تاریخ سند: 27 آذر 1357
مکالمات سوژه از ساعت 0730 دوشنبه 27/9/57 تا ساعت 0730 سه شنبه 28/9/57
متن سند:
مکالمات سوژه از ساعت 0730 دوشنبه 27 /9 /57 تا ساعت 0730 سه شنبه 28 /9 /57
سوژه با منزل [محمود]دستمالچی تماس گرفت،(بلافاصله بعد از تلفن خانم خامنهای) و گفت: بیایید اینجا به اتفاق احمد آقا [دستمالچی] و دکتر [ولی]شاهی و دکتر رمضانخانی و آقایان دیگر...[نقطه چین دراصل]بیایید اینجا. 27 /9 /57
دستمالچی: چشم.
(گویا برای نوشتن همان اعلامیهای که خانم خامنهای گفته است خطاب به علمای مشهد باشد سوژه اینها را دعوت به منزل کرده است.)
*****
از قم شخصی به نام [محمدصادق]خلخالی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی، سوژه گفت: شنیدم که دیروز...[نقطه چین دراصل].
خلخالی: بله، دیروز آقای [احمد] جنتی و آقای [علیاکبر] مشکینی را دستگیر کردهاند و شاید درصدد دستگیری عده دیگری هم باشند. در ضمن یک متنی است تهیه شده است که برایتان میخوانم و خوانده شد.(همان متن را که دیروز درباره حمایت اعتصابیون بوده است.)
صدوقی: از همه علماء امضاء گرفته شده است؟ امضاء بنده را هم بگذارید و سید روحالله خاتمی و محمد ابراهیم اعرافی و سید حسین صدرالساداتی و سید محمد جواد مدرسی و ابوالقاسم مناقب، حاج شیخ جواد تفتی، شیخ محمود علومی، سید کاظم رضوی، محمدعلی ربانی را هم بگذارید. از دوستان از تهران با پاریس تماس گرفته شده است و آقای خمینی دو تا فتوا دادهاند.(همان دو تا فتوای مزبور را برای خلخالی گفت، کشتن کولیها و اشخاص خارجی که برای استخراج نفت میآیند.)
خلخالی: این دو فتوا مسلّم است دیگر؟
صدوقی: بله، کاملاً مسلّم است.
*****
[محمدرضا] اعتمادیان تلفن کرد و گفت: آقای دستمالچی آنجا هستن؟
مناقب: نخیر.
اعتمادیان: من منزل نبودم، آقای دستمالچی تلفن کرده است که به من، منزل حاجی آقا تلفن بزن.
مناقب: شماره تلفن بدهید، آمدند بگویم با شما تماس بگیرند.
اعتمادیان: من منزل برادرم هستم 974208 برنامه چی هست...[نقطه چین دراصل]. مکالمه در اینجا قطع شد.
*****
در مکالمهای که بین خانم خیاطیان(سعیده) با منزل سوژه شد، در بین مکالمات خانوادگی، سعیده پرسید: آیا این جریان الله اکبر و تکبیر گفتن امشب هم هست؟
مخاطب: گویا قرار است ادامه داشته باشد.
*****
دختر خانمی تلفن کرد و گفت: من دانشجوی آرشام هستم که الان اسمش مدرسه بهداشت مدارس شده است؛ شنیدم که حاجی آقا مدرسه ما را تحریم کرده است؟
مناقب: بله.
دخترخانم: برای چی؟
مناقب: به خاطر آنکه آرشام، محلی است کثیف، خبیث و آدمکش است.
دختر خانم: ما یک سال زحمت کشیدیم، تکلیف ما چی هست؟
مناقب: تا یکی دو ماه دیگر خوب میشود و تمام این مؤسسات به اسم دیگری نامگذاری میشود و اصلاح خواهد شد و شما به تحصیل ادامه خواهید داد، مردم دارند هزار تا هزار تا کشته میدهند، شما هم یک سال از تحصیل عقب بمانید اشکالی ندارد. سپس خداحافظی کردند.
*****
دستمالچی با تهران با منزل شخصی به نام حاجی رضا تماس گرفت و گفت: حاجی آقا از اینجا 500000 هزار تومان حواله داده است برای آقای بهشتی جهت خرید خانه در آن چیز...[نقطه چین دراصل]؛ شما به ایشان بگویید ببینید چی میگویند.
