صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: اجتماع چند نفر در منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی

تاریخ سند: 21 اسفند 1341


موضوع: اجتماع چند نفر در منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی


متن سند:

شماره: 20933/ س ت تاریخ: 21 /12 /41
موضوع: اجتماع چند نفر در منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی

ساعت ۱۶۳۰ روز دوشنبه 20 /12 /41 در منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی چند نفری حضور داشته‌اند آقای سید ضیاءالدین برای اولین بار در مدت چند ماه بسیار خوشحال و خندان به نظر می‌رسید مشغول مذاکره خصوصی با آقای دکتر یزدی (رهبر حزب منحله توده که مدتی در زندان بود) برادر دکتر یزدی (عینکی) و همچنین آقای نوری همه کار[ه]آقای سید ضیاءالدین نیز حضور داشت [داشتند].
آقای سید ضیاءالدین بذله‌گویی می‌کرد و هر سه نفر با صدای بلند قاه قاه می‌خندیدند. دکتر یزدی خطاب به برادرش اضافه کرد موضوع آقای سروربخت را بگو برادرش گفت در دادگستری یک نفر قاضی است به نام دکتر سروربخت (اگر اسمش را اشتباه نکنم) که در زمان دکتر هدایتی1 منتظر خدمت شده و یک قاضی پاکدامنی است که آه در بساط ندارد به علت سیاست یک نفر مغرض که به دکتر هدایتی گزارش داده که علیه شما صحبت می‌کند از کار برکنار گردیده اکنون می‌خواهد در خارج گویا کرمانشاه کاری به او محول کنند خواهش می‌کنم ترتیبی بدهید که در تهران به او کار بدهند.
آقای سید ضیاء ضمن توضیح این که در تهران مشکل است اسم آن شخص را یادداشت نمود. در این موقع آقای مهندس اسفهلانی یکی از مهندسین وزارت کشاورزی که آذربایجانی است وارد شده به محض ورود او آقای سید ضیاء‌الدین سئوال کرد چه خبر است؟ اسفهلانی جواب داد آقای دکتر ارسنجانی استعفا کرده و هنوز کسی به جای او انتخاب نشده است. آقای سید ضیاءالدین اضافه کرد مأمورین اصلاحات ارضی از کردستان خواسته شده‌اند آقای اسفهلانی بگوئید ببینم دیگر از چه نقاطی خواسته شده است؟
آقای اسفهلانی جواب داد گویا از نقاط دیگری هم خواسته شده و در شمال قزوین اصلاحات ارضی چند نفر هم کشته داده. آقای سید ضیاءالدین گفت اخبار زیادی است که در روزنامه نوشته نمی‌شود وضع شیراز هم شلوغ است گویا ۱۵ هواپیما رفته محل قشقاییها را بمباران کند و با تانک می‌خواسته‌اند به کوه بروند ولی تانکها نرفته است و گویا دو نفر از خلبانان از بمباران کردن خودداری نموده‌اند زیرا نمی‌خواسته‌اند زن و بچه آنها را بمباران کنند.
برادر دکتر یزدی اضافه کرد طبق گزارش خبرگزاری آلمان آقای سپهبد ورهرام به مرکز آمده که گزارش وقایع فارس را بدهد و کسب تکلیف نماید. آقای اسفهلانی اضافه کرد پروانه خبرنگاری آقای شاهرخ2 را که آژانس خبرنگاری آلمان را داشته لغو کرده‌اند به علت گزارش اخبار سانسور شده آقای سید ضیاءالدین اظهار داشت در وضع فعلی دنیا سانسور بی‌مورد است زیرا هر ساعت به وسیله رادیو از کلیه نقاط جهان همه اخبار کوچک و بزرگ منتشر می‌شود آقای سید ضیاءالدین اضافه کرد شنیدم ناصر قشقائی3 برادرش