صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

بازجویی : از مهدی شاه آبادی

بازجویی : از مهدی شاه آبادی


متن سند:

س ـ با احراز هویت شما لازم [است ]کلیه فعالیتهای خود را با ذکر اسامی دوستان و همفکران خود که در فعالیتهای شما شریک و سهیم هستند از بدو شروع دقیقا بیان و هرگونه اقدامی که در زمینه تهیه و توزیع و تکثیر اعلامیه های مضره و ردوبدل نمودن کتب و نشریات مضره نموده اید به طور مشروح بیان فرمائید.
بدینوسیله چه اعلامیه ای به جواد احمدی خواهرزاده خود داده اید و برای چه منظور.
ج ـ اینجانب مهدی شاه آبادی به شناسنامه شماره 53501 لازم به تذکر می دانم که در تمام دوران تحصیلی خودم در قم فقط با یک نفر به عنوان هم مباحثه و هم درسی مشغول بودم و مخصوصا در ظرف 14 یا پانزده سال اخیر که قدرت مطالعه و مباحثه کافی نداشتم و مخصوصا که در اثر کسالت ممتد مبتلا به کمی حافظه شده ام1 و در معاشرت با نزدیکان و خویشان هم نیز قادر نبودم فلذا اکثرا کم معاشرت و بی ارتباط می باشم و حتی آن یک نفر هم مباحثه ای خود را که بینهایت دوست داشته و دارم بسیار کم ملاقات می کنم و در هیچ گونه فعالیت و اقدامی وارد نبوده و از این پس هم وارد نخواهم شد و با کمال سهل انگاری و بی اعتنایی به اقدامات دیگران و مخصوصا از نظر مخالفت با دستورات اسلام نسبت به آنها تنفر دارم و با این بی اعتنایی نامه ای را که راجع به فرار بود در جیب خود گذاشتم تا آن که بعدا بخوانم و چون در منزل همشیره همراه بود نمی دانم به چه وجهی در دست جواد قرار گرفته آیا خودم به او دادم و یا آن را در آنجا گذاشتم البته لازم به تذکر است که آن یک فرد که با ایشان هم درس بودم آقای حاجی آقامرتضی انصاری بودند که به مناسبت ایشان با اخوی او آقای حاجی آقامجتبی و رفیق ایشان آقای حاجی آقا سیدعبدالمجید ایروانی2 در شدت رفاقت بودیم گرچه وضع روحی من اجازه برای معاشرت فعلی با آقایان نمی دهد حتی برای روضه آقایان شرکت نکردم ضمنا نامه فرار را از خواهرخانم خود خانم رضیه آیت اللهزاده شیرازی گرفتم و چنانچه به عرض رسید اوراقی را که از منزل آوردند به نام دفاعیه در حدود هشت ماه قبل در مسجدی که در خیابان شکوفه قرار گرفته حدود ساعت شش بعدازظهر نماز می خواندم و بعد از نماز شخصی تقریبا مسن بلند قد نزد من آمد و با احترام درخواست استخاره نمود و پس از دو یا سه استخاره خداحافظی کرد و رفت و بلافاصله متوجه شدم که پرونده و پوشه محتوی اوراقی را جای گذارده با عجله برداشتم و از درب مسجد خارج شدم شاید که صاحبش را بیابم و چون از دیدن او مأیوس گشتم نگاهی به داخل پوشه انداختم و چون آن را سیاسی تشخیص دادم به محل خود بازنگرداندم و ضمنا چون فکر می کردم که اموال گم شده بایستی به صاحبش رد گردد به منزل بردم ولی خدا شاهد است که محتویات آن را نخواندم و نمی دانم چه مقدار آن را گوشه خیابان دیدم که فهمیدم نمی توانم به جای خود برگردانم و برای همیشه در چمدان من قرار داشت و کلید آن همیشه به آن بود ولی کاری با آن چمدان نداشتم و همیشه بالای قفسه کتابها قرار داشت و دسترس کسی نبود ضمنا اعلامیه ای که از خواهر خانم خود رضیه آیت اللهزاده شیرازی گرفتم در مورد فرار اشرف دهقانی3 و مربوط به چریکهایی فدایی خلق4 بوده است که جهت مطالعه و آگاهی از مفاد آن در اختیار خواهرزاده خود به نام سیدجواد احمدی قرار دادم امضاء مهدی شاه آبادی س ـ در بازرسی از منزل شما سه فقره شناسنامه بدست آمده که هر سه متعلق به شما و دارای عکس شماست در این مورد توضیح بیشتری داده و بنویسید به چه منظور سه عدد شناسنامه تهیه کرده و چه استفاده ای از آنها می خواستید بکنید بهتر است حقایق را مرقوم دارید.
