تاریخ سند: 7 اردیبهشت 1351
[موضوع:] تشکیل جلسه مذهبی در مسجد هدایت
متن سند:
[شماره:] 10684 /20 ه 12
از ساعت 1910 روز پنجشنبه 31 /1 /51 عده ای در حدود 250 نفر از افراد
مختلف در مسجد هدایت اجتماع نموده بودند پس از اداء نماز جماعت توسط
آیت اله زنجانی طبق معمول میکروفن را در میان محراب نزد زنجانی بردند تا
صحبت نماید لیکن حاجی علی بابائی به زنجانی گفت امشب قرار است مجلس
ختمی برپا گردد و زنجانی نیز حرف علی بابائی را تأیید و اجازه مجلس ترحیم را
دادند و در این موقع
جزوه های قرآن توسط
محمدعلی هوشیاری و
حاجی ابراهیم کریم خانی
بین حاضرین پخش و یک
نفر هم که نام او مشخص
نگردید پشت بلندگو رفت و
تلاوت آیاتی از قرآن مجید
را شروع و در فاصله تلاوت
جزوه ها یکی دو نفر دیگر
هم از میان حاضرین با
صدای بلند به تلاوت قرآن
پرداختند و دو نفر دیگر هم
به کمک آنان عهده دار
تلاوت قرآن با صدای بلند
شدند که به نوبت این وظیفه
را انجام می دادند و در طول مدت یک ساعت تلاوت قرآن از داخل جمعیت
صدای گریه چند نفری بلند بود.
در آغاز برگزاری این مراسم حاج احمد صادق
وارد مسجد گردید و یک راست به میان محراب نزد زنجانی رفت و در حالی که
زنجانی به پا خواسته بود دست در گردن هم نمودند و این منظره برای حاضرین
صحنه اشک باری داشت که همگی به گریه افتادند و سپس حاج احمد صادق
ضمن نشستن چند دقیقه ای در نزد زنجانی از جای خود بلند و به طرف در مسجد
رفت و تا آخر مجلس ایستاده از حاضرین که عده ای می آمدند و عده ای می رفتند
اظهار تشکر می نمود و موضوع دیگر ورود برادر و پدر سه نفر معدومین دیگر به
مسجد بود1 و حاجی علی بابائی آنان را به دوستان خود با اشاره معرفی می نمود
و آنان نیز خیلی خونسردانه نشسته بودند و گاهگاهی به طور آرام گریه
می کردند.
در فواصل تلاوت قرآن حاجی علی بابائی که کارگردان مجلس بود و
در نزد محمدمهدی اندوهی.
محمدعلی هوشیاری.
اسماعیل کریمخانی.
دکتر
شیبانی نشسته بود دستوراتی می داد که واعظی برای سخنرانی در نظر گرفته شود
و آنان ضمن تماس با مهندس بازرگان و دکتر یداله سحابی و حاج احمد صادق
مشغول این امر بودند و ابتدا
به عبدالمجید معادیخواه
پیشنهاد شد که مجلس فوق
را عهده دار باشد ولی ایشان
به جهاتی از قبول سخنرانی
عذر خواستند و سایر
وعاظی هم که در مجلس
حضور داشتند آنان نیز
حاضر نشدند و مهندس
بازرگان اظهار داشت چون
این مسجد دور از جنجال و
هیاهو است باید حرمت آن
را حفظ و هیچ اشکالی ندارد
واعظ نباشد و تلاوت قرآن
که تمام شد آرام مجلس را
ختم نمائید تا این که
محمدعلی هوشیاری نزد علی بابائی رفت و گفت آقای طباطبائی که هم اکنون
وارد مسجد شدند پیشنهاد سخنرانی را پذیرفته اند و ایشان صحبت می نمایند و
در ساعت 2100 دستور ختم قرآن از طرف حاج احمد صادق داده شد و در این
موقع فرد پیرمردی که به مدت ده دقیقه صحبت نمود و ابتدا با تلاوت آیاتی از
قرآن که درباره شهدا بود به شدت گریه کرد و حاضرین نیز گریستند سپس آیه ای
درباره رفع اشرار از ملک و مردم رهائی مسلمین از بند ظالمان [تلاوت]، وظیفه
