سرفصلهاى تاریخى عمده در مجاهدات مستمر سیاسى شیخ حسین لنکرانى، به قرار زیر است:
1ـ مجاهدت در مبارزه با قرارداد استعمارى وثوقالدوله (1919 میلادى)
2ـ مبارزه مستمر با یکایک اقدامات استبدادى ـ استعمارى رضاخان از آغاز کودتا تا پنج شش سال آخر سلطنت وى که به تبعید مرحوم لنکرانى به شهریار به مدت بیش از پنج سال انجامید و تنها با رفتن رضاخان از این کشور آزاد شد.
3ـ برگزارى میتینگهاى سیاسى با شکوه پس از شهریور بیست برضد حکومت استبدادى و عوامل استعمارى وقت.
4ـ نمایندگى مجلس شوراى ملّى در دوره چهاردهم و همکارى فعال با اقدامات اصلاحى و ضد استعمارى و ضد استبدادى معدود از وکلاى آن دوره.
الف ـ مبارزه با نفوذ و سلطه استعمارى آمریکا (مستکبر نوکیسه وقت) در قالب مخالفت جدى و قاطع با میلیسپو مستشار آمریکایى و رئیس کل دارایى وقت ایران و هیأت مستشاران امریکایى همراه وى.
ب ـ مبارزه با اعطاى امتیاز نفت شمال از طریق پیشنهاد تظاهرات در مسجد شاه تهران (امام خمینى فعلى) جهت الغاى امتیاز نفت جنوب.
ج ـ مبارزه جدى و قاطع با کمیسیون سه جانبه روس ـ انگلیس ـ امریکا، معروف به کمیسیون قیمومیت در زمان نخستوزیرى حکیمى و تلاش در جهت حل معقول توطئه در آذربایجان.
5ـ همکارى و هماهنگى با نهضت ملّى کردن صنعت نفت.
6ـ ایفاى نقش مؤثر در قضایاى پانزدهم خرداد 42 و تحمل حبس و زندان.
7ـ دفاع از اساس انقلاب و نظام جمهورى اسلامى در طول ده سال پس از پیروزى انقلاب اسلامى
اما پیداست که مجاهدات مرحوم لنکرانى تنها اختصاص به جهات سیاسى اجتماعى نداشت، بلکه ایشان هر جا که کیان اسلام را از نقطه نظر فرهنگى و اعتقادى در خطر مىیافت با حّدت و جدیتى تام به پاسدارى برمىخاست و به جلوگیرى مىکوشید و چنان که خواهد آمد حتى در بحبوحه مبارزات سیاسى نیز از هجمه فرهنگى و اعتقادى عوامل استعمار به کیان تشیع و از افشا و خنثىسازى تبلیغات ضد دین عوامل مزبور غافل نبود.
رئوس مجاهدات فکرى و فرهنگى مرحوم لنکرانى در جهت دفاع از موجودیت اسلام و تشیع به قرار زیر است:
1ـ افشاى ماهیت عامل مهم سفارت انگلیس در ایران (مسترترات) که به اسم مستعار حاج ابراهیمخان کلکتهاى خود را در برخى مجامع مذهبى وقت تهران جا زده و به طور نامرئى به تبلیغات قادیانگرى مىپرداخت! (و بعدها نیز که مرحوم لنکرانى از سوى رضاخان به کلات نادرى و مشهد تبعید شده و از تهران دور بود «ترات» به القاى افکار وهابیت در ذهن بعضى از عناصر مستعد و جویاى نام و نشان مىپرداخت.
2ـ مبارزه با تبلیغات بهائیت و حمایت از جان مرحوم عبدالحسین آیتى (آواره سابق) و کمک به وى در طبع کتاب معروف کشفالحیل و مجبور ساختن تروریستهاى بهایى که در مقام کشتن آیتى یا ربودن کتاب مزبور بودند به خروج از تهران و نیز برگزارى جلسات مناظره با بعضى مبلغین بهائى به سال 1306 شمسى در تهران.
3ـ مبارزه با القائات ضد دینى کسروى خاصه در زمانى که براى مرحوم لنکرانى فاش شد که حزب توده نیز، به سبب ضدیت مشترک با تشیع و به عنوان آلترناتیو و پلى جهت ترویج ماتریالیسم، به طور غیرمستقیم از کسروى جانبدارى مىکند و به رغم تفاوت بلکه تضاد ارباب، به القائات کسروى کمک مىرساند و تأیید و تقویت جمعیت فدائیان اسلام در اعدام آن عامل استعمار.
4ـ مبارزه با صهیونیسم و افشا و انتشار پروتکلهاى معروف آن جمعیت شیطانى
و نیز سرودن قصیدهاى 112 بیتى در باب تاریخ جنایات یهود با مطلع :
گویید زما صلیب صهیون را با خون شویند مسلمین خون را
5 ـ مبارزه با وهابیت و افشاى نقش مسترهمفر (جاسوس زبردست انگلیسى) در تأمین آن فرقه استعمارى و استمرار جریان جاسوسى در اشکال مختلف.
نگاهى بر زندگانى پربار بزرگمهر دین و سیاست
حضرت آیتاللّه حاج شیخ حسین لنکرانى رحمهاللّهعلیه
خاندان آیتاللّه لنکرانى
دست کم سه نسل از اجداد مرحوم آیتاللّه حاج شیخ حسین لنکرانى، از علماى طراز اوّل و بعضا مرجع مطاع و متبع حوزه سکونت خویش بودهاند.
نیاى بزرگ و جد ثانى لنکرانى، شادروان آیتاللّه مجاهد حاج ملامیرزا احمد مجتهد است که در شیروان از توابع لنکران سکونت داشت و از احترام عمومى برخوردار بود. با شروع جنگهاى معروف ایران و روس تزارى در عصر فتحعلى شاه پا به عرصه ستیز با تجاوزات ارتش گذاشت و در جریان همین مبارزه از شیروان خارج و در اثر تقاضاهاى مصّرانه علما و مردم مسلمان و شیعه قفقاز، همراه خانواده پر جمعیت خویش، به لنکران رفت که در آن موقع نسبت به قفقاز، موقعیت قم امروز نسبت به ایران را داشته است.
با کمال تأسف، چنانکه مضبوط و معروف تواریخ است. جنگهاى ایران و روس، به دلایل مختلف، به شکست قشون ایران و تحمیل دو قرارداد استعمارى گلستان و ترکمانچاى انجامید و هفده شهر از آبادترین شهرهاى شمالى ایران ـ قفقاز و از آن جمله لنکران پایگاه مجاهدات میرزا احمد از پیکر میهن اسلامى تجزیه شد و تحت سلطه امپراتورى تزار و بعدها کمونیستها در آمد.
چون مراجعات مکرر مأموران سیاسى و نظامى روس براى انصراف آن عالم مجاهد از مبارزه به نتیجه نرسید و ترور یا حبس آن مرد بزرگ هم به علّت شهرت و نفوذ فوقالعاده ایشان براى دولت روس سهل و آسان نبود، ناگزیر نامهاى از سوى امپراطور روس به فتحعلى شاه نوشته شد و خواسته شد که به حاج میرزا احمد توصیه کند دست از مبارزه و رهبرى جنگ مسلحانه علیه روسها بردارد. فتحعلى شاه به حاج میرزا احمد مجتهد نوشت: «جهاد فى سبیلاللّه» شما ـ که حکم اسلام است ـ ایجاد محذور کرده و آن را به ما نسبت مىدهند. و شاید با صلحى که به وقوع پیوسته، خلاف مصلحت باشد.
حاج میرزا احمد پس از وصول نامه، از شدّت تأثر ناشى از قرار گرفتن در این محذور دردناک، یک روز بیشتر طاقت نیاورد و پس از فراخواندن یازده فرزندش که یکى حاج شیخ حسین، جد مرحوم آیتالله لنکرانى است ـ مجتهد بودهاند و تذکر تکالیف مهم ایشان پس از مرگ خود و وصیت به اینکه بعد از او نخست فرزند ارشد وى حاج شیخ عبدالعزیز و سپس حاج شیخ حسین و سرانجام سوّمین فرزند مجتهدش امور مسلمین را اداره کنند، در حال سجده نماز صبح روح بزرگش به اعلى علّیین پیوست و در جوار رحمت حقّ منزل گزید. پس از مرگش، مردم قفقاز مرقد و بقعهاى براى او بنا کردند که تا امروز زیارتگاه مسلمانان آن دیار است.
پس از میرزااحمد، حاج شیخ عبدالعزیز فرزند ارشد وى مدتى جنگ با ارتش تزارى را ادامه داد، تا اینکه تدریجا با تغییر شرایط و کاهش توان مقاومت، در مقابل فشار دولت روس، قفقاز همراه با پنج برادر خود، منجمله حاج شیخ حسین جد مرحوم آیتاللّه لنکرانى و پانصد تن از نزدیکان و باقى گذاشتن بقیه برادران به عنوان گروگان مجبور به ترک قفقاز و مهاجرت به سوى ایران شد. سومین فرزند مجتهد میرزا احمد نیز در میان گروگانان باقى ماند تا بعد از حاج شیخ عبدالعزیز امور مسلمین آن سامان را اداره کند. پس از ورود به ایران، حاج شیخ عبدالعزیز ابتدا به مشهد و سپس به شیراز رفت، که اعقاب ایشان در هر دو جا بسیارند. اقامت ایشان در شیراز مقارن حکومت فرهاد میرزاى قاجار بوده که سخت شیفته مقامات عالى علمى و معنوى آن مرحوم مىگردد.
