تاریخ سند: 5 تیر 1342
موضوع: مراجعه آقای مشکوه استاد دانشگاه به منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی
متن سند:
شماره: 7224/ س ت تاریخ: 5 /4 /42
موضوع: مراجعه آقای مشکوه استاد دانشگاه به منزل آقای سید ضیاءالدین طباطبایی
ساعت ۱۸۰۰ روز دوشنبه 3 /4 /42 آقای مشکوه استاد دانشگاه به اتفاق پسرش دکتر مشکوه جهت ملاقات آقای سید ضیاءالدین طباطبایی به سعادتآباد آمده بودند. یکی از مستخدمین ایشان اظهار داشت آقا برای سرکشی به املاکشان به قزوین رفته و سه روز دیگر مراجعت مینمایند لذا آقایان نامبرده به سمت تهران مراجعت نموده و در بین راه آقای مشکوه اظهار داشت چون قبلاً با آیتالله بیرجندی وعده ملاقات داشته ابتدا به منزل ایشان میروم و بعد از آن برای ملاقات آقای شریعتمداری1 و آقای نجفی خواهیم رفت. در منزل آقای بیرجندی که در منزل پسرش آقای آیتی اقامت دارد صحبت از حوادث اخیر تهران به میان آمد آقای بیرجندی اظهار داشت به طوری که جراید نوشتند سپهبد بختیار در وقایع اخیر دست داشته است و آقای خمینی قبل از اینکه بازداشت شوند گفته بودند2 اگر قرار باشد شاه برود و بختیار بیاید او عنصر کثیفتری است. راجع به مراجعت آقای بیرجندی سئوال شد ایشان پاسخ داد چشم دیگرم که آب آورده هنوز نرسیده و قرار است در سه ماه دیگر برای عمل بیایم. میخواهم در این دو سه روزه به قم مشرف شوم و بعداً رهسپار بیرجند شوم. استاد مشکوه گفت فعلاً وضع آنجا آرام نیست و به صلاح نیست به قم بروید. بیرجندی گفت من خیلی خصوصی میروم و در آنجا با کسی هم ملاقات نمیکنم آقای مشکوه گفت علمای قم همه به تهران آمدهاند و در حال حاضر دولت نمیگذارد به قم مراجعت کنند فعلاً آقای گلپایگانی و آقا شیخ عبدالنبی در قم هستند قرار است آقای گلپایگانی فردا یا پس فردا به تهران بیایند آقا شیخ عبدالنبی هم با این کارها کاری ندارد آدم گوشهگیری است. استاد مشکوه اظهار داشت به طوری که به من اطلاع دادند اخیراً دانشجویان مقیم آلمان مقادیری اسلحه به تهران فرستادهاند و احتمال دارد این بار مسلحانه اقدامات را شروع کنند گویا فردا چهارشنبه به خاطر آزادی خمینی اعتصاب عمومی میشود در این مورد تراکتهایی منتشر شده است.
در این موقع سرهنگ بازنشسته فرشید به ملاقات آقای بیرجندی آمد مشارالیه از برنامه فرهنگ و سختگیریهایی که در کنکور دانشگاهها میشود انتقاد کرد. استاد مشکوه در دنباله صحبتهای خود گفتند روز اربعین میخواستند قیام کنند و تاریخ آن را تغییر دادند و منبری که آقای خمینی رفتند این وقایع را به وجود آوردند آقای مشکوه بیان کردند روز جمعه گذشته به باغ ملک در شاه عبدالعظیم رفتم و آقای شریعتمداری را ملاقات نمودم سیل جمعیت به اندازهای زیاد بود که باعث تعجب هر تازه واردی میشد مردم در حدود ۱۰ میلیون تومان در بانک بازرگانی به حساب آقای شریعتمداری ریختهاند. دکتر مشکوه فرزند استاد مشکوه اظهار داشت در حوادث اخیر سفیر کبیر انگلیس در تهران دست داشته و معروف است که نامبرده در طرح توطئه و بلوا ید طولایی دارد. در این هنگام استاد مشکوه گفتند که در روزنامه کوشش خواندم سئوال جالبی در مصاحبه مطبوعاتی وزیر خارجه انگلستان راجع به اصلاحات ارضی نموده بودید وزیر امور خارجه انگلستان ضمن تأیید اعلیحضرت و برنامه اصلاحات ارضی دو پهلو جواب داده بود. مقارن ساعت ۱۹۳۰ از منزل آقای بیرجندی خارج و استاد مشکوه در بین راه اظهار داشت این دولت مملکت را گند زد در حال حاضر تنها کسی که میتواند هم با طبقه روشنفکر و هم با روحانیون مبارز کنار بیاید آقای سید ضیاء طباطبایی است و جز او کس دیگری نمیتواند با وضع فعلی نخستوزیر شود و مملکت را از این نابسامانی بسامان رساند. آقای مشکوه اضافه کرد اعلیحضرت فقید وزیر جنگ کابینه آقای سید ضیاءالدین بوده است و سید ضیاءالدین به شاهنشاه علاقه دارد و مرد مدبر و لایقی است دکتر مشکوه در منزل آقای بیرجندی اظهار داشت که وزیر بسیار کثیف در کابینه فعلی داریم یکی دکتر باهری۳ وزیر دادگستری و دیگری دکتر عالیخانی4 وزیر بازرگانی است که هر دو مأمور سازمان امنیت میباشند. زغال هر اندازه خوب باشد باز هم سیاه است از مدتها پیش عوامل بختیار در سازمان نقشه یک کودتا را ریخته بودند و میخواستند شاه را به سرنوشت بدی دچار کنند روز ۱۵ خرداد عوامل بختیار با دولتیها جنگیدند و عدهای از سازمانیها کشته شدند و کتابخانه و غیره را مأمورین بختیار در سازمان امنیت آتش زدند.
