مقدمه - کتاب شهید حجت‌الاسلام محمد منتظری به روایت اسناد ساواک

محمدعلى منتظرى فرزند آیت‌اللّه‌ شیخ حسینعلى منتظرى در سال 1323 ه. ش در خانواده‌اى روحانى در شهرستان نجف‌آباد اصفهان به دنیا آمد. پس از سپرى کردن دوران خردسالى در ایامى که ایران دستخوش مبارزات ملى کردن صنعت نفت بود و با حرکت فدائیان اسلام و حضور آیت‌اللّه‌ کاشانى در صحنه سیاسى کشور و نخست‌وزیرى دکتر محمد مصدق در جوش و خروش فراوان قرار داشت مانند دیگر همسالان خود راهى مدرسه شد.

از همان دوران بود که ذکاوت و چالاکى او، مورد توجه اطرافیان قرار گرفت و زبانزد آنان شد. زهد و پارسایى حاکم بر محیط خانواده و فعالیت پدر بزرگ وى  ـ مرحوم حاج شیخ على منتظرى ـ در امور کشاورزى، محمدعلى را نیز در ایام تعطیلات به مزرعه مى‌کشاند تا از همان اوان کودکى، از او انسانى پرتلاش و سخت‌کوش، بسازد.[1] این فعالیت‌ها به‌گونه‌اى بود که حتى زمانى که بنابر توصیه و ارشاد پدر، به تحصیل علوم حوزوى مشغول شد و بر همین اساس از نجف‌آباد فاصله گرفت، در ایامى تعطیلى حوزه و در تابستان‌ها، به شهر خود باز مى‌گشت و در این فرصت، به کشاورزى مشغول مى‌شد. هنوز چند سالى از حضور وى در حوزه‌هاى دروس  دینى نمى‌گذشت که یک بار دیگر، این کانون روشنگرى و هدایت، دچار ثلمه‌اى سنگین گردید و آن رحلت مرجع عالى‌قدر جهان تشیع، حضرت آیت‌اللّه‌العظمى حاج‌آقا حسین بروجردى (ره) بود. در این زمان، رژیم شاهنشاهى که مترصد فرصت بود، در یک سناریوى از پیش تعیین شده، در ابتدا به امید دور از دسترس قرار دادن مردم از مرجعیت، پیام تسلیت خویش را براى حوزه علمیه نجف‌اشرف ارسال کرد و متعاقب آن، لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى را مطرح کرد تا زمینه را براى به تکامل رساندن حرکتى که رضاخان در محو دین، از صحنه زندگى اجتماعى و فردى مردم تدارک کرده بود، هر چه بیشتر آماده نماید و طرح‌هاى امریکایى را به طور کامل به مرحله اجرا درآورد. در این موقعیت، حضرت امام خمینى (ره) پاى به میدان مبارزه گذارد و رسالت خویش در مبارزه با دخالت بیگانگان در کشور پهناور ایران ـ که پهلوى‌ها مجرى آن بودند ـ را آغاز کرد. محمدعلى منتظرى که در این ایام، هیجدهمین بهار زندگى خویش را تجربه مى‌کرد، به تبعیت از پیر و مراد خویش، حضرت امام خمینى (ره) پاى به میدان مبارزه علیه رژیم پهلوى گذاشت. در وقتى که مبارزات مردم ایران به رهبرى امام خمینى (ره) در حال شکل‌گیرى تازه‌اى بود، او نیز، سر پرشور و روح خروشان خود را نذر آن کرد و در این طریق، سر از پا نمى‌شناخت. قیام خونین 15 خرداد که به کشتار وسیع مردم در شهرهاى مختلف کشور، از جمله تهران و شیراز منجر شد، بسیارى از مبارزین راه آزادى را به سمت و سوى مخفى کارى بیشتر سوق داد. پخش اعلامیه‌هاى حضرت امام و دیگر مراجع قم، یکى از حرکت‌هاى مخفیانه او بود که با دستگاه پلى‌کپى دست‌سازى که حدود 35 ریال قیمت داشت، صورت مى‌گرفت. در گزارشى که در مهر سال 1346 به ساواک رسیده، آمده است:

«محمدعلى منتظرى که فعلاً زندانى مى‌باشد قبل از دستگیرى به یکى از دوستانش گفته بود من خودم ماشین پلى‌کپى در نجف‌آباد اصفهان دارم و اعلامیه‌هاى خمینى را با آن تکثیر و توزیع مى‌نمایم.»[2]

در سیر این مبارزات، امام خمینى(ره) به جرم مخالفت با کاپیتولاسیون براى بار دوم دستگیر و در نهم آبان 1343 ش به بورساى ترکیه و پس از چندى، از آنجا به نجف‌اشرف، تبعید شد و بسیارى از مبارزان و مخالفان رژیم پهلوى دستگیر و راهى زندان‌ها شدند. شرایط به‌گونه‌اى سخت و ناگوار بود که حتى بردن نام خمینى، جرمى نابخشودنى بود و جزایى جز دستگیرى، شکنجه و زندان نداشت.

هنوز مدت کمى از تبعید امام خمینى (ره) نگذشته بود که حسنعلى منصور، در اولین روز بهمن ماه در میدان بهارستان مورد اصابت گلوله‌هاى شهید محمد بخارایى قرار گرفت و پس از گذشت دو ماه و اندى، توسط رضا شمس‌آبادى در کاخ مرمر به سوى محمدرضا پهلوى، تیراندازى شد.

در اردیبهشت ماه سال 1344 که مصادف با ایام محرم‌الحرام بود، مرحوم حجه‌الاسلام والمسلمین محمدتقى فلسفى که از خطباى بزرگ ایران اسلامى بود، در ساعات مختلف در مکان‌هاى مختلفى به منبر مى‌رفت که یکى از آن مکان‌ها، مسجد آذربایجانى‌ها در بازار تهران بود.[3]

در یکى از همین روزها، پس از خاتمه وعظ ایشان، صدایى در بین مردم طنین انداز شد که:

«خدایا دست‌هاى ناپاکى را که دستور قطع دست آیت‌اللّه‌ خمینى را داده‌اند براى همیشه محو و نابود کن.»

و پس از آن شعار صلوات او به گوش رسید که:

«به سلامتى بزرگ پرچمدار عالم تشیع حضرت آیت‌اللّه‌ خمینى صلوات بفرستید.»

در این شرایط، کنترل مساجد و مراسم شدت یافته بود و در این کنترل، جلسات سخنرانى حجه‌الاسلام والمسلمین فلسفى از ویژگى خاص برخوردار بود. مأمورین حاضر در محل، صاحب صدا را شناسایى و دستگیر کردند و معلوم شد که این جوان 21 ساله، محمدعلى منتظرى نام دارد. بازپرسى شعبه 4 دادستانى ارتش، به اتهام «ایجاد اخلال نظم و تحریک مردم» او را با قرار بازداشت موقت، به زندان قزل قلعه گسیل کرد.

او که در این مدت به مبارزى کارکشته تبدیل شده بود، در پاسخ سؤال بازجویان در خصوص علت این حرکت خود نوشت:

«در آن روز پس از فراغت آقاى فلسفى از منبر به علت این که آقاى خمینى استاد اینجانب بوده و بنده مقلد ایشان هستم گفتم به سلامتى بزرگ پرچمدار عالم تشیع حضرت آیت‌اللّه‌ خمینى صلوات بفرستید.»

پاسخ‌هاى او در بازجویى، به گونه‌اى محکم و استوار بود که در نظریه ذیل آن، این اظهارات نوشته شد:

«متهم فردى است جوان و از  نظر تعلیمات دینى داراى تعصب شدیدى مى‌باشد ولى چون در تحقیقات معموله دلایلى در مورد فعالیت‌هاى مضره او مشهود نیست لذا اتهام منتسب به او قطعى و مسلم به نظر نمى‌رسد.»[4]

همین نظریه بود که پس از مدت کوتاهى ـ 10 روز ـ منجر به آزادى او از زندان شد تا فعالیت‌هاى خویش را پى بگیرد.

در ادامه این روشنگرى‌ها، در حالى که یکى از اقدامات اساسى، تهیه و توزیع اعلامیه‌هاى علما بود، صحن حضرت معصومه (ع) در قم که در هنگام تحویل سال نو، مملو از جمعیت بود، براى پخش اعلامیه مناسب تشخیص داده شد. ساعت 30 / 5 صبح اول فروردین ماه سال 1345، این منظور عملى گردید و اعلامیه «اعلام خطر» در بین مردم پخش شد، که منجر به دستگیرى مجدد او گردید.

در بازجویى‌هایى که در این مرحله صورت گرفت، مشخص شد که او، در بهمن ماه سال 1344 ذیل اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه[5] را امضا کرده و در اجتماع اعتراض‌آمیز منزل آیت‌اللّه‌ مرعشى شرکت داشته و در بازرسى از منزل او نیز، ضمن کشف تعدادى اعلامیه، دو نامه با دستخط وى نیز به دست آمده که حاوى توهین به شخص اول مملکت و دربار شاهنشاهى تشخیص داده شده است.[6]

وى در پاسخ به‌علت پخش اعلامیه گفت:

«اینجانب اعلامیه‌اى پخش نکرده لیکن هنگام تحویل سال در صحن مطهر قم بوده دیدم عده‌اى مبادرت به پخش اعلامیه مى‌نمودند و چون مأمورین نتوانستند عاملین اصلى را دستگیر نمایند به عنوان خالى نبودن عریضه اینجانب را دستگیر کردند.»

و زمانى که اعلامیه‌هاى  مکشوفه از منزلشان، شاهد سئوال واقع گردید، پاسخ داد:

«این اعلامیه‌ها را مردم به مرور در منزل ما ریخته و من و یا مادرم در اتاق گذاردیم.»

و علت امضاى ذیل اعلامیه سومین سالروز مدرسه فیضیه را چنین پاسخ گفت:

«عده‌اى از روحانیون جهت امضاى آن به اینجانب مراجعه ولى من بدون شناسایى آنان و بدون اینکه بدانم در کدام چاپخانه به چاپ رسیده است، ذیل آن را امضا کرده‌ام.»

و درباره علت حضور خویش در منزل آیت‌اللّه‌ مرعشى گفت:

«روز جمعه در خیابان مى‌رفتیم چند نفر از طلبه‌هاى هم مباحثه خود را دیدم به اتفاق رفتیم منزل ایشان. یکى از طلبه‌ها از آیت‌اللّه‌ مرعشى تقاضایى در مورد مراجعت آیت‌اللّه‌ خمینى و عدم جلوگیرى از رساله ایشان را از آیت‌اللّه‌ مرعشى نمود که هویت او را نمى‌دانم بعد هم متفرق شدیم.»

