نام کتاب: روشنفکران
متن سند:
نام کتاب: روشنفکران
نام نویسنده: جلال آلاحمد
ناشر: انتشارات خوارزمی
تاریخ چاپ و تیراژ و تعداد صفحات: ۸۸ صفحه
سوابق:
در مجله فردوسی مورخ ۱۸/۱/۴۷ نوشته شده که کتاب بهزودی منتشر خواهد شد و اضافه گردیده که دو فصل از آن در مجله جهان نو هنگام سردبیری دکتر رضا براهنی درجشده است. در تاریخ ۱۵/۷/۴۷ ساواک تهران نوشته است که کتاب مزبور در دست چاپ بوده و قرار است در مهرماه ۴۸ منتشر شود پاسخ داده شد که چاپخانه مربوط توجیه گردد نسبت به اخذ مجوز قانونی برای کتاب اقدام کند. نام کتاب مزبور در لیست کتب نامناسبی که وزارت فرهنگ و هنر از مهرماه ۵۱ تا دیماه ۵۲ بررسی کرده و غیرقابل انتشار تشخیص داده ذکر شده است. در کمیسیون بررسی مسائل روز مورخ ۲۸/۹/۵۲ متشکله در وزارت اطلاعات نماینده وزارت فرهنگ و هنر مطرح نمود که کتاب مزبور بدون اخذ شماره ثبت از کتابخانه ملی منتشر شده و مطالب آن تحریکآمیز میباشد. در تاریخ ۱۹/۵/۵۳ کتاب یاد شده موردبررسی (بخش ۳۴۷) قرار گرفت و مطالب نامناسب آن به شرح زیر میباشد:
جلال آلاحمد ابتدا ضمن بحث پیرامون برداشت گروههای مختلف از کلمه روشنفکر و تلقی گوناگون از شخص روشنفکر در صفحه ۵ میافزاید: «روشنفکر کسی است که در «نظر» و «عمل» برداشت غربی دارد. یعنی از «علم» و «دموکراسی» و آزاداندیشی حرف میزند و چون در اینجا از دو تای اول (علم و دموکراسی خبری نیست ناچار او میماند و آزاداندیشی.» در زیر نویس صفحه ۸ ضمن اشاره به اثری از مهندس مهدی بازرگان او را چنین معرفی کرده است: «سابقاً استاد دانشگاه و فعلاً زندانی سیاسی.» در صفحات ۱۰ و ۱۱ با اشاره به اینکه در اجتماع آزاد بهموجب منشور ملل متحد و قانون اساسی هر کارگر ساده یا زارعی هم میتواند در اثر نشان دادن لیاقت استادکار شود و بعد تحصیل و کارآموزی بیشتری ببیند و شاید بتوان در بین آنها روشنفکرهایی یافت میافزاید: «لیکن ما در ایران با ۷۵ درصد جمعیت مملکت سر و کار داریم که دور از شهرهای بزرگ هنوز به رسم دوره س اسانی مشاغل میانشان ارثی است. حتی در اغلب شهرهای ولایتی نیز چنین است. یعنی چون امکان انتخاب نیست. چون مدرسه و کلاس تخصص دهنده نیست، چون زندگی به روال عهد خویش و لولهنگ و بوق سردر حمام و سوزاندن تپاله میگذرد. فرزندان ما تا مدتهای مدید پس از این همان کاری یا شغلی را خواهند داشت که پدرانشان داشتهاند. یعنی حکم کلی اجتماع امروز ما همان است که بر اجتماع (کاست) متحجر ساسانی صادق بود» «این امر مسلم است که در مملکت ما اولین مشکل روشنفکران زیستن در محیطی قرون وسطایی است. به این طریق است که روشنفکر ایرانی در یک محیط بهاصطلاح فرهنگی عقب مانده ادای آدمی را در میآورد که باید در یک محیط تحول یافته ماشینی کار و زندگی کند.» در صفحه ۱۳ مینویسد: «زادگاه اول روشنفکری اشرافیت است و فوراً بیافزاییم که اشرافیت اواخر دوره قاجار و در این اواخر دوره قاجار است و حکومت صد روزه ضیاءالدین که چنان تکان