در خاتمه چون وقت مقتضی نبود به ملاقات آقایان شریعتمداری و نجفی نرفتند و قرار شد روز دیگر بروند.
توضیحات سند:
1- سید کاظم شریعتمداری در سال ۱۲۸۳ ه ش در تبریز متولد شد تحصیلاتش را در تبریز، مشهد و قم ادامه داد. در سال ۱۳۲۷ به دلیل استقبال از محمدرضا پهلوی محبوبیت خود را از دست داد و از آن زمان رابطه خود را به طور پنهان با رژیم حفظ نمود، ولی بعد از پیروزی انقلاب به دلیل مشارکت در کودتای آمریکایی نوژه از سوی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از مرجعیت خلع شد و در گوشۀ انزوا فوت کرد. محمدرضا پهلوی آنگاه که از سوی روحانیون مبارز و مقاوم تحت فشار قرار میگرفت و اعصاب و روانش خرد میشد، چارهای جز توسل به آقای سیدکاظم شریعتمداری نداشت. امیر اسدالله علم وزیر دربار شاه در اجرای فرمان با واسطهای مطمئن و مورد وثوق با شریعتمداری تماس میگرفت و از او چارهجویی میکرد. گاهی نیز آنچه را که تحلیل گران دربار تصمیم میگرفتند به آقای شریعتمداری ابلاغ میشد و او را موظف به اجرای آن میکردند. موارد زیادی از اینگونه امور دیده شده است که توسط نزدیکان آگاه و وابستگان رژیم از جمله ارتشبد حسین فردوست رئیس دفتر ویژه شاه، احمدعلی انصاری (پسرخاله فرح) و.... در خاطراتشان ثبت و ضبط شده است.
۲- تیمور بختیار در دوران اقامت در عراق به لطائفالحیل تلاش میکرد تا به امام خمینی (ره) نزدیک شود ولی امام با شناخت عمیقی که از ماهیت بختیار داشت هیچگاه به وی روی خوش نشان ندادند و حتی به نمایندگان کنفدراسیون فرمودند: «... اگر قرار باشد روزی بختیار در ایران زمام امور را در دست بگیرد وظیفه مسلمین است که با او مبارزه کنند و از رسیدن او به قدرت جلوگیری کنند.»
3- محمد باهری: در سال ۱۲۹۸ شمسی در شیراز متولد شد. تحصیلات ابتدائی و متوسطه را در این شهر به پایان رساند و از دانشگاه تهران موفق به اخذ لیسانس حقوق قضایی شد. باهری دوره دکترای دولتی حقوق را در دانشگاه پاریس طی کرد. وی مدت ۲۰ سال استاد دانشکده حقوق دانشگاه تهران بود. باهری که مدتی در دادگستری وکالت میکرد در کابینه امیراسدالله علم به معاونت نخستوزیری منصوب شد و سپس وزارت دادگستری را در همین کابینه بر عهده گرفت.
۴- علینقی عالیخانی: فرزند عابدین در سال ۱۳۰۷ متولد شد. پس از پایان تحصیلات متوسطه وارد دانشکده حقوق شد و پس از آن راهی اروپا شد. در فرانسه تحصیلات خود را ادامه داد و از دانشگاه پاریس در رشته اقتصاد دکترای دولتی دریافت کرد. پس از ورود به ایران به استخدام شرکت ملی نفت و سازمان اطلاعات و امنیت در آمد. در سال ۱۳۴۱ به وزارت اقتصاد ملی معرفی شد و در کابینههای بعدی نیز حضور داشت. در سال ۱۳۴۸ کنار گذاشته شد و مدتی بعد به ریاست دانشگاه منصوب گردید و پس از سه سال به فعالیت تجاری پرداخت و تنها سمت او ریاست هیئت مدیره بانک ایران و آمریکا بود. با پیروزی انقلاب وی به خارج رفت. خاطرات روزانه اسدالله علم توسط وی ویرایش و انتشار یافت.
منبع:
کتاب
سیدضیاءالدین طباطبایی صفحه 310