حاج شیخ حسین لنکرانى به اتفاق برادر دیگر که پدر مرحوم صدیق العلماء باشد، به ارومیه رفتند و مرحوم حاج شیخ على پدر آیتاللّه لنکرانى در ارومیه متولد شد.
حاج شیخ عبدالعزیز و حاج شیخ حسین جد آیتاللّه لنکرانى، دوران اجتهادشان را در نجف دیده و از معاصران یا شاگردان مرحوم آیتاللّه العظمى حاج شیخ محمدحسین صاحب جواهر بودهاند.
بعدها مرحوم حاج شیخ حسین به تهران دعوت شد و از همان تاریخ شاخه خاندان ایشان ساکن پایتخت مىشوند. میان ایشان و مرحوم آیتاللّه آقا سید صادق طباطبایى (پدر مرحوم آیتاللّه سید محمّد طباطبایى پیشواى معروف مشروطه) ارتباطى صمیمانه برقرار بود و مرحوم سید محمّد طباطبایى و سید جمالالدین اسدآبادى، هر دو پیش از عزیمت به نجف، چندى را در محضر ایشان، در شهر تهران ـ بهره علمى و دینى بردهاند.[1]
پدر مرحوم لنکرانى، زنده یاد آیتاللّه حاج شیخ على نیز از شاگردان پدر مرحوم آیتالله العظمى حاج میرزا حبیباللّه رشتى بود که پس از پایان تحصیلات نجف، به تهران مراجعت کرد و تا آخر عمر به ترویج معارف اسلامى و خدمت به مسلمانان پرداخت. بیت ایشان در منطقه سنگلج (پارک شهر کنونى) محل رجوع عامه جهت حل مدافعات و عقد معاملات و انجام ازدواج و طلاق بود. یکى از انگیزههاى رضاخان در اقدام به تخریب منطقه سنگلج و نابودى آن محله بزرگ و قدیمى پراکنده ساختن انبوه جمعیت وفادار تهران به علماى آن منطقه و خالى کردن مرکز شهر تهران از آنان بود.
پس از حادثه شهریور بیست و بازگشت لنکرانى از تبعید شهریار به تهران همین خانه و اطراف آن، محل اجتماع یاران و مکان برگزارى میتینگهاى سیاسى با شکوه آن مرحوم بر ضد رجال و سیاستگذاریهاى دوران دیکتاتورى بیست ساله خواهد شد.[2]
مجاهدات اسلامى آیتاللّه لنکرانى
سابقه مجاهدات مستمر و تاریخى مرحوم لنکرانى در حقیقت به اوان جوانى و اوایل دهه دوّم از عمر طولانى ایشان باز مىگردد.
طبق نوشته آن مرحوم خود در مصاحبهاى که در تاریخ اسفند 1322 شمسى با مجله «نبرد امروز» داشته در پاسخ به سؤال مخبر مجله، ادوار زندگى خویش را تا آن روز از نظر سیاسى ـ اجتماعى بدینگونه به سه قسمت منقسم کردهاند :
«... شما این سؤال را از کسى کردهاید که دوره زندگانى خود را تحت تأثیر طبع خود در عوالم سیاست اجتماع گذرانیده و با سختیهاى آن هم خوش بوده. ولى لازم است توجه فرمایید که بنده آنچه را که راجع به سیاست ایران نسبت به اوائل امر یعنى تا قبل از شروع جنگ بینالمللى گذشته [1914 میلادى = 1334 قمرى] مىنویسم خاطرات ایام قبل از جوانى یک محصل معاصر خواهد بود. منتهى فردى مراقب و متوجه که در اواخر آن مدّت احیانا به مداخلاتى هم پذیرفته مىشده و آنچه را که راجع به اوضاع ایران از شروع تا پایان جنگ گذشته یعنى تا حدود سال 1917 میلادى بنویسم نظریات یک جوان علاقمند واردى است که دوره تمرین علمى خود را در مبارزات ملى و کشاکش اجتماعى با متابعت از رویه رجال صالح ملى و پیروى از هادیان اجتماعى طى مىکرده است و آنچه را که از سال 1917 میلادى به بعد (یعنى اوائل ابتلاى ایران به سیاست یکطرفه و راجع به بیست و هفت سال اخیر) بنویسم مربوط به ایام فعالیتهاى مستقیم سیاسى است که مستقلاً و به طور مؤثر وارد بودهام ولى تمام را در حال مبارزه و مقاومت.»[3]
ارادت آیتاللّه لنکرانى به شیخ شهید حاج شیخ فضلاللّه نورى و تلاش در جهت احیاى نام و مقام او
آیتاللّه حاج شیخ على لنکرانى (پدر مرحوم لنکرانى) از یاران و همفکران نزدیک شهید آیتاللّه حاج شیخ فضلاللّه نورى بود و هنگامى که شیخ شهید از هجرت کبراى به قم در صدر مشروطه به تهران باز مىگشت در مراسم استقبال از ایشان شرکت جست و بعدها نیز در بعضى مجالس سخنرانى شیخ شهید در حضرت عبدالعظیم، به روزگار تحصن شیخ در آن زاویه مقدسه، حاضر شده و فرزند ارشد خویش، آقاى شیخ حسین لنکرانى، را نیز در آن مراسم و آن مجالس به همراه برده بود.
مرحوم شیخ حسین لنکرانى، آشنایى و ارادت به شیخ شهید را از همان کودکى و به تبع صمیمیت پدر خویش با ایشان بدست آورده و مرحوم شیخ شهید نیز قرآن به وى هدیه کرده بود. خاطرات جالب و منحصر به فردى از مجاهدات اسلامى شیخ شهید عموما و ایام پناهندگى جمع مزبور به منزل پدر خویش خصوصا داشت که شنیدنى است.
مرحوم لنکرانى در دوران حیات شیخ شهید، از حیث سن، اقتضاى این که در عداد یاران و همرزمان آن شهید بزرگوار شمرده شود نداشت.
از آن جا که آقاى لنکرانى در تمام عمر شیفته مقامات علمى و اخلاقى و مجاهدات مستمر سیاسى و افکار و آراى بلند اسلامى شیخ شهید بود و این ارادت و شیفتگى هیچگاه از قلب آن مرحوم بیرون نرفت و همواره به مناسبتهاى گوناگون بر زبان و قلمش جلوه مىکرد.
پس از انقلاب اسلامى نیز مرحوم لنکرانى یکى از افرادى بود که به طرح و ترویج اندیشههاى سیاسى اسلامى شیخ شهید پرداخت. گویى زنده نگه داشتن نام شیخ را وظیفه خود مىدانست.
مختصرى از مبارزات و حوادث سیاسى دوران زندگانى مرحوم آیتاللّه لنکرانى
1ـ قرارداد استعمارى وثوقالدوله
در جنگ بینالمللى که دولت عثمانى در کنار آلمان در جبهه متحدین در مقابل جبهه متفقین (مرکب از انگلیس و فرانسه و روس تزارى و ایتالیا و ژاپن و بعدها امریکا) قرار داشت، رجال هوشمند و با تدبیر ایران اسلامى شیعه، از یک سو توسط دولت مرکزى وقت به ریاست مستوفى الممالک نسبت به جناحین درگیر اعلام بىطرفى نمودند و از دیگر سوى با تشکیل دولتى مهاجر به رهبرى مافى و شرکت آیتاللّه شهید مدرس در مناطق مرکزى و غربى کشور نیروهاى ملى را سامان دادند و به جنگ رسمى با قشون متفقین و حمایت از جبهه عثمانى پرداختند. اتخاذ همین سیاست داهیانه و دقیق سبب شد که کشور ایران به آسیبهاى مهلکى که امپراطورى عثمانى را مضمحل کرد و هر گوشهاى از آن را در دهان یک قدرت استعمارى افکند، دچار نگردد و استقلال و تمامیت ارضى خویش را محفوظ دارد.