مسلمانان را در جهت اتحاد و اتفاق بیان و در آخر به مقاله ای از یک مجله
خارجی مربوط به کنفرانس چند هزار زنان مسلمان حیدرآباد هند اشاره [کرد]
که در آن تحت عنوان ضربه زنان مسلمان بر پیکر مردان مسلمان روشنفکر نوشته
آن مقاله بود برای حاضرین شرح داد که زنان حیدرآباد به مردان مسلمانی که
مدعی روشنفکری و هادی زنان شده اند سخت حمله و اعلام داشته اند ما زنان
مسلمان اجازه نمی دهیم خارج از برنامه های اسلام و قرآن کسی پایش را فراتر
بر دارد و دولت هند باید رعایت حقوق و مذهب را برای مسلمانان طبق قوانین
هند محترم بشمارد و چون یارای سخنرانی نداشت ضمن چند دعا بحث را پایان
داد و در این موقع فردی
چاق که دارای محاسن
مشکی بود و گفته شد آیت اله
آشتیانی و به نام طباطبائی
می باشد ایستاده پشت میز
سخنرانی قرار گرفت و به
مدت 30 دقیقه سخنرانی
حادی در مورد فلسفه
انقلاب و تشکیل حکومت
اسلامی ایراد و ابتدا آیاتی از
قرآن مجید را تلاوت و
سپس در رد نظریه مارکس
در آن مورد که مذهب برای
ملت ها و توده های مردم
مرفین بی حسی و دوری از
انقلاب است گفت : مارکس
صد در صد در جائی درست گفته و صد در صد اینجا به این دلیل دروغ است.
در
جهت اول برای اجتماعی که به گفته مارکس اجتماع را به حالت خود واگذاشته اند
و در مورد مبارزه اتحاد و انقلاب برای سعادت اجتماع به حالت ولنگاری و
بی حسی غوطه ور شده اند صحیح است ولی در جهت دوم ربطی به وجود مذهب
نیست چون مذهب یعنی مرام و ایده و داشتن مرام و ایده خود دلیل پیروی از
اجرای حق و عدالت و فلسفه انقلاب اجتماعی و توده های مردم است.
مارکس
شرح زندگی رهبران صدر اسلام ـ حضرت مسیح و سایر پیامبران را لابد مطالعه
نکرده تا بداند که آنان بوده اند که به جهان بشریت فلسفه انقلاب داده اند.
آنان
بوده اند که هر زمان بر علیه دستگاه های ظلم و بی داد مردم را به قیام واداشته اند و
سپس بحث خود را به علما و روحانیون کشانید که همگی در گوشه انزوا جای
گرفتند و این شیوه که ورد زبان مردم عامی گردیده بود، به کار برده اند که در اسلام
تقیه واجب است.
تقیه را باید برای حفظ سلامت بدن بکار برد اگر چنین تصور
می کنند چه اشتباهی بزرگی می نمایند.
اسلام سراسر دستور برای مبارزه،
انقلاب، کسب آزادی است.
چرا مسلمانان و روحانیون نباید آیات قرآن را
سرمشق قرار دهند چرا نماز روز جمعه که محل تجمع مسلمین و بازگوکننده
گرفتاریهای مسلمین است آن را ترک کرده اند هجرت در اسلام بدان معنی نیست
که پس از پیامبر مسئله هجرت تمام شده.
هجرت یعنی فرار از محیط گنداب
اجتماعی و دعوت عام برای اجتماع در جای دیگر و گرفتن تصمیمات لازم در
جهت این گنداب ...
.
.
که مسیحیت و یهود دست به دست هم داده اند تا ریشه دین
اسلام را با ایادی و جیره خواران خود از بین ببرند ما هنوز در خواب غفلت فرو
رفته ایم و می گوئیم تقیه باید کرد.
این سخنرانی مورد توجه حاضرین قرار گرفت
و در الفاظ خود با اشاره و ایماء اعمال جان بازی شهدای تیر باران شده را تأیید و
رفتار آنان را اقدامی در راه خدا و درسی برای آیندگان دانست.
