زندگینامه
شاپور بختیار سال 1294 شمسى در منطقهى بختیارى از پدرى به نام محمدرضا سردار فاتح بختیارى و مادرى به نام نازبیگم ـ دختر «نجفقلى صمصامالسلطنه» که در اواخر حکومت قاجار به دو بار نخستوزیرى رسیده بود متولد شد.
در کودکى مادرش را از دست داد، وى تحصیلات مقدماتى را ابتدا در زادگاه و سپس در شهر اصفهان پى گرفت؛ سپس براى ادامهى تحصیل راهى لبنان شده و در مدرسهى «لائیکهاى فرانسوى» بیروت در رشته ریاضى فارغالتحصیل گردید. در سال 1313 هنگامى که براى ادامهى تحصیل قصد عزیمت به فرانسه را داشت خبر اعدام پدرش به دست رضاخان را دریافت و به ناچار به ایران بازگشت. وى پس از دو سال به پاریس رفت و در آنجا تحصیلاتش را ادامه داد، بختیار ابتدا در رشته فلسفه نامنویسى کرده و پس در 1318 دیپلم علوم سیاسى و نهایتا با اخذ مدرک در رشتهى حقوق از دانشگاه سوربن فارغالتحصیل گردید. وى در همین سال با زنى فرانسوى ازدواج و با اوجگیرى جنگ جهانى دوم، داوطلبانه به ارتش فرانسه پیوست. بختیار پس از پایان جنگ جهانى دوم با اخذ مدرک دکترا در شتهى حقوق، در سال 1324ش به ایران باز گشت وى در بدو ورود به کشور با شاه دیدار و به استخدام وزارت کار در آمد، و به تدریج به مشاغلى چون: مدیرکلى وزارت کار در استان خوزستان و در زمان نخستوزیرى دکتر مصدق به معاونت وزارت کار منصوب شد.
پس از کودتاى 28 مرداد 1332 به نهضت مقاومت ملى پیوست و با تشکیل «جبهه ملى» در سال 1339ش به عضویت شوراى مرکزى این حزب در آمد؛ از سال 1343 وى با در پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار به فعالیت در بنیاد پهلوى، شرکت قند، شرکت نساجى و نهایتا شرکت فرانسوى تا سال 1357 ادامه داد. در سال 1356 وى به همراه دکتر کریم سنجابى و داریوش فروهر نامه سرگشادهاى براى شاه مىنوشت، و در سال 1357 «حزب ایران» و «جبهه ملى» را مجددا فعال کرد. وى پس از سقوط دولت «ازهارى» در شرایطى بسیار حساس از سوى شاه مأمور تشکیل کابینه گردید.
بختیار در مدت 37 روز نخستوزیرى خود هم چون دولتهاى؛ «جمشید آموزگار»، «شریفامامى» و «ازهارى» دست به کشتار مردم زده و مرتکب جنایات بىشمارى شد. طرح هولناک بختیار مبنى بر کشتار نخبگان انقلاب که با همراهى ریاست ساواک ریخته شده بود، به خاطر اوجگیرى انقلاب و اختلاف در درون ارتش عملى نشد و توطئهى حکومت نظامى نیز در روز 21 / 11 / 57 با فرمان امام خمینى(ره) نقش برآب گرید. در روز 22 بهمن با پیروزى انقلاب اسلامى بختیار زندگى مخفىاى در تهران آغاز و در مرداد 1358 توسط عواملى به فرانسه پناهنده گردید، در آنجا وى با همکارى جمعى از سلطنتطلبان و فراریان «نهضت مقاومت ملى» را تأسیس و حرکتهاى ضد انقلابىاش را با همکارى کشورهاى عراق، اردن، مصر و عربستان سعودى آغاز کرد، و هم چنین از حمایت سرویسهاى اطلاعاتى غرب خصوصا «سیا» برخوردار و دولت فرانسه نیز امکانات کافى را در اختیارش قرار مىداد. همکارى با «جبهه نجات ایران» به رهبرى على امینى» و جریانات سلطنتطلب و براى طرح و اجراى «کودتاى نوژه»[1] از دیگر اقدامات وى در آغاز انقلاب بود که با هشیارى و مراقبت نیروهاى اطلاعاتى در ارتش، نخستوزیرى و پاسداران انقلاب اسلامى خنثى و عوامل آن در داخل دستگیر و در خارج مأیوس مىشوند.
در دوران جنگ تحمیلى «نهضت مقاومت ملى» همسو با سایر احزاب و جریانات ضد انقلاب در خدمت «حزب بعث» و «استخبارات» عراق قرار گرفت. با پایان جنگ و دورهى یأس و ناامیدى بر احزاب، گروهها و رجال ضد انقلاب در داخل و خارج سایه افکنده و بختیار که در تمامى کشورهاى اروپایى و امریکا داراى دفاتر و نشریات و رادیو بود، به تدریج از فعالیتش کاسته شد و رو به خاموشى نهاد. سرانجام در 16 مرداد 1370 شاهپور بختیار در اقامتگاهش در حومه پاریس و علیرغم مراقبت پلیس فرانسه که فرزند بختیار نیز عضوى از آن است بدست افراد ناشناس به قتل مىرسند و زندگى سراسر رمز و ابهام وى به این ترتیب خاتمه یافت.
عملکرد شاپور بختیار در تاریخ معاصر نیاز به بررسى بیشترى دارد، چرا که وى نقش مهمى در جبهه ملى، نهضت مقاومت ملى، حزب ایران، دربار و در تاریخ معاصر ایرانى داشته است، اسنادى که از وى باقى مانده است را باید به سه دسته تقسیم کرد.
الف) اسناد موجود در پروندهى او در ساواک، این اسناد داراى ابهامات فراوانى بوده و تا حدودى شخصیت او را منعکس مىکند.
ب) اسناد لانهى جاسوسى، تعداد سندهاى مربوط به وى بیش از 23 سند مىباشد. مسلما اسناد دیگرى بوده که قبلاً به امریکا منتقل یا در موقع تسخیر لانه جاسوسى بود، گردید!
ج) اسنادى که غیر مستقیم به فعالیتهاى خاص به او اشاره کردهاند، مانند مواقعى که به جبهه ملى، حزب ایران، ارتباط با آمریکایىها و... پرداخته شده است.[2]
امید است انتشار این اسناد گامى در روشن نمودن زوایاى پنهان و ناگفتهها و نانوشتههاى تاریخ معاصر باشد.
عضویت در حزب ایران
حزب ایران در اوایل دهه 1320 تأسیس و با تشکیل جبهه ملى در اواخر همین دهه، از ارکان اصلى آن گردید. رهبرى حزب از ابتدا تا نیمه دوم دهه 1340 با «اللهیار صالح» بود. این حزب یک شورا و کمیته مرکزى داشت که اعضاى برجسته آن عبارت بودند از؛ «زیرکزاده»، دکتر «کریم سنجابى» و مهندس «سیدکاظم حسیبى»، بختیار نیز در سال 1328 به این حزب پیوست.
اصول عقاید حزب اینگونه معرفى شده است:
«سیاست داخلى براساس دموکراسى و حاکمیت ملى، از لحاظ اقتصادى، سوسیالیسم با گرایش آزادى و حس میهندوستى است که نوعى آمیختگى ناسیونالیسم، سوسیالیسم، لیبرالیسم در آن دیده مىشد.»
بختیار پس از صالح رهبرى حزب را بهعهده گرفت و تا زمان قبول نخستوزیرى عهدهدار این سمت بود. شادروان جلال آل احمد در تحلیلى از ماهیت و شکل حزب ایران مىنویسد:
«حزب ایران نمونه کامل مجمع آدمهاى خوب و بىخاصیت و دنبالهرو بود. روشنفکرانِ از فداکارى بىخبر، خالى از شوروشوق، بیزار از ایجاد دردسر، همه در فکر نان و آب خویش و نمونههاى کاملى از حداقل روشنفکرى بودند. حزبى بود که آرمان نداشت. طبقات متضاد و منافع متضادشان را نمىشناخت. هدفهایش گنگ بود. تشکیلات را نمىشناخت و از اصول بىخبر بود. به همین علتها همیشه در دنباله وقایع بود و با همه آب و رنگى که عنوان دومین حزب بزرگ سالهاى 21 ـ 27 را به خود مىزد، به علت دنبالهروى از حزب توده، پس از برچیده شدن اثر بار مغناطیسى شمالى، شرایط زندگى براى آن حزب نیز دشوار گردید.»[3]
شادروان آل احمد این مطالب را در زمانى مىنویسد که دسترسى به هیچگونه سندى نداشته است و ماهیت اعضاى حزب هنوز کاملاً روشن نبوده است. اگر این تحلیل پس از انقلاب و با تکیه بر اسناد تهیه مىشد به زوایاى مهمترى اشاره مىگردید.
