تاریخ سند: 23 شهریور 1346
روز 16/6/46 پس از نماز مغرب
متن سند:
از: سرو تاریخ:23 /6 /1346
به: 316 شماره: 2070
1ـ روز 16 /6 /46 پس از نماز مغرب در برخی از مساجد نجف از جمله مسجد هندی. خوئی. خضرا و در مدرسه بروجردی پس از نماز خمینی و در صحن پس از نماز سید عبداله طاهری [شیرازی] خطابهای وسیله یک نفر از طلاب قرائت گردید که شناخته نشد.
2 ـ در مسجد هندی طلبهای جوان ـ لاغر اندام ـ بلندقد به نام قمی خطابه مورد نظر را قرائت نموده است.
3 ـ در این خطابه ضمن اشاره به وقایع 15 خرداد اعلام شده است که دولت ایران مدارس علمیه از جمله مدرسه فیضیه را بسته و عدهای از طلاب را توقیف نموده است.
4 ـ طلبه مزبور ضمن توهین به مقام شامخ سلطنت و حکومت ایران از مردم خواستار میگردد که روز 17 /6 /46 ساعت ده در صحن جمع و پس از آن نزد آقایان علما رفته و خواستار جلوگیری از این نوع اقدامات شدند.
5 ـ روز جمعه 17 /6 /46 مقامات امنیتی از تشکیل این تظاهرات جلوگیری و مانع هرگونه اقدامی در محوطه صحن میگردند اطراف صحن از طرف مقامات امنیتی و مامورین سازمان امنیت نجف محاصره شده بود.
6 ـ افرادی که در صحن بودند اغلب از اطرافیان شیخ محمد صادقی1 بودهاند و پس از جلوگیری پلیس نزد آیتاله حکیم میروند آیتاله حکیم ضمن تکذیب موضوع اظهار مینمایند معذلک با مقامات سفارت ایران در این زمینه صحبت خواهم کرد.
7 ـ آیتاله خمینی در ملاقات با این افراد اظهار مینماید در اینگونه موارد در ایران زیاد صحبت کردهام شما هم اکنون صبر کنید.
8 ـ آیتاله خوئی و شاهرودی اظهار میکنند که از تهران تلگرافی موضوع را استفسار مینمائیم تا اگر صحت داشته باشد اقدام شود ولی سید عبداله شیرازی آنها را دعوت به مبارزه مینماید.
9 ـ قرار بود روز 22 /6 /46 خمینی در مدرسه بروجردی صحبت نماید ولی وی پس از افتتاح مدرسه اظهار ننموده به همین جهت عدهای معتقدند مقامات امنیتی از این امر جلوگیری نمودهاند. با توجه به عدم تمایل شخص خمینی در بیان مطالبی علیه ایران مراقبت مأمورین امنیتی دستاویزی جهت انصراف وی از سخنرانی شده است.
نظریه ـ تصور میرود شخصی که خطابه را در مسجد هندی ایراد نموده است برقعی2 باشد دستور تحقیق در مورد شناسائی وی داده شده است.
