در بعدازظهر بیستم آذر ماه 1357، مأموران فرماندارى نظامى در میدان آزادى شهر تهران که آن موقع میدان شهیاد بود، جوانى را دستگیر کردند که اهل سنقر کرمانشاه بود.
متن سند:
در بعدازظهر بیستم آذر ماه 1357، مأموران فرماندارى نظامى در میدان آزادى شهر تهران که آن موقع میدان شهیاد بود، جوانى را دستگیر کردند که اهل سنقر کرمانشاه بود. 19 سال بیشتر نداشت و در شرکت صنایع آموزشى، کارگر بود. او را تفتیش کردند و شعرى را همراه او دیدند که شاه را هدف قرار داده بود.
مأمورین در گزارش خود نوشتند که این جوان قصد داشته با چاقو به آنها حمله کند و اسلحهشان را بگیرد. ولى جوان مىگفت: از حمل چاقو که برابر قانون فرماندارى نظامى ممنوع است، خبر نداشتم و آن را از میدان گمرک براى برادرم که قصاب است، خریدهام.
درباره شعر نیز گفت که آن را از دیوار سنگى میدان کنده است ولى وقتى او را زدند، اقرار کرد که آن را از یکى از دوستانش به نام حسن لاجوردى گرفته است.
نام این جوان سنقرى، مجید ملکى بود.
* * *
اى شه قلدر شهنشاهى سزاوار تو نیست
چون که وجدان و شرافت هیچ در کار تو نیست
نسل قاطرچى ترا با مملکتدارى چه کار
خائن این مرز و بومى غیر از این کار تو نیست
نوکر بیگانگانى شاه ایران نیستى
بىلیاقت عقل در مغز سبکبار تو نیست
ثروت ما را ... تو اى امالفساد
مال ملت ارث اجداد تبهکار تو نیست
خاک بر فرق تو شاها اى طرفدار یهود
غیر از اسرائیل کس شمع شب تار تو نیست
ملک ایران از تو ویران گشت و خلقى در عذاب
غیر توپ و تانک و بمب چیزى در انبار تو نیست
کشور ما را تو بنشاندى بدین روز سیاه
ملت از ظلمت به تنگ آمد کسى یار تو نیست
تا تو فرمان مىبرى امریک و اسرائیل را
دیگر ایرانى باغیرت طرفدار تو نیست
گر دم از دین مىزنى چون مىکشى چنگیزوار
اى بت عیار دیگر گرم بازار تو نیست
بس که دادى وعدههاى پوچ و سرتاسر دروغ
یک کلام راست اندر هیچ گفتار تو نیست
مستشاران جنایتکار را جا جز چشم تو نیست
بهر ملت غیر حبس و زجر و کشتار تو نیست
آن یگانه روحانى که نور چشم ماست
کردهاى تبعید، اى نامرد و این عار تو نیست
نوجوانان در سیه چالند و زندان و اسیر
این به جز کار تو و ساواک خونخوار تو نیست
تاج و تختت سرنگون نام پلیدت محو باد
کمتر از ضحاک اى بیرحم کشتار تو نیست
بلبلان خوشنوا را کردهاى اندر قفس
غیر جغد بدصدا بر بام ویران تو نیست
هست ما را در جهان ننگ از تو اى دژخیم پست
گم شو از ایران کسى مشتاق دیدار تو نیست
شاه بازى کهنه گشت اندر جهان بیدار شو
شانه خالى کرد ملت بار بردار تو نیست
جان اربابت قسم دست از سر ملت بدار
جز خجالت هیچ در کردار و گفتار تو نیست
مرگ و نفرت بر تو و بر دودمان پهلوى
غیر فحشا و جنایت هیچ در بار تو نیست
بهر یک ساعت هوسرانى دهى میلیاردها
در گمانت ملت ایران خبردار تو نیست
ده هزاران کشته دهها هزاران حقکشى
دیگر این بیدار ملت دستبردار تو نیست
مرگ تو نزدیک و بر ما این ستمها بگذرد
غیر نام ننگ در تاریخ آثار تو نیست
تا نگیرد انتقام ظلمت اى بیدادگر
ملت بیدار ایران دستبردار تو نیست
منبع:
کتاب
فریاد هنر صفحه 263