تاریخ سند: 7 اردیبهشت 1350
موضوع: جلسه فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین
متن سند:
از: 20 ﻫ 21 تاریخ:7 /2 /1350
به: 321 شماره: 40611 /20 ﻫ 21
موضوع: جلسه فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین1
در ساعت 1600 روز 6 /2 /51 جلسه فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین به ریاست مصطفی الموتی2 در محل حزب ایران نوین تشکیل گردید.
عده حاضر در جلسه حدود 100 نفر بودند. ابتدا آقای الموتی از پیشرفتهای حزب، بخصوص قسمت انتشارات صحبت کرد، بعد از وی آقای ناصرزاده3 از این یادآوری تشکر کرد.
دکتر رهنوردی4 راجع به عدم رضایت عمومی از بقال و راننده تاکسی و مدیر کل اداره و افراد طبقات مختلف صحبت کرد و گفت اگر قریب به اتفاق مردم از مملکت ناراضی هستند و چون اینجا را خانه خودم میدانم، برای حفظ و بقای مملکت ناچارم واقعیات را بیان کنیم. وی نتیجه گرفت که در مملکت با این همه کار که انجام میشود، عدهای هستند که عمداً در جهت ناراضی کردن مردم کوشش میکنند و نمونه این افراد در تمام مؤسسات و وزارتخانهها و شهرداری موجود است. در شهرداری برای گرفتن یک پروانه ساختمان این همه مردم را ناراضی میکنند. وی اضافه کرد این جریانات به نفع کشور نخواهد بود و باید هوشیار باشیم.
مصطفی الموتی گفت فراکسیون پارلمانی همواره کار خود را به نحو رضایتبخش انجام داده و همیشه مورد تائید شاهنشاه آریامهر بوده است.
آقای گاکیک هواکیمیان نماینده اقلیت ارامنه شمال گفت چندی قبل یک راننده تاکسی بدون هیچ علت مزاحم من شد و از من مطالبه 2000 تومان کرد و من بدون اینکه خود را معرفی کنم گفتم پول ندارم، این راننده هم سه مرتبه با ماشین خود عقب و جلو رفت و به اتومبیل من کوبید و آن را له کرد. این قبیل افراد زندانیانی هستند که دارای بیماری روانی بوده اند و بدون هیچ بررسی، آزاد شدهاند و یک نوع عدم تأمین به وجود آوردهاند.
حبیب دادفر5 از پیشرفت نشریات حزب صحبت کرد.
آخرین سخنران آقای ولیان وزیر تعاون و امور روستاها بود که در مورد عمران و نوسازی روستاها مفصلاً صحبت کرد و گفت عمران و نوسازی روستاها از دید روابط شخصی انجام میشود. طرحهای پیشنهادی وزارت تعاون و امور روستاها برای بررسی و تأمین اعتبار6 در مرکز میماند و نتیجه آن میشود که از 8 هزار روستا فقط 253 قریه دارای مدرسه هستند و 700 آبادی دارای حمام میباشند و اکثراً فاقد آب آشامیدنی و برق هستند. برای نمونه 2 سال پیش در مسافرت خراسان از شیروان میگذشتم، از نزدیکی قریهای عبور میکردم، روستائیان جلو مرا گرفته من پیاده شدم؛ گفتند برق فشار[قوی]در نزدیکی ده ماست و به ما برق نمیدهند. تقاضا میکنیم فقط مسجد قریه را با یک رشته برق روشن کنند که ما در آنجا عبادت خدا را بکنیم. من وزیر با قدرت، مدت دو سال است برای انجام خواسته مردم این روستا فعالیت میکنم، ولی نتیجهای نگرفتم. آخر میشود این را گفت انقلاب اداری؟ ولیان به نیازهای طبقه روستائی اشاره کرد و گفت اگر به نیازهای این طبقه که قدرت شگرفی میباشند توجه نشود،[؟] به راه خواهد افتاد و در این جا یادآور شد که من دربست در اختیار حزب ایراننوین هستم و خواستارم در پرتو انقلاب به مردم این مملکت خدمت کنم.
نظریه شنبه . سخنرانی دکتر ولیان دلسوزانه و انقلابی بود و در واقع میتوان گفت هشداری به مسئولین امر بود.