این‌گونه پاسخ‌ها، براى بازجویان قانع‌کننده نبود و به همین جهت در گردش کار پرونده او در 38 روز بعد از دستگیرى، نوشته شد:

«متهم به علت تعصب شدید نسبت به افکار و عقاید روحانیون مخالف و جناح‌هاى افراطى مذهبى در تمام مدت بازجویى از بیان حقیقت خوددارى کرده و در کلیه موارد از پاسخ صحیح و صریح به سئوالات مطروحه خوددارى نموده است. نامبرده اصولاً فرد ناراحت و آشوبگرى بوده که سوابق قبلى او مؤید این امر است و هم‌چنین سماجت او در انکار حقایق، معرف افکار انحرافى و عملیات ضد مصالح مملکتى او مى‌باشد.»[7]

ساواک که در هنگام یورش به منزل آیت‌اللّه‌ شیخ حسینعلى منتظرى، ایشان را نیز دستگیر کرده بود و ازجایگاه و پایگاه او در بین یاران حضرت امام خمینى (ره) ـ خصوصا پس از تبعید ـ اطلاع داشت، شهید محمدعلى منتظرى را بهترین فردى مى‌دانست تا به وسیله او از فعالیت‌هاى پنهانى یاران امام آگاهى یابد.

به همین منظور بود که او را پس از سه روز دستگیرى به زندان قزل قلعه منتقل کرد و مورد آزارها و اذیت‌ها و شکنجه‌هاى گوناگون  قرار داد ولى هر چه آنان ابزار شکنجه را تغییر مى‌دادند، روحیه مقاومت محمدعلى منتظرى نیز، بیش از پیش مى‌شد. حتى شکنجه‌هاى پدر پیش چشمان پسر و بالعکس نیز، مؤثر نبود و آه حسرت شکنجه‌گران را بیشتر مى‌کرد. او تربیت شده مکتب امام خمینى (ره) بود و در بازجویى خویش گفته بود:

«فعالیتى علیه دولت قانونى انجام نداده است.»

و دولت قانونى را چنین تعریف کرده بود که:

«دولت قانونى، دولتى است که از طرف  مجلس قانونى تعیین گردد و مجلس قانونى نیز مجلسى است که با نظر 5 نفر از مجتهدین و طبق اصل دوم متمم قانون اساسى انتخاب شده باشد و از طرف مراجع تحریم نشده باشد.»

و درباره انقلاب شاه و مردم با صراحت گفته بود:

«چون مقلد آیت‌اللّه‌ خمینى است لذا نظر او نظر آیت‌اللّه‌ خمینى مى‌باشد.»[8]

در شهریور ماه سال 1345 ش، او را به زندان قصر منتقل کردند. نگرانى‌هاى او نسبت به حال پدر و اخبارى، مبنى بر ممنوع‌الملاقات کردن و شکنجه‌هاى قرون وسطایى که به او رسیده بود، وى را بر آن داشت تا نامه‌اى به شرح زیر، به دادستانى ارتش بنویسد:

«در حدود یک ماه است که اینجانب را از قزل قلعه به زندان قصر انتقال داده‌اند. در طول این مدت علاوه بر اینکه از حال پدر بزرگوارم حضرت حجه‌الاسلام والمسلمین جناب آقاى منتظرى مطلع نگشته‌ام، اخبار موهش و دلخراش به من مى‌رسد که مرا سخت تحت تأثیر قرار داده است. از طرفى قریب سه هفته است ایشان را ممنوع‌الملاقات کرده و احدى حق ندارد با معظم‌له ملاقات نموده و از سلامتى یا خداى ناکرده از بیمارى وى مطلع گردد و از طرفى دیگر در خارج چنین شهرت دارد که ایشان از روز شنبه ـ 2 / 7 / 45 ـ دست به اعتصاب غذا زده و در راه اعلاء کلمه اسلام حتى تن به مرگ و شهادت داده‌اند... بنابراین چنانچه از همین ساعت (8 بامداد 5 / 7 / 45) تا 30  ساعت دیگر (2 بعدازظهر 6 / 7 / 45) از اوضاع و احوال پدرم مطلع نشوم و موضوع اعتصاب از طرف ایشان به طریق نامه رسمى و یا ملاقات حضورى تکذیب نگردد، شروع به اعتصاب غذا مى‌کنم و تا دریافت نکردن اطلاع قطعى به طریق مزبور، ادامه خواهم داد. محمدعلى منتظرى زندان شماره 4 قصر»[9]

و فرداى آن روز به وعده خویش وفا کرد و با نوشتن نامه‌اى دیگر، اعلام اعتصاب غذا نمود، تا از وضعیت پدر خویش، اطلاع حاصل نماید:

«نظر به اینکه اینجانب از اوضاع و احوال پدر بزرگوارم مطلع نشده و موضوع اعتصاب ایشان به طریق نامه رسمى و یا ملاقات حضورى تکذیب نگشت، از همین ساعت (2 بعدازظهر 6 / 7 / 45) شروع به اعتصاب غذا نموده و تا عدم دریافت اطلاع از حال ایشان و عدم تکذیب جریان مزبور، ادامه خواهم داد. محمدعلى منتظرى زندان شماره 4 قصر»[10]

با گذشت 9 ماه از دستگیرى، در تاریخ سوم آبان 1345 او را به بیدادگاه نظامى رژیم پهلوى، فراخواندند، او فرصت را غنیمت شمرد و در دادخواستى چهار صفحه‌اى، به اعمال و رفتار شکنجه‌گران ساواک در جلسات متعدد بازجویى اشاره و جرم خود را دیندارى عنوان کرد.

بخشى از این دست نوشته که با دعاى «اللهم اهدنا الصراط‌المستقیم» شروع گردیده، چنین است :

«اینجانب را به جرم دیندارى در تاریخ 1 / 5 / 45 بازداشت و بعد از 3 روز تحویل زندان قزل‌قلعه دادند. در آن زندان چه شکنجه‌ها بود که به من ندادند... در جلسه‌اى نبود که اینجانب تحت شکنجه‌هاى گوناگون قرار نگیرم... آن‌قدر سیلى‌هاى پى‌درپى در همه این جلسه‌ها به سروصورت و گوش من زدند که شنوایى کامل گوشم را از دست دادم و سه دفعه به بیمارستان سازمان با آن سختى‌ها که داشت مراجعتم دادند... در اکثر جلسات بازجویى شلاق بدون حساب به کار مى‌رفت... آن‌قدر با شلاق سیمى پوشیده پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار آن در بدن یافت مى‌شد... بعد از شکنجه‌هاى زیاد... ساعت 9 شب بود که آقاى ازغندى وارد شد... آن‌قدر سیلى و شلاق زد که حساب ندارد. بعد از آن (بى ادبى است) با زور شلوار مرا کند و به دیوار بخارى کنار اتاق که سرخ بود، چسباند... در آن وقت بود که آیه شریفه یانارکونى بردا و سلاما بر زبانم جارى شد... ناگهان دیدم یک فلک و 2 عدد چوب ضخیم و طویل و شلاق سیمى را آوردند، در دفعه اول چنان مرا فلک کردند که چوب‌ها خورد و ریز شد و من بى‌حس شدم....

به شما عرض مى‌کنم که اینجانب هیچ جرمى را مرتکب نشده و این اتهامات واهى و بى‌اساس مى‌باشد و فقط به جرم دیندارى بازداشت و این همه زجر و شکنجه‌هاى غیرانسانى را به من روا داشته‌اند و سرانجام به پاى میز محاکمه کشیده شده‌ام و خود را به هیچ‌وجه مجرم نمى‌دانم. والسلام على من اتبع الهدى»[11]

در این دادگاه، بود که به سه سال حبس عادى محکوم شد. دو ماه بعد از این محکومیت نامه‌اى 6 صفحه‌اى براى مرحوم حاج اکبرپور استاد نوشت تا از طریق یکى از آشنایان به او برساند ولى این نامه توسط مأمورین ساواک کشف گردید که در گزارش کشف آن، به علت این ارتباط، محمدعلى منتظرى از اعضاى هیئت‌هاى مؤتلفه اسلامى معرفى شد.[12] دوران مبارزه و تلاش و مقاومت در زیر شکنجه‌هاى طاقت‌فرسا از یک طرف و هم بند بودن با عالمان مبارزى همچون آیت‌اللّه‌ طالقانى و آیت‌اللّه‌ ربانى شیرازى و پدرش از طرف دیگر، از وى، مبارزى آبدیده و نام آشنا فراهم آورد که از فرصت‌هاى درون زندان نیز بهره گرفت و ضمن آشنایى بیشتر با مفاهیم اسلامى، به تکمیل زبان انگلیسى نیز همت گماشت و ضمن برگزارى جلسات بحث و مجادله با زندانیانى همچون بیژن جزنى، براى شروع مبارزاتى سازمان یافته، پس از آزادى از زندان، بارها در خلوت خود به تفکر مى‌پرداخت و از بین جوانانى که در زندان بودند، براى طى مسیر، یار انتخاب مى‌کرد. شهرت او در بین مبارزان به جایى رسیده بود که امضاى او در ذیل هر اعلامیه‌اى توجه ساواک را برمى‌انگیخت. یک بار که نام وى در ذیل آگهى تسلیت به دکتر کاظم سامى به مناسبت درگذشت مهدى سامى کرمانى، در روزنامه کیهان درج گردیده بود، در حالى که او هنوز در زندان بود، این خبر در سوابق وى، بایگانى شد.[13] مدت محکومیت محمدعلى منتظرى در اواخر دى ماه 1347 به پایان رسید و دادگاه تجدیدنظر با آزادى مشروط وى موافقت کرد. پرویز ثابتى ـ مقام امنیتى ساواک ـ که در این زمان، ریاست اداره یکم عملیات و بررسىِ اداره‌کل سوم ساواک را عهده‌دار بود، ابتدا در خلاصه پیشینه او نوشت :

«محمدعلى منتظرى یکى از طلاب ناراحت و اخلالگر مقیم شهرستان قم مى‌باشد که در ذیل اکثر قریب به اتفاق اعلامیه‌هاى مضره روحانیون را امضا کرده.»

