سابقه احزاب در ایران، با فراز و نشیبهاى بسیارى که پشت سر نهاده، به زمان مشروطه و پس از آن بازمىگردد.
با روى کار آمدن استبداد رضاخانى احزاب از هم فروپاشیدند و در مقطع زمانى بر افتادن وى و برآمدن پسر، یعنى محمدرضا تا کودتاى 28 مرداد 1332 مجددا مجال فعالیت یافتند.
البته احزاب به معناى واقعى آن که در یک مبارزه دموکراتیک شکل مىگیرند و در راستاى منافع ملت گام برمىدارند ـ آن گونه که برخى مدعى آن بودند ـ شکل نگرفتند و هیچگاه صداقت خود را بر ملت ثابت نکردند. چرا که همواره به دنبال منافع گروهى خود بودند، به گونهاى که نفوذ بیگانگان در برخى از آنها از نگاه تیزبین مردم دور نمىماند.
مردم ایران از همان آغازِ تشکیلِ احزاب ـ برخلاف تصور روشنفکران ـ به جهت نبوغ سرشارشان، به درستى خائن را از خادم باز شناختند و با کیاست و درایت سیاسى خود در قبال فعالیت احزاب در ایران موضع گرفتند.
با کودتاى 28 مرداد 1332 در ایران بار دیگر جو خفقان در ایران حاکم شد. هر چند در ظاهر فعالیت احزاب و گروهها سرکوب شد و از هم پاشید اما برخى از احزاب چون جبهه ملى و حزب توده به صورت پنهان یا نیمه پنهان به فعالیت خود ادامه دادند و علاوه بر آنها مبارزه نیروهاى مذهبى نیز بر جاى خود باقى بود.
با توجه به جو خفقان و سرکوب پس از کودتا انتقاد جدى بر مشروعیت رژیم از داخل و خارج وارد شد.
آمریکایىها براى تحکیم پایههاى لرزان حکومت پهلوى و ادامه سلطه خود در ایران، به مطالعات کارشناسى دست یازیدند و براى آینده رژیم تصمیمات لازم را اتخاذ و به آن عمل کردند.
از جمله اقدامات آمریکا کمکهاى مالى به شاه[1] و تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) بود. از لحاظ سیاسى نیز، براى فریب افکار عمومى داخل و خارج تشکیل احزاب دولتى را در دستور کار خود قرار داد.
شاه در سوم اردیبهشت 1336 در ملاقات با سناتورها سیاست نظام سیاسى دو حزبى را اعلام داشت. در پى این اعلام اسداللّه علم مأمور تشکیل حزب مردم به عنوان حزب اقلیت و منوچهر اقبال مأمور تشکیل حزب ملیون به عنوان حزب اکثریت شد.
مئیر عزرى نماینده سیاسى اسرائیل در دوران محمدرضا پهلوى در کتاب خاطرات خود در این باره مىگوید :
«در سال 1958 که به ایران آمدم، دو حزب در این کشور به تازگى بر پا شده بود. حزب مردم که اسداللّه علم به فرمان شاه بر پا کرده بود و حزب ملیون که آن هم دکتر اقبال به دستور شاه بنیان نهاده بود... چیزى از آمدنم به ایران نگذشته بود که روز نهم ماه اوت 1958 براى نخستین بار با علم دیدار کردم چند روز پس از این دیدار دوباره مرا براى پارهاى رایزنىهاى حزبى به دفترش خواند. هیچ یک از دو حزب مردم و ملیون از دانش سازماندهى و شیوههاى عضوگیرى آگاهى چندانى نداشتند. علم پنج تن از سران حزب مردم را با من آشنا ساخت تا از آموختههایم در حزب اسرائیلى مپاى نکتههایى را به آنها بیاموزانم... تا این جا سرفراز بودم که مىتوانم از آموختههایم دیگران را راهنمایى کنم ولى شگفتم روزى پدیدار شد که دکتر اقبال نیز همین درخواست را با من پیش کشید... بى هیچ داورى میان این دو دسته به علم گرایشى بیشتر داشتم. پیروان وى مىکوشیدند مرامشان را در گونهاى چهارچوبهاى سوسیالیستى بیآرایند که با آرمانهاى حزب مپاى سازگارتر بود.»[2]
اسداللّه علم
امیر اسداللّه علم فرزند محمدابراهیم خان شوکتالملک به سال 1298 شمسى در شهر بیرجند متولد شد. او بنا به توصیه پدرش، در سال 1318 با ملکتاج دختر قوام الملک شیرازى ازدواج کرد. اسداللّه علم پس از مرگ پدرش در ادامه راه او در مکتب جاسوسى و توطئهگرى سرویس اطلاعاتى انگلیس تربیت و مراحل رشد خود را طى کرد. او طى سالهاى 1320 ـ 1323 نقش فعالى را در آن سرویس بر عهده داشت :
«در این سالها اسداللّه علم در ارتباط با سرویس اطلاعاتى بریتانیا نقش حساسى در عملیات جاسوسى، به ویژه در تهران و شرق و جنوب ایران، ایفا نمود و در رأس شبکهاى از عوامل اینتلیجنس سرویس قرار گرفت، که بخشى از آن وظیفه نفوذ به درون حزب توده را به عهده داشتند. شبکه گستردهاى که زیر رهبرى علم ایفاى نقش نمود عدهاى از روزنامهنگاران و دانشجویان و فعالین سیاسى جوان را در بر مىگرفت، که بعدها در کودتاى 25 ـ 28 مرداد 1332 نقش جدى ایفاء کردند و پس از کودتا با دریافت مشاغل حساس پاداش در خور گرفتند.»[3]
رسیدن علم در سن 29 سالگى به وزارت، رهبرى حزب مردم و سرانجام رسیدن او به نخست وزیرى همه در راستاى ارتباط نزدیک و خدمات او با سرویس اطلاعاتى انگلیس و رابطه نزدیک با آمریکایىها قابل ارزیابى است.[4]
آغاز فعالیت حزب مردم
اسداللّه علم پس از دریافت دستور تشکیل حزب مردم به انگلیس سفر کرد و در آنجا از دولتمردان و سیاستمداران دستورهاى لازم را در خصوص چگونگى تشکیل حزب دریافت نمود.[5] و در 26 اردیبهشت 1336 طى یک مصاحبه مطبوعاتى تأسیس حزب مردم را به اطلاع عموم رسانید. علاوه بر علم سایر اعضاى مؤسس عبارت بودند از : یحیى عدل، محمد الهى، امیر بیرجندى، حسن ستوده تهرانى، مهدى شیبانى، کیقباد ظفر، موسى عمید، احمد فرداد، حسن افشار، محسن مظاهرى، على معارفى، پرویز ناتل خانلرى، علىاکبر بینا.
حزب به صورت رسمى در مورخه 22 مرداد 1336 آغاز به کار کرد.
«در ساعت 45 / 18 (22 / 5 / 36) با سخنرانى آقاى علم جلسه عمومى رسمیت یافت و آقاى علم نطق خود را که عدهاى از خبرنگاران جراید و فیلمبرداران و عکاسان حضور داشتهاند ابتدا شروع کار و رسمیت حزب را اعلام داشته».
