صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

قتل حجت‌الاسلام سید‌اسماعیل حسنی

قتل حجت‌الاسلام سید‌اسماعیل حسنی


متن سند:

قتل حجت‌الاسلام سید‌اسماعیل حسنی
سیداسماعیل حسنی فرزند ابوالقاسم از وعاظ نجف‌آباد و از کسانی است که پس از ضرب و شتم توسط عده‌ای از افراد ناشناس در نجف‌آباد به بستر بیماری افتاد و درگذشت.
پرونده نامبرده در ساواک گویای این واقعیت است که وی قبل از تألیف کتاب شهید جاوید و تقریظ آقای منتظری بر آن و نفوذ حرکت التقاطی و خشونتگرای طیف مزبور در نجف‌آباد از مروجین و مبلغین امام خمینی (ره) و نهضت روحانیت بوده است.
اظهارات و اعترافات فردی دستگیر شده توسط ساواک چهارمحال و بختیاری که به پرونده این روحانی الحاق شده است دوره نخست زندگی سیاسی سیداسماعیل حسنی را شفاف‌تر می‌سازد. در بخشی از این اعترافات آمده است:
س: آقای سیداسماعیل حسنی آیا تبلیغات سویی هم در دشتی انجام داده است یا خیر؟
ج: تبلیغ سوئی از وی مشاهده نشده فقط یک دفعه که ما پرسیدیم مرجع تقلید ما کیست؟ گفت آقای آیت‌الله خمینی می‌باشد و یک جلد رساله آیت‌الله خمینی را نیز به من داد و من آمدم شهرکرد نزد حاج... و سؤال کردم که در حال حاضر مرجع تقلید ما چه شخصی است و فرمود آقای حاج سیدمحسن حکیم گفتم پس خمینی چکاره است گفت آیت‌الله خمینی مجتهد نیست و مجتهدین دیگری هم از قبیل آقایان گلپایگانی و آیت‌الله خویی هستند و می‌توانید از آنها تقلید بکنید و من این رساله را انداخته بودم دور تا اینکه دو روز قبل از نزاع چند نفر از اهالی دشتی با سپاهی دانش به سپاهی ارائه دادم...
س: آقای حسنی مردم را از چه زمانی به پیروی از آیت‌الله خمینی دعوت می‌کرده است؟
ج: تقریباً بیشتر از مدت ۲ سال می‌شود که نامبرده مردم قریه دشتی را به پیروی از آیت‌الله خمینی دعوت می‌نمود ولی من پشت سر او نماز نخواندم.
....................................................
س : سید اسماعیل حسنی چند جلد رساله و اعلامیه در قریه دشتی بین مردم توزیع نموده است؟
ج: من هیچ‌گونه بیانیه‌ای از او ندیدم که پخش کند فقط همین یک جلد رساله را به من داد و علتش این است که در قریه دشتی سواددار نیست که بخواهد رساله بخواند فقط من یک کمی سواد دارم و یک خطی هم کدخدا می‌تواند بخواند بقیه بیسواد می‌باشند.
س: در چه تاریخی آقا سید اسماعیل حسنی رساله آیت‌الله خمینی را به شما داد؟
ج: در سال ۱۳۴۴ این رساله را به من داد
همچنین در یکی از اسناد ساواک راجع به نامبرده چنین گزارش شده است:
«برابر سوابق موجود نامبرده بالا از چندمین سال قبل به قریه دشتی از توابع چهارمحال رفت و آمد داشته و یکی از مقلدین آیت‌الله خمینی است و قبل از تبعید شدن آیت‌الله یاد شده رساله وی را در قریه مزبور بین مردم توزیع می‌نموده است.»1
در سند دیگری وضعیت فکری و حساسیت آقای سیداسماعیل حسنی علیه کتاب شهید جاوید و آقای منتظری این‌گونه توصیف شده است:
به ۳۱۲
از ۱۰ه‍
تاریخ گزارش 12 /7 /5
موضوع: گامی دیگر برای تضعیف منتظری
سیداسماعیل حسنی یکی از وعاظ نجف‌آباد طی تلگرافی که از طرف هیئت علما و سادات نجف‌آباد به آیت‌الله گلپایگانی به قم مخابره نموده اظهار داشته است : «پس از تقدیم ادعیه مخلصانه کتاب شهید آگاه2 مورد استفاده عموم مراتب تقدیر را بوسیله حضرت آیت‌الله مدظله به پیشگاه جناب مؤلف تقدیم صد جلد آن را تقاضا صحت و موفقیت را خواستارم.»