از سالهاى 1342 به بعد حزب ایران سیاست صبر و انتظار را در پیش گرفت و رهبرى آن با «بنیاد پهلوى» قراردادهاى اقتصادى و اخوت بست و تا رسیدن به نخستوزیرى و حکومت چندروزهاش، به عهد خود وفادار ماند.
بررسى شخصیت دکتر شاپور بختیار
براى بازشناسى احزاب سیاسى و رجال پس از انقلاب مشروطیت، بخصوص از منظر روابط خارجى و وابستگى آنها، باید اوضاع سیاسى، فرهنگى، اجتماعى جامعهى روشنفکرى و آمال و آرمانهاى آنها را شناخت. مؤسسین، رهبران و اعضاى برجسته احزاب عمدتا از میان طیفى برخاستهاند که تحصیلکردهى مدارس و دانشگاههاى وابسته به خارج بودهاند. این مدارس ـ چه در ایران و چه در کشورهاى همسایه ـ با اهداف و مقاصد خاصى تأسیس و روند تربیتى دانشآموزان در همان مسیر قرار مىگرفت. هم با فرهنگ غرب اشاعهدهندهى آن در جامعه مىشدند. این روند و جریانها آشنا مىشدند و هم تقسیمبندى جهان به دو بلوک شرق و غرب یعنى از دهه بیست بدین سو که شرایط سیاسى براى پدید آمدن احزاب وابسته به هر یک از دو بلوک[4] فراهم شد، تسرى بیشترى یافت.
پس از کودتاى 28 مرداد 1332 و افزایش اقتدار تدریجى آمریکا در ایران، میان بسیارى از رجال سیاسى و احزاب گرایش به ایالات متحده گسترش چشمگیرى یافت و حتى برخى مدافعان انگلیس و شوروى نیز به طرف امریکا تمایل پیدا کردند. آنگونه که از میان اسناد لانه جاسوسى استنباط مىشود، عمق و گستردگى این جریان بیش از آن چیزىاست که در اسناد موجود و تحلیلهاى متعارف آمده است.[5]
در این اسناد مىبینیم عناصر اطلاعاتى «سیا» نه تنها در میان احزاب و رجال «منبع» داشتند که خود نیز به صورت «ایران شناس»، «محقق فرهنگى»، و حتى به عنوان «عناصر اطلاعاتى» سفارت با بسیارى از رجال ارتباط مستمر داشتند. از جمله این افراد دکتر شاپور بختیار بود که هم عضو حزب ایران و هم عضو شوراى مرکزى جبهه ملى بود. اولین ارتباط با بختیار در 19 آبان 1331[6] و در اوج قدرت دولت دکتر «مصدق» و آخرین تماس در 5 بهمن 1357 صورت گرفته است.[7]
در این مجموعهى حاضر با اسنادى از: «اللهیار صالح»، دکتر «کریم سنجابى»، «غلامحسین صدیقى»، «حسین مهدوى»، «فریدون مهدوى» و... مواجه مىشویم. در این اسناد «ذلت»، «حقارت» در برابر مأموران سفارت واقعا اسفبار است و چهرههایى آشنا دیده و خوانده مىشود، این افراد از مواضع هرگز مسئلهى ملیت، منافع ملى و اقتدار کشور برایشان مطرح نبود. اما محتواى سند دخالت و راه سلطهگرى و غارت منابع و نهایتا وابستگى خود را نشان مىدهند. این ارتباط چه به آن «جاسوسى» و «وابستگى» بنامیم یا «خودباختگى» و «عدم شخصیت و هویت» تعبیر کنیم در کلیت موضوع که عدهایى به نام «ملیت» و «ایرانیت» در مسیر اهداف «استعمار» قرار گرفته بودند تغییرى ایجاد نخواهد کرد. شاید به همین دلیل بود که «ساواک» و «سیا» نسبت به این مجموعه احساس خطر نمىکرد. خصوصا اینکه برخى از آنها پنهانى با عوامل ساواک و سیا مرتبط بودند.
اولین سند مربوط به بیوگرافى بختیار در آن دوران همسر فرانسوى وى با چهار فرزندشان در فرانسه زندگى مىکردند و بختیار هر سال یک بار آنها را ملاقات مىکرد.[8] در این زمان عقیده بختیار نسبت به سیاستهاى داخلى آمریکا این است که برنامههاى توسعه و بهبود اقتصادى و رفاه اجتماعى روزولت در مفهوم رفاه کشور به اندازه کافى به جلو نرفته است.[9] سند دوم، مذاکرات آمریکایىها با بختیار است، این ملاقات در تاریخ 6 آذر 1332 کمتر از چهار ماه پس از کودتاى امریکایى انگلیسى 28 مرداد 1332 صورت گرفته است. وى در این دیدار اذعان مىکند که به وسیله سازمانى مشخص انتخاب شده تا با سفارت آمریکا تماس برقرار نماید. مأموریت او تشریح مواضع کلى سازمان و مشخص نمودن این بود که مذاکره بین مقام بلندپایه سفارت آمریکا و این سازمان سودمند است!
در ادامه بختیار با توصیف گروهش بهعنوان ملىگرایان، واقعى موضع آنها را به ترتیب زیر بیان مىکند:
1ـ وفادارى به دکتر مصدق، که ممکن است اشتباهاتى هم کرده باشد.
2ـ مخالفت با حزب توده
3ـ عدم مخالفت با دولت زاهدى
دکتر بختیار توافق نمود که موضع گروهش را در 10 آذر بیشتر مورد بحث قرار دهد.[10]
در آخر همان سال جلسههایى در منزل «هویزون» دبیر دوم سفارت و با حضور «روى ام میلورن» دبیر اول سفارت تشکیل گردید، در این دیدار بختیار به طور مشروح موضع حزب ایران را در شش بند بیان مىکند:
1ـ مخالفت با حزب توده ایران و عدم تمایل به همکارى مستقیم با آن.
2ـ عدم مخالفت با شاه...
3ـ عدم فعالیتهاى ضد امریکایى، دکتر بختیار اظهار داشت که او و دیگر شخصیتهاى حزب ایران اکنون به این نتیجه رسیدهاند که حتى ملىگراترین دولتها در ایران بدون دوستى فعال با یکى از سه قدرت بزرگ نمىتواند دوام داشته باشد.
وى انگلیس و شوروى به دلیل عملکردشان فاجعهآمیز مىشمارد، اما نسبت به امریکا مىگوید حمایت از ایالات متحده نمایانگر تنها امید ایران براى استقلال است. دکتر بختیار فقط انتقادات ضمنى از سیاست جارى امریکا در ایران نمود. او مثل خیلى از ایرانیان جوان نسبت به روزولت، رئیس جمهور فقید بهعنوان مرد قرن فکر مىکند.
4ـ شکیبایى ملىگراهاى ایران. ممکن است مجبور باشند پنج یا حتى ده سال صبر کنند تا اوضاع بر وفق مرادشان شود.
5ـ عدم اطمینان نسبت به انگلیسىها
6ـ صداقت در رفتار با دولت. دکتر بختیار قویا معتقد است که بزرگترین مزیت حزب او و دولت دکتر مصدق عدم فساد مردان جدیدى است که به کار گماشته شده بود...[11]
چهارمین سند مربوط به 7 مهر 1333 مىباشد. این سند راجع به بررسى و ارزیابى شخصیت بختیار و خصوصیات ایلیاتى خانوادگى اوست، منبع سفارت در این باره مىنویسد :
«بختیار، مدیرى ضعیف و فرصتطلبى سیاسى است او فردى است که در زمینه سیاست، تئورىهاى پیشرفتهاى دارد و یک لحظه هم امور سیاسى را از یاد نمىبرد.[12]»
در 30 خرداد 1340 سفارت طى گزارشى نظریات بختیار را اینگونه مىنویسد:
«بختیار گفت که رهبریت مصدق مربوط به گذشته است ولى همیشه سمبل روحیه ملىگرایى کشور خواهد بود. او گفت اگر وى به نخستوزیرى منصوب شود اولین اقدامش این خواهد بود که احترامات شخصى را به مصدق در دهکدهاش ابلاغ کند. مصدق متعلق به دوره دیگرى است و هیچ نقش فعالى در اداره مجدد کشور نخواهد داشت.[13]»
سند بعدى مربوط به خرداد 1340 است که در 12 تیر همان سال پیرامون مصاحبه با شاپور بختیار توسط منبع امریکایى تهیه شده است.
