تاریخ سند: 11 شهریور 1341
موضوع: سینمای شعله
متن سند:
شماره:41 /7734 /15 ب 1 تاریخ:11 /6 /1341
فرستنده: ساواک خوزستان
گیرنده: جناب آقای استاندار استان ششم
موضوع: سینمای شعله
پیرو نامه: 41 /6890 /15 ب 1 10 /5 /1341
پس از وصول امریه جناب آقای نخستوزیر در مورد سینمای مزبور و مسافرت بدون خبر آقایان روحانیون و دستور جنابعالی کمسیون نمایشات با افتتاح سینمای مزبور موافقت و افتتاح گردید. البته با مراقبتهایی که معمول گردید تا روز پنجشنبه 8 /6 /1341 اوضاع آرام و هیچگونه پیشآمد سوئی رخ نداد ولی روز جمعه 9 /6 /1341 آیتالله شیخ عبدالرسول قائمی به همراه آقای مکارم شیرازی به آبادان وارد و توسط عدهای [مورد] استقبال و در مسجد نو آقای مکارم اظهار داشتند که آقای قائمی برای مذاکره با مقامات محلی در مورد سینمای شعله و رفع اهانت از آقایان آمده و تا تعیین تکلیف از انجام نماز جماعت معذور و اینجانب شبها برای مؤمنین صحبت مینمایم. روز شنبه شب ایشان به منبر رفته و ضمن موعظه اظهار داشتند که عده زیادی از مؤمنین به ما مراجعه و خیال داشتهاند بازار را تعطیل و متحصّن شوند ولی ما آنها را به سکوت و آرامش دعوت کردهایم و نیزه عدهای اظهار داشتهاند که کفن خود را حاضر و آماده مبارزه تا پای جان هستیم. چون این سخنان ممکن بود تولید ناراحتی و تشنج در شهر نموده و مستمسک عدهای مغرض برای بلوا قرار گیرد اینجانب به همراه آقای غفاری فرماندار آبادان در ساعت 10 روز 11 /6 /41 به ملاقات آقای قائمی رفته و وضع پیشآمدهای گذشته را برای ایشان تشریح و توجه ایشان را به مسئولیت مقامات محلی و قوانین جلب و پس از مذاکره زیاد و اصرار ایشان و آقای مکارم که در محضر وی بودند مبنی بر اینکه از روحانیون باید به وسیله بسته شدن سینما رفع اهانت شود و الا تمام علماء در قم باقی مانده و اموال خود را مصادره خواهند نمود. اینجانب اظهار داشتم که بهتر است آقایان با جناب آقای استاندار ملاقات و ترتیب مقتضی داده شود و نیز به آقای مکارم توجه داده شد که از رفتن به منبر خودداری و ایشان قول دادند که به این ترتیب عمل نمایند. پس از مراجعت و تماس تلفنی با آن جناب و ابلاغ اوامری در مورد جلوگیری از سخنرانی آقای مکارم، مجدداً در ساعت 13 آقای قائمی را ملاقات و اوامر عالی را به ایشان ابلاغ وی ضمن تشریح ناراحتی مردم از این پیشآمدها اظهار تأسف نمود که حقایق توسط مأمورین مکتوم میگردد. بالنتیجه تصمیم عاقلانه و منطقی در این مورد اتخاذ نمیگردد. اینجانب نامبرده را به بینظری مقامات محلی متوجه و به ایشان اطلاع دادم که آقای دکتر سینا معاون آنجناب فردا صبح به آبادان وارد و با ایشان ملاقات و امید است که راهحل منطقی و معقول پیدا شود و به آقای مکارم ابلاغ شد که از رفتن به منبر خودداری کند. نامبرده ضمن قبول اظهار داشتند که با قطار امروز مراجعت خواهم نمود.
موضوع حائز اهمیتی که به نظر این ساواک مورد توجه بایستی قرار گیرد ناراحتی و هیجان عمومی است که چون آتشی زیر خاکستر بوده و مورد توجه مأمورین واقع نمیگردد و روی ظاهر قضاوت نموده و با معرفی اشخاصی به نام محرک سعی دارند قضیه را کوچک و ناچیز جلوه1 دهند و اینطور وانمود میکنند که با شدّت عمل نسبت به چند نفر قضیه خاتمه خواهد یافت در حالیکه اینجانب معتقدم که در این مورد هر قدر کار به خشونت برگزار2 شود دامنه ناراحتی وسیعتر شده و کار به جایی میکشد که جلوگیری از آن امکانپذیر نخواهد بود و بایستی برای ریشهکن نمودن این عقده با مذاکره و پیدا کردن راهحل معقول اقدام و از هرگونه تشنّج جلوگیری گردد.
سرپرست ساواک استان خوزستان ـ م. نیکوسرشت
گیرنده: مدیریت کل اداره سوم پیرو شماره 41 /7409 /15ب 2ـ 31 /5 /41جهت استحضار. ضمناً به اطلاع میرساند که شدّت عمل و خشونتی که از طرف استانداری و شهربانی در این مورد اتخاذ گردیده کار را به مرحله بحرانی رسانده و بیم هرگونه اغتشاش و ناراحتی در بین میباشد. متأسفانه مسئلهای که مورد توجه مقامات مزبور قرار نمیگیرد توصیه و راهنماییهای ساواک از نظر تعدیل رفتار و کنار آمدن با علماء و ترضیه خاطر آنها و بالنتیجه آرام نمودن مردم میباشد، بلکه هر روز هم با اقدامات دیگر کار را خرابتر مینمایند لذا اینجانب در این مورد به خصوص اعلام خطر نموده و پیشبینی مینمایم که در صورت عدم توجه فوری به قضیه امکان پیشآمد نامطلوبی میرود همانطوری که در گزارشات قبلی به عرض رسیده تمام علماء با موضوع سینما مخالفت داشته و در این راه هم از طرف استاندار مورد اهانت واقع شدهاند و عده زیادی از مردم دنبال آنها هستند و به عقیده این ساواک بایستی یک نفر نماینده فوق العاده برای رسیدگی به محل آمده و ضمن بررسی اوضاع و گزارش حقایق به دولت، تصمیم مقتضی و عاجلی اتخاذ و ابلاغ گردد که از هرگونه پیشآمد جلوگیری شود.
سرپرست ساواک استان خوزستان ـ م. نیکوسرشت
توضیحات سند:
1. در اصل: جلو
2. دراصل: برگذار
منبع:
کتاب
آیتالله عبدالرسول قائمی به روایت اسناد ساواک صفحه 40