تاریخ سند: 5 مرداد 1344
موضوع: اجتماع روحانیون در منزل میلانی
متن سند:
شماره: 6905 /9 ﻫ تاریخ:5 /5 /1344
موضوع: اجتماع روحانیون در منزل میلانی
روز پنجشنبه 31 /4 /1344 از طرف آقای میلانی از علمائی که از شهرستانها برای زیارت به مشهد آمده بودند دعوت به عمل آمده. موقع صرف نهار در سر سفره آقای میلانی صحبت نموده و چنین اظهار داشت «روحانیت از روز اولی که قیام کرد هیچ گونه غرض خصوصی با شخص و یا مقامی نداشت و نظر این بود که چون این مملکت اسلامی است احکام قرآن محترم باشد و عملیات خلاف دین انجام نشود و وضع اقتصادی مردم خوب بشود و مردم کار و نان داشته باشند و از این مضیقه نجات پیدا کنند. اُسرائی که ما داریم از قبیل خمینی و سایرین آزاد بشوند. این خواستهها را هم اکنون نیز داریم. من از آقایان تشکر میکنم که دعوت مرا پذیرفتهاند و خواهش دارم که هر کس هر گونه اشکالی و یا ایرادی به من دارند در همینجا تذکر بدهند، زیرا اگر من اعلامیه ندادهام و یا حرفی نزدهام و یا در پارهای مواقع سکوت اختیار کردهام وظیفهای را تشخیص ندادهام. شنیدهام بعضی از آقایان نسبت به من اعتراضاتی داشتهاند خوب است در این مجلس که همه آقایان حضور دارند مطرح و هرگونه نظری و یا اعتراضی نسبت به من و یا به کارهای عمومی دارند اظهار کنند. ضمناً آقایان باید اتحاد و اتفاق داشته باشند و با یکدیگر مربوط باشند. هرگونه اقدامی که میخواهند بکنند متفقاً انجام گیرد که نتیجه داشته باشد. آقایان بدانند همانطوری که مکرر گفتهام من با آشوب و بلوا و سر و صدا مخالفم برای این که هفتاد و چند سالی که از عمر من میگذرد چه در عراق و چه در ایران هر وقت بلوا 1 و خونریزی شده مسلمانها ضرر کردهاند و به نفع بیگانه تمام شده است. اگر ما مطلبی داشته باشیم که روزی بخواهیم عنوان کنیم باید با کمال آرامش و متانت صورت گیرد.
الان مصیبتی بین روحانیون پیدا شده که همه نسبت به هم بدبین هستند غیبت، تهمت، افترا زیاد شده است. آقایان سعی کنند این بدبینی برطرف بشود. روحانیت یک جبهه واحدی داشته باشد من آماده هستم که هرگونه اعتراضی نسبت به من دارند بشنوم و اگر خدمتی از من ساخته است انجام میدهم البته ما آزادی خمینی را میخواهیم. (لیکن هدف ما این نیست هدف همان است که گفتیم)
سپس آقای حجری رفسنجانی اظهار داشت «فرمایشات آقا خیلی به جا است و مهمتر از همه این است که همان اتحاد و اتفاق باید باشد». بعد آقای لواسانی ساکن تهران اظهار داشتند من هم پیشنهادی دارم. این است که دولت ایران، اسلامی و شیعه است و اتحاد روحانیت تنها برای پیشرفت امور کافی نیست و باید ما با دولت هم متحد باشیم تا کارهایمان بهتر انجام شود و آقایان راهی پیدا کنند برای التیام و آشتی با دولت. سپس آقای میلانی گفتند آقایان هر مطلبی دیگر دارند بفرمایند.
آقای عبدالجلیل کرمانشاهی2 و بقیه حضار گفتند مطالبی که آیتالله میلانی گفتند صحیح است و مورد قبول همه میباشد و مجلس پایان یافت.
افرادی که حضور داشتند به شرح زیر میباشند:
1ـ آقای سید علی بهبهانی، ساکن اهواز
2ـ آقای عبدالجلیل جلیلی کرمانشاهی
3ـ شیخ عبدالرسول قائمی، ساکن آبادان
4ـ شیخ کاظم دامغانی، ساکن مشهد
5ـ شیخ حسنعلی مروارید، ساکن مشهد
6ـ میرزا جواد آقا تهرانی3، ساکن مشهد
7ـ لواسانی از تهران
8ـ سید رضی شیرازی4 از تهران
9ـ شیخ محمد کوهستانی5 از مازندران
10ـ سید محمود نجفی از قم پسر آیتاله نجفی
11ـ شیخ دیانی از قم
12ـ سید عبدالکریم هاشمینژاد6 واعظ از مشهد
13ـ شیخ رضا نوغانی واعظ از مشهد
14ـ سید محمد یثربی7 از کاشان
15ـ شیخ جعفر صبوری8 از کاشان
توضیح این که از آیتاله قمی و پسرش نیز دعوت شده بود نامبردگان در این مجلس شرکت نکرده و علت عدم شرکت اختلاف میان قمی و میلانی است.
