تاریخ سند: 11 تیر 1341
موضوع: جلسه شورای مرکزی جبهه ملی در منزل آقای شمسالدین امیرعلائی
متن سند:
شماره: ... تاریخ:11 /4 /1341
موضوع: جلسه شورای مرکزی جبهه ملی در منزل آقای شمسالدین امیرعلائی
بعدازظهر روز یکشنبه 10 /4 /41 جلسه شورای مرکزی جبهه ملی در منزل آقای شمسالدین امیرعلائی با شرکت آقای اللهیار صالح تشکیل گردیده است، لیکن آقای امیرعلائی در اتاق مجاور جلسه شورا مطالبی به شرح زیر به طور خصوصی بیان داشته است.
پسرم مریض میباشد و من گرفتار ایشان هستم و قرار است که برای معالجه ایشان به خارج سفر نمایم، لیکن قرار است که در ساعت 1830 عدهای از دوستان از قبیل آقای اللهیار صالح و غیره برای تشکیل جلسه شورای مرکزی که هر هفته دو بار تشکیل میشود، به اینجا بیایند زیرا ما کلوپی نداریم. جلسات به ترتیب حروف الفبا میباشد که این بار در منزل اینجانب میباشد، چون عازم خارج هستم برای خداحافظی نزد دوستان زندانی خود رفتم، بیچارهها را مدت چند ماه است که بیگناه به زندان انداختهاند، اصولاً میگوئیم اگر گناهی مرتکب شدند، ما هم در آن گناه شریک هستیم و مرا بعد از چندی آزاد ساختند. اصولاً واقعه اول بهمن به دست خود آنها بدین نحو و بدین شکل جلوهگر شد و الاّ قرار نبود که این طور باشد. من از این واقعه به هیچوجه اطلاعی نداشتم و صبح آن روز به من تلفنی اطلاع دادند و وقتی که قرار شد جوانی را کتک بزنند آنها هم عکسالعملی از خود نشان دادند. موقعی که مرا دستگیر کردند و خواستند از من بازجوئی نمایند من گفتم آقای سرهنگ، اول شما بگوئید ببینم که با قانون میخواهید با من رفتار نمائید یا به زور، اگر زور است بفرمائید برویم قزلقلعه، آنجا تا جائی که میتوانید زور اعمال نمائید. ولی ایشان گفتند خیر من میخواهم قانونی با شما رفتار نمایم. گفتم اگر چنین است پس بفرمائید اتهام من چیست. گفتند که شما متهم هستید که برخلاف منویات شاهنشاه با اصلاحات ارضی مخالفت نمودهاید. من گفتم چون خودم سواد دارم پس اجازه بدهید که جواب را خودم بنویسم. سپس گفتم میدانید که من در این دنیا یک وجب خاک ندارم تا با اصلاحات ارضی مخالف باشم. ثانیاً اینکه اصولاً قانونی در مورد اصلاحات ارضی نیست، زیرا مصوبات دولت دارای ارزش نیست تا شاه بخواهد آن را توشیح نماید و من هم با آن مخالفت نمایم؛ وانگهی قصد مخالفت جرم نیست و اگر من قصد کردم با آن مخالفت نمایم، نمیتوان به عنوان قصد و جرمی که مرتکب1 نشدهام محاکمهام نمود؛ بلی صرفنظر از اینکه من یک وجب زمین ندارم، بلکه هرگونه تصمیم هم نداشتهام که صاحب زمین شوم. من در این مملکت مسئول سازمانهای مختلفی بودم و میتوانستم ثروت کلانی جمع نمایم، مثلاً موقعی که در دادگستری کار میکردم علاوه بر شغل قضائی، رئیس اقتصاد بودم، ولی حقوق آنها که بالغ بر 2000 تومان بود، دریافت نکردم و چون ماشین نداشتم فقط از ماشین استفاده میکردم.
