داده‌اند و وضعت در خطر است؛ اولاً ترتیبی بده که رفع سوءتفاهم در تهران شود و ثانیاً فکر زن و بچه‌ات را در ایران بکن، تا بنده برای جلب اعتماد فاطمی به او نشان بدهم. اگر صلاح باشد که نامه رسمی از طرف وزارت فرهنگ به هر لحنی که بنویسند، باز بنده مطیع هستم و شغل و سمت و سر خودم را فدای وطنم و استقلال و آرامش میهن می‌کنم. منظور این است که اعتماد این خائن‌ها جلب شود.
موضوع دیگر اینکه استدعا دارم مقرر فرمایند ملاحظه جنبه‌های روان‌شناسی بشود و مقامات رسمی با نامه‌های علنی، دانشجویان بی‌طرف را عصبانی نکنند؛ البته آنها تقصیری که ندارند، نسبت به محیط و رسوم ایران عمل می‌کنند که نتیجه معکوس می‌دهد، مثلاً همین فاطمی، نامه سفارت کبری را به دانشجویان آمریکایی و اتحادیه بین‌المللی نشان می‌دهد و آنها را هم تحریک می‌نماید. بنده اخیراً مجبور شده‌ام از طریق دانشگاه Columbia با آنها هم تماس بگیرم.
مطلب قابل عرض دیگر اینکه در اینجا آقای دکتر اسفندیاری، سرپرست سابق محصلین، که فعلاً سمت وابسته فرهنگی دارد، زیرکاهی در این اختلافات و تظاهرات دست دارد و می‌خواهد چنان وانمود نماید که اگر او را سرپرست بکنند، این سر و صداها می‌خوابد. به یکی از محصلین که نام او دکتر معین‌زاده است، گفته است برو ببین چه می‌کنند. آن هم گفته می‌ترسم ارزم را قطع نمایند؛ من دانشجوی دولتی هستم. به عقیده حقیر این شخص هم فعلاً در امریکا نباشد بهتر است و در تهران نیز اگر تحت نظر قرار بگیرد، مطالب مهمی استنباط می‌گردد.
دیگر اینکه اگر صلاح تشخیص فرمایند، مقرر فرمایند برای عرض گزارش حضوری بلیط ارسال شود بنده به تهران بیایم که به دو شکل ممکن است، یا باید دیدن فامیلم در عید نوروز را عنوان نمایم، یا اینکه در 48 ساعت بیایم هیچکس حتی خانواده‌ام ندانند و فوراً برگردم. ویزای آمریکا دارم به ویزای هیچ دولتی هم احتیاج نیست.
احترامات فائقه [ناخوانا] دست مبارک را می‌بوسد . دکتر خاقانی
البته شنبه صبح اعلامیه و در صورت بودن مطالبی روزنامه و با سعی بلیغ فیلم و عکس تقدیم حضور مبارک خواهد شد.
______________________
1. مخاطب این نامه سپهبد کیا است.
2. سیدعلى شایگان، فرزند حاج سیدهاشم مولى از معاریف شیراز در 1281 ﻫ ش در شیراز به دنیا آمد و علوم قدیمه و فقه اسلامى و دوره‌ی دبیرستان را در آن شهر آموخت، سپس به تهران آمد و در رشته‌ی علوم سیاسى فارغ‌التحصیل شد و در سال 1307 جزو نخستین گروه دانشجویان برگزیده به اروپا رفت و در رشته‌ی حقوق بین‌الملل از دانشگاه پاریس درجه دکتری گرفت. در سال 1312 در دانشکده‌ی حقوق به تدریس پرداخت و در سال 1319 به سمت استاد دانشگاه حقوق و سپس معاون آن دانشکده منصوب شد. شایگان از شهریور 1320 وارد جهان سیاست و در سال 1324 معاون وزیر فرهنگ شد و سپس به وزارت فرهنگ رسید. در سال 1327 پس از تیراندازى به سوى شاه و اتهام شرکت حزب توده در این سوءقصد، وکالت سران بازداشتى حزب توده را به عهده گرفت. با اوج گرفتن نهضت ملى، دکتر شایگان از سوى مردم تهران کاندیداى نمایندگى دوره شانزدهم شد. پس از کودتاى 28 مرداد 1332 وى مانند دیگر یاران دکتر مصدق همچون دکتر حسین فاطمى، مهندس حبیبى و دکتر صدیقى به دادگاه نظامى برده شد. وى در دادگاه بدوى به زندان ابد و در دادگاه تجدیدنظر به 10 سال زندان محکوم گردید که پس از سه سال به علت کسالت شدید آزاد شد و به آمریکا رفت. وى در سال‌هاى آخر عمر خود رهبرى نهضت ملى ایران علیه رژیم را در آمریکا بر عهده داشت و نشریاتى در خارج زیر نظر وى چاپ مى‌شد. وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى دوبار به ایران آمد و با اعضاى جبهه ملى تماس‌هایى برقرار کرد. تا اینکه سرانجام در نیمه‌ی اردیبهشت سال 1360 در آمریکا در سن 79 سالگى از دنیا رفت و هفته‌ی آخر اردیبهشت ماه، جنازه‌ی وى به ایران انتقال یافت و در کنار آرامگاه اللهیار صالح به خاک سپرده شد.
3. منظور، دکتر محمد مصدق است.
4. محمد نخشب فعالیت سیاسى را از آغاز دهه 1320 در حزب ایران آغاز کرد و در بهمن 1331 از حزب ایران انشعاب پیدا کرد و جمعیت آزادى مردم ایران را تشکیل داد. این جمعیت در تداوم ایدئولوژى و برنامه‌هاى خداپرستان سوسیالیست، اسلام و سوسیالیسم را مرام خویش قرار داد و به دفاع از ناسیونالیسم نهضت ملى ایران و حکومت دکتر مصدق پرداخت. این جمعیت روزنامه «مردم ایران» را ارگان خود قرار داد و شعارش «مردم ایران متحد شوید» و دفاع از مبارزات ضداستعمارى و ضداستبدادى بود. وی نهضت خداپرستان سوسیالیست را تشکیل داد. در دهه‌ى 1340 راهى آمریکا شد و به عنوان کارمند سازمان ملل متحد مشغول کار گردید. محمد نخشب در سال 1355 در آمریکا درگذشت.
5. پاتریس لومومبا میهن‌پرست و رهبر استقلال کنگو که در سال 1925 میلادی متولد شد. پس از پایان تحصیل از دانشکده «سوربون‌» فرانسه‌، حزب سیاسی ملّی کنگو را در زئیر تشکیل داد و هدفش مبارزه برای رهایی وطنش از استعمارگران بلژیکی بود. بارها به زندان افتاد و تبعید شد. سرانجام بلژیک با برگزاری انتخابات عمومی در مستعمره خود موافقت کرد. حزب «لومومبا» واجد اکثریت شد و او می‌بایستی رئیس‌جمهور می‌شد، ولی به نخست‌وزیری اکتفا کرد. بلژیکی‌ها که حاضر به رها کردن مستعمرۀ زرخیزی چون کنگو نبودند، با برانگیختن یکی از سرسپردگان خویش به نام «موسی چومبه‌» و تجزیه ایالت «کاتانگا» و ایجاد جنگ داخلی و علم کردن نظامیانی چون ژنرال «موبوتو» کودتایی را علیه او دامن زدند و سرانجام رهبر استقلال کنگو را در سال 1961 به طور فجیعی به قتل رسانیدند.
ر.ک‌: سیمای نامداران‌، حسام‌الدین امامی‌، صص 311ـ312.

منبع:

کتاب سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 348




صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.