تاریخ سند: 14 اسفند 1339
قبلهگاه معظم
متن سند:
از: نیویورک تاریخ: 14 اسفند ماه 1339
قبلهگاه معظم
13391214
بعد از عرض سلام و احترامات و دستبوسی به استحضار عالی میرساند:
1 . روز سهشنبه نهم اسفندماه جاری جلسه ایران کلوپ در محل دانشگاه کولومبیا تشکیل بود. سابقاً نیز به طور غیرمنظم این جلسه تشکیل میشد که دو سه نفری با هم غذا خورده و صحبت جدی نمیکردند، که در جلسه نهم اسفند عده بیشتری حاضر بودهاند به قرار ذیل:
طبری . مشیری . اردلان . حکمت . انصاری . شیخالاسلامی . خانم تفضلی (خواهرزاده آقای دکتر اقبال) . خانم ستارزاده . خانم نورائی.
اداره جلسه در دست چهار نفر اول بوده است و تقاضا کردهاند که مرتباً جلسات را تشکیل و نسبت به وضع کارگران، نفت و انتخابات ایران بحث نمایند.
روز پنجشنبه یازدهم اسفند ماه با قرار قبلی که گذاشته بودم، به دانشگاهNew shool که دکتر شایگان در آنجا تدریس تاریخ ادبیات و زبان فارسی مینماید، رفتم و ساعت 8 بعد از ظهر، شام را با هم خوردیم. در مورد اعتصاب اخیر دانشگاه1 و توهین به دکتر اقبال میگفت که من میترسم این کار دسیسۀ خود دولتیها باشد و بخواهند به آمریکاییها نشان بدهند که اگر ما نباشیم، در ایران شیرازه کار از دست خارج میشود و شلوغ2 میگردد.
البته در مدت نیم ساعت شام خوردیم، ایشان به سر درس رفتند. بنده به علی فاطمی و محمد نخشب تلفن کرده گفتم که من گرفتاری مهمی پیدا کردهام که فکر میکنم به علت رفتن به خانه فاطمی و جلو سازمان ملل میباشد و آن اینکه اجازه تمدید گذرنامه سایر مأمورین دولت به کنسولگری تلگرافاً رسیده است و مال من با آنکه قبل از آنها اقدام کرده بودم، نرسیده است. در جواب، هر دو اظهار داشتند که شنبه اول هر ماه عدۀ[ای] با هم شام میخوریم، شما هم روز شنبه، یعنی سیزدهم اسفند بیایید رستوران هتل آمریکا (که طبقه اول همان محل اتحادیه دانشجویان ایرانی است) البته بنده از دیرباز در صدد ورود و شرکت به این محل بودم، که دعوت نمیکردند و روز شنبه برای اولین بار رفتم؛ قبلاً پول شام را آقای نخشب از همه گرفت و آقایان و خانمها به تدریج آمدند که به قرار زیر بودند:
1 . بیرانوند 2 . نخشب 3 . دکتر شایگان 4 . زن تقریباً 35 سالۀ[ای] که نخشب به عنوان نامزد خودش معرفی میکرد 5 . دکتر خدایار 6 . زن دکتر خدایار یک خانم جوان آمریکایی بود 7 . دوشیزه خدایار دختر تقریباً 17 ساله از زن سابقشان 8 . زن دکتر شایگان 9 . دکتر همایونی که از صحبتهایش بوی مرام اشتراکی میآمد و تحقیقات بعدی هم مؤید آن بود 10 . علی فاطمی 11 . زن علی فاطمی 12 . فرامرز فاطمی 13 . افسر اسفندیاری نامزد فرامرز فاطمی 14 . منصور 15 . دکتر والیپور 16 . مشیری 17 . اردلان 18 . عاطفت 19 . هاشمی 20 . دکتر یزدی نام که [ناخوانا] به ایران رفته و دوباره برگشته است. زنش در ایران است. 21 . خود بنده.
قبل از شام، نخشب صحبت کرد. از جنبش ملت ایران و جوانان و لزوم پیوستن ایرانیان مقیم آمریکا به نهضت آنان و دکتر شایگان بعد از شام صحبت نمود و گفت چندین سال است که من صحبت نکردهام و سخن فراموشم شده است، از طرفی به سرحد پیری رسیدهام، از طرف دیگر زن و بچه مسئولیتهایی برای من ایجاد کردهاند؛ معالوصف بعد از مدتها امروز صحبت میکنم و سکوت را میشکنم. آخر چگونه میشود که یک نفر بگوید من بیش از همه میدانم و عوض همه فکر میکنم و برای مصلحت عموم حرف میزنم. تنها خوردن و خوابیدن کار حیوانات است. شما که دموکراسی آمریکا را از نزدیک میبینید، باید بجنبید و برای آسایش و راحتی و سربلندی ملت ایران که [ناخوانا] فراوان و تاریخ پرافتخاری دارد، آستینها را بالا بزنید. بعد از دکتر شایگان، علی فاطمی صحبت کرد و گفت سفارت ما را در مضیقه مالی گذاشته است و اتحادیه دانشجویان قلابی درست کردهاند. انتشار نشریه ایران نامه و دانشجو در خطر است؛ آقایان باید اولاً کمک مالی نمایند و سعی کنند که بلیط مهمانی عید نوروز در هتل کومودور را بفروشند ...