ج ـ هر سه شماره شناسنامه مربوط به خود اینجانب است که چون شناسنامه اصلی مفقود شد یکی المثنی گرفته و در ظرف مدتی چون استفاده از شناسنامه برای من محدود و کم مصرف است لذا گاهی در بین کتابهای من می ماند و من آن را نمی یابم و چون احتیاجی پیدا می شود لازم است که شناسنامه داشته باشم فلذا تقاضای المثنی کردم و اخیرا که از گرفتاری شناسنامه بچه ها و مفقود شدن آنها سخت ناراحت می شدم همه شناسنامه هایی که در ظرف انتقال منزل از لابلای کتابخانه بدست آمد در یک جا جمع نمودم و به هیچ وجه سوءاستفاده از آنها نمی کنم و نکرده ام و اصولاً با شناسنامه خود بسیار کم استفاده نمودم و اگر تصادفا بعضی جاها مورد نیاز بوده از قبیل دفتر اسناد مثلاً مورد نیاز قرار گرفته امضاء مهدی شاه آبادی س ـ تاریخ دقیق تعویض شناسنامه های خود را بنویسید.
ج ـ اینجانب فقط یکی از شناسنامه هایی که گرفتم می دانم که قبل از عید سال 51 بوده است که چون فرزندم احتیاج به شناسنامه داشت مجبور بودم برای گرفتن شناسنامه برای او شناسنامه ارائه کنم و چون زندگی من در انتقال از قم به تهران به هم ریخته بود و شناسنامه را نیافتم مجبور شدم تقاضای المثنی نمودم و آن شناسنامه های دیگر را یادم نیست که چه وقت و برای چه کار گرفتم امضاء مهدی شاه آبادی س ـ هرگونه اطلاعی که از فعالیتهای خواهر خود دارید به طور دقیق نوشته و توضیح [دهید] مشارالیه با کدام یک از خانواده های زندانیان سیاسی رفت وآمد داشته و به اتفاق آنان چه اقداماتی انجام می دهید.
ج ـ آنچه اطلاع دارم در سال گذشته ابتدا به منزل حضرت آیت الله العظمی آقای خوانساری5 دام ظله العالی شرفیاب شدند و درخواست کمک راجع به رهایی فرزند خویش و همچنین برگشت برادرهایم هیچ کدام بدرد من نمی رسد و حتی تا درب زندان به دیدن خواهرزاده خود نمی روند مبلغ سی هزار تومان پول...