و دیگر ایلات در مصر با ناصر تماس گرفته و اسلحه را از او دریافت می‌کنند زیرا به طوری که مسلسلهای ضدهوائی می‌باشند که سابقه نداشته‌اند اینها را از ناصر گفته‌اند. برادر آقای یزدی گفت می‌گویند وضع شیراز خیلی خیلی شلوغ است (دکتر یزدی بعداً حرفی نمی‌زد و اظهار نظری هم نمی‌نمود) اسفهلانی گفت می‌گویند ۱۷ پاسگاه و یک هنگ را در شیراز خلع سلاح کرده‌اند. آقای سید ضیاء هم به صورت استفهام و هم به صورت تأکید گفت پس بدین ترتیب اصلاحات ارضی متوقف گردیده است؟ سپس اضافه کرد علت احضار مأمورین اصلاحات ارضی از کردستان اینست که اکراد ایرانی با اکراد عراق و ترکیه می‌خواهند حکومت مستقلی تشکیل دهند و به نظر من تنها مانع پیوستن اکراد ایرانی به آنها فقط ملاکین و فئودالهای محلی بودند که چون از بین رفته‌اند مانع‌الحاق از بین رفتن است و این اکراد با عشایر و اکرادی که در شمال عراق هستند یکی خواهند شد به همین ترتیب نیز ترکها با ترکهای آذربایجانی حکومت مستقلی تشکیل خواهند داد.
در این موقع دو نفر از کارکنان دادگستری وارد شدند آقای سید ضیاءالدین از آنان سئوال کرد در دادگستری چه خبر است چه سازمانی می‌خواهند بدهند؟ آنها گفتند ظاهراً اصلاحاتی می‌کنند. آقای سید ضیاءالدین با تمسخر اضافه کرد باید فعالیتی بکنند و فعالیتی نشان بدهند (لیکن با اینکه در حدود ده دقیقه صحبت از وضع دادگستری بود ولی نه آقای سید ضیاءالدین و نه آن دو نفر اشاره به حملات بی‌سابقه حکیم‌الهی به دادگستری و اعلام جرم قضات و سر و صدای بزرگی در این مورد براه افتاده نکردند). کارمند دادگستری ضمن صحبت درباره وضع کارمندان گفت از وجود کارمندان زائد برای باز خرید حقوق و یا منتظر خدمت و یا وابسته کردن بهتر است حداکثر استفاده را بکنند و در فرهنگ که نیاز دارند کاری رجوع بکنند هر کارمندی لااقل به اندازه شش کلاس سواد دارد که بتواند به اندازه شش کلاس درس دهد به نظر بنده این موضوع سپاه دانش خیلی بهتر است. به محض ادای این جمله آقای سید ضیاءالدین مشارالیه را به باد انتقاد گرفت و بحث طولانی را در این موضوع به شرح زیر آغاز کرد:
به نظر من سپاه دانش بدترین این موارد شش گانه است زیرا شما جوان ۱۷ و ۱۸ و ۲۰ ساله‌ای را که قبلاً در محیط تهران و در رفاه و آسایش بزرگ شده چنین شخصی را بفرستند در دهی که هیچگونه وسائل زندگی نیست بماند و تدریس کند جز اینکه این فرد را ناراضی بکنیم کاری نکرده‌ایم وانگهی این کار مفاسد بسیار زیادی دارد از جمله به طوری که می‌دانید خطرناکترین دوره زندگی آدم از ۱۵ سال الی ۲۵ سال است در این دوره هر گونه افکار خطرناک او را احاطه می‌کند و حس شهوت او از همه بالاتر. طبیعی است در محیط ده و بین دانش‌آموزان ده لابد دخترانی هستند و اینها مانند آب و آتش می‌مانند. باعث ایجاد فساد خواهند شد در روایت است که از یکی از ائمه اطهار (البته از چهارده معصوم) پرسیدند اگر شما را در اطاق مسدودی با دختر زیبا و جوانی تنها بگذارند چه عملی از شما سر می‌زند؟ جواب داد خدایا از من چنین آزمایشی نکن (سید ضیاءالدین در این موقع دستهایش را به هوا بلند کرده بود) سپس اضافه کرد به جای این کار می‌توانند از وجود این معلمین که هر کدام ششصد الی هزار و پانصد تومان حقوق می‌گیرند استفاده کنند و در مملکت تا پاسبان روزی ۱۲ ساعت کار می‌کند سیصد تومان حقوق می‌گیرد کارمند روزی شش ساعت کار می‌کند از چهارصد الى هشتصد تومان حقوق می‌گیرد ولی معلمین هفته‌ای فقط ۲۰ ساعت کار می‌کنند در عوض هشتصد تومان حتی هزار و پانصد تومان حقوق می‌گیرند در کجای دنیا چنین حقوق گزافی به معلمین می‌دهند با این کار کم؟ به نظر بنده بهتر است این کار را بکنند همین فرهنگیان و معلمین را بفرستند به دهات و آنها را وادار کنند علاوه بر تدریس کارهای دیگری هم بکنند مثلاً روزی نیم ساعت به کار پست و تلگراف و نیم ساعت هم به کار ثبت هم مشغول باشند بابت هر یک از این کار یکصد تومان حقوق بدهند و بابت عمل تدریس هم سیصد تومان بدهند و اگر بخواهند حقوق بیشتری بدهند باید کار دیگری هم محول کنند در مملکت ما بودجه و اعتبار اضافی نداریم که بیش از سیصد تومان بابت تدریس حقوق بدهیم می‌گویند وزیر کشاورزی به علت اینکه اعتباری برای اداره اصلاحات ارضی ندارد استعفا داده است وزیر کشاورزی برای این کار سیصد میلیون تومان پول خواسته‌اند که چون نبوده استعفا داده است تازه اگر ۳۰۰ میلیون تومان بود کاری از پیش نمی‌رفت زیرا این کار خیلی پول می‌خواهد. در اینجا آقای سید ضیاءالدین از محلی اسم برد و گفت در آنجا می‌خواهند به هر دهاتی پانصد تومان بدهند که به شرکت تعاونی بدهد ولی من حتم می‌دانم که مبلغی از این پول را به مأمورین محل خواهند داد و مبلغی را نیز شب عیدی که بی‌پول است خرج لباس و غیره برای خانواده خود خواهند کرد آخر سر هم کما فی‌السابق بی‌پول خواهند ماند.
آقای نوری اظهار داشت یکی از مالکین می‌گفت اگر یک پنجم این پولی را که که می‌خواهند خرج کنند به ما می‌دادند ما می‌توانستیم محصول زیادی تهیه کنیم که زارعین در مضیقه نیفتند.
آقای سید ضیاءالدین اشاره به بعضی از نقاط ایران کرد امسال وضع محصول در آنها [آنجا] به هم خورده و محصولی نخواهند داشت. آقای مهندس اسفهلانی (او را مهندس خطاب می‌کردند معلوم نیست واقعاً مهندس است یا نه) که عضو وزارت کشاورزی است توضیح داد امر اصلاحات ارضی به طور یک نواخت در همه جا انجام نشده است اگر درست توجه کنیم در نقاط کم و انگشت شماری انجام شده در خراسان در یکی دو محل انجام شده بقیه مانده است.
آقای سید ضیاءالدین مجدداً گفت آن طوری که می‌گویند فعلاً کار اصلاحات ارضی متوقف گردیده است. در این موقع آقای دکتر یزدی و برادرش خداحافظی کرده و رفتند. آقای سید ضیاءالدین ادامه داد که یکی دیگر از موارد شش گانه ملی کردن جنگلها است این هم کار صحیحی نیست نمی‌دانم چه کسانی می‌روند طرح این موارد را به شاه می‌گویند و اعلیحضرت هم که حسن نیت دارند دستور اجرای آنها را می‌دهند در صورتی که هیچ کدام از این موارد عملی نیست. برای ملی کردن جنگلها لااقل سه هزار نفر کارمند می‌خواهیم اینها علاوه بر حقوق و مزایا هزینه‌های دیگری هم می‌خواهند که ما نداریم بدهیم ما کادر نداریم و می‌خواهیم چکار کنیم