تاریخ سند: 9 مرداد 1357
موضوع: مجلس ختم آخوند ملا علی و کافی
متن سند:
به: 312 شماره: 94026 /20 ه
از: 20 ه 12
از ساعت 1800 الی 2000 روز جاری 9 /5 /37 مجلس ختم نامبرده بالا با حضور حدود 5000 نفر از طبقات مختلف مردم در مسجد ارک واقع در میدان ارک برگزار گردید ابتدا آیاتی از کلاماله مجید تلاوت و سپس معممی به نام احمد حسین [حسینی] همدانی1 به وعظ پرداخته و در مورد علم و دین و ایمان آخوند ملاعلی صحبت و اعلامیهای از طرف خمینی به شرح زیر عنوان نمود.
1ـ از همبستگی شما در وقایع اخیر تشکر میکنم.
2ـ دستگاهها اخیراً انتخابات را پیش آوردهاند تا همبستگی مسلمانان را از هم بپاشند خودم فعلاً نظری ندارم نظریه خود را به موقع اعلام خواهم کرد.
3ـ آمار دقیق کشته شدگان وقایع اخیر تبریز، یزد، رفسنجان، جهرم، به خصوص حادثه اخیر مشهد به دقت تعیین و اگر توانستید به خانواده آنها کمک کنید و ضمن تسلیت به بازماندگان آنان خودم به موقع نسبت به تأمین زندگی بازماندگان آنان اقدام خواهم کرد در خاتمه اعلامیهای تحت عنوان درود درود درود خمینی پخش شد که پلیس مستقر در مسجد تعدادی را دستگیر و بقیه به تدریج از مسجد خارج شدند از افراد سرشناس فقط آقای فلسفی بوده که سخنرانی نکرده است.
وضعیت پلیس خوب و افراد ارتش هم در محل مستقر بوده است.
ضمناً حدود 200 نفر از افراد متفرق شده در خیابان ری شعارهای ضد ملی و برای خمینی میدادند که با دخالت پلیس این افراد متفرق شده است.
اعلامیه قرائت شده قبلاً به استحضار رسیده است.
2
توضیحات سند:
1ـ حجتالاسلام سید احمد حسینی همدانی فرزند سید محمد در سال 1315 شمسی در شهرستان ملایر متولد شد پس از تحصیلات مقدماتی به فراگیری علوم اسلامی روی آورده و از محضر برخی اساتید و بزرگان حوزه بهرهمند گردید.
فعالیتهای سیاسی خود را با آغاز نهضت امام خمینی (ره) شروع نمود.
طی دهه چهل دو بار دستگیر و به اتهام اقدام بر ضد امنیت داخلی کشور مجموعاً چهار ماه زندانی شد.
در سال 1349 توسط ساواک احضار و مورد تذکر واقع گردید.
در آستانه انقلاب اسلامی در تاریخ 11 /5 /57 توسط کمیته مشترک ضد خرابکاری دستگیر و زندانی شد.
علت بازداشت وی سخنرانی در مسجد ارک تهران در بزرگداشت مرحوم آخوند ملا علی همدانی بود.
وی در مورخ 26 /6 /57 از زندان آزاد شد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی همچنان به فعالیت و تلاش خود ادامه داد.
حجتالاسلام حسینی در سال 1381 دار فانی را واداع گفت.
(یادداشتهای زندان، تدوین مرتضی شریف آبادی، صفحه 145، نشر موزه عبرت ایران، چاپ اول سال 1384)
2ـ حجتالاسلام سید احمد حسینی همدانی در خاطرات خود در مورد مجلس مذکور در مسجد ارک میگوید: «آقای مفتح از دانشکدۀ الهیات به من زنگ زد که آقایان شما را برای سخنرانی در مراسم مسجد ارک انتخاب نمودهاند.
95 درصد هم احتمال زندان و دستگیری دارد.
مرحوم مفتح گفتند: « برای این که شما باید اطلاعیۀ امام را بالای منبر بخوانی.
بعد از آن قطعنامهای را هم از حفظ بخوانی که موارد آن را بایستی حفظ کنی ودر ده ماده است».
یکی از موارد آن، آزادی آقای منتظری و آقای طالقانی از زندان بود.
از جمله افراد دیگری که آزادیشان خواسته شده بود، آقای صباغیان بود که من گفتم: «از آقایان روحانیون اسم میبرم و از اشخاص غیر روحانی اسم نمیبرم.