نمودند و در عین حال که به احترام مواجه بودند زیرا نسبت به مرحوم والدم با دیده احترام بزرگ می نگریستند ولی چون درخور قدرت خود نمی دانستند لذا معظم له فرمودند که از من کاری ساخته نیست فلذا به قم به حضرت آیت الله العظمی آقای شریعتمداری مشرف شدند و شاید اخوی بزرگ من را هم واسطه برای انجام خواسته خود قرار دادند و به خدمت ایشان و همچنین خدمت حضرت آیت الله العظمی آقای گلپایگانی مشرف شدند و شاید به خدمت حضرت آیت الله العظمی آقای آقا نجفی مرعشی6 مشرف شدند و تقریبا به همان جواب بالا برخورد می کردند و چون انتظار بیهوده داشتند لذا ناراحت بازمی گشتند و همچنین به خدمت حضرت آیت الله العظمی آقای میلانی7 دام ظله در مشهد مقدس مشرف شدند و باز نتیجه نگرفتند و می گفتند لااقل آقایان دستور دهند که پول فرزندشان را باز دهند ولی شاید آقایان مراجع ایدهم اللّه اقدام کرده باشند ولی تاکنون بی نتیجه مانده البته وضع مالی همشیره خوب نیست فلذا انتظار زیادی از مراجع عظام دارد و راجع به معاشرت با خانواده ها می دانم که تا چندین ماه پس از دستگیری فرزندش در خانه اشک می ریخت تا اینکه او را راهنمایی به مراجعه درب زندانش کردند تا اینکه فرزند خود را ببیند و در این مراجعه با خانواده هایی آشنا شد که هنوز با آنها دوست است از آن جمله خانواده رضایی و خانواده صادق و خانواده راهی و خانواده خدایی می باشد امضاء مهدی شاه آبادی س ـ هرگونه ارتباطی و فعالیتی را که به اتفاق خواهر خود و جواد و احمد و اشرف خواهرزاده های خود در زمینه تبلیغ علیه دولت و تهیه و توزیع اعلامیه های مضره و تشکیل جلسات خانگی انجام داده به طور مشروح بنویسد ج ـ اینجانب هیچگونه ارتباط و معاشرتی با آنها در این زمینه ندارم حتی از من گله می کردند که فقط معاشرت اینجانب در سطح دیدن و گاهی بازدید و شاید به عنوان شوهر همشیره که چند روز در منزل من در این استان بستری بود فقط خواهرم نزد من بود و آنها جلسات مذهبی ندارند فقط یک روضه سیزدهم ماه از حدود سی سال قبل داشتند که مدت یک سال است آن را هم تعطیل کرده اند زیرا در منزل مشغول بنایی هستند و گرچه به آخر رسیده ولی هنوز سکونت ندارند امضاء مهدی شاه آبادی س ـ در مورد کتب و نشریات مضره ای که در بازرسی از منزل شما بدست آمده چه توضیحی می دهید و به چه علت چنانچه افکار شما انقلابی نیست دفاعیه های مورد نظر را که به قول خودتان پیدا کرده بودید نگهداری کرده و برای چه آنها را از بین نبردید در این زمینه توضیح دهید و بنویسید جزوات مزبور را جهت مطالعه در اختیار چه کسانی قرار داده و چند نسخه از روی آنها تکثیر کرده اید.
ج ـ اولاً این کتب را مضر تشخیص نمی دادم و با این که امکان مطالعه را ندارم در چند سال پیش که چند صفحه از یک ویت کنگ را دیدم کتابی راجع به ویت کنگ درآمد که اسم ویتنام از مقاومت تا پیروزی را خریدم و نیز کتاب دیگری راجع به جنگ شش روزه ولی فقط چند صفحه از یک ویت کنگ یک میلیون دلار را خوانده ام و تاکنون که شاید سه سال باشد به هیچ وجه کتاب را نخوانده ام راجع به کتابهای حسینیه باید بگویم جزوه ای است راجع به اشتباهات آقای شریعتی که ظاهرا آقای حاج شیخ قاسم اسلامی8 دام عزه و یا غیر ایشان نوشته اند و جای داشته که من به اشکالات حسینیه و آقای شریعتی9 آشنا شوم البته در این سطح نیز مطالعه ام عمق ندارد و بعضی از اشکالهای آقای شریعتی را واقفم و نیز راجع به دفاعیه به عرض رسید که چون فکر کردم از اموال دیگران است و من چون دست زده ام بایستی تا صاحبش پیدا شود در دست داشته باشم طبق دستور اسلام چیزی را که دست زدیم دیگر ضامن آن هستیم تا به صاحب آن رد شود البته بهتر بود بدانم که چیزی که مزاحمت فراهم می کند و شاید مالیت هم ندارد نبایستی انتظار کشید ولی به خاطر همین هست که چند روزی عصر به مسجد رفتم ولی مطمئن شدم که آمدن من غلط است و این جزوات در صندوقچه من افتاده بود و چنانچه مشهود بازجویان محترم بود صندوقچه ای که بالای قفسه کتابخانه من بود گرد فراوان گرفته بود و من آن را برنداشته و درب آن را باز نکرده بودم و این صندوقچه بسیار کم مصرف بود و به هیچ وجه این جزوه را مطالعه نکرده و به کسی ندادم و از روی آن تکثیر نکرده ام مهدی شاه آبادی س ـ اظهارات خود را چگونه گواهی می نمائید.