شدیدی به اساس زندگی و تصورات ذهنی آن اشرافیت داد و خواب طلائی اوایل مشروطیت چنان پرید که حتی فرصت نکرد بفهمد حضور قزاقها که تازه از قزوین رسیده بودند چگونه صورت گرفت و هنوز فرصت چشم خود را مالیدن نکرده بود که دید داستان - داستان مجلس مؤسسان است و بعد غمنامه دوره بیست ساله پیش از شهریور» نویسنده در صفحه ۱۴ این دوره را دوره دیکتاتوری نامیده است و سپس مصدق و دکتر امینی را از اندک افرادی دانسته که از اشراف بوده و جانی به خطر انداخته و در امری اجتماعی مؤثر شدهاند. سپس در همین صفحه مینویسد: «به هر صورت اگر روشنفکری رمقی ندارد به دلیل این است که مشروطیت نتوانست اشرافیت را از میدان خارج کند که هیچ - یکسره به دست ایشان بنا گذاشته شد تا به دست نظامیها سپرده شود.» در صفحات ۱۶ و ۱۷ ضمن اشاره به اینکه زادگاه سوم روشنفکری مالکیت ارضی و حشمداری ایلات است پیرامون اینکه نمایندگان مجلس اغلب از مالکان بزرگ یا رؤسای ایلات بوده که فرزندان خود را به دانشگاههای داخل و خارج فرستاده و این فرزندان پس از فراغت از تحصیل در انجام کارهای پدرانشان آدمهای درماندهای شدهاند مینویسد: «به نظر من مجموعه نابسامانیهایی که منجر به فروش اجباری اما نیمه کاره اراضی شد ناشی از این واقعیت است که روشنفکر مالکزاده یا ایلی در کار خود در مانده بود. نه میتوانست به درآمد ناچیز روشنفکری قناعت کند و نه میتوانست به سبک پدران خود مالک باشد یا رئیس ایل» در صفحه ۱۸ پس از معرفی یک دسته دیگر از روشنفکران تحصیل کرده که به خود متکی بوده و وابسته به هیچیک از گروههای اشراف، روحانیت و مالکین بزرگ نیستند و امید مملکت به این گروه روشنفکران است میافزاید: «اما هر چهار دسته روشنفکرانی که بر شمردیم اغلبشان در این خصیصه وحدت دارند که متاع روشنفکری را به کسی بفروشند که گرانتر میخرد و این خریدار محض البته که طبقه حاکم است. پس به راحتی خود را در اختیار طبقهای میگذارند که کیسهاش از پول نفت انباشته و انتشارات و سانسور و قدرت را در اختیار دارد.» در صفحه ۳۲ ضمن طبقه بندی روشنفکران در ایران بر حسب مشاغل آنها گروه اول را استادان، قضات و دبیران معرفی کرده و اضافه میکند: «من در میان این دسته نیز برای آنها که از دانشسرای عالی در آمدهاند ارزش روشنفکری بیشتری قائلم. به این دلیل که هم ازنظر عده فراوانند و هم آزاداندیشی ناشی از زندگی در دانشسرای عالی را با خود دارند که در وقایع سیاسی مملکت از سال ۱۳۱۶ به این طرف (تاریخ اولین اعتصاب دانشسرای عالی) جای پای ایشان را میتوان دنبال کرد و گمان میکنم به همین دلیل خاص بوده که در اواخر سال ۱۳۳۱ همه دانشسراها را بستند.» در صفحات ۸۰ و ۸۱ در نامه حسین ملک به جلال آلاحمد ضمن شرح مشاهدات خود در سوریه و اردن و عراق (زمان حکومت عارف) و فاصله عجیب مردم این کشورها با حکومتهای آنها میافزاید: «این فاصله را وقتی ما اولبار به فرنگ میرویم بین مردم و حکومت ایران بیشتر احساس میکنیم. چون در فرنگ این