استعمار انگلیس، پس از پیروزى خویش بر رقیب آلمانى ـ و با استفاده از خلأ سیاسى ـ نظامى به وجود آمده از فروپاشى دولت تزارى ـ به دست عوامل خویش در صدد رسیدن به ایران در مقام استعمار رسمى کشورمان برآمد و در اجراى این سیاست به فکر حسن وثوقالدوله و معدود یاران خائن وى افتاد. این افراد کسانى بودند، به قول مرحوم لنکرانى، که کشور خویش را به بهاى ناچیز «یک منزل چند اتاقه» در اختیار انگلستان قرار دادند. بنابراین در مبارزه و ستیز علمیه این قرارداد ننگین (که به موجب آن، ایران تحتالحمایه انگلیس قرار مىگرفت)، مرحوم لنکرانى و شهید مدرس نقشآفرین بودند.[4]
شیخ و قرارداد 1919
احمدعلى سپهر مشهور به مورخالدوله در خاطرات خود پیرامون قرارداد ننگین «وثوقالدوله» و مبارزات شیخ حسین لنکرانى مىنویسد:
«روز شنبه نهم اوت 1919 برابر با 1297 شمسى قراردادى بین ایران و انگلستان به امضا رسید. انتشار متن قرارداد در تهران موجى از احساسات خشمآلود ملّى را برانگیخت و به تدریج چنان درجه نفرت عامه بالا گرفت که سرانجام تمام طبقات را فرا گرفت. امضاکنندگان آن سند نامیمون، نفرین ابدى و ناسزاى زمانه هموطنان را براى خود خریدند که گفتهاند چه با فرخنده کشورى بنده شود و پاینده ملتى پراکنده شود نخستین کسى که لواى مبارزه برافراشت آقاى شیخ حسین لنکرانى بود که از عنفوان جوانى به خدمت روحانیت و سیاست کمر بسته بود و از هیچ فرصتى در این راه غفلت نمىورزید. او عدهاى از دوستان را به منزل خویش دعوت کرد و قیام عمومى را طرحریزى کرد. نگارنده در آغاز سخنرانى وى وارد شده شنیدم که مىگفت من نمانم تا لفظ تحتالحمایه بر زبان رانم.
بیان ناطق چنان هیجان عمیقى تولید کرد که محصلى از میان مدعیون به پا خاست با آهنگ رسا و گیرا ابیات احساسى از ادیبالملک فراهانى خواند و شور و حرارت را به حدى رساند که پس از گذشت قریب نیم قرن تو گویى دو گوشم پرآواى اوست....
جلسات منزل آقا شیخ حسین لنکرانى متناوبا تشکیل مىشد. چند نفر از حاضران در یکى از اجتماعات عقیده مرا درباره شخص وثوقالدوله پرسیدند گفتم: من در طول مدت جنگ به وثوقالدوله ارادت داشتم و او را ــ نخست از سخنسرایان با فصاحت و از پیشوایان حریت در صدر مشروطیت مىشناختم... دریغ است که با غبار خیانت آلوده کند و با امضاى چنین قراردادى کلیه اعتبارات سابق خود را از کف رها کند، حال او گامى برخلاف سیرت صاحبان غیرت برداشته است ما نیز وظیفه داریم که بر ضد او و حامیان او به پا خیزیم و به جمیع وسایل ممکن ورقه ننگین قرارداد اسارت ملت را پاره کنیم.»[5]
از آن پس شهید آیتاللّه سید حسن مدرس پیشوایى و رهبرى نهضت ضد قرارداد را به عهده گرفت و روند حرکت نه تنها باعث سقوط دولت وثوق گشت که ضربه شدیدى برسلطه استعمار انگلیس وارد آمد.
با شکست قرارداد، یکى از بزرگترین توطئههاى استعمار انگلیس در محور استقلال و آزادى ایران خنثى شد و عاقد ایرانى قرار داد نیز، براى همیشه به صورت عنصرى منفور و مطرود در تاریخ ایران درآمد. اما استعمار انگلیس از پاى ننشست و دستیابى به مقاصد و مطامع خود را، از طرق دیگر و مهمتر از همه از طریق ایجاد کودتاى رضاخانى و حوادث متعاقب آن تعقیب کرد. مرحوم لنکرانى نیز متقابلاً از ادامه مبارزه باز نایستاد و با مشاهده پردههاى جدید نمایش استعمار، در مراحل تازه مبارزه گام نهاد.
الف) یک سال و چند روز پس از وقوع کودتا که احمدشاه براى دوّمین بار ایران را ترک گفته بود و قیام میرزاکوچک خان در شمال و نهضت کلنل محمّدتقىخان پسیان در خراسان و نهضت شیخ محمد خیابانى در تبریز سرکوب و جراید توقیف و آزادیخواهان دستگیر شده بودند، در 23 فروردین 1301 شمسى مطابق نیمه شعبان 1340 قمرى، مرحوم لنکرانى با بهرهگیرى از شعر
«فىالجبن عار و فى الاقبال مکرمة و المرء بالجبن لاینجو من القدر»
که بر شمشیر پیامبر (ص) نقش بسته بوده به ایراد نطقى کوبنده و پر شور برضد خودکامگیهاى رضاخانپرداخت و در ضمن جنایات مخبرالسلطنه و قوامالسلطنه در تبریز و خراسان در مورد شهید شیخ محمد خیابانى و پسیان را نیز به شدّت مورد تنقید قرار داد.[6]
ب) در اواخر همان سال، یعنى دهم اسفند 1301 شمسى برابر با 13 رجب 1341 قمرى، اقدام به انتشار اعلامیهاى حماسى، کوبنده و افشاگرانه بر ضد مظالم استعمار انگلیس، تحت عنوان انگلیس دشمن بشر است! کرد که جراید انگلیس را به فحاشى نسبت به او برانگیخت. این اعلامیه حقا به عنوان نمونه زیبایى از ادبیات سیاسى آن روزگار به شمار مىرود.[7]
2ـ لنکرانى و ستیز با بلواى جمهوریخواهى رضاخان
به اعتقاد مرحوم لنکرانى، مقصود اصلى استعمار از نمایش بسیار خطرناک جمهوریخواهى رضاخان آن بود که نخست، تحت عنوان مّوجه و دلفریب جمهوریت، قانون اساسى (این یگانه رادع و مانع دیکتاتورى) را ملغى و بىاعتبار سازند و رضاخان مستبد و وابسته را بر مسند حکومت بنشانند و آن گاه که پرده اوّل این نمایشنامه با موفقیت انجام شد، با یک چرخش کامل جریان تبلیغات را از سینه زدن پاى علم جمهورى به سمت تبلیغ نظام شاهنشاهى منحرف ساخته و دوباره تخت و تاج شاهى را بر قرار نمایند که تنها نتیجه و ثمره آن استقرار سلطنت خود کامه و وابسته پهلوى باشد.[8]
در این غائله نیز که در نیمه دوم سال 1302 شمسى آغاز و در اوایل سال بعد به شکست انجامید. مرحوم لنکرانى در عصر مردانى همچون مرحوم مدرس، مبارزه را در پیش گرفت.[9]
پس از شکست بلواى جمهورى استعمارى، مرحوم لنکرانى، براى توضیح ماهیت حقیقى بلواى مزبور و تنویر اذهان عمومى وقت و نیز نسلهاى بعد، اقدام به نشر اعلامیهاى با عنوان «براى قضاوت تاریخ، انگلیس و ایران، لندن و تهران» نمود که در آن، ضمن تنقید شدید از مظالم و جنایات استعمارى انگلیس و عامل وى رضاخان برضد اسلام و ایران، از قانون اساسى کشور به عنوان حافظ استقلال و آزادى کشور و رادع دیکتاتورى ارباب قدرت دفاع شده و در عین حال ضعفها و کمبودهاى طبیعى آن و نیز عملکرد سلاطین قاجار خاطرنشان کرده بود.[10]
3ـ لنکرانى و جریده «اتحاد اسلام»
حدود یک ماه پس از نشر اعلامیه «براى قضاوت تاریخ» یعنى در تاریخ 11 خرداد 1303 مرحوم لنکرانى اقدام به انتشار جریده «اتحاد اسلام» کرد که در حقیقت ارگان جمعیتى بود که در اعتراض به مظالم انگلیسیها و دولت وابسته امیرفیصل در عراق (از کشتار مسلمین آن سامان و تبعید علما و مراجع بزرگ شیعه، همچون آیات عظام و مشاهیر آن عصر: مرحوم نائینى و حاج سیدابوالحسن اصفهانى و شیخ مهدى خالصى و... به خارج از عراق) در مسجد سلطانى تهران (امام خمینى کنونى) گرد آمده و از دولت وقت براى رفع غائله تقاضاى کمک و همراهى مىکردند. ارگان جمعیت مزبور نخست روزنامه «لواى بینالنهرین»[11] بود که پس از انتشار 6 شماره جاى خود را به جریده «اتحاد اسلام» با مدیریت شیخ داد.
پیرامون خط مشى و محتواى روزنامه مزبور در تاریخ مطبوعات[12] آمده است :
روزنامه اتحاد اسلام، در طهران به مدیرى و نویسندگى (شیخ حسین لنکرانى) تأسیس و شماره اوّل سال آن در چهار صفحه با قطع بزرگ و چاپ سنگى در روز شنبه 26 شوال 1342 مطابق 11 جوزاى 1303 منتشر شده است.
وى مىنویسد با اینکه میل نداشتم روزنامهنویس معروفى شوم ولى فعلاً حاضر شده و چون سابقا یک ورقه به عنوان شماره اوّل جریده اتحاد اسلام منتشر شده و این شماره به منزله شماره دوم اتحاد اسلام است. معذلک در معنى این شماره اوّل اتحاد اسلام و شماره هفت لواى بینالنهرین است.