ج ـ اظهارات خود را به وسیله امضاء گواهی می نمایم.
مهدی شاه آبادی

توضیحات سند:

1ـ موضوع کسالت ممتدّ 15 ـ 10 ساله و کم حافظگی فراوان و منزوی بودن از جامعه، که در بازجوییهای سال 52 شهید شاه آبادی به کرّات از طرف ایشان اظهار می شود، از شگردهای آن شهید در برابر نیروهای امنیتی رژیم بود که می توانست محمل خوبی برای ندادن اطلاعات بیشتر به ساواک باشد.
اصولاً مبنای ایشان در این زندان وحتی در زندانهای دوم و سوم (52 تا 54) بر این نکته بود که باتوجه به اطلاعات بسیار جزئی و کم ارزش ساواک نسبت به فعالیت های مبارزاتی ایشان و نیز گستردگی اقدامات ضدرژیم و انقلابیشان که همزمان با ورود خود به تهران آغاز کرده بودند، لازم است موضعی اتخاذ کنند که هر چه سریعتر از زندان بیرون آمده و نگذارند این دلایل کم ارزش و اتفاقات جزیی که منجر به دستگیری های سالهای 52 تا 54 ایشان شده بود، موجب وقفه و رکود در مبارزات ایشان شود.
لذا می بینیم ایشان در بازجویی های سال 52 تا 54 خود، از برخوردهای تند، صریح و بی پرده و نیز رودررویی مستقیم با مأمورین رژیم اجتناب کرده، و علاوه بر آن، خود را به سادگی زده و از کسالت ممتد و منزوی بودن و کمی حافظه خود صحبت به میان می آورند.
مأمورین ساواک هم اگر چه در ابتدا نسبت به این اظهارات، با دیده تردید می نگرند، لکن به مرور زمان در اثر تکرار این گونه مطالب از سوی ایشان، احساس می کنند که با یک روحانی ساده و بی اطلاع از اوضاع سیاسی کشور که دغدغه ای جز سرپرستی همسر و فرزندان و مادر سالخورده اش ندارد مواجه هستند! نهایتا هم این گونه برخوردهای ایشان منتهی به آزادی نسبتا سریع ایشان در این زندان های مکرر می شود.
البته شهید شاه آبادی، این سیاست را از اواخر سال 54، به کنار گذاشته و موضع گیری های صریح و تند و خشنی را در برخوردهایشان با نیروهای امنیتی و بازجوها اتخاذ می کنند که مطالعه برگه های بازجویی و دیگر اظهارات علنی ایشان در سال های 55، 56 و 57 گویای این تغییر روش ایشان است.
2ـ حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالمجید ایروانی در سال 1315 ه ق در تبریز و در خانواده ای روحانی متولد شد.
ایشان مقدمات علوم دینی را نزد پدر و در زادگاه خود گذراند و بعدها مدارج این علم را در شهر قم طی کرد.
حجت الاسلام ایروانی با اوج گیری نهضت امام خمینی (ره) به صف مبارزان پیوست.
ایشان در سال 1354 به رباط کریم تهران مهاجرت کرد و مسجد ابوالفضل این ناحیه را پایگاه تبلیغ و تبیین اسلام کرد.
از همین زمان ایشان تحت مراقبت نیروهای امنیتی رژیم شاه قرار گرفت و در سال 1355 ممنوع المنبر شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی حجت الاسلام ایروانی در ترویج و گسترش مساجد تلاش فراوانی کرد.
ایشان در سال 1371 دارفانی را وداع گفت.
شرح احوال رجال، ج یک، ص 87.
3ـ ربابه عباس زاده دهقانی، معروف به اشرف دهقان، فرزند محمدتقی، متولد 1328 تبریز عضو گروه چریکهای «فدایی خلق» بوده که در سال 50 دستگیر و به 10 سال زندان محکوم گردید.
وی در سال 1352 به کمک بستگان خود که به منظور ملاقات مشارالیها به زندان قصر مراجعه نموده بودند با استفاده از چادر از زندان خارج و متواری گردید.