در این سند ضمن شرح حال و شخصیت بختیار آمده است :
«ظاهر بختیار با اخلاقش تکمیل مىشود. اخلاق و رفتار او اغلب اروپایى است. او بهطور مکرر لغات یا عبارات فرانسوى و انگلیسى را در مکالمات فارسىاش به کار مىبرد.»[14]
دیدگاههاى اقتصاید شاهپور بختیار
شاهپور بختیار دیدگاههاى اقتصادى خاص داشت که در ادامه به آنها مىخواهیم پرداخت وى در مورد کمکهاى خارجى مىگوید:
«ما عقب افتاده هستیم و نه فاقد منابع ثروت. کمکهاى خارجى ضرورى است مشروط برآن که در موارد صحیح مصرف شود.»[15]
وى در مورد مشاوران خارجى مىگوید:
«ما به آنها احتیاج داریم ما باید آنها را داشته باشیم. آنها براى غرور ملى ما خطرى در برندارند.»[16]
در مورد اصلاحات ارضى یادآور مىشود:
«در حال حاضر ما مشغول مطالعه جزییات اجراى اصل هستیم ما برنامهاى را که در هند به کار گرفته شده مطالعه مىکنیم و از مصرىها تقاضاى طرحى را کردهایم که آنها مورد استفاده قرار دادهاند.»[17]
دیدگاههاى بختیار در مورد احزاب و روابط با آمریکا
در مورد روابط جبهه ملى با حزب توده وى مىگوید:
«من تضمین مىنمایم که هیچ ارتباطى بین رهبران جبهه ملى و حتى یک نفر از تشکیلات حزب توده وجود ندارد. تودهاىها همیشه ما را جبهه ملى امپریالیستى مىخوانند و براى ما غیرممکن است که با یکدیگر همکارى کنیم.» در مورد روابط حزب ایران و جبهه ملى مىگوید «حزب ایران که من عضوى از آن هستم، برگزیدگان جبهه ملى را در خود دارد.»[18]
در مورد نهضت آزادى مىگوید :
«مىدانید، بعضى از این افراد طرفدار کمونیسم بودهاند. جبهه ملى از من سؤال نمود که آیا این افراد بایستى از جبهه ملى جدا شوند یا نه، و من گفتم بله : براى آنها بهتر خواهد بود که خارج از جبهه ملى بمانند» در مورد موضع ایالات متحده در ایران یادآور مىشود: «اساسا مردم ایران قبل از اوت 1953 (مرداد 1332) براى ایالات متحده بیش از هر کشورى دیگر عشق و احترام قائل بودند. شما کارهاى زیادى براى کمک کردن به ما انجام دادید و ما از آن قدردانى نمودیم و لى مرداد 1332 یک ضربه شدید به پرستیژ آمریکا در اینجا بود. از آن پس پرستیژ آمریکا پایین رفته است.»
او درباره وضعیت دهه 40 مىگوید:
«من فقط در مورد منافع ایران در اینجا صحبت نمىکنم بلکه همچنین در مورد بهترین منافع ایران و ایالات متحده و نیز بهترین منافع بشریت سخن مىرانم»، ما احساس کردهایم که اندک آزادى که به جبهه ملى داده شده است با سیاست جدید آمریکا بىارتباط نیست. بنابراین ما با نظر مساعدى به ایالات متحده مىنگریم» شیفتگى و شیدایى نسبت به ایالات متحده در نگرش و بینش بختیار موج مىزند. با آن که حرکت جدید امریکا در ایران براى ملت شک برانگیز و نوعى سلطه مطلق قلمداد مىشد، اما نوع نگرش امثال دکتر بختیار، آن را به فال نیک گرفتهاند.
بختیار در پایان صحبتش با طرف آمریکایى رهنمودى ارائه و مىگوید:
«هر شخصى یا گروهى که خیلى متمایل است اگر بفهمد که آن حمایت مادى و معنوى آمریکایىها را با خود همراه دارد و اگر آمریکایىها اعتقاد داشته باشند که کشور واقعا مىتواند اصلاح شود آن گروه مىتواند کار را به انجام برساند. حمایت ایالات متحده بزرگترین اثر ممکن را روى اعمال چنان شخصى خواهد داشت.[19]»
این سرنوشت نسل سیاسى، سیاستمدار و شاید سیاستبازانى بود که براى رسیدن به شهرت و قدرت همه چیز را فدا مىکردند. آنان با رابطهى پنهانى خود با دشمنان امنیت، و منافع مادى و معنوى این کشور زیانهاى ناگوارى را براى نسل آینده رقم زدند که تاکنون براى جبران آن، بهاى گزافى پرداخته شده است و هنوز نیز در چنبره گشودن گرههاى کور آن گرفتارند. زدودن نابسامانىها و زیانهاى نسل سیاسى و خود فروخته دوران قاجار و پهلوى بر مردم ایران تلاشى بىوقفه و طاقتفرسا را مىطلبد. این به ظاهر روشنفکران افزون بر خودباختگىشان در برابر غرب، اسیر اختلافات میان خود نیز بودند که بیگانگان خصوصا آمریکایىها از آن نهایت استفاده را مىبردند.
روابط با آمریکایى = با روابط درونى حزب
بررسى و تحلیل اسناد لانه جاسوسى در زمینه شناخت آمریکایىها از درون جبهه ملى و شخصیتهاى برجسته آن، نشانگر وضعیت اسفبار کشور، بخصوص از دهه 1320 تا انقلاب اسلامى است. گزارش (خرداد ـ مهر 1340) آمریکایىها از اختلافات دکتر کریم سنجابى با دکتر شاپور بختیار از رهبران جبهه ملى یکى از آن نمونههاست. این گزارش از سوى یکى از اعضاى جبهه ملى که با سفارت در ارتباط بوده تهیه شده است.
درگیرى میان بختیار و سنجابى، راهى جز استعفا براى بختیار نگذاشت و سنجابى قصد داشت بختیار را از صفوف مقدم فعالیتهاى جبهه ملى برکنار کند. شاپور در بامداد روزهاى جمعه جلساتى در منزل خود بهطور عمده براى اعضاى جوانتر حزب ایران تشکیل مىداد و مىکوشید وضع قدرتمندترى کسب کند.[20]
این درگیرى در دورانى پدید آمد که ملت ایران براى رهایى از ستم رژیم پهلوى در اندیشه مبارزه بود، امریکایىها به دنبال اجراى طرح و برنامه خود بودند و شاه نیز دوران متزلزلى را مىگذراند، زیرا مىدانست واشنگتن به دنبال تغییر حکومت و یا تحمیل برنامههاى خود است. در همین وضعیت رهبران جبهه ملى از جمله بختیار به دنبال ریاست و کسب شهرت در درون تشکیلات خود بودند، این زورآزمایى هنگامى میان سران حزب رخ مىداد که لایحه «کاپیتولاسیون» در دو «مجلس سنا» و «شوراى ملى» به تصویب رسیده، مرجعیت تشیع و شخصیتهاى اسلامى علیه این سند که نماد بردگى و اسارت بود مبارزه مىکردند. امام خمینى (ره) به عنوان عالىترین مقام مذهبى در ایران «مشروعیت و مقبولیت» رژیم پهلوى را زیر سؤال برده و به امریکا به خاطر تحمیل کاپیتولاسیون بر دولت و تحقیر ملت ایران حمله و رئیس جمهورى آن را منفورترین شخصیت در نظر ملت ایران قلمداد کرد. در چنین شرایطى شاپور بختیار در دیدار با «مارتین اف. هرز» و «آرجى ام بولستر» در 13 آبان 1343 براى ملاقات با مأموران سفارت براى بحث در موضوعات مورد علاقه طرفین[21] ابراز تمایل مىنماید.
در بخشى از سند شماره 13 آمده است :
«بختیار سپس شروع به تحلیل منافع آمریکا در ایران نمود و گفت که او فکر مىکند منافع درازمدت ایالات متحده در این جا به وسیله یک دولت جوابگو به آرزوهاى مردم که درجاتى از آزادى سیاسى را مجاز خواهد نمود، به بهترین نحو فراهم خواهد شد. او خودش را یک طرفدار سلطنت توصیف کرد و بختیار گفت که در ملاقاتهاى آتى با آقاى بولستر میل دارد که به جزییات بپردازد.[22]»
ارتباط بختیار با آمریکایىها در سال 1344 نیز ادامه داشت وى در اوج مبارزات استبدادى و ضد استعمارى ملت ایران با «جان استمپل» مأمور سیاسى سفارت آمریکا، که بعدا به عنوان ایرانشناس و متخصص در امور ایران اشتهار یافت دیدار نمود.[23]
بختیار در این دیدار راجع به تماس با آمریکایىها مىگوید: «مهم مىباشد که تماسهایى با آمریکایىها داشته باشیم حتى اگر آنها در مورد خیلى چیزها موافق نباشند.»[24] وى سپس به مسایل از درون جبهه ملى پرداخته و مىگوید: کریم سنجابى و داریوش فروهر از خشونت و همکارى با متعصبین مذهبى طرفدارى نکردهاند.[25] وى بیست و دو روز بعد یعنى در 25 مهر 1357 دیدار دیگرى با استمپل داشت که در آن علاوه بر «استمپل»، «استفن سولارز» نماینده کنگره! و «استفن شالوم» دوستان سولارز نیز حضور داشتند. بختیار در این دیدار اظهار مىدارد که: «جبهه ملى در صدد یافتن یک راهحل دمکراتیک است» و تأکید مىکند که: «جبهه ملى فروش نفت به اسرائیل را متوقف نخواهد کرد و خود را یک غیر مذهبى یا مادیگرا مىداند.[26]» یک هفته بعد جلسهى دیگر در منزل بختیار با حضور «استمپل» و «دبلیو گریگورى پرت»، مأمور سیاسى، صورت مىگیرد. در این دیدار بختیار پیرامون میزان نفوذ قدرت خود در انتخابات اظهاراتى ایراد مىکند:
«در جایى قابل اطمینان در جنوب فعالیت خواهد نمود. او در جنوب ارتباطات خانوادگى دارد و اینها هنوز در ایران مهم هستند.»