رونوشت برابر اصل است، اصل در پرونده آیتاله میلانی
در بولتن درج شود.
توضیحات سند:
1. در اصل: بلو.
2. آیتالله شیخ عبدالجلیل جلیلى: فرزند محمدهادى، در سال 1302 ﻫ ش در کرمانشاه متولد شد. پس از گذراندن دروس متوسطه و دانشگاهى، در رشته قضایى از دانشکده حقوق دانشگاه تهران لیسانس گرفت.
وى تحصیلات علوم دینى را در قم آغاز نمود و پس از فراگرفتن مقدمات، سطوح عالیه را از محضر آیات عظام سید شهابالدین مرعشى نجفى و میرزا محمد مجاهدى فرا گرفت و در حدود شش سال در درس خارج آیتاللّه بروجردى و همچنین در حدود پنج سال از درس آیتاللّه موسوى بهره برد و پس از آن به نجف اشرف هجرت کرد و در آنجا از آیات عظام سید محمود شاهرودى، شیخ حسین حلى و میرزاباقر زنجانى استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید.
ایشان، پس از فوت پدرش به کرمانشاه مراجعت نمود و از سوى آیتاللّه بروجردى در نهم ذیحجه 1377ه ق به سرپرستى مدرسه آیتاللّه بروجردى در کرمانشاه منصوب گشت و به تدریس و تبلیغ مشغول شد که علاوه بر تدریس و وعظ، به امور عامالمنفعه از قبیل: تأسیس کتابخانه، احداث مسجد و تجدید بناى حسینیه نیز مبادرت داشت.
آیتالله جلیلی در عین حالی که نمایندگی آیتالله حکیم را در کرمانشاه به عهده داشت، نسبت به امام خمینی و مبارزات ایشان نیز حساس بود و در همین پوشش فعالیتهایی به نفع نهضت اسلامی صورت میداد. به همین دلیل بود که ساواک او را نماینده امام در کرمانشاه معرفی میکرد. ساواک در گزارش اسفند ماه خود درباره ایشان مینویسد: «جلیلی اضافه نمود که آقای خمینی در مورد طلابی که از موقوفات، دولت به آنها حقوق میدهد فرمودهاند حرام است و اشخاصی که در این کار دخالت میکنند و رابطه آنها و خدا قطع و نماز پشت سر آنها باطل است... جلیلی گفت اینها بودجه سازمان امنیت را میگیرند و سازمانی هستند نه اوقافی...» آیتالله جلیلی در سال 1392 ﻫ ش دار فانی را وداع گفت.
(امام خمینی در آینه اسناد، ج 9، ص 452.)
3. آیتالله میرزا جواد آقا تهرانى: در سال 1283 شمسى در خانوادهاى اصیل و مذهبى در تهران متولد شد پدرش حاج محمدتقى از تجار متدین و مورد اعتماد بازاریان بود. میرزا پس از تحصیل دوره ابتدایى براى فراگیرى علوم دینى راهى قم شد. پس از گذراندن مقدمات و سطح به نجف اشرف رفت و از محضر اساتیدى همچون شیخ مرتضى طالقانى، شیخ محمدتقى آملى بهرههاى فراوان برد، پس از مراجعت به ایران در مشهد رحل اقامت گزید و با حضور در درس علمای وقت شیخ هاشم قزوینى و به خصوص میرزا مهدى اصفهانى شخصیت علمى و اخلاقى او شکل گرفت. بعد از فوت مرحوم میرزا مهدی اصفهانى حدود چهل سال به تدریس فقه و اصول پرداخت، مدتى نیز بنا بر تقاضاى طلاب، شرح منظومه تدریس مىکرد و اشعار و نظرات ملاهادى سبزوارى را نقد مىکرد به هنگام نقد آراى فیلسوفان با ادب و تواضع از آنان سخن مىراند و از توهین به بزرگان علم همواره پرهیز داشت. باوجود موقعیتى که داشت از مال دنیا هیچ نیندوخت و در خانه استیجارى زندگى مىکرد. مرحوم میرزا جواد آقا جهت کمک به محرومان براى نخستین بار در مشهد به سال 1334 ﻫ ش خیریهاى را به نام درمانگاه خیریه بینوایان تأسیس نمود. او خود را از خاکساران اهل بیت (ع) مىدانست و در روز عاشورا سقّا مىشد. در زمان جنگ ششروزه اعراب و اسرائیل در کلاس درس تفسیر قرآن مىگریست و مىگفت کاش در صحراى سینا بودم و کفش سربازهاى مصرى را جفت مىکردم. در زمان شاه در بیشتر راهپیمایىهایى که علیه رژیم پهلوى برپا بود شرکت داشت. با شروع جنگ تحمیلى عراق علیه ایران اسلامى، لباس بسیجى پوشیده و در جبهههاى جنگ حاضر شد و طى چند مرتبه سفر به جبههها در کنار رزمندگان اسلام بود و نقل شده است که فرموده بود «اگر در جبهه شهید شدم، در همان محل شهادت، دفنم کنید.» برخى از آثار قلمى ایشان عبارتند از: بررسى در پیرامون اسلام (ردیه بر کسروى)، فلسفه بشرى و اسلامى، بهایى چه مىگوید، عارف و صوفى چه مىگوید میزانالمطالب، آئین زندگى و درسهاى اخلاق اسلامى. این عارف زاهد در سحرگاه سهشنبه، دوم آبان 1368 ﻫ ش به سراى ابدى شتافت.
