تاریخ سند: 1343
متن سند:
با تأییدات خداوند متعال
ما
محمدرضا پهلوی شاهنشاه ایران
نظر باستدعای تیمسار سپهبد اسمعیل ریاحی وزیر کشاورزی1 که بوسیله
جناب حسنعلی منصور2 نخست وزیر معروض افتاده است بموجب این فرمان
سرگرد توپخانه عبدالعظیم
ولیان را بمدیر کلی بازرسی
و نظارت وزارت کشاورزی
منصوب فرمودیم.
توضیحات سند:
1ـ ظاهرا تلاش های انتصاب
ولیان در دوره نخست وزیری
علم به ثمر ننشست و به دوره
بعد کشیده شد.
2ـ دولت حسنعلی منصور:
این کابینه (حسنعلی منصور) که
بعد از اسداللّه علم روی کار آمد،
دوران ماندگاریش از اواسط
اسفند سال 1342 الی 7 بهمن
سال 1343 بود، یعنی پس از
ترور نخست وزیر، اعضای
کابینه منصور باین شرح بود :
وزیر خارجه : غلام عباس آرام
وزیر کشاورزی : سپهبد
اسماعیل ریاحی
وزیر اطلاعات : نصرت اللّه
معینیان
معاون (رئیس ساواک) :
سرلشگر حسن پاکروان
وزیر مشاور (رئیس سازمان
برنامه) : صفی اصفیا
وزیر کار : عطاءاللّه خسروانی
وزیر دارایی : امیرعباس هویدا
حسنعلی منصور، فرزند رجبعلی
منصور نخست وزیر پیشین
اواخر سلطنت رضا شاه و اوایل
سلطنت محمدرضا شاه که هنگام
تصدی مقام نخست وزیری
چهل ساله بود، خدمات دولتی
خود را از وزارت خارجه آغاز
کرد و بعد از چند مأموریت در
کشورهای اروپایی در سال
1329 به ریاست دفتر خارجه، و
در سال 1330 به ریاست دفتر
نخست وزیر انتخاب شد.
در
کابینه دکتر اقبال نخست به
معاونت وزارت بازرگانی و
دبیر کلی شورای اقتصاد
منصوب گردید و در سال 1338
نخستین بار به عنوان وزیر کار،
و سپس به عنوان وزیر
بازرگانی وارد کابینه شد.
حسنعلی منصور در همین
سالها با عده ای از دوستان و
همفکران خود جمعیتی به نام
«کانون مترقی» تشکیل داد که
اعضای آن بیشتر تحصیل
کرده های اروپا و امریکا بودند.
فعالیت این گروه که تعداد
اعضای آن از چهل نفر تجاوز
نمی کرد، انعکاس زیادی در
داخل نداشت، ولی منصور و
دوستانش با ارتباطات و رفت و
آمدهایی که با خارجیان داشتند به
تدریج گروه خود را به عنوان
یک جمعیت اصلاح طلب و
پیشرو، به خارجیان معرفی کردند
و بیش از همه توجه دیپلماتهای
آمریکایی را در تهران به خود
جلب نمود.
در اواخر آذرماه سال
1342 حسنعلی منصور تشکیل
حزب جدیدی را به نام «ایران
نوین» اعلام کرد و عده ای از
مقامات دولتی و نمایندگان
مجلس را به عنوان اعضای
مؤسس این حزب معرفی نمود.
قائم مقام رهبری حزب امیر
عباس هویدا عضو هیئت مدیره
شرکت ملی نفت بود، که بعدا جای
خود را به عطاءاللّه خسروانی
وزیر کار کابینه علم داد.
اکثریت
نمایندگان مجلس نیز با اشاره شاه
به حزب جدیدالتأسیس پیوستند و
منصور در مصاحبه ای با
نویسنده ای در اواخر بهمن ماه
1342 رسما آمادگی خود را
برای احراز مقام نخست وزیری
اعلام داشت.
مقدمات نخست وزیری منصور
در نیمه اول اسفند ماه فراهم شد و
روز 17 اسفند 1342 علم به
دستور شاه از مقام نخست
وزیری استعفا داد و حسنعلی
منصور همان روز مأمور تشکیل
کابینه شد.
لیست اعضای کابینه
منصور نیز از قبل آماده بود و
منصور عصر همان روزی که
فرمان نخست وزیری خود را
گرفت اعضای دولت خود را به
شاه معرفی نمود.
دولت منصور پس از دستگیری و
تبعید آیت الله خمینی عده کثیری
از اطرافیان و طرفداران ایشان
را در قم و تهران و مشهد و سایر
شهرستانها بازداشت کرد و
سانسور مطبوعات نیز برای
جلوگیری از انتشار هرگونه خبر و
مطلبی به نفع آیت الله خمینی
تشدید شد.
در اوایل آذرماه
دولت منصور با افزایش ناگهانی
بهای بنزین از لیتری پنج ریال به
لیتری ده ریال با مقاومت شدید
مردم، که به صورت خودداری از
بیرون آوردن اتومبیل ها و خالی
شدن جایگاههای فروش بنزین
متجلی شد، مواجه گردید و
درآمد دولت از محل افرایش
بنزین نه فقط افزایش نیافت،
بلکه به کمتر از نصف قبل از
افزایش قیمت بنزین رسید.
همزمان با افزایش قیمت بنزین،
قیمت نفت سفید تقریبا به نصف
رسید.