ما نیز به پیروى از نظر مدیر روزنامه، این شماره را شماره اول ضبط کرده و تاریخ انتشار را، تاریخ این شماره دانستهایم. مندرجات شماره اول پس از درج سرمقاله، عبارت از نطق خالصى[13] مىباشد که تمام صفحات 3 و 4 روزنامه را پر کرده است. در حقیقت روزنامه اتحاد اسلام هم مانند لواء بینالنهرین تحت نظر خالصى و براى ترویج و اشاعه افکار این مجتهد و مفتى تبعیدى بوده و به همین جهت مىتوان این دو روزنامه را ناشر افکار شیخ مهدى خالصى دانست.
4ـ تبعید لنکرانى به کلات نادرى و مشهد مقدس
چنان که اشاره شد مرحوم لنکرانى به جرم انتشار جریده «اتحاد اسلام» و نیز نشر اعلامیههاى «براى قضاوت تاریخ» و «انگلیس دشمن بشر است» و سایر اقدامات و مبارزاتش بر ضد عوامل کودتا و طراحان خارجى آن، در اواخر تیر 1303 شمسى از سوى رضاخان به مدت حدودا هفت ماه به کلات نادرى و سپس مشهد مقدس تبعید شد. در این سفر تبعیدى، مرحومان آیتاللّه حاج سید رضا فیروزآبادى مؤسس بیمارستان فیروزآبادى در شهر رى و سید محمدتقى هراتى نیز همراه و همزنجیر مرحوم لنکرانى بودند. در بین راه حکم اعدام مرحوم لنکرانى از طرف رضاخان صادر شد، که به طور معجزه آسایى از آن خبردار شد و مرحوم لنکرانى تلگرامى نیشدار و گزنده براى سردار سپه مخابره کرد که در نتیجه آن دستور اعدام لغو شد.
شاه حسینى در خاطرات خود مىنویسد :
«در جریان فتنه جمهورى خواهى رضاخان، مخالفت از هر سوى آغاز شد. در تهران آیتاللّه شیخ محمد خالصىزاده پس از آگاهى از سیلى خوردن شهید آیتاللّه سیدحسن مدرس در مجلس شوراى ملّى، تظاهراتى برگزار نمود و با یک سخنرانى مهیج با چند هزار نفر از نمازگزاران به طرف مجلس حرکت کردند. درگیرى میان مأموران و مردم به سختى ادامه یافت. آیتاللّه خالصىزاده در آخر تیر 1303 به جرم تحریک مردم در قتل کنسول آمریکا به همراه آیتالله شیخ حسین لنکرانى، آیتاللّه سید رضا فیروزآبادى به کلات تبعید شد.»[14]
5ـ میتینگهاى پرشکوه سیاسى پس از شهریور بیست
در شهریور 1320، ایران توسط قشون متفقین اشغال شد و رضاخان نیز (که به جرم مغازله با آلمان هیتلرى خشم متفقین خاصه انگلیسیهاى موجد خودش را برانگیخته بود) دستگیر و مفتضحانه به موریس تبعید گشت و بدینگونه، زمینه براى شکسته شدن حصار اختناق بیست ساله و نجات محبوسین و محصورین سیاسى فراهم شد و لنکرانى نیز در میان استقبال پرشکوه مردم تهران به خانه خویش در سنگلج بازگشت و خیلى زود اولّین میتینگ سیاسى پرشکوه را در تهران ـ که دست خیانت و جنایت رضاخانى آن را به قحط الرجال شدید سیاسى گرفتار ساخته بود ـ برگزار کرد. میتینگى که گذشتههاى مبارزات ضد استبدادى و ضد استعمارى ملّت ایران را به یاد نسل آن زمان مىآورد و شور آزادیخواهى و ستیز با ایادى اجنبى را در قلب یکایک آنان زنده مىساخت.
این متینگ در عصر جمعه عید فطر مطابق 8 مهر 1322 شمسى و مصادف با روز ورود سید ضیاءالدین طباطبائى عامل کهنه کار کودتاى انگلیسى رضاخان به ایران، برگزار شد. محل خطابه پشت بام منزل مرحوم لنکرانى بود که بر محیط وسیع منطقه سنگلج اشراف داشت. اولّین متینگ لنکرانى علیه سید ضیاء نیز در سنگلج انجام شد. مدتها قبل از آن تاریخ و ظاهرا در بدو ورود سید ضیاء به ایران انجام گرفت گزیدهاى از آن در روزنامه «جودت» اردبیل در یک دو صفحه هست و تفصیل خطابه بعدى سنگلج نیز که چندى بعد از آن تاریخ ایراد شد، موجود است.
افشاگرىهایى که توسط آقاى لنکرانى درباره نقش سید ضیاء و کمیته آهن او در کودتاى انگلیسى 1299 و زیرسازى رژیم پهلوى صورت گرفت، نسل جوان کشور را به بسیارى چیزها راجع به او و انگلستان واقف فهمید و این امر مانع دستیابى انگلیسها ـ به دست سید ضیاء ـ به مقاصدشان گردید.[15]
«روزنامه نوبهار» ملکالشعراى بهار که خبر برگزارى میتینگ را اعلام کرد. پس از برگزارى آن، ضمن چاپ عکس بزرگى از انبوه جمعیت، نوشت که این بزرگترین میتینگى بود که در ربع قرن اخیر در تهران برگزار شده بود.
شایان ذکر است که لنکرانى براى نخستین بار در همین میتینگ براى شهید آیتاللّه مدرس، که بعد از شهادتش مجلس ختمى برپا نشده بود، ختم گرفت.
مرحوم لنکرانى مىگفت: زمانى که مرحوم مدرس در تبعید خواف و کاشمر بود، من چند نامه براى ایشان ارسال کردم. پیک نامه را به محل سکونت مرحوم مدرس برده بود و از طریق راه آبى که به منزل مدرس مىرفت به دست ایشان رسانیده بود و مدرس نیز به همین طریق پاسخ آنها را ارسال کرده بود که سرانجام نامهها لو مىرود و به حصر آقاى مدرس مىانجامد.[16]
در همین مکان، چندى بعد. لنکرانى متینگ با شکوه دیگرى نیز برگزار کرد.
6ـ لنکرانى و مجلس چهاردهم
مجلس چهاردهم یکى از مهمترین، حساسترین و پر مسألهترین مجالس دوران مشروطه است که همزمان با حضور رعبانگیز و مؤثر قشون متفقین در این مرز و بوم تشکیل شد و مقارن عمر قانونى آن، دو دسته انگلوفیل به رهبرى سید ضیاءالدین طباطبایى و رو سوفیل به پیشوایى حزب توده، با اتکاى به بیگانگان اشغالگر، در سطح جامعه تاخت و تازى چشمگیر داشتند. البته مجلس، عمدتا در اختیار عوامل انگلیسى بوده، چنان که علىرغم نطق کوبنده دکتر مصدق بر ضد عامل اصلى کودتاى رضاخانى یعنى سید ضیاء باز هم آن عامل کهنهکار و نشاندار انگلیسى، 58 رأى از مجموع آراى مخفى 86 نفرى حاضران جلسه را به سود اعتبارنامه خویش به دست آورد.
مرحوم لنکرانى در مجلس چهاردهم وکیل مردم اردبیل بود. جالب است بدانیم یکى از مراجع بزرگ تقلید وقت به نام آیتاللّه العظمى سید یونس اردبیلى رسما در جریان انتخابات مجلس چهاردهم، به نفع آقاى لنکرانى اعلامیه داد. آیتاللّه اردبیلى در نامهاى مىنویسد:
«این جانب در تعیین اشخاص راجع به انتخابات بىطرف بوده، ولى این تلگرافات و مکاتیب که از طرف آقایان محترم آن سامان راجع به تمایل به انتخابات جناب مستطاب ثقهالاسلام آقاى شیخ حسین لنکرانى دامت تأییداته به وکالت ایشان در اردبیل و توابع رسیده انشاءاللّه موجب نتایج حسنه خواهد بود. امید است آقاى مشارالیه مؤید به تأییدات حق و قادر متعال باشند.»[17]
او به هنگام ایراد قسمنامه در دفاع از قانون اساسى و رژیم مشروطه وقت، تعهد دفاع خویش از نظام حکومت را مشروط به رعایت مواد قانون اساسى از سوى شخص شاه و مجریان کشور دانسته و با کنایتى ابلغ از تصریح، مخالفت خویش با خودکامگیها را اعلام داشت.
مرحوم لنکرانى در غالب اقدامات مهم معدود وکلاى مبارز از مجلس 14، از جمله لغو اختیارات مالى ـ اقتصادى دکتر میلسپو مستشار امریکایى و رئیس کل دارایى وقت در 18 دى 1323، رد پیشنهاد کمیسیون سه جانبه روس ـ انگلیس ـ امریکا (کمیسیون قیمومت)، مخالفت ناموفق با تصویب طرح تعویق انتخابات دوره پانزدهم تا تخلیه ایران از قشون خارجى در 19 مهر 1324 شرکت فعال داشت.