ثابتى در این گزارش ضمن اشاره به سوابق دستگیرى او در قبل از ماه مبارک رمضان 1343 که 24 ساعت در شهربانى بازداشت بوده و دستگیرى اردیبهشت ماه سال 1344 او که 10 روز (از 21 / 2 / 44 تا 1 / 2 / 44) طول کشیده، درباره او و آزادى وى، چنین اظهارنظر کرد:

«باتوجه به روحیه ماجراجویانه محمدعلى منتظرى به احتمال قریب به یقین پس از مراجعت به قم کماکان فعالیت‌هاى خرابکارانه خود را از سر خواهد گرفت لذا اقامت مشارالیه در قم و همچنین نجف‌آباد (زادگاه وى) به مصلحت نمى‌باشد علیهذا با عرض اینکه اقداماتى جهت اعزام نامبرده به خدمت وظیفه عمومى به عمل آمده در صورت تصویب به ساواک قم اعلام شود به او اعلام نمایند حق اقامت در دو شهرستان مذکور را ندارد.»[14]

محمدعلى منتظرى که براساس همین تصمیم، در قم و نجف‌آباد اقامت نکرده بود، همواره از طریق منابع ساواک تحت مراقبت قرار داشت و نقل قول‌هاى او که به تهران آمده بود و در جلسات ادوارى آقایان، شیخ حسین لنکرانى، شیخ حسین کاشانى، آیت‌اللّه‌ شهید سعیدى و... شرکت مى‌کرد، در اختیار ساواک قرار مى‌گرفت. در این ایام تلاش و فعالیت وى به تهران و قم منحصر نبود بلکه این تلاش فراگیر بود. نمونه‌اى از این حرکت، تماسى بود که او جهت تهیه کتاب «موسیقى از نظر دین و دانش» براى انجمن اسلامى دانشگاه تبریز با مؤسسه مطبوعاتى اسلامى برقرار کرد، که ساواک از طریق استراق سمع، از آن مطلع گردید.[15] على‌رغم اینکه او تلاش مى‌کرد تا فعالیت‌هایش در کمال اختفاء صورت پذیرد ولى برخى از این تلاش‌ها، از چشم مأموران امنیتى رژیم پهلوى، پنهان نمى‌ماند. براساس همین مراقبت‌ها بود که اداره‌کل سوم به ساواک تهران نوشت :

«دستور فرمایید پیرامون چگونگى ارتباط عناصر متعصب مذهبى به ویژه محمدعلى منتظرى و سیدعلى غیورى با جمعیت نهضت آزادى تحقیقات لازم معمول و نتیجه اعلام شود.»[16]

و فرداى آن روز اعلام گردید که محمدعلى منتظرى با نام رمز محمد تمیمى فعالیت‌هاى محرمانه‌اى را شروع کرده است.[17] و پس از آن که، ارتباط او با بعضى از افراد حزب ملل اسلامى از قبیل جواد منصورى کشف شد، دستورالعمل ذیل به ساواک تهران، ارسال شد :

«دستور فرمایید ضمن مراقبت کامل از وى پیرامون چگونگى و هدف و انگیزه مشارالیه از ارتباط با افراد حزب ملل اسلامى و همچنین جمعیت نهضت آزادى تحقیقات غیر محسوس و لازم معمول و نتیجه را ضمن تعیین آدرس محل سکونت او اعلام دارند.»[18]

و زمانى که از اظهارنظرهاى او در خصوص جریانات داخلى و روابط ایران و عراق در شرایط آن روز حاکم بر منطقه، مطلع شد، دستور به مراقبت از او با تمام امکانات جهت روشن نمودن نحوه فعالیت‌هاى وى، داده شد.[19] نمونه‌اى از این اظهارنظرها چنین است :

الف ـ «این سینماها همه به یهودیان تعلق دارد و چون بیمه هستند براى آنکه از شرکت‌هاى بیمه ایران پول بگیرند عمدا آنها را آتش زده‌اند و چون این تهمت به روحانیون مى‌چسبد مى‌گویند که آنها دستور آتش زدن سینماها را داده‌اند.»[20]

ب ـ «اقدامات دولت ایران در مورد شط‌العرب خیلى بى‌موقع است و چون اینها (مقامات ایران) عموما صهیونیست هستند به منظور کمک به اسراییل در قبال شکست‌هایى که تازگى از اعراب خورده است مى‌خواهند عراق را وادار سازند تا 20 هزار سرباز خود را از جبهه اسرائیل احضار نماید.»[21]

ج ـ «شاه موقعى که به امریکا رفت، ارباب‌ها دستور دادند با عراق وارد جنگ شود تا اسرائیل از شرّ آنها راحت گردد.»[22]

ساواک که در جلسات هفتگى روحانیون، نفوذ داشت و همواره در جریان اظهارنظرهاى او پیرامون مسایل مختلف قرار مى‌گرفت،[23] تصمیم به احضار مجدد وى گرفت. مکالمه زیر که بین او و شهید آیت‌اللّه‌ سعیدى است، حاکى از این مطلب مى‌باشد:

«منتظرى: از طرف سازمان امنیت احضار شدم و از من تعهد گرفتند و از من پرسیدند در کجا سکونت دارید من جواب دادم مدت ده روز است در منزل سعیدى هستم.

سعیدى: من دیروز در منزل طاهرى بودم، امضا شما را گذاشتم و امضا هاشمى را هم گذاشتم.»[24]

ساواک منظور شهید آیت‌اله سعیدى، در این مکالمه را، امضاى آگهى تسلیت درگذشت سیدابراهیم مفیدى تشخیص داد. مسافرت‌هاى مکرر و کوتاه مدت او به شهرهاى تهران، قم و اصفهان که براى سازماندهى یاران مبارز خود صورت مى‌داد، و سکونت هر روزه در منزل یکى از دوستان، باعث مى‌شد تا حلقه مراقبتى او با مشکل مواجه گردد؛[25] از این‌رو، پس از 5 ماه خانه‌هایى که در تهران تردد داشت به شرح زیر اعلام شد :

«منزل آقاى سعیدى، منزل سیدعلى غیورى، منزل مرتضى مطهرى و منزل دکتر واعظى»[26]

و در این بین، از سفارشى که به یکى از دوستانش، پیرامون تحقیق درخصوص محدودیت‌هاى پدرش در قم کرد و گفت که:

«پدرم در قم کمى محدود مى‌باشد، تحقیق کن ببین چطور شده، من دیروز او را دیدم که بدو بدو رفت سوار تاکسى شد و دیگر نشد که با او حرف بزنم.»[27]

چنین استنباط شد که بین او و پدرش، اختلافاتى موجود است و دستور به تحقیق پیرامون چگونگى آن داده شد.[28]

عملکرد شهید محمدعلى منتظرى به‌گونه‌اى بود که، ساواک على‌رغم به خدمت گرفتن تمامى امکانات، از کنترل او عاجز بود و بر همین اساس، اداره‌کل سوم بار دیگر به ساواک تهران اعلام کرد که، او تحریکات مضره خود را آغاز نموده است و دستور داد تا اعمال و رفتار او، تحت مراقبت دقیق واقع گردد.[29]

در پى این دستور، ساواک تهران نیز، یک قطعه عکس او را به ساواک‌هاى نه‌گانه تابعه خود ارسال و دستور تحقیق پیرامون فعالیت‌هاى وى را صادر کرد[30] و آنان نیز این عکس را به منابع و همکاران خود دادند تا حلقه مراقبت از او را تنگ‌تر نمایند.[31] این همه در حالى صورت مى‌گرفت که کنسرسیوم سرمایه‌گذارى در ایران، که دو عضو آن، راکفلر و لیلیانتال بودند، براى غارت سرمایه‌هاى ایران، عازم ایران شدند و شهید آیت‌اللّه‌ سعیدى که پرچمدار مبارزه با آنان بود، دستگیر و در نهایت در زیر شکنجه‌هاى دژخیمان به شهادت رسیده بود. على‌رغم اینکه ارتباط شهید محمدعلى منتظرى با آیت‌اللّه‌ سعیدى و فعالیت‌هاى مبارزاتى او، از قبل تحت کنترل ساواک قرار داشت و از کم و کیف آن‌گاه بود ولى زندگى مخفیانه وى، این امکان را براى او فراهم آورده بود تا در جریان دستگیرى‌ها، از کمند مأمورین ساواک گریخته و به فعالیت‌هاى خود ادامه دهد. در همین تعقیب و گریزها بود که در آستانه پانزدهم خرداد سال 1350ش، ساواک شهرستان قم به اداره‌کل سوم اعلام کرد:

«در چند روز اخیر دستور مراقبت از وى داده شد. شب گذشته به اتفاق یک نفر دیگر که هنوز شناخته نشده از مدرسه فیضیه خارج مى‌شوند. مأمورین با طرح قبلى مبادرت به ربودن چمدان از دست منتظرى مى‌نمایند. نامبرده به اتفاق همراهش اقدام به فرار مى‌نمایند وقتى مواجه با تعقیب مأمورین مى‌شوند با اسلحه مأمورین را تهدید و متوارى مى‌گردند.»

در این مرحله، پدر و برادر وى دستگیر و محتویات چمدان او، نمونه‌هایى از اعلامیه‌هاى مضره، تعدادى فتوکپى از اسناد سفارت ایران در بغداد به امضاى کاردار، مدارک ارتباط با سازمان الفتح و... عنوان گردید و به‌علت فرار او، توسط ساواک مرکز، دستور داده شد:

«1ـ رئیس امنیت داخلى تا زمانى که محمدعلى منتظرى دستگیر نگردیده در ساواک بازداشت باشد.

2ـ رئیس ساواک علت ضعف در انجام وظیفه را توضیح دهد.

3ـ شیخ حسینعلى منتظرى به مرکز اعزام، محل کار و منزل آنها بازرسى گردد.

4ـ مأمورینى که منتظرى از دست آنها فرار کرده، معرفى شوند.»[32]

و متعاقب آن، دستور دستگیرى او و همراهش به ساواک تهران نیز ابلاغ گردید.[33] ولى ساواک تهران به‌علت عدم اطلاع از مخفیگاه او، دستگیرى وى را به فرصت مناسب احاله کرد[34] که بلافاصله طى تلفنگرامى، اعلام گردید :

«امکان دارد در منزل مرتضى مطهرى یا سیدعلى غیورى یا مدرسه کاظمیه مخفى شده باشد.»[35]

بر همین اساس، ساواک تهران به ساواک‌هاى شمیران، رى و جنوب شرق، ضمن ابلاغ دستور دستگیرى ایشان، مى‌نویسد :

«طبق اطلاع نامبردگان بالا، مسلح و تحت تعقیب مى‌باشند اخیرا به تهران آمده و احتمال دارد در مکان‌هاى زیر به‌طور مخفى به سر برند.