سپس سوژه خودش گوشی را گرفت و بعد از احوالپرسی، حاجی رضا به سوژه گفت: امروز با آقای منتظری رفتند پاریس پیش آقا و روز پنج شنبه هم قرار است آقای [سیدعبدالکریم] موسوی اردبیلی1 بروند پیش آقا؛ خواستم جنابعالی اطلاع داشته باشید و اگر حوالهای چیزی باشد، میتوانیم بدهیم آقای اردبیلی ببرد.
صدوقی: حوالهای که نداریم، ولی قرار است یک 500000 هزار تومان به آقای بهشتی بدهید. در ضمن به شماره 799048 معزالدینی تلفن کنید و بگویید که خواسته شما را آقای محمود آقا دستمالچی انجام میدهند.
حاجی رضا: دیروز تماسی داشتیم و اعلامیهای بود برای مشهد که آقایان اعتصاب کردهاند.
صدوقی: از مشهد به من هم تلفن شده است که حتی 40 نفر از زندانیان سیاسی را هم برای شکستن تحصن آزاد کردهاند، ولی زیر بار نرفتهاند و تحصن ادامه دارد. شما به آقای بهشتی بگویید که این حواله را بدهند به آقای موسوی اردبیلی ببرند، یا اینکه همان طوریکه قرار بود خود آقای دکتر بهشتی ترتیب آن را بدهد.
حاجی رضا: سخنرانی آقای خمینی را دارید؟
صدوقی: خیر.
حاجی رضا: برایتان بخوانم؟
صدوقی: شما به شماره 22122 یا شماره 25534 تلفن کنید و سخنرانی را پخش کنید که ضبط کنند.
سپس دکتر پاک نژاد که منزل سوژه بود با حاجی رضا صحبت کرد و بعد از احوالپرسی پرسید: خبرهای خوبی دارید؟
حاجی رضا: بله؛ همه خبرها خوب است. حالا این سخنرانی را که پخش شد و شما شنیدید، حس میکنید که اوضاع خوب است. سپس خداحافظی کردند.
*****
پرسیده شد: آیا برنامه پیاده روی هست امروز؟
مخاطب: خیر؛ چنین برنامهای نیست.
*****
از نائین تلفن شد و گفت: آقای [حسین] نبی پور را گرفتهاند.
صدوقی: هیچ چارهای نیست؛ اعتصاب کنید و تعطیل کنید؛ من هم قبلاًٌ نوشتم به نائین.
از نائین: نمیشود شما اعلامیهای بدهید؟
صدوقی: چرا، اتفاقاً دارم مینویسم و مفصل هم مینویسم و به دست شما میرسد.
*****
از تهران شخصی به نام علی اکبر صادقی تماس گرفت.
سوژه جریانات سیزدهم یزد را برای علی اکبر صادقی تعریف نمود و گفت: هنوز هم دارند میبندند و میزنند و میکشند.
علی اکبر صادقی: قم هم خیلی دیروز شلوغ بوده است، ولی دیروز 2 نفر را کشتهاند، البته پلیسها را.
صدوقی: از امام موسی صدر چه خبر؟
صادقی: هیچ خبری نیست؛ شما چه خبر دارید؟
صدوقی: در پاریس که بودم، آقای خمینی گفتند که یک تلگرافی به سران عرب بزن. من هم تلگراف مفصلی به سران عرب زدهام و نمیدانم با همه ارادتی که قذاقی به آقا دارد، چطور دست روی دست گذاشته است و چیزی نمیگوید؛ شاید به خاطر اینکه چون اول دروغ گفته است، دارد پی راه حلی میگردد. نمیدانم که دیگر چی کار میشود کرد و به کی تلگراف زد. باز اگر صلاح میدانید، من تلگرافی بزنم.
صادقی: حالا قرار است یک مذاکراتی با پادشاه عربستان بشود و از آنها استمداد کنیم.
صدوقی: تنها کسی که در دولت سعودی محترم است و حرفش را میخوانند، کاشف حولقدای[کاشف الغطاء]نجف است؛ همیشه اسکورت سلطنتی از او محافظت میکند. از این طریق هم تماس گرفته شود بد نیست. سپس خداحافظی کردند.
*****
در مکالمهای که بین مریم خاتمی با اردکان با پدرش شد، گفت: دیشب یک تیر زدهاند به منزل آقای [ابوالقاسم] مناقب و خورده و شیشه را شکسته است و از شیشه رد شده و خورده به پائین اتاق؛ نامهای هم دادهاند که از طرف جوانان یزد که آقای مناقب را تهدید کردهاند و گفتهاند ما تو را میکشیم. البته این تهدیدها و تیراندازیها از طرف خود دستگاه است که مثلاً بترسانند ما را. آقای نبی پور در نائین را هم دستگیر کردهاند.