عباس زاده دهقانی پس از فرار از زندان، مدتی در کشور به حال اختفاء بسر برد تا این که در دی ماه سال 1354 در آلمان، در خانه امن «مهدی خان بابا تهرانی» دستگیر و پس از هشت روز بازداشت، آزاد گردید و با بلیط دوسره ای که از لیبی به آلمان تهیه کرده بود از آلمان اخراج و به لیبی رجعت داده شد.
در سال 56، ساواک مطلع می شود که مشارالیها به کشور وارد و مشغول فعالیت و سازماندهی گروه چریکهای فدائی خلق می باشد.
نامبرده پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1360 به کشور آلمان بازمی گردد.
پرونده انفرادی ساواک و مدارک پس از انقلاب اسلامی 4ـ سازمان چریکهای فدائی خلق : گروهی تحت عنوان گروه «رزم آوران حزب توده» را تشکیل و در جلسات خود،عملکرد گذشته حزب توده و شوروی را نقادی می کردند.
در ابتدا با ذهنیت و سوابقی که بعضی از آنها در جبهه ملی و فعالیتهای دانشگاهی داشتند، در جلسات جبهه ملی، حزب ملیت و گروه ارانی شرکت و سعی در تشکیل ایجاد گروه ضداستعماری داشتند، که به دلیل داشتن نظرات تند و مشی مسلحانه از همه آن گروهها و افراد رانده شدند و از سال 1344 در بین خود اقدام به تهیه اسلحه و آموزش نظامی کردند.
این گروه که می توان آنان را پایه گذار و کادر اصلی سازمان چریکهای فدایی خلق نامید، در سال 1347 دستگیر و در زندان هم، نوعی کار تشکیلاتی می کردند.
در سال 49 جو موجود، جستجو برای یافتن محل مناسب برای عملیات چریکی بود و بحث جنگ چریکی روستایی و جنگ چریکی شهری به میان آمد.
دستجات مختلف در پوشش گردش و سفر علمی به دهات و جنگلها و شهرستانها، بدنبال این موضوع بودند تا اینکه گروهی از کمونیستها که بعدا به نام «چریکهای فدایی خلق» مشهور شدند، اولین گروه خود را به جنگلهای شمال فرستادند که ضمن تحقیقات بیشتر و ساختن استحکامات، تمرین کنند تا بتوانند آغازگر جنگ چریکی روستایی باشند.
اما این گروه خیلی زود به دام افتاد، زیرا زمان بسیار بد انتخاب شده بود، زمستان49، برف و باران و خلوتی محیط و غیربومی بودن، زود جلب نظر کرد و از طرفی ارتباط گروه با ده و شهر جهت تأمین وسایل و مایحتاج به سختی انجام می گرفت و نیز پوشش تبلیغی در محیط نداشت.
لذا عده ای احتمال می دادند که اینان سارق باشند و بالاخره مسئله کمونیست بودن با در نظر گرفتن روحیه مذهبی مردم و خاطرات تلخ خیانتها و اعمال کمونیستها در نهضت جنگل به میرزا کوچک و مردم آن نواحی به همراه علل دیگر، گروه سیاهکل را با شکست مواجه ساخت.
با لو رفتن و دستگیر شدن رابط بین گروه و ده، چریکها برای نجات او به پاسگاه سیاهکل حمله بردند، ولی مأمورین رابط را قبلاً به شهر فرستاده بودند.
آنها پاسگاه را خلع سلاح کردند و بالاجبار به داخل جنگل گریختند در حالی که این عمل نیز اشتباه بود، زیرا در آن هوای زمستان و محیط و موقعیت و عدم پشتیبانی کافی بایستی به شهر می آمدند.
در هر حال رژیم با شدت عمل هر چه تمامتر جنگل را محاصره کرد و با بمب های آتش زا نقاط مشکوک را از درختان خلوت کرد و از راه زمین و هوا نیروهای ورزیده خود را اعزام داشت که ضمن چند برخورد مختصر کلیه افراد گروه دستگیر و اعدام و یا محکوم به زندانهای مختلف گشتند و در بازجویی ها شبکه شهری نیز شناسایی شد و مخصوصا رهبران و افراد مؤثر گروه از قبیل حمید اشرف، زیبرم، مفتاحی، پویان، صفایی فراهانی و ...