»
وقتی به مسجد ارک آمدم، دیدم غوغا است.
مسجد پر از جمعیت بود.
نیروهای مسلح و انتظامی هم در اطراف مسجد مستقر شده بودند، خوشحال بودم که با منبر صبح مسجد جامع، به موضوع تسلط پیدا کردهام.
آن گونه که به یاد دارم، رئیس کلانتری بازار که افسر بود، جلوی منبر نشسته بود.
با این حال منبر رفتم.
علاوه بر موضوعاتی که بحث کردم دربارۀ آقای آخوند، حضرت امام، آقای فلسفی هم مطالبی گفتم از جمله این که چرا باید زبان مملکت ممنوع باشد؟ چرا باید چنین باشد؟ مگر او چه گفته است؟ خود آقای فلسفی هم پای منبر من حضور داشت.
مقابل خود آقای فلسفی منبر رفتن کار سادهای نبود؛ واقعاً مشکل بود.
بعد از اتمام سخنرانی،از منبر پایین آمدم.
آقای توسلی، متصدی مسجد ارک، جلو آمد و گفت: «آقا چرا ایستادهای؟ الان تو را دستگیر میکنند.
» که من همراه آقای فلسفی از لابهلای جمعیت خارج شدم.
مأموران هر کس از دانشجویان را که از مسجد خارج میشد دستگیر میکردند.
آقای فلسفی برای عبور دادن من از مقابل مأموران جلو راه میرفت.
با زحمت از مسجد بیرون آمدیم آقای فلسفی گفت: « با ماشین خود نرو».
من هم ماشینم را در همان جایی که پارک کرده بودم رها کردم و سوار ماشین آقای فلسفی شدم.
پس از آن، به داماد برادر خانمم گفتم که برود ماشین را بیاورد.
خود هم به منزل نرفتم و به همراه آقای فلسفی به منزل ایشان رفتم.
وی گفت: « نمیخواهد امشب به منزل بروی، چون تو را حتماً میگیرند.
با این منبری که تو امروز رفتهای نمیگذارم بروی.
» آقای فلسفی در این گونه مواقع خیلی شجاع بود، ضمن آن که در موارد دیگر هم احتیاط را رعایت میکرد.
با توصیۀ ایشان، من هم منزل نرفتم، آخر شب به منزل یکی از دوستان رفتم و شام را هم آن جا خوردم.
بعد از صرف شام در منزل دوستم، گفتم که آخر شب شده است، باید بروم.
به طرف منزل راهی شدم.
وقتی رسیدم دیدم کوچۀ محل سکونت بنده در محاصرۀ پلیس است.
با ماشین که وارد کوچه شدم، دیدم جای فرار کردن نیست و من هم از فرار کردن خوشم نمیآید.
از ماشین پیاده شدم.
به منزل رفتم، دیدم در منزل هم دو، سه نفر ساواکی حضور دارند و تلفن را قطع کردهاند.
یقین کردم که به خاطر من آمدهاند.
گفتند: «شما را باید ببریم.
» به مأموران گفتم: «مسئلهای نیست؛ ولی بگذارید استحمام کنم.
» قبول کردند.
پس از بازرسی حمام، که جای فراری نداشته باشد، گذاشتند دوش بگیرم.
بعد هم چشمانم را بستند وبه زندان بردند.
سجدهای از مقامات ساواک، مسئول آن جا بود.
بعد از بازجویی مرا به زندان کمیتۀ مشترک ضد خرابکاری منتقل کردند.
این آخرین زندان من بود.
مقارن حوادث تهران در 17 شهریور و نماز عید فطر در تپههای قیطریه بود که توسط دکتر مفتح و به امامت وی برپا شد من در آن زمان زندان بودم.
پسرم محمود، بعداً برایم نقل میکرد که یکی از دخترهایم در روز 17 شهریور در میدان ژاله حضور داشته و برای حفظ جان خود به پشت یک تانک پناه برده بود که آسیبی هم به او نرسیده بود.
در زندان بودم که اخبار این حوادث را شنیدم.
( خاطرات حجتالاسلام حسینی همدانی، تدوین رحیم نیک بخت، صفحه 131 تا 135، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول سال 1382)
مشروح سخنرانی ایشان در بخش ضمائم درج گردیده است.
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 609