1ـ قلهک منزل شیخ مرتضى مطهرى 2ـ شهررى منزل سیدعلى غیورى 3ـ خیابان رى منزل فلسفى روبروى مسجد کاظمیه»[36]

و به دنبال آن آدرس شیخ اسماعیل مرادى ـ شوهر خاله وى ـ که در شهررى ساکن بود نیز، جهت بازرسى به ساواک شهررى اعلام گردید.[37] پس از بازرسى منازل آقایان: مطهرى، غیورى، مرادى و مدرسه کاظمیه، ساواک تهران ضمن اعلام اینکه، این جستجوها نتیجه‌اى نداشته، مى‌نویسد که در موقع بازرسى منزل سیدعلى غیورى، او گفته است:

«مى‌دانم شما جهت دستگیرى شیخ محمدعلى منتظرى آمده‌اید چون شیخ اسماعیل مرادى که دو روز قبل از قم مراجعت نموده اظهار مى‌داشت سازمان امنیت براى دستگیرى شیخ محمدعلى منتظرى فعالیت شدیدى را آغاز نموده و همه جا به دنبال وى مى‌گردند.»[38]

در گزارشى که بخش 312 از اداره‌کل سوم، درخصوص چگونگى فرار محمدعلى منتظرى تهیه کرده، آمده است :

«نامبرده بالا در تاریخ 13 / 3 / 50 به اتفاق یکى از طلاب که هویتش تاکنون روشن نشده با چمدان از مدرسه فیضیه خارج به طرف منزل حسینعلى منتظرى حرکت و همین که قصد ورود به منزل را مى‌کنند مأمورین تعقیب و مراقبت ساواک قم با استفاده از وحشت دو نفر نامبردگان را تهدید مشارالیهم چمدان را به زمین گذاشته و داخل منزل منتظرى که قبلاً دق‌الباب شده بود وارد مى‌گردند. مأمورین مراقبت با اغتنام فرصت چمدان را حمل و تحویل ساواک مى‌نمایند و بلافاصله با تشریک مساعى شهربانى منزل مسکونى حسینعلى منتظرى و اطاق فرزند وى که به صورت آشفته‌اى جلوه مى‌کرد بازرسى مى‌گردد.»

ضمن تفاوت‌هایى که در این گزارش ـ که در تاریخ 20 / 3 / 50 تنظیم گردیده ـ با گزارش 14 / 3 / 50 وجود دارد، محتویات چمدان او نیز متفاوت از آن گزارش، و به شرح زیر، ثبت شده است:

«کتب و نشریات کمونیستى از جمله ماتریالیسم تاریخى ـ مانیفست حزب کمونیست ـ پیام چه‌گوارا ـ نشریات جبهه ملى، حزب زحمتکشان، نهضت آزادى و... ولایت فقیه خمینى ـ غربزدگى جلال آل احمد.»[39]

صرف‌نظر از تحلیل علت تفاوت‌هایى که در این دو گزارش وجود دارد، محتویات چمدان محمدعلى منتظرى، بیانگر این واقعیت است که او در سیر مبارزاتى خویش، نسبت به دیگر گروهها و افرادى که داعیه مبارزه با رژیم پهلوى را داشتند، شناخت مناسب داشته است. در همین اثنا بود که در هیئت انصارالحسین (ع) گفته شد:

«براى دستگیرى محمدعلى منتظرى منزل خیلى از علما از جمله غیورى را بازرسى و در نیمه‌هاى شب منزل ایشان را زیرورو کرده‌اند ولى او نبوده  است. پس به قم رفته و منزل پدرش را گشته‌اند و او را نیافته‌اند سپس پدرش را دستگیر و بعد از دو شب بازداشت به نجف‌آباد تبعید کرده‌اند.»[40]

پس از این گزارش به اداره‌کل سوم نوشته شد :

«محمدعلى منتظرى ممکن است در قم در گذر شادقلى معروف به شقالخون منزل آقاى هادى هاشمى شوهر خواهرش مخفى باشد یا در اصفهان در محله قحطعلى‌خان [قهدریخان] که از قراء نجف‌آباد بوده و هادى هاشمى در آنجا تملکى دارد، ساکن باشد.»[41]

ولى پس از چند روز اعلام شد که وى به تهران آمده و هر روز در یک خانه زندگى مى‌کند.[42] نگرانى‌هاى موجود پیرامون وضعیت وى که در زندگى کاملاً مخفیانه به سر مى‌برد، به‌گونه‌اى که حتى نزدیکان او نیز از وى بى‌اطلاع بودند، باعث شد تا آقاى هاشمى رفسنجانى ضمن تماس با آقاى فلسفى از ایشان تقاضاى تحقیق نماید. متن گزارش این گفتگو که به تاریخ 4 / 5 / 50 انجام شده است، به شرح زیر است:

«هاشمى رفسنجانى : آقاى منتظرى قاصدى نزد من فرستاد و گفته است چون از موقعى که پسرش محمد متوارى شده، از او خبر ندارد و از طرفى رادیو عراق اخیرا مى‌گوید او را سازمان امنیت دستگیر کرده و در اوین شکنجه مى‌دهند، بدین جهت او ناراحت شده است. گرچه به گفتار رادیو عراق اعتمادى نیست مع‌الوصف آقاى منتظرى تقاضا دارد که شما تحقیق کنید آیا موضوع دستگیرى پسرش صحت دارد یا خیر و اگر صحت دارد ترتیب ملاقات او را بدهید.

فلسفى: در این مورد اقدام مى‌کنم.»[43]

چهار روز بعد از این گفتگو، معلوم شد که آقاى سیدعلى غیورى، این موضوع را از آقاى فلسفى پیگیرى کرده و به او گفته شده که محمدعلى منتظرى دستگیر نشده است.[44]

و وقتى على‌اکبر پوراستاد از مرتضى تجریشى از وضعیت او سئوال کرد، در پاسخ شنید :

«پدرش براى من پیغام فرستاده که به وسیله [آیت‌اله] حسن سعید از دستگاه سؤال کنم که محمدعلى در کجا به سر مى‌برد.»[45]

در حالى که خانواده و دوستان و آشنایان او، در نگرانى به سر مى‌بردند و با توسل به این و آن، در پى یافتن خبرى از او بودند، ساواک هم براى دستگیرى او، فعالیت‌هاى سردرگمى را دنبال مى‌کرد. از طرفى از منازل دوستان و آشنایانى که امکان تردد او به آنجا وجود داشت، به سختى مراقبت مى‌کرد و از طرفى هم خبر داشت که او به تهران آمده و هر روز در منزل یکى از دوستانش به سر مى‌برد.[46]

وقتى پیگیرى‌ها کورکورانه اداره‌کل سوم ادامه داشت، ساواک شهرستان قم در نامه‌اى، ضمن اشاره به فعالیت‌هاى کنترلى از قبیل: شنود تلفن و مکاتبات و مراقبت از منزل پدرى وى، نوشت:

«نامبرده از طلاب سرشناس حوزه علمیه قم بوده و با توجه به درک موقعیت خود و تشخیص سطح ارتکاب جرم از جهت مدارک مکشوفه و هم‌چنین وجود محکومیت‌هاى قبلى تردید نیست سعى خواهد کرد در معرض خطر قرار نگیرد و روى این زمینه و با امعان نظر به این موقعیت بعید به نظر مى‌رسد که حتى براى مدت بسیار کوتاهى هم در قم که همه وى را مى‌شناسند اقامت نماید.»[47]

و در پى آن، یکى از طلاب قم که به نجف‌آباد اصفهان رفته بود، گفت :

«چندى قبل که در تهران بودم به مدرسه مروى رفتم. دو طلبه ضمن صحبت‌هاى خود مى‌گفتند که محمدعلى منتظرى را در لبنان دیده‌اند.»[48]

این خبر باعث شد تا رئیس امنیت داخلى ساواک اصفهان به نجف‌آباد رفته و ضمن ملاقات با شیخ حسینعلى منتظرى، از کم و کیف موضوع نیز اطلاع یابد. در این دیدار آقاى منتظرى گفت :

«از فرزندش تاکنون هیچ اطلاعى به وى نرسیده، فقط چندى پیش شنیده است که محمدعلى در لبنان به سر مى‌برد و اینکه این خبر تا چه اندازه صحت داشته باشد نمى‌داند چون نه پیامى از او به وى رسیده است نه نامه‌اى.»[49]

مشى و مرام و ایده شهید محمدعلى منتظرى در طریق مبارزه به‌گونه‌اى بود که آقاى شیخ حسینعلى قادرى ـ که مورد شناسائى واقع نشد ـ در گفت‌وگویى درباره او گفت :

«فرزند منتظرى منحرف شده و با چریک‌ها و عناصر تند تماس دارد. درس اقتصاد را در زندان از مهندس بازرگان و غیره آموخته و حتى پدرش با اینکه انقلابى است با روش وى موافق نیست چون مى‌گوید محمدعلى از مسیر روحانیت خارج شده و راه دیگرى را در پیش گرفته... شایع است که پسر منتظرى را دستگیر کردند ولى حقیقت ندارد چون ما چند نفر از رجال و بزرگان را واسطه قرار دادیم تحقیق کردند معلوم شد هنوز دستگیر نشده و در تهران هر منزلى که در آن تردد داشته رفتند و بازرسى کردند ولى او را پیدا نکردند و ضمنا چند خانه هم در قم بوده که احتمال مى‌دادند محمدعلى در آنجا باشد بازدید کردند و چیزى به دست نیاوردند...»[50]

در گزارشى که پیرامون اظهارات مختلف درباره وضعیت او تهیه شده بود، رهبر عملیات ساواک قم نوشت:

«روى قضیه محمدعلى هرکس به نحوى اظهار نظر مى‌کند لکن همه براین عقیده‌اند که از وى خبرى نیست.»