نظریه شنبه- همانطور که قبلاً اظهار گردیده در صورتی که کتاب مذکور به نجف‌آباد وارد گردد موقعیت منتظری بیش از پیش تضعیف خواهد گردید.
نظریه یکشنبه- سیداسماعیل حسنی یکی از وعاظ نجف‌آباد است که در مقابل منتظری و موقعیت محلی او قرار گرفته است»3
سند زیر نیز در همین رابطه است:
«به مدیریت کل اداره سوم ۳۱۲ عطف ۱۲/۳۶۴۱ - 15 /3 /52
سیداسماعیل حسنی برای این ساواک فردی شناخته شده است و اعمال و رفتارش توسط منابع مقیم نجف‌آباد تحت نظر می‌باشد ضمناً یادشده یکی از مخالفان سرسخت شیخ حسینعلی منتظری و طرفداران او می‌باشد.4 در صورت مشاهده موارد خلاف مراتب به استحضار خواهد رسید
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت استان اصفهان
تقوی»
این روحانی فعال نجف‌آبادی همان‌طور که اشاره شد توسط افراد ناشناسی مورد ضرب و جرح قرار می‌گیرد و بعد از چند روز در بیمارستان از دنیا می‌رود.
خبرنگار روزنامه اطلاعات در روز پنجم خرداد ماه ۱۳۵۵ با چاپ عکس نامبرده و تیتر «یک روحانی دیگر کشته شد» مطالب را از زبان فرزندش در خصوص چگونگی ضرب و شتم و نهایتاً مرگ پدر به شرح زیر به چاپ رسانده است:
سیدمحمد حسنی فرزند بزرگ مرحوم سیداسماعیل درباره واقعه مجروح شدن و مرگ پدرش گفت:
آن شب پدرم از قم بازگشته بود و حدود ساعت ۱۰ به خانه رسید در ساعت ۱۲ زنگ خانه ما به صدا در آمد. مادرم به در خانه رفت و پرسید چه کسی هستید؟ از پشت در پاسخ دادند «با حاجی آقا کار داریم» مادرم به آنها گفت: حاجی آقا تازه از راه رسیده و چون خسته است قصد خواب دارد بنابراین نمی‌تواند با شما ملاقات کند. وی افزود: به این ترتیب آنها که در حقیقت دنبال یک توطئه قبلی برای کشتن پدرم آمده بودند چون آن شب موفق نشدند دنبال کار خود رفتند. سیدمحمد اضافه کرد: پدرم ساعت ۶ بامداد روز بعد به منظور تدریس از خانه خارج شد ولی ساعتی بعد در حالی که چند نفر او را روی دست گرفته بودند به خانه بازگردانده شد پدرم جراحات سختی برداشته بود آنهایی که پدرم را به خانه آورده بودند دربارۀ حادثه توضیح دادند: در محلی بین ساختمان فرمانداری و ساختمان شیر و خورشید سرخ نجف‌آباد ۲ نفر ناشناس که صورت خود را با نقاب پوشانده بودند با چاقو و چوب دستی به پدرم حمله کردند و او را بسختی مجروح کردند.
فرزند روحانی مقتول نجف‌آباد در دنباله سخنان خود افزود: ابتدا پدرم در خانه و سپس در بیمارستان خورشید اصفهان بستری شد و چون تلاش پزشکان برای مداوایش بجایی نرسید به شیراز انتقال داده شد و در بیمارستان نمازی این شهر بستری شد و بالاخره جراحات کاری که بر پیکر وی وارد شده بود کار خود را کرد و پدرم درگذشت... شهود حملۀ ضاربین به پدرم در آن زمان می‌گفتند:
ضاربین نقابدار ضمن وارد کردن ضربه به پدرم گفته‌اند برای مخالف با «شهید جاوید» جز مرگ نیست. سیدمحمد اضافه کرد: پدرم نیز به هنگام بستری بکرّات می‌گفت که مرا بجرم مخالفت با کتاب «شهید جاوید» و به دستور مؤلف آن کتاب به این روز انداختند.»5

توضیحات سند:

1- پرونده سیداسماعیل حسنی در ساواک
2- شهید آگاه کتابی است که توسط آیت‌الله صافی گلپایگانی در رد کتاب شهید جاوید نوشته شده است
3- پرونده سیداسماعیل حسنی در ساواک
4- پرونده سیداسماعیل حسنی در ساواک
5- پیوست شماره (۱۵)

منبع:

کتاب بن‌بست - جلد سوم / مهدی هاشمی مظهر خشونت صفحه 125
صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.