7ـ نطق کوبنده لنکرانى بر ضد میلیسپو (16 دى 1323)
میلیسپو که اگر در نخستین دوره مأموریت خویش در دستگاه دارایى ایران، به طور نسبى و با چندین انقلت، فرضا مانع اختلاسها و غارتگریهاى عوامل کودتاى انگلیسى حوت 1299 و بالاخص سدى در برابر خودکامگیها و فزونطلبىهاى شخص رضاخان بود، در دوره دوم مأموریتش یار و همدست آشکار عوامل انگلیسیها و نیز مظهر نفوذ و کودتاى خزنده مستکبر نوکیسهاى چون امریکاى جهانخوار بود که با زمینهچینىهایى بالاخره به کودتاى انگلیسى ـ امریکایى 28 مرداد 1332 منتهى شد.
از جمله کسانى که در مجلس 14 قاطعانه بر ضد میلیسپو به پا خاسته با نطقهاى کوبنده خویش زمینه لغو اختیارات وسیع ایران بر باد ده او را فراهم آوردند. یکى از دکتر محمد مصدق وکیل اول مردم تهران و دیگرى آیتاللّه حاج شیخ حسین لنکرانى بود.
آیتاللّه لنکرانى، گذشته از اقداماتى که در جهت حل مشکل میلیسپو در خارج از مجلس داشت در تاریخ 16 دى 1323، یعنى چند هفته پس از تصویب اعتبارنامه خویش بپاخاست و در طى نطق مفصلى،به شدت اشتباهات و خلافکاریهاى میلیسپو را در دوره اخیر مأموریتش برملا ساخت و خواستار نقض قوانین تحمیلى و اجراى مواد قانون اساسى گردید.
نطق مزبور چنان کوبنده و مؤثر بود که مرحوم لنکرانى هنوز آن را به پایان نبرده بود که برایش خبر آوردند که دکتر میلیسپو استعفا کرد. دو روز بعد نیز در تاریخ 18 دى 1323 مجلس رأى به لغو اختیارات میلیسپو داد.
8ـ مبارزه لنکرانى با کمیسیون سه جانبه یا نقشه تجزیه ایران
در دى ماه 1324، یعنى در همان ایامى که تازه سید جعفر پیشهورى و طرفدارانش، با استفاده از اوضاع ناگوار داخلى و سیاست خارجى، رابطه آذربایجان را با مرکز قطع کرده بودند و حکومت دست نشانده فرقه دمکرات آذربایجان را تأسیس کرده بودند. کنفرانس وزراى خارجه سه دولت روس و انگلیس و امریکا براى مذاکره و حل مسائل ناشى از جنگ در مسکو تشکیل شد، قرائنى وجود داشت که کنفرانس به تمامیت و استقلال ایران سوءنظر دارد.
پس از علنى شدن جریانات پشت پرده، بعضى از نمایندگان مجلس چهاردهم اقداماتى براى جلوگیرى از تصمیمات دولت در امور داخلى کشور بدون اطلاع مجلس شروع کردند.
بعد از اینکه دولت به سؤالات دکتر مصدق جواب قانعکننده نداد و تصمیم گرفت که در جلسه رسمى مجلس (12 دى ماه) به طرح موضوع بپردازد. شعارهایى که مرحوم لنکرانى در انتخابات دوره شانزدهم داده بود بسیار دقیق است. در دوره شانزدهم مرحوم لنکرانى از تبعید قوامالسلطنه برگشته و در انتخابات شرکت کرده بود. شعارهایى را که ایشان مىدهد «مرد دین و سیاست» یعنى هیچ موقع جدا از دین حرف نزده همیشه دین و سیاست را یکى مىدانسته و همیشه در گفتار و رفتارش از شخصیتهایى چون شهید مدرس تجلیل مىکرده و نسبت به شیخ فضلاللّه نورى ارادت داشت.[18] (و متعاقبا عده زیادى از نمایندگان که موافق با تشکیل کمیسیون سه جانبه نبودند در مجلس اظهار مخالفت کنند که معالاسف دستهاى معلومالحالى در مجلس از تشکیل جلسات در روزهاى 16 و 18 دى ماه به بهانههاى واهى جلوگیرى کردند.) دو حرکت بجا و به موقع توطئه دفعالوقت را به شکست منجر کرد:
نخست، انتشار بیانیه کوتاهى از طرف دکتر مصدق که به ملت اعلام کرد مجلس را براى جلوگیرى از اظهارات تعطیل کردهاند. دیگرى، پرخاش شدید مرحوم لنکرانى در صبح سهشنبه هجدهم دى در فضاى مجلس شوراى ملى بر سر عناصر چپ و راست که با به تعطیل کشاندن مجلس راه اجراى نقشه شوم طراحان اصلى کمیسیون قیومت را هموار مىساختند. پرخاشى که نه تنها زمینهساز تشکیل رسمى جلسه بعدى مجلس و افتتاح باب اعتراض به کمیسیون سه جانبه از تریبون مجلس شوراى ملى گشت، بلکه اصولاً نقشه تجزیه ایران را به آستانه شکست کشانید.
در همان شب رادیو لندن (بى بى سى) گفت: «لنکرانى یکى از نمایندگان پارلمان که از دیپلماتهاى روحانى و ورزیده ایران است مانند شیر غرید و طراح انجمن سه جانبه را از بین برد.»
9ـ لنکرانى و حل غائله آذربایجان
از جمله حوادث مهم و جنجال برانگیزى که مجلس و ملّت ایران در دوره چهاردهم با آن روبهرو بود و دامنه آن به دوره فترت ـ یعنى فاصله تعطیلى مجلس 14 تا شروع مجلس بعد ـ کشیده شد، وقایع آذربایجان[19] بود. مشابه این حادثه در کردستان نیز با اعلام حکومت مستقل توسط قاضى محمد اتفاق افتاد که حل این غائله در دوره فترت، آذر ماه 1325 شمسى صورت گرفت.
آشنایى با نحوه برخورد دقیق، خاص و پیچیده مرحوم لنکرانى با غائله آذربایجان، گذشته از آنکه توجه تام به روحیه «مستقل» و روش «ظریف» و «متهورانه» مرحوم لنکرانى را مىطلبد، نیازمند اطلاع کامل و جامعى از مجموعه اوضاع حساس آن روز کشور وصفبندیهاى سیاسى ـ اجتماعى داخل و خارج از مجلس نیز هست. که این نوشته کوتاه گنجایش شرح مبسوط آنها را ندارد. خاصه آن که روحیه مذهبى مردم آذربایجان، حضور علماى بزرگ و روش دیکتاتورى پیشهورى زمینه سقوط حکومت او را فراهم آورد.
مرحوم لنکرانى در آن ماجرا، از یک سو در ملاقاتهایى که به خواهش دولت وقت و به منظور کمک به حل مسأله با هیأت نمایندگان آذربایجان، در تهران داشت تلاش مىکرد که با جلب توجه عناصر مزبور به وضع اسفبار سراسر کشور و عدم اختصاص مشکلات و مصائب به خطه آذربایجان و نیز تحریک احساسات ملى و میهنى آنان، میان آنان و متحدان خارجى آنان جدایى افکند و حرکت موضعى و عملاً تجزیهطلبانه سران غائله را بدل به برخى از مبارزه وسیع و گسترده عموم آزادیخواهان وطندوست سراسر ایران برضد سیاستهاى سوء جارى و رهاسازى کل ملت ایران از سلطه مرکزیت استبدادى ـ استعمارى موجود سازد. و از دیگر سوى در نطقهاى مجلس شوراى ملى و نیز سخنرانیها و مصاحباتش در بیرون از مجلس، کرارا براین نکته تأکید داشت که آشوب آذربایجان در حقیقت چیزى جز اثر وضعى «القاى اوضاع و احوال سیاسى دوره دیکتاتورى بیست ساله در کشور» نیست و هیأت حاکمه با ادامه سوء سیاستهاى خویش که جز دنباله روى از سیاستهاى غلط و ایرانسوز دوره رضاخانى نیست، نه تنها قدرت حل معقول و ریشهاى مشکل آذربایجان را نخواهد داشت، که بایستى منتظر بسط دامنه آشوب و برادرکشى در سایر نقاط کشور نیز باشد و در یک کلام، دولتهاى موجود، تنها از طریق تبدیل خودکامگیها و خاصه تن دادن به آزادى انتخابات و بسط عدالت در سراسر کشور و ترک روش یک طرفى در سیاست خارجى است که مىتوانند و مىباید به حل اساسى و ریشهاى مشکلات جارى بپردازند. وقتى هم که غائله آذربایجان به وسیله کمیسیون سه جانبه (که نقشه تجزیه ایران به مناطق نفوذ روس و انگلیس و امریکا را تعقیب مىکرد) عملاً سه میخه شد، مرحوم لنکرانى با طراحى یک نقشه بسیار دقیق زمینه ایجاد تضاد میان متفقین و بالتبع هموار شدن راهحل غائله آذربایجان را مهیا ساخت.
