پس از شهادت آیتاللّه سیدمصطفى خمینى (1 / 8 / 1356) فضاى سیاسى ایران شاهد حوادثى بود که در دو دهه چهل و پنجاه تجربهاى بىنظیر به شمار مىآمد. اول این که سخنرانیهاى فراوانى در بزرگداشت شخصیت این شهید برپا شد. تعداد این سخنرانیها به همراه محتواى سیاسى آنها نه تنها پهنه ایران، بلکه کشورهاى همسایه و بسیارى از محافل دانشجویى در اروپا، آمریکا و آسیا را در برگرفت. دوم این که در این مجالس تنها به گرامیداشت آیتاللّه سیدمصطفى خمینى بسنده نشد، بلکه کشورهاى همسایه و بسیارى از محافل دانشجویى در اروپا، آمریکا و آسیا را در برگرفت. دوم این که در این مجالس تنها به گرامیداشت آیتاللّه سیدمصطفى خمینى بسنده نشد، بلکه نام امام خمینى (ره) که سالها زندانى سینهها و گلوها شده بود بر زبان آمد و بالاتر از آن وعاظ و خطباى این مراسم خواستهایى مطرح کردند که پیش از آن بیانش مستوجب گرفتارى و مجازات سخت بود. بازگشت امام خمینى از تبعید، آزادى زندانیان سیاسى، آزادى قلم، بیان و مطبوعات و... هر چند محمدرضا پهلوى خود را ملزم به رعایت آنچه که فضاى باز سیاسى نامیده شده بود مىدید، با این حال تعداد قابل توجهى از روحانیان پس از این سخنرانیها دستگیر و تبعید شدند. از این زمان، چرخه مبارزه با رژیم پهلوى گردشى معلوم یافت و مىتوان حدس زد چنانچه حادثه تازهاى روى نمىداد این چرخه همچنان علیه عمر رژیم شاه به گردش خود ادامه مىداد. اما رویدادى که در دى ماه 1356 (هشتاد روز پس از شهادت آیتاللّه سیدمصطفى خمینى) در شهر قم رخ نمود به فروپاشى سلطنت سرعتى موهن در روزنامه اطلاعات (17 / 10 / 56) اعتراض کرده بودند. پیشبینى سقوط رژیم شاه پس از این حادثه، اول بار در پیامى که حضرت امام خمینى به مناسبت کشتار 19 دى قم نوشتند، صورت گرفت. در این پیام که به تاریخ 2 / 11 / 1356 خطاب به ملت ایران نوشته شد آمده بود:
«من به ملت شریف ایران مژده مىدهم که رژیم جائرانه شاه نفسهاى آخرش را مىکشد.»[1]
مژده رهبر انقلاب اسلامى حدود یک سال بعد تحقق یافت. بعدها نیز (پس از انقلاب) برخى از سیاستمداران داخلى و خارجى حادثه 19 دى قم را از عوامل عمده سقوط نظام موروثى سلطنت دانستند. مهندس مهدى بازرگان در این باره نوشت:
«عامل مؤثرى که توجه، تجمع و توحید همه طبقات سراسر کشور را به مبارزات علیه اوضاع و دستگاه حاکم جلب و تحریک مىنمود و از فداکارى و شهادت سرچشمه مىگرفت، اربعینهاى زنجیرهاى بود که بهانه و موجبات آن را سیاست و تبعیت دستگاه شاه تحت حمایت امریکا در کشتار 19 دى ماه مردم قم و در کشتارهاى بعدى تیریز و یزد و شهرهاى دیگر فراهم آورده بود.»[2]
و دکتر کریم سنجابى در این مورد گفت:
«خلاصه در همین اول، حالا یا جلوتر یا بعد از آن بود که مقالهاى در روزنامه اطلاعات علیه آیتاللّه خمینى منتشر شد و بعد که تحقیق کردیم معلوم شد که این مقاله را وزیر تبلیغات دولت یعنى آقاى داریوش همایون نوشته و به روزنامه تحمیل کرده که یکى از عوامل مؤثر تحریک مردم و تحریک روحانیت و مؤمنین علیه دستگاه و آغاز انقلابات و جنبش علنى روحانیون گردید.»[3]
آنتونى پارسونز نیز با اتکا به دیدگاههاى خود نوشت:
«واقعه قم که سربازان تعدادى از مردم را زا پاى در آوردند باعث اغتشاشات بیشترى شد و آن هم به کشتار بیشترى منجر گردید و سرانجام دورهاى از ویرانگرى و نافرمانى از دولت آغاز شد که شاه مقتدر و پایههایى که او پدرش در طول بیش از شصت سال پىریزى کرده بودند، از میان برداشت.»[4]
مسلما کشتار 19 دى قم از عوامل شتابزاى نهضت اسلامى ایران بود و از مقاطع مهم و قابل بررسى در این نهضت به شمار مىآید.