اعضاى هیأت مؤسس، اسداللّه علم را به عنوان دبیر کل و یحیى عدل را به سمت قائم مقام دبیر کل انتخاب کردند.
حزب اقلیت
به محض اینکه اسداللّه علم تشکیل حزب مردم را اعلام کرد، در افکار عمومى و در بین خواص جامعه انگلیسى بودن حزب مطرح شد. در گزارش ساواک مىخوانیم :
«همه مىدانند که حزب مردم دستهاى است که از طرف انگلیسىها براى کوبیدن سیاست آمریکائىها بوجود آمده و آقاى علم هم علاوه بر اینکه خود و خانوادهاش سالها با انگلیسىها مأنوس بوده داماد قوام شیرازى و از سرسپردگان سیاست انگلیس مىباشد.»[6]
یکى از نکات قابل توجه اعلام اقلیت بودن حزب مردم بود البته هر چند در خفا تصمیم بر ایفاى نقش حزب اقلیت به حزب مردم واگذار شده بود اما اعلام آن قبل از آغاز به کار حزب ملیون و آن هم قبل از مبارزه حزبى جالب توجه است. حزب ملیون که نقش حزب اکثریت را مىبایست ایفا نماید در 28 بهمن 1336 اعلام موجودیت کرد این در حالى بود که علم از 26 اردیبهشت 1336 موجودیت حزب مردم را اعلام داشته بود.
تاکید بر اقلیت بودن حزب مردم قبل از تأسیس حزب دیگر روزنامهنگاران را به واکنش واداشت. روزنامه مهر ایران در 15 دى ماه 1336 مىنویسد :
«در حال حاضر قدمى که عملاً در این راه برداشته شده تشکیل حزب مردم است که معلوم نیست چرا عنوان حزب اقلیت را به آن دادهاند یا خودشان آن را اختیار کردهاند؟... اول باید دو حزب ایجاد شود بعد آن دو حزب در انتخابات مقابل هم قرار بگیرند و مبارزه کنند و هر کدام که انتخابات را بردند، دولت را تشکیل بدهند و حزب دیگر به عنوان اقلیت در مقابل آنها صف آرایى کنند.»
واقعیت این نبود که شاه و دستاندرکاران سیاسى متوجه تعریف حزب اقلیت و اکثریت نباشند. بلکه حقیقتِ تعریف، میزان نقش آمریکا و انگلیس در ایران بود.
پس از کودتاى 28 مرداد هر چند سلطه آمریکا در ایران افزایش یافته بود اما بدون یارى انگلیسىها و مهرههاى آنها ادامه راه میسور نبود لذا این دو قدرت براى ایفاى نقش آتى به تعریف جدیدى دست یافتند. در یکى از گزارشهاى ساواک در این خصوص مىخوانیم :
«دکتر صدرالدین نبوى عضو مؤثر حزب مردم از قول پروفسور عدل مىگفت حزب مردم تا مراجعت آقاى علم از اروپا فعالیت مؤثرى نخواهد داشت و نظر اعلیحضرت همایون شاهنشاه نیز بر این است که تا مراجعت آقاى علم از توسعه تشکیلات و تشدید فعالیت حزب مردم خوددارى شود و روى این اصل در چند روز اخیر از فعالیت تبلیغاتى حزب کاسته شده است.
دکتر نبوى از قول پروفسور عدل اضافه نموده چون به علت عدم حصول توافق بین دو سیاست انگلیس و آمریکا دولت تا کنون نتوانسته نسبت به انتخاب 4 نفر بقیه نمایندگان مجلس شوراى ملى تصمیمى اتخاذ کند از طرف حزب هم در این مورد به سکوت برگزار شده است و فکر انحلال مجلس هم که بیشتر بر اثر تلقین مقامات آمریکایى قوت گرفته بود از بین رفته و گمان نمىرود که تا پایان دوره 19 هیچگونه اقدامى در این باره به عمل آید.»[7]
علم علیرغم پذیرش قاعده بازى و پذیرش ایفاى نقش اقلیت مترصد آن بود تا در صورت فراهم شدن شرایط نقش اکثریت را به او محول نمایند لذا در تلاش بود تا زمینه لازم آن را فراهم سازد:
«یکى از حضار در مورد نقش حزب مردم در مجلس شوراى ملى از فرود سؤال نموده و فرود در پاسخ وى گفته است حزب مردم داراى 47 عضو ثابت در مجلس مىباشد و حداقل 12 نفر از اعضاى حزب ملیون هم علاقهمند و یا در حقیقت تابع حزب مردم مىباشند و اگر نمایندگان منفردى که به حزب مردم تمایل دارند به این عده اضافه شوند در حال حاضر مردم داراى 75 یا 76 راى ثابت در مجلس شوراى ملى بوده و بنابراین اکثریت کامل دارد منتهى آقاى علم رهبر حزب مردم مایل نیستند عنوان اکثریت را در مجلس داشته باشند زیرا در آن صورت بایستى دوست آقاى دکتر اقبال ساقط و آقاى علم مأمور تشکیل کابینه بشوند و تا موقعى که بنا به اراده اعلیحضرت همایون شاهنشاه آقاى دکتر اقبال نخست وزیر باشند آقاى علم جنبه اقلیت را حفظ خواهد کرد... آقاى علم شخصا با حسن اخلاق و تدبیر خود توانسته عدهاى را دور خود و حزب مردم جمعآورى نماید.»[8]
در گزارش دیگرى از ساواک به نقل از علم مىخوانیم :
«آقاى علم رهبر حزب مردم قبل از مسافرت اخیر به یکى از دوستان خود اظهار داشته است چند نفر از نمایندگان منفرد مجلس شوراى ملى به مشارالیه مراجعه و تقاضاى عضویت در حزب را نمودهاند ولى وى این موضوع را موکول به کسب اجازه از پیشگاه ملوکانه کرده و بالاخره پس از شرفیابى به نمایندگان مذکور پاسخ داده است متأسفانه در حال حاضر اعلیحضرت همایون شاهنشاه ورود هیچ یک از نمایندگان منفرد را به حزب مردم صلاح نمىدانند و معتقدند در این صورت اقلیت مجلس به صورت اکثریت در آمده و وضع دولت آقاى دکتر اقبال را متزلزل خواهد کرد... نمایندگان به حزب مردم فقط و فقط رابطه دوستانه و همکارى مخفیانه پارلمانى با مشارالیه اکتفا نموده و منتظر صدور دستور شاهنشاه هستند.»[9]
وضع عمومى حزب
در احزاب واقعى دبیر کل حزب و سایر رهبران آن براى کسب موفقیت در آینده و جذب اعضاى جدید با یک برنامهریزى دقیق و با برقرارى انضباط حزبى سعى مىنمایند به انحاى مختلف با ایجاد انگیزه حزبى تشکیلات خود را روز به روز قوىتر و مستحکمتر نمایند. اما در حزب مردم این گونه نبود. طبق گزارش ساواک از درون حزب، حضور و غیاب اعضا و افراد حوزهها بدون کنترل بود و بعضا ماهها جلسات حوزهها تشکیل نمىشد و اعضاى آن، دلبستگى و علاقه باطنى به حزب نداشتند.