توضیحات سند:
1. آیتالله محمد صادقی تهرانی، فرزند رضا در سال 1307 ﻫ ش در تهران متولد شد. پس از اتمام تحصیلات جدید تا مقطع «سیکل دوم»، به تحصیل علوم دینى روى آورد و به کسوت روحانیت در آمد و به مدت دوازده سال در شهر مقدس قم و در جمع طلاب مدرسههاى فیضیه و پس از اخذ «تصدیق مدرسى» وارد دانشگاه تهران ـ دانشکده معقول و منقول ـ شد و پس از اخذ مدرک لیسانس، به عنوان دبیر به جمع معلمان «وزارت فرهنگ» (آموزش و پروش فعلى) پیوست. از سال 1337 در خلال تبلیغ و تدریس و تألیف، به تحصیل در دوره دکترى اشتغال ورزید و ظاهراً در سال 1343 فارغالتحصیل شد. هنگام فعالیتهاى فداییان اسلام در قم و تهران از آنان هوادارى نمود و در زمان مصدق نیز چند منبر به طرفدارى از او رفت. از سال 1336 تا زمانى که مرحوم آیتالله کاشانى در قید حیات بود، منبرى ویژه ایشان محسوب مىشد و همواره در خطابههاى خویش از آن مرحوم تجلیل مىنمود. او خود گفته است که او را همچون پدر، لسان المحققین لقب داده بودند و در جاى دیگر نیز، خود را از بستگان آیتالله سیدابوالحسن اصفهانى معرفى و علامه طباطبایى صاحب کتاب شریفالمیزان را نیز دوست خود قلمداد کرده است. اولین سخنرانیهاى تند او علیه دستگاه حکومت طاغوت از سال 1343 آنگاه که در عراق بود شروع شد. همان زمان بود که ساواک تصمیم گرفت تا با تمدید گذرنامهاش مخالفت کند و از طرق مختلف دیپلماسى و هماهنگى با مقامات عراقى او را به ایران بازگرداند و با وى برخورد کند، که موفق نشد. چگونگى سفر ایشان به عراق را صدور و پخش اعلامیهاى به زبان عربى با امضاى «حزباللّه» علیه حکومت شاه در خصوص انقلاب به اصطلاح سفید و تبعید حضرت امام (ره) در مکه دانستهاند. همان هنگام بود که «اردلان» سفیر کبیر شاه در عربستان به دولت عربستان شکایت مىکند و دکتر صادقى دستگیر و پس از چندى با وساطت ایرانیان، آزاد و از همانجا عازم عراق مىشود.
در سال 1348 در پى ردّ درخواست دولت بعث در خصوص انجام سخنرانى علیه حکومت ایران، زمینه را مساعد حدس زده از طریق نامهاى به دوست خود «آقاى موسوى واعظ» از او در برابر دولتیان ـ براى بازگشت به ایران و نادیده گرفتن گذشتهها ـ استشفاع مىکند، لیکن ساواک پذیرش آن را منوط به صدور اعلامیه و انجام سخنرانى به نفع شاه و عذرخواهى رسمى از گذشتهها مىداند که طبیعتا نمىپذیرد و سرانجام با گذرنامهاى جعلى از عراق به لبنان سفر کرده، در مسجد «برج البراجنه» چند سخنرانى علیه عراق، به خاطر اعدام پنج طلبه شیعه انجام مىدهد.
از همان زمان پایگاه فعالیتهاى وى در لبنان، مسجد برج البراجنه شد تا سال 54 و به روایتى 55 این فعالیتها علیه دستگاه شاه و در جهت حمایت از فلسطینیان ادامه یافت و سپس راهى کشور حجاز شد. بسیار کوشید تا مقامات سعودى را براى صدور اجازه تدریس در مکه معظمه متقاعد کند، لیکن سخنرانى وى علیه تاریخ شاهنشاهى، سفارت ایران در عربستان و ساواک را بر آشفته و عصبانى کرد و آنان تمام همّ خود را مصروف جلوگیرى از فعالیتهاى او کردند.
با اطلاع از هجرت امام از نجف به پاریس به امام (ره) ملحق شد و به نمایندگى از ایشان در «خانه ایتالیا» شرکت کرد، «حکومت اسلامى» را تبیین نمود.
از دیگر اقدامات او علاوه بر آنچه گفته آمد مىتوان به تأسیس جمعیت امر به معروف و نهى از منکر در عراق اشاره کرد که ساواک و عوامل وابسته به حکومت ایران همواره در صدد برهم زدن مجالس آن بودند. از وى تألیفات بسیارى در زمینههاى مختلف از جمله «تفسیر قرآن» با نام «تفسیر الفرقان» بجاى مانده است. آیتالله صادقی در فروردین 1390 دار فانی را وداع گفت. (اسناد ساواک - پرونده انفرادی)
2. در اصل: برقاعی
منبع:
کتاب
آیتالله العظمی سید عبدالله شیرازی به روایت اسناد ساواک صفحه 13