تاریخ سند: 26 آذر 1347
موضوع: مجلس روضهخوانی در مسجد ارک
متن سند:
به: 20 ه 3 شماره: 993 /20 و
از: 20 و
از ساعت 1315 روز 25 /9 /47 مجلس روضهخوانی مسجد ارک با شرکت عدهای در حدود 700 نفر تشکیل گردید.
در این جلسه سید عبدالرضا حجازی واعظ به منبر رفت و ضمن سخنان خود گفت مملکت ما دچار غربزدگی1 شده است و با این ترتیب مسلم بدانید روی ترقی را نخواهیم دید.
چندی قبل یکی از اساتید دانشگاه برای انجام کنفرانسی به دانشگاه پهلوی شیراز رفته بود استاد مزبور خطاب به حاضرین در سالن دانشگاه گفت امروز یک عدد جاروب با خود آوردهام که کلمات و حروف عربی را از ادبیات فارسی جاروب کنم آن استاد خجالت کشید بگوید آمدهام آیات قرآن را از ادبیات ایران کنار بزنم2.
آقایان مملکت ما چیزی ندارد اگر هم مختصری روی پای خودش ایستاده آن هم از برکت قرآن و اسلام است ولی متأسفانه دین اسلام مبلغ ورزیده ندارد اگر چنین مبلغی داشت تاکنون دنیا را تکان میداد.
چرا باید معادن و ثروت سرشار ما را خارجیان ببرند.
چرا ما باید همیشه از اروپا و آمریکا تقلید کنیم در صورتیکه دین ما و قرآن ما بهترین و جامعترین قوانین و دستورات را به ما داده است.
این مجلس در ساعت 1445 پایان یافت.
نگهبان
آقای صالحی اطلاعیه جهت شهربانی کل کشور تهیه شود.
1 /10
توضیحات سند:
1ـ غربزدگی: تاریخ اشرافیت سیاسی و غربزدگی در ایران از دوره قاجار دچار تحول مهمی شد که در فرایند تاریخی کشور آثار مخربی را بر جای گذاشت.
گزینه جدیدی به اشرافیت سیاسی اضافه شد که از منظری زمینهساز انحطاط فرهنگ ایرانی گشت.
سران قاجار در آن برهه برای تضمین و حفظ حکومت و قدرت خود به خارج از ایران کشیده شدند.
پیش از آن همواره سلسلههای متفاوت به فامیل و قبایل خود وابسته بودند.
تغییر این وابستگی از حوزههای قومی، قبیلهای به قدرتهای اجنبی تنها یک رویکرد سیاسی ساده نبود بلکه با گونهای شیفتگی، سپس احساس عجز همراه بود.
دیگر به جای تعصب قومی (افتخار به صورتهای نوعی سنتی و قبیلهای) شیفتگی نسبت به جلوههای زندگی غربی از نظامات سیاسی تا انواع نظامهای ارزشی، آرزوها و خواستهایی را در نزد ایشان پرورش میداد که در ابعاد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی مذهبی اثر میکرد.
آنها مشتاق سیر و سیاحت در فرنگ بودند؛ در حالی که پول ایران در سطح بینالمللی ارزش خاصی نداشت.
پشتوانه اقتصادی ما از تعاملهای تجاری بینالمللی ناشی نمیشد.
بنابراین به لحاظ مالی یارای پرداخت هزینه سفرها را نداشتند.
بدین سال دربار به سرعت نسبت به بانکها و مؤسسات خارجی مقروض شد.
این موضوع دربار را تنها در برابر سفارتها مدیون نمیساخت بلکه بعضی اشخاص حقیقی و حقوقی از همین رهآورد سودها بردند.
برای مثال ملکه انگلستان در سفر دوم ناصرالدین شاه، وی را به حضور نپذیرفت.
شاه برای دور ماندن از چنین خفت و تحقیری دست به دامان «سرجان ملکم خان» شد.
او نیز در مقابل انحصار امتیاز قمار بازی و لاتاری را طلب کرد و از همین طریق نفوذ قابل توجهی را به دست آورد.
وی بعدها در گسترش اندیشههای منتهی به مشروطه نقش زیادی را عهدهدار بود.