ولى مسئول اداره مربوطه در این خصوص، چنین اظهارنظر کرد:

«آنچه به نظر مى‌رسد این که پدر محمدعلى در پاسخ هر سؤال‌کننده‌اى سیاست عدم اطلاع را پیش کشیده که ضمن جلب حس ترحم افراد خود را هم بى‌اطلاع نشان داده باشد تصور مى‌رود پدر از محل اختفاى پسر بااطلاع باشد...»[51]

خبرهایى که پیرامون خروج وى از کشور به ساواک مى‌رسید، اداره‌کل سوم را برآن داشت تا ضمن تکثیر عکس او به تعداد 60 قطعه[52] آن را به سراسر کشور ارسال و تقاضاى دستگیرى وى را بنماید.[53] در همین رابطه، ضمن ارسال نامه‌اى به ساواک اصفهان نوشت :

«دستگیرى هر چه زودتر نامبرده حائز اهمیت بوده و علاوه بر مشخص گردیدن فعالیت‌هاى مضره یاد شده، موجب افشا و کشف تلاش‌هاى مخفى گروه مربوط به وى و شناسایى همکارانش خواهد گردید.[54]

در این حال عده‌اى مى‌گفتند او در شمیرانات تهران در منزل علامه شهید آیت‌اللّه‌ مرتضى مطهرى (ره) مخفى شده[55] و عده‌اى دیگر مى‌گفتند او را در عراق دیده‌اند[56] ولى هر چه منابع ساواک بیشتر تلاش کردند، کمتر اطلاعى از او به دست نیامد. تا اینکه احتمال حضور او در عراق را جدى تلقى کردند و در زمانى که رژیم عراق، ایرانیان مقیم آن کشور را اخراج مى‌کرد، نوشتند :

«چون احتمال دارد طلاب متوارى از ایران از جمله سید محمود دعایى و سید صادق زیارتى و احتمالاً محمدعلى منتظرى که در خاک عراق اقامت دارند همراه معاودین به کشور گسیل گردند توجه آن اداره‌کل را به سوابق و اهمیت دستگیرى نامبردگان در بدو ورود قبل از اعزام به نواحى دیگر جلب، مقرر فرمایند به مسئولین مرزى با در اختیار قرار دادن عکس آنها نسبت به دستگیرى آنان اوامر لازم صادر فرمایند.»[57]

در این کنترل نیز، موفقیتى حاصل نشد تا اینکه رکن دوم ژاندارمرى کل کشور در نامه‌اى به ساواک، ضمن اشاره به گزارش روزنامه کیهان به تاریخ 18 / 2 / 51 درباره درگیرى خیابانى و کشته شدن فردى به نام على‌اصغر منتظرى نوشت :

«در صورتى که خرابکار کشته شده با شیخ محمدعلى منتظرى یکى هستند مراتب را آگهى تا به یگان‌ها دستور داده شود، در این مورد پیگیرى ننمایند.»[58]

بدیهى است که این فرد، شهید محمدعلى منتظرى نبود ولى از این نامه روشن مى‌گردد که نه تنها نیروهاى ساواک در سراسر کشور، بلکه همه افرادى که در شهربانى و ژاندارمرى نیز در امور اطلاعاتى فعال بودند، در پى دستگیرى آن شهید بزرگوار بودند.

در این موقع آیت‌اله منتظرى که همواره در نقل قول‌ها از فرزند خویش اظهار بى‌اطلاعى مى‌کرد، در دیدار دو نفر از طلاب که از وى درباره فرزندش سؤال کردند، گفت :

«نامه‌اى به من نرسیده ولى محمدعلى در حال حاضر در عراق به سر مى‌برد و حالش خوب است.»[59]

این خبر باعث شد، ساواک ضمن درخواست بررسى صحت و سقم خروج او از ایران،[60] ممنوع‌الخروج بودن او ـ که از سال 48 اعلام شده بود ـ را مجددا مورد بررسى قرار دهد[61] و پس از اینکه به نقل از پدرش، نقل شد که :

«محمدعلى منتظرى در نجف است و مدتى در تهران با قیافه عجیبى بوده است.»[62]

و از دستگیرى او عاجز شد، در دستورى که با کلمات رمز براى ساواک‌هاى قم و اصفهان، ارسال کرد، نوشت :

«سریعا به فرد موردنظر ابلاغ نمایید چنانچه فرزندش محمدعلى را خود معرفى نماید دستگاه در مجازات وى تخفیف قابل ملاحظه‌اى قایل خواهد شد. در غیر این صورت هر لحظه امکان دارد در برخورد با مأمورین کشته شود و مقصر اصلى خود وى خواهد بود.»[63]

متعاقب این تهدید بود که مجددا خبرى مبنى بر حضور وى در عراق با گذرنامه پاکستانى به ساواک رسید. در این گزارش آمده بود که چون امکان دارد او را به همراه پاکستانى‌هاى مقیم عراق از مرز ایران اخراج نمایند، قصد دارد با لباس هیپى‌ها وارد ایران شود.[64] براساس این خبر، اداره کل سوم به ساواک‌هاى کرمانشاه، آبادان و سنندج، اعلام کرد تا نسبت به دستگیرى وى اقدام نمایند.[65] ولى چند ماه بعد، ساواک اصفهان خبر داد که :

«محمدعلى منتظرى در نجف در مدرسه شیرازى اقامت دارد و هر روز صبح‌ها در درس خمینى شرکت مى‌کند.»[66]

و ساواک قم در 5 ماه بعد، گزارشى ارسال کرد که حاکى از سردرگمى ساواک در مشخص نمودن محل حضور او بود :

«سید محمدباقر موسوى به وسیله نامه اخیرا از عراق اطلاع داده که محمدعلى منتظرى که حدود یک سال بود جایش در نجف خالى بوده روز یکشنبه 16 / 10 / 52 به نجف وارد شده و همچنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه مى‌دهد.»[67]

منبعى که این گزارش را به مأمورین ساواک داده بود، عبارت «هم‌چنان به مطالعات و اشتغالات خود ادامه مى‌دهد» را، فعالیت‌هاى وى علیه دولت ایران، تعبیر کرد و در ساواک نیز غیبت یک ساله او از نجف، حائز اهمیت تشخیص داده شد تا پیرامون اینکه این مدت را کجا بوده و چه فعالیتى داشته، تحقیق صورت پذیرد.

فعالیت‌هاى شهید محمدعلى منتظرى به‌گونه‌اى سازماندهى شده بود که هرگز ساواک از کم و کیف آن اطلاع نیافت تا اینکه در آبان ماه سال 1353 گزارش گردید:

«در تاریخ 16 / 7 / 53 در هیئت انصارالحسین] ع] در شب 21 ماه رمضان در مسجد موسى ابن‌جعفر(ع) وقتى چراغ‌ها خاموش مى‌شود، شخصى ضمن خواندن اشعار انقلابى، مى‌گوید سه روز قبل در  خدمت آیت‌اللّه‌ خمینى این اشعار را خوانده و آقا هم آن را تأیید کرده‌اند و پس از آن گفته است: تا انتقام خون مرحوم سعیدى را نگیریم آرام نخواهیم نشست و در تاریکى شب ناپدید شده است.»

و منبع گزارش در ذیل آن نوشت :

«آن‌طور که مشاهده‌کنندگان مشخصات و نشان‌هایى از شخص شعاردهنده داده‌اند به‌طور حتم محمدعلى منتظرى بوده است زیرا من کاملاً او را مى‌شناسم و با هم مدتى در زندان بوده‌ایم.»

و رهبر عملیات ساواک، ضمن اشاره به احتمال شرکت او در فعالیت‌هاى تخریبى، عنوان کرد :

«احتمال دارد محمدعلى منتظرى ضمن عبور غیر مجاز از مرز عراق به خاک ایران وارد و داراى برنامه‌هاى تخریبى باشد...امکان دارد تخریب‌هایى که اخیرا صورت گرفته با شرکت او انجام شده باشد.»

و در نهایت این خبر با پى‌نوشتى مبنى براینکه: «مذاکره بفرمایید، چه کسانى در مورد مشخصات وى مطالبى اظهار داشته‌اند. محمدعلى منتظرى از چشم ضعیف است و دید واقعى را از دست داده است.»

پایان داده شد.[68] در این مقطع تاریخى که حرکت‌هاى مسلحانه فزونى یافته و سازمان‌هایى مانند: فداییان خلق و مجاهدین خلق، تلاش‌هایى را در این زمینه صورت مى‌دادند، سازمان مجاهدین خلق، پرده از نفاق کنار زد و با برداشتن آیه «فضل‌اللّه‌ المجاهدین على‌القاعدین اجرا عظیما» از آرم سازمان، راه خویش را از نیروهاى مذهبى جدا کرد. در این زمان، نیروهاى متعدد مذهبى ـ چه آنهایى که بنابر وظیفه شرعى به صورت مادى و معنوى به آنها کمک مى‌کردند و چه آنهایى که به‌عنوان عضو یا هوادار با سازمان همکارى داشتند ـ از همراهى با آنان سرباز زدند، تا جایى که اعضاى مارکسیست سازمان، کمر به قتل بعضى از ایشان بستند. سازمان اطلاعات و امنیت رژیم پهلوى که از این موضوع واقف شده بود، موقعیت را براى متلاشى کردن نیروهاى مذهبى، مناسب تشخیص داد و فعالیت‌هاى خود را مضاعف کرد. یکى از کسانى که در این بین، رهبرى گروهى از نیروهاى مذهبى را به‌عهده داشت، شهید محمدعلى منتظرى بود. از این‌رو، کمیته مشترک به اصطلاح ضد خرابکارى، که براى تجمیع فعالیت‌هاى سازمان‌هاى اطلاعاتى شاه، تشکیل یافته بود، در اولین اقدام خود براى دسترسى به وى، دستور داد تا هزار قطعه عکس او در اندازه 12×9 تکثیر و در اختیار تمامى دستگاههاى اطلاعاتى و انتظامى و نظامى قرار داده شود[69] که این منظور، عملى شد.[70] در همین شرایط بود که ساواک اصفهان به اداره کل سوم نوشت :

«شیخ محمدعلى منتظرى از افراد خرابکار متوارى است که به صورت غیرمجاز از کشور خارج و در عراق اقامت دارد. باتوجه به اینکه روابط ایران و عراق اخیرا حسنه شده، چنانچه ترتیبى داده شود که به نحو مقتضى عودت داده شود، موجب شناسایى افراد گروه خرابکار و هم‌چنین عواملى که تسهیلات لازم را براى خروج غیرمجاز این‌گونه اشخاص از کشور فراهم مى‌آورند، خواهد شد.»[71]

ولى پرویز ثابتى به ساواک اصفهان، پاسخ داد:

«با وجود حسنه شدن رابطه ایران و عراق، هنوز امکانى براى عودت شیخ محمدعلى منتظرى در شرایط فعلى وجود ندارد.»[72]

تا اینکه یکى از دستگیرشدگان، در بازجویى‌هاى همراه با شکنجه، بخشى از فعالیت‌هاى او در نجف را به شرح زیر نقل کرد:

«در نجف خودش را به نام مستعار سمیعى معرفى کرده، حدود سه سال است که به نجف آمده و به‌طورى که معروف است و مى‌دانم از هواداران سرسخت خمینى است و خود خمینى هم به او علاقه خاصى دارد... در توزیع اعلامیه‌هاى مضره و چاپ کتب خمینى فعالیت دارد. یک مرتبه بین کربلا و نجف، پلیس او را گرفت که گذرنامه پاکستانى نشان داد و نزدیک بود اخراج شود که مصطفى خمینى اقدام کرد و آزادش کردند.»[73]