روحیه افراد حزبى بسیار ضعیف و به اعتقاد آنها هر فردى به آقاى علم، نزدیک مىشد به خواستههاى خود مىرسید. توجه رهبران آن به دوستان و نزدیکان و غفلت از سایر اعضا ایجاد نارضایتى کرده و این نارضایتىها باعث عدم شرکت اعضا در جلسات و رسمیت نیافتن کمیسیونها و حوزهها شده بود.
اعضاى فراکسیون پارلمانى حزب مردم فقط براى شرکت در شوراى عالى حزب که هر هفته با حضور آقاى علم تشکیل مىشد شرکت مىکردند و کوچکترین توجهى به اعضا نداشته، حتى به چشم حقارت به آنها مىنگریستند.
اعضاى حزب مدعى بودند که اگر منظور از حزب توجه به ایده و عقیده مردم و تشکیل حکومت حزبى است باید مانند احزاب سایر کشورها به وضع اعضاى حزبى و تشکیلات آنها توجه شود نه آنکه فقط براى تظاهرات از وجود آنها استفاده شود و در هر کجا که منافعى باشد عدهاى قوم و خویش و دوستان خود را پیشقدم نمایند.[10]
اختلاف طبقاتى در حزب کاملاً محسوس بود و بر خلاف اصول حزبى روش و برنامه حزب با مشورت و طرح در جلسات حزبى تعیین نمىشد بلکه این قبیل امور اکثرا در جلسات مهمانى خصوصى بین اعضاى کادر رهبرى مطرح و اتخاذ تصمیم مىشد. در نتیجه اعضاى حزب و حوزهها از طریق مطالعه جراید، نسبت به تصمیمات حزب آگاهى مىیافتند.[11]
انتخابات دوره بیستم مجلس و استعفاى علم از دبیرکلى حزب
از جمله اهداف مهم تشکیل نظام دو حزبى این بود که به جهانیان وا نمود شود که در ایران آزادى و دموکراسى حاکم است. لذا با فرا رسیدن زمان انتخابات دوره بیستم شاه در یک سخنرانى تبلیغاتى که بیشتر مصرف خارجى داشت انتخابات را کاملاً آزاد و حزبى خواند :
«انتخابات حزبى خواهد بود و آزاد است، هر کس راى بیاورد به مجلس خواهد رفت و آزادى انتخابات ما از هیچ یک از ممالک آمریکا و انگلیس و فرانسه و غیره کمتر نخواهد بود.»[12]
همانگونه که قبلاً اشاره شد اسداللّه علم ضمن رعایت قاعده بازى مترصد آن بود تا نقش اکثریت را به حزب او محول سازند. لذا با بهره جستن از صحبتهاى شاه حزب خود را آماده ساخت تا در یک رقابت جدى انتخاباتى با حزب ملیون وارد میدان شود.
علم با تشکیل جلسات کمیته مرکزى حزب لیست کاندیداها را آماده و طى یک مصاحبه مطبوعاتى در سى تیر 1339 آن را اعلام کرد. با آغاز فعالیت انتخاباتى هر دو حزب به صورت جدى تبلیغات انتخاباتى راه انداخته و علم با رفتن به شهرستانها و حمایت از کاندیداهاى خود جدیت خود را نمودار ساخت.
حزب حاکم نیز علاوه بر تبلیغات انتخاباتى از تمام امکانات دولتى که در اختیار داشت بدون هیچ گونه واهمهاى دست به تقلب زد.
حزب مردم که توانسته بود فقط 47 کرسى از 200 کرسى را به دست آورد شکست سختى را تجربه کرد.
تقلب در انتخابات از طرف دولت اقبال به حدى بود که همه مردم از آن مطلع و ناراضى بودند و به گونهاى شد که بازتاب جهانى نیز یافت. شاه که مىخواست با برگزارى انتخابات حزبى، چهرهاى دموکراتمآب از ایران را به نمایش بگذارد، نتیجه عکس گرفت و براى نجات خود از این افتضاح پیش آمده به منتخبین توصیه کرد استعفا دهند. 47 نفر منتخب حزب مردم و پس از آن منتخبین حزب ملیون با استعفاى خود به توصیه شاه جامه عمل پوشاند.
نتیجه این انتخابات برکنارى اقبال از نخست وزیرى و استعفاى علم از دبیر کلى حزب بود.
یکى از علل اصلى استعفاى علم نا امیدى او از رسیدن به نخست وزیرى از طریق حزب مردم بود. او دریافت که این حزب همواره مىبایست نقش اقلیت را بازى کند و حزب اقلیت نیز نمىتواند او را به آرزویش برساند لذا با کنارهگیرى از حزب راه دیگرى را براى رسیدن به قدرت دنبال کرد!
روزنامههاى حزب مردم
روزنامه «مهر ایران» وابسته به حزب مردم که روش آن سیاسى، اجتماعى، ادبى و خبرى بود، طى سالهاى 1336 تا 1358 منتشر مىشد و صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن محسن موقر و سر دبیر آن مسعود برزین و داود امینى بودند.
روزنامه «اندیشه مردم» نیز وابسته به حزب مردم بود که در سال 1337 در تهران به صاحب امتیازى و مدیر مسئولى علىاکبر بهرامى منتشر مىشد.
روزنامه «راه مردم» نیز که به عنوان ارگان مرکزى حزب مردم در دهم آبان 1348 مجوز نشر دریافت کرد، در آغاز ابراهیم مدرسى نماینده تربت حیدریه، صاحب امتیاز و مدیر مسئول آن شد.
و در مهر ماه 1350 ابوالحسن احتشامى سر دبیرى آن را برعهده گرفت و در هفتم بهمن 1353 رحیم زهتاب نماینده مجلس. قابل توجه اینکه هنگام درخواست اجازه نشر، ساواک به خاطر وجود روزنامه مهر ایران با نشر آن مخالفت کرد ولى با دخالت نخستوزیر به آن مجوز نشر داده شد. نکته دیگر آنکه در سالهاى 52 و 53 این روزنامه از «راه مردم» به «مردم» تغییر نام یافت.
یحیى عدل دومین دبیرکل
یحیى عدل در 1287 ش در تهران متولد شد. پس از پایان تحصیلات ابتدایى، براى ادامه تحصیل عازم فرانسه شد. دوره متوسطه را در دو رشته فلسفه و ریاضى به پایان رساند سپس وارد دانشگاه شد و در رشته پزشکى به تحصیل پرداخت. در 1318 به ایران بازگشت و در دانشکده پزشکى به عنوان استاد به تدریس پرداخت و ریاست بخش جراحى بیمارسیتان سینا را نیز بر عهده گرفت. مشاغل وى عبارتند از : سناتور انتصابى و رئیس هیئت مدیره باشگاه ورزشى شاهنشاهى و همچنین رئیس دفتر سیاسى حزب مردم و مؤسس و رئیس سازمان مالکین آپارتمانها و واحدهاى ساختمانى سامان. او داراى تألیفات پزشکى بوده و همسرش فرانسوى است. او از سهامداران عمده کارخانه سیمان تهران بود و در بانکهاى پاریس و داخل کشور وجه نقد بسیارى داشت. طبق گزارش ساواک، یحیى عدل در سال 39 به طرف سیاست انگلیس متمایل شد ولى در عین حال با آمریکائىها هم مربوط بود.