نظریه چهارشنبه . مفاد گزارش خبری مورد تائید است و سعی خواهد شد مشروح مذاکرات را قید و در اختیار قرار دهد. موضوع مهم، مسئله نارضایتی عمومی است که از جانب یک وکیل و یا یک وزیر عنوان شده است و درخور آن است که در جهت رفع این نارضائیها که مسلماً منشأ بسیاری از درگیریها خواهد بود، اقدام موثری به عمل آید.
توضیحات سند:
1. حزب ایراننـوین: این حزب بـه دنبال از رونق افتادن و بیاعتبارشـدن حزب ملیون و مسئلهدار شدن آن، در تاریخ 24 /9 /1342 اعلام موجودیت کرد.در رأس رهـبری آن حسنعلی منصور دستپرورده امریکا قرار داشت. پس از ترور منصور حزب دچار تزلزل شد و به دلیل ایـنکه امـیرعـباس هویدا بـه جـهت نخست وزیـر شـدن از قبولی دبیرکلی حزب سرباز زد، وزیـر سابق کشور «عـطا،الله خسروانی» به دبیرکلی انتخاب شد و تا سـال 1348 در این سمت باقی مـاند. پس از خسروانی و تا انحلال حزب، منوچهر کلالی دبیرکل آن بود. الـبته این شکل ظاهر قضیه است. درواقع همانطور که در سال ۱۳۵۳ همین حزب ایراننوین به علت کشـمکشهای داخـلی و از دست دادن خریداران وکهنگی و فرسودگیاش در استفاده تبلیغاتی رژیم از آن، جای خود را همراه حزب مردم به حزب رستاخیز داد، در سال ۴۲ نـیز چون حزب ملیون رونق چندانی نداشت و به مسائلی مبتلا گشته بود شاه وکسانی که از پشت این صحنه را میگرداندند به این فکر افتادند که حزبی دیگر بنا کنند تا هم جای ملیون را بگیرد و هم در جهت به اصطلاح انقلاب سفید شاه آن را به کار بگیرند. دبیران کل حزب هیچگاه به فکر حل مسائل اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جامعه و یا ترقی و پیشرفت مسائل نبودند بلکه تنها در فکر منافع مالی و شخصی خود و اقوام و بستگان و دوستان خود بودند و بودجهای را کـه از طـرف دولت و وزارتخانهها اما به طریق محرمانه دریافت میکردند به مـصارف شخصی خود میرساندند و فعالیت عمده حزب در انتخابات آشکـار میشد. آنان سعی میکردند تا به هر صورت ممکن افراد خـود را به عنوان نماینده مردم به مجلس و هرکجا احـتیاج به انـتخابات داشته و یا پستی درکـار بـوده تـحمیل کـنند و آنـقدر در آراء تغییر میدادند که مورد اعتراض هویدا و شخص شاه هم قرا میگرفتند.
حزب ایراننوین، حـزبی دستساز امریکا بودکه شاه به لحاظ شعار طرفداری ایـن حزب از انقلاب سفید آن را پذیرفت و جـز طـرفداری از سـیاستهای امریکا در ایران و ترویج فرهنگ شاهنشاهی و اشـاعه فساد به وسیله تأسیس سـازمان جوانان حزب کار دیگری انجام نداد. (حزب ایراننوین به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی)
2. مصطفى الموتىنیا، فرزند حسین در سال 1306 ﻫ ش، در تهران متولد شد، کار مطبوعاتى را در 15 سالگى شروع کرد و بعدها از دانشگاه تهران، دکتراى اقتصاد گرفت. وى در سالهاى 1331 و 1332 در روزنامهی «داد» مقالات تندى علیه دولت دکتر مصدق مىنوشت که به همین علت چندین بار دستگیر و روزنامهی مذکور نیز توقیف شد. او در همین زمان با عوامل کودتا (سپهبد زاهدى و اردشیر زاهدى) آشنا شد و در تظاهرات خیابانى علیه مصدق فعالیت داشت و پس از کودتاى 28 مرداد 1332 در دولت زاهدى، سمت معاونت نخستوزیرى را به دست