فاصله بسیار کم است. اما ما اولبار که به فرنگ میرویم بین مردم و حکومت ایران بیشتر احساس میکنیم. چون در فرنگ این فاصله بسیار کم است. اما وقتی نقاط مقایسه زیاد میشود آدم بهتر این مطلب را درک میکند. در همین نامه در صفحه ۸۷ خطاب به جلال آلاحمد در مورد روشنفکران مینویسد: «من اصطلاح تو را، خیانت یا خدمت روشنفکران، خیلی نمیپسندم. آنها نقشی دارند و هر کس که نقش خود را بازی میکند نه خدمتی انجام میدهد نه خیانتی. مثلاً من که هیچ گاه نمیتوانم با حکومت فعلی ایران سازگار شوم خدمتی انجام نمیدهم بلکه بهمقتضای طبیعت خود عمل میکنم.» در صفحه ۸۸ در نامه مزبور میافزاید: «این روشنفکران در شرایط کنونی ایران که در آن حکومت موجود است نه دولت یعنی دستگاه حاکمه نتیجه عوامل ارگانیفیکاتور خود جامعه نیست. به دو گروه تقسیم میشوند: آنها که هوش کمتری دارند و درکشان از مسائل سطحیتر است در خدمت حکومتند و پی آب و علفند... دسته دوم آنهایی که در مقابل حکومت موجود قرار دارند و اینها در حال حاضر متأسفانه جای خود را در این مجموعه در هم پیچیده درست تشخیص نمیدهند. از آنجا که افکار آزادیخواهانه آنها اغلب از ادبیات خارجی سرچشمه میگیرد نقش اساسی مذهب و فرهنگ را در مقابله با سیستم حکومتی که اصولاً بیگانه است درک نمیکنند... عامل نیرومند مقابله کننده با رژیم را باید در Consensur خود جامعه ایران جستجو کرد. مضره اعلام شود – ثابتی۸/۲/۵۴
توضیحات سند:
________
۱-حسین ملک: فرزند محسن متولد ۱۲۹۹ در اراک. وی نیز به همراه برادر خود خلیل ملکی در سال ۱۳۲۰ به حزب توده پیوسته در سال ۱۳۲۶ نیز جزء انشعابیون از حزب بود. به همین ترتیب تا تشکیل «جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران» به همراه برادر خود بود. در تاریخ ۳۲/۷/۲۷ دستگیر و درت اریخ ۳۲/۹/۱ آزاد میشود. وی که مهندس کشاورزی و کارمند وزارت کشاورزی منابع طبیعی بود برای ادامه تحصیل به فرانسه میرود و در جامعه سوسیالیستهای ایرانی مقیم اروپا فعالیت میکند و هنگامیکه در سال ۱۳۴۱ برای تکمیل پایان نامه دکترای خود در رشته اقتصاد کشاورزی به هند مسافرت میکند و مدتی نیز در تهران اقامت میکند اجازه خروج مجدد به وی داده نمیشود تا اینکه ضمن درخواست از ریاست ساواک و مساعدت وی به فرانسه باز میگردد. ملک از سال ۱۹۶۷ بهعنوان کارشناس سازمان جهانی خواربار در کشورهای زیر خدمت میکند. ماداگاسکار ۲ سال، مراکش ۱ سال، هائیتی ۵ ماه. حسین ملک پس از مراجعت به کشور مجدداً به استخدام وزارت کشاورزی و منابع طبیعی در آمد و در سال ۱۳۵۵ با مساعدت نخستوزیر وقت از این وزارتخانه به وزارت تعاون و امور روستاها منتقل شد. ساواک در پاسخ به استعلام برای این انتقال جواب میدهد: «با توجه به همکاری که مشارالیه بهطور غیرمستقیم با ساواک انجام میدهد و همچنین طرز تفکر فعلی که قصد خدمتگزاری داشته با ارجاع شغل مربوط با وی موافقت میکند.»
منبع:
کتاب
جلال آل احمد به روایت اسناد ساواک صفحه 285