در پى استعفاى علم شوراى مرکزى حزب مردم در هفتم مهر ماه 1339 جهت انتخاب دبیر کل جدید تشکیل جلسه داد. با آنکه اختلاف نظرهایى در این جلسه وجود داشت امّا سخنرانى علم در آن جلسه کارگر افتاد و صریحا یحیى عدل را به عنوان شایستهترین کاندیدا مطرح ساخت. رأىگیرى آغاز شد و از 50 نفر حاضران در جلسه 48 نفر به عدل رأى دادند و او نیز سعید هدایت را به قائم مقامى خود انتخاب کرد.
یحیى عدل در آغازین ماههاى دبیر کلى خود اعضاى کمیته مرکزى و هیئت بازرسى را به ملاقات شاه برد و پس از آن حزب را براى انتخابات دوباره مجلس بیستم آماده نمود.
با نزدیک شدن زمان انتخابات شریف امامى نخست وزیر جدید جهت جلوگیرى از افتضاح انتخابات قبلى صریحا اعلام کرد: «دولت در انتخابات بىطرف مىباشد.»
این بار حزب مردم علیرغم پرهیز از تبلیغ گسترده، موفق شد 79 کرسى مجلس بیستم را به دست آورد.
پس از برکنارى زود هنگام شریف امامى، على امینى به نخست وزیرى منصوب شد. حزب مردم دولت امینى را مورد حمایت قرار داد، امّا این حمایت به معناى دولت حزبى نبود، بلکه مىتوان آن را، ناشى از تلاش دوستان امینى در حزب و تمایلات او به حزب مردم دانست.
هر چه حزب از دوران دبیرکلى علم فاصله مىگرفت اختلافات درون حزبى نیز به دلیل ضعف و سستى «عدل» و ناهمگونى اعضاى حزب رو به افزایش بود؛ تا جایى که این اختلافات حزب را به رکود کشانید و منحنى حزب سیر نزولى را طى کرد.
دولت علم و حزب مردم
با آغاز اصلاحات امریکایى توسط امینى شاه احساس خطر کرده و با متقاعد ساختن آمریکایىها مبنى بر اینکه خود اصلاحات را به پیش خواهد برد امینى را بر کنار و اسداللّه علم را که مطیع محض شاه بود به نخست وزیرى برگزید.
علم چهار تن از وزراى خود را از اعضاى حزب مردم انتخاب کرد. خوشبین وزیر دادگسترى، خانلرى وزیر فرهنگ، ریاحى وزیر بهدارى و جهانشاهى وزیر بازرگانى[13] با آغاز کار دولت علم اعضاى حزب امید داشتند که علم به هدفها و برنامههاى حزب توجه خواهد نمود، امّا در عمل چنین نشد. در گزارشى از ساواک در این خصوص مىخوانیم :
«در ابتداى دولت آقاى علم پرفسور عدل اعلام داشته بود که چون رئیس این دولت عضو حزب مردم است و طبعا هدفها و برنامههاى حزب را مورد توجه قرار خواهد داد این حزب با این دولت همکارى و موافقت خواهد کرد. اما پس از چندى که آقاى علم دوستان حزبى را به بازى نگرفت... با آقاى علم هم مذاکره کردند ولى... ثابت شد که آن وعده نخست وزیر عمل در پى ندارد و فقط براى خوش آیند آنها زده است... ناراضىهاى حزب مردم موقع را براى ابراز نارضایتى خود مغتنم دانسته و به پروفسور عدل فشار زیادى آوردند که وضع حزب مردم را با دولت روشن نماید.»[14]
چون حزب مردم در به قدرت رسیدن علم نقشى نداشت، او نیز خود را وامدار حزب نمىدانست تا آنها را به بازى بگیرد. لذا وضع به گونهاى ادامه یافت که عدل در جلسه شوراى عالى حزب جدایى راه حزب از دولت را رسما اعلام نمود:
«این سومین جلسه [ماهانه] شوراى حزب مردم بوده که پس از نخست وزیرى آقاى علم تشکیل مىشود.
به طورى که خبرنگار ما اطلاع مىدهد لحن جلسه دیشب به طور محسوس و روشن با لحن دو جلسه قبل در زمینه روابط حزب مردم با دولت تضاد و مغایرت داشته است.
در آغاز جلسه دیشب آقاى پرفسور عدل دبیر کل حزب مردم گزارشى به شوراى عالى حزب داده و طى آن جدایى راه دولت را از راه حزب مردم اعلام داشته است.»[15]
استعفاى عدل از دبیرکلى
بى توجهى دولت علم به حزب مردم که خود مؤسس و اولین دبیر کل آن بود باعث شد تا اعضا بیش از گذشته نسبت به فعالیت حزبى مأیوس شوند. از طرفى با اضمحلال حزب ملیون رقیبى در مقابل، احساس نمىشد تا حزب با سر گرم کردن اعضا در رقابت با آن ایجاد انگیزه کند و از سوى دیگر ضعف مدیریت عدل نیز مزید بر علت بود به طورى که افکار عمومى بیش از هر کسى ضعف حزب را ناشى از ضعف عدل مىدانست. البته این بدان معنا نبود که حزب جایگزین بهترى دارد.
در گزارش ساواک در خصوص علل استعفاى عدل مىخوانیم :
«در طى چند روز اخیر عدهاى از اعضاى مؤثر حزب با پروفسور عدل دبیر کل مستعفى حزب مردم ملاقات کرده و کوشیدهاند که وى استعفاى خود را پس بگیرد ولى هنوز کوشش آنها به نتیجه نرسیده است و به احتمال قوى چنانچه پروفسور عدل از تصمیم خود عدول نکند ناگزیر مسئله انحلال حزب مطرح خواهد شد زیرا در وضع حاضر کسى که بتواند جاى خالى پروفسور عدل را بگیرد و همه افراد حزبى با اختلاف نظرهایى که دارند به او تمکین کنند در کادر رهبرى حزب مردم وجود ندارد.