10ـ لنکرانى و انقلاب اسلامى
آشنایى و صمیمیت مرحوم لنکرانى با پیشواى انقلاب و بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران امام خمینى قدس سره به سالهاى 1323 پس از تألیف کتاب «کشفالاسرار» باز مىگردد.
مرحوم لنکرانى پس از مطالعه آن کتاب و مشاهده تعصب و تصلب شدیدى که مؤلف آن با قلم تواناى خویش در دفاع از ساحت تشیع و روحانیت شیعه و مبارزه با نحلههاى استعمارى «وهابیسم» شریعت سنگلجى و «پاکدینى»! کسروى نشان داده بود، سخت به وجد آمده طالب دیدار وى شده بود.
به آن مرحوم اطلاع مىدهند که نویسنده کتاب یکى از فضلا و مدرسین وقت حوزه به نام حاج آقا روحالله است. که ضمنا داماد آیتاللّه حاج شیخ محمد ثقفى مىباشد. میان مرحوم ثقفى (پدر همسر امام و از علماى تهران) و مرحوم لنکرانى، سابقه ارتباط و دوستى بود. مرحوم لنکرانى تمایل خویش به دیدار با امام را ابراز مىدارد. روزى به آقاى لنکرانى خبر مىدهند که ایشان آمده است و در این هنگام به منزل آقاى ثقفى مىروند.
آیتالله لنکرانى نقل مىکردند که بعد از ورود به اتاق، روحانى سید، بلند بالا و با وقارى را دیدم و از وى جویاى حال حاج آقا روحاللّه شدم وى پاسخ داد: خودم هستم و آشنایى ما از همان لحظه شروع شد.
بعدها این آشنایى که تعصب شدیدولایى در دفاع از ساحت عترت پیامبر «سلاماللّه علیهم اجمعین» از یک سو و اعتقاد به برخورد قاطع و هوشیارانه با مفاسد سیاسى ـ اجتماعى زمانه از دیگر سوى، مویّد ومقوى آن بود، به صمیمیت بسیار انجامید و تا آنجا پیش رفت که در سنوات پیش از نهضت 15 خرداد و دستگیرى و تبعید امام از کشور، تابستانها را ـ که حوزه علمیه قم تعطیل بود ـ با نظر و اقدام مرحوم لنکرانى تهیه مىشد بسر مىبردند این ارتباط سبب شد که میان مرحوم لنکرانى و شهید آیتاللّه حاج مصطفى صمیمیتى ویژه ایجاد شود.
مرحوم لنکرانى در قیام 15 خرداد و حوادث پیش از آن از روحانیون مبارزه در پایتخت به شمار مىرفت و خانهاش یکى از مراکز تجمع و رفت و آمد مبارزان بود و به همین جرم نیز، در آن قیام دستگیر شد و به زندان افتاد. استاد شهید مطهرى و حجهالاسلام فلسفى و جمعى دیگر از علماى تهران، چند روزى از آن روزها را در زندان. مصاحب و مأنوس مرحوم لنکرانى بودند.
به شهادت ناظران عینى ـ که خوشبختانه هنوز در قید حیاتاند ـ پیش از ایراد نطق کوبنده امام بر ضد لایحه کاپیتولاسیون و وکلاى مجلس فرمایشى وقت، متن مذاکرات مجلس به هنگام طرح لایحه ذلت بار، از ناحیه مرحوم لنکرانى تهیه و جهت اطلاع کامل و دقیق امام و برخى دیگر از مراجع، به قم فرستاده شده بود. و این اولین و آخرین اخبار سیاسى مهم ارسالى از سوى آن مرحوم به قم و دیگر بلاد نبود.
بىجهت نبود که در سال 1350، وقتى که در مجلس سناى وقت از سوى یکى از سناتورها به مقام رهبرى نهضت اسلامى ایران توهین شد، پیش از آن و در همان مجلس، یکى دیگر از سناتورهاى طاغوتى و وابسته (مهدى فرخ «معتصمالسلطنه») مرحوم لنکرانى را مورد حمله و اتهامات شدید قرار داده بود؛ به گونهاى که خطیب حجهالاسلام فلسفى اظهار داشته بود که اینجا گویى نمرهبندى کرده و بنا دارند که در هر جلسه، به یکى از علماى اسلام اهانت کنند!
جالب اینکه سخنان معتصمالسلطنه فرخ از تریبون مجلس سنا علیه مرحوم لنکرانى نیز، خود عکسالعمل مصاحبهاى بود که روزنامه اطلاعات به مناسبت شهادت ششمین پیشواى جهان تشیع امام صادق علیهالصلوة والسلام در تاریخ 27 آذر ماه 1350 با حضرت آیتاللّه حاج شیخ حسین لنکرانى برگزار کرد و آن مرحوم، ضمن حمله شدید به سیاستهاى استعمارى ایران بر باد ده و تنقید از غربزدگى و مادیگرى و روشنفکرى وارداتى، به بیان تفاوتهاى اصولى میان علماى «مستقل» شیعه و دستگاههاى «وابسته» کلیسا در غرب و برخى مطالب دیگر پرداخت و در پایان، مصاحبه را با جمله «نفرین بر استعمار» خاتمه داده بود.
همچنین ذیلاً اعلامیه مجلس ترحیمى را مشاهده مىکنیم که به مناسبت درگذشت والده شجاع و کهنسال مرحوم لنکرانى در اواسط اردیبهشت 47، در روزنامه کیهان و اطلاعات درج شده بود و علاوه بر امضاى جمعى از علماى طراز اول وقت تهران، همچون : مرحوم آیتاللّه شیخ محمدتقى آملى، امضاى بعضى از پیشگامان نهضت اسلامى مانند مرحوم آیتالله ربانى شیرازى را نیز داشت :
متن تلگرامهایى که مرحوم آیتاللّه لنکرانى هشت ساعت قبل از رحلت خود خطاب به حضرت آیتالله خامنهاى، آیتاللّه پسندیده و حجهالاسلام سید احمد خمینى مخابره نمود :
جناب مستطاب آیتاللّه سیدعلى خامنهاى
سلام علیکم، با عرض تسلیت به مناسبت این واقعه خیلى بزرگ و دردناک و اظهار رضایت از مصلحت اندیشى فقهاى معظم خبرگان و به خصوص از تسریع آن حضرات در اتّخاذ تصمیم به انتخاب جناب عالى به منظور جبران و پرکردن امیدوارى زیاد شد که :
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت بس شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت
از خداوند منان مسألت دارم که در این مقام خیلى مهم و حسّاس جناب عالى را یارى دهد تا منشأ خیر و صلاح فراوان باشید.
با تقدیم احترامات فائقه ـ شیخ حسین لنکرانى
18 / 3 / 68
قم
حضرت آیتاللّه آقاى آقا سیّد مرتضى پسندیده
سلام علیکم. اگر حالم مساعد بود و مىتوانستم، براى عرض تسلیت به آن وجود محترم، خود مىآمدم تا ساعاتى را با هم در این مصیبت بزرگ همدردى کنیم. چه کنم، وضع مزاجیم مرا از شرکت در مراسم تشییع و تدفین حضرت آیتاللّه خمینى رضواناللّه تعالى علیه هم محروم داشت.
با آن همه سوابق و یگانگى بین ما و خانوادههاى ما، شدّت تأثّر من در رحلت معظمله، عدم توانایى شرکتم را در آن مراسم دوچندان کرده است.
با تقدیم احترام و آرزوى سلامتى آن وجود مغتنم
شیخ حسین لنکرانى 18 / 3 / 68
جماران
جناب حجهالاسلام آقاى سید احمد خمینى
همراه عرض تسلیت در این واقعه اندوهبار به جناب عالى و والده محترمه و دیگر افراد آن خانواده بزرگ به خصوص به خدمت حضرت آیتاللّه پسندیده عموى گرامیتان امید است که شما با حسن تدبیر و دقّت لازم در نگاهداشت «بیت آیتاللّه خمینى» به عنوان مرجع و ملجأ، کوششى صحیح و حساب شده داشته باشید و رجاء واثق دارم که مسئولان، مملکتى که همه از دست پروردگان والد معظم جنابعالى حضرت آیتالله خمینى رضوانالله علیه مىباشند در انجام این امر مهم یار و یاور شما باشند.
با احترامات ـ شیخ حسین لنکرانى
18 / 3 / 68
ارتباط با آیتاللّه کاشانى، فدائیان اسلام و روحانیت
ارتباط با روحانیت
شیخ با مراجع و آیات است بزرگ همچون مرحوم شیخ عبدالکریم حائرى، سید محمدتقى خوانسارى، سید احمد خوانسارى. آیتاللّه ابوالقاسم کاشانى و امام خمینى ارتباط داشت. با مرحوم آیتاللّه سید حسن قمى نیز مرتبط بود. پس از رحلت مرحوم شیخ عبدالکریم با حضرات آیات شیخ مرتضى و شیخ مهدى حائرى ارتباط خود را حفظ کرد.[20]
ارتباط با فدائیان اسلام
آقاى لنکرانى با شهید سید مجتبى نواب صفوى ارتباط داشت و نواب هم احترام خاصى براى ایشان قائل بود و لنکرانى در بعضى از مواقع به فدائیان رهنمودهایى نیز مىداد.[21]
ارتباط با آیتاللّه کاشانى
شیخ حسین لنکرانى با مرحوم آیتاللّه سید ابوالقاسم کاشانى روابط بسیار دقیقى داشت و مبارزات ضد استعمارى و ضد استبدادى آیتاللّه کاشانى را چه در انتخابات دوره چهاردهم و پانزدهم و چه در مجالس شانزدهم و هفدهم تأیید مىکرد.