حدود ساعت نه جلسه شام پایان یافت و دکتر شایگان و دکتر خدایار با زن و فرزند به ماشین دکتر همایونی سوار شده رفتند. بنده با محصلین زیر بیرون شدم.
دو فاطمی با زنهایشان . دکتر یزدی . مشیری . اردلان . عاطفت . هاشمی.
پس از کمی راه رفتن، علی فاطمی جامهدانی را که همیشه همراه دارد، در خیابان هفتم مقابل کوچه 47 داخل صندوق عقب گذاشت و با هم رفتیم جلوی سینما. در آن جا بنده تا دیدم بلیط سینما 5 /2 دلار است، گرانی آن را بهانه کرده گفتم من نمیآیم. آنها رفتند سینما، بنده برگشتم به سر ماشین سواری علی فاطمی، که فورد کوچک به شماره و مارک N . J .F . H . F 831 میباشد. خیلی زحمت کشیدم و هیجان زیادی متحمل شدم، چون کمک و آمادگی قبلی نداشتم، موفق نشدم و بسیار اوقات تلخ به منزل آمدم.
مطلب دیگری که قابل عرض است، تفسیر و اظهارنظرها در مورد سوختن ماشین دکتر اقبال و اهانت به ایشان است که به نظر میآید عکسبرداری از دندان نخستوزیر سابق در درمانگاه دانشکده معقول نمیباشد و دکتر سیاح از نزدیکان مورد حمایت دکتر اقبال بوده و این تظاهرات به دست شخص دکتر اقبال طرح گردیده است که یک تیر و دو نشان نماید. از طرف دیگر، برادر کوچک ایشان، آقای خسرو اقبال،3 اکثراً در آمریکا بوده و با سران تراستهای نفت آمد و رفت و ملاقاتهای مشکوکی داشت. این اطلاعات از خانم تفضلی کسب شده است که خود را فوقالعاده شیفته فضل و کمال و دانش ایشان نشان دادهام و همین خانم که جداً و تحقیقاً عقل کامل و سالمی ندارد، صراحتاً به بنده گفت که یک موقع صحبت ریاست جمهوری دائی من، آقای دکتر اقبال بود، بعد نمیدانم چطور شد.
قبلهگاه معظم
در سطر آخر صفحه اول عریضهام، از نفر بیستم دکتر یزدی اسم بردم، که در سر میز شام حاضر بود و به فاطمیها هم خیلی نزدیک شده است و آن شب به علی فاطمی گفت شما کلید اطاق اتحادیه را به من بدهید من فردا بیایم آن کارها را تمام نمایم؛ ولی فاطمی طفره رفت و نداد. این دکتر یزدی در گوشه سمت چپ عکسی[که]در پست قبلی تقدیم گردیده است، مشاهده میشود که در جلو و سمت چپ بیرق را با دست چپ خود گرفته است. دست راستش در درز پالتو، عینک به چشم، کراوات سیاه، کاغذ سفید رنگی در جیب راست پالتو دارد، که در عکس دیده میشود.
باز هم در سر میز شام، نخشب و دکتر شایگان روبروی من نشسته بودند. نخشب گفت از واشنگتن4 نامه داشتم، نوشته بودند تیمسار بختیار موفق به ملاقات با کندی5 ریاست جمهوری آمریکا گردید.
بنده نیم ساعت قبل از موعد شام، که ساعت 6 بعدازظهر بود، به هتل آمریکا و محل اتحادیه رفتم. اتحادیه دانشجویان در طبقه دهم هتل مزبور، عبارت از دو اطاق است که در یکی مجلات و مدارک را ریختهاند و در دیگری جمع میشوند. اندازه هر کدام به طور تقریبی سه متر در سه متر است. در اطاق طرف راست که مجلات و نشریات را میگذارند، موقع ورود بنده به کریدور تصادفاً باز بود، فوراً سر به داخل کرده نگاهی انداختم. در حدود دو سه تن (دو سه هزار کیلو) مجله و نشریات بود؛ البته به علت خطری که کار بنده داشت و اگر میدیدند ظنین میشدند، فوراً سرم را بیرون کشیده و به اطاقی که جمع بودند رفتم.