«آن روز وقتى که پاکت ممهور به مهر دربار محمدرضا پهلوى از دفتر امیرعباس هویدا خارج مىشد، کسى از کارگزاران رژیم شاه گمان نمىبرد که این نامه، مثل آتشى به به دامن نخنماى رژیم شاهنشاهى بیفتد و نهاد را براى همیشه در این کشور بسوزاند.
پیک دربار نامه را به داریوش همایون که در یک نشست حزبى شرکت کرده بود، رساند همایون از مفاد نامه با خبر بود. چون پیش از دریافت آن هویدا با تلفن او را در جریان قرار داده بود. هویدا گفته بود که این نامه حاوى مقالهاى است که حتما باید در یکى از روزنامههاى کثیرالانتشار چاپ شود. داریوش همایون روزنامه اطلاعات را برگزید. خبرنگار این روزنامه که براى تهیه خبر از این نشست حزبى در جلسه شرکت داشت، بىآنکه از محتواى این نامه سفارش شده از دربار باخبر باشد، آن را گرفت و با کنجکاوى راهى خیابان خیام شد.
مسعودى صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات پس از با خبر شدن از مفاد مقاله آن را براى آینده روزنامه اطلاعات خطرناک یافت و نگران واکنش علما و روحانیون در قم شد.
مسعودى خیلى زود در تماسهایى با وزیر اطلاعات و جهانگردى و نخستوزیر (آموزگار) قانع شد که این مقاله به دستور شاه نوشته شده است و حتى برخى از مفاد تند و تحریکآمیز آن به خواست او در مقاله گنجانده است.
صاحب امتیاز روزنامه اطلاعات فقط مىتوانست مقاله را به صفحات فرعى روزنامه هدایت کند تا شاید از ضرب آن بکاهد. او صفحه هفت را انتخاب کرد؛ صفحه اندیشهها. بىآنکه بتواند عنوان مقاله را تغییر دهد (ایران و استعمار سرخ و سیاه) و یا بفهمد که نویسنده آن کیست (احمد رشیدى مطلق) به حروفچینهاى خود گفت که تیتر و نام نویسنده را با حروف نازک بچینند.
صبح هفدهم دى ماه 1356 صفحات بسته شده روزنامه راهى چاپخانه شد.
غرور شاه منجر به حماقت بزرگ او شده بود. او دستور نگارش مقاه «ایران و استعمار سرخ سیاه» را در حالى داده بود که پیش از آن، مضامیناش را در گفتوگو با خبرنگار یک مجله امریکایى بیان کرده بود، اما گزارش وزارت امورخارجه ایران از عراق در این باره که «آیتاللّه خمینى در رساله عملیه خود سلطنت را غیرشرعى اعلام کرده و این نظر در چاپ جدیدى از توضیحالمسائل ایشان منتشر شده است» خشم او را به آن حدّ برانگیخت که دستور نگارش این مقاله را داد. او به هویدا دستور داد که به ردّ و دوم امام خمینى (ره) مقالهاى تهیه کند و براى چاپ به روزنامهها بدهد.
