تاریخ سند: 29 شهریور 1343
موضوع: جلسه صبح جمعه منزل دکتر صحت
متن سند:
گزارش اطلاعات داخلی
شماره: 1295 /20 الف
موضوع: جلسه صبح جمعه منزل دکتر صحت تاریخ گزارش: 29 /6 /43
در روز جمعه 27 /6 /43 آقایان دکتر صحت، فرهمند، کبیر وکیل دادگستری با حضور مأمور نفوذی ضمن صحبتهای خصوصی چنین بیان داشتهاند آقای فرهمند ضمن شرحی اوضاع خراب ایران گفتند چند شب قبل به رادیو گوش میدادم و شخص اول کشور فرمودند که من در دوره سلطنت خودم چه اقداماتی کردهام البته اعلیحضرت مایل هستند که اصلاحات بشود اما ما مردم که خراب و فاسد هستیم خود مانع پیشرفت ایران میشویم مثلاً در دوره نخست وزیری دکتر امینی شکر را گران نمودند در صورتی که همین گرانی شکر را میخواستند در دوره دکتر اقبال عملی کنند و دکترا اقبال گفته بود چون شکر مورد احتیاج اکثریت فقیر ملت ایران است من محال است گرانی شکر را تصویب کنم ولی دکتر امینی کرد آقا باور کردنی است که شکر کیلوئی ۷ ریال وارد ایران شود و دولت کیلوئی ده ریال عوارض و مالیات بگیرد؟ ضمناً منافع تاجر از شکر نیز ظالمانه است. آقای کبیر به دکتر صحت میگوید قربان خرابی کار ما بعلت نداشتن اصالت در افکار و عقایدمان است تا روزی که زمامداران ما ظاهرسازی و نیرنگ و مردم فریبی را کنار نگذارند و در حقیقت از روی کمال خلوص خدمت به مردم نکنند محال است ملت بدور آنها جمع شوند و آنان بتوانند کاری از پیش ببرند مثلا در این کشور شاه همه کاره است. شاه هست. نخست وزیر است وزیر جنگ هست. رئیس مجلس سنا و شورا هست و توقع هم دارد که همه کارها جریان عادی داشته باشد روزی که شاه سابق رفت و آن فشار سنگین از روی کارها برداشته شد در آن واحد شیرازه کلیه کارهای مملکت از هم پاشید زیرا اصالت در کار نبود فشار بود و موقعی که این وزنه سنگین از روی فنرها برداشته شد فنرها بالا پریدند باز در دوره شاه سابق کارها هم اصیل بود و هم بعضیهایش اصیل نبود. ولی انجام بعضی کارهای بیاصیل باعث شد به محض رفتن شاه فقید رشته امور از هم پاره شد روزی در جلسهای با دکتر امینی روبرو شدم و او میگفت که برای این مملکت چنین و چنان کردم من گفتم آقا بیربط حرف نزن تو هیچ کاری برای مردم نکردی مگر تو همان کسی نیستی که مجلس را بستی فوراً توی حرفم دوید و گفت تو دیگر چرا این حرفها را میزنی خلاصه میخواست بگوید شاه دستور داد و مجبور شدم خلاصه وقتی که خلوت شد در گوشهای من را گیر آورد و گفت بخدا من قصد بستن مجلس را نداشتم شاه فشار آورد من گفتم استدلال تو غلط است زیرا تو برای نخست وزیری نرفتی که شاه عقب تو فرستاد و تو نمیبایست پیشنهاد شاه را قبول کنی و بگوئی من نیستم خداحافظ تا وقتی که او (یعنی شاه) پیشنهاد میکرد که وزیر جنگ و دو نفر دیگر از وزراء را خودش تعیین نماید تو چرا قبول کردی میبایستی بگویی نه اما من از دست دکتر مصدق صدمه زیاد کشیدهام ولی ایمان و عقیده دارم که او کلیه کارهایش مملو از اصالت و صداقت بود. دکتر امینی روزی با من صحبت میکرد راجع به اوضاع اقتصادی ایران و بالاخره من او را قانع نظریات خودم کردم دکتر امینی گفت خوب حالا که اینطور است هر وقت من نخست وزیر شدم تو را وزیر بازرگانی میکنم که اصلاحات را شروع کنی ولی موقعی که مصدر کار شد همه اینها را فراموش کرد و اقتصاد کشور را بکلی از بین برد من گله ندارم که او چرا من را وزیر اقتصاد نکرده من میگویم ایمرد تو میبایستی در دوره نخست وزیری خودت من را بخواهی و بگوئی لااقل اظهار عقیده بکن و از اظهارات من که قبلاً خودت آنها را پسندیده و قبول کرده بودی استفاده بکن علت اینکه امینی موفق به اصلاحات نشد برای این بود که اصالت در کارش نبود دکتر صحت پرسید این موضوع الموتی چیست با این چه میکنند؟ کبیر گفت من از امینی گله کردم که در دادگستری آنهمه قاضی خوب و ورزیده داشتیم و تو چرا الموتی را وزیر دادگستری کردی؟ جواب داد حالا کار از کار گذشته انشاءالله در کابینه بعد اصلاح میکنم به او گفتم دیگر کابینه بعد را خواب ببین عنقریب کنار میروی و دیگر هم هیچگاه نخست وزیر نخواهی شد. خلاصه جرم الموتی این است که چرا محاکم را منحل نموده است. دکتر صحت گفتای راستی راجع به دکتر سنجابی1 چی دیشت روزنامه را ملاحظه فرمودید کبیر گفت خیر دکتر صحت گفت بطرز زشت و زنندهای نوشته شده بود که او را از کار برکنار کردهاند و اضافه نمود اخیراً زیاد تندرو شده بود بدون کسب اجازه به ایران میآمد و برمیگشت و در آنجا مصاحبه تشکیل میداد و از قرار معلوم تغییر عقیده داده بود در این هنگام آقای کبیر سخنان قبلی خود را ادامه داده و اضافه کرد اگر شاه بخواهد مثل مصدق و مدرس محبوب شود و اصلاحات را به اتمام برساند باید در کلیه اظهارات و اقدامات خود راستگوئی و اصالت محض را بکار ببرند و نشان ملت بدهد و موقعی که مردم ایمان آوردند آن وقت همه کارها درست خواهد شد. شاه اگر میخواهد وجهه مصدق را پیدا کند باید بگوید هر نوع حکومتی که مایل هستید خودتان برگزینید و جمهوری بکنید و هر کس را مایلید رئیس جمهور کنید و من خودم را هم کاندید ریاست جمهوری میکنم بحث و گفتگو در ساعت ۱۱۳۵ پایان مییابد.
رونوشت برابر اصل است.
توضیحات سند:
___
1- دکتر کریم سنجابی: کریم سنجابی در سال ۱۲۸۳ هـ.ش در ایل سنجابی در اطراف کرمانشاه به دنیا آمد. پدرش سردار ناصر سنجابی رئیس ایل سنجابی بود که سالهای متمادی با انگلیسیها در زمان جنگ جهانی اول پیکار کرده بود. تحصیلات ابتدائی، متوسطه و عالی را در قصر شیرین، کرمانشاه و تهران گذراند. در سال ۱۳۰۷ جزء گروه محصلین اعزامی به فرانسه بود و در پاریس دکترای حقوق را گرفت وی در سال ۱۳۲۲ به ریاست دانشکده حقوق دانشگاه تهران رسید. وی در دهه بیست به عضویت حزب ایران درآمد و یکی از افراد مؤثر در تأسیس جبهه ملی در سال ۱۳۲۸ هـ.ش بود دکتر سنجابی در سال ۱۳۳۰ وزیر فرهنگ دولت مصدق بود و در همان حال قاضی اختصاصی ایران در دادگاه لاهه بود. پس از مدتی کوتاه وزرات فرهنگ را دکتر مصدق به دکتر حسابی واگذار کرد. سنجابی در جبهه ملی چندان فرد فعالی نبود. اگرچه وفاداری خود را در جبهه ملی اول و دوم همچنان حفظ کرد ولی از وی چندان حرکت مؤثری دیده نشد و منشاء اثری نبود. پس از انحلال جبهه ملی دوم، سیاست صبر و انتظاری که این جبهه در پیش گرفت به دکتر سنجابی نسبت داده میشد. او به همراه شاپور بختیار و داریوش فروهر در سال ۱۳۵۶ نامه سرگشاده برای محمدرضا پهلوی نوشتند و در آن خواستار اجرای قانون اساسی شدند دکتر سنجابی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در یک عقبنشینی از مواضع خود در پاریس با حضرت امام خمینی (ره) دیدار کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی وزیر خارجه دولت موقت در کابینه بازرگان شد و خیلی زود استعفا داد. وی در این زمان به بازسازی جبهه ملی اقدام کرد اما پس از مخالفتش با لایحه قصاص و صدور حکم ارتداد جبهه ملی از طرف حضرت امام خمینی (ره) سنجابی به آمریکا پناهنده شد و خاطرات خود را نوشت و منتشر کرد. وی در سال ۱۳۶۸ در سن ۹۰ سالگی در آمریکا درگذشت.
منبع:
کتاب
دکتر منوچهر اقبال به روایت اسناد ساواک صفحه 203