در ملاقاتهاى چند روز اخیر، پروفسور عدل علت استعفاى خود را این طور توجیه کرده است که: چون حزب مردم را مردم تشکیل ندادهاند اگر از طرف مقامات بالا به طور جدى تقویت نشود کارى از پیش نخواهد برد و اینک که مقامات بالا لزوم وجود چنین حزبى را احساس و تجویز نمىکنند دلیلى ندارد که ما کاسه داغتر از آش بشویم و بى جهت وقت و انرژى خود را در حزبى که نه طرف علاقه مردم است و نه مورد توجه مقامات بالا تلف سازیم. پرفسور عدل ضمنا گفته است که از این گذشته چند روز دیگر که انتخابات شروع مىشود همه دوستان حزبى و یا لااقل اکثریت قریب به اتفاق آنها مىخواهند وکیل بشوند و چون با ژست بى تفاوتى که تاکنون رئیس دولت فعلى [علم] به حزب مردم نشان داده است براى کاندیداهاى حزبى به استثناى عده معدودى که مورد علاقه شخصى مقامات بالا یا رئیس دولت هستند هیچ گونه شانس موفقیتى متصور نیست بهتر دیدیم که قبل از شروع انتخابات و قبل از آن که عده زیادى با من مخالف و دشمن بشوند از حزب کنارهگیرى کنم مگر این که رفقا تعهد بسپارند که چنانچه وکیل و یا حتى کاندیدا نشدند هیچگونه گله و عدم رضایتى از من و دستگاه نداشته باشند.»[16]
ساواک در گزارش دیگرى درباره اظهارات عدل مىنویسد :
«علت واقعى استعفاى من این بود که پس از نطق شاهنشاه در کنگره کشاورزان پیرامون عدم پیروزى نقش احزاب نظر معظمله را درباره ادامه و فعالیتهاى بخش بدانم به این معنى که مخصوصا استعفا دادم و قصد اصلى من این بود که اگر اعلیحضرت علت استعفایم را پرسیدند استعفایم را پس بگیرم ولى اگر براى ایشان بى تفاوت بود دیگر گرد فعالیت حزبى نگردم و چون اتفاقا اعلیحضرت در این مورد از من توضیح خواستند و من استنباط کردم که ایشان مایل به ادامه فعالیت من در حزب مردم هستند استعفاى خود را پس گرفتم.»[17]
با این استعفا و پس گرفتن آن عدل موفق شد موقعیت خود را در حزب که به شدت آسیب دیده بود مرمت و نظر شاه را به خود جلب نماید. دیگر دستآورد آن، رهایى از فشارهاى درون حزبى در انتخابات آینده بود.
حزب ایران نوین رقیب جدید
پس از برکنارى منوچهر اقبال از نخست وزیرى، حزب ملیون که نقش حزب اکثریت را ایفا مىکرد، به اضمحلال گرایید و با تعطیلى حزب ملیون سیاست دو حزبى زیر سؤال رفت و آمریکایىها جهت فریب دوباره افکار عمومى در داخل و خارج از کشور با کمک یاران خود که در کانون مترقى جمع شده بودند دستور تأسیس حزب ایران نوین را به عنوان ایفاکننده نقش حزب اکثریت صادر کردند.
با تأسیس حزب ایران نوین علاوه بر اعضاى کانون مترقى افراد دیگر نیز دعوت به عضویت شدند. از اعضاى حزب مردم که به امید دست یابى به قدرت به عضویت حزب مردم درآمده بودند، به عضویت حزب جدید ایران نوین درآمدند.
هر چند حزب ایران نوین تعدادى از اعضاى حزب مردم را به خود جذب کرد اما خود باعث تحرک جدید در حزب مردم شد. در عکسالعمل اولیه حزب مردم در این راستا مىخوانیم :
«حزب مردم براى آنکه اعضاى آن تکلیف خود را در قبال حزب روشن کنند دست به انتشار اعلامیهاى زده و خاطر نشان ساخته است که چنانچه تا هفته آینده از حزب ایران نوین کنارهگیرى نکنند از حزب مردم مستعفى شناخته خواهند شد و پیشبینى مىگردد که هیچ یک از اعضاى حزب مردم که به عضویت حزب ایران نوین در آمدهاند با وجود اعلامیه شدید حزب مردم از حزب ایران نوین کنارهگیرى نخواهند کرد.»[18]
تأسیس حزب ایران نوین باعث خروج حزب مردم از حالت رکود و وقفه سیاسى شد. حزب جدید با گسترش فعالیتهاى خود در سطح کشور باعث شد حزب مردم نیز اقداماتى را در این راستا انجام دهد:
«به طورکلى به موازات فعالیتهاى حزب ایران نوین در زمینه گسترش و تعمیم شعب حزب در پارهاى از شهرستانها حزب مردم نیز در همین زمینه دست به فعالیت زده و در نیمه خرداد سال جارى [1343 ]تصمیم به اعزام عدهاى از اعضاى حزب مزبور به شهرستانهایى که حزب مردم در آنها فاقد شعبه مىباشد به منظور تشکیل شعب حزب در آن شهرستانها گرفته است. همچنین از طرف کمیته مرکزى حزب مورد بحث مسئولین تشکیلات حزب مردم در شهرستانهایى که حزب مزبور در آنها داراى شعبه مىباشد به مرکز فرا خوانده شدهاند تا مشى سیاسى آینده حزب در تهران به آنان آموزش داده شود.»[19]
رکود و ناکامى
هر چند با تأسیس حزب ایران نوین تا حدى حزب مردم از رکود خارج شد اما مشکلات آن فراتر از این بود. ساواک در تهیه یک گزارش سرى از وضعیت آن علل رکود در این حزب را بر مىشمارد :
1ـ فقدان رهبرى : یحیى عدل مختصاتى را که یک لیدر مانند مطالعات سیاسى، دارا بودن شم سیاسى، تحرک، انضباط و علاقمندى به امور حزب باید دارا باشد نداشته است.
2ـ دلسردى اعضا : بیش از یک دهه حزب مردم پیوسته نقش اقلیت را بر عهده داشته و تعداد قلیلى مشاغل و مناصب حزبى در ید برخى از اعضاى این حزب بوده است. اعضاى حزب بر این باورند که سالهاى آینده نیز وضع ادامه داشته و حتى افراد بیرونى نیز به همین خاطر تمایلى به عضویت ندارند.
3ـ محدودیت عوامل دولتى براى حزب مردم : با توجه به اینکه اکثر مقامات دولتى در تهران و شهرستانها در حزب اکثریت عضویت داشته در پارهاى موارد محدودیتهایى را در نحوه فعالیت حزب مردم ایجاد نمودهاند. این محدودیتها در دوران فعالیتهاى انتخاباتى نمود بیشترى داشته است.
4ـ ضعف مالى : علیرغم کمکهاى صورت گرفته حزب مردم با ضعف مالى مواجه بوده است.
5ـ نفوذ دولت حزبى در حزب مردم : تعداد زیادى از نمایندگان حزب مردم که در مجلسین عضویت دارند با نظر قبلى دولت حزب ایران نوین تعیین و به حزب مردم معرفى و به همین علت اعضاى مذکور موقعیت خود را در حزب مردم مرهون حزب ایران نوین دانسته و صرف نظر از اینکه چندان توجهى به خواستهها و دستورالعملهاى حزب مردم ندارند به منظور تثبیت موقعیت آتى خود تلویحا از دولت پیروى و از هر گونه راهنمایى و انتقاد سازندهاى خوددارى مىنمایند.
6ـ فقدان ایدئولوگ و طبقه روشنفکر
7ـ ضعف کادر رهبرى : حزب مردم فاقد یک کادر بصیر، فعال، آشنا به امور تشکیلاتى و حزبى مىباشد.
