جناب آقای عطاءاله خسروانی
متن سند:
جناب آقای عطاءاله خسروانی
وزیر کار و امور اجتماعی و دبیرکل حزب ایران نوین
جناب آقای عطاءاله خسروانی وزیر کار و امور اجتماعی و دبیرکل حزب ایران نوین1 در سال 1298 خورشیدی در تهران متولد شد و پس از طی دوره متوسط و اخذ دیپلم از کالج البرز در رشتههای زبان و حقوق در دانشسرای عالی و دانشکده حقوق تهران به تحصیل پرداخت و سپس برای ادامه تحصیلات عالیه رهسپار فرانسه گردید و در آنجا به دریافت دانشنامه در رشته علوم اجتماعی موفق شد.
جناب آقای خسروانی خدمات دولتی و اجتماعی خود را از بدو تاسیس وزارت کار و تبلیغات آغاز نموده و مشاغلی که به عهده داشته است به قرار زیر است:
وابسته وزارت کار و تبلیغات در کشور فرانسه، مدیرکل وزارت کار، عضو هیئت عالی مستشاری، معاون مدیرعامل سازمان بیمههای اجتماعی کارگران، ناظر دولت در هیئت نظارت سازمان بیمههای اجتماعی، معاون ثابت وزارت کار و معاون پارلمانی وزارت کار و مدیرعامل سازمان بیمههای اجتماعی کارگران.
جناب آقای عطاءاله خسروانی تاکنون در هفت دوره اجلاسیه کنفرانس بینالمللی کار به عنوان ریاست هیات نمایندگی ایران شرکت داشته است و یک بار نیز از طرف دفتر بینالمللی کار برای مطالعه در امور بیمههای اجتماعی به کشورهای سوئیس و فرانسه دعوت شده است.
جناب آقای خسروانی در طول خدمات دولتی خود مفتخر به اخذ نشان درجه اول سیاسی، نشان درجه اول همایون و نشان درجه اول اصلاحات گردیده است.
جناب آقای خسروانی از تاریخ 19 اردیبهشت ماه 134 تاکنون عهدهدار مقام وزارت کار و امور اجتماعی میباشد و پس از درگذشت شادروان منصور2 به سمت دبیرکل حزب ایران نوین انتخاب شد. جناب آقای خسروانی متاهل و دارای یک فرزند میباشد.
توضیحات سند:
1. حزب ایران نوین: در اواخر آذرماه سال 1342، حسنعلی منصور تشکیل حزب جدیدی را به نام ایران نوین اعلام کرد و عدهای از مقامات دولتی و نمایندگان مجلس را به عنوان اعضای حزب معرفی نمود. قائممقام حزب، امیرعباس هویدا عضو هیأت مدیرهی شرکت ملی نفت بود که بعداً جای خود را به عطاءالله خسروانی وزیرکار کابینهی اسدالله علم داد. اکثریت نمایندگان مجلس نیز با اشارهی شاه به حزب جدیدالتأسیس پیوستند و منصور اواخر بهمن ماه 1342 در مصاحبهای «با محمود طلوعی» رسماً آمادگی خود را برای احراز نخستوزیری اعلام داشت. بعد از منصور نوبت هویدا رسید. در اوایل حکومت هویدا، خسروانی از هویدا تمکین نمیکرد و هویدا نه تنها بر هیأت دولت بلکه بر حزب اکثریت هم تسلط نداشت و هویدا سرانجام با تمهید مقدماتی توانست موقعیت خسروانی را متزلزل و کاندیدای مورد نظر خود، دکتر منوچهر کلالی را به مقام دبیر کلی حزب تعیین کند. کلالی حزب ایران نوین را به صورت احزاب چپ به تشکیلات منظمی تبدیل و شعبی را در سراسر کشور ایجاد کرد.
گسترش تشکیلات حزب ایران نوین که به کانون قدرت مستقلی تبدیل شده بود، کمکم خود شاه را به وحشت انداخت و تشکیل یک کنفرانس بزرگ حزبی در آذربایجان ضمن استقبالی شاهانه که از کلالی به عمل آمد، به برکناری وی از دبیرکلی حزب انجامید. خود هویدا بعد از برکناری کلالی، دبیرکلی حزب ایران نوین را به عهده گرفت تا با تشکیل یک کنگرهی بزرگ حزبی در دیماه سال 1353 و دعوت از نمایندگان احزاب بزرگ جهان به این کنگره به اجرای نقشهای که علم برای نابود ساختن حزب ایران نوین کشیده بود کمک کند. در این کنگره هویدا که دهمین سال نخستوزیری خود را به پایان رسانده بود و تصور میکرد جای پایش محکم شده است، مغرورانه گفت که در انتخابات آینده حتی یکی از کاندیداهای حزب رقیب (حزب مردم) را هم به مجلس راه نخواهیم داد. نمایندگان حزب مردم در مجلس که همه از عوامل علم بودند، شکایت نزد او بردند و علم سرانجام زهر خود را ریخت و فکر تشکیل حزب واحد رستاخیز را نخستین بار او به شاه تلقین کرد. شاه کمتر از دو ماه پس از تشکیل کنگرهی بزرگ حزب ایران نوین در استادیوم سرپوشیدهی آریامهر (آزادی فعلی) تصمیم خود را دربارهی انحلال احزاب ایران نوین، مردم و پانایرانیست و تشکیل حزب واحد رستاخیز اعلام داشت.