آیتاللّه لنکرانى معتقد بود: آیتاللّه کاشانى یک مرد شجاع و مبارز سیاسى مذهبى است.[22]
استقبال از آیتاللّه کاشانى
وقتى آیتاللّه کاشانى از تبعید آمد و همه گروهها ـ از جمله گروه آقاى لنکرانى براى استقبال از آیتاللّه کاشانى به فرودگاه مهرآباد جنوبى رفتند، آقاى لنکرانى پلاکاردى براى گروه خود تهیه کرده بودند که روى آن نوشته شده بود: «خدا ـ استقلال ـ آزادى». رفقاى آقاى لنکرانى این پلاکارد را در دست گرفته و به مراسم استقبال آورده بودند.[23]
ارتباط با علما
آیتاللّه لنکرانى با علماى بزرگ، فضلا و شخصیتهاى بزرگ اسلامى از همان سالهاى 1296 مرتبط بودند اولاً پدرش مرحوم آیتاللّه میرزاعلى لنکرانى از مشهورین تهران بود و محله سنگلج از محلات عالم نشین بود در طى مبارزات، ایشان توانستند ارتباطات وسیع نه تنها با علماى تهران که با شخصیتهاى اسلامى در نجف برقرار کنند.
ایشان پس از تبعید امام با شهید آیتاللّه سید محمد قاضى طباطبایى در تهران و برخى از مبارزین که در جلسات مشترکى شرکت مىکردند، رابطه داشت. کار مهم وى با توجه به تجربیات بیش از چهار دهه مبارزه و روشنگرىهاى سیاسى ـ تاریخى او ساختن و پرورش دادن افراد بود. او بیانى جذاب داشت و مسائل را قابل فهم بیان مىکرد و شگردها و توطئههاى انگلیس در ایران و مبارزات علما علیه استعمار را یادآور مىشد.[24] در تهران آیتاللّه سید رضا زنجانى در جریان نهضت مقاومت ملّى و حرکتهاى سیاسى از مشورت و راهنمایى شیخ استفاده مىبرد[25] و حضرات آیات سید محمود طالقانى، میرزا احمد آشتیانى، شیخ محمدتقى آملى، محمدصادق لواسانى، سید رضى شیرازى، میرزاعبداللّه تهرانى و... همواره در مسائل خاص سیاسى اجتماعى با او ارتباط خاص داشتند.
در دوران تبعید حضرت امام، علاوه بر فعالیتهاى سیاسى ایشان و ارسال نامه براى حضرت امام و شهید آیتاللّه سید مصطفى خمینى با حجهالاسلام سید احمد خمینى نیز در ارتباط بودند.
حجهالاسلام سید مرتضى صالحى خوانسارى در خاطرات خود مىگوید:
ما با شهید آیتاللّه سید محمدرضا سعیدى ارتباط نزدیک داشتیم و ایشان خیلى از کارهایشان را به کمک ما انجام مىدادند. رابطه شهید با آیتاللّه لنکرانى زیاد بود. در جلسات دورهاى سیارى که داشتیم حضرات آقایان حقپناه، نیکنام، شجونى، طاهرى، منتظرى، ربانى شیرازى و ... به طور پیوسته حضور مىیافتند. دیرى نگذشت که حاج شیخ حسین لنکرانى نیز به جمع ما پیوست و زمینه آشنایى بیشتر ما با ایشان فراهم گردید. در همان دیدار نخستین دیدم عجب مردى است و چه حرفهاى قشنگى مىزند. اطلاعات وى غوغاست. حکم یک مجموعه دائرهالمعارف سیاسى فرهنگى سیار ـ آن هم زباندار ـ را دارند. وارد مسائل عملى، تفسیر، فقهى... که مىشد غوغا مىکرد. یعنى جلسه را در دست مىگرفت. تجربه 50 ـ 60 سال مبارزه، جمع شده بود و به مسائل احاطه و اشراف داشت.
حساسیت ساواک به آیتاللّه لنکرانى
ساواک در گزارشهاى متعدد خود تمامى حرکات و فعالیتهاى شیخ را زیرنظر داشت، ما به چند نمونه از آن اشاره مىکنیم :
3 / 9 / 38 حسن صدر مدیر روزنامه قیام در مجلس ختم برادرِ شیخ حسین لنکرانى سخنرانى کرد.
5 / 6 / 40 روز جمعه 10 / 6 / 40 بنا به دعوت قبلى که توسط شیخ حسین لنکرانى شده بود اعضاى جبهه ملى کرج به همراه عدهاى از اعضاى جبهه ملى تهران، به منزل شیخ حسین لنکرانى آمدند.
30 / 3 / 41 اخیرا از طرف سالنامه گلستان مصاحبهاى با آقاى شیخ حسین لنکرانى به عمل آمده و اظهارات وى را در اوراقى چاپ و منتشر کردهاند. طرفداران شیخ حسین لنکرانى مقدارى از اوراق حاوى اظهارات نامبرده را در کرج به فروش مىرسانند.
به گزارش ساواک:
در خرداد 1345 لنکرانى توسط دوستان خود در تهران و شهرستانها، شایع کرد که رژیم قصد دارد امام خمینى را ترور کند. و به خود امام نیز پیغام فرستاد که مواظب جان خود باشد. در همان روزها به ساواک تهران دستور داده شد، توسط مأموران مخفى از خانه لنکرانى مراقبت کامل به عمل آمده و مذاکرات و مسائلى که توسط وى و شرکتکنندگان در جلسات وى مطرح مىگردد به وسیله نوار، ضبط و به ساواک ارسال مىگردد.[26]
ارتباط با شهید آیتاللّه سید محمدرضا سعیدى خراسانى
آقاى لنکرانى با شهید آیتاللّه سعیدى ارتباط داشت. همانطور که در اسناد متعدد این مجموعه و نیز اسناد انتشار یافته از آیتاللّه سعیدى و... آمده است گزارشگر ساواک وقایع و مباحث جلسات را به طور مرتب به مرکز گزارش نموده است.
با شهادت آیتاللّه سعیدى شیخ دو متن اعلامیه تشییع جنازه و دعوت عام از مردم را نوشت و بدون نام توسط دوستانش تکثیر و منتشر کرد. پس از شهادت ایشان هفت، هشت متن دیگر با نامهاى مختلف پخش شد. حتى دکتر عباس شیبانى پس از ختم دیدارى با شیخ داشت، متن دیگرى شیخ نوشت و جهت چاپ در اختیار دکتر گذاشت.
ساواک براى برخورد غیرمستقیم، اعلامیهاى علیه شیخ با عنوان «دین و عوام فریبى» و به امضاى جمعى از روحانیون تهران منتشر کرد! در بخشى از این اعلامیه، آمده است :
«اگر نسل جوان سابقه افرادى را که به سن کهولت رسیدهاند بیاد ندارد به طور حتم اشخاصى که سنین جوانى را پشت سر گذاشتهاند کم و بیش از فعالیت آنهایى که هماکنون در زیر ماسک دیانت و چهره حق به جانب به عوام فریبى مشغولند آگاهند. اگر آنهایى که براى منافع شخصى هر روز به رنگى و هر لحظه به شکلى در مىآیند و حتى با داشتن عضویت در حزبى که پایه آن بر مبناى الحاد و کفر بنا شده به لباس مقدس روحانیت در آمدهاند کمى به خود آیند و به عواقب شوم بیگانهپرستى بیندیشند در زیر ضربات وجدان (اگر وجدانى داشته باشند) آسوده خاطر نخواهند نشست حسین لنکرانى چهره معروف و شناخته شده حزب توده سابق که به اتفاق برادرانش سوگند وفادارى به مرام کمونیست و تودهگرى یاد کرده اینک با تغییر قیافه و افزودن عنوان دیگرى (شیخ) بر اسم خود از دین مبین اسلام که مخالف سرسخت مرام اشتراکى است پشتیبانى و طرفدارى مىکند...[27]
پس از تکثیر و ارسال وسیع آن در شهرها، براى روحانیون استانها، خود ساواک در گزارشى مىنویسد: «بسیارى این حرکت را به ساواک منتسب مىکنند...»![28]
در سال 1347
در سال 1317 جلسات سیار با شرکت برخى از مدرسین و مبارزین برگزار مىشد. این جلسات هفتگى مباحث روز را مرور و پیرامون اوضاع کشور بحث مىشد. ساواک گزارش مىدهد.
