تاریخ سند: 5 مرداد 1344
موضوع: جلسه سازمان جبهه ملی
متن سند:
شماره: 10722 /20 الف تاریخ:5 /5 /1344
موضوع: جلسه سازمان جبهه ملی
ساعت 2030 روز یکشنبه 3 /5 /44 جلسه سازمان جبهه ملی در منزل حسین شاه حسینی تشکیل گردید. افراد شناخته شده عبارتند از حاج علی آقا صدری. حسین شاه حسینی. ابوالفضل قاسمی. مهندس هاشم صباغیان. موسی شیخزادگان.
چون در جلسه پیش یکی دو نفر از افراد غیبت کرده بودند قرار بر این شد که تصمیم جلسه گذشته بازگو شود، لذا شاه حسینی گفت در جلسه پیش از طرف آقای مهندس صباغیان پیشنهاد شد حالا که جبهه ملی سوم شروع به کار کرده و موقعیت خوب است ما نیز شروع به دادن اعلامیههای تند و تیز به نام این جبهه کنیم و چون ما شناخته شده نیستیم بدیهی است هر کاری بکنیم به حساب آنان گذاشته خواهد شد.
قاسمی گفت وضع ما از لحاظ هدف هنوز روشن نشده و من معتقدم بدون تجمع، روشن کنیم ما چه میخواهیم بکنیم. آیا طرفدار مبارزه قانونی هستیم؟ آیا قانون اساسی را قبول داریم. آیا هیئت حاکمه فعلی مورد قبول ما است؟ و یا اینکه هیئت حاکمه بد عمل میکند؟ ما با هیئت حاکمه مخالف، ولی پیرو قانون هستیم. من معتقدم تا این مسائل روشن نشود کار ما چندان نتیجه نخواهد داشت. بهتر است صریح و سریع عمل کنیم، هدف روشن شده و سپس وارد کار شویم.
شیخ زادگان گفت من معتقدم ما میتوانیم در کادر قانون اساسی خیلی خوب کار کنیم، بنابراین لزومی ندارد به روشهای غیرقانونی دست بزنیم.
حاج صدری ضمن تأیید همین نظر گفت خبط جبهه ملی در این بود که به معتقدات خود عمل نمیکرد، بنابراین شکست او از این جهت بود که تبعیت از قانون نمیکرد، ما باید همان راه[را] منتهی خیلی جدی برویم.
شانهچی گفت همانطوری که من بارها گفتهام باید چند نفر به جمع ما اضافه شود تا از لحاظ فکری و ارائه راه و روش، ما را کمک نمایند. ما اگر هم آدمهای مبارز و مجربی باشیم، از این جهت ضعیف هستیم.
قاسمی گفت ما با نظر آقای شانه چی جداً مخالفیم. علم با عقیده از هم جدا هستند، چه بسیار علماء و سیاستمداران معتقد به علم نیستند. بهبهانی و طباطبائی در صدر مشروطیت درس سیاست نخوانده بودند، ولی به آزادی ایمان داشتند ولی ناصرالملک1ها با اینکه عالیترین تحصیلات آن روز دنیا را داشتند و تحصیلکرده آکسفورد بودند، به مشروطه ایمان نداشتند؛ بنابراین من جمع خودمان را که در اجتماع درس سیاست آموختهاند[را]خیلی اجلتر از دکتر هدایتاله متین دفتری و غیره میدانم.
شاه حسینی گفت هدف ما روشن کردن و واژگون کردن این دستگاه و نابودی این هیئت حاکمه است. بنابراین، این کار از روش قانونی نشد از روش دیگر استفاده میکنیم. خلاصه اینکه اگر هم از روش قانونی حرف بزنیم، باید وجداناً قبول کنیم تابع این روش نخواهیم بود. این ظاهر امر است، در حقیقت از هر وسیله و روش و قدرت برای نابودی دستگاه استفاده خواهیم کرد.
شانه چی گفت بله روش ما باید تخریبی و انقلابی باشد.
مهندس صباغیان گفت بنابراین باید ما موجودیت جبهه ملی سوم را نیز در نظر بگیریم، وجود و سازمان خود را برای آنان شرح داده، بدواً از روش قانونی آنها برای مبارزه استفاده کنیم، بعد هر چه که توانستیم مبارزه را تشدید کنیم.
شاه حسینی گفت متأسفانه باید اطلاع داد این جبهه سوم هنوز مورد تأیید خود آنها نیست و حقیقت امر این است که جبهه ملی با عضویت نمایندگان حزب ایران و حزب مردم ایران. جامعه سوسیالیستها و حزب ملت ایران... در روز عید غدیر تشکیل شد، ولی نهضت آزادی دعوت آنها را نپذیرفت. روز بعد سرهنگ مولوی به باقر کاظمی تلفن میکند، بر اثر این تلفن کار آنان متوقف میماند. اعلامیههای اخیر را حزب ملت ایران و جامعه سوسیالیستها دادهاند و این موضوع مورد تأیید حزب مردم ایران هم هست. نهضت آزادی نیز قول داده نظر مخالفی ابراز نکند. بعد از این اعلامیهها، باقر کاظمی گفته است چون نمایندگان احزاب تخلف کردهاند، نمایندگان جدید از احزاب خواسته خواهد شد.