در ساعت 2130
سخنرانی وی پایان پذیرفت و حاضرین ضمن صرف چای به ترتیب تا ساعت
2200 از مجلس مزبور خارج گردیدند در طول صرف چای چون همگی سرپا
ایستاده بودند هر چند نفر دور هم جمع و نسبت به تیرباران 4 نفر اخیر اظهار
تأسف و در مورد اعترافات 4 نفر در مصاحبه مطبوعاتی اظهار نظر می شد که اینها
همه از اول مأمور بوده اند و مصلحت روزگار بود که چند سالی در زندان به سر
برند و در ضمن حاجی علی بابائی بازماندگان 3 نفر معدومین را که در این
مجلس آمده و ایستاده بودند به دکتر سحابی و مهندس بازرگان معرفی و دکتر
سحابی با آنان دست می داد و تسلیت می گفت و به طوری که محمدعلی
هوشیاری اظهار می داشت قرار است در قم نیز مجلس ترحیمی از طرف طلاب
حوزه علمیه و یا از طرف روحانیون در آینده برگزار شود.
افراد شناخته شده
عبارتند از زنجانی.
علوی طالقانی امام جماعت مسجد امین السلطان.
عبدالمجید معادیخواه.
سید ابراهیم موسوی.
مهندس مهدی بازرگان.
دکتر یداله
سحابی.
دکتر عباس شیبانی.
حاجی شانه چی.
شاه حسینی.
رادنیا.
مقدم.
حاج سید
جوادی دادستان سابق.
حاجی علی بابائی.
مهندس عرب زاده.
عدالت منش.
خستو
داماد طالقانی.
هزارخانی.
بهفروزی.
احمد سلطانی.
رضا سلیمی.
محمدعلی هوشیاری.
سید حسین
میرحسینی.
محمود قدس.
حاج احمد صادق.
محمدعلی یزدان پناه.
مروج.
اسماعیل کریمخانی.
حاجی
ابراهیم کریمخانی.
دلشاد.
حاجی موسوی.
طباطبائی (نوه آیت اله آشتیانی).
حاجی اسلامی.
محمدمهدی
یزدان پناه.
هادی یزدان پناه.
نظریه سه شنبه : یادشدگان : محمدمدیر شانه چی، حسین شاه حسینی، عباس رادنیا، احمد علی بابائی،
مهندس محمد بهفروزی، محمد علی قیومی هوشیار، اله پناه مروج عاشری می باشند که دارای سابقه اند.
ضمنا در مورد برگزاری مجلس ختم مزبور قبلاً گزارشات خبری به 312 ایفاد گردیده است.
آذری
نظریه چهارشنبه.
نظریه سه شنبه مورد تأیید است.
پاد
توضیحات سند:
1ـ مجلس ختم یادشده به مناسبت
شهادت ناصر صادق، محمد
بازرگانی، علی میهن دوست و
علی باکری از اعضای سازمان
مجاهدین خلق ایران که در تاریخ
29 /1 /1350 تیرباران شدند،
برگزار گردید.
آیت الله طالقانی در
تاریخ 2 /2 /51 تلگرام تسلیتی
به حاج احمد صادق پدر مرحوم
ناصر صادق به این مضمون
مخابره می نماید.
تهران، خیابان اسلامبول، مسجد
هدایت، آقای حاج احمد صادق.
توفیق و سعادت روزافزون و
سلامت خانواده را از خداوند
متعال خواستارم.
آیت الله طالقانی باتوجه به این که
سالها بود حاج احمد صادق را
می شناخت و پسرش ناصر صادق
نیز از افراد فعال در مسجد هدایت
بود و هر دوی آنها افرادی متدین
و آگاه بودند از خبر تیرباران ناصر
به شدت متأثر شده بود.
حاج احمد
صادق شدت این تألم و جریان
صحبت تلفنی و رفتن به تبعیدگاه
آیت الله طالقانی را در خاطرات
خود چنین بیان می کند:
«...
بعد از تبعید آقا، شبی
ابوالحسن، پسر آقا آمد پیش من.
از بافت آمده بود و گفت که آقا
می خواهند با تو صحبت کنند.
دیدن آقا مشکل بود.