و پس از آن، نمایندگى ساواک در لبنان گزارشاتى به شرح زیر، به تهران فرستاد :

الف: «مدتى بود که شخصى به منزل احمد نفرى رفت و آمد داشت و سعى مى‌نمود که کسى از هویت او مطلع نشود و حتى چند بار خود را به اشخاص به نام مستعار محسنى معرفى مى‌نمود... تا اینکه اخیرا معلوم شد که نام واقعى او سمیعى بوده و از عناصر به اصطلاح فعال و مبارز خارج از کشور مى‌باشد.»[74]

ب: «احمد نفرى اظهار مى‌داشت سمیعى یکى از افراد فعال و با ارزش و مبارز خارج از کشور است. نفرى اضافه نموده، سمیعى چند سال قبل به قم رفته بوده و در آنجا ساواک او را احضار مى‌کند و مطالبى مى‌گوید بنویسد سمیعى هم با وجود اینکه بسیار فاضل و باسواد و دانشمند مى‌باشد یک مطلب با خط و انشاء بسیار بد مى‌نویسد و تحویل ساواک مى‌دهد و ساواک هم تصور مى‌نماید این شخص فردى است بى‌سواد و بى‌اطلاع لذا او را به حال خود مى‌گذارد.»[75]

ج: «مدتى است شیخ محمدعلى منتظرى که از عناصر فعال طرفدار خمینى بوده و در عراق سکونت داشته وارد بیروت شده است... در مدت توقف چند بار با احمد نفرى و سایر عناصر منحرف دیگر ملاقات داشته است. در حال حاضر به علت اینکه وضعش روشن نیست بین بیروت و شام در رفت و آمد مى‌باشد... حدود 7 سال در نجف ساکن بوده و به‌طور غیرمجاز از ایران خارج شده است.»[76]

همزمان با این گزارش‌ها، اخبار دیگرى نیز از بیروت به تهران رسید که حکایت از فعالیت‌هاى گسترده و تماس‌هاى او در آن منطقه داشت.[77] چون کنترل ساواک در لبنان به‌علت ارتباط با منابع، از گستردگى بیشترى برخوردار بود، اخبار متفاوتى از قبیل نقش محمدعلى منتظرى در تهیه توزیع نشریه پیام مجاهد،[78] تردد به شیخ‌نشین‌هاى خلیج فارس در ماه مبارک رمضان،[79] همکارى و همفکرى با شهید دکتر مصطفى چمران،[80] تعطیلى رادیو روحانیون در عراق و انتقال آن به لبنان،[81] اعزام افراد مبارز براى آموزش به فلسطین[82] و غیره به اداره‌کل سوم ارسال مى‌گردید ولى در عین حال، همواره در ایران نیز، مناطق مختلف ساواک، نسبت به شناسایى و مراقبت از حضور او در ایران، مورد تذکر قرار داشتند.[83]

در جریان فعالیت‌هایى که نمایندگى ساواک در لبنان با نام رمز «سهراب» پیرامون وى و مرتبطین او صورت مى‌داد، مدارکى از منزل احمد نفرى به دست آنها رسید که چند نامه دست‌نویس نیز در بین آنها بود. این مدارک از ورود مخفیانه‌اى که به منزل او شد، به دست آمد. نمایندگى ساواک در بیروت درباره این مدارک نوشت :

«مدارک فوق نشان مى‌دهد که تهیه‌کنندگان اخبار روزنامه پیام مجاهد و سایر روزنامه‌هاى دیگر که مرتبط به گروههاى خرابکار در خارج از کشور مى‌باشد احتمالاً احمد نفرى، منتظرى و یا محمود دعایى و عناصر مرتبط با آنان مى‌باشد.»[84]

نامه‌هاى به دست آمده از این دستبرد، با شماره‌هاى 1ـ2ـ3 براى خط‌شناسى به اداره‌کل پنجم ساواک ارسال شد[85] که مشخص گردید، نویسنده نامه شماره 2 محمدعلى منتظرى مى‌باشد.[86] و کمیته مشترک نیز مجددا 100 قطعه از عکس او را به شهربانى ارسال کرد[87] و دستور کنترل کلیه مکاتبات منزل پدرش را صادر کرد.[88] پس از آن، اداره‌کل سوم ساواک، به نمایندگى ساواک در عراق، درباره فعالیت‌هاى او در مدرسه غدیریان در نجف‌اشرف بنابر نامه‌اى که شیخ غلامرضا محمدى براى آیت‌اللّه‌ سیدعلى فانى، ارسال کرده بود، نوشت :

«مدرسه را چند نفر از خمینیست‌ها اشغال کرده و کسى را به آنجا راه نمى‌دهند و آنجا را مرکز نطق و سخنرانى و خطابه‌هاى آتشین علیه ایران قرار داده و پخش منشورات و مجلات نهضت آزادى و جبهه ملى نیز در همین مدرسه انجام مى‌گیرد و در حال حاضر ریاست مدرسه را سه نفر به نام‌هاى انصارى نجف‌آبادى، طاووسى و محمدعلى منتظرى پسر شیخ حسینعلى منتظرى که با نام مستعار حسن سمیعى در نجف زندگى مى‌کند، عهده‌دار شده‌اند.»[89]

تا اینکه احمد نفرى که از دوستان او بود و منزل مسکونى‌اش را در بیروت در اختیار شهید منتظرى قرار داده بود،[90] با گذرنامه‌اى سورى، به ایران آمد و پس از شناسایى دستگیر شد.

ساواک که از ارتباط او با محمدعلى منتظرى گزارشات متعددى داشت، در بازجویى‌هایى که همراه با شکنجه فراوان بود، اعترافات زیر را از او گرفت :

«او از طرفداران خمینى است و با دعایى و اسلامى و محسنى و الهى زیاد فعالیت دارد و خیلى در کارهاى اعلامیه‌ها و روزنامه‌ها فعالیت دارد... او با جبهه ملى خوب دوست است و فعالیت زیاد دارد مى‌گفت مى‌روم تلفن بکنم به فرانسه و قطب‌زاده را ببینم که اینجا مى‌آید یا من باید به آنجا بروم فهمیدم که با جبهه ملى خیلى فعالیت دارد و با افراد دیگر جبهه ملى که در عراق هستند مثل پناهیان و ماسالى و مرادى ارتباط همیشگى دارد و کار مى‌کند و اعلامیه‌ها را او از نجف عراق مى‌آورد و بیشتر در سوریه برده و پخش مى‌کردند و رادیو بغداد را مى‌گرداندند.»

«منتظرى را خوب مى‌شناسم در لبنان و عراق و سوریه او که از افراد اصلى است و دسته‌اى در نجف دارند به نام خرداد خون و مى‌گویند ما طرفدار 15 خرداد هستیم و خیلى داغ و گرم مشغول اعلامیه‌ها هستند. بیشتر اعلامیه‌ها را آقاى خمینى درست مى‌کند و آنها از او مى‌گیرند و... زیر نظر و فرمان او کار مى‌کنند... منتظرى خیلى زیاد فعالیت داشت اولاً آن همه مسافرت‌هایى که مى‌رفت و ثانیا آن همه این و آن را مى‌دید و من مى‌دیدم چقدر از ایرانى‌ها دوست و آشنا و رفیق دارد معلوم است زیاد با آنها کار دارد اما آنها را نمى‌شناسم.»

«منتظرى از افراد اصلى طرفدار خمینى است و خیلى از برنامه‌ها را او عمل مى‌کند و در تمام مسافرت‌هایى که مى‌رود و مى‌آید با خمینى در میان مى‌گذرد و در تمام کارها که مى‌کند با عقیده و فرمان او است منتظرى از عراق به لبنان مى‌آید و چمدان‌هایى را مى‌آورد و خانه ما مى‌گذارد و شب هم مى‌ماند و صبح مى‌برد سوریه و یا مى‌برد اروپا.»[91]

گزارشى که در فروردین ماه 1356 به اداره‌کل سوم رسید، درباره ملاقات او به همراه جلال‌الدین فارسى در هتل اطلس دمشق با یکى از دوستان ایرانى آنها بود که در این ملاقات محمدعلى منتظرى جزوه‌اى دست‌نویس تحت‌عنوان «کمونیسم محلى و مبارزات ناسیونالیستى اعراب» را که 344 صفحه بود، به آن فرد داده تا در ایران به چاپ برسد. این جزوه به دست ساواک افتاد که پس از بررسى‌هاى متعدد، اخذ مجوز چاپ آن به عهده وزارت فرهنگ و هنر گذاشته شد. در این گزارش آمده است :

«منتظرى و فارسى در دمشق سکونت دارند و گویا محل سکونتى موقتى هم در بیروت دارند. گاهى در دمشق و گاهى در بیروت به سر مى‌برند.»[92]

و متعاقب آن، نمایندگى ساواک در عراق، گزارش‌هاى متعددى به شرح زیر، به اداره‌کل سوم ارسال کرد:

الف : در این گزارش، ضمن آنکه گفته شد: او با مارکسیست‌هاى اسلامى در ارتباط است و در لبنان بسر مى‌برد، نوشته شد او، اخیرا به نجف آمده و با سیدصادق زیارتى و سیدمحمود دعایى ملاقات و مذاکره کرده است.