در ضمن جریانات مشهد را برای پدرش تعریف کرد و در ضمن 2 تا فتوای آقای خمینی را هم به پدرش گفت.
خاتمی: حتم دارید؟
مریم: بله، قطعی است.
خاتمی: آقای منتظری هم رفته است پاریس.
مریم: امضاء شما را هم پای اعلامیهای که میخواهند در قم چاپ کنند، گذاشته اند؛ مبنی بر حمایت از اعتصابیون، مخصوصاً شرکت نفت.
خاتمی: امروز یزد خبری که نیست؟
مریم: نه، چون خیلی دارند اذیت میکنند.
خاتمی: ما که گفتیم هیچ کس از خانهشان درنیاید؛ آیا ادارات یزد امروز تعطیل است؟
مریم: بله، تمام ادارات و کارخانهها تعطیل است. سپس خداحافظی کردند.
*****
یکی از کسبه سؤال کرد: آیا فردا مغازه باز است یا نه؟
نجفی: خود بازاریان اعلامیهای دادهاند که اعتصاب را ادامه خواهند داد.2
*****
از مرکز اورژانس تلفن زده شد و گفت: 10 نفر اینجا زخمی روز تظاهرات هنوز هستن و نمیگذارند دولتیها که خون به اینها برسانیم؛ حتی گفتهاند که ما هم این موضوع را جایی نگوییم، ولی من خواستم حاجی آقا در جریان باشند.
*****
منصوری از توانیر تلفن کرد و گفت: آیا امشب برق ساعت چند خاموش شود؟
صدوقی: ساعت 5 /9، چون مردم روضه دارند، یک نیم ساعت دیرتر خاموش شود.
منصوری: چشم، در ضمن بچهها استدعا دارند که یک شب افتخار بدهید.
صدوقی: چشم؛ بگذارید قدری وضع بهتر شود و اوضاع آرام شود، چشم.
*****
خانم [سیدعلی] خامنهای از مشهد تماس گرفت.
مریم خاتمی: حاجی آقا رفتهاند مسجد.
خانم خامنهای: شماره تلفن دیگری غیر از 24442 دارید؟
مریم خاتمی: بله، 22122 و 25534 هم هست. کاری داشتید؟
خانم خامنهای: اعلامیهای است خواستم بخوانم.
مریم: بخوانید ضبط میکنیم.
خانم خامنه ای: بیانیه اول متحصنین
چنان که برادران و خواهران مسلمان مطلع هستند پس از راهپیماییهای عظیم در روزهای عاشورا و تاسوعا دولت نظامی به وسیله پستترین و رذلترین ایادی خود دست به تظاهرات خشونت آمیزی علیه مردم مسلمان زده است. این عمل که به تصور قدرت نمایی و تضعیف روحیه مردم انجام میگیرد در مشهد با تلاشهای کودکانه از قبیل شکستن شیشه مغازهها و اتومبیلهایی که حامل تمثال حضرت آیتالله خمینی بودند و نیز با مضروب ساختن مردم به وسیله چماق و سنگ در جادهها و شهرها و روستاها با حمله به مرد و زن بیدفاع انجام گردیده است، در روز پنج شنبه سیزده محرم 99 روش خیانتکارانه ماموران و مزدوران در محوطه بیمارستان شاهرضا به شکلی فجیع و شرمانگیز انجام یافت، مزدوران درب جنوبی بیمارستان را شکسته و به اتومبیلهای داخل بیمارستان خسارت وارد آوردند و ابتدا با پرتاب سنگ و سپس با رگبار گلوله به داخل بیمارستان و حتی بخشهای اطفال و داخلی حمله کردند، یک کودک از بیماران و چهارده نفر از پزشکان و کارمندان و عابران مجروح گردیدند که هم اکنون در بخش جراحی بستری میباشند، این عمل که برخلاف عرف مسلّم و مقبول همه ملتهاست حتی...[نقطه چین دراصل]در این لحظه مکالمه قطع گردید و مجدداً خوانده شد.