لو رفتند و رژیم ضمن چاپ عکسهای آنها برای دستگیرکننده هر یک، صد هزار تومان جایزه تعیین کرد.
این ضربه و تجربه باعث شد که طرح جنگ چریکی روستایی کنار گذاشته شود.
زیرا ثابت گردید که با توجه به توافق همه همسایگان ایران و ابرقدرتها با رژیم شاه و در نتیجه عدم حمایت چریکی از کشورهای همجوار و موقعیت جغرافیایی و عدم همکاری ده نشینان و قدرت تسلط و حمایت کامل ارتش، هرگونه حرکت چریکی متمرکز به هر قیمت به شدت سرکوب خواهد شد و بنابراین، نظرها متوجه جنگ چریکی شهری شد که اعلام آن و تکمیلش از طرف سازمان مجاهدین بود.
شکست سیاهکل «سازمان چریکهای فدایی خلق» را معرفی کرد و کادر رهبری که به ناچار زندگی مخفی را آغاز کرده بود، به طور جدی به سازماندهی و عضوگیری پرداخت و پخش عکس افراد مؤثر و جایزه گذاری رژیم برای آنها، ایجاد جاذبه ای کرد که افراد علاقمند به مبارزه و ماجراجو را به سوی آنها می کشاند.
از سویی اقدام پلیس رژیم شاه به دستگیری دانشجویان و اعزام آنها به زندان های سیاسی بر این نکته می افزود.
در سال های بین 52 ـ 54 به علت تسلط و نفوذ ساواک در گروههای مختلف از جمله این گروه، بسیاری از خانه های تیمی کشف و افراد آن کشته و یا دستگیر شدند.
در سال 1354 ساواک، 8 نفر از سران گروه را با صحنه سازی مبنی بر قصد فرار، اعدام و ضربه مهلکی به سازمان وارد کرد.
تمامی چهارچوب های فکری و تئوری این سازمان مثل همه چپ گراهای دیگر، از جمله کشورهای کمونیستی، پوچ از کار درآمده و به اهداف خود نایل نشدند و تنها در یک مقطع تاریخی موجی به راه انداختند که با خود بخشی از بهترین نیروهای جوان و مستعد را به کام مرگ و نیستی کشاند و سرانجامی جز تباهی، انحراف فکری و هلاکت به همراه نداشت.
چنانچه حضرت امام (قدس سره) در این خصوص چنین میفرمایند: «وصیت من به چپگرایان، مثل کمونیستها و چریکهای فدایی خلق و دیگر گروههای متمایل به چپ، آن است که شماها بدون بررسی صحیح از مکتبها و مکتب اسلام، نزد کسانی که از مکتبها به خصوص، اسلام اطلاع صحیح دارند، با چه انگیزه خودتان را راضی کردید به مکتبی که امروز در دنیا شکست خورده، رو آورید و چه شده که دل خود را به چند «ایسم» که محتوای آنها پیش اهل تحقیق پوچ است، خوش کرده اید؟ و شما را چه انگیزه ای وادار کرده که می خواهید کشور خود را به دامن «شوروی» یا «چین» بکشید و با ملت خود به اسم «توده دوستی» به جنگ برخاسته یا به توطئه هایی برای نفع اجنبی به ضدکشور خود و توده های ستمدیده دست زدید؟ شما می بینید که از اول پیدایش کمونیسم مدعیان آن دیکتاتورترین و قدرت طلب و انحصارطلب ترین حکومتهای جهان بوده و هستند.
چه ملتهایی زیر دست و پای شوروی مدعی طرفدار توده ها خرد شدند و از هستی ساقط گردیدند.
ملت روسیه، مسلمانان و غیرمسلمانان، تاکنون در زیر فشار دیکتاتوری حزب کمونیست دست و پا می زنند و از هرگونه آزادی محروم و در اختناق بالاتر از اختناق دیکتاتورهای جهان به سر می برند.
استالین که یکی از چهره های به اصطلاح «درخشان» حزب بود، ورود و خروجش را و تشریفات آن و اشرافیت او را دیدیم.
