تاریخ سند: 10 مرداد 1341
بانک سپه
متن سند:
شماره: ۵۷۰۹
تاریخ: 10 /5 /41
بانک سپه
پیرو نامه شماره ۶۴۹۶ مورخ 22 /7 /40 که جناب آقای جواد بوشهری نایب رئیس شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران و جناب آقای اسداله علم نایبالتولیه موقوفه بنیاد پهلوی را برای امضاء چکهای صادره از حساب جاری شماره ۱۴۵۰۳ شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران معرفی نموده بود. نظر به اینکه جناب آقای اسداله علم بنا به فرمان مبارک ملوکانه بسمت نخستوزیر منصوب گردیدهاند لذا از این تاریخ به بعد جناب آقای مهندس جعفر شریف امامی1 بجای جناب آقای اسداله علم به سمت نایبالتولیه موقوفه بنیاد پهلوی و عضو شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی و کمیسیون مالی شورای مزبور چکهای صادره را امضاء خواهند نمود خواهشمند است اوراق لازم را برای امضاء جناب آقای مهندس شریف امامی مستقیماً به شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران - خیابان پاستور ۵۷ ارسال فرمائید تا امضاء و اعاده گردد. جناب آقای جواد بوشهری نیز کماکان چکهای صادره را امضاء خواهند نمود. ت
وزیر دربار و رئیس شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران
حسین علاء
رونوشت جهت اطلاع دفتر شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی ایران ارسال میگردد.
توضیحات سند:
١- جعفر شریف امامی فرزند حاج محمدحسن در سال ۱۲۸۹ ش متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی وارد مدرسه ایران و آلمان شد. وی از همان نخستین روزهای ورود به مدرسه، نوجوانی ناآرام و حراف و توطئهگر بود. پس از پایان دوره مدرسه در اداره راهآهن ظاهراً با سمت مترجمی مشغول به کار شد. تسلط وی به زبان آلمانی، جدیت در کار و سازش و فرمانبرداری محض، او را مورد توجه قرار داد و به سمت رئیس اداره جریه راهآهن منصوب شد. پس از اشغال ایران توسط متفقین (۱۳2۲) وی را به خاطر تسلط زبان آلمانی و این که راهآهن در دست آلمانیها قرار داشت به جرم ستون پنجم آلمانیها از پشت میز اداره دستگیر و به زندان انداختند. پس از یک سال وی از زندان آزاد شد و به دلیل حضور متفقین در انزوا بسر میبرد. در این ایام او به دامادی معظمالسلطان معظمی که از مالکان و بزرگان گلپایگان بود، درآمد و این پشتوانه خانوادگی برای او بسیار سودمند و نافع شد. وی با استفاده از نفوذ برادر زنش دکتر عبدالله معظمی (نماینده مجلس) و شوهرخواهرش احمد آرامش توانست تا حدی به جاهطلبیهایش دست یابد و پس از رسیدن به ریاست بنگاه آبیاری و عضویت در فراماسونری و چند دیدار با شاه و نزدیک کردن خود به وی توانست خود را بیشتر مطرح کند و در کابینه رزمآرا به سمت معاونت وزارت راه برگزیده شد. وی پس از ترور رزمآرا از ترس فدائیان اسلام گوشهگیری نمود و در واقعه کودتای ۲۸ مرداد پس از کسب خبر از خبرچینان خود و اطمینان از پیروزی زاهدی به نفع او وارد صحنه شد و پس از به قدرت رسیدن زاهدی ریاست سازمان برنامه و بودجه به او سپرده شد و وی با موافقت زاهدی به سناتوری مجلس سنا برگزیده شد و از همان ابتدا شروع به ارایه نطق و تهدید به استیضاح دولت زاهدی نمود و پس از سه سال سناتوری در کابینه منوچهر اقبال وزیر صنایع و معادن شد و پس از آن معاون نخستوزیر و در سال ۱۳۳۹ به مقام نخستوزیری رسید. شریف امامی فردی کمسواد، عبوس، عوامفریب، هوچی و در مواقعی حتی وقیح بود. در بیست سال آخر رژیم پهلوی حرص و ولع عجیبی به جمعآوری مال داشت و با سوءاستفاده از بودجههای مجلس سنا، بنیاد پهلوی و بانک توسعه و معدن ایران سوءاستفادههای کلان کرد. وی برای اعطای وام به متقاضیان از آنها مبالغی دریافت مینمود به طوری که وامگیرندگان بانک توسعه صنعتی نام او را "ده درصدی" گذاشته بودند. شریف امامی بار دیگر در چهارم شهریور سال ۱۳۵۷ به نخستوزیری رسید و در شرایطی که مبارزات مردم علیه رژیم پهلوی روزهای گرم و پرحادثهای را میگذراند وی با ارایه نطقی در رابطه با مبارزه با فساد و فاسد و قول به مردم در خصوص احترام به شعائر اسلامی و توجه به امورات دینی کار خود را آغاز کرد و اسم دولت خود را دولت آشتی ملی گذاشت وی سعی داشت با عوامفریبی و کارهایی از قبیل تعطیلی کازینوها و امثالهم خشم ملت برخاسته را فرو نشاند. در حالی که مردم آگاه شده بودند و میدانستند که برپاکننده کازینوها و قمارخانهها و اماکن فساد جایی نیست جز بنیاد پهلوی که شریف امامی سالهای متمادی در رأس آن قرار داشته و تمامی این اماکن به دستور او ساخته و پرداخته شده لذا خام اینگونه حرفها نشدند و با ادامه مبارزه و شدت بخشیدن به آن وی را مجبور کردند تا در ۱۳ آبان ماه ۱۳۵۷ طی یک ملاقات سه ساعته با شاه ضعف و ناتوانی خود را به اطلاع شاه برساند و استعفای خود را ارائه کند وی تنها راه نجات کشور را استعفای شاه و خروج از ایران اظهار نمود. وی پس از کنارهگیری از قدرت به دلیل ترس از مردم و اعمال گذشته خود از کشور گریخت.
- نخستوزیران ایران از مشیرالدوله تا بختیار - باقر عاقلی – ص ص ۲۲۶ - ۲۱۷
منبع:
کتاب
بزم اهریمن / جشنهای دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی - جلد 1 صفحه 324