در دوران جنگ است حاکی از نهایت انحطاط و توحش سران رژیم و کینه پایانناپذیر آنها نسبت به ملت مسلمان ایران است، اینجانبان به مسئولان نظامی اخطار میکنیم که باید هرچه زودتر عناصر مزدور و اوباش چوب به دست از تمامی سطح استان ازاله شده و مسئولان دولتی مورد توبیخ قرار گیرند و اعلام میکنیم تا زمانی که عناصر از مشهد و سایر شهرها و بخشهای استان جمعآوری نشوند در این بیمارستان متحصن خواهیم بود.
ابوالحسن شیرازی، علی تهرانی، محمد مهدی نوغانی، جواد تهرانی، محمد باقر حکمت، سید کاظم مرعشی، حسنعلی مروارید، مصباح الموسوی، عباس واعظ طبسی و سید علی خامنهای.
بیانیه شماره 2
تحصن علماء و روحانیون در بیمارستان امام رضا، شاهرضای سابق که به عنوان اعتراض به اعمال خشونت آمیز مزدوران رسمی و غیر رسمی نظامیان در مشهد و بهالخصوص[بالخصوص]در ساحت امن بیمارستان انجام گرفت توانست پیام ملت مسلمان را که در حال حاضر فاقد همه وسایل ارتباطی است به سراسر ایران و نیز کشورهای خارج برساند، قصاوت[قساوت] و شقاوت رژیمی را که حتی به کودکان خردسال آن هم در بستر بیماری رحم نمیکند بر همه آشکار سازد و تایید و حمایت قشرهای گوناگون مردم مشهد و سایر نقاط از این تحصن و هدفهایش حقانیت این عمل را مورد تایید قرار داد و متحصنین را در پافشاری هرچه بیشتر در دستیابی به هدفهای آن مصمم ساخت؛ از سوی دیگر این حادثه وحشیانه که در آغاز تعدادی مجروح به جای گذارده بود با شهامت جوان 23 ساله محمد منفرد دارای همسر و یک فرزند و از بین رفتن...[مخدوش بودن سند] 9 ماهه بیمار که مورد اصابت پاره آجر قرار گرفته بود و وخامت حال بعضی از مجروحان شکل فاجعه آمیزتری گرفت...[مخدوش بودن سند] و خواهران مسلمان هدفهای این تحصن به این شرح اعلام میگردد:
1. سراسر استان خراسان باید از عناصر مزدور و چماق به دست که به نام طرفداری از رژیم...[مخدوش بودن سند] مال مردم میپردازند پاک سازی شود.
2. بقیه زندانیانی که به عناوین واهی در ایام اخیر بازداشت شدهاند، باید آزاد گردند.
3. طبق مشاهده اطلاع افرادی از بازداشت شدگان بر اثر شکنجهها و ضربههای سخت به صدمات جسمی شدید دچار گردیدهاند، باید عاملان و مسببان این جنایات محاکمه و مجازات شوند.
4. افراد نظامی و غیر نظامی که مباشر و مسبب حمله به بیمارستان امام رضا علیه السلام (شاهرضا سابق) بودهاند، باید مورد تعقیب و مجازات قرار گیرند.
5. امضاء کنندگان از این فرصت استفاده کرده و به پیروی از فرمان حضرت آیتالله العظمی آقای خمینی همبستگی و حمایت بیدریغ خود را از کلیه کارکنان اعتصاب کننده شرکت نفت همراه با سپاس فراوان ابراز میدارد.
ابوالحسن شیرازی، جواد تهرانی، سید کاظم مرعشی، میرزا محمد مهدی نوغانی، علی تهرانی، محمدرضا محامی، محمد باقر حکمت، عباس واعظ طبسی، سید علی خامنهای، سید عبدالکریم هاشمی نژاد، علی فلسفی،3 محمدعلی... علی موسوی، سید حسن نجف آبادی.
*****
[محمدرضا] اعتمادیان از تهران تماس گرفت و پس از احوالپرسی گفت: ما این چیز را که به بیبیسی دادیم و به آقای بهشتی و آقای مروارید و آقای موسوی هم عرض کردم جریان را، ولی اینها پرسیدند محل تحصن کجا هست؟
صدوقی: اعلام نمیکنیم، چون ممکن است بروند محل را اشغال کنند. وقتی صبح رفتند و نشستند، اعلام میکنیم.
اعتمادیان: تا کی هست؟
صدوقی: تا زمانی که نتیجه گرفته شود، شما فردا ساعت 9 تلفن کنید تا محل تحصن را بگویم. سپس خداحافظی کردند.