آورد. در این زمان مجلات شهربانى و ژاندارمرى را راهاندازى کرد و در رادیو به ارائهی تحلیلهاى سیاسى بعد از کودتاى 28 مرداد پرداخت که باعث شهرت و تحکیم موقعیتش شد. دکتر الموتى در سال 1333 روزنامهی «صبح امروز» را به مدیریت همسرش منتشر کرد. در سال 1338 به عضویت هیأت مدیرهی شرکت معاملات خارجى منصوب شد و پس از آن به عنوان معاون نخستوزیر (دکتر اقبال) در امور بازرسى به کارش ادامه داد. با آغاز فعالیت گروه «مترقى» و تأسیس حزب ایران نوین، به عنوان رئیس فراکسیون این حزب در مجلس شوراى ملى به فعالیت پرداخت و یکى از اعضاى فعال و مؤثر کمیسیون جشنهاى 25 سال سلطنت پهلوى بود. الموتى با اعمال قدرت و سازش با سازمان برنامه به یکى از ثروتمندان بزرگ (میلیونر) تبدیل شد و در سال 1340 به دعوت رژیم صهیونیستى به همراه همسرش به تلآویو سفر کرد. وی همچنین عضو و دبیر جمعیت یاران متحد (عناصر رده اول دربار و نزدیکان محمدرضا پهلوى)، عضو جبهه یاران متحد، عضو جمعیت جهانى فراماسونرى (عضو لژ ژاندارک)، رهبر فراکسیون پارلمانى حزب ایران نوین، عضو حزب ملیون، عضو حزب رستاخیز، رئیس باشگاه روتارى مرکز، نویسنده و مدیر مسئول روزنامهی «داد» و از عوامل باند گسترده و مُتنفذ عَلَم بود که با اوجگیرى انقلاب اسلامى به کشور انگلستان متوارى و پناهنده شد. الموتی در سال 1358 در خارج از کشور روزنامهی «اخبار روز»، در سال 1360 کتاب «تاریخ معاصر ایران» و کتاب «ایران در عصر پهلوى» (شانزده جلد) و در سال 1370 کتاب «بازیگران سیاسى از انقلاب مشروطیت تا انقلاب اسلامى» را منتشر کرد که در آثار فوق سعى در تبرئه کردن سیاستمداران دوران رژیم پهلوى داشته است.
(اسناد ساواک . پرونده انفرادى)
3. صادق ناصرزاده، فرزند تقى سال 1299 ﻫ ش متولد شد، فارغالتحصیل دانشسراى مقدماتى تهران بود و از 16 /9 /1319 آغاز به کار کرد. در خلاصه سوابق وى آمده است: «آموزگار، دبیر، رئیس اداره فرهنگ استان مرکز، بازرس ادارى آموزش و پرورش استان مرکز، سرپرست سپاه دانش استان تهران، رئیس اداره ناحیه یک آموزش و پرورش تهران، رئیس دفتر اطلاعات و مطبوعات وزارت آموزش و پرورش، مدیرکل روابط عمومى وزارت مذکور و قائم مقام وزیر آموزش و پرورش، عضو هیئت مدیره شرکت تعاونى فرهنگیان، عضو هیات مدیره شرکت مخابرات ایران، نماینده دوره 23 مجلس شوراى ملى (در بین مردم و فرهنگیان شایع شده بود که وى بهائى است)، نویسنده مقالات رادیو، عضو موسس حزب ایران نوین، مسئول حوزه 78 حزبى، عضو کمیته امور استانها، عضو کمیته استان تهران، عضو سازمان آموزش حزب، دبیر شوراى مرکزى حزب، مسئول تبلیغات ستاد انتخاباتى حزب، رئیس دبیرخانه کنگره حزب، رئیس دبیرخانه و رابط حزب و آموزش و پرورش، معاون دبیرکل حزب ایران نوین، عضو حزب رستاخیز، عضو هیئت مدیره جمعیت طرفداران پیشآهنگى، نایب رئیس انجمن همکارى مردم بابلسر، عضو کمیته جشن پیروزى نفت در نخستوزیرى، عضو حزب ملیون، عضو سازمان کوک و داوطلب نمایندگى دوره 24 مجلس شوراى ملى بوده است.» وى از سال 1330 تا 1345 با مطبوعات و از سال 1345 با ساواک همکارى داشت. صادق ناصرزاده داراى نشانهاى درجه 1 و 2 و 3 سپاس، درجه 3 سپاس ورزشى، درجه 2 آبادانى و پیشرفت و درجه 3 همایون بود. وی جوایزى نیز از شاه، فرح و غلامرضا پهلوى دریافت داشته است. نام وى در لیست فراماسونها آمده است. (اسناد ساواک . پرونده انفرادی)