وى در مورد مهندس بازرگان و دکتر ناصر میناچى نیز گفته است:
«بازرگان و میناچى از جبهه ملى نیستند و هر دو فاقد پایگاه مردمى هستند. بازرگان یک شخصیت آراسته است که به وسیله بعضى اشخاص بىارزش احاطه شده است. در نتیجه کار کردن با او مشکل است»[27]
به دنبال این ارتباطات «سازمان سیا» در 26 آبان تحلیلى از شخصیت بختیار تهیه مىکند، در این گزارش سه صفحهاى سیر زندگى سیاسى بختیار از دوران دکتر مصدق تا عضویت وى در شوراى مرکزى جبهه ملى و دوران کار در شرکت فرانسوى بیان شده است. در پایان این گزارش پیرامون خصوصیات شخصى بختیار آمده است :
«ظاهرى زمخت و منگ دارد و فردى کله شق و از لحاظ سیاسى زیرک و صاحب عزم است، او باهوش است و به موفقیتهاى فکرى خود افتخار مىکند. او بیشتر تمایل دارد به آن که کلى سخن بگوید. به جاى آن که حرفهایش مصادیق جزئى داشته باشد[28]»
در گزارش دیگرى در 8 دى 1357 که سفارت آمریکا در تهران، به وزارت امورخارجه در واشنگتن دى سى پیرامون بیوگرافى بختیار ارسال داشته است، ضمن شرح حال، و بررسى موقعیت بختیار در جبهه ملى وى را «همطراز با کریم سنجابى» و از همکاران و رقیبان قدیمى او معرفى کرده است. در بخشى از این گزارش راجع به بختیار آمده است:
«در حال حاضر یکى از برجستهترین رهبران جبهه ملى مىباشد و از خط سازشناپذیر سنجابى در برابر شاه حمایت مىکند. در حالى که در تمام این اوقات موضع سکوت را اختیار کرده است»
در بخش دیگرى از همین گزارش آمده است :
«در یکى از گزارشات اخیر بختیار بهعنوان یکى از مخالفین میانهروتر نخبگان قدیمى جبهه ملى قلمداد شده است... یکى از منابع اخیر سیا، بختیار را فردى ماجراجو و مظنون به داشتن تماس با شاه توصیف کرده است. او به عنوان فردى که جاسوس فرانسه است نیز مشکوک واقع شده است.» سپس نتیجه مىگیرد که: دلیلى براى اثبات اینگونه شکیات در اختیار نداریم.[29]»
در تاریخ 9 دى 1357 ونس از وزارت امورخارجه به سفارت آمریکا در تهران مىنویسد:
«یک ایرانى مطلع در این جا مىگوید که بختیار آن چنان که تظاهر مىکند، یک مخالف تمام عیار و کامل نیست. در طول سالهاى آرامش قبل از طوفان رژیم سخاوتمندانه از طریق گماردن او به مقامهاى فنى پر منفعت در دو کارخانه قند از او مراقبت مىکرد.[30]»
دکتر شاپور بختیار به روایت اسناد ساواک
اسناد اطلاعاتى به دلیل امکان اینکه بررسى، تحلیل و ارزیابى زوایاى پنهان شخصیتها و رجال را به محققین مىدهند و به عبارت دیگر چهره واقعى و پنهان افراد از اهمیت ویژهاى برخوردار هستند.
متأسفانه در روزهاى پایانى رژیم پهلوى پروندهها و کُدهاى مشخص بسیارى از منابع ساواک از میان رفت با این محار بخش اعظمى از «دو چهرگان» سیاسى اجتماعى در هالهاى از ابهام باقى ماند. یکى از این دو چهرگان دکتر شاپور بختیار است، هر چند اسناد دوست و هممسلک صمیمى وى ـ ابوالفضل قاسمى ـ که بعد از او به دبیرکلى حزب ایران رسید، به همراه کُد وابستگى و پرونده ادارىاش مصون و محفوظ ماند! اما در مورد شاپور بختیار از قرائن و شواهد چنان برمىآید که وى نه تنها با رژیم پهلوى همکارى داشته بلکه حتى از سوى ساواک به مأموریت خارج نیز مىرفته است.
در میان سندى که از مدیرکل امنیت داخلى به ریاست ساواک در تاریخ 29 / 5 / 1346 فرستاده شده است ضمن شرح سوابق شاپور بختیار آمده است :
«به موجب اظهارات آقاى دکتر آزمون[31] در اواخر سال 1957 یا اوایل 1958 هنگامى که نامبرده نماینده ساواک در آلمان بود دکتر شاپور بختیار با معرفىنامه سپهبد بختیار به وى معرفى مىشود تا از او بهعنوان نماینده جبهه ملى جهت ملاقات با رهبران حزب منحله توده استفاده نماید. در اجراى این تصمیم دکتر بختیار بهعنوان نماینده جبهه ملى ایران در ژنو با سران حزب توده ملاقات کرده و آنان برنامه حزب خود را در این ملاقات تشریح کردهاند و نامبرده مذاکرات را که به وسیله ضبط صوت ضبط شده بود در اختیار نماینده ساواک قرار داده است.
فعالیت اطلاعاتى بختیار در ارتباط با حزب توده مقارن با زمانى است که رهبرى متوارى این حزب به دستور کمیته مرکزى حزب کمونیست شوروى در اوایل سال 1958 از مسکو به لایبزیک منتقل شد و حزب سوسیالیست متحده آلمان امکانات وسیعى در اختیار آن نهاد و بدینسان مرحله جدید فعالیت آن آغاز شد.[32]»
در تشریح و تفسیر این سند مىتوان به خاطرات دکتر شمسالدین امیرعلائى رجوع نمود که درست در همان زمان وى در بندر آرنوس بلژیک سکونت داشته است وى مىنویسد:
«در 6 اسفند 1339 (25 فوریه 1960) پاى تلفن مرا خواستند. شخصى با زبان فارسى گفت : آقا من از طرف دکتر شاپور بختیار که به اروپا آمده است به شما تلفن مىکنم. شما منزل تشریف نداشتید، آیا ایشان به شما تلفن کردهاند؟ گفتم : نه، شما کى هستید؟ گفت : من منوچهر آزمون. گفتم : ایشان به من تلفن نکردند. گفت : خواهند کرد. (او مىخواست اطمینان مرا به خودش جلب کند).
پس از یک ربع ساعت مجددا تلفن صدا کرد و خود دکتر شاپور بختیار که صداى ایشان را مىشناختم پاى تلفن بود. از آنجا که مطمئن شده بودم که تلفن اولى از طرف ایشان بوده دیگر نگفتم کسى از طرف شما تلفن کرده بود...
مشغول صحبت شدیم ایشان گفتند: از طرف ماوراء بحار (مقصودشان آمریکایىها[33] بود)
مىخواهند با تودهاىها مذاکره کنیم که ببینیم چه مىخواهند...
من مطمئن شدم که شخصى که به نام آزمون تلفن کرده بود از طرف آقاى شاپور بختیار بود و در جریان بوده است. این بار آزمون مجددا تلفن کرد و گفت : آقاى بختیار به شما تلفن کردند؟
گفتم بلى. گفت : این آقایان (تودهاىها) مىخواهند در خارج از بلژیک مثلاً در آلمان شرقى ملاقات بشود. من گفتم : آقا بنده هرگز از آنورس خارج نمى شوم و چون درخواست اقامت چند ماهه کردهام اشکال ویزا هم دارم. (واقعا هم راست بود) گفت : پس باز هم با آنها مذاکره مىکنم. سپس آقاى دکتر بختیار تلفن کرد و گفت : این آقایان مىگویند در سوئیس ممکن است ملاقات کنیم. من به آقاى دکتر بختیار گفتم : شما تصور نمىکنید این شخصى که به نام آزمون به من تلفن کرد از طرف دستگاه باشد؟
گفت : چر.ا معلوم شد او دوبلژ و بازى مىکند، یعنى دودوزه بازى مىکند. (این بیان را به این دلیل کرد که دید من به او سوءظن پیدا کردم) از حرف من فهمید که من بیدارم و ملاقات نمىکنم و گفت : آدرس مادر زنم را در پاریس به شما مىدهم... بارى مجددا آقاى آزمون به من تلفن کردند که این آقایان مىگویند در سوئیس ملاقات کنیم. من چون باطنا حاضر نبودم ملاقاتى بکنم گفتم: آقا بنده حاضر نیستم ملاقات کنم. هرکس با من کارى دارد به آنورس بیاید. گفت : ولى مسایل مادى مطرح است که نمىتوانند بیایند.
