تاریخ سند: 30 بهمن 1353
[موضوع:] روحانیون در مدرسه علمیه قائمی
متن سند:
[از:] 6ﻫ 1 [تاریخ:]30 /11 /1353
[به:] 312 [شماره:] 12967/ ﻫ 1
[موضوع:] روحانیون در مدرسه علمیه قائمی
ساعت 25 17 روز 23 /11 /53 تعدادی از روحانیون منجمله شیخ عبدالرسول قائمی. سید واعظی ( سید واعظی کوچک ) شغل روحانی ساکن مشهد خیابان پشت مسجد ملاهاشم در مدرسه علمیه نواب مشهد نیز حجره دارد. شیخ ستاری اهل مازندران ساکن قم. شیخ کرمی اهل فریدن اصفهان ساکن قم و دو نفر دیگر در اطاق اختصاصی قائمی در مدرسه علمیه دور هم جمع و مطالبی بشرح زیر بین آنان مورد بحث و گفتگو قرار گرفت:
1ـ سید واعظی از قائمی سئوال کرد در آبادان کتابخانه هست یا خیر؟ قائمی پاسخ داد کتابخانه ولیعصر در مسجد بهبهانیها موجود بود لکن حدود 40 روز است آنرا بستهاند. سید واعظی علت بسته شدن و متصدی اصلی آن را سئوال کرد. قائمی جواب داد سید محمدکاظم دهدشتی است و سه نفر دیگر که گرداننده کتابخانه بودند. منجمله مرید وطن و چند جلد کتاب که واقعاً هم از نظر دینی و اسلام و خدا و پیغمبر زننده بود در کتابخانه موجود بوده ضبط کرده و برای بازشدن کتابخانه مزبور تلاش شده ولی اجازه ندادهاند.
2ـ شیخ ستاری یکی دیگر از حاضرین عنوان کرده از کجا معلوم است که آن کتابها را وسیله مأمورین سازمان امنیت قبلاً در کتابخانه گذاشته و بعد برای بازرسی مراجعه و آنها را ضبط کردهاند که مدرکی برای بستن کتابخانه مزبور داشته باشند. قائمی و سید واعظی اظهارات شیخ ستاری را تائید کردند و قائمی اضافه نموده مسئول کتابخانه زیاد نمیتواند خوب بررسی کند و شخص روشنی هم نیست و از طرفی در تاریخ فوق روز توفانی بود. قائمی بطور کنایه گفت این آبادان هم نزدیک کوفه است و باد خاک کوفه را به آبادان آورده در اینجا هم اثر گذاشته است.
قائمی اظهار داشت در اصفهان سیدی بنام صمصام1هست که سخنرانی میکند و میگویند حرکات او مثل یک فرد عادی نیست که درگذشته در مدرسه چهارباغ اصفهان به مناسبت فوت رضا شاه منبر رفته و سخنرانی اش غوغا کرده بود و باز در زمانی که خمینی را تازه گرفته بودند همین صمصام در اصفهان روی منبر اظهار داشته بود به خمینی گفتم که پا روی دُم... نگذار ولی خمینی گوش نکرد و پایش را روی دُم... گذاشت و او هم گازش گرفت و وقتی که صمصام از منبر پائین میآید. بلافاصله به او ابلاغ میشود که تو را سازمان امنیت خواسته است و صمصام با الاغ به سازمان رفته و در آنجا به او گفتهاند که چرا حرفهای اهانتآمیز به شخص اول مملکت گفته اید، صمصام پاسخ میدهد من به خمینی گفتم پا روی دُم... نگذار ولی خود هم گذاشتم.
قائمی در خاتمه سخنانش اظهار داشت همین موضوع، صمصام را در چند سال پیش در نجف اشرف به خمینی گفتم و ایشان شروع به خندیدن نمود.
نظریه شنبه: منظور قائمی از گفتن اینکه باد خاک کوفه به آبادان آورده و آبادان هم مثل کوفه شده این است که رؤسای ادارات دولتی در آبادان مانند رؤسای کوفه که در زمان گذشته از هرگونه ظلم و ستم نسبت به حضرت علی و مسلمانان و اسلام روا میداشتند اکنون در آبادان روا میدارند.
