تاریخ سند: 12 خرداد 1342
تیمسار ریاست ساواک
متن سند:
تیمسار ریاست ساواک
پیرو 188 ـ12 /3 /42
صبح فردا عاشورا شریعتمدارى در مدرسه فیضیه صحبت خواهد کرد مضمون صحبت وى انتقاد از دولت خواهد بود ساعت 17 نیز خمینى بمدرسه فیضیه خواهد رفت و صحبت خواهد کرد و احتمالاً حملات شدیدى بدولت نموده و در اطراف زد و خورد مدرسه فیضیه مردم را تحریک خواهد نمود طبق اطلاعى که از چند منبع تأیید نشده عصر عاشورا را قصد دارند مأمورینیکه در وقایع مدرسه فیضیه بنظر آنها دخالت داشتهاند مضروب و مصدوم نمایند و احتمال مىرود و به دائره انتظامى هجوم نمایند بکار بردن گردان سرباز موکول باجازه تیمسار سپهبد نصیرى1 ریاست شهربانى کل است که پس از تماس در صورت تصویب داخل در عمل خواهند شد محل این گردان در 12 کیلومترى است شهربانى قم تقاضا نموده این گردان در ساعت 15 روز عاشورا که دستجات عزادارى متفرق شدهاند در شهر قم مانورى بدهند و سپس در شهربانى متمرکز و اجازه بکار بردن آنها در صورت ضرورت بشهربانى قم داده شود از صبح روز جارى عدهاى از اهالى قریه جمکران که در حدود یکصد نفر میباشند و با سلاح-سرد و گویا گرم مجهز هستند خمینى را محافظت مینمایند چون ممکن است بساواک نیز تعرض نمایند مستدعى است اوامر مقتضى ابلاغ فرمائید فردا سعى مىشود مامورین این ساواک حتىالمقدور از شرکت در اجتماعات خوددارى نمایند.
تلگرافچى 190 ساعت 2230 بدیعى
12 /3 /42
توضیحات سند:
1ـ تیمسار سپهبد نعمتاللّه نصیرى فرزند عبدالممالک که مدتها نماینده مجلس شوراى ملى بود، در سال 1313 با درجه ستوان دومى از دانشکده افسرى فارغ التحصیل شد و در-مرداد ماه 1314 به درجه سپهبدى رسید. ارتشبد نصیرى از عوامل موثر کودتاى امریکایىها در 28 مرداد سال 1332 بود. پس از سقوط دولت دکتر مصدق، نصیرى پلههاى ترقى و تقرب را بسرعت پیمود و مدتى بعد رئیس شهربانى کل و در بهمن ماه 1343 رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) و معاون نخست وزیر شد. و مدت 16 سال در سمت ریاست ساواک باقى ماند. نصیرى در سال 1356 پس از وقایع تبریز، از ریاست ساواک بر کنار و سفیر ایران در پاکستان شد. وى چند ماه بعد توسط رژیم و پهلوى دستگیر شد و در پادگان جمشیدیه محبوس گردید. بعد از پیروزى انقلاب، وى هنگام فرار از زندان دستگیر شد و سرانجام رأى اعدام او صادر گردید و حکم اعدام در ساعت 40 /23 روز بیست و ششم بهمن ماه سال 1357 به اجرا در آمد.
منبع:
کتاب
قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک - جلد 2 صفحه 354