اکنون که شما فریب خوردگان در عشق آن رژیم جان می دهید، مردم مظلوم شوروی و دیگر اقمار او چون افغانستان از ستمگریهای آنان جان می سپارند و آنگاه شما که مدعی طرفداری از خلق هستید بر این خلق محروم در هر جا که دستتان رسیده چه جنایاتی انجام دادید و با اهالی شریف آمل که آنان را به غلط طرفدار پروپاقرص خود معرفی می کردید و عده بسیاری را به فریب به جنگ مردم و دولت فرستادید و به کشتن دادید، چه جنایتها که نکردید و شما «طرفدار خلق محروم» می خواهید خلق مظلوم و محروم ایران را به دست دیکتاتوری شوروی دهید و چنین جنایتی را با سرپوش «فدایی خلق» و طرفدار محرومین در حال اجرا هستید.
» ر.ک : صحیفه امام، مرکز نشر امام خمینی، ج 1، ص 438 و 439 تحلیلی از سازمان مجاهدین خلق ایران، علی جستجو، نشر اوج، ص 38 ـ 40 5ـ آیت الله سیداحمد خوانساری، در سال 1275 ه .
ش به دنیا آمد.
تحصیلات خود را در قم آغاز کرد و بعدها با مسافرت به شهر نجف ادامه علوم دینی را در این شهر پی گرفت و از محضر عالمانی چون: آخوند خراسانی، علامه طباطبایی یزدی و آقا ضیاءالدین عراقی بهره برد.
ایشان در سال 1297 به ایران مراجعت کرد و در شهر اراک ساکن شد.
همزمان با تأسیس حوزه علمیه قم که با تدبیر آیت الله العظمی حائری یزدی صورت گرفت، آیت الله خوانساری با ایشان تشریک مساعی کرد.
وی در سال 1329 به درخواست مردم تهران و تقاضای آیت اللّه العظمی بروجردی به تهران آمد و در این شهر ساکن شد و به تربیت طلاب علوم دینی پرداخت.
آیت الله خوانساری در دیماه سال 1363 ه ش دار فانی را وداع گفت.
با خبر مرگ وی امام خمینی (ره) با پیامی به حوزه های علمیه تسلیت گفت.
در قسمتی از پیام امام (ره) چنین آمده است : «خبر رحلت مرحوم مغفور آیت الله خوانساری رحمت اللّه علیه موجب تأسف و تأثر گردید.
این عالم جلیل بزرگوار و مرجع معظم که پیوسته در حوزه های علمیه و مجامع متدینه مقام رفیع و بلندی داشت و عمر شریف خود را در راه تدریس و تربیت و علم و عمل به پایان رساند، حق بزرگی بر حوزه ها دارد ...
از خداوند تعالی برای ایشان رحمت و مغفرت و برای علمای اعلام و حوزه های علمیه صبر و اجر خواستارم.
» ر.ک : صحیفه نور، ج 19، ص 89 ـ شرح احوال رجال، ج 2، ص 340 و 341 6ـ آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی در سال 1376 ه ش در شهر نجف به دنیا آمد.
ایشان پس از تلمذ در نزد بزرگان دین به ایران آمد.
آیت الله مرعشی در سنین جوانی به اجتهاد رسید و در علوم گوناگون به ویژه علم رجال سرآمد شد.
از خدمات بی نظیر این عالم ربانی تأسیس کتابخانه ای در شهر قم است که امروزه به جهت داشتن نسخ بی نظیر خطی، آوازه ای جهانی دارد.
آیت الله العظمی مرعشی نجفی همواره از مواضع امام خمینی (ره) در طول دوران مبارزه حمایت کرد.
ایشان در هفتم شهریور 1369 پس از 96 سال زندگی، دارفانی را وداع گفت.
ر.ک : وقایع اتفاقیه و شرح احوال رجال، صفحه 517 7ـ حضرت آیت الله سید محمد هادی میلانی در محرم سال 1313 هجری قمری در نجف اشرف متولد شد.
وی از محضر مرحوم آخوند خراسانی، شریعت اصفهانی، میرزا محمدحسین نائینی و آقای ضیاء عراقی کسب فیض نمود و قریب 60 سال در نجف اشرف، کربلا و مشهد مقدس به تدریس و تربیت طلاب پرداخت.