*****
آشیخ جواد [حسنعلی] تفتی تماس گرفت و بعد از احوالپرسی گفت: الان آقای هرندی از یزد آمدند و گفتند که شما امشب نماز خواندهاید؟
صدوقی: بله؛ من نماز خواندم و در آمدم، ولی باید اعتصاب باشد، اعتصاب را به هم نزنند و فردا هم قرار است اینجا فرهنگیان اعتصاب کنند. قطعنامهها فردا برایتان فرستاده میشود، خلاصه اعتصاب را به هم نزنید که ما با این اعتصاب هزاران کار داریم. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر پاک نژاد تلفن کرد و گفت: استاندار تلفن کرد و پرسید که جریان تعطیلی فردا چی است؟ من گفتم اینها میگویند ما تأمین نداریم و حتی شنیدهایم که میخواهند بیایند عکس آقا را بردارند، عکس شاه را بدهند ما بزنیم و هر عکسی هم 10 تومان بگیرند. استاندار گفت این حرفهای بچهگانه چی است، من الان به همه دستور میدهم و حتی به تمام قسمتها مینویسم که فردا متعرض مردم نشوند. شما به حضرت آیتالله سلام برسانید و بگویید که دستور بفرمایند فردا درها را باز کنند.
صدوقی: ما از خدا میخواهیم تأمین داشته باشند؛ ما حرفی نداریم، ولی مردم تأمین ندارند.
دکتر: استاندار قول داده است که تأمین باشد. در ضمن استاندار گفته است جریان تحصن چی است و میخواهند متحصن شوند.
صدوقی: این دست ما نیست؛ پیروی از متحصنین مشهد است و ارتباط به ما ندارد.
دکتر: استاندار درباره مدارس پرسیدند، که خودم گفتم انشاءالله از شنبه راه میافتد. پس من به استاندار بگویم که اگر شما تأمین دادید، مغازهها را باز میکنند و اگر باز شلوغ کردن، مغازهها را میبندند.
صدوقی: نه نه، نه هر موقع حس شد تأمین هست، مغازهها را باز میکنند. بعداً هم به من اطلاع بدهید که چی شده است. سپس خداحافظی کردند.
*****
شخصی به نام [عباس] پور محمدی از رفسنجان تماس گرفت.
صدوقی: تحصنی در مشهد هست که اطلاع دارید؛ اگر شماها هم فردا تحصن بکنید، خیلی بهتر است. یزد هم از فردا شروع میشود. خلاصه یک همبستگی باشد و گول دستگاه را نخورند که زود تحصن را بشکنند هر موقع...[مخدوش بودن سند]ماها هم تحصن را میشکنیم.
پور محمدی: از آقا چه خبر؟
صدوقی: صبح تماس داشتم؛ حالشان خوب است...[مخدوش بودن سند].
پورمحمدی: در تبریز عدهای از سربازها اسلحه برداشتهاند با تانک و غیره رفتهاند بیرون شهر مستقر شدهاند.
صدوقی: من تماس با آقای [سیدمحمدعلی] قاضی4 میگیرم، ببینم صحت دارد یا نه.
پورمحمدی: آقای مروی آنجا هستن و هنوز منبر دارند؟
صدوقی: بله؛ تشریف دارند، منبر هم میروند. سپس خداحافظی کردند.
*****
اعتمادیان از تهران تماس گرفت و گفت: از منزل آقای دکتر سنجابی تلفن کردند، چون قبلاً درباره تلگراف حضرتعالی و تحصن شما گفته بودیم، دکتر سنجابی پرسیده است محل تحصن کجا است. من گفتم فردا ساعت 9 قرار است بگویند و خودشان هم متوجه شدند علت چیست و خیلی دکتر سنجابی و آقای سلامتیان خیلی سلام رساندند و گفتند از تبریز اطلاع دارید. من به دکتر سنجابی گفتم خیر و دکتر گفت که در تبریز تظاهراتی بوده است که سربازها آمدند جلویشان و وقتی فرمان آتش دادهاند، آقای روحانیان که جلوی صف بودند، آمدند جلو گفتند اول تیر را به ما بزنید و سربازهایی که آنجا بودند که در حدود 15 نفر بودند، به آقایان ملحق شدند و گفتند ما از شما هستیم و یک سرهنگی هم به نام امیر احمدی یا عبیدی هم با آنها شد و با توپ و تانکی که در اختیار داشتند، در اختیار مردم گذاشتند و مردم دارند از آنها استفاده میکنند و هنوز برخوردی با این عده در نگرفته است.