4. محمدحسن رهنوردی، فرزند قربانعلی در سال 1306 ش در تبریز به دنیا آمد. در 4 سالگی به همراه خانواده به مازندران رفت. در سال 1314ش در نوشهر به مدرسه رفت، شرح تحصیلات ابتدایی و متوسطه وی به این شرح است:
«نوشهر، دبستان پهلوی 1316. تهران، دبستان دقایقی 1318. دزفول، دبستان پهلوی 1319. اهواز، دبستان پهلوی 1320 . دزفول، دبستان پهلوی 1321. اراک، دبیرستان صمصمامی 1322. ساری، دبیرستان پهلوی 1326. تهران، دبیرستان رهنما 1328». رهنوردی که پس از اخذ دیپلم به دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران راه یافته بود، در سال 1332ش فارغالتحصیل شد و به عنوان دندانپزشک در بهداری کرج، اداره کل بهداشت بیمههای اجتماعی، بهداری گرمسار و شرکت نفت به کار مشغول شد و در سال 1336 در حالی که پزشک بهداشت و مشاور بهداشتی وزارت بهداری و با حفظ سمت دبیر کمیته برنامههای وزارت بهداری بود، جهت ادامه تحصیل به امریکا اعزام و پس از اخذ دکترای بهداشت عمومی از دانشگاه تولین، در سال 1341 به ایران مراجعت کرد.
دکتر رهنوردی که به اتهام عضویت در سازمان جوانان حزب توده و شرکت در رژه صلح در لهستان، مورد سوءظن واقع شده بود، در سال 1347 توسط رئیس ساواک( نعمت اله نصیری) چنین تایید شد:
«قبل از 28 مرداد هم فعالیتهای زیادی به نفع سلطنت و برعلیه مصدق انجام داده است.»
او که به واسطه خدمات مهمش در کودتای ننگین 28 مرداد، نشان درجه 2 رستاخیز گرفته بود، در سال 1342 به عنوان نماینده مردم ساری به مجلس شورای ملی راه یافت و در سال 1346 که کاندید حزب ایراننوین از تهران بود، در دو مرحله چنین ارزیابی شد:
الف . «نامبرده فردی عیاش و خوشگذران و اهل قمار[است]و دوستان و معاشرین وی نیز عموماً کسانی نظیر خود او و یا زنان عضو وزارت بهداری هستند که اغلب در وزارتخانه مزبور درپی حل و فصل کار آنان است. در اجتماع محبوبیتی ندارد و بیشتر به فکر و در پی تأمین منافع شخصی و خصوصی خود و دوستانش میباشد.»
ب . «در گذشته، از قهرمانان کشور بوده و در حال حاضر دبیرکل کمیته المپیک ایران است. قدری عصبانی، متکبر و عیاش و به فکر تأمین منافع خود است. مشروب میخورد. نظر قاطبه مردم تهران نسبت به او بی تفاوت است. از طبابت هم درآمد دارد.»
مشارالیه که در رشته وزنهبرداری فعالیت داشته و مدتی نیز رئیس فدراسیون وزنه برداری بوده و نام خانوادگی خود را از قربانی به رهنوردی تغییر داده است، در گزارش دیگری چنین معرفی شده است:
«روز شنبه 3 /6 /46 دکتر رهنوردی نماینده مجلس شورای ملی در دفتر کار خود، تلفناً با یکی از دوستانش که گویا آن شخص قرار است یکی از بستگان خود را جهت معالجه به انگلستان بفرستد، صحبت مینمود، ضمن بدگوئی از انگلستان اظهار داشت که چرا او را جهت معالجه به آلمان یا اسرائیل نمیفرستی و اضافه نمود که تا 10 روز دیگر فشفشه هوا خواهد شد. از منظور دکتر رهنوردی از اظهار جمله اخیر، اطلاعی در دست نیست.»