گفتم : اصلاً ملاقات با تودهاىها چه فایدهاى دارد، من آنورس آمدهام که با هیچ ایرانى ملاقات نکنم و مشغول کار خود هستم گفت : ببینم چه مىگویند و تلفن را قطع کرد.[34]
حضور بختیار در «نهضت مقاومت ملى» و عدم برخورد جدى ساواک با وى به نسبت برخوردهایى که با دیگران مىشد از جمله مواردى است که ظن فوق را تقویت مىکند. ماجراى دانشگاه تهران و سخنرانى در میدان جلالیه نیز مىتوان از این موارد دانست. پاسخهاى بختیار در بازجویى 29 / 11 / 1332 که در طى آن به اسناد «خانه سدان» اشاره مىکند، وفادارى خود را[35] به سلطنت، با گفتن اینکه «به ما مىگویند شما دشمن اعلیحضرت هستید اگر جان خودمان را در این راه بگذاریم زهى افتخار[36].» اعلام مىدارد، موارد فراوانى وجود دارد که در آن بختیار با قاطعیت وفادارىاش را به رژیم بیان کرده است در نامهاى با عنوان «پیشگاه اعلیحضرت همایون شاهنشاهى با امضاى چاکر شاپور بختیار در اوایل سال 1343 با نهایت خضوع» آمده است:
«به منظور شروع یک زندگى آرام و خالى از دغدغه و مخصوصا براى رسیدگى و توجه به تعلیم و تربیت فرزندانم مقرر فرمایند که دستگاه مرتبط راجع به صدور گذرنامه براى چاکر اقدام نمایند....»
اکنون از پیشگاه همایونى تقاضاى اجازه مهاجرت با فرزندانم را دارم و خود را در نظر وجدانم یک وفادار نسبت به اعلیحضرت همایونى اعلام مىدارد[37].
در بولتن ویژه ساواک پیرامون رهبران جبهه ملى و جایگاه بختیار آمده است:
«در سال 1331 در میان مدارک سدان یکى از مدیران شرکت سابق نفت ایران و انگلیس مدارکى بدست آمده که طى آن از شاپور بختیار نام برده شده و از آن پس این شخص پیوسته متصف به ارتباط با انگلستان بوده است.[38]»
در مورد فعالیتهاى اقتصادى وى نیز گزارشى به ساواک رسیده[39] همچنین اسنادى درباره ارتباط او با بانک صنعتى، بنیاد پهلوى، و گزارشى از مذاکره بختیار با شاه در دوم آذر 1357[40] و تمجید و تأیید دکتر سیدعلى شایگان از بختیار در اواخر آذر 1357 و روند آن تا رسیدن به نخستوزیرى (خصوصا او خود خواهان آن بود و آمریکایىها هم او را مناسب این جایگاه مىدانستند) موجود است.
عضویت در لژ اصفهان
عضویت بختیار در «لژ اصفهان» از موضوعات پنهان و ناگفته است به طورى که حتى «اسماعیل رائین» در کتاب «فراموشخانه» نامى از وى نمىبرد. در پرونده وى در ساواک اصفهان چند سند موجود است.[41] این لژ با حضور امریکایىهاى ساکن اصفهان تأسیس و بختیار از آمریکایىهاى مزبور تشکر کرده است.[42]
اسماعیل رائین، لژ اصفهان، را از «فراماسونرى انگلیسى»، و تأسیس آن را سال 1343 مىداند، در اهمیت آن لژ همین بس که براى تأسیس آن «لرد بروس» استاد اعظم گراند لژ اسکاتلند به ایران آمد.
مؤسسین لژ اصفهان افراد زیر بودند:
«دکتر کاظم امینى»، «عبدالباقى نواب»، «علىاصغر بختیارى»، «محمدطاهر برومند»، «قدرتاله برومند»، «عبدالغفار برومند»، «احمد صدریه» دبیر لژ در آن هنگام «دکتر علىاصغر محبى» و از جمله کسانى که در ضیافتهاى لژ آنها شرکت مىکرده مىتوان به «جورج اوانس اف» وابسته به میسیون امریکایى اشاره کرد. ارتباط این لژ با «شریف امامى» نیز قابل توجه مىباشد.
تأکید رائین براین که «لژ اصفهان» به شعبه اسکاتلند وابسته است و اکنون عدهاى از انگلیسى مآبهاى منطقه را به دور خود جمع کرده و بیشتر مىکوشد در بین دانشگاهیان و طبقه روشنفکر نفوذ کند، قابل توجه و تأمل است.[43]
در کتاب اسناد «فراماسونرى در ایران» راجع به لژ اصفهان مطالب جالبى آمده است:
«لژ اصفهان در سال 1343 در شهر اصفهان تأسیس شد. جلسات آن ابتدا در منزل محمدرضا برومند بود. از دیگر اعضاى لژ مىتوان «قدرتاله برومند»، «باقر برومند»، «دکتر علىاصغر خشایار»، «دکتر على پرتو» اشاره کرد...»[44]
در این زمان در کارخانه قند اصفهان شایع مىشود که آقاى سلطان مراد بختیار مشغول تزیین منزل خود براى یک میهمانى با حضور میهمانان انگلیسى است آن هم از لردهاى انگلیس! عضویت «سلطان مراد بختیار» در حزب مردم، از منظر ساواک بسیار مهم است. میهمانان شانزده نفر که یازده تن انگلیسى و بقیه ایرانى بودند!
جلسات لژ در اصفهان برگزار و ساواک گزارشهایى از جلسات و سخنرانىهاى ایراد شده در آن مجالس و اسناد موجود در خصوص طرح احداث ساختمان جدید براى لژ و همچنین اقدام ناموفق سرقت اسناد لژ در سال 1351 گزارشهایى داده است.
در آخرین گزارش ساواک در 2 / 12 / 1356 به ارتباط دکتر احمد هومن، علىاصغر سلسبیلى با ساواک اشاره و نام دکتر شاپور بختیار نیز آمده است.[45] شاپور بختیار به روایت ویلیام سولیوان سفیر سابق آمریکا در ایران میلیون بختیار اینگونه معرفى کرده است:
«بختیار از اعضاى سابق دولت دکتر مصدق، از سران ایل بختیارى و رهبر یکى از شاخههاى جبهه ملى بود که خود را سوسیال دمکرات مىخواند. در فرانسه تحصیل کرده و از میان خارجیان بیشتر با فرانسویان حشر و نشر داشت وى یکى از مشتریان دائمى کلوپ فرانسه در تهران بود. ما هم گاهوبیگاه با او تماسهایى داشتیم. ولى در مجموع هر چند آدم جالبى به نظر مىرسید ارزیابى ما درباره او این بود که از شهرت و محبوبیت کافى برخوردار نیست و در چنین شرایطى نمى تواند نقش یک رهبر سیاسى توانا را بازى کند. اتفاقا نظر خود شاه هم درباره بختیار مشابه نظر ما بود. به همین جهت وقتى که چند روز بعد خبر انتصاب بختیار به نخستوزیرى را شنیدم متحیر شدم. ظاهرا او تنها کسى بود که مسئولیت خطرناک نخستوزیرى را در آن شرایط پذیرفته بود.»
سفر هایزر
هایزر مىبایست فرماندهان نظامى ایران را از ادامه پشتیبانى تدارکاتى آمریکا مطئمن سازد و از آنها بخواهد که وحدت و هماهنگى خود را در مراحل حساس عزیمت شاه از ایران و استقرار حکومت بختیار حفظ نمایید.
تغییرات سیاسى در تهران سرعت و شتاب بیشترى به خود گرفته، کابینه بختیار تشکیل شده و مباحثات پارلمانى براى تأیید دولت او آغاز شده بود. شاه اعضاى شوراى سلطنتى را که مىبایست در غیاب او وظایف مقام سلطنت را انجام دهند تعیین کرده و مقدمات امر براى انتقال قدرت فراهم شده بود.
با عزیمت شاه از ایران مسئولیت حکومت و اداره امور کشور به طور کامل به دست شاپور بختیار افتاد فرداى روزى که بختیار در مقام نخستوزیرى مستقر شد براى اولین بار با او ملاقات کردم. در این ملاقات و دیدارهاى بعدى بختیار را بیشتر شبیه یک فرانسوى با آداب و حرکات و رفتار فرانسویان یافتم تا یک ایرانى او از زبانهاى خارجى منحصرا به زبان فرانسوى صحبت مىکرد. لباس دوخت فرانسه به تن داشت و طرز بیان و حرکاتش شبیه یک جنتلمن فرانسوى بود.
باوجود این که از گفتگوهاى خود با شاه اینطور استنباط کرده بودم که بختیار بیشتر نقش یک محلل را براى خروج قانونى شاه از کشور بازى مىکند، از مذاکرات خود با بختیار در کمال شگفتى به این نتیجه رسیدم که او خود را چیز دیگرى مىپندارد. او با لحنى پر احساس از نقشههایى که براى دولت خود داشت صحبت مىکرد و از طرحهاى خود براى «ربودن انقلاب» از دست آیتاللّه خمینى سخن مىگفت.