برای ایشان
وسیله ای فراهم کرده بودند و آمده
بود تلفن خانه، روز پنجم یا چهارم
شهادت ناصر بود.
آقا مرا پشت
تلفن خواستند، تسلیتی به من
گفتند و گریه شان گرفت.
گفتم: آقا
چرا گریه می کنی؟ ما خوشحالیم
از شهادت اینها، نوش جانشان.
آقا
خیلی روحیه اش عوض شد و دائم
جویا می شد: «روحیه فلان کس
چطور است؟ روحیه مادرش
چطور است؟» یکی از آقایان یک
روز آمد پیش من و گفت آقا
فرموده به هر وسیله ای می توانی
خودت را به من برسان.
من هم
خانم و دو تا بچه ها را برداشتم و
رفتیم، اما به طوری که دستگاه
نفهمد.
از ماشین که پیاه شدیم،
یک ژاندارم آمد بار ما را
برداشت و گذاشت روی
موتورش! من گفتم کارم تمام شد،
حتما ما را می برند (آنها از اول
می دانستند ما کی می آییم).
خیلی
ناراحت شدیم و همراه ما 80 ـ 90
جلد کتاب برای آقا بود که از
منزلش بردیم.
خلاصه وقتی
ژاندارم این بارها را برد، من بند
از بندم پاره شد.
گفتم خدا کند
حالا ما آقا را ببینیم، دیگر هر چه
شد مهم نیست.
ولی استوار رفت
بارها را گذاشت خانه آقا و
برگشت ما را هم برد آنجا و خودش
رفت.
ما رفتیم در خانه آقا.
خانه
در بزرگی داشت.
روزی که ما
رسیدیم، آقا روزه سیاسی گرفته
بود و سه روز و سه شب اعتصاب
غذا کرده بود و تازه روزه اش را
شکسته بود، یعنی رئیس
ژاندارمری آمده بود، عذرخواهی
کرده و آزادی هایی به آقا داده بود.
موقعی که از آن در کوچه، در
زدیم یک خانم از اون در کوچه
آمد و گفت: آقا، از این در، در
نزنید می آیند می گیرنتان.
از اون
یکی در بروید تو.
ما هم که بلد
نبودیم.
پسر آقا هم در گاراژ
مشغول صحبت بود تا رد گم کند.
از اون در رفتیم در زدیم، آقا
گفت: کیه کیه، مگر من نگفتم در
نزنید و به خانه من نیایید!؟
من یواشکی گفتم: آقا من حاج
صادقم، تا آقا در را باز کرد، زد
زیر گریه.
زن من در اینجا رشادت
کرد و گفت: آقا ما که نیامده ایم
گریه شما را ببینیم، ما آمده ایم شما
را ببینیم، برای چه گریه می کنید؟
آقا به سرعت خودش را کنترل
کرد، اشکش را پاک کرد و
عبایش را انداخت روی زمین و
همانجا نشستیم.
دور و بر آقا
چند تا کبوتر و مرغ بودند و
خودش کدو و بادمجان و...
کاشته بود.
کبوترها آمدند دور
آقا.
آقا با خانم من صحبت
کردند، دیگر روحیه اش کاملاً
عوض شده بود...
هی در
می زدند و برای آقا چیز
می آوردند.
فهمیدیم که آقا
امروز روزه اش را شکسته و
حالا یکی ماست می آورد، یکی
گوشت.
او خودش می رفت در
را باز می کرد و می گفت بس
است چیزی لازم نداریم...
ما
یک چهل و هشت ساعتی در آن
خانه، محرمانه ماندیم و دیگر
بیرون نیامدیم که کسی ما را
نبیند.
هرکسی هم در می زد،
می رفتیم خودمان را مخفی
می کردیم.
یک دفعه رئیس ژاندارمری
آمد دم در.
آقا گفت برو، من با تو
کاری ندارم.
مزاحم نشو! روز
بعد آقا فرمودند ماندنتان صلاح
نیست، بروید؛ و ما هم برگشتیم.
(تاریخ شفاهی مسجد هدایت،
تدوین جلیل امجدی، صفحه
172 تا 174، مرکز اسناد انقلاب
اسلامی)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد هدایت به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 372