تاریخ سند: 20 شهریور 1336
عصر روز شنبه 16/6/36 اللهیار صالح در منزل خود میگفت پس از اعلام تشکیل جمعیت آزادی، عدهای از اعضاء حزب ایران که مدتی است فعالیتی ندارند
متن سند:
شماره: 2237/الف
تاریخ: 20 شهریور ماه 26[1336]
گزارش
13360620
عصر روز شنبه 16 /6 /36 اللهیار صالح در منزل خود میگفت پس از اعلام تشکیل جمعیت آزادی، عدهای از اعضاء حزب ایران که مدتی است فعالیتی ندارند، به او مراجعه و تقاضای تجدید تشکیلات و فعالیت حزب ایران را نمودهاند، ولی چون تاکنون از طرف مقامات انتظامی برای تجدید فعالیت حزب مذکور روی موافق نشان داده نشده، از انجام تقاضای مراجعین1 خودداری کرده است.
اللهیار صالح اظهار داشته با اینکه مقامات آمریکایی نسبت به زمامداری وی نهایت علاقمندی را نشان دادهاند، معهذا تاکنون در این مورد اقدام مؤثری به عمل نیامده است و چندی قبل هم با توجه و استفاده از این موضوع، اعلامیهای به طرفداری2 از دکترین آیزنهاور3 منتشر نموده و چون با عکسالعمل شدید مخالفین مواجه و سر و صدای زیادی در مجلس به راه افتاد و اعلیحضرت همایونی شاهنشاه هم به طور غیرمستقیم با این جریان مخالفت فرموده و مخصوصاً از طرف والاحضرت شاهدخت اشرف پهلوی4 به منظور غیرقانونی شناختن حزب ایران و بازداشت وی فشار زیادی به دولت وارد آمد، لذا فعالیت را متوقف کرده و اکنون هم که زمینه تا حدی جهت فعالیت حزب ایران مساعد شده، باز حتیالمقدور از هرگونه اقدام تند در اینباره خودداری خواهند نمود.
منبع . کاملاً موثق
ارزش خبر . تائید شده
دایره 3
فیش . اللهیار صالح
توضیحات سند:
1. در اصل: مراجعیت
2. در اصل: طرفداران
3. دوایت دیوید آیزنهاور معروف به «آیک» در سال 1890م در تگزاس به دنیا آمد. در طول جنگ جهانی دوم ژنرال ارتش و فرمانده عالی نیروهای متفقین در اروپا بود. از سال 1953 تا 1961م رئیس جمهور آمریکا بود و در سال 1969م از دنیا رفت.
4. اشرف پهلوی، فرزند رضا در سال 1298 ش در زیر یک چادر چرمى در حومه شهر تهران از همسر دوم رضاخان به نام تاجالملوک متولد شد. اشرف دو دقیقه زودتر از محمدرضا برادر دوقلویش به دنیا آمد و از ابتدا داراى خلق و خوى تند و تیز بود. در حالى که محمدرضا در سوئیس در مدرسه لوزان مشغول تحصیل بود، اشرف که 17 سال بیشتر نداشت به همراه پدرش در لشکرکشى به آذربایجان و اطراف آن شرکت داشت. در 17 سالگى با علیمحمد قوام، پسر قوامالملک شیرازی ازدواج کرد ولى طولى نکشید که از او جدا شد. در زمان اشغال ایران و کنارهگیرى رضاشاه متفقین قبول کردند که اشرف در ایران بماند و رضاخان به وى اظهار داشت: «تو خوب مىدانى که باید اینجا بمانى. این وظیفه توست. از این به بعد در خانواده پهلوى تو تنها مرد هستى.» از همان زمان تا آخر عمر سلطنت پهلوى همواره اشرف بود که محمدرضا را سرپا نگه مىداشت و تصمیمات جدى و حساس را براى او مىگرفت.
اشرف عهدهدار تمامى جلسات تفریحى دربار بود و فوزیه خواهر ملک فاروق را وی براى اولین بار جهت همسرى شاه تعیین کرد. تنها زنى که تا حدودى اشرف را به ناکامى کشاند ثریا همسر دوم شاه بود که سرانجام با توطئه اشرف مجبور به طلاق شد.
اشرف در امور سیاسى و بینالمللى هم دخالت مىکرد و با رؤساى جمهور آمریکا (ترومن)، انگلستان (چرچیل) و شوروى (استالین) ملاقات نمود و تنها زن ایرانى است که داراى مدال پرچم سرخ از اتحاد جماهیر شوروى است.
اشرف سه ازدواج رسمى داشت، همسر دوم او پس از علیمحمد قوام، احمد شفیق یک جوان مصرى بیکار بود که در ایران به ریاست شرکت هواپیمایی انتخاب شد. مهدى بوشهرى همسر سوم اشرف بود. درخصوص فساد اخلاقى و روابط نامشروع وى مطالب زیادى در اسناد وجود دارد که در این جا یک نمونه ذکر شده است: «طبق اظهارات غیرنظامى حسین فدایى در زمان حضور والاحضرت اشرف در پاریس یک جوان که احتمالاً افکار ضد نظام داشته از روابط جنسى با ایشان فیلمى تهیه کرده و مدتى است که از دربار شاهنشاهى حقالسکوت دریافت مىکند و . »
طبق گزارشهای ساواک، اشرف به وسیله مصونیت ویژهاى که داشت اقدام به قاچاق مواد مخدر در سطح گسترده و بینالمللى نموده و یک بار نیز در چمدانهاى وی در فرودگاه سوئیس مقداری مواد مخدر یافت شد که باعث رسوایی رژیم پهلوی گردید. اشرف به وسیله نفوذ خانوادگى و صرف مبالغ هنگفت توانست مسئله را حل کند به طورى که روزنامه مذکور معذرت خواهى نموده و خبر را تکذیب و نسخههاى فروش رفته یک کتاب را که براساس این خبر در فرانسه چاپ شده بود جمعآورى کرد.
اشرف پس از پیروزى انقلاب به کشور فرانسه گریخت و مطالبى برضد جمهورى اسلامى در روزنامههاى پاریس به چاپ رسانید. طبق اسناد موجود وى در جلسهاى با حضور بنىصدر و مسعود رجوى و برخى دیگر از اپوزیسیون فرارى از کشور، در فرانسه شرکت کرده است. وی در سال 1394 در فرانسه درگذشت.
ر.ک: اشرف پهلوى به روایت اسناد ساواک، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخى، 1378
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد اول صفحه 88