مجله u.s.nwus را این عده به هر کس نشان میدهند و میگویند وضع مالی در ایران خراب است؛ برای تنظیم بودجه پول نیست. از مجله مزبور دو صفحه که در همین مورد و متضمن مصاحبه مخبر مجله با شاهنشاه معظم است، در معیت مجلات دیگر تقدیم میگردد.
مطلب مهم دیگر اینکه، علی فاطمی به بنده دلداری میداد که هیچ غصه نخور و فکرش را مکن؛ اگر اجازه تمدید گذرنامه شما در مدت یک هفته نیامد، من درست میکنم؛ زیرا هم در اداره مهاجرت آمریکا رفیق دارم، هم در وزارت فرهنگ و هم رفیق صادق و مبارزی به نام ضیاءالدین قهاری6 در وزارت خارجه دارم که ...[ناخوانا] است یک تلفن میکنم، میرود هر طور شده جواب مثبت میگیرد و کار شما را خاتمه میدهد.
به طور اجمالی بنده الان کاملاً در جریان کار اینها هستم و اینها هم با شک و تردید به من اعتماد دارند؛ لیکن الان موقعی است که اگر بنده با چند نفر دوست و برادر کارآزموده انجام وظیفه نمایم، خدمات مؤثری میشود انجام داد و به نظر چاکر تا دیر نشده، لازم است اقدامات مؤثر به عمل آورد و این سازمان و اتحادیه را از بین برد.
در نهایت صمیمیت عرض میشود که اقداماتی که سفارت انجام داده است، کوچکترین اثری جز نشان دادن اختلاف بین طبقات مختلف ایرانیها در نیویورک و آمریکا ثمر دیگری نبخشیده است. دانشجویانی که به عنوان طرفدار جمع شده و اتحادیه دیگری تشکیل دادهاند، کاری انجام نمیدهند و لازم است یک تشکیلات مخفی با سیستم و برنامه شروع به کار نماید. باز هم به عرض میرسانم که شرفیابی بنده به حضور مبارک، ضرورت فوقالعاده برای عرض گزارش حضوری احساس میشود. در صورت تصویب استدعا دارم مقرر فرمایند به بهانه عید نوروز که هیچ کس نمیتواند اطلاع حاصل نماید، بنده برای دو سه روز به تهران بیایم. مطالبی هست که نمیتوانم روی کاغذ بیاورم و هر دفعه که عرایض و نامه و عکس و فیلم را به پست میدهم و مدتها از وصول آنها بیخبر میمانم، شدیداً نگران میشوم؛ چون امروز دیگر موضوع جمع شدن چند بچه محصل در کار نیست، تشکیلاتی که با سیاست خارجی تماس و با خارجیها و خائنین سرشناس رابطه دارد، مشغول فعالیت است و چاکر قدرت مبارزه با اکثر این خائنین را دارد. بنده منتظر هستم که جواب و دستور دریافت دارم. احترامات مخصوصه عرض و دست مبارک را میبوسد.
دکتر خاقانی
نامه را که روز یکشنبه 14 اسفند شروع شده بود، دوشنبه 15 اسفند تکمیل و ارسال نمودم. آدرسهایم را بار دیگر ذیلاً به عرض میرسانم.
آدرس منزل Band Haff 50 HAJEN AVENUE Room 1031
N . y 32 – N . Y . U . J . N
W A 36800 تلفن
آدرس بیمارستان Norological institute
7iv Welst l68 thst
New York 32 – N . y M . S . A
WA v3 2500 EXT 8049 تلفن
______________________
1. در چهارم اسفندماه سال 1339ش، دانشجویان دانشگاه تهران به علت عدم رضایت از مسائل جاری سیاسی، دست به اعتصاب و تظاهرات شدید زدند و ضمن دادن شعار علیه دکتر اقبال و شریف امامی، نسبت به انتخابات زمستانی مجلس شورای ملی اعتراض نمودند. در اثر مداخله پلیس، زد و خورد بین دانشجویان و گارد امنیتی آغاز شد. دانشجویان اتومبیل دکتر اقبال را به آتش کشیدند. عده زیادی از دانشجویان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتند و دانشکدهها به تصرف پلیس درآمد. دو روز بعد، شورای دانشگاه طی اعلامیهای، دانشگاه را برای مدت نامعلومی تعطیل کرد. روزشمار تاریخ ایران . دکتر باقر عاقلی . ج 2 . ص 118.
2. در اصل: شلوق.