پیش از این، وزارت اطلاعات و جهانگردى سفارشهاى مطبوعاتى دربار (بنا به وظیفهاى که عرف شده بود) به انجام مىرساند. معمولاً اسداللّه علم ـ که در آن زمان از بیمارى سرطان خون رنج مىبرد و بالاجبار از سمت وزارت دربار کنار گذاشته شده بود ـ این سفارشها را به دولت و وزارت اطلاعات و جهانگردى دیکته مىکرد. اما امیرعباس هویدا، وزیر وقت دربار، مقاله را در دفتر مطبوعاتى خود تهیه کرد و شاید به خاطر اختلافى که با جمشید آموزگار (نخستوزیر) داشت، مایل بود از بالاى سر او عمل کند.
با پخش سراسرى روزنامه اطلاعات و رسیدن آن به شهر قم، اولین واکنشها آغاز شد طلبههاى جوان پس از خواندن مقاله، از اینکه به مقتد او مراد در تبعیدشان اهانت شده بود، به خشم آمدند. در برخى از مدارس علمیه، بریده مقاله ایران و استعمار سرخ و سیاه به تابلوى اعلانات مدرسه چسبانده شد و خبر در اولین ساعات توزیع روزنامه در سطح شهر قم پخش شد.
اگر خلعتبرى وزیر امورخارجه وقت گزارش سفارت ایران از عراق را به شاه نمىداد، اگر شاه شخص متفرعنى نبود، اگر هویدا شاه را قانع مىکرد که چاپ چنین مقالهاى به نفع سلطنت او نیست. و اگر... اما «اگرها» در واقعیتهاى تاریخى راهى ندارند. به همین دلیل شب هجدهم دى ماه ایران آبستن حوادث بزرگى شد.
دانشجویان علوم دینى در اولین اقدام خود پس از مشورت با مدرسین حوزهها تصمیم گرفتند فردا (یکشنبه 18 دى ماه) بر سر کلاسها حاضر نشوند تعطیل شدن کلاسها، اعتراض شهر قم را علنى کرد و این اعتراض با شعارهاى 250 تن از مدرسه خان که از محل این مدرسه تا میدان آستانه راهپیمایى کردند و با هجوم مأموران امنیتى متفرق شدند، شکل جدى و آشکارترى به خود گرفت. برخى از طلبهها صبح روز هجدهم به منزل علماى طراز اول شهر قم رفتند و از آنان خواستند که به اهانتهاى مقاله درج شده در روزنامه اطلاعات اعتراض کنند. همراهى بسیارى از مدرسین موجب شد که طلبهها ـ که اینک مردم عادى نیز در بین آنها دیده مىشد ـ بعدازظهر روز هیجدهم در گردهمآیى بزرگى در مسجد اعظم شرکت کنند. بعدازظهر بیش از 2000 نفر صحن و شبستان این مسجد را پر کردند. شعارهاى این روز همچون دیروز بود: درود بر خمینى مرگ بر استبداد.
با غروب آفتاب و آغاز نماز شعارها فروکش کرد و جماعت به نماز برخاستند. پس از پایان نماز آیتاللّه شیخ مرتضى حائرى یزدى سخنرانى کرد و با اظهار تأسف از مقاله چاپ شده در روزنامه اطلاعات گفت که بیم آن مىرود چنانچه مطلبى در این محل گفته شود اینجا را نیز مانند مدرسه فیضیه تعطیل کنند.
تظاهرات، پس از نماز مسجد اعظم ادامه یافت. آن شب خیابانهاى قم شعارهاى فراوانى شنید و حتى شکسته شدن شیشه بانک صادرات را. راهپیمایى شب نوزدهم دى ماه با آرامش خاتمه نیافت. درگیریهاى پراکنده، عدهاى زخمى به جا گذاشت. آن شب هنوز لوله اسلحهها به سمت پایین کشیده نشده بود.
