تاریخ سند: 29 خرداد 1356
تماس شخص ناشناسی با علی اصغر حاج سیدجوادی
متن سند:
312
20 ه 12 شماره : 21561 /20 ه 12
روز 25 /3 /36 شخص ناشناسی با نامبرده بالا تماس حاصل و اظهار داشت
اعلامیه فروهر و سنجابی را دیده اید حاج سیدجوادی پاسخ داد من ندیده ام ولی
شنیده ام کثافت است ناشناس گفت صادق وزیری هم به من گفت خیلی کثافت
است حاج سیدجوادی1 گفت به قدری مبتذل و عامیانه است که عجیب بود و
اصلاً باعث آبروریزی است
ولی خوشبختانه همان سه
نفر اعضا دارد ناشناس گفت
به قول یکی از بچه ها الان
هرکسی بخواهد هر چه
بنویسد در مقابل نامه حاج
سیدجوادی صغراست
بنابراین دیگر نوشتن آنها
بی فایده است و ارزش ندارد
حاج سیدجوادی گفت واقعا
هم همین طور است و ادامه
داد این مردکهای احمق
می خواستند زیر آن را امضا
کنند (منظور نامه سرگشاده
خودش که به عنوان آقای
معینیان نوشته بود) ناشناس
گفت جرأت نداشتند و سرانجام قرار شد ناشناس به ملاقات حاج سیدجوادی
برود.
نظریه یکشنبه : خبر صحت دارد و صحبت نامبردگان درباره نامه سرگشاده ای
است که داریوش فروهر و دکتر کریم سنجابی و شاپور بختیار اخیرا به حضور
شاهنشاه آریامهر تقدیم داشته اند و از مفاد آن انتقاد می کردند.
نظریه سه شنبه : نظریه یکشنبه تأیید می گردد.
نظریه چهارشنبه : نظریه سه شنبه مورد تأیید است.
توضیحات سند:
1ـ دکتر علی اصغر حاج
سیدجوادی در سال 1304 ش
در تهران متولد شد.
کارشناسی
رشته حقوق را در دانشگاه
تهران و دکترای فلسفه را از
دانشگاه سوربن فرانسه گرفت.
حاج سیدجوادی ابتدا به
عضویت حزب توده ایران
درآمد.
در جریان انشعاب همراه
خلیل ملکی و جلال آل احمد به
حزب زحمتکشان ملت ایران و
سپس نیروی سوم پیوست.
پس از کودتای 28 مرداد به
عضویت جامعه
سوسیالیست های نهضت ملی
درآمد و در کنار کار سیاسی به
فعالیت های مطبوعاتی روی
آورد.
در روزنامه «دایار»
حسن ارسنجانی مقاله نوشت.
زمانی با روزنامه اطلاعات و
سپس کیهان همکاری می نمود با
تأسیس کانون نویسندگان به
عضویت کانون درآمد.
پس از
پیروزی انقلاب اسلامی «جنبش
سیاسی» را پایه گذاری نمود.
با
شدت فعالیت های منافقین به
سازمان پیوست.
پس از 30
خرداد 1360 به فرانسه پناهنده
شد و به عضویت شورای
مقاومت ملی پذیرفته شد.
پس
از مدتی از شورا اخراج گردید و
به کار مقاله نویسی در نشریات
ملی بعضا نزدیک به محافل
سلطنت طلبان مشغول شد.
بحران ارزشها / حکایت
همچنان باقی است / فرهنگ
جهان سوم / اعراب و اسرائیل
و...
منبع:
کتاب
شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک صفحه 405