3. خسرو اقبال، سومین پسر مقبلالسلطنه و برادر کوچکتر دکتر منوچهر اقبال بود. وی در سال 1291 ش در ترشیز خراسان به دنیا آمد. او همزمان با کارهاى سیاسى جزو سهامداران شرکتهاى تجارى نیز بود و در کارهاى بازرگانى خارجى حضور فعالى داشت. در سال 1320 خسرو اقبال با کمک جهانگیر تفضلى حزب پیکار را تأسیس کردند. حزب پیکار طرفدار آلمانها و مخالف متفقین و کمیته مرکزى آن مرکب از خسرو اقبال، جلال شادمان، حسین مهرى، جهانگیر تفضلى و رضا آذرخشى بود. او ابتدا روزنامه «بهار» را به عنوان ارگان حزب پیکار منتشر کرد، ولى بعد از اشغال ایران توسط متفقین در سال 1321 روزنامه نبرد را به سردبیرى جهانگیر تفضلى منتشر ساخت. متفقین که کشور را در اشغال داشتند، ابتدا توجهى به این روزنامه و حزب این چند جوان ننمودند، ولى وقتى که دیدند یک روزنامه فاشیستى توانسته تیراژى داشته باشد و در بین مردم نفوذ کند، از دولت ایران خواستند که روزنامه نبرد را توقیف کند. آنها روزنامه دیگرى به نام «ایران ما» را منتشر کردند، اما سرانجام متفقین آنها را دستگیر کردند و خسرو اقبال را به اراک بردند و در آنجا زندانى کردند. وى بعد از چند ماه آزاد شد و سپس به قوامالسلطنه تمایل یافت و در حزب دموکرات ایران به فعالیت پرداخت. او با برخى از کشورهاى اروپایى از جمله انگلستان هم روابط تجارى داشت. خسرو اقبال در 2 تیر 1386 در واشنگتن درگذشت.
4. در اصل: واشینگتون.
5. جان کندی، فرزند جوزف کندی در سال 1917 م در شهر بوستن ایالت ماساچوست به دنیا آمد. پدرش یک بانکدار ثروتمند آمریکایی بود که همواره جهت انتخابات ریاست جمهوری کمک مالی به حزب دموکرات میکرد. در سال 1940 از دانشگاه هاروارد فارغالتحصیل شد و دو ماه پیش از حمله ژاپن به پرل هاربر وارد نیروی دریایی آمریکا شد و در حادثهای که در نزدیکی جزایر سوهارن رخ داد موفق شد افرادش را نجات دهد. پس از جنگ سه دوره نماینده کنگرآمریکا بود. در انتخابات ریاست جمهوری با ریچارد نیکسون به رقابت پرداخت و با اختلاف جزئی او را شکست داد و به عنوان اولین رئیس جمهور از میان کاتولیکها و در عین حال جوانترین آنان به عنوان سی و پنجمین رئیس جمهور امریکا در سال 1960 برگزیده شد. وی جانسون را به معاونت خود برگزید و به مدد دستگاههای تبلیغاتی امریکا محبوبترین رئیس جمهور امریکا شد. کندی سیاستهایی را در پیش گرفت که از نظر تجاوزگری نسبت به سیاست جمهوریخواهان که مورد انتقاد حزب او بود، بدتر میباشد. سیاستهای او امریکا را سالها در باتلاق جنگ ویتنام فرو برد، اما در بحران موشکی کوبا که در زمان خروشچف که رویارویی دو ابرقدرت آمریکا و شوروی بود، باعث موفقیت آمریکا شد. سیاست کندی در ایران بر این بود که نخبگان جدید را وارد حکومت کند به همین دلیل با آشنایی که از امینی داشت از نخستوزیری او حمایت کرد و با فشار زیاد بر شاه او را به نخستوزیری رساند. شاه که میدید اوضاع از کنترلش خارج میشود اردشیر زاهدی را به امریکا فرستاد تا نظر آنها را به خود جلب کند، خود شاه نیز در سال 1341 به امریکا سفر کرد و قول انجام اصلاحات را به کندی داد. شاه پس از بازگشت در 27 تیرماه 1341 پس از موافقت مقامات امریکا امینی را برکنار و علم را جهت انجام اصلاحات نخستوزیر کرد. کندی در سال 1963 ضمن یک مسافرت تشریفاتی به شهر دالاس در ایالت تگزاس مورد اصابت گلولههای یک تیرانداز قرار گرفت و کشته شد.
غلامرضا علی بابایی ، فرهنگ علوم سیاسی ، ص 177.
6. ضیاءالدین قهاری از کارمندان عالیرتبه وزارت امور خارجه بود که زمانی ریاست اداره هشتم سیاسی را به عهده داشت و مدتی هم در لبنان، کاردار بود. آخرین سمت وی، سفیر ایران در ونزوئلا از دی ماه سال 1356ش تا پیروزی انقلاب اسلامی بود.
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 360