بجای این کار خیلی بهتر می‌شد به نام هر یک از مالکین جنگلها ورقه مالکیتی صادر می‌کردند سپس از خود مالکین می‌خواستند مشخصات کامل (مساحت تعداد درخت و انواع درختان) را خودشان مشخص و بنویسند سپس به همه آنها اخطار می‌کردند از عایدی حاصله ۴۰٪ شما و بقیه مال دولت است این کار خیلی زودتر عملی می‌شد و خرجی هم نداشت آقای اسفهلانی توضیح داد که سازمان جنگلبانی به صورت دزدگاهی در آمده است از روزی که این سازمان تشکیل شده جنگلهای ایران رو به خرابی رفته است و درختان را زده‌اند. آقای سید ضیاءالدین پرسید از موقعی که نظامی‌ها مداخله کردند چطور؟ آقای اسفهلانی گفت باز هم خرابتر شده است. آقای سید ضیاءالدین بحث مفصل دیگری درباره حقوق زنان و شرکت زنان در انتخابات کرده و گفت در مذهب اسلام این موضوع وجود ندارد که زن همان‌طور که در امور مربوط به خانه خود می‌تواند اظهار نظر بکند در امور اجتماعی هم می‌تواند اظهار نظر نماید اینکه می‌گویند در قانون زن و محجورین و دیوانگان حق رأی ندارند خلط مبحث است پس باید نظامیان هم بگویند که چرا ما را با دیوانگان در یک ردیف قرار داده‌اند؟
در اینجا آقای نوری گفت گویا از طرف افسران هم چنین عنوانی شده است که ما هم باید حق رأی داشته باشیم آقای سید ضیاءالدین گفت نظامیان به این علت نمی‌توانند حق رأی داشته باشند که در انتخابات مداخله و اعمال نفوذ نامشروع نکنند وانگهی نظامیان تحت نظر و زیر دیسیپلین فرمانده واحدی هستند که باید دستورات مافوق را مطابق‌النعل با نعل اجرا نمایند. در هر صورت موضوع شرکت زنان منع شرعی ندارد ولی باید بدانید که در کشور سویس زنان در انتخابات شرکت نمی‌کنند قانون آنها را منع نکرده بلکه خودشان نمی‌خواهند شرکت بکنند زیرا کارهای خانه و بچه‌داری و غیره دیگر وقتی برای زنان باقی نمی‌گذارد که در کارهای سیاسی شرکت جویند آقای سید ضیاءالدین ضمناً در اینجا توضیح داد که تغییر قوانین که ناشی از قانون اساسی مملکت هستند با مجلس شورای ملی است دولت نمی‌توان با تصویبنامه و یا اخذ رأی آنها را تغییر دهد و این کار صحیح نیست.
آقای سید ضیاءالدین ادامه داد یکی دیگر از موارد شش گانه موضوع سهیم کردن کارگران در منافع کارخانجات است این کار صحیح نیست زیرا قانوناً و شرعاً و عرفاً حق کارفرما از درآمد کارخانه ۱۰٪ حداکثر ۱۵٪ است اضافه بر آن باید تحویل خزانه دولت شود ما نمی‌توانیم از خزانه دولت چیزی به کسی ببخشیم اگر بگوییم که از این عایدی فلان مقدار به کارگر داده شود این قائل شدن تمایز درباره طبقه خاصی است البته وضع زندگی کارگران باید با در نظر گرفتن هزینه ها تأمین شود مابقی درآمد مربوط به خزانه دولت است باید بین همه مردم مملکت تقسیم کرد. در این موقع مرد بلند قد و عینکی وارد شد و به طور خصوصی با آقای سید ضیاءالدین گزارش داد که استعفای آقای دکتر ارسنجانی مورد قبول واقع شد هنوز کسی به جای ایشان انتخاب نشده است. بعد ضمن صحبت از آقای دکتر ارسنجانی گفت من نمی‌توانم بگویم او آدم بدی است یا آدم خوبی است ولی خیلی ساده است و تصور می‌کند که چنین کاری پیشرفت خواهد کرد.