صدوقی: قبلاً هم شخصی به من اطلاع داده بود، ولی من میخواستم با تبریز تماس بگیرم. پس خب معلوم شد حقیقت دارد. از جانب من به آقای دکتر سنجابی خیلی سلام برسانید و اگر بشه تمام نامهها و تلگرافهایی که من نوشتهام، بد نیست به آقای دکتر سنجابی بدهید.
اعتمادیان: باشه.
صدوقی: از اول سینما رکس تا به حال، هر چی بوده است به آقای دکتر سنجابی بدهید.
اعتمادیان: چشم، داریم، میدهیم.
صدوقی: شعارها هم قرار است هر شب از ساعت 9 در یزد داده شود و بازاریها هم تعطیل کردهاند و اعلامیهای هم دادهاند که اعتصاب ادامه دارد، تا تأمین پیدا کنیم. سپس خداحافظی کردند.
*****
دکتر پاک نژاد تماس گرفت و گفت: استاندار سلام رساندند و گفتند فردا چنان امنیتی برقرار میشود که اگر کسی جسارت کرد، به شما بگویند و شما به من بگویید تا ببینید چه بلایی به سرش میآورم. در مورد تحصن هم گفتند که اگر صلاح هست، لطف کنند.
صدوقی: باید بهشان گفته باشید به خاطر مشهد هست؛ حتی آقای موحدی روحانی را هم در مشهد ترور کردهاند و تحصن در مشهد هست و حتی 40 نفر را هم آزاد کردهاند از زندان، ولی آنها زیر بار نرفتهاند و تحصن آنها ادامه دارد و ما پیروی میکنیم از آنها.
سپس سوژه جریان تبریز را که سربازان با اسلحه و توپ و تانک به مردم ملحق شدهاند، برای دکتر تعریف کرد که حتی سرهنگ آنها هم به مردم ملحق شده است و الان این اسلحهها در اختیار مردم است.
دکتر: به، به، پس حالا قم، زنجان، تبریز شد جمهوری اسلامی.
صدوقی: قم را که خبر ندارم.
دکتر: زنجان که شده است. شخصی قسم میخورد که حتی دست یک دزد را به جرم دزدی انگشتان را بریدهاند و گفتهاند اینجا جمهوری اسلامی است.
صدوقی: یک مقداری هم که شل شدهاند و دارند تماس میگیرند و هر چی میگوییم انجام میدهند، روی این حسابها است پس. من خودم هم الان با تبریز تماس میگیرم و به شما اطلاع خواهم داد. در ضمن شما به یک بازاری اطلاع بدهید و از قول من بگویید جریان را و اگر باور نکردند، با خود من تماس بگیرند.
*****
دکتر تماس گرفت و گفت: با تبریز تماس نگیرید، جریان را الان رادیو هم گفته است.
*****
شخصی به نام نصرالله اباذری تلفن کرد و گفت: الان رادیو لندن گفته است عدهای سرباز با اسلحه به مردم ملحق شدهاند.
مناقب: میدانستیم؛ قبلاً اطلاع داده بودند که یک گردان مجهز با توپ و تانک و اسلحه به مردم ملحق شدهاند و خیلی آبروریزی شده برای دولت در تبریز و بدبخت و بیچاره شدهاند خلاصه.
نصرالله اباذری در مورد فردا پرسید.
مناقب: چون تأمین ندارند، خودشان تعطیل کردهاند و اعلامیه دادهاند. تا به حال استاندار چند تا پیغام داده است و قول داده و همه به دست و پا افتادهاند، ولی هنوز حاجی آقا جوابی درست به آنها نداده است؛ ولی آنها خیلی دست و پا میزنند و تمنا و استغاثه میکنند؛ حالا هنوز معلوم نیست که حاجی آقا چه تصمیمی میگیرند.
*****
شخصی به نام صدر پرسید: ادامه تکبیرات تا چه ساعتی باشد؟
مناقب: بلندگویی قوی باشد و بچهها بیایند در حسینیه، ولی برای احتیاط دو سه تا از بچهها باشند دم در؛ ولی جرأت ندارند به محمد آباد بیایند. خلاصه میخوام کاری کنی که صدات بیاد تا خانه ما.
صدر: چشم.
مناقب: حاجی آقا گفتهاند اتفاقاً اگر حملهای شد خلاصه بله...[نقطه چین دراصل] خدمت آنها برسید...[نقطه چین دراصل] بله، دست روی دست نگذارید.5
*****
[حسین] مطیعی تماس گرفت و گفت: مژده بدهم که در تبریز نظامیها با مردم شدهاند.