در اردیبهشت 1347 والده آیتاللّه لنکرانى درگذشت. شخصیتهاى مختلف دینى و سیاسى کشور آیات عظام قم و تهران برخى از زندانیان سیاسى و با ارسال تسلیت و چاپ آگهى در مطبوعات و نهایتا برگزارى مجلس ختم با شکوه از سوى آیات و حججالاسلام در مسجد ارک تهران برگزار شد. آیتاللّه سید محمود طالقانى به عنوان صاحب عزا جلوى درب مسجد ایستاده بود.
عمدتا در ارسال تسلیت از عناوین «... توفیق ایشان را در پیشبرد اهداف اسلامى و تنویر افکار مسلمین آرزو مىکنیم» استفاده شده است. مرحوم حجهالاسلام سید احمد خمینى در نامهاى ضمن تسلیت مىنویسد: اگر از حال ما بخواهید روزگار را کمافىالسابق ـ البته با فشار بیشتر مىگذرانیم. فشار بیشتر مقصود این است که شبها هم مأمور گذاشتهاند و به طور کلى عبور و مرور را قطع کردهاند. البته این نمک مبارزه است خداوند مثل شماهایى را از عالم اسلام نگیرد.[29]
سیرى در اندیشههاى سیاسى آیتاللّه لنکرانى
بهائیت
به نیرنگ انگلستان، با دست روسیه تزارى، ـ و بهائیه و از به شکل یک کانون جاسوسى و ستون پنجم ایجاد شد.[30]
پس از تغییر رژیم تزارى روسیه به رژیم بالشویکى. بهائیت سهم روس هم نصیب انگلستان شد و در اثر جنگ دوم جهانى و تفّوق میراث خوار استعمار، بهائیت هم ضمیمه دستگاه جاسوسى امریکا گردید و مانند وهابیسم و صهیونیسم «مخلوق انگلستان» شش دانگ به خدمت گذارى عمو سام و در کنف حمایت و حمایت بىدریغ ـ درآمد.
15 خرداد
من پانزده خرداد را حقّ دارم به قیام ملّى خالص عدالتخواهى اسلامى تعبیر کنم.[31]
وصیت
بخوانید چه مىنویسم :
دقت کنید و آنچه را که این خدمتگزار سالخورده صمیمى شما که تمام عمر خود را در راه شما خرج کرده و پاداش خود را فقط و فقط از خدا خواسته و به شکل مفتاحى به شما عرضه دارد.[32]
مقام شیخ فضلاللّه نورى
مرحوم شیخ نورى را مرحوم میرزاى بزرگ استعمار شکن، و درهم کوبنده قرارداد تنباکوى رژى انگلیس «با اینکه اگر در عتبات مانده بود» (مرجع بعد از او بود) مخصوصا براى مقصود موضعى و موقعى بالاتر و مهمترى از طرف خود و براى خود روانه ایران و تهران ما فرمود.[33]
شیخ نورى ـ میرزاى حسن آشتیانى
مرحوم میرزاى بزرگ، مرحوم شیخ نورى را به منزله نفس خود و شخص خود مىدانست. عظمت روح شیخ و اخلاص خاصه اسلامى او و توجه به حفظ مراتب و موقعیتهاى لازم دینى، مانع این شد که در نقش مؤثر خود فتواى استاد بزرگوارش مرحوم میرزاى شیرازى راجع به قضیه رژى و تنباکو به احترام بزرگ مرد عالم بزرگوار حاج میرزاحسن آشتیانى (اعلىاللّه مقامه الشریف) که حوزه وقت درسش در تهران مانند شعبهاى از حوزه نجف بود، در مخالفت با قرارداد رژى بیش از مقدار لازم تظاهر نماید.[34]
خاطراتى از پدر
روزى در خدمت مرحوم پدرم بودم، در منزل مرحوم حاج عبداللّه سقط فروش همسایه نزدیک منزلمان و مىدیدم آن بزرگوار نظر به سوابقى با حال گریه خطاب به پدرم مىگفت:
حاج شیخ! من که قصد خیر داشتم ولى کار این طور از آب درآمد. آیا جواب خدا را چه بدهم؟ و مرحوم پدرم ایشان را تسکین دادند. آقا شما که متوجه انمألاعمال بالنّیات هستید.
آقا لاتقنطوا، آقا لاتیئسوا... آن بزرگوار را سکوت و آرامش دست داد.[35]
استاد و شاگرد
آیتاللّه لنکرانى نقل مىکرد، روزى آیتاللّه حاج میرزا مهدى الهى قمشهاى نزد من آمد و دیدم که حالى ملتهب و شگفت زده دارد. پرسیدم : مطلبى روى داده است؟ گفت : در قم، حضور آیتاللّه خمینى بودم، در خلال صحبت، لطیفهاى عرفانى مطرح ساخت که به نظرم خیلى بلند و والا آمد. گفتم : خودتان به این نکته رسیدهاید؟ گفت : نه از افاضات استادم مرحوم آیتاللّه حاج میرزا محمدعلى شاهآبادى است. الهى قمشهاى افزود : از دو چیز در شگفتم، یکى فکر بلند استاد و مقام عالى او که به چنین نکتههایى والا و بکرى رسیده بود، و دیگرى، خلوص و تواضع شاگرد که مىتوانست آن لطیفه بکر و بلند را زاده فکر خویش شمارد و برعظمت خود در چشم دیگران بیفزاید ولى بى هیچ درنگى، آن را از افاضات استاد شمرد و بدین گونه زحمات وى را پاس داشت. در شگفتم از تبحرّ استاد، و اخلاص و تواضع شاگرد.[36]
منابع مقدمه
1ـ خاطرات مستر همفر با مقدمه آیتاللّه لنکرانى، ترجمه على کاظمى، قم، 1358.
2ـ فصلنامه تاریخ معاصر ایران، شمارههاى 12ـ 13ـ 22 = مصاحبه با آقاى حسین شاهحسینى
3ـ نگاهى بر زندگى پربار بزرگ مرد دین و سیاست، حجهالاسلام على ابوالحسنى، تهران، 1369 بدون آدرس
4ـ مقاله زندگى و مبارزات آیتاللّه لنکرانى، حجهالاسلام ابوالحسنى، فصلنامه تاریخ معاصر
5ـ مطبوعات 1320ـ 1332
6ـ خاطرات حجهالاسلام سید محمود محتشمى، تهران، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى
7ـ مجموعه اسناد یاران امام، 30 جلد، تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى
8ـ سالنامه دنیا
[1]- زندگینامه آیتاللّه شیخ حسین لنکرانى / على ابوالحسنى.
[2]- اسناد ساواک.
[3]- فصلنامه تاریخ معاصر /
[4]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران
[5]- خاطرات سیاسى رجال ایران ج اول، به اهتمام على جانزاده، تهران 1372، ص 119 به بعد
[6]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران
[7]- شایسته است... محترم حداقل از فرازهایى از اعلامیه موصوف اشاره مىفرمودند، تا همچون مطالب گذشته متهم به غیبگویى تاریخى و ...
[8]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران
[9]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران
[10]- اگر مسبوق به سابقه بوده است فرازهایى از ...
[11]-رسالهى لواى بینالنهرین، چاپ چهارم، تهران، جریده اتحاد اسلام مطبعه برادران باقرزاده، 1301 شمسى، 72 ص
[12]- محمد هاشمى در کتاب تاریخ مطبوعات
[13]- مرحوم آیتاللّه شیخ مهدى خالصىزاده.
[14]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره 13 و 14
[15]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران ـ ش 13 و 14، ص 322.
[16]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره 13 و 14 صفحه 311.
[17]- تاریخ معاصر ایران شماره 13 ـ 14، 1379، ص 333
[18]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران ـ شماره 14 ـ 13، ص 310.
[19]- در آذرماه 1324، پیشهورى به عنوان وکیل تبریز در مجلس چهاردهم انتخاب شد که اعتبارنامهاش تصویب نشد و همین امر به تشکیل فرقه دمکرات ـ به دستور اتحاد جماهیر شوروى سوسیالیستى ـ و اعلام حکومت خودمختار انجامید.
[20]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران ـ شماره 13 و 14، ص 37
[21]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره 17 ص 284
[22]- فصلنامه معاصر ایران شماره 17، ص 250
[23]- فصلنامه تاریخ معاصر ایران شماره 13 ـ 14، ص 309
[24]- همان، شماره 23 پاییز 81، ص 15
[25]- همان ص 17
[26]- تاریخ معاصر ایران ـ شماره 23 ـ پاییز 1381
[27]- همان
[28]- همان
[29]- همان ص 23 ـ 24
[30]- مقدمه آیتاللّه لنکرانى بر خاطرات مستر همفر، ترجمه على کاظمى، تهران، 1358
[31]- همان، ص 9
[32]- همان، ص 17
[33]- همان، ص 17
[34]- همان، ص 18
[35]- همان، ص 21
[36]- ابوالحسنى ـ فصلنامه تاریخ معاصر ایران ـ ص 32