4. آیتالله سید رضىالدین شیرازى: فرزند سید محمدحسین، جد پدرش، میرزاى شیرازى است. وى در سال 1345 ق در نجف اشرف متولد شد. از دوران کودکى به آموختن علوم دینى پرداخت و از مبادى و مقدمات به سطوح عالى رسید تا اینکه در درس خارج فقه و اصول حاضر شد و به حلقه درس و بحث فقهاى معروف و بزرگ آن زمان مانند شیخ محمدکاظم شیرازى و شیخ حسین حلى و آیتالله العظمى سید ابوالقاسم خویى پیوست و به درس و بحث ادامه داد تا به درجه اجتهاد رسید. اجتهاد وی به وسیله آیات عظام شیخ محمدحسین کاشف الغطاء، سید جمالالدین گلپایگانى، سید ابوالقاسم کاشانى و سید عبدالهادى شیرازى تأیید گردید. سید رضىالدین 42 ساله بود که به تهران آمد و در تهران ساکن شد و به درس و بحث و اقامه جماعت پرداخت. از جمله آثار وى مىتوان به دوره کامل در اصول عقاید (5 جلدى)، حواشى بر تمام ابواب مکاسب و رسائل، حواشى بر کفایه و حواشى بر اسفار ملاصدرا و... اشاره داشت.
5. آیتالله شیخ محمد کوهستانى: فرزند محمدمهدی، در قریه کوهستان یکى از قراء بهشهر متولد گردید و پس از طى مراحل مقدماتى به نجف اشرف عزیمت کرد و از محضر اساتیدى چون نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى بهرهمند شد. معظم له پس از وصول به مقام اجتهاد به وطن بازگشت و در همان کوهستان به دور از هیاهوى شهر به تدریس و ارشاد مردم پرداخت و قلوب مردم شمال و دیگر بلاد را مسخر زهد و ورع خویش ساخت تا جایى که مردم از تقدیم جان و مال خود در مقدم او مضایقه نمىکردند. وى در همان محل کوچک چندین مدرسه بنا نمود و به تربیت طلاب علوم دینى پرداخت که صدها نفر مجتهد و فاضل همچون شهید هاشمىنژاد از آنجا برخاستهاند از وى کرامات زیادى نقل کردهاند که همگى نشانه زهد و تقواى این شخصیت عالىمقام است. آیتالله کوهستانى در ماه ذیقعده 1391 به کسالت تنگى نفس و قلب مبتلا گردید و در ربیعالاول 1392 دار فانى را وداع نمود و پس از تشییع بىنظیر، در کنار حرم مطهر ثامنالائمه مدفون گردید.
6. شهید حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمىنژاد: فرزند حسن، در سال 1311 ﻫ ش در بهشهر به دنیا آمد. در نوجوانى به حوزه علمیه کوهستان در دو کیلومترى بهشهر رفت و تحت نظر آیتالله کوهستانى به فراگیرى دوره مقدمات پرداخت. به منظور ادامه دورههاى سطح و خارج فقه و اصول به حوزه علمیه قم رفت و در درس آیات عظام بروجردى، حضرت امام (ره) و علامه طباطبایى حاضر شد. شهید هاشمىنژاد بیش از 12 سال از حوزه درس و بحث حضرت امام در مراحل عالى فقه و اصول استفاده کرد و به درجه اجتهاد رسید. با شروع نهضت اسلامى به رهبرى امام خمینى در سالهاى 1341 و 1342 ه ش، وى به عنوان یکى از شاگردان برجسته و باسواد و آگاه حضرت امام به خدمت نهضت درآمد. از 15 خرداد 1342 تا پیروزى انقلاب اسلامى حدود پنج مرتبه دستگیر و زندانى شد. شهید هاشمىنژاد با سخنرانیها و نیز نوشتههایش نقش مهمى در توسعه و تعمیق آگاهیهاى دینى، سیاسى و اجتماعى مردم به ویژه نسل جوان داشت. آثار و نوشتههاى وى با استقبال گسترده روبرو شد و رژیم برخى از کتابهاى وى را ممنوعالانتشار کرد. شهید هاشمىنژاد پس از پیروزى انقلاب اسلامى، فعالیتهاى علمى و فرهنگى خود را گسترش داد و در مجلس خبرگان قانون اساسى حضور داشت و سرانجام در 7 مهر 1360 به دست منافقان به شهادت رسید و در جوار مرقد مطهر علی ابن موسی الرضا (ع) در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى.