توضیحات سند:

1- دکتر هادی هدایتی: فرزند ابوالحسن در سال ۱۳۰۲ ش در تهران متولد گردید و تحصیلات مقدماتی را در تهران گذرانید وی دورۀ متوسطه را در دارالفنون به پایان رسانید و برای ادامه تحصیل به خارج رفت و در رشته حقوق به تحصیل پرداخت. هدایتی دکترای خود را در رشته حقوق از کشور فرانسه دریافت نمود وی در خارج عضو کنفدراسیون دانشجویان و طرفدار حزب توده بود. هدایتی پس از آن به ایران آمد و در وزارت فرهنگ به فعالیت پرداخت وی در دانشگاه تهران به عنوان استاد حقوق به تدریس مشغول شد.
وی در روز ۱۷ اسفند سال ۱۳۴۲ که حسنعلی منصور کابینه خود را تشکیل می‌داد، به عنوان وزیر مشاور وارد کابینه او شد. منصور در تاریخ ۱۸ آذر ماه سال ۱۳۴۳ کابینه خود را ترمیم نمود و دکتر هادی هدایتی به عنوان وزیر آموزش و پرورش به مجلس معرفی گردید. هادی هدایتی پس از ترور منصور و تشکیل کابینه هویدا در هفتم بهمن ماه ۱۳۴۳ در وزارتش ابقا گردید. این سمت در ترمیم کابینه دوم هویدا نیز برای دکتر هدایتی منظور شد. وی تا سوم آذر ماه ۱۳۴۷ برابر با ۱۳۸۸ ه‍ ق وزیر آموزش و پرورش بود. به هنگام وزارت هدایتی قانون تفکیک وزارت فرهنگ به دو وزارت فرهنگ و هنر و آموزش و پرورش به مجلس برده شد و به تصویب رسید. دکتر هادی هدایتی در دوره ۲۱ مجلس شورای ملی به مجلس راه یافت. تألیفات او: ترجمه- اصول فن اداره تاریخ هرودوت.
(ر. ک: وزرای معارف ایران- احمد عبداله‌پور ص ۲۰۷).
۲- بهرام شاهرخ: در سال ۱۲۹۰ در تهران متولد شد. پدرش از زرتشتیان و سیاسیون بعد از انقلاب مشروطه به نام «ارباب کیخسرو شاهرخ» نماینده اقلیت زرتشتیهای ایران، در مجلس شورای ملی از دوره دوم تا دوازدهم بود. بهرام تحصیلات خود را در آلمان در رشته حقوق و روزنامه‌نگاری به پایان رسانید. به سه زبان انگلیسی، فرانسه و آلمانی مسلط و از همان دوران وارد فعالیت مطبوعاتی گردید. مدتی در رادیو آلمان مشغول کار شد. در دوران جنگ جهانی دوم به نفع هیتلر سخن می‌گفت و می‌نوشت. پس از پایان جنگ دوم راهی لندن شد. پس از بازگشت به ایران در بخش تبلیغات مشغول شد. در کابینه رزم‌آرا اداره کل تبلیغات، تبلیغات در دست او بود. در دوران نهضت ملی شدن نفت فعال گردید. در سالهای ۱۳۳۳ در روزنامه پست تهران و مطبوعات دیگر با طرح مقالات جنجالی مسئله می‌آفرید. در سال ۱۳۳۶ سعی کرد اتحادیه روزنامه فروشها را تأسیس کند و با عباس شاهنده درگیر شد. در سال ۱۳۳۹ سردبیر روزنامه سیاسی و اجتماعی «تریبون» شد. در سال ۱۳۴۰ تقاضای تأسیس و تشکیل انجمن نمایندگان مطبوعات خارجی ایران را نمود. در سالهای ۱۳۴۱ – ۱۳۴۵ خبرنگار و نماینده و مفسر خبرگزاری آلمانی «D.P.A» در ایران بود. وی در سال ۱۳۵۳ درگذشت.
3- ناصر قشقائی: محمد‌ناصر قشقائی فرزند اسماعیل خان صولت‌الدوله در سال ۱۲۸۷ شمسی به دنیا آمد. از کودکی به امور ایلاتی پرداخت. در جریان جنگ جهانی اول و ابتدای قشقائیها با بریتانیا به نمایندگی از طرف پدرش به مذاکره با آنان پرداخت. پس از شکست در جنگ نیز از جانب صولت با انگلستان قرار داد صلح امضاء نمود. در دوره هشتم به همراه پدرش به نمایندگی مجلس انتخاب شد و با وی نیز دستگیر گردید، وی مدتی پس از مرگ صولت‌الدوله، از زندان آزاد گردید (رهایی وی ظاهراً به دلیل جشنهای ازدواج محمدرضا پهلوی و ملکه فوزیه بود، پس از آزادی ابتدا به خراسان رفت. سپس دوباره به تهران بازگشت و در آدران شهریار به کشاورزی مشغول گردید و به دنبال حوادث شهریور ۱۳۲۰ شمسی خودسرانه به فارس و میان ایل بازگشت، محمدناصر قشقایی و کشاورزی مشغول گردید و به دنبال حوادث شهریور ۱۳۲۰ شمسی خودسرانه به فارس و میان ایل بازگشت، محمدناصر قشقایی و برادرانش از شروع نهضت ملی شدن صنعت به یاری مصدق شتافتند. پس از کودتای ۲۸ مرداد مدتی با عوامل رژیم درگیر و در پی آن راهی خارج از کشور شد. ناصر قشقایی در بهمن ماه ۱۳۶۲ در آمریکا درگذشت.
(ر. ک: سالهای بحران، خاطرات روزانه ناصر قشقایی).

منبع:

کتاب سیدضیاءالدین طباطبایی صفحه 286





صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.