اهل بازار با دیدن حرکت حوزه علمیه به حمایت از آن تصمیم گرفت مغازههاى خود را در روز نوزدهم دى باز نکند. بازار قم در این روز تعطیل بود. شهر در التهاب خبر و حوادث دیروز آرام نداشت. سازمان اطلاعات و امنیت قم و شهربانى این شهر به کمک نیروهایى که از تهران وارد قم شده بودند، در سطح شهر، به ویژه در حوالى مدارس علمیه، مرقد حضرت معصومه (ع) و خوابگاههاى طلاب متمرکز شده بودند. گزارشهاى دیشب ساوک قم به تهران لحظه به لحظه ارسال شده بود و در آخرین نتیجه، تهران، دستور برخورد خونین را به قم داده بود. این تصمیم در زمانى گرفته شد که شاه موظف بود آداب حکمرانى را براساس حقوق بشر رعایت کند، اما گویى این وظیفه شامل اندیشمندان دینى و برخورد با اندیشه الهى نمىشد.
همه مدرسین جز آقاى سیدکاظم شریعتمدارى کلاسهاى درس خود را تعطیل کردند. قرار تجمع در صبح نوزدهم، مسجد اعظم بود. بیش از آن حدود 300 نفر از طلبهها به محل برپایى کلاسهاى آقاى شریعتمدارى رفتند و از ایشان خواستند به احترام همراهى با بقیه علما و توهین نسبت به امام خمینى (ره) کلاس درس خود را تعطیل کند. وى از این خواست ناراحت شد و آن را توهین به خود تلقى کرد، اما دست آخر از ادامه تدریس خوددارى کرد.
ساواک قم در گزارشى که از مبدأ به تهران ارسال کرد، نوشت که «ساعت 30 / 10 صبح بیش از پنج هزار نفر از طلبههاى علوم دینى در مسجد اعظم اجتماع کردند و از آنجا به منزل چند تن از روحانیون رفتند و از آنان خواستند که از امام خمینى دفاع کنند.» پیش از ظهر آیتاللّه آملى و علامه سیدحسین طباطبایى براى تظاهرکنندگان که به محل سکونت آنها رفته بودند، سخن گفتند.
نیروهاى شهربانى با آرایش ضد شورش، ماشینهاى آبپاش، نفربرهاى ارتشى و مأموران مخفى امنیتى در انتظار تجمع بعدازظهر مردم قم بودند، قرارى که دهان به دهان همه گشته بود، خیابان بیگدلى، منزل آیتاللّه نورى بود.
بعدازظهر، پس از سخنان آقاى نورى، موج جمعیت که حداقل به ده هزار نفر مىرسید شروع به حرکت کرد. اولین نشانههاى درگیرى به وسیله مأموران رژیم رخ داد. یکى از آنها شیشه بانک صادرات را با لگد شکست و پاسبان دیگرى که لباس رسمى داشت همان شیشه را با پارهآجر نشانه گرفت. همین بهانه کافى بود که لوله اسلحهها به طرف پایین کشیده شود. با فریاد فرمانده نیروهاى امنیتى تیراندازى شروع شد. با به زمین افتادن تعداید زا مردم، جمعیت در کوچههاى اطراف پناه گرفت و فشردگى تظاهرات از هم گسست. عدهاى با هر آنچه که به دست مىآورند مقابل مأموران مسلح رژیم ایستادند؛ با سنگ، شاخه درخت و... جنگ و گریز آن ساعت تا پاسى از شب ادامه یافت. صداى تیراندازى بىوقفه بود. مجروحان به بیمارستان بزرگ شهر منتقل شدند و عدهاى براى آگاهى از حال و روز مصدومین روبهروى بیمارستان اجتماع کردند.