نقشی که پیداست در یک تعامل منفی با مشروطه مشروعه بود.
این شور و شیفتگی تنها گریبانگیر شاه نبود.
به قول «فوزیه» در کتاب «سه سال در دربار ایران» مسابقهای میان خانوادههای سلطنتی برپا شد به صورتی که یکی از همسران شاه حاضر نشد چشم بیمار خویش را همینجا در ایران معالجه کند بلکه اصرار داشت به اتریش برود طوری که سرانجام حتی مسافرت به خارجه مفید نیفتاد و وی کور شد گویی وضع او استعارهای از احوال ایرانیانی بود که بعدها بر سر « از خود بیگانگی» قوه بینایی از کف دادند.
طولی نکشید که قیل و قال غربطلبی طبقه اشراف را فراگرفته و رفتهرفته دامن قشر متوسط را آلوده کرد و سپس بعد از مشروطه تبدیل به یک سیستم عمومی گشت.
از این رو نمیتوان گفت غربزدگی دقیقاً از روشنفکری آغاز شد بلکه خانوادههای سلاطین طلایهدار غربگرایی بودند و روشنفکران بیشتر دلال و محمل گسترش آن میشوند.
آنها مشروعیت و وجه سیاسی خود را از غرب اخذ میکردند و به سه دسته دوستداران روس، دوستداران فرانسه و دوستداران انگلستان تقسیم میشدند.
پس از مشروطه تسلط انگلستان تا حدودی تحکیم یافت و تا زمان پهلوی ادامه داشت.
چارچوب سیاسی حاکمیتی ایران در رأس هرم غربزدگی ارزشهای خود را به اشرافیت سیاسی و از آنجا به دامنه هرم یعنی حوزه عمومی سرایت داده و هویت ایرانی جدید را تحتتأثیر قرار دادند.
در این میان نوعی تعظیم و تکریم فرنگ نزد ایرانیان گسترش مییافت که نظام روابط خارجی را هدایت میکرد و از این راه تسلط غرب را افزون میداشت.
در تاریخ کمبریج، مدخل ایران، اشاره میشود که اگر ایرانیان را از در میراندی از پنجره وارد میشدند تا به نوکری پذیرفته شوند.
بدین ترتیب قدرت گزینش افراد از سوی انگلیسیها بالا میرفت.
آنها باهوشترین و سیاسیترین اشخاص را در راستای منافع خود به کار میبردند.
در حقیقت نه تنها بستری مناسب برای پذیرش تسلط غربی فراهم بود بلکه آنها از همین بستر افرادی را جذب میکردند که تسلط ایشان را تسریع و تحکیم بخشد.
در چنین فضایی میل به تقلید در ایران گسترش یافت؛ به گونهای که عناصر داخلی تحقیر شده و مدارس بومی کم و بیش به بهانه پیشرفت تعطیل گشتند.
میتوان شاخص این خودویرانگری را به گفته شریعتی تأسیس «دارالفنون» در مقابل «مدرسه مروی» دانست.
مدرسه مروی محمل سنتهای طبی، هنری، ادبی، نجوم، تا حدی فیزیک و از همه مهمتر فلسفه ایرانی بود.
اساتیدی همچون « زنوزی»، « میرزا ابوالحسن جلوه» و « شعرانی» کسانی بودند که در همان زمان رسالههایی در نقد « امانوئل کانت» مینوشتند.
این رساله ها از آغاز مورد بیتوجهی واقع شده و حتی امروز هم کسی کمر همت به احیای آن متنها نمیبندد.
دارالفنون به شبیهسازیهایی علیل و ناقص علاقه داشت که در آن شکوفایی نبود، بلکه وابستگی را مستمر میداشت؛ تا جایی که دانشگاههای ما بعد از صد و پنجاه سال سابقه، در حسرت ایرانی شدن میسوزند.
هنوز اشرافیت سیاسی غربزده در دانشگاهها بازسازی میشود.
ما به جای کسی مثل «جلوه» که «کانت» را نقد و بررسی میکرد، کتابهای فراوانی در توصیف متفکران غربی به دست دادهایم و حتی از ترجمه کتابهای اصلی ایشان امتناع کردیم و این خود نشانهای از نشانههای غربزدگی است.