روز نهم آذرماه
تاکسی های تهران هم دست به
اعتصاب زدند و دولت سرانجام
ناچار شد قیمت بنزین را به لیتری
شش ریال و قیمت نفت سفید را
به همان بهای قبلی یعنی لیتری
5 /2 ریال کاهش دهد.
روز اول بهمن 1343، منصور
هنگامی که برای تقدیم لایحه ای
درباره قرارداد جدید نفت با یک
شرکت آمریکایی به مجلس
می رفت، هنگام پیاده شدن از
اتومبیل در میدان بهارستان
هدف گلوله قرار گرفت.
حاج
مهدی عراقی، یکی از فدائیان
آیت الله خمینی که از اعضای
قدیمی جمعیت فدائیان اسلام بود
و در اجرای این نقشه نقش اصلی
را به عهده داشت، در جریان
انقلاب ضمن گفتگویی در
پاریس جزئیات این ماجرا را
فاش ساخت.
و به صورت کتابی
تحت عنوان «ناگفته ها» انتشار
یافت:
«چگونگی ترور حسنعلی منصور
نزدیکیهای ساعت 10 بود که
ماشین منصور از قسمت شاه آباد
وارد میدان بهارستان شد و به
طور عمودی جلوی درب مجلس
می ایستد، همان درب بزرگ، قبل
از اینکه شوفر بیاید پائین،
برگردد بیاید درب را باز کند خود
منصور درب را باز می کند و
می آید بیرون.
«البته آن روز
مصادف بوده با روزی که لایحه
امتیاز نفت یک قسمتی از [نفت]
جنوب را واگذار به یک شرکت
ایتالیایی یا آمریکایی بوده، آقای
بخارایی هم از قسمت جنوب به
طرف شمال داشت می آمد
،[منصور] که درب را باز می کند
و می آید به فاصله دو متر بین این
دو تا فاصله بوده، گارد محافظ با
دو تا ماشین بنز ایستاده بودند،
هنوز گارد محافظ پیاده نشده
بود، اسلحه هم لای دفترچه بوده،
آن دفترچه که دستش بوده، اسلحه
هم لای آن بوده، به مجرد اینکه
منصور می آید پائین اسلحه را
همان جوری که دستش بود، تیر
اول را شلیک می کند که
می خورد به شکم منصور، منصور
دولا می شود تیر دوم را می زند
پس گردنش، تیر سوم را
می خواهد بزند [گارد محافظ]
می زنند زیر دستش، اسلحه
می پرد بالا.
بخارایی را آنجا
می گیرند.
وقتی می گیرند، آقای
نیک نژاد از آن ور ماشین شروع
می کند به تیراندازی کردن، گارد
فرار می کند، آقای بخارایی هم
فرار می کند.
سربازهایی که دم
مجلس بودند، نیک نژاد
می گوید من نبودم.
[می خورد
زمین او آنجاست] دارد می رود،
آنها برمی گردند می بینند که یکی
وسط خیابان دارد فرار می کند،
نیک نژاد را ولش می کنند که آن
هم می پرد توی تاکسی، نیک نژاد
از آن ور می رود.
آقای بخارایی
هم چون زمین یخبندان و سرد
بود، سر می خورد زمین
(می خورد زمین) چند تا پلیس که
عقبش کرده بودند می گیرند او را
از آنجا می آورند کلانتری
بهارستان»
و امّا منصور، که پس از اصابت
سه گلوله، یکی در ناحیه حنجره،
یکی شکم و دیگری مثانه،
مشرف به موت بود بلافاصله به
بیمارستان پارس انتقال یافت.
هویدا که وزیر دارایی کابینه
منصور بود و هنگام تیر خوردن
او در مجلس حضور داشت،
جریان ماوقع را تلفنی به شاه
اطلاع داد و شاه او را مأمور کرد
فورا به بیمارستان برود و
مشاهدات عینی خود را به او
گزارش بدهد.
هویدا پس از
عیادت از منصور و مشاهده
وضع او مستقیما به کاخ سلطنتی
رفت و به شاه گفت که امیدی به
نجات منصور نیست.
شاه اعضای
هیئت دولت را به تشکیل یک
جلسه فوق العاده فرا خواند و در
همان جلسه هویدا را تا «بهبودی
حال نخست وزیر» مأمور
سرپرستی هیئت دولت نمود.
البته
امید بهبودی در میان نبود و
بخصوص با عمل جراحی شتابزده
که روی او انجام شد کمترین
امیدی هم که به نجات وی وجود
داشت از میان رفت و منصور بعد
از پنج روز دست و پنجه نرم
کردن با مرگ درگذشت.
بعد از
مرگ منصور شایع شد که در
معالجه او تعمدا قصور شده و اگر
پزشکان خارجی که سه روز بعد
از واقعه برای معالجه، او به
تهران فرا خوانده شدند، همان
روز اول و دوم وارد تهران
می شدند منصور زنده می ماند.
(ر.ک : از سید ضیاء تا بازرگان، ناصر
نجمی صص 1585 و 1586، بازیگران
عصر پهلوی ج اول از فروغی تا
فردوست، محمود طلوعی، صص 485
و 486 و 496.
497 و 500 ـ 503
گفتگوهای من با شاه خاطرات
محرمانه اسداللّه علم ج 1 و 2، ص
10،ـ 57، 107)
منبع:
کتاب
عبدالعظیم ولیان به روایت اسناد ساواک صفحه 13