8ـ نداشتن عوامل اجرایى : چون در همه کشورها حزب اقلیت ملجأ و مرجع طبقات ناراضى از حزب حاکم مىباشد و به علل فوق، وابستگى تعدادى از نمایندگان این حزب به اکثریت و نیز نداشتن عوامل اجرایى نمىتوان به خوبى وظیفه خود و کشاندن این گروهها را به حزب انجام دهد و در تأمین خواستههاى منطقى و قانونى آنها اقدام نماید.
9ـ وضع خاص جامعه ایران : در گذشته تعداد زیادى از افراد مختلف کشور دانسته و یا ندانسته در احزابى که باطنا داراى فعالیت مضره بودهاند عضویت داشته و مدتى بعد تحت تعقیب قرار گرفته و نتیجه آن نیز در فعالیتهاى بعدى آنان تأثیر گذاشته و از بسیارى مزایاى اجتماعى و سیاسى محروم گردیدهاند. به همین منظور در حال حاضر توده عادى کمتر علاقمندى به فعالیتهاى حزبى از خود نشان مىدهند.
ساواک 9 علت فوق را در خصوص رکود حزب مردم یاد مىکند اما مهمترین علت، حزب نما بودن حزب است. اگر حزب مردم به معناى واقعى حزب بود مىتوانست با ایفاى نقش صحیح ضمن جذب افراد و اشخاص و در یک مبارزه حزبى قدرت را نیز به دست آورد. اما واقعیات نشان مىدهد که او مىبایست در بازى سیاسى دوران پهلوى نقش حزب اقلیت را داشته باشد و لا غیر!
«این امر که دخالتهاى حزب رقیب ـ ایران نوین ـ باعث ناکامى حزب مردم در رسیدن به اهداف خود شده، مکررا شعار حزب قرار گرفته و به عنوان یک اصل ثابت، همواره براى توجیه ناکامىهاى حزب در برخورد با مسائل به کار مىرفت. اولیاى حزب بدین وسیله نه تنها، قصد توجیه سهلانگارى و اعمال نفوذهایشان را داشتند، بلکه این واقعیت را که رژیم در جزیىترین فعالیتهاى حزب تصمیم گیرنده اصلى است و کادر رهبرى حزب، تنها مجرى دستورات آنهاست، پنهان مىکردند.»[20]
در درون حزب مردم بودند افرادى که یا از واقعیت حزب مطلع نبوده و حزب بودن حزب مردم را جدى تلقى کرده و یا به خاطر درگیرىهاى باندى و چه بسا مأموریت خارج از حزب در برابر دبیر کل و سایر رهبران حزب انتقاد مىکردند. این جمعها گاهى به نام گروه مخالف، اصلاحطلبان و گاهى به نام جناح پیشرو نمود پیدا مىکردند.
جالب توجه اینکه حرکات و مخالفتهاى ضعیف این گروههاى درون حزبى آنچنان پایههاى حزب را به لرزه در مىآورد که ساواک خود را مجاب مىساخت جهت حفظ موجودیت حزب وارد عمل شود:
«با شدت گرفتن مخالفتها در حزب مردم، به ویژه اطلاعیه شدیداللحن جناح پیشرو حزب مردم ساواک تمهیداتى را براى پایان بخشیدن به این اختلافات صورت داد. ابتدا از طرف عدل و جفرودى سعى در اخراج محمود سجادى، دکتر رمضانى و کسانى که اخیرا اعلامیه شدیداللحنى علیه پرفسور عدل و اعضاى کمیته مرکزى حزب مردم منتشر کرده بودند شد.»[21]
علینقى کنى سومین دبیرکل
یحیى عدل که به واقعیات حزب خود آگاه بود آن گونه که باید براى حزب وقت نمىگذاشت. از طرف دیگر از طرف هممسلکان خود تحت فشار بود. جهت رهایى از این فشارها در اجتماع اردیبهشت 1350 موفق شد تا اختیارات خاصى را از اجتماع بگیرد. که از جمله آن تبدیل سمت خود به ریاست کل حزب مردم بود.
عدل در پى دریافت موافقت یادشده، علینقى کنى را به سمت دبیر کل حزب مردم معرفى کرد و خود را رئیس کل حزب اعلام کرد.
علینقى کنى فرزند ابوالقاسم به سال 1305 در تهران به دنیا آمد. پس از تحصیلات متوسطه موفق به اخذ لیسانس از دانشکده حقوق تهران شد. براى ادامه تحصیلات به اروپا رفت و از دانشگاه پاریس دکتراى حقوق گرفت. او مدتى در انگلستان به مطالعات قضایى پرداخت و پس از آن به ایران بازگشت. ابتدا به استخدام وزارت دادگسترى در آمد و پس از چندى به ریاست دفتر نخست وزیرى رسید. او در سال 1341 در کابینه علم معاونت ادارى و اجرائى نخست وزیرى را برعهده داشت. از جمله مشاغل دیگر او سرپرست دانشگاه پهلوى، مدیر عامل بنیاد فرهنگى رضا پهلوى و در سال 1357 وزیر مشاور و سرپرست سازمان اوقاف در کابینه شریف امامى بود. در سال 1346 هیئت اجرایى حزب او را به دبیر کلى حزب مردم برگزید.
از همان آغاز مخالفتهایى آشکار شد. عمده مخالفتها از طرف رامبد و جفرودى بود که هر کدام خود را شایسته دبیر کلى مىدانستند. علینقى کنى که حزب را در آستانه انتخابات دوره بیست و سوم مجلس شوراى ملى و دوره ششم مجلس سنا مىدید در یک اقدام لیست کاندیداهاى حزب را معین و با آغاز تبلیغات، مسافرتهاى تبلیغى خود را شروع کرد.
کنى حزب اقلیت را جدى گرفته و در سخنرانىهاى خود به شدت به دولت حمله کرد و سخنرانىهاى افشاگرانهاى انجام داد. به گونهاى که حتى شاه عکسالعمل نشان داد و او را «مردکه» خطاب کرد و صحبتهاى او را مزخرفات و وقیح دانست.
کنى پس از اطلاع از نظر شاه مبنى بر کنارهگیرى او سریعا شوراى عالى حزب مردم را در مرداد 1351 تشکیل داد و استعفاى خود را اعلام کرد.
کنى توانسته بود امید اندکى را در بین اعضا ایجاد نماید که با استعفایش، همان نیز تبدیل به یأس شد.