موقعی که باغ فردوس را بین کارمندان دارائی تقسیم میکردند، من حاضر به گرفتن زمین نشدم؛ آن وقت آقای دکتر جلال عبده2 از من خواستند که من برای ایشان بگیرم، این طور هم شد و سپس ایشان زمین را به پیرایش فروختند. اصلاً من وقتی که در وزارت کشاورزی کار میکردم طرح تقسیم خالصجات دولتی را دادم و من مبتکر اصلاحات ارضی هستم، بعد خودم با آن مخالفت میکنم؟ من حاضر نیستم خارج از احتیاجم چیزی داشته باشم زیرا میخواهم آبرویم محفوظ بماند و شاگرد مکتب دکتر مصدق باشم. آقای دکتر مصدق در 70 سال زندگانی خود کوچکترین نقطه ضعفی ندارند و من به سرهنگ بازپرس گفتم اگر ضبط صوت دارید این مطالب را که اکنون میخواهم بگویم ضبط کنید، چون کیفشان باز بود گفتم شاید ضبط صوت در آن باشد. گفتند خیر. گفتم پس اینها را که میگویم به عرض شاه برسانید مسلماً از شما گزارش میخواهند و ایشان هم تصدیق میکنند. روزی که من خدمت ایشان شرفیاب شدم، از من پرسیدند که شنیدهام در ورامین زمین دارید. من گفتم خیر زمین ندارم، مال . السلطنه امیرعلائی میباشد و به شما گزارش دروغ دادهاند. گفتند چرا زمین ندارید؟ گفتم میل نداشتهام. گفتند من در گرگان به شما زمین خواهم داد. من در جواب گفتم احسان شاهنشاه را نپذیرفتن جسارت است، ولی من اصولاً نمیتوانم زمین نگه دارم و زمین شما خراب خواهد شد. خندیدند و گفتند من تراکتور و وسائل در اختیارتان میگذارم. گفتم صحیح است قربان ولی بالاخره به زمین باید رسیدگی کرد و من نمیتوانم آن را اداره نمایم، ولی جداً و مصراً از شما خواستارم یک عده نابکاران دور اعلیحضرت جمع شدهاند و افراد لایق را بد جلوه میدهند و مخصوصاً کسی که این خبر را برای شما آورده، تنبیه فرمائید. گفتند در هر صورت شما مصون هستید؛ ولی من بیان داشتم مصون بودن من دلیل نیست، اینها سبب خواهد شد مابین ملت و اعلیحضرت شکاف عظیمی به وجود آید. گفتند تنبیه نمیکنم ولی تذکر میدهم؛ تا اینکه پس از چندی دیدم زنگ منزلم به صدا درآمد و کسی آمد گفت من آمدم پای شما را ببوسم. گفتم کاری نکردهام که شما کی هستید؟ اظهار داشت من مأمور تأمینات هستم و اشتباهاً زمینهای امیرعلائی دیگر را به نام شما گزارش دادهام و از شما میخواهم چیزی بنویسید و رضایت خود را بیان فرمائید. گفتم من چیزی نمینویسم، ولی تلفناً اطلاع خواهم داد اما اگر یک بار دیگر چنین کاری بکنی، پوست از سرت میکنم و اگر هم سر کار نباشم، دوستانی دارم که این کار را بکنند. گفت قربان من گناهی ندارم. متذکر شدم اگر گناهی نداشتی در این شغل کثیف نمیماندی. من از یک خانواده 150 ساله هستم. من موجد خلع ید هستم، در آن زمان که در خوزستان استاندار بودم بالغ بر 40 الی 50 بار درباره خلع ید سخنرانی کردم. من هشت بار به وزارت رسیدم. به من نشان درجه اول همایونی دادند و من رد کردم. اکنون از من میخواهند که کاری بکنم و در جلوی همه بدنام باشم و ملت را نادیده انگارم و اصولاً بگویم ملتی نیست. اینها خیال میکنند با زندانی کردن میتوانند در ما تأثیری بگذارند، دیگر نمیدانند که بیشتر سبب تحریک و تهییج ما خواهند شد. رفقای ما را بدون تقصیر به زندان انداختهاند و میخواهند مثلاً به مردم بفهمانند که در واقعه اول بهمن سری در کار بوده است. برای دریافت ویزا رفتم، به من گفتند که باید شرحی به دکتر امینی بنویسی. من گفتم اصولاً ایشان را به رسمیت نمیشناسم تا به ایشان چیزی بنویسم. بعد یکی از دوستان ایشان که در عین حال خودشان را برای روز مبادا متصل به ما هم مینمایند، نزد من آمدند گفتند که شنیدهام برای شما در خصوص ویزا اشکالی پیش آمده. گفتم من که با این سوابقم گذرنامه سیاسی نخواستهام و حاضر هم نیستم در مورد گذرنامه از امینی تقاضا کنم؛ بالاخره این روزها جریان کار درست خواهد شد و من برای معالجه پسرم که گلویش سرطان دارد به خارج خواهم رفت.
نظریه کوچکترین اقدام مستقیم باعث شناسایی مأمور نفوذی خواهد گردید.
توضیحات سند:
1. در اصل: ارتکاب
2. جلال عبده فرزند شیخ محمد عبده بروجردی در سال 1288ش در تهران متولد شد. پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در مدرسۀ دارالفنون، موفق به اخذ لیسانس حقوق از دانشکده حقوق تهران شد و در سال 1309 در دادگستری استخدام گردید. پس از مدتی، به اروپا اعزام شد و دیپلم عالی حقوق خصوصی و دیپلم عالی علوم اقتصادی و مالی، دیپلم عالی حقوق بینالمللی و عمومی و همچنین درجه دکتریَ حقوق از دانشگاه سوربن پاریس دریافت نمود. پس از بازگشت در رتبههای مختلف قضائی فعالیت کرد و در سال 1319ش، در زمان نخستوزیری متیندفتری، به دادستانی دیوان کیفر منصوب و چندی بعد مدیرکل بازرسی کل کشور شد و در مرداد 1328ش به وزارت امورخارجه منتقل و در همان سال به عنوان معاون نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد منصوب گردید و چند سال بعد، یعنی در سال 1334 خود نماینده دائمی ایران در این سازمان شد. در تیر 1338 به وزارت امور خارجه رسید، ولی پس از یک ماه استعفاء داد. در فاصله سالهای 44 تا 47، نماینده ایران در هند و در طول سال های 47 تا 50 نماینده ایران در ایتالیا بود. در دورههای 14 و 15 مجلس شورای ملی، به مجلس رفت و در سال 1356 به سمت مشاور حقوقی بانک ایرانیان انتخاب شد.
دکتر جلال عبده نیز از اعضای تشکیلات فراماسونری و عضو لژ تهران بود. وی در سال 1375ش در تهران از دنیا رفت.
ر.ک: باقر عاقلی . شرح حال رجال سیاسی و نظامی معاصر ایران . ج 2 . ص 991 و اسناد فراماسونری در ایران . جلد 2
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد اول صفحه 386