منبع این گزارش، در ذیل آن نوشت :

«منتظرى هنگامى که به نجف مى‌آید با لباس روحانى است و در سایر کشورها از لباس سویل استفاده مى‌کند.»[93]

ب: در این گزارش ضمن اشاره به ارتباط او با گروههاى مجاهدین خلق و سازمان الفتح، گفته شد که او یکى از رابطین این دو گروه است. رهبر عملیات ساواک، در ذیل این گزارش نوشت :

«اغلب عناصر افراطى و خرابکاران ایرانى که به لبنان مى‌روند با این شخص در تماس بوده و مشارالیه تسهیلات لازم را براى آنان فراهم مى‌کند. ضمنا یاد شده در نجف نیز با خمینى ارتباط دارد و اخیرا نیز به نجف وارد و با خمینى ملاقات کرده است.»[94]

ج: در این گزارش ضمن اشاره مجدد به ارتباط او با چریک‌هاى فلسطینى، نوشته شد:

«شخصى که قبلاً با نام مستعار حیدرى مدتى در نجف بوده و به اتفاق منتظرى اعتصاب کلیساى سن [سنت ]مارى پاریس را اداره مى‌کرد، از رهبران اصلى گروه به اصطلاح مجاهدین خلق (شاخه مذهبى) در خارج از کشور مى‌باشند.»[95]

د: در این گزارش، ضمن اشاره به اعتصاب در کلیساى سنت مارى پاریس نوشته شد:

«از نظر مالى داراى امکانات بسیار زیادى است و پول هنگفتى در اختیار دارد که در راه مبارزه علیه حکومت ایران از آن استفاده مى‌کند.»[96]

پس از این خبرها بود که، گزارشى تحلیلى پیرامون، انشعاب در سازمان مجاهدین خلق و علت رفتن اعضاى مذهبى آن سازمان به خارج از کشور، به شرح زیر تهیه شد:

«پس از نخستین انشعاب گروه به اصطلاح مجاهدین خلق به دو شاخه مذهبى و مارکسیستى عده زیادى از اعضاى این گروه که متعصب مذهبى بوده و رهبرى درستى نداشتند در بلاتکلیفى و سرگردانى عجیبى گرفتار شده و چون حاضر به پذیرفتن خط مشى شاخه مارکسیستى نشده‌اند لذا از کمک‌هاى مادى و معنوى آنان نیز محروم شده و در نتیجه از تنگدستى و نداشتن رهبرى مشخص و درست و هم‌چنین از بیم لو رفتن آنان توسط رقباى خود مجبور شده‌اند به خارج از کشور بگریزند و طبق اطلاع حدود 2500 نفر از این افراد به خارج متوارى شده‌اند. این اشخاص پس از خروج از کشور بلافاصله با محمدعلى منتظرى که در سوریه و لبنان به سر مى‌برد تماس گرفته و مشارالیه به منظور پیشگیرى از پراکندگى و قطع تماس آنان با گروه، کمک‌هاى زیادى به آنان نموده و دستور داده به کشورهاى دیگر از جمله کویت، پاکستان، افغانستان و اروپا عزیمت و رابطه خود را کماکان با او حفظ کنند تا در فرصت مناسب بار دیگر به ایران اعزام گردند.»

در ذیل این گزارش نوشته شد :

«منتظرى در گذشته و حال در گسترش فعالیت‌هاى چریکى در ایران و آموزش آنان در لبنان و سایر کشورها نقش اساسى و رهبرى را داشته و چنانچه این فرد از بین برده شود، قطعا در تضعیف گروه مزبور بى‌نهایت مؤثر خواهد بود.»[97]

در این زمان که شعله‌هاى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى حضرت امام خمینى (ره) در حال برافروختن بود و شهادت آیت‌اللّه‌ سیدمصطفى خمینى (ره)، گسترش و سرعت آن را دو چندان کرده بود، رژیم بعث عراق، بنابر دستور اربابان خارجى خویش، تصمیم به محدود کردن رهبر انقلاب اسلامى گرفت. این محدودیت امام را برآن داشت تا از نجف‌اشرف عزم رحیل کرده و به کشور کویت وارد گردد. على‌رغم اینکه ویزاى ورود به آن کشور به حضرت امام داده شده بود ولى باز اربابان خارجى به امیر کویت دستور دادند تا از ورود آن حضرت به کویت جلوگیرى به عمل آورد. در نهایت حضرت امام خمینى (ره) به پاریس رفتند و در محله نوفل لوشاتو، ساکن گردیدند تا خورشید رهبرى انقلاب اسلامى، از مغرب طلوع نماید.

در این اوضاع و احوال، شهید محمدعلى منتظرى که از مریدان مخلص و جان فداى امام بود، لحظه‌اى آرام و قرار نداشت و همین امر باعث شد تا نمایندگى ساواک در عراق، بنویسد :

«پس از بروز شکاف بین کادر رهبرى شاخه مذهبى گروه مجاهدین خلق، اخیرا اطلاع حاصل شده محمدعلى منتظرى که یکى از رهبران فعال این گروه بوده، ناپدید شده و تاکنون مشخص نشده که آیا مشارالیه توسط مخالفینش کشته شده یا پس از بروز اختلافات مجبور شده مدتى مخفى شود.»

و در ذیل این گزارش نوشته شد:

«گزارش واصله حاکى است که محمدعلى منتظرى زنده است و قصد اقامت در کویت را دارد.»[98]

ولى اقامت در کویت که قرار بود همراه حضرت امام خمینى (ره) صورت پذیرد، به دلیل مخالفت کویتى‌ها با ورود امام، عملى نشد و پس از آنکه امام به پاریس رفت، گزارش گردید که، او نیز به همراه سیدعلى‌اکبر محتشمى پس از دو روز به آن کشور عزیمت کرده‌اند.[99] شهید محمدعلى منتظرى که در طولِ دوران مبارزه، در کشورهاى مختلفى چون : پاکستان، افغانستان، عراق، سوریه و لبنان با نام و گذرنامه جعلى اقامت و فعالیت کرده بود، پس از تصمیم قاطع حضرت امام خمینى (ره) مبنى بر بازگشت به ایران، قبل از تشریف‌فرمایى ایشان، از طریق سوریه و عراق به ایران آمد و در اجتماعات مختلفى، در شهرهایى مانند تهران و اصفهان و نجف‌آباد، به سخنرانى و افشاگرى پرداخت و با نزدیک شدن ورود امام به ایران، به تهران آمد و در کمیته استقبالى که در مدرسه رفاه تشکیل شده بود، به همکارى مشغول شد و در تحصن روحانیون و علما در مسجد دانشگاه تهران، نقش اساسى ایفا کرد. در روز پیروزى انقلاب اسلامى ـ 22 بهمن 1357 ـ که بسیارى از مراکز نظامى و انتظامى به تسخیر مردم درآمد، او در ساماندهى و سازماندهىِ اسلحه‌هاى به‌دست آمده و تشکیل کمیته انقلاب اسلامى فعال و به حراست و حفاظت از اموال عمومى مشغول شد. فعالیت و تلاش براى راه‌اندازى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى، افشاگرى در قالب انتشار روزنامه پیام شهید و نوشتن نامه‌هاى سرگشاده، فعالیت در راستاى تقویت جنبش‌هاى آزادیبخش، از دیگر امورى بود که وى پس از پیروزى انقلاب اسلامى به آن مشغول شد. او که در اولین دوره مجلس شوراى اسلامى، به نمایندگى از طرف مردم نجف‌آباد به مجلس آمده بود، به عضویت کمیسیون خارجى درآمد و با شروع جنگ به شرکت در جلسات شوراى عالى دفاع راه یافت. محمدعلى منتظرى که در سال‌هاى غربت، به‌علت فعالیت‌هاى مبارزاتى خویش از تشکیل خانواده بازمانده بود، و از این اقدام، مورد شماتت هم قرار داشت، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از این سنت سنیه الهى پیروى کرد که حاصل ازدواج او دو فرزند به نام‌هاى وحیده و زهیر مى‌باشد که فرزند اول او ـ وحیده ـ در زمان شهادت پدر، یک ساله بود و فرزند دوم او ـ زهیر ـ پس از شهادت مظلومانه وى، دیده به جهان گشود. او که به علت جوش و خروش انقلابى و شرایط حاکم بر کشور، پس از پیروزى انقلاب اسلامى، برخى از یاران امام را مورد پرخاشگرى قرار مى‌داد، پس از چندى به اشتباه خویش پى برد و به عذرخواهى پرداخت. او سرانجام در هفتم تیر ماه سال 1360 به همراه سیدالشهداى انقلاب اسلامى (دکتر سید محمدحسینى بهشتى) و دیگر یاران او، در دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى، در آتش کینه منافقین سوخت و در حالى که تنها 37 بهار از زندگى خود را سپرى کرده بود، پروانه روىِ شمع جانان شد و به ملکوت اعلى پیوست.

حضرت امام خمینى (ره) در پیام شهادت او، خطاب به پدرش فرمود:

«بسم‌اللّه‌ الرحمن الرحیم

حضرت حجت‌الاسلام والمسلمین آقاى منتظرى ـ دامت برکاته

گرچه تمام شهیدان انقلاب و شهیدان عزیز و معظم یکشنبه شب، از برادران ما و شما بودند و ملت قدرشناس براى آنان به سوگ نشستند و دشمنان اسلام در شهادت آنان شاد و اسلام عزیز سرافراز است لکن از فرزند عزیز شما شناختى دارم که باید به شما با تربیت چنین فرزندى تبریک بگویم. او از وقتى که خود را شناخت و در جامعه وارد شد، ارزشهاى اسلامى را نیز شناخت و با تعهد و انگیزه حساب شده وارد میدان مبارزه علیه ستمگران گردید. او با دید وسیعى که داشت، سعى در گسترش مکتب و پرورش اشخاص فداکار مى‌نمود.

محمد شما و ما، خود را وقف هدف و براى پیشبرد آن سر از پا نمى‌شناخت. شما فرزندى فداکار و متعهد و متفکر و هدفدار تسلیم جامعه کردید و تقدیم خداوند متعال. او فرزند اسلام و فرزند قرآن بود. او عمرى در زجرها و شکنجه‌ها و از آن بدتر، شکنجه‌هاى روحى از طرف بدخواهان به سر برد. او به جوار خداوند متعال شتافت و با دوستان و برادران خود راه حق را طى کرد. خدایش رحمت کند و با موالیانش محشور فرماید. از خداوند متعال براى جنابعالى و بازماندگان این فرزند برومند اسلام صبر و اجر خواهانم. والسلام علیکم و رحمه‌اللّه‌.روح‌اللّه‌ الموسوى الخمینى»

حضرت امام خمینى (ره) که از نزدیک در جریان فعالیت‌هاى این مرید مخلص خود قرار داشت و در سال‌هاى سخت مبارزه، در مکاتبات مختلفى از او با نام مستعار «سمیعى» یاد کرده بود،[100] در پیامى که به مناسبت سالگرد شهادت شهداى هفتم تیر خطاب به ملت ایران، صادر کرد. ضمن تجلیل از همگى شهدا و توصیه به استقامت، در انتهاى این پیام، مجددا تأسف شدید خویش را از فقدان این شهید بزرگوار، بشرح زیر، اعلام کرد:

«هر چند براى همه شهدا و به ویژه شهداى هفتم تیر عظمت و بزرگوارى قائلم، ولکن شناخت من از شهید مظلوم بهشتى و ابعاد گوناگون او و شهید محمد منتظرى و مجاهدات ارزشمند او بیشتر است و نمى‌توان تأسف شدید خویش را در فقدان آنان پنهان کرد.»

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]* شهید محمدعلى منتظرى مدت سه سال نیز در همان ایام، در یک کارگاه فلزکارى در نجف‌آباد، به کار اشتغال داشت.