7. آیتالله سید مهدى یثربى: در سال 1304 ﻫ ش در شهر مذهبى کاشان به دنیا آمد. در کودکى به علت از دست دادن پدر تحت حمایت برادرش آیتالله میر سید على یثربى قرار گرفت و مقدمات علوم را در حوزه علمیه کاشان نزد حاج شیخ محمود نجفى و برادرش فراگرفت و سپس راهى حوزه علمیه قم گردید و از اساتیدى نظیر آیات عظام بروجردى، حضرت امام، گلپایگانى، مرعشى نجفى، محقق داماد، علامه طباطبایى و سلطانى بهره برد. پس از رحلت برادرش به کاشان مراجعت نمود و ضمن تدریس، به وعظ و خطابه و اعزام مبلغ به اطراف کاشان پرداخت. در جریان نهضت حضرت امام با تشکیل جلسات و موضعگیریهاى آشکار از قیام ایشان حمایت نمود و در دوران انقلاب اسلامى با استفاده از قدرت معنوى و نفوذ روحانیت، انقلاب را در کاشان هدایت و رهبرى نمود و پس از پیروزى نیز همواره از مواضع حضرت امام حمایت مىنمود و با حکم حضرت امام ره به امامت جمعه شهرستان کاشان و به عنوان نماینده ولى فقیه منصوب گردید و دوبار به عنوان نماینده مجلس خبرگان انتخاب شد. از اقدامات مهم وى مىتوان به تأسیس حوزه علمیه در قمصر و تأسیس حوزه علمیه خواهران (مکتب کوثر) اشاره کرد. آیتالله سید مهدى یثربى در سال 1385 دار فانی را وداع گفت.
8. آیتالله جعفر صبورى قمى: فرزند حسین در سال 1290 ﻫ ش در قم متولد گردید و پس از تحصیلات ابتدایى وارد حوزه علمیه قم گردید و براى گذراندن مقدمات و سطوح از محضر اساتیدى نظیر شیخ قاسم نحوى و میرزا على ادیب تهرانى، شیخ حسن فاضل، میرزا محمد همدانى و میرزا ابوالفضل زاهدى بهره برد و در درس خارج آیات عظام شیخ عبدالکریم حائرى، سید صدرالدین حائرى و سیدمحمدتقى خوانسارى شرکت کرد و از محضر درس آیتالله العظمى سیدحسین بروجردى و امام خمینى نیز بهره برد. سپس بنابر تقاضاى آیتالله صدر جهت تدریس و سرپرستى حوزه کاشان به این شهر عزیمت نمود و ضمن اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم، حوزه درسى تشکیل داد که با گسترش آن و استقرار در مدرسه علمیه امام (ره) بر آن وسعت بیشتر بخشید. فعالیتهاى سیاسى خود را با حمایت از فداییان اسلام شروع و با دعوت ازآیتالله سید ابوالقاسم کاشانى به شهرستان کاشان، عملاً از نهضت ملى شدن نفت جانبدارى نمود و با شروع نهضت حضرت امام (ره) در سال 1342 در کاشان به حمایت از آن برخاست و تا پیروزى انقلاب اسلامى در کلیه حرکتهاى انقلابى در کاشان شرکت داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى به ریاست دادگاه انقلاب اسلامى کاشان برگزیده شد و پس از آن در حوزه علمیه کاشان به تربیت طلاب علوم دینی همت گماشت. وی کتابهایى مانند، خبرهاى غیبى قرآن مجید، پیرامون رساله روحانیت در شیعه، منظومه سلکالدرر فى نظم الاثر، اخلاق جعفرى و قبسى از ولایت را به رشته تحریر درآورد. آیتالله صبوری در روز عرفه سال 1382 ﻫ ش دار فانی را وداع گفت.
منبع:
کتاب
آیتالله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 123