رجبعلی: حاجی آقا در جریان هستن.
مطیعی: علاوه بر آن، عدهای از پادگانها هم فرار کردهاند و خلاصه چیزی برایشان نمانده است.
رجبعلی: این اول کار است، خوش خبر باشید. سپس خداحافظی کردند.
توضیحات سند:
1. آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی در سال 1305 ﻫ ش در شهرستان اردبیل و در خانوادهاى روحانى به دنیا آمد. پس از تحصیلات مکتبخانهاى و آموزش بوستان و گلستان به فراگیرى دروس دینى پرداخت و مقدمات را در شهر خود و سطح را در حوزه علمیه قم و خارج را در همین حوزه و نزد آیتالله العظمی بروجردى و آیتالله حجت آموخت. در سال 1326 راهى حوزه علمیه نجف شد و تحت تعلیم آیات حکیم، شیخ کاظم شیرازى، سید محمود شاهرودى، ابوالقاسم خویى قرار گرفت. پس از دو سال به قم بازگشت و آموختههایش را نزد اساتید آن شهر تعمیق بخشید. در سال 1339 به اردیبل رفت و هشت سال را در زادگاهش ماند، اما با فشار حکومت به تهران آمد. آیتالله موسوى اردبیلى همواره تحت نظر ساواک بود. مرکز فعالیتهاى سیاسى ایشان در تهران، مسجد امیرالمؤمنین بود. وى پس از انقلاب عضو مؤسس حزب جمهورى اسلامى بود و در شوراى انقلاب نیز عضویت داشت. وی از طرف امام خمینى(ره) به سمت دادستان کل کشور و پس از شهادت دکتر بهشتى در هفتم تیرماه 1360 به ریاست دیوان عالى کشور منصوب شد. آیتالله موسوى اردبیلى مدتى نیز امام جمعه موقت تهران بود.
2. در این اعلامیه یک برگی که دارای عنوانِ « متن اعلامیه اصناف و بازاریان یزد راجع به اعتصابات » میباشد آمده است: « ... کوبنده ترین و خردکننده ترین ضربهای که بر این عنصرهای طاغی میتوان وارد ساخت، زیر بار نرفتن و بی توجه به هیاهوهای شان، حتی از کار عادی و روزمره خویش در حد فلج نمودن، دست کشیدن است و خوشبختانه مردم بیدار و اصناف و کارمندان استان یزد که با بیدار دلی و هوشیاری روحانی مجاهد و پاک باختۀ شهرستان حضرت آیتالله صدوقی دامت برکاته راه مبارزات اصیل خویش را خوب شناخته اند، از صبح روز چهارشنبه 17 آبان تا دوشنبه 29 آبان به طور یک پارچه و سرتاسری، به استثنای نانوائی و قصابی و داروخانه تمام روز و میوه فروشی نصف روز و لبنیات به مدت 2 ساعت و خدمات صددرصد ضروری از قبیل کادر درمانی بیمارستانها و بهرهبرداری برق و آب و پمپ بنزین و کشیک تاکسی، همگان دست از کار کشیده و استان را در یک سکوت محض که گویای تنفر و انزجاری عمیق و قلبی بوده، فرو بردند... و اینک با تأیید مقام شامخ روحانیت «موقتاً» از صبح روز دوشنبه 29 آبان 57 به کارگاهها و محل کسب خود مراجعه و آمادگی خود را در اجرای اوامر روحانیت که متضمن راه رهائی و عزّت و سربلندی اسلام و مسلمین است، اعلام میداریم.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. بخش ضمائم
3. آیتالله میرزا علی آقا فلسفی، فرزند آیتالله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی در دی ماه 1299 ﻫ ش در تهران متولد شد. دروس مقدماتی و سطوح عالی را در مدرسه مروی و مدرسه محمّدیه نزد استادان آن مدارس و مرحوم آیت الله تنکابنی فرا گرفت. سپس به توجیه پدر برای ادامۀ تحصیل راهی نجف اشرف شد. وی پانزده سال در آن حوزۀ کهن از محضر آیات عظام نجف بهره گرفت و سپس به ایران بازگشت و در جوار مرقد مطهر علی ابن موسی الرضا و در شهر مشهد مسکن گزید. وی در 19 بهمن 1384 در مشهد مقدس درگذشت.