حزب ایران نوین نه از بطن جامعه، بلکه از بطن مقامات والای حکومتی جوشید. این حزب یک حزب سیاسی وسیع به مفهوم غربی نبود و نمیتوانست از چنان وسعتی برخوردار شود. با این حال نوعی سازمان گسترده بود که به استثنای حزب غیرقانونی توده، هرگز در ایران وجود نداشته است. اعضای آن اصولاً برای طی مدارج عالیه به آن میپیوستند، ولی این حزب عامل گسترش نفوذ و قدرت رهبران خود بهخصوص نخستوزیر هویدا نیز بود. حزب ایران نوین با تشکیلات و سازمان سراسریاش که با بافتهای قدرت محلی مرتبط شده بود، در نتیجهی تماس با مراکز بزرگ تجاری و رابطهی صمیمانه با سازمان امنیت و موفقیت در پر کردن تمام موقعیتهای مهم دولتی توسط اعضای خود، قدرتی عجیب را برای خود فراهم آورده بود.
این حزب در زمینهی سیاست خارجی نفوذ نداشت، لیکن در طی مدت 10 سالی که به قدرت رسیده بود، به عنوان پاسدار انقلاب شاه و مردم عمل کرده، با اجرای اهداف وسیع خود توانسته بود به انقلاب هویت دهد. اکثریت افرادی که در سمتهای عالی بافت حزبی قرار داشتند، موقعیت خود را مدیون هویدا میدانستند، چون او در 10 سال نخستوزیریاش پایگاه قدرت بسیار زیادی را در درون حزب بنا نهاده بود.
بازیگران عصر پهلوی، محمود طلوعی، ج 1، صص 20 ـ 519.
ر.ک: حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک، 5 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
2. حسنعلى منصور، فرزند رجبعلى (منصورالملک) در سال 1302 ﻫ ش در تهران متولد شد. پدرش از اعضاى اولیه لژ بیدارى ایرانیان بود که در دوران رضاشاه سالیان مدید مشاغل حساسى را عهدهدار بود و در آخرین ماههاى سلطنت او به صدارت رسید و در دوران محمدرضا شاه پهلوى نیز مجدداً در رأس دولت قرار گرفت. منصور، پس از گذراندن تحصیلات ابتدایى و متوسطه در مدرسه فیروز بهرام تهران، تحصیلات خود را در رشته حقوق و علوم سیاسى و اقتصاد در فرانسه به پایان برد. او یک بار به جرم قاچاق مواد مخدر تحت تعقیب پلیس فرانسه قرار گرفت و موضوع در مطبوعات ایران منعکس گردید. خدمات دولتى را با اندیکاتورنویسى در وزارت خارجه آغاز کرد و سپس در اکثر ادارات سیاسى وزارتخانه مشغول به کار شد. در سال 1329 به ریاست کل دفتر نخستوزیرى و پس از آن در سال 1336 در زمان حکومت منوچهر اقبال به سمت قائممقام دبیرکل شوراى عالى اقتصاد منصوب گردید. وى در سال 1337 به معاونت نخستوزیر و دبیرکلى شوراى عالى اقتصاد رسید. ساواک در تاریخ 19 /4 /1337 بیوگرافى او را چنین ثبت کرده است : «... لیاقت و شایستگى ندارد، حتى به علت ترقى بىجهتى که نموده (به علت نفوذ پدرش و اینکه دکتر اقبال به پدر او مدیون بود، او را به این سمت منصوب کرد) مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.» در سال 1338 مدتى وزیر کار و سپس وزیر بازرگانى شد. او در سال 1340 «کانون مترقى» را تشکیل داد و خود ریاست آن را بر عهده گرفت. در سال 1341 به سمت مدیرعامل شرکت بیمه منصوب گردید و در سال 1342 در رأس یک گروه 42 نفرى از اعضاى کانون مترقى به عنوان یک جریان آمریکایی به نمایندگى مجلس شوراى ملى انتخاب شد. وى در همان سال «حزب ایران نوین» را تأسیس کرد. در تاریخ 17 اسفند 1342 به دستور شاه به نخستوزیرى ایران منصوب شد. منصور از مهرههایى بود که توسط انگلیسىها به آمریکا معرفى گردید و بنابراین حمایت هر دو قدرت را پشت سر داشت و در واقع روى کار آمدن او توسط «جانسون» رئیسجمهور وقت آمریکا و سازمان «سیا» صورت گرفت. او در دوره نخستوزیرى خود اقدام به تصویب لایحه کاپیتولاسیون در اعطاى مصونیت به مستشاران آمریکایى نمود و در پى اعتراض شدید و سخنان کوبنده حضرت امام خمینى (ره) در تشریح کاپیتولاسیون، در آبان سال 1343 مبادرت به تبعید ایشان به ترکیه کرد. بر اساس گزارشات ساواک، وى از اعضاى «لژ پهلوى» و «باشگاه بینالمللى لاینز» بود. سرانجام حسنعلى منصور در اول بهمن ماه 1343 در جلوى مجلس شوراى ملى به ضرب گلوله محمد بخارایى عضو هیأت مؤتلفه اسلامى ترور شد و در پنجم بهمن همان سال در بیمارستان درگذشت.
ر.ک: کابینهی منصور به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی
منبع:
کتاب
عطاءالله خسروانی به روایت اسناد ساواک صفحه 15