[2]- سند 23064 / 20 ه 3 ـ 25 / 7 / 46

[3]- سند 652ـ 14 / 2 / 44 ـ زبان گویاى اسلام، حجه‌الاسلام محمدتقى فلسفى به روایت اسناد ساواک، ص 286

[4]- سند بدون شماره ـ 20 / 2 / 44

[5]- آقاى سیدحمید روحانى در این باره مى‌نویسد: «با فرا رسیدن 25 شوال 1385، سالروز فاجعه خونین فیضیه، مجاهدان حوزه علمیه قم برخلاف سال‌هاى گذشته که اعلامیه یادبود را با امضاى «حوزه علمیه قم» صادر مى‌کردند، در این سال على‌رغم یورش‌ها، دستگیرى‌ها، زندان‌ها، تبعیدها، فشارها و تضییقات همه‌جانبه، اعلامیه یادبود را با امضاى صریح عده‌اى از مجاهدان حوزه علمیه قم صادر کردند که نمودار رشد مبارزه و اوج فزاینده نهضت و تشکل هر چه بیشتر صفوف مجاهدان بود.

مجاهدان حوزه علمیه قم پاى اعلامیه‌هایى را امضا کردند که در آن به شخص شاه و عوام‌فریبى‌ها و تظاهرات معاویه‌مآبانه او به اسلام، رسما حمله شده و بر «کنگره مبارزه با بیسوادى» که از طرف خود شاه تشکیل گردید تکیه کرده بودند...»

 «نهضت امام خمینى، دفتر اول، سیدحمید روحانى، چاپ پانزدهم، بهار 1381، ص 1206»

[6]- موارد مورد اشاره در سوابق یافت نشد.

[7]- سند بدون شماره ـ 9 / 2 / 45

[8]- سند بدون شماره ـ  22 / 10 / 47

[9]- نامه مورخه 5 / 7 / 45

[10]- نامه مورخه 6 / 7 / 45

[11]- دست نوشته مورخ 30 / 8 / 45

[12]- سند 22379 / 20 ه 3 ـ 3 / 10 / 45. این نامه نیز در سوابق موجود نبود.

[13]- سند 17675 / 20 ه 2 ـ 17 / 5 / 47

[14]- سند 41732 / 20 ه 3 ـ 14 / 11 / 47

[15]- سند بدون شماره ـ 17 / 1 / 48 و سند 953 / 316 ـ 15 / 2 / 48

[16]- سند 565 / 316 ـ 1 / 2 / 48

[17]- سند 12651 / 20 ه3 ـ 2 / 2 / 48 به نظر مى‌رسد این نام محمد سمیعى بوده که به‌علت اینکه از طریق شنود تلفن به دست مأمورین ساواک رسیده محمد تمیمى استماع گردیده است.

[18]- سند 694 / 316 ـ 4 / 2 / 48 و سند 1107 / 316 ـ 23 / 2 / 48

[19]- سند 768 / 316 ـ 8 / 2 / 48

[20]- سند 12628 / 20 ه 3 ـ 4 / 2 / 48

[21]- سند 12584 / 20 ه 3 ـ 4 / 2 / 48

[22]- سند 12658 / 20 ه 3 ـ 6 / 2 / 48

[23]- سند 12952 / 20 ه 3 ـ 18 / 2 / 48 و سند 13084 / 20 ه 3 ـ 28 / 2 / 48 و سند 12821 / 20 ه 3 ـ 11 / 2 / 48

[24]- سند 13171 / 20 ه 3 ـ 30 / 2 / 48

[25]- سند 12842 / 20 ه 3 ـ 25 / 3 / 48

[26]- سند 5800 ـ 27 / 8 / 48

[27]- سند 13812 / 20 ه 3 ـ 27 / 3 / 48

[28]- سند 2102 / 316 ـ 19 / 4 / 48

[29]- سند 1332 / 316 ـ 24 / 3 / 49

[30]- سند 15786 / 20 ه 3 ـ 11 / 4 / 49

[31]- سند 549 /  ه ش ـ 17 / 4 / 49 و سند 486 / 20 ج ـ 23 / 4 / 49 و سند 459 / 20 و ـ 20 / 5 / 49

[32]- سند 523 / 312 ـ 14 / 3 / 50

[33]- سند 524 / 312 ـ 14 / 3 / 50

[34]- سند 72058 / 20 ه 3 ـ 14 / 3 / 50

[35]- سند 525 / 312 ـ 14 / 3 / 50 و سند 1708 / 312 ـ 15 / 3 / 50

[36]- سند 16384 / 20 ه 3 ـ 15 / 3 / 50

[37]- سند 16387 / 20 ه 3 ـ 17 / 3 / 50

[38]- سند 16452 / 20 ه 3 ـ 19 / 3 / 50 و سند 591 / 20 ه ى ـ 19 / 3 / 50 و سند 438 /  ه ش ـ 20 / 3 / 50

[39]- گزارش بخش 312 ـ 20 / 3 / 50

[40]- سند 16565 / 20 ه 3 ـ 25 / 3 / 50

[41]- سند 9478 / 20 ه 12 ـ 13 / 4 / 50

[42]- سند 4017 / 312 ـ 3 / 5 / 50

[43]- سند 10369 / 20 ه 12ـ 9 / 5 / 50

[44]- سند 10421 / 20 ه 12 ـ 11 / 5 / 50

[45]- سند 10468 / 20 ه 12 ـ 12 / 5 / 50

[46]- سند 10670 / 20 ه 12 ـ 2 / 5 / 50 و سند 439 / 20 و ـ 2 / 6 / 50 و سند 780 /  ه ش ـ 9 / 6 / 50

[47]- سند 2505 / 21 ـ 9 / 6 / 50

[48]- سند 9177 / 10 ه ـ 10 / 6 / 50

[49]- سند 9337 ـ 14 / 6 / 50

[50]- سند 2309 / 21 ـ 14 / 6 / 50 گزارش گفتگوى مورخه 10 / 6 / 50

[51]- سند 2327 / 21 ـ 18 / 6 / 50 در گزارش دیگرى به شماره 2329 / 21 ـ 18 / 6 / 50 نیز اظهارنظرى مشابه ثبت شده است.

[52]- سند 5422 / 312 ـ 25 / 6 / 50 و سند 6621 /  ـ 26 / 6 / 50

[53]- سند 5582 / 312 ـ 1 / 7 / 50 و سند 5595 / 312 ـ 3 / 7 / 50 و سند 12255 /  ه 12 ـ 10 / 7 / 50

[54]- سند 5440 / 312 ـ 28 / 6 / 50

[55]- سند 1611 /  ه ـ 10 / 7 / 50 و سند 5877 / 312 ـ 11 / 7 / 50 و سند 12336 /  ه 12 ـ 12 / 7 / 50

[56]- سند 2347 / 21 ـ 12 / 7 / 50

[57]- سند 5040 / 21 ـ 14 / 10 / 50 و سند 8491 / 312 ـ 15 / 10 / 50

[58]- سند 20 / 52 / 01 / 801 / 22 ـ 21 / 2 / 51. در تاریخ 11 / 5 / 51 به رکن دوم پاسخ داده شد که محمدعلى منتظرى تاکنون دستگیر نشده است.

[59]- سند 7385 ـ 7 / 4 / 51

[60]- سند 4453 / 312 ـ 28 / 4 / 51

[61]- سند 361 ـ 9 / 5 / 51

[62]- سند 14399 / 20 ه 12 ـ 23 / 6 / 51

[63]- سند 13601 / 312 ـ 7 / 12 / 51

[64]- سند بدون شماره ـ 19 / 1 / 52

[65]- سند 365 / 312 ـ 21 / 1 / 52

[66]- سند 8353 /  10 ه ـ 8 / 6 / 52

[67]- سند 3699 / 21 ـ 17 / 11 / 52

[68]- سند 20970 ـ 11 / 8 / 53

[69]- سند 2223 ـ 1040 /  ک ـ 29 / 2 / 54

[70]- سند 357 / 312 ـ 1 / 3 / 54 و سند 26431 /  ه 12ـ 10 / 3 / 54 و سند 11090 / 20 ه ک ـ 21 / 3 / 54 و سند 20590 /  ش ـ 29 / 3 / 54 ودسند 189362 ـ 1 ـ 8 ـ 17 / 4 / 54

[71]- سند 6192 / 10 ه 1 ـ 13 / 3 / 54

[72]- سند 2432 / 312 ـ 18 / 4 / 54

[73]- سند بازجویى سیدحسن مدنى به تاریخ 15 / 4 / 54

[74]- سند 4326 ـ 9 / 5 / 54

[75]- سند 4347 ـ 23 / 5 / 54

[76]- سند 4355 ـ 24 / 5 / 54

[77]- سند 4343 ـ 24 / 5 / 54 و سند 4361 ـ 24 / 5 / 54

[78]- سند 4397 ـ 21 / 6 / 54

[79]- سند 4420 ـ 7 / 7 / 54

[80]- سند 4487 ـ 29 / 7 / 54

[81]- سند 4470 ـ 29 / 7 / 54

[82]- سند 4478 ـ 29 / 7 / 54

[83]- سند 1019 /  ه ج غ ـ 19 / 7 / 54 و سند 29007 ـ 28 / 7 / 57 و سند 1166 /  ه ج غ ـ 28 / 8 / 54

[84]- سند بدون شماره ـ 7 / 10 / 54

[85]- سند 3998 / 334 ـ 19 / 11 / 54

[86]1ـ سند 11376 / 501 ـ 23 / 11 / 54

[87]2ـ سند 2222 ـ 6825 ک ـ 20 / 11 / 54

[88]3ـ سند 75 ـ 1009 /  ک ـ 6 / 2 / 55

[89]4ـ سند 946 / 334 ـ 30 / 3 / 55

[90]5ـ سند بدون شماره ـ 24 / 11 / 55

[91]- سند بازجویى‌هاى احمد نفرى ـ 31 / 4 / 55

[92]- سند بدون شماره ـ 6 / 1 / 56

[93]- سند 1573 ـ 10 / 3 / 56

[94]- سند 1647 ـ 24 / 5 / 56

[95]- سند 1835 ـ 12 / 9 / 56

[96]- سند 1833 ـ 12 / 9 / 56

[97]- سند 1950 ـ 21 / 12 / 56

[98]- سند 106 ـ 1 / 3 / 57

[99]- سند 367 ـ 25 / 7 / 57

[100]- صحیفه امام ـ ج 1، ص 479، ج 2 صفحات 77 ـ 79 ـ 87

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.