در گزارش ساواک مىخوانیم :
«پس از کنارهگیرى سناتور پرفسور یحیى عدل از سمت دبیر کلى و احراز عنوان رئیس کل حزب و تعیین علینقى کنى به سمت دبیر کلى جدید، به علت درج مقالات انتقادى و مطالب مستدل در روزنامه راه مردم ارگان حزب، مصاحبه و انتقادات شدید کنى از دولت و حزب اکثریت، اعضاى حزب مردم تشویق به فعالیت بیشتر شدند که متعاقب این اقدامات و مسافرت دبیرکل به شهرستانهاى مختلف و شرکت در میتینگهاى انتخاباتى و انتقادات شدید از دستگاههاى دولتى و بازگو نمودن احتیاجات عمومى و نارضائى مردم باعث گردید حزب مردم نسبت به گذشته تحرک بیشترى داشته و بتواند افکار عمومى را به طرف خود جلب نماید. ولى استعفاى ناگهانى کنى از دبیر کلى... چنین تلقى گردید که دولت میدان انتقاد به حزب مخالف نداده و قصد بر آن است ظاهرا حزب مردم به عنوان یک واحد سیاسى مخالف فعالیت [کند] ولى عملاً در اختیار گردانندگان حزب ایران نوین باشد و با توجه به عدم تعیین دبیر کل جدید، افکار عمومى متوجه این مفهوم گردیده که استراتژى جدید حزب مردم در مقابل حزب اکثریت و دولت به صورت اقلیت وفادار به دولت باقى خواهد ماند.»
بزرگترین خبط سیاسى
با برکنارى علینقى کنى از دبیرکلى، حزب مردم تعادل سیاسى خود را به کلى از دست داد و جناحهاى درون حزبى هر کدام دنبال اهداف خود بودند. در انتخاباتهاى قبلى توافق لیست کاندیداها و سهمیهبندى بین حزب اکثریت و اقلیت به صورت کاملاً سرى انجام مىشد. ردههاى پایین حزب با تصور واقعى بودن انتخابات، به فعالیت پرداختند و شکست حزب خود را اعمال نفوذ حزب اکثریت اعلام کردند. اما در انتخابات انجمنهاى شهر و شهرستان، حزب مردم با ارسال صورت سهمیههاى خود، در هر استان بزرگترین خبط سیاسى را دچار شد و اسرار عملکرد چندین ساله حزب اقلیت و اکثریت را فاش ساخت. ساواک در گزارش خود مىنویسد :
«با آغاز فعالیتهاى انتخاباتى انجمنهاى شهر و شهرستان در سراسر کشور، گردانندگان حزب مردم به علت فقدان تدبیر و شم سیاسى و به واسطه عدم توجه و رعایت به موقعیت و نفوذ حزب مردم در پارهاى از استانها به اعضاى این حزب اجازه فعالیت نداده و از طرف کمیته مرکزى صورت سهمیه حزب مردم در هر استان و یا فرماندارى کل در اختیار افرادى به عنوان رابط قرار گرفت، این عمل در استانهایى مانند مازندران و خوزستان که حزب مردم داراى نفوذ قابل ملاحظهاى بود با عکسالعملهاى شدیدى روبرو [شد] و به استعفاهاى دسته جمعى اعضاى کمیتهها در شهرستانهاى آبادان، اهواز، خرمشهر، سارى، شاهى، گلپایگان، شهرضا، خمین، محلات، قزوین، داراب، دشت میشان و قصرشیرین و یاسوج منجر گردید که اکثرا علت استعفاى خود را سازش مسئولین حزب با اکثریت در مرکز و عدم توجه به موقعیت حزب مردم در منطقه عنوان نمودند و در نتیجه این حزب با بحران شدیدى مواجه و فعالیت آن کاملا متوقف گردید.»
ساواک در جاى دیگر علاوه بر علت یاد شده، علتِ دیگرِ استعفاى دسته جمعى اعضا از حزب را بىتوجهى و بدرفتارى مسئولین حزب نسبت به اعضاى کمیتهها و بىاهمیت تلقى کردن اعتراضات آنان مىداند.
ناصر عامرى چهارمین دبیرکل
حزب مردم آغاز هفدهمین سال فعالیت خود را در اردیبهشت 1352 در حالى جشن گرفت که نزدیک به یک سال دبیر کل نداشت. در سوم خرداد 1352 جلسه فراکسیون حزب مردم با حضور عدهاى از اعضاى شوراى عالى با شرکت یحیى عدل و ناصر عامرى تشکیل شد. در گزارش این جلسه مىخوانیم :
«هلاکو رامبد ضمن تجلیل از پرفسور یحیى عدل گفت در این مدت که حزب دبیر کل نداشت کوششى فراوان کردیم تا دبیر کل شایستهاى براى حزب انتخاب کنیم تا آنجایى که مورد نظر شاهنشاه آریامهر است حزب مردم را در راه ترقى پیشبرد و اینک مهندس ناصر عامرى براى این سمت در نظر گرفته شده است...»[22]
ناصر عامرى فرزند سلیمان به سال 1307 در کرمان متولد شد. او تحصیلات خود را تا فوق لیسانس اقتصاد کشاورزى از آمریکا ادامه داد. پس از بازگشت به ایران وارد خدمات دولتى گردید و به کرمان مأموریت یافت و در قسمت اداره عمران کرمان به سمت ریاست انتخاب شد. عامرى هنگام تحصیل در آمریکا و هنگام سفر شاه به این کشور ـ پس از کودتاى 28 مرداد ـ مراتب شاهدوستى خود را بر علم که در آن سفر شاه را همراهى مىکرد ثابت کرده بود لذا او را به سمت رئیس کمیته حزب مردم استان کرمان انتخاب و معرفى مىنماید. پس از استعفاى علم از دبیرکلى، عامرى به تهران منتقل و بعدها به سمت معاونت بانک مرکزى منصوب شد. در کنگره سوم حزب مردم که در تهران برگزار شد به عضویت شوراى عالى حزب درآمد و سپس به کمیته مرکزى حزب راه یافت. در سال 1350 که انتخاب یک نفر قائممقام براى دبیرکل حزب شایع شده بود از عامرى زیاد نام برده مىشد ولى کاظم جفرودى و ابراهیم مدرسى و تنى چند در خفا شدیدا مخالفت کردند و عدل را از این اقدام بازداشتند. با دبیرکل شدن کنى، عامرى رنجیده خاطر شد و حزب را رها کرد. با کنارهگیرى کنى از دبیر کلى بازگشت عامرى بر سر زبانها افتاد. در حزب مردم رامبد، فضائلى و فرهادپور از طرفداران عامرى و جفرودى و جناح او، از مخالفان او بودند و اعتقاد داشتند عامرى مورد لطف و حمایت هویدا نخستوزیر مىباشد. ابتدا مهدى سمیعى قرار بود به دبیرکلى انتخاب شود که به علت روابط نزدیک بین هویدا و عامرى، عامرى در تیر ماه 1352 به دبیر کلى حزب مردم انتخاب شد. ناصر عامرى در فراماسونرى لژ کرمان نیز عضویت داشت.
موضوع انتخاب عامرى در جراید انعکاس یافت به گونهاى که اعلام کردند حزب مردم با انتخاب او قادر به انجام وظیفه نخواهد بود زیرا عامرى قبلاً عضو حزب ایران نوین بوده و تا سه ماه قبل در جلسات حزبى آن نیز شرکت مىکرده است.[23]
ساواک در گزارش سرى خود دخالت حزب اکثریت در اقلیت را اعلام مىنماید :
«مقامات برجسته این حزب اکثرا با صوابدید آقاى نخست وزیر و گردانندگان حزب اکثریت انتخاب و به علت دین اخلاقى که دارند آنان را از هر گونه انتقاد سازنده و بیان حقایق باز مىدارد.»