قاسمی گفت با این حساب چطور میخواهید این جبهه که نه کارش و وضعش معلوم است و جز احزاب کسی را قبول ندارد، شما را به عنوان واحد رهبری کننده بپذیرد. اصولاً اینها که مورد تأیید خودشان و دستجات و افراد نیستند چه کاری میتوانند بکنند؟
شاه حسینی گفت واحدی الان میتواند کار کند که همه افراد آن مورد تأیید روشنفکران و همه مذهبیون باشد. مذهبیها اکثریت رهبران جبهه ملی را آدم لامذهب میدانند. تنها فردی که الان میتواند نقش مقبولیت عامه را در این مبارزه عهدهدار شود، آیتاله فرید زنجانی است که با او مذاکره شده، دکتر مصدق و علماء هم تأیید میکنند و کسی را که میتوان باز به او ملحق کرد، آیتاله شیخ حسین لنکرانی است که هم روشنفکرها قبول دارند و هم از رفقای آیتاله خمینی است. احمد صدرحاج سیدجوادی2 دادستان سابق نیز خوب است. بنابراین ما باید مطالعه کنیم سه نفری پیدا کنیم که بتوانیم آنها را جلو گذاشته و کار را شروع کنیم.
قاسمی گفت مثل اینکه صالح و دکتر سنجابی نیز مورد تأیید علماء هستند ولی روحیه مبارزه در آنان فعلاً نیست، به میدان نمیآیند.
در اینجا شانهچی خواست پیشنهاد دیگری بدهد ولی گفته شد این پیشنهاد مطرح است و تا رد نشود ما نمیتوانیم پیشنهاد دیگر را عنوان کنیم و بعد درباره پیشنهاد معرفی سه نفر بحث زیاد شد و بالاخره بنا شد در جلسه آینده در این مورد مطالعه گردد تا ببینیم چه کسانی میتوانند با آیتاله فرید زنجانی یک واحد رهبری سه نفری را به وجود آورند.
شاه حسینی، دکتر معظمی را پیشنهاد کرد و گفت این شخص برای این کار خوب است، ولی از دکتر مصدق رنجیدگی دارد و پیش نمیآید.
قاسمی گفت او آدم سیاستمدار است و حسابش درست است وقتی افق روشن گردید پیش میآید تا در تقسیم غنائم ضرر نکند.
در پایان قاسمی گفت من 15 روز در تهران نیستم مرخصی گرفتهام بنابراین بنا شد جلسه در این مدت تعطیل گردد. اصل در 1050. فعلاً در پرونده اللهیار صالح بایگانی شود. 25 /5 /44
توضیحات سند:
1. ابوالقاسم خان قرهگوزلو همدانی، فرزند احمدخان و نوه محمودخان ناصرالملک در سال 1235ش متولد شد. در سفر ناصرالدین شاه به اروپا همراه پدر بزرگش به لندن سفر کرد و در دانشگاه آکسفورد تحصیلات خود را به پایان برد. پس از آن مدتی با سمت وابسته سفارت ایران در لندن مشغول به کار شد و دو بار هم به نیابت سفارت فوقالعاده به دربار هلند و دربار آلمان رفت. در سال 1263 به ایران آمد و در سال 1264 از طرف ناصرالدین شاه به (مشیرحضور) ملقب شد. وی مترجم ناصرالدین شاه و عضو شورای تنظیم قوانین بود. در سال 1276 به سمت وزارت مالیه رسید و در سال 1277 از آن کناره گرفت و به استانداری کردستان منصوب شد. وی پس از پیروزی انقلاب مشروطه در کابینه مشیرالدوله، وزیر افخم و امینالسلطان وزیر مالیه بود. در 3 آبان 1286 مأمور تشکیل کابینه شد و وزارت مالیه را خود به عهده گرفت، اما چندی بعد ناگهان و بدون مشورت با شاه استعفاء کرد و این موجب شد که محمدعلی شاه وی را زندانی و تصمیم به قتل وی بگیرد، اما دبیر سفارت انگلیس مانع از اقدام شاه شد. وی پس از آزادی به اروپا رفت. با مرگ عضدالملک در سال 1289ش، به جای او به نیابت سلطنت برگزیده شد و در 22 بهمن 1289 به ایران آمد و تا زمان تاجگذاری احمدشاه به عنوان نایبالسلطنه قدرت زیادی داشت، ولی پس از تاجگذاری احمدشاه به اروپا رفت و تا سال 1305 به ایران بازنگشت. وی در دی ماه 1306 ﻫ ش در تهران درگذشت.
2. سید احمد صدر حاج سید جوادی، فرزند سید على در سال 1296ش در قزوین متولد شد. همراه تحصیل علوم ابتدائى، ادبیات عرب را هم در حوزه علمیه التفاتیه فرا گرفت و پس از آن به تهران عزیمت کرد و پس از اخذ دیپلم، وارد دانشکده حقوق شد و به دریافت لیسانس در رشتههاى سیاسى و قضائى نائل گشت. وى پس از انجام خدمت وظیفه در دانشکده افسرى و تصدى سمت رابط بین ارتش متفقین و ارتش ایران، وارد خدمت دادگسترى شد و با سمت هاى: دادیارى، بازپرسى، دادستانى و ریاست دادگسترى در شهرستانهاى رشت و اراک و ساوه ، در تهران به شغل قضاوت پرداخت. در سالهاى 1340 و 1341 که با نهضت آزادى ایران هم همکارى داشت، با سمت دادستانى شهرستان تهران به علت فشار ساواک تقاضاى بازنشستگى کرد و به شغل وکالت دادگسترى پرداخت. وى در سالهاى 1352 ـ 1351 وکالت مقام معظم رهبری را که از سوى رژیم شاه محکوم شده بود به عهده گرفت. مشارالیه در بهمن سال 1357 به وزارت کشور و پس از آن در تیر 1358 به وزارت دادگسترى منصوب شد و در سال 1359 از سوى مردم قزوین به مجلس راه یافت و مدتى بعد، در سال 1361 با سمت سرپرستى دائرهالمعارف تشیع به فعالیت هاى خود ادامه داد. وی در 11 فروردین 1392 در بیمارستان آبان تهران درگذشت.
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 261