محمدحسن رهنوردی که فردی عیاش بود و در زمان مسئولیت سازمان جوانان حزب ایران نوین، به علت روابط نامشروع با دختران عضو حزب، مدتی از این مسئولیت کنار گذاشته شده بود، بهرغم اینکه به بی عفتی شهره بود، در سال 1350 مجدداً با حمایت خسروانی، کاندید مجلس شورای ملی شد و برای سومین بار به مجلس راه یافت.
دیگر مشاغلی که وی در دیوان سالاری رژیم پهلوی به عهده داشت، به این شرح است:
1352، عضو دفتر روابط بین الملل حزب ایران نوین . 1354، معاون پارلمانی وزارت بهداری . 1355، معاون اداری و امور مالی وزارت بهداری . 1355، معاون وزارت آموزش و پرورش و تشکیلات ورزش. مشارالیه که از اعضای تشکیلات فراماسونری و در لژ کاوه فعالیت داشت، در اردیبهشت ماه سال 1357 به عنوان استاندار یزد انتخاب شد و در خرداد ماه طی عریضهای به دفتر مخصوص شاه، حرکات شهید آیتالله صدوقی(ره) را تحریکآمیز خواند. در سوابق مشارالیه گزارشهای زیادی در خصوص سوءاستفادههای مالی و ... او وجود دارد. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
5. حبیب دادفر، فرزند محمود در سال 1300 ﻫ ش در مراغه متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات مقدماتى در تهران، در سال 1322 به دانشگاه تهران راه یافت و لیسانس حقوق گرفت، سپس جهت ادامه تحصیلات به فرانسه رفت و از دانشگاه پاریس دکترا دریافت کرد.
دادفر در سال 1326 به استخدام دادگسترى درآمد و به عنوان کارمند علىالبدل در دادگاه تبریز به کار پرداخت. وى همچنین در سال 1327 بازپرس شعبه دو دادسراى تبریز، در سال 1328 دادیار و رئیس دفتر امور سرپرستى و بازپرس شعبه یک دادسراى تبریز، در سال 1329 دادستان خوى، در سال 1330 دادیار دادسراى استان آذربایجان و بازپرس دادسراى استان هشتم، در سال 1331 دادسراى تهران و بازپرس شعبه 29 دادسراى تهران و در سال 1334 دادیار دادسراى انتظامى قضات بود.
حبیب دادفر در شوراى ادارى انجمن تحصیلکردگان اروپا، هیئت رئیسه کانون وکلاى دادگسترى مرکز، شورایعالى اتحادیه بینالمللى وکلاى دادگسترى جهانى، هیأت امناى دانشگاه آذربایجان و هیئت نظارت اندوخته اسکناس عضویت داشت.
وی هنگام تحصیل در دانشگاه به عضویت حزب توده درآمد و در زمان تحصیل در فرانسه، مأمور قوامالسلطنه در میان دانشجویان ایرانى و جاسوس و کنترلکننده آنها بود.
دادفر نماینده مردم بناب و مراغه در دورههاى 19، 20، 22، 23. 24 در مجلس شورای ملى بود و به ریاست کمیته پارلمانى وزیر کشور منصوب شد. وى متهم به استفاده نامشروع از موقعیت و کسب ثروت فراوان بود. حبیب دادفر از دوره نخستوزیری مصدق با حزب ایران و پس از آن با حزب ایراننوین و رستاخیز همکارى داشت. وی علاوه بر آن، دبیرکل انجمن روابط فرهنگى ایران و ترکیه نیز بود. دادفر و همسر فرانسوىاش با نماینده اسرائیل در تهران رابطه داشت. وى از طرف شاه و دستگاه پهلوى بارها تشویق شده و نشان عالى سپاس آموزش و پرورش، نشان تاجگذارى، نشان همایون درجه3، نشان علمى درجه 1 و 2، مدال یادبود جشن 2500 ساله شاهنشاهى را دریافت کرد. نامبرده در باشگاه ورزشى شاهنشاهى و تشکیلات فراماسونرى (باشگاه لاینز) عضویت داشت.
6. اصل: ارتباط.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان شمالی- 1 صفحه 107