تاریخ سند: 30 بهمن 1351
موضوع: وصول 1630 کشف 1700 کاشف 911
متن سند:
از: سمنان تاریخ: 30 /11 /1351
به: 312 شماره: 3484/ ﻫ
موضوع: وصول 1630 کشف 1700 کاشف 911
پیرو 3451/ ﻫ – 26 /11 /51 علی اصغر کشاورزیان در بازجوئی معموله اظهار داشته که آقای قدوسی سرپرست مدرسه حقانی1 قم که فعالیتهای مضره سیاسی دارد ضمن جانبداری از چریکها در سر کلاس درس عنوان کرده که طلبهها بایستی از چریکها سرمشق بگیرند. وی نیز در مدت زمانی که جنتی 2 متواری بوده (موضوع آن قبلاً به استحضار رسیده) فراری بوده است. نامبرده در مورد محمد منتظرقائم3 که در شرکت برق توانیر کرج مشغول کار میباشد گفته است که او ضمن مسافرتهای