التهاب شهر قم با ریخته شدن خون حداقل شش شهید و دهها مجروح، ظاهرا فروکش کرد، اما مادرِ تاریخ تکانهاى نطفه انقلاب را بیش از پیش حس کرد.[5]
و اما چند توضیح :
1ـ از مجموعه سندهاى ساواک که به هر نحوى به حرکت انقلابى مردم ایران مربوط مىشد (در دوره تحت بررسى این سلسله از کتابها) بهرهبردارى شده است و تدوین گران، بناى حذف سندى نداشتهاند مگر در این موارد :
الف ـ سندهاى تکرارى .
ب ـ بین اسناد دستنویس و تایپ شده که مشابه هم بودهاند، سندهاى تایپ شده انتخاب شده است. در مواردى که نسخه تایپ شده یافت نشده، از سند دستنویس استفاده شده است.
ج ـ بولتنهایى که در برگیرنده خلاصهاى از گزارشهاى ارسالى از مراکز مختلف ساواک بودند به دلیل تکرارى بودن و درج اخبار خلاصه، حذف شدهاند. اما آن دسته از خبرهاى این بولتنها که سند مشروح آن یافت نشده است، به نقل از شماره جلد بایگانى آن، در پاورقىها مورد استناد قرار گرفته است.
د ـ در میان سندهایى که محتواى تکرارى داشتهاند، اولویت به سندى داده شده است که حجم بیشترى از جزئیات حادثه را در خود داشته است.
ه ـ سندهاى ناقص (جز در چند مورد اندک) که شامل اسناد چند برگى بوده و صفحات پسین یا پیشین آن یافت نشده، معمولاً مورد استفاده قرار نگرفتهاند، مگر در مواردى اندک. علت این امر حاکمیت بحران بر ساواک در واپسین ماههاى پیروزى انقلاب اسلامى بوده که فرصت طبقه بندى و بایگانى وجود نداشته است و یا در تسخیر دفاتر ساواک به نحوى از بین رفته است.
و ـ سندهایى که هیچ ارتباطى با نهضت اسلامى نداشتهاند، همچون تحلیل ساواک از کشورهاى منطقه، حوادث طبیعى و....
2ـ در چینش سندها اولویت با وقوع حادثه بوده است. بنابراین قبل از این که تاریخ ارسال گزارش، تاریخ رسیدن خبر به منبع و... مدنظر باشد، زمان حادثهاى که سند درباره آن گزارش مىدهد، مورد نظر بوده است.
3ـ حروف چینى سندها مطابق نگارش اصل آنها بوده است و هیچ تغییرى در جمله نویسى آنها داده نشده است. فقط در مواردى که کلمه، تعبیر، تاریخ و یا مضمون سندى اشتباه بوده، در پاورقى (با توضیح) یا در متن سندها (بین دو قلاب) تذکر داده شده است.
4ـ تاریخ به کار رفته در سندها، گاه شمسى و گاه شاهنشاهى است و بیش از همه از تاریخ 2536 که مطابق 1356 شمسى است استفاده شده است. عدد 36 در تاریخ این اسناد حاکى از سال 56 است که تغییر داده نشده است.
5ـ دستورالعمل ساواک این بود که انعکاس تعابیر ضد شاه در گزارشهایى که منابع و جاسوسان این دستگاه امنیتى مىنوشتند، با کد نگاشته شود. این کدها براى محمدرضا پهلوى، کلمه «منصور» و عدد «66» بود.
بنابراین تعابیر «مرگ بر 66» و یا «نابود باد حکومت منصور» که در سندها دیده مىشوند همان «مرگ بر شاه» و «نابود باد حکومت شاه» است.
6ـ در بیشتر گزارشهاى ساواک، نظرهایى داده شده که از نظردهنده با کلمات رمز یاد شده است. این کلمات رمز معمولاً اسامى روزهاى هفته است و منظور از آنها این است:
نظریه شنبه : نظریه منبع نفوذى ساواک (گزارشگر) است که از طریق مشاهده مستقیم یا از راههاى دیگر ارائه شده است.