نظریه یکشنبه:
1ـ تعیین وضعیت سید صمصام که اهل اصفهان است از طریق ساواک محل امکانپذیر است.
2ـ با توجه به سابقه قائمی که یکی از روحانیون طرفدار متعصب خمینی بوده و اظهارات فوق از جانب وی نیز نزد سید واعظی چنین به نظر میرسد که واعظی نیز از طرفداران خمینی بوده و مورد اعتماد قائمی است زیرا نامبرده نزد سایر روحانیون با احتیاط صحبت میکند.
3ـ هرگونه اقدام مستقیم لطمه به حفاظت منبع وارد خواهد ساخت.
4ـ تعیین افکار و تمایلات سیاسی و مراقبت از اعمال و رفتار سید واعظی اهل مشهد از طریق ساواک محل مفید به نظر میرسد.
5ـ کماکان اعمال و رفتار قائمی وسیله منبع تحت مراقبت قرار دارد نتایج حاصله به موقع به استحضار خواهد رسید. حقانی
نظریه سهشنبه: نظریه یکشنبه مورد تائید است. شعله
نظریه چهارشنبه: با توجه به دسترسی شنبه به صحت خبر میتوان اطمینان نمود. ضمناً اظهار جمله (در نجف اشرف در چند سال پیش به خمینی گفتم و ایشان شروع به خندیدن نمود) از طرف شیخ قائمی خود مبین نظریات مکرر 6 ﻫ مبنی بر ارتباط قائمی با خمینی و طرفداری مشارالیه از او میباشد. پردیس
نظریه جمعه: نظرات فوق مورد تائید است. اردشیر
توضیحات سند:
1. سید محمد صمصام: فرزند سید جعفر موسوی، متوفی 1359 ﻫ ش از سادات موسوی قلمزن. مردی خوشباطن و از منبریهای معروف اصفهان بود. منبرهای وی ظاهری فکاهی ولی باطنی انتقادی داشت. اکثر اصفهانیها نام وی را شنیدهاند. او را «بهلول اصفهان» لقب دادهاند. معروف بود که افراد زیادی از ایتام و فقرای اصفهان را اداره میکرد. در زندگی شخصی او چیزی جز سادگی و سادهزیستی وجود نداشت. مرحوم صمصام با آن سادگی و محبوبیت، زبان برندهای در برخورد با مسائل اجتماعی و سیاسی داشت و همین ویژگی بود که تأثیر عمیقی در نفوس مردم میگذاشت. صمصام مردی عاقل و نکتهسنج بود. وی گاهی پایش را از شوخیهای عامیانه فراتر مینهاد و مردان سیاسی وقت را مورد انتقاد قرار میداد. وی معمولاً بزرگترین و پرجمعیتترین جلسات اصفهان را انتخاب میکرد و در مقابل در میایستاد و مابین دو منبر سخنرانان بر منبر میرفت و سخنران بعدی ناگزیر بود با دیدن صمصام کنار بنشیند تا صمصام منبرش را تمام کند. معروف است که پس از ترور حسنعلی منصور در سال 1343 در یکی از مجالس اصفهان برای شاه و پسرش و سلامتی و شفای منصور دعا کرده بودند، اتفاقاً صمصام در آن مجلس حاضر بود، وقتی سخنران نام شاه و دیگران را برای دعا میبرد، او ناگهان از کنار منبر برمیخیزد و میگوید: «آی فلانی به خر من دعا نکردی.» و مجلس با خندهی حضار به هم میریزد. وی با پیشه کردن روش بهلول با لباس قدیمی روحانی و دستار سبز رنگ، سوار بر اسبش حکایتهایی را از خود به یادگار گذاشته است.
تخت فولاد اصفهان، سید احمد عقیلی، صص 234ـ235.
منبع:
کتاب
آیتالله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 389