در درون حزب عدهاى به دبیر کلى عامرى تمکین نکردند و اصلىترین مخالف جفرودى و طرفداران او بودند. کار به آنجا کشید که جفرودى و طرفداران او را از حزب اخراج و آنها طى اعلامیهاى خود را «اصلاحطلبان حزب مردم» اعلام کردند و بر محق بودن خود پاى فشردند. مخالفتها ادامه داشت تا زمانى که ساواک جفرودى و تنى چند از طرفداران او را با تهدید ساکت نمود.
ناصر عامرى به گسترش فعالیتهاى حزبى در اکثر شهرستانها دست زد و با آنکه بسیار تبلیغ نمود امّا موقعیت قابل توجهى به دست نیاورد.
به مرور زمان دبیر کل انتقاداتى محدود از حزب حاکم را مطرح ساخت که خوشایند دولت نبود و از طرفى کوشید تا از میزان نفوذ هلاکو رامبد در حزب بکاهد که این دو عامل به ضرر خود او تمام شد:
«عامرى با کارهایى که موجبات ناخرسندى اعضاى متنفذ حزب مىشد و همچنین عدم درک صحیح ظرفیتهاى حزب موجبات ضعف و برکنارى خویش را فراهم آورد، وى نتوانست در حزب سیاست معقولانهاى را به مورد اجرا بگذارد، زیرا عملکرد وى باعث کاسته شدن از نفوذ اعضاى قدرتمند و قدیمى حزب مىشد که به هیچ عنوان خوشایند آنان نبود. در موضعگیرىهاى خود در مورد مسائل مملکتى هم دچار چنین اشتباهاتى گردید به طورى که در مواردى موجب رنجش شاه را فراهم آورد.»[24]
سرانجام کمیته مرکزى حزب مردم در دى ماه 1353 تشکیل جلسه داد و در یک تصمیم غافلگیر کننده به علت اعتراضاتى از طرف اعضاى کمیته مرکزى نسبت به سیاست رهبرى حزب، ناصر عامرى را برکنار نمود.
عامرى پس از گذشت یک ماه از برکنارى بر اثر تصادف کشته شد که برخى این اتفاق را به ساواک نسبت دادند.
محمد فضایلى پنجمین و آخرین دبیرکل
محمد فضائلى فرزند شیخعلى علامه به سال 1290 ش در شهرستان بابل به دنیا آمد. تحصیلات خود را تنها تا اخذ لیسانس از دانشسراى عالى ادامه داد و کار خود را با تدریس در دبیرستانهاى تهران آغاز نمود. چندى بعد به استخدام وزارت کشور درآمد و در آنجا سمتهایى چون فرماندارى شهرستانهاى تنکابن، نوشهر، یزد، شیراز و سبزوار، ریاست بازرسى کل وزارت کشور و استاندارى کرمانشاه را آزمود. فضائلى در فراماسونرى از اعضاى لژ تهران، باشگاه لاینز و سازمان کوک شمرده مىشد و با آنکه تمایلات چپ از خود بروز مىداد اما به واسطه دوستى با اسداللّه علم و عضویت در حزب مردم، توانست در دورههاى 18، 19، 22 و 23 به مجلس شوراى ملى راه یابد. افزون بر کارهاى یاد شده، وى از سال 1336 عضو هیئت تحریریه روزنامه اطلاعات و مدتى نیز سرپرست آن روزنامه شد.
پس از برکنارى ناصر عامرى اعضاى شوراى عالى حزب مردم در دى ماه 1353 دور هم جمع شدند تا به محمد فضائلى که از طرف مقامات بالاى مملکتى براى احراز کرسى دبیرکلى انتخاب شده بود، رأى دهند.
محمد فضایلى در آغاز دبیرکلى خود، با ایجاد رابطه و حسن تفاهم با نخست وزیر و جلوگیرى از مبارزات شدید قلمى با حزب اکثریت و پرهیز از ابراز معایب و نواقص کارهاى اجرایى، راهنمایىها و ارشادهاى لازم و مطالعه براى کاندیداهاى انتخاباتى دوره بیست و چهارم را اعلام داشت.
قبل از آن که او فرصت فعالیت پیدا کند شاه نظر خود مبنى بر تک حزبى شدن کشور را در یازدهم اسفند 1353 اعلام نمود و نام آن را «حزب رستاخیز ایران» نهاد.
عصر روز یازدهم اسفند 1353 کمیته مرکزى حزب مردم تشکیل جلسه داد و در خصوص ضرورت انحلال حزب مردم و پیوستن به حزب رستاخیز اتخاذ تصمیم نمود و محمد فضایلى این تصمیم را به هویدا دبیرکل حزب رستاخیز اعلام کرد و سرانجام حزب مردم پس از 18 سال به فرجام نهایى خود رسید.
پینوشتها:
[1]- مارک جى گازیوروسکى در کتاب «سیاست خارجى آمریکا و شاه» کمکهاى آمریکا به شاه را در سال 1954 بالغ بر 60 درصد هزینه دولت اعلام مىنماید.
[2]- مئیر عزرى، یادنامه، ص 5
[3]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، ص 238 و 239
[4]- خوانندگان گرامى جهت اطلاع بیشتر از زندگانى اسداللّه علم مىتوانند به کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى و کتاب مردى براى تمام فصول، همان مؤسسه مراجعه فرمایند.
[5]- مظفر شاهدى، اسداللّه علم و سلطنت محمدرضا پهلوى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1379، ص 300
[6]- سند مورخه 26 / 5 / 1336، 1631الف ساواک
[7]- گزارش ساواک، 11 مهر ماه 1336، 2558الف
[8]- گزارش ساواک، 14 تیر 1336، شماره 2 ـ 3 ـ 1322
[9]- گزارش ساواک، 7 / 2 / 38، به شماره 2 ـ 3 ـ 461
[10]- گزارش ساواک، 1 / 10 / 37، شماره 2 ـ 3 ـ 4303
[11]- گزارش ساواک، 30 / 1 / 38، شماره 2 ـ 3 ـ 317
[12]- روزنامه مهر ایران، 17 خرداد 1339
[13]- محمود لالوى، حزب مردم، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1381، ص 115
[14]- گزارش ساواک، 26 / 8 / 41، شماره 3345 / 312
[15]- بامشاد، 16 / 8 / 41، ص 1
[16]- گزارش ساواک، 8 / 12 / 41، شماره 4711 / بخش 312
[17]- گزارش ساواک، 10 / 2 / 42، شماره 435 / بخش 312
[18]- گزارش ساواک، 2 / 10 / 42، شماره 300793 / 5
[19]- گزارش ساواک ـ وضع چگونگى حزب مردم در ماههاى اردیبهشت و خرداد 43
[20]- محمود لالوى، همان، ص 140 و 141
[21]- همان، ص 165
[22]- گزارش ساواک، 4 / 4 / 52، شماره 76370 / 20 ه 21
[23]- گزارش ساواک، 9 / 4 / 52
[24]- محمود لالوى، همان، ص 193