نظریه یکشنبه : نظریه رهبر عملیات است که پس از گزارش منبع نفوذى آن را تأیید یا تحلیل مىکند.
نظریه دوشنبه : نظریه رئیس دایره عملیات است.
نظریه سه شنبه : نظریه امنیت داخلى است.
نظریه چهارشنبه : نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه است.
7ـ از حروف چینى سربرگ سندها خوددارى و صرفا به درج نوع سند (برگ خبر، گزارش خبر، تلفنگرام و...) و موضوع آن اکتفا شده است. همچنین نوع طبقه بندى سندها (محرمانه، خیلى محرمانه و سرى) نیز نیامده است. علت این امر آمدن اصل اسناد در صفحات مورد نظر بوده است، به طورى که علاقمندان مىتوانند با مراجعه به خود سربرگ سندها اطلاعات مورد نیاز را دریافت کنند. در سربرگ سندها برخى علائم با رمز آمده است. از جمله آنها مبدأ خبر است که منظور از آن رمزها این است:
1 ه (ساواک گیلان)، 2 ه (ساواک مازندران)، 3 ه (ساواک آذربایجان شرقى)، 4 ه (ساواک آذربایجان غربى)، 5 ه (ساواک کرمانشاه)، 6 ه (ساواک خوزستان)، 7 ه (ساواک فارس)، 8 ه (ساواک کرمان)، 9 ه (ساواک خراسان)، 10 ه (ساواک اصفهان)، 11 ه (ساواک سیستان و بلوچستان)، 12 ه (ساواک کردستان)، 13 ه (ساواک همدان)، 14 ه (ساواک سمنان)، 15 ه (ساواک لرستان)، 16 ه (ساواک بوشهر)، 17 ه (ساواک هرمزگان)، 18 ه (ساواک کهگیلویه و بویراحمد)، 19 ه (ساواک چهارمحال بختیارى)، 20 ه (ساواک تهران)، 21 ه (ساواک قم)، 22 ه (ساواک اراک)، 23 ه (ساواک قزوین) 24 ه (ساواک ایلام)،25 ه (ساواک زنجان)، 26 ه (ساواک یزد) بودهاند.
همچنین مقصد خبر نیز با علائم رمز عنوان شده است که قریب به اتفاق آنها مربوط به ادارات تابعه اداره کل سوم (امنیت داخلى) ساواک بوده است.
اداره کل سوم از هفت بخش تشکیل مىشد که عبارتند از : 1ـ مدیریت اداره کل سوم 2ـ اداره یکم عملیات و بررسى 3ـ اداره دوم عملیات و بررسى 4ـ اداره سوم کل سوم 5 ـ اداره چهارم کل سوم 6ـ اداره پنجم کل سوم 7ـ اداره ششم کل سوم.
اجزاء اداره یکم عملیات و بررسى شامل : 310 (دفتر اداره یکم عملیات و بررسى)، 311 (بخش احزاب و دستجات کمونیستى)، 312 (بخش احزاب و دستجات سیاسى و مذهبى افراطى)، 313 (بخش هدفهاى تازه و فعالیتهاى مربوط به عرب زبانان ناراحت و بلوچهاى حاد ایرانى)، 314 (اکراد) و 315 (فعالیتهاى خارجى) بوده است.
اجزاء اداره دوم عملیات و بررسى شامل :
320 (دفتر اداره دوم عملیات و بررسى)، 321 (بخش دانشگاه تهران)، 322 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى تهران)، 323 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى استانها و شهرستانها) و 324 (بخش آموزش و پرورش و مدارس در تهران و استانها و شهرستانها) بوده است.
