صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بسمه تعالی شأنه

بسمه تعالی شأنه


متن سند:

بسمه تعالی شأنه

جرائد رسمی و وسایل ارتباط جمعی در ایران اخیراً دم از آزادی‌های گوناگون سیاسی و غیره می‌زنند و گاهی آن را دستاورد قهری پیشرفت اقتصادی اجتماعی و لازمه این مرحله از انقلاب و گاهی پدیده دستور و فرمان پیشوا و رهبر کشور و زائیده شده تمایلات شخصی و میوه عطوفت و مهر او جلوه می‌دهند. فقر و مشکلات اقتصادی را پایان یافته و کشور را در آستانه صنعتی شدن معرفی می‌کنند. مخالفان گردانندگان فعلی مملکت را مشتی ناچیز مارکسیست و فروخته شده به اجانب و وطن‌فروش لقب می‌دهند و به انتشار دروغ‌هایی شاخدار دیگر که حتی برای آنها که در خارج از این مملکت زندگی می‌کنند خنده‌آورست، اقدام می‌کنند.
ما در اعتراض به این نوشته‌ها و تبلیغات دروغین نه برای اطلاع جهانیان چه کم و بیش به اوضاع سیاسی، اجتماعی و اقتصادی کشور ما آگاهند و به این لاطائلات که در داخل و خارج مملکت با رشوه دادن‌ها و صرف مبالغی هنگفت از دارایی‌های باقیمانده این ملت بیچاره منتشر می‌شود، می‌خندند، بلکه برای عمل به وظیفه شرعی و انسانی خود و اجابت ندای بزرگ مرجع عالم تشیع و نایب بحق ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف آیۀ‌الله العظمی خمینی، چند جمله‌ای به آزادگان جهان عرضه می‌داریم. اگر در ایران آزادی بیان و قلم است چرا تا این حد مطبوعات در کنترل و سانسور است که بعضی از ناشران در مصاحبه‌ای که چند روز پیش با آنها انجام شد در جواب سئوال خبرنگاران که چرا در ایران اینقدر تیراژ نشریات پایین است، گفتند: برای اینکه فرهنگ و هنر، کتاب‌ها را پیش از چاپ و صرف هزینه بررسی نمی‌کند و پس از چاپ و صرف هزینه گزاف، نوعاً در همان چاپ اول و یا چاپ دوم جلوی انتشارش را می‌گیرند و ما باید کتاب‌های چاپ شده را در زباله‌دان بریزیم و چشم از سرمایمان بپوشیم و چرا کتاب‌های علمی و رساله عملی بزرگ مرجع تشیع خمینی که اکثر شیعیان جهان به ویژه شیعیان ایران مقلد ایشانند، قاچاق است و اگر خدای نخواسته بفهمند ناشری یکی از آنها را نشر داده او را و هر کس دیگر را که در چاپ و نشر آن دخالت داشته‌اند، به زیر شکنجه می‌گیرند و در سلول‌ها در بند می‌کشند و چرا تعدادی از مجامع مهم تبلیغی دینی بسته شده و موعظه و گفتار عده زیادی از واعظان و مبلغان دینی، ممنوع گشته است. اگر در ایران آزادی سیاسی وجود دارد چرا اکثریت ملت در انتخابات و سایر اموری که سرنوشتشان در گرو آنهاست شرکت نمی‌کنند؟ و نشاطی در این راه نشان نمی‌دهند؟ و چرا حتی علمای مذهبی و سران سیاسی ملی، حق تبلیغات انتخاباتی و نشر افکار صحیح مذهبی و سیاسی را ندارند؟ و چرا هر کدام دم زده‌اند یا به گور رفته‌اند یا در تبعیدند یا در زندان‌ به سر می‌برند؟ و چرا بزرگ مرجع عالم تشیع سالیانی است که به علت حمایت از شرافت اسلام و حیثیت وطن، از وطن دور است و چشم وطن در انتظار مقدم پر افتخار اوست؟ اینها در مصاحبه‌ها و گفتگوهاشان می‌گویند: اصلاً ایشان در ایران مقلدی ندارد فقط عده‌ای مارکسیست مقلد ایشان هستند. بی‌حیائی تا چه اندازه؟! مگر مارکسیست می‌خواهد وظایف اسلامی رفتار کند تا به ایشان یا به غیر ایشان در تشخیص وظایف عملیش مراجعه کند؟!
مرگ ناگهانی عالم عالیقدر آیۀ‌الله حاج سیدمصطفی خمینی فرزند ارجمند ایشان، روی اینها را سیاه کرد. [ناخوانا] کنترل‌ها دیدند در فواتح و عزاداری‌هایش چه تعداد کثیری از گروه‌های مختلف مردم شرکت دارند. و در زیر چماق‌ها و چکمه‌های آلت‌های بی‌اراده اینان چه مقدار مقاومت نمودند و در عزای آن عالم شرکت کردند. حوزه علمیه مشهد برای مراسم چهلم ایشان مردم را دعوت کرد و اعلامیه‌ای دست‌نویس و نه چاپی داد. اینها درب مسجد را بر روی مردم بستند و حتی نگذاردند در خیابان و مدرسه که خانه طلاب است عزاداری کنند. بعضی از طلاب را کتک زدند. عده‌ای از دانشجویان و طلاب را دستگیر کردند و هیاهویی به راه انداختند. مگر چه می‌شد اگر مردم دور هم جمع می‌شدند. چند سوره از قرآن قرائت می‌کردند و برای بزرگداشت از آن مرحوم و تسلیت به ولی‌عصر عجل‌الله تعالی فرجه الشریف گوینده‌ای چند کلمه‌ای با آنها صحبت می‌کرد؟ این کارها علاوه بر آنکه کمال فشار و اختناق سیاسی را می‌رساند، دلالت بر نادانی و ناشایستگی اینها حتی در حفظ نظام استبدادی مورد نظرشان، دارد. می‌گویند در مملکت گرسنگی و فقر ریشه‌کن شده و لذا دشمنان ایران فشار و کنترل سیاسی را تحت رهبری پیشوای مملکت، مستمسک خود بر هرج و مرج طلبی قرار داده‌اند. خدایا تا چه حدی دروغ می‌گویند؟! و تجاوز و تجاسر و شیطان صفتی می‌نمایند؟! گرسنگی، بی‌پوشاکی، بی‌مسکنی، بی‌پزشکی، بی‌دارویی و هزاران از «بی‌ها» در هر گوشه‌ای از مملکت بیداد می‌کند. اینها لااقل در تهران، عاصمه مملکت سری به جنوب تهران بزنند و وضع مسکن و ساکنانش را بنگرند. یا یک مرتبه به چادر نشین‌های دروازه غارش سرکشی کنند یا به هزاران نفر سرگردان در میدان‌های عمومی شهر که شب را هم در همان جا از بی‌خانمانی به سرمی‌برند، نگاهی بنمایند. به جنوب مملکت و کپرنشینان بی آب و برق و فرش و چراغ، گوشه چشمی کج کنند. کشور به ادعای اینها در آستانه صنعتی شدن است ولی دانشگاه‌های ما که جای پرورش کارشناس و متخصصان صنعتی است، در اکثر سال تعطیل است دانشجویان آنها در زندان‌هایند. روزهایی هم که باز است جوانان نشاطی برای تحصیل ندارند. تمام فکرشان در جستجوی راهی به سوی آزادی و شایسته کردن و همگون نمودن محیط زندگانی‌شان، دور می‌زند. [ناخوانا] که راهی به خارج پیدا کنند، دیگر خیال بازگشت به این زندان عمومی را نمی‌نمایند. مگر ممکن است [ناخوانا] که ملتش اسیرند و ابداً اختیاری از خود در تعیین سرنوشتش ندارد، در مسیر تکامل صنعتی یا غیرصنعتی در هر گوشه‌ای از این مرز و بوم به طور طبیعی یا توسط وسایل صنعتی روز، می‌تواند مقدار زیادی و حتی بیش [ناخوانا] تمام ملت این مملکت را، غله بدهد. و نیز مرتع‌هایی برای احشام و دام‌ها باشد ولی اکثر نقاطش [ناخوانا] شوم این نظام اجتماعی ویران است. مرتع‌هایش قرق شده. کسی حق چرانیدن احشام را در آنجاها ندارد. گندم، برنج و حبوبات و حتی سبزیجات و لبنیات و تخم مرغ باید از ممالک دیگر با مبالغی گزاف با اجرت سنگین حمل و نقل و تخلیه و نگهداری برای ما بیاید. باید لش‌های مرده گوسفندان را منجمد که انسان رغبت نمی‌کند بدان‌ها نظر کند، حتی از کشورهای کمونیستی برای ما حمل شود. ولی حق نداریم در مملکت خود دامداری کنیم دهان احشام ما زهر دارد. گیاهان را می‌خشکاند و آهوان و سایر اصناف حیوانات وحشی که یکی از وسایل تفریح سرجنبان‌هاست، گرسته می‌مانند. خود اینها می‌دانند: روزی که صادرات نفتی این مملکت پایان یابد یا کم شود، چه روز سیاهی برای این ملت پیش می‌آید. مسلم دو ثلث آنها تا به کشاورزی و دامداری‌شان رونق دهند، از گرسنگی می‌میرند. دیگر دلارهای نفتی وجود ندارد تا در برابر واردات کشاورزی و دامی و سایر کالاهای لازم بپردازند. از اینها پول‌های خود را در بانک‌های خارج از کشور انباشته و در آنجاها مستغلات زیادی تهیه کرده و کاخ‌هایی ساخته‌اند تا هر گاه نشد در این مملکت زندگی کنند به آن بهشت‌های آماده عزیمت نمایند و این ملت فلاکت زده را با روزگار سیاهشان رها نمایند. بار خدایا ما را توفیق ده بیدار و آگاه شویم و با فداکاری و مجاهدات انسانی و ایمانی از شر این اهرمنان پیش از آنکه منابع طبیعی رو به پایانمان تمام شود، برهیم و با باقیمانده ناچیز منابع طبیعی‌مان به وضع کشاورزی و دامداری و صنعتی‌مان رونق دهیم و از مرگ سیاهی که در انتظار اکثر ما و فرزندان ماست برهیم و در نتیجه وعده حتمی خود را ـ و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی‌الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین ـ و اراده می‌کنیم که منت گذاریم بر آنها که خوار و برده شدند در زمین و قرار دهیم آنها را پیشوایان و قرار دهیم آنها را وارث‌ها و جایگزینان ستمگران و برده‌کنندگان، به دست ما وفا کنی. آمین یا رب العامین.
24 ذی‌الحجه 11397 ـ مشهد مقدس ـ علی تهرانی

توضیحات سند:

__________
1. برابر است با: 15 آذر 1356

منبع:

کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک / استان هرمزگان - کتاب 2 صفحه 276


صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.