او تصور کرد که با خروج شاه از ایران مىتواند رهبرى ملت ایران را به دست خود بگیرد. بختیار قدرت و نفوذ آیتاللّه خمینى را دست کم گرفته بود. در یکى از ملاقاتها به من گفت : در نظر دارد براى ملاقات با آیتاللّه به پاریس برود و به او پیشنهاد کند که به داشتن یک مقام مذهبى در خارج از قلمرو قدرت دولت اکتفا کند و کار سیاست و امور دولت را به او واگذار نماید.
من سخنان بختیار را در این مورد با ناباورى گوش کردم و پس از بازگشت به سفارت گزارش مفصلى درباره گفتگوهاى خود با بختیار تهیه کردم بختیار به نظر من دونکیشوتى بیش نیست و نمى داند که پس از بازگشت آیتاللّه خمینى به ایران سیل انقلاب او، دولتش را با خود خواهد برد. پس از مخابره این پیام یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا تلفنى به من گفت : کاخ سفید از نظرات من استقبال نکرده و سیاست رسمى دولت آمریکا همچنان مبتنى بر حمایت از حکومت بختیار است.
واکنش کاخ سفید در برابر نظرات من که بعدا درستى آن به ثبوت رسید نشان مىداد که دستگاه رهبرى آمریکا تا چه اندازه از واقعبینى دور شده است.
طبق دستوراتى که هایزر از طریق وزارت دفاع آمریکا دریافت مىکرد، از او خواسته شده بود که نیروهاى مسلح ایران را براى مقابله و سرکوب مخالفان در صورت لزوم آماده کند. هایزر در جلساتى که با فرماندهان نظامى داشت، احساس مىکرد به تدریج تمایل بیشترى به حمایت از بختیار بوجود مىآید. بختیار مرتبا به مرکز ستاد مىآمد و با فرماندهان و افسران ارشد ملاقات مىکرد. به نظر مىرسید که نفوذ بختیار در میان نظامیان رو به افزایش است و هایزر این امر را تحولى در جهت مثبت و در مسیر اهداف خود یعنى انتقال وفادارى نیروهاى مسلح از شاه به حکومت بختیار تلقى مىکرد.
هایزر عقیده داشت که نیروهاى مسلح ایران در موقع لزوم وارد میدان خواهند شد و کار را یکسره
خواهند کرد. «برژینسکى»[46] و بختیار همچنان به اقدامات خود در جهت یک رویارویى مستقیم بین
نیروهاى نظامى و انقلاب ادامه مىدادند.
در این روزها من مرتبا با بختیار ملاقات مىکردم و با شگفتى حرفهاى او را درباره امکان سرکوب انقلاب با استفاده از یک نیروى نظامى محدود مىشنیدم. خوشبینى و اطمینان او به امکان موفقیتش مضحک به نظر مىرسید.
ظاهرا برژینسکى و همفکران او هم که با هایزر در تماس بودند همین اطمینان را داشتند. آنها فکر مىکردند که یک نیروى چهارصد هزار نفرى به راحتى مىتواند با یک جمعیت بدون اسلحه که به وسیله عدهاى ملا هدایت مىشوند مقابله کند و مشکلى در این راه پیش نخواهد آمد.
خود شاه هم که علیرغم نقشههاى قبلى به جاى اقامت یک روزه در اسوان مصر و عزیمت به آمریکا برنامه سفرش را به آمریکا لغو کرده و در مصر مانده بود چنین امیدى داشت و احتمالاً به وسیله اردشیر زاهدى از امکان یک حرکت نظامى براى سرکوبى انقلاب اطلاع یافته بود. دلیل لغو برنامه مسافرت آمریکا و ادامه توقف او در مصر هم این بود[47] که فکر مىکرد به دنبال یک حرکت نظامى و سرکوبى از طرف نیروهاى مسلح داستان سال 1953 تکرار خواهد شد.
واقعه عجیب و غیرعادى دیگرى که در این مدت روى داد این بود که از واشنگتن پیامى مستقیما به عنوان بختیار مخابره شد که او را از حمایت و اعتماد کامل دولت آمریکا مطمئن مىساخت. این پیام مستقیم نشانه دیگرى از عدم اعتماد واشنگتن به من و ظاهرا براى پیشگیرى از فتنهانگیزى من در تهران بود.
من به بختیار اطلاع دادم که در اجراى دستور دولت متبوع خود آنچه از دستم برآید خواهم کرد. بختیار در نامه خود براى من نوشت که روابط من با او همیشه سرد بوده ولى واقعیت این است که در آن شرایط از تعقیب افکار و نظرات خود دست برداشته فقط مجرى دستورات واشنگتن بودم.
یکى از وقایع غیرمترقبه که در زمان حکومت بختیار روى داد و من نقشى در جهت حمایت از بختیار بازى کردم ماجراى اختلاف بختیار با رئیس ستاد مشترک نیروهاى مسلح ایران بود. ژنرال قرهباغى که از سیاست آمریکا و حکومت بختیار و درگیرىهاى احتمالى آینده بیمناک بود تصمیم به استعفا گرفت و این تصمیم را در جلسهاى با حضور فرماندهان نظامى دیگر در مرکز ستاد اعلام کرد. ژنرال هایزر که بعد از تشکیل این جلسه از موضوع آگاه شده بود سعى کرد قرهباغى را به انصراف از تصمیم خود قانع سازد ولى تلاش او بىفایده بود و قرهباغى گفت که عصر همان روز استعفاى خود را اعلام خواهد کرد. هایزر که از تأثیر سوء استعفاى قرهباغى در روحیه افسران نیروهاى مسلح نگران بود براى حل این مشکل به من متوسل شد. او با حالتى پریشان و با عجله از ستاد کل به سفارت آمده و در این مورد چارهجویى مىکرد که زنگ تلفن به صدا درآمد و بختیار از آن طرف سیم از من خواست که ساعت شش بعدازظهر همان روز به نخستوزیرى بروم.
ساعت شش بعدازظهر به نخستوزیرى رفتم و بلافاصله به اتاق بختیار راهنمایى شدم. بختیار با تبسم همیشگى خود از من استقبال کرد و با قیافه مرموزى گفت: «امروز ما سه نفر خواهیم بود» پس از حدود بیست دقیقه که راجع به مسایل جارى و حوادث روز باهم صحبت کردیم ژنرال قرهباغى وارد اتاق شد. او ظاهرا از دیدن من در اتاق نخستوزیر متعجب شد ولى با یک سلام نظامى به نخستوزیر و من حالت شگفتى خود را پنهان نمود.
نخستوزیر قرهباغى را به نشستن روى یک صندلى که بین من و خود او قرار داشت، دعوت کرد و با لحنى مهربان به زبان فرانسه با او شروع به صحبت کرد. قرهباغى چند بار سعى کرد صحبت را به فارسى برگرداند. ولى بختیار همچنان به زبان فرانسه صحبت مىکرد و قرهباغى را وادار نمود به زبان فرانسه صحبت کند. بالاخره معلوم شد که قرهباغى استعفانامه خود را نوشته و در جیب دارد و تلاش او براى صحبت به زبان فارسى بیان این مطلب و تقدیم استعفانامهاش به نخستوزیرى بوده است.
بختیار قبلاً از موضوع اطلاع داشت و مخصوصا این جلسه را ترتیب داده بود تا موضوع را در حضور من مطرح کند و از نفوذ من براى جلوگیرى از استعفاى رئیس ستاد کل خود استفاده نماید!
بختیار مشکلاتى را که استعفاى قرهباغى در این شرایط بوجود خواهد آورد تشریح کرد و نظر مرا جویا شد. با این که من شخصا موافق نظر قرهباغى و شریک نگرانىهاى او بودم در اجراى دستور واشنگتن براى حمایت از حکومت بختیار از نظرات نخستوزیر حمایت کردم و براى جلوگیرى از استعفاى قرهباغى حداکثر تلاش خود را به کار بردم. گفتگوى ما بیش از نیم ساعت به طول انجامید و سرانجام قرهباغى استعفانامه خود را در جیب گذاشت و با احترام نظامى از ما خداحافظى کرد. پس از رفتن قرهباغى، بختیار به گرمى از من تشکر کرد و سپس گفت با تدابیرى که پیشبینى کرده پس از مراجعت آیتاللّه خمینى اوضاع به نفع حکومت او تغییر خواهد نمود. بهطور کلى در اعمال بختیار و نقشههاى او براى مقابله با نیروهاى انقلابى پس از بازگشت آیتاللّه خمینى ارتباط منطقى وجود نداشت.