در جریان نهضت امام خمینی و قیام 15 خرداد، از چهره های برجسته و فعال بود و در سال های بعد و در دوران اقامت در مشهد مقدس، منشأ خدمات علمی و فرهنگی فراوانی شد.
مرحوم آیت الله العظمی میلانی به دلیل حمایت از راه امام خمینی (ره) همواره مورد اذیت و آزار ساواک و فشارهایی از سوی دربار بود.
اما استقامت و پایداری وی در مسیر حق باعث دلگرمی و ادامه مبارزات در داخل بود.
مرحوم آیت الله میلانی در 29 رجب 1395 قمری وفات نمود.
آیت الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسیهای تاریخی، 1379 8ـ آیت الله حاج شیخ قاسم اسلامی در تهران متولد شد و پس از خواندن مقدمات به قم عزیمت کرد و سطوح عالی را نزد استادان و مدرسین آن حوزه از جمله آیت الله خوانساری فراگرفت.
آنگاه به تهران مراجعت نمود و به ترویج و تبلیغ دین از راه منبر پرداخت.
وی مبارزه و سخنرانی را با شروع کشف حجاب در سال های 15 ـ 1314 آغاز کرد و در سال 1329، به علت سخنرانی که علیه شاه و رزم آرا در مسجد کرد او را دستگیر کردند و بعدا با ناخن های کشیده آزادش ساختند.
در سال 1332 به خاطر سخنرانی هایی که علیه شاه می کرد به قلعه فلک الافلاک تبعید شد.
وی دارای تألیفاتی و آثار قلمی چندی است که تعدادی از آنها را با در نظر گرفتن کتابهای دکتر شریعتی نگاشته و به نقد آنها پرداخته است.
برخی از آنها از این قرارند : 1ـ سخنی چند با...
2ـ تشیع یا مکتب نهایی انسانها (2 جلد) 3ـ پدر و مادر ما معذوریم.
وی سرانجام در 5 مرداد ماه 1359 در منزل مسکونی خود در شمیران تهران، از سوی اعضاء گروهک تروریستی فرقان مورد حمله قرار گرفت و به شهادت رسید.
شرح احوال رجال، ج 2، ص 36 9ـ دکتر علی شریعتی در سال 1312 ه .
ش در مزینان از توابع سبزوار متولد شد.
پدرش محمدتقی شریعتی اولین معلم او بود.
تحصیلات متوسطه را در دبیرستانهای مشهد به پایان برد و پس از گذراندن دوره ای در دانشسرای تربیت معلّم، آموزگار یکی از روستاهای خراسان شد.
چندی بعد با ورود به دانشگاه مشهد در رشته ادبیات و زبان فارسی فارغ التحصیل شد.
دکتر شریعتی برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در دانشگاه سوربن این کشور در رشته زبان شناسی درجه دکترا گرفت .
آشنایی وی با لویی ماسینیون، ژان پل سارتر، ژان برگ، جرج گورویچ و فرانتس فانون بر عمق یافته های علمی او افزود.
تلاشهای سیاسی دکتر شریعتی در خارج از کشور، به طور جدی ادامه یافت تا جایی که وقتی در سال 1343 به ایران بازگشت در مرز ترکیه دستگیر شد و 6 ماه به زندان افتاد.
پس از آزادی، سخنرانیهای او در دانشگاه مشهد و حسینیه ارشاد تهران توانست جوانان فراوانی را به پای افکار و آراء او بنشاند.
وی در سالهای 1347 ـ 1350 در حسینیه ارشاد سخنرانی ها و سمینارهایی پیرامون جامعه شناسی و موضوعات و مباحث اسلامی و دینی ترتیب می داد.
دکتر شریعتی در سال 1356 به انگلستان رفت و پس از اندکی در خرداد ماه سال 1356، به طرز مشکوکی درگذشت و پس از انتقال به سوریه در زینبیه دمشق دفن شد.
شرح احوال رجال، ج 2، ص 467 ـ یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت الله سیداسداله مدنی، ص 316

منبع:

کتاب شهید حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی شاه آبادی به روایت اسناد ساواک صفحه 27






صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.