4. شهید آیتالله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، فرزند حاج میرزا باقر در سال 1294 ﻫ ش در تبریز دیده به جهان گشود. تحصیلات مقدماتی علوم دینی را از پدر بزرگوار و عم گرامی خود میرزا اسدالله در مدرسه طالبیه تبریز آموخت و در سال 1308 در هنگام قیام مردم تبریز به اتفاق پدرش توسط رضاخان به تهران تبعید شد و پس از چند ماه توقف در تهران و ری به تبریز مراجعه کرد. در سال 1319 به حوزه علمیه قم مشرف و مشغول تحصیل علوم مذهبی شد. در دوران تحصیل از محضر مراجع عظام چون آیتالله حجت، آیتالله صدر و آیتالله العظمی بروجردی و امام خمینی(ره) کسب علم کرد. وی در سال 1329 از قم راهی حوزه علمیه نجف شد و در آنجا نیز از محضر علماء بزرگی چون آیتالله حکیم، عبدالحسین رشتی، میرزا باقر زنجانی و بجنوردی و علامه محمد حسین کاشف الغطاء کسب فیض کرد. در سال 1332 به ایران بازگشت و در تبریز اقامت گزید. در تبریز نماینده تامالاختیار امام(ره) بود و مسئولیتی سنگین بر عهده داشت. آیتالله قاضی از هنگامی که مبارزه با حکومت پهلوی را بر خود فرض نمود، هیچگاه در این مورد کوتاهی نکرد. به ویژه بعد از سال 1341 همزمان با اوجگیری مبارزات مردم مسلمان، وی نیز فعال تر از گذشته به مبارزات علیه رژیم پرداخت، به همین دلیل در زندان قزل قلعه محبوس و سپس در شهرهای کرمان و زنجان تبعید شد و پس از اتمام دورهی تبعید در تبریز اقامت نمود و به مبارزات خویش ادامه داد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز در مقام نمایندگی امام و امام جمعه تبریز خدمت میکرد. آیتالله قاضی در دهم آبان 1358 به دست گروهک فرقان چهره در خون کشید.
5. روز بیست و هفتم آذرماه به فرمان امام خمینی(ره)، روزِ عزای عمومی بود. شهربانی یزد در وقایع این روز شهرهای استان نوشت: « 1. برابر اعلام یکانهای وابسته روز 27 /9 /1357 در شهرهای اردکان و بافق مدارس و مغازهها و بازار تعطیل و ادارات و بانکها نیمه تعطیل و در بافق اداره بیمه تعطیل و کارخانه ذوب آهن نیمه تعطیل بوده است. در شهر تفت مدارس و مغازهها تعطیل و ادارات و بانکها ابتدا باز شده؛ لیکن بعداً تعطیل گردیده و تحصن فرهنگیان در اداره آموزش و پرورش تفت ادامه یافته و در شهر یزد مؤسسات آموزشی، مغازه ها، بازار و بانکها تعطیل و ادارات در آغاز دایر لیکن بعداً اکثر آنها تعطیل شده است.
2. ساعت 2100 روز 27 /9 /1357 برق شهر یزد قطع و از چند دقیقه بعد به تدریج از محلههای مختلف شهر صدای اله اکبر . لااله الاالله . نصرمن الله و فتح قریب . سکوت هر مسلمان خیانت است به قرآن، شنیده و تعدادی لاستیک و غیره در برخی خیابانها آتش زده شد و با بشکه و لوله و غیره در خیابانهای فرعی راه بندان ایجاد گردید و گروههای 30 – 40 نفری در کوچهها به راه افتاده و این شعارها را تکرار کردند. همچنین چند سنگ داخل کلانتریهای 1 و 3 پرتاب شد و در خیابان سید گلسرخ یک بمب دست ساز توسط اخلالگران پرتاب و منفجر گردید که در این موارد و مواقعی که گروههای اخلالگر قصد به راه افتادن در خیابانها و تظاهرات را داشتند با تیراندازی هوائی مأمورین و واحدهای گشتی متفرق شدند که هیچگونه درگیری ایجاد نشد و آسیبی وارد نیامد و ساعت 2230 این وضع پایان یافت و ساعت 2300 برق روشن شد.» انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان یزد . ج 5. سند شماره: 843 /5- 37 /5- 5 - 28 /9 /1357
***
منبع:
کتاب
گفت و شنود، جلد دوم - شنود مکالمات شهید آیتالله محمد صدوقی صفحه 337