اجزاء اداره کل سوم شامل :
330 (دفتر اداره سوم کل سوم)، 331 (بخش ممالک اسکاندیناوى و اروپاى شرقى)، 332 (بخش کشورهاى اروپاى غربى)، 333 (بخش آمریکا و کانادا و آمریکاى جنوبى و مرکزى) و 334 (بخش خاورمیانه و کشورهاى غربى و ممالک قاره آسیا و آفریقا) بوده است.
اجزاء اداره چهارم کل سوم شامل :
340 (دفتر اداره چهارم کل سوم)، 341 (بخش احزاب و دستجات راست، انجمنها و اتحادیههاى دولتى و خصوصى)، 341 (بخش وزارتخانهها و ادارات و سازمانهاى دولتى)، 343 (بخش کارگرى)، 344 (بخش اصناف و بازرگانان)، 345 (بخش کشاورزى و امور زراعى)، 346 (بخش عشایر و قاچاق اسلحه و مهمات و کالا)، 347 (بخش جراید و سینما و تلویزیون)، 348 (بخش نارضایتىهاى عمومى) و 349 (بخش روابط عمومى) بوده است.
اجزاء اداره پنجم کل سوم شامل :
350 (دفتر اداره پنجم کل سوم)، 351 (بخش دکترین و آموزش و سازمان و وظایف رهبران عملیات امنیت داخلى)، 352 (بخش سانسور و کنترل مکاتبات) و 353 (بخش منابع و مأموران و گروههاى تعقیب و مراقبت) بوده است.
اجزاء اداره ششم کل سوم شامل:
360 (دفتر اداره ششم کل سوم)، 361 (بخش فیش)، 362 (بخش بایگانى) و 363 (بخش بررسى و تجزیه) بوده است.
8ـ کتاب حاضر مقطع زمانى 17 / 10 / 56 تا 29 / 11 / 56 را در برگرفته است. یعنى فاصله زمانى بین چاپ مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» ـ که موجب قیام خونین شهر قم شد ـ و آغاز قیام شهر تبریز. کتاب سوم که تدوین آن شروع شده است و امید مىرود با فاصله اندکى از کتاب اول انتشار یابد، مربوط است به حادثع 29 بهمن تبریز و دیگر واکنشهایى که به مناسبت چهلم کشتار طلاب و مردم قم در سراسر کشور روى داد. سندهاى کتاب سوم تا ابتدایى مناسبت چهلم کشتار طلاب و مردم قم در سراسر کشور روى داد. سندهاى کتاب سوم تا ابتداى فرودین 1357 ادامه مىیابد. سندهاى ساواک در سال 1357 به دلیل اوجگیرى هر چه بیشتر نهضت اسلامى حجم فزایندهاى مىیابد و قطعا مجلدات مربوط به حوادث این سال با تناوب زمانى کمترى روبهرو خواهد بود.
مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات امیدوار است با ورود این حجم از اطلاعات به حوزه تاریخ معاصر ایران، راه پژوهشهاى تازه درباره انقلاب اسلامى ایران هموارتر گردد.
پینوشتها:
[1]- صحیفه نور، ج یک، چاپ دوم، تهران، ص 450.
[2]- بازرگان، مهدى، انقلاب ایران در دو حکومت ؛ ص 28.
[3]- سنجابى، کریم؛ امیدها و ناامیدها؛ ص 26.
[4]- پارسونز، آنتونى؛ غرور و سقوط، ص 216.
[5]- در نگارش این بخش از مقدمه از کتابهاى: من و خاندان پهلوى نوشته احمد على مسعود انصارى چاپ آمریکا صص 74 و 75، دیروز و فردا نوشته داریوش همایون (صص 92 و 93). خاطرات صالحى نجفآبادى (نزد دفتر ادبیات انقلاب اسلامى)، مجله پاسدار اسلام، شماره 61 (صص 42 و 43)، روزنامه کیهان، شماره 11480 (ص 11) و اسناد ساواک که در همین مجلد آمده استفاده شده است.