بعد از قاجاریه و در دوره پهلوی اول «دارالمتعلمین» تأسیس شد که در آن نیز شخصیتهایی انتقالی پرورش یافتند.
کسانی که چون ابوالحسن فروغی و محمدعلی فروغی از اشرافیت قجری به جا مانده بودند و سعی داشتند به بهترین نحو فرهنگ غربی را انتقال دهند.
فروغی در مقدمه سیر حکمت در اروپا دغدغه دارد که چگونه فلسفه غربی را به گونهای قابل فهم و بدون ضربه زدن به زبان فارسی ارائه دهد.
اما تلاش وی تا همین میزان محدود میماند.
در مقابل مثلاً « ژنرال میجی» در ژاپن هفت نفر را به اروپا میفرستد تا از شخص «هوسرل» فلسفه بیاموزند.
ایشان بعدها فلسفه غربی را با شینتوئیسم میآمیزند و بنیان ژاپن جدید را میگذارند.
این نشان میدهد غربزدگی با نفهمیدن غرب به صورت عمیق مترادف است ...
در دوره پهلوی دوم، رواج استفاده از کلمات فرنگی در افواه، نامگذاری لاتین بر فروشگاهها و ...
.
باعث شد غربزدگی به صورت یک جلوه فروشی در بیاید.
طرفه اینکه بعضی دانشگاهها نظیر دانشگاه شیراز به دنبال این بودند که تبدیل به شعبهای از « هاروارد» شوند!
2ـ خاندان پهلوی و بالاخص رضاخان از بدو به قدرت رسیدن، شخصیت خود را به عنوان یک مقلد تمام عیار غرب و کشورهایی نظیر ترکیه و شخصیتی همچون آتاترک نشان داده بود و هر از چندی روشنفکران وابسته تمایلات و مکنونات قلبی خود را به رشته تحریر و کلام درمیآوردند.
در بین مردم سخن از تغییرات و تحولاتی به سبک ترکیه مطرح بود و آن را با حساسیت دنبال میکردند.
تغییر لباس به سبک اروپایی و کشف حجاب در سال 1314 ش این سخنان و شایعات را دامن زده و ظن مردم را در تعطیلی روز یکشنبه به جای جمعه تقویت کرده بود.
برای نمونه فقط یک مورد از موارد متعدد این گرایشهای ترقیخواهانه! را ذیلاً نقل میکنیم: در مورخه 16 بهمن 1306 روزنامه اطلاعات شخصی با نام اختصاری ا.
ش با برشمردن مشکلات خط فارسی و برتری خط لاتین بر آن چنین پیشنهاد میدهد: «...
و خلاصه این خطِّ مشکل را تغییر داده و یک خطی را جانشین آن قرار میدهیم که زحمات شش ساله شاگردان مدارس ابتدایی به یک هفته تقلیل یابد! ...
.
آیا مقتضی نیست به عوض مباحثه در اطراف « ق» و «غ» خصوصاً فضلا و اساتید ما راهحلی برای نجات زبان فارسی از این خط عجیب و غریب پیدا کرده و بیرودربایستی ترتیبی بدهند که ما هم مثل آدم چیز بنویسیم؟» با چاپ این مقاله سخیف و توهینآمیز که بیادبی را به کمال رسانده و به یک ملت با همه خصوصیات دینی، فرهنگی و ملی بیاحترامی کرده است.
صدای اعتراض افرادی بلند شده، به نقد و تحلیل این مقاله در شمارههای بعدی آن روزنامه میپرداختند و البته بعضی از همفکران این شخص که طرفدار چنین از خودبیگانگی هستند نیز در تأیید او مقالاتی را به چاپ رساندند.
این روند در دوران حکومت پهلوی دوم اوج گرفت که نمونههایی از آن را در این سند و سندهای بعدی ملاحظه مینمائید.
(رک: تغییر لباس و کشف حجاب به روایت اسناد، صفحه 76 مرکز بررسی اسناد تاریخی،چاپ اول سال 1378)
منبع:
کتاب
پایگاههای انقلاب اسلامی، مسجد ارک تهران به روایت اسناد ساواک صفحه 271