امیر اسداله علم پسر شوکتالملک، یکى از تأثیرگذارترین مهرههاى سیاست غرب در ایران، در دوران پهلوى دوم بود، پدرش مأمور مستقیم انگلیسها در شرق خراسان بود و همه وابستگى خود را، به ارث به اسداله علم واگذارد.
متن سند:
امیر اسداله علم پسر شوکتالملک، یکى از تأثیرگذارترین مهرههاى سیاست غرب در ایران، در دوران پهلوى دوم بود، پدرش مأمور مستقیم انگلیسها در شرق خراسان بود و همه وابستگى خود را، به ارث به اسداله علم واگذارد.
اسداله علم که در کودتاى ننگین 28 مرداد 1332، از صحنهگردانان اصلى بود، در دیوان سالارى رژیم پهلوى در موقعیتهاى مختلفى از جمله : وزارت و صدارت واقع شد و در آخرین نقش وزارت دربار شاهنشاهى را به عهده گرفت که سالها در کنار رفیق، شفیق خود، محمدرضا پهلوى به عیش و نوش پرداخت.
او که به سرطان خون دچار بود، در پى حاد شدن اوضاع کشور براى درمان راهى امریکا شد و جاى خود را به محسود همیشگى خود، امیرعباس هویدا واگذشت و به همان مرض در فروردین سال 1357 در امریکا مُرد.
شعر مرگ او، در اردیبهشت ماه همان سال، به دیوار کوچه سجادیه واقع در یکى از خیابانهاى قم نصب شده بود که، ساواک آن را جدا کرد و به تهران ارسال نمود.
* * *
«عَلَم» در جهنم بشد سرنگون
مخلد در آتش بَرِ کافرون
بُدى او یکى عضو از قاسطین
و یا فاسقى پست از مارقین
یکى نهروان بد از مشرکین
و یا مرد ناپاک از ناکثین
به دوزخ برفتى به نزد یزید
به «اقبال» ملحق شدى آن پلید
ز بس خونِ ملت مکید و بخورد
ز بس مال مردم بچاپید و برد
که آن خونها شد ملال «علم»
همان مالها شد وَبال «عَلَم»
خطاهاى این مرد شیطانپرست
فراوان بُدى از عملهاى پست
محمدرضا خان قلدر غمین
«هویدا و جمشید ملعون حزین»
یکى دست از این باند ناپاک رفت
یکى عضو ناپاک در خاک رفت
علم رفت و شاهش بود در عقب
رفیقان و یاران او در تعب
بکندند گورش کنار امام (ع)
ندانند در نار دارد مقام
اگر سگ به دریا فتد تر شود
چو بیرون کنندش نجستر شود
اَیا «پهلوى» حزب حق فاتح است
ز اعمال ننگین تو مانع است
یقین دان چراغى که ایزد فروخت
هر آنکس که پف کرد سبیلش بسوخت
«خمینى» چراغى است کز امر حق
بیفشاند انوار از بهر خلق
ز رُعبش به لرزه بود تاج و تخت
ز دیکتاتوریت کارکرده است سخت
تو خفاشى و از نور ترسان شوى
همیشه به تاریکى پنهان شوى
نشستى چو روباه در جاى شیر
چو فرزند هنده به جاى امیر (ع)
بکشتید خیل جوانان چرا؟
بزرگان به تبعید و زندان چرا
رها کن مکان بزرگان دین
به تیمار اسبان برو اى لعین
نصیحت چنین است اى بدخصال
نگیرى اگر پند گیرى ملال
هر آن کس خمینى امامش بود
ز عوعو سگان کى هراسش بود
بکوشیم و از بهر آزادگى
که آزادگى به باشد از بندگى
شود زنده ایران زمین آنزمان
که نابود سازیم این ناکسان
منبع:
کتاب
فریاد هنر صفحه 177