در همین روزها بختیار اعلام کرد که قصد دارد براى ملاقات با آیتاللّه خمینى به پاریس برود و مقدمات امر هم ظاهرا فراهم شده بود. اما پس از آن که بختیار خود را براى مسافرت به پاریس و ملاقات با آیتاللّه خمینى علنى ساخت آیتاللّه هم شرایط خود را اعلام کرد. یکى از این شرایط استعفاى بختیار از نخستوزیرى بود که خود به خود موضوع ملاقات را منتفى مىساخت. این واقعه فقط چند روز قبل از بازگشت پیروزمندانه آیتاللّه خمینى به ایران رخ داد و بیش از پیش بر ابهام و آشفتگى اوضاع افزود.
روز اول فوریه آیتاللّه خمینى با یک هواپیماى دربست 747 ایرفرانس وارد تهران شد. در این میان حکومت بختیار از درون در حال تزلزل بود و بعضى از وزیران کابینه که از عاقبت خود هراسان بودند بى سروصدا کشور را ترک کرده بودند. بختیار همچنان مشغول سخنرانى و مصاحبه بود. ولى اخبار مربوط به وى کاملاً تحتالشعاع فعالیتهاى آیتاللّه خمینى قرار گرفته بود. از نخستین بیانات آیتاللّه پس از ورود به تهران این بود که خود وى دولتى تعیین خواهد کرد و چند روز بعد مهدى بازرگان را بهعنوان رئیس دولت منتخب خود معرفى نمود.
روز یازدهم فوریه برژینسکى درباره امکان ترتیب دادن یک کودتا براى استقرار یک رژیم نظامى به جاى حکومت در حال سقوط بختیار از من نظر خواست. این فکر و این سؤال در آن شرایط به قدرى سخیف و نامعقول بود که بىاختیار مرا به اداى یک کلمه زشت درباره برژینسکى وادار ساخت و این فحاشى و بد دهنى بىسابقه مخاطب من نیوسام را که مرد ملایم و متینى بود تکان داد.
نیوسام با لحنى جدى و آمرانه گفت به وى دستور داده شده است از من بخواهد که با رئیس هیئت مستشارى نظامى آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره امکان دست زدن به یک کودتاى نظامى سؤال کرده به واشنگتن گزارش بدهم من از نیوسام پرسیدم آیا او نمى داند که رئیس هیئت مستشارى ما اکنون در پایگاه زیر زمینى به دام افتاده و من براى نجات او تلاش مىکنم. نیوسام گفت موضوع را درک مىکند ولى دستورى که به او داده شده این است که نظر ژنرال رئیس هیئت مستشارى آمریکا را درباره کودتا جویا شود!
چند ثانیه بعد از این تلفن، رئیس مستشارى نظامى ما از پناهگاهش به من تلفن کرد و گفت ظاهرا اقداماتى براى آتشبس بین نیروهاى انقلابى و قواى محافظ ستاد در جریان است و چند تن از افسران براى مذاکره با نمایندگان انقلابیون بالا رفتهاند. با کمى خجالت جریان مذاکرات تلفنى خود را با واشنگتن و سؤالى را که راجع به نظر او درباره امکان دست زدن به یک کودتاى نظامى از من شده بود با ژنرال در میان گذاشتم.
واپسین روزهاى کابینه بختیار
تلاش براى بدست آوردن کابینه
نه تنها شاه در واپسین روزهاى فروپاشى رژیم به دنبال راهحل مىگشت، بلکه امریکایىها نیز جهت حفظ منافع و نفوذ خود از هیچ تلاشى فروگذار نبودند استبداد و استعمار به جبهه ملى روى آورده و دکتر کریم سنجابى را انتخاب نمودند. وى در پاریس با امام خمینى (ره) بیعت و نهضت اسلامى را پذیرفت، دکتر سنجابى رژیم سلطنتى را غیرقانونى و تنها راهحل بحران را تأسیس جمهورى اسلامى دانست، و دیدگاهایش را در سه ماده به صورت مصاحبه اعلام کرد. در همان زمان کسانى مانند «دکتر على امینى»، «دکتر احسان نراقى» و برخى دیگر از مدافعان سلطنت نیز در حال فعالیت بودند. دکتر در 29 / 9 / 57 امینى طى صحبتى اظهار مىدارد که: «سنجابى را به حضور شاهنشاه بردهاند.»[48] سنجابى در صحبتى با برخى از اعضاى جبهه ملى در منزلش جریان را اینگونه بیان کرده است: بعدازظهر سپهبد مقدم همراه چند تن دیگر مرا سوار اتومبیل نمودند و خدمت شاهنشاه در کاخ نیاوران بردند. شاهنشاه از من خواستند که حکومت را در دست بگیرم و من ضمن تشریح اعلامیه مورخ 14 / 7 / 57 صادر شده از پاریس تأکید نمودم که بنابر بند 3 اعلامیه مذکور در اوضاع و احوال کنونى در هیچ ترکیب حکومتى شرکت نخواهم کرد.[49]
شاه پس از انصراف سنجابى، «دکتر غلامحسین صدیقى» از سیاستمداران کهنسال را به نخستوزیرى انتخاب کرد. امینى طى صحبتى با احسان نراقى در مورد دیدار شاه و صدیقى مىگوید : صدیقى به آنجا رفته و صحبتشان خیلى خوب بوده و حدود دو ساعت شرفیاب بوده و تقریبا همه شرایط را قبول کردهاند.[50]
شاه سعى داشت که با مخالفین معتدلتر صحبت و یک دولت غیرنظامى پس از «ازهارى» را روى کار آورد، به همین منظور به اعضاى جبهه ملى نزدیک گردید؛ این در حالى بود که هرگونه مصالحهیى با شاه از سوى ملت شدیدا محکوم شده بود، پس از این مصالحهى میان جبهه ملى و شاه اندک پایگاه مردمى این حزب نیز از میان رفت. به این ترتیب تلاش صدیقى براى بدست آوردن پست نخستوزیرى به جایى نرسید و نتوانست کابینه خود را تنظیم کند. این در حالى بود که، حتى امریکایىها نیز در مورد موفقیت وى دچار تردید بودند[51] در چنین هنگامهى آشفتهایى دکتر شاپور بختیار طى تماسى با سپهبد مقدم ریاست ساواک آمادگى خود را براى تشکیل کابینه اعلام و درخواست دیدار با شاه را مىنماید. ساواک به کلیه سازمانهاى اطلاعات و امنیت در این مورد مىنویسد :
«دکتر شاپور بختیار عضو قدیمى حزب ایران و جبهه ملى کاندیدا [نخستوزیرى] شد و پس از شرفیابى و مذاکرات لازم آمادگى خود را براى تشکیل کابینه به شرف عرض رسانید و تقریبا ترکیب دولت خود را تعیین و معرفى کرد.[52]»
سفارت امریکا بدون تردید در به میدان آوردن بختیار نقش داشته است، در تلگرافى از وزارت امورخارجه ـ آمریکا به سفارت آمریکا در ایران که در آخرین لحظات مخابره شده آمده است:
«یک ایرانى مطلع در اینجا به ما مىگوید که بختیار آن چنان که تظاهر مىکند، یک مخالف تمام عیار و کامل نیست. در طول سالهاى آرامش قبل از طوفان، رژیم، سخاوتمندانه از طریق گماردن او به مقامهاى فنى پر منفعت در دو کارخانه قند از او مراقبت مىکرد.[53]»
موضعگیرى قاطع و صریح امام خمینى (ره)، که به همراه یک پارچگى روحانیت و تظاهرات وسیع مردمى علیه شاه و بختیار از همان آغاز کار دولت جدید، بىپایه بودن کابینه بختیار و سقوط حتمى رژیم را نشان داد. براساس اسناد و مدارک امریکایىها بخصوص جریان برژینسکى به دنبال یک کودتاى نظامى در ایران بودهاند. حضور هایزر، دیدارهاى مکرر وى با سران ارتش، خصوصا بختیار براى شاه که در مصر ساکن شده بود پس از این مقدمات سفر به امریکا را به تعویق انداخت تا نتیجه کودتاى مشخص شود غافل از آن بود که قتلعام خیابانى در طى 37 روز حکومت بختیار نه تنها راهحل مناسبى نبود بلکه جامعه خودرا براى نابودى رژیم و تأسیس جمهورى اسلامى بیش از پیش آماده مىکرد.
رهبر معظم انقلاب، امام خمینى (ره)، علیرغم تمام کارشکنىها، از قبیل؛ بسته شدن فرودگاههاى کشور و توصیههاى کشورهاى غربى و شرقى در 12 بهمن 1357 به وطن بازگشت. حضور رهبر در میان مردم، و حمایت عمودى از ایشان فرار چهرههاى دربارى و پناهنده شدن آنان را به اروپا و امریکا و سرعت بخشیده و بختیار با ناامیدى لحظات عمر سیاسى خود را در ایران مشاهده مىکرد. آخرین اقدام بختیار در 21 بهمن 57 با سفارش آمریکا و برنامهریزى ساواک در قالب اعلام حکومت نظامى به اجرا گذاشته شد. امام خمینى در واکنش به این اقدام طى اعلامیهاى خطاب به ملت شجاع ایران و اهالى تهران فرمودند:
«به طورى که مىدانید این جانب بنا دارم که مسایل ایران بهطور مسالمتآمیز حل شود؛ لکن ظلم و ستم، چون خود را به حسب قانون محکوم مىبیند دست به جنایت زده [است] من از مردم شجاع تهران مىخواهم، در صورتى که قواى متجاوز عقبنشینى کردند با حفظ آمادگى و هشیارى از خدعه دشمن آرامش و نظم را حفظ کنند، ولى مجهز و مهیا براى دفاع از اسلام و قوانین مسلمین باشند. اعلامیه امروز حکومت نظامى خدعه و خلاف شرع است و مردم به هیچ وجه به آن اعتنا نکنند. برادران و خواهران عزیزم هراسى به خود راه ندهید که به خواست خداوند تعالى حق پیروز است.[54]»
طبق مدارک بدست آمده، هوانیروز دو فروند «هلىکوپتر 214» در اختیار «رکن 2 فرماندارى نظامى تهران و حومه» قرار داد و اکیپهاى عملیاتى رکن دوم فرماندارى نظامى تهران و حومه، مأموریت یافتند که مقامات محرک و عاملین بلوا و آشوب را دستگیر و به مبادى مربوطه تحویل دهند.
محل دستگیرشدگان پادگان باغشاه بود که همه ملاحظات تأمینى و حفاظتى لازم را داشت. گروههاى دستگیر شده مىبایست به صورت 90 نفرى در داخل «کانتینر» در فرودگاه مهرآباد یا دوشانتپه تخلیه شوند پس از اتمام دستگیرىها و تخلیه افراد موج اول، نسبت به دستگیرى و تخلیه افراد «موج دوم» اقدام شود.
براساس همین طرح مقرر شده بود که امام خمینى، آیتاللّه طالقانى، نخستوزیرى و هیئت دولت موقت به وسیله یگانهاى رزمى ویژه دستگیر شوند.[55]
اقدامات بختیار پس از پیروزى انقلاب اسلامى
شاپور بختیار بعد از 22 بهمن، زندگى مخفىاى را در ایران آغاز کرد و اوایل مرداد 1358 به فرانسه پناهنده شد. وى از همان ابتداى اقامتش در اروپا به دنبال ایجاد «کودتا» و براى بازگشت به کشور بود در این راه برخى کشورهاى منطقه از جمله مصر، عراق، عربستان، از وى حمایت مىکردند، وى همچنین با همکارى کسانى چون دکتر على امینى، فرح پهلوى[56] و رضا پهلوى و ارتشیان متوارى در صدد بازگردان قدرت به پهلوىها بود.
با کمکهاى مالى عراق حضور فعال اویسى[57] و با همکارى برخى عناصر حزب ایران[58] و ارتشیان وابسته طرح «کودتاى نوژه» را آماده اجرا نمود. این توطئه با هشیارى و دقت آگاهى انقلابى در سپاه پاسداران و ارتش خنثى و عاملین آن دستگیر شدند.[59] بختیار از تأسیس نهضت مقاومت ملى و انتشار افزون بر 12 عنوان نشریه و فعالیتهاى دیگر در اروپا و امریکا آغاز اما راه به جایى نبرد.
اختلافات درون نهضت، ریزش مدافعان، یأس در میان فعالان، بختیار را در انزوا قرار داد. کارنامه دوازده ساله بختیار پس از انقلاب چیزى جز جاسوسى، توطئه، حرکت علیه تمامیت ارضى و منافع ملى و اقتدار ایران نبود، در پانزدهم مرداد 1370 در ویلاى شخصىاش در حومه پاریس در حالى که پلیس امنیتى فرانسه از وى چون دیگر رهبران گروهکهاى معاند جمهورى اسلامى حمایت مىنمود و در حالى که فرزندش در کسوت پلیس فرانسه مسئول امنیت پدر بود، به قتل رسید.
کارنامه پس از انقلاب بختیار نیاز به تدوین کتابى دیگر دارد. زیرا مسلما اسناد و مدارک بسیارى وجود زوایاى دیگرى از زندگى این مرد چند چهره را روشن نماید به امید روزى که اسناد نیز منتشر شود و در اختیار تاریخپژوهان قرار گیرد.
[1]- کودتاى نوژه تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، چاپ دوم، 1385
[2]- اسناد لانه جاسوسى، 8 جلد، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، 1386
[3]- در خدمت و خیانت روشنفکران، جلال آل احمد، تهران، فردوسى، 1372، ص 486
[4]- از احزاب وابسته به شرق مىتوان به حزب توده، فرقه دمکرات آذربایجان، حزب دمکرات کردستان و... اشاره کرد و در میان احزاب وابسته به غرب خاصه انگلستان مىتوان حزب اراده ملى و عدالت را نام برد. بىگمان این دو حزب پس از مرگ سیدضیاء، على دشتى، جمال امامى و ابراهیم خواجهنورى، از میان رفتند. اما تفکر و تأثیر مشى آنان در سیاست همچنان باقى ماند.
[5]- احزاب سیاسى در ایران بخش اول، جلد 2، دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، 1366 صص 6 ـ 10
[6]- همان، ص 85
[7]- همان، ص 162
[8]- همان 86
[9]- همان، ص 86
[10]- همان، صص 88 ـ 89
[11]- همان صص 90 ـ 92
[12]- همان، صص 93 ـ 94
[13]- همان صص 95 ـ 96
[14]- همان، صص 95ـ94.
[15]- همان
[16]- همان
[17]- همان
[18]- همان، صص 95 ـ 96.
[19]- همان، ص 97 ـ 108
[20]- همان، ص 19 ـ 20.
[21]- ص 137
[22]- ص 138
[23]- همان، ص 139 ـ 144
[24]- همان، ص 146
[25]- همان، ص 147
[26]- همان، ص 149 ـ 150
[27]- همان، ص 151 ـ 154
[28]- همان، ص 155 ـ 159
[29]- همان، ص 155 ـ 160
[30]- همان، ص 161
[31]- منوچهر آزمون کارمند ساواک و مأمور نفوذ در میان دانشجویان خارج از کشور که بعدها به ریاست اوقاف و وزارت رسید، رجوع شود به کتاب «منوچهر آزمون به روایت اسناد ساواک» تهران، مرکز بررسى اسناد تاریخى.
[32]- به نقل از کژراهه، احسان طبرى، تهران، امیرکبیر، 1366؛ ص 182 ـ 183
[33]- بسیار جالب است که مأموریت از سوى امریکایىها مسئلهاى حل شده در جبهه ملى بود.
[34]- مطالعات سیاسى، شماره 1، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 189 ـ 190
[35]- سند 28 / 10 / 1339
[36]- سند 2 / 12 / 1341
[37]- ص 286
[38]- ص 468 ـ 474
[39]- ص 499
[40]- ص 564
[41]- کتاب مطالعات سیاسى، جلد 1، دانشنامه جهان اسلام، جلد ـ
[42]- ص 488
[43]- فراموشخانه فراماسونرى در ایران، جلد 3، تهران، امیرکبیر، چاپ سوم 1357، ص
[44]- گزارش ساواک در تاریخ 5 / 12 / 47
[45]- اسناد فراماسونرى در ایران، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، صفحات 33 ـ 55
[46]- پرژنیسکى مشاور امنیت ملى آمریکا در دوره ریاست جمهورى جیمى کارتر بود ـ بدون تردید براى شناخت نقش وى در کابینهى کارتر مىتوان به کتاب: بحران، همیلتون جوردن مراجعه کرد.
[47]- اشاره به خروج شاه در دوره مصدق از کشور و عزیمت به ایتالیا است.
[48]- فرازهایى از تاریخ انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک و آمریکا، روابط عمومى وزارت اطلاعات چاپ 1368، ص 314
[49]- همان، ص 317
[50]- همان، ص 324
[51]- همان، ص 329
[52]- همان، ص 440
[53]- همان، ص 343
[54]- صحیفه امام
[55]- سیصد افسر جزء ادارات تابعه شهربانى آماده به خدمت، چهل افسر ارشد از ادارات شهربانى، ششصد نفر درجهدار، سه تیم کامل پزشکى، چهل دستگاه اتومبیل سوارى پلاک سفید، چهارصد قبضه مسلسل یوزى، یک دستگاه بیسیم دستى... متن برنامه سرى در 7 صفحه با امضاى فرماندار نظامى تهران و حومه سپهبد مهدى رحیمى همراه با پیوستها.
ولى غافل از آن که یریدون «لیطفئوا نوراللّه بافواههم واللّه متُّم نوره ولو کره الکافرون»
[56]- پس از سقوط، احمدعلى انصارى، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 141
[57]- همان، ص 191
[58]- ابوالفضل قاسمى منبع ساواک و دبیرکل بعدى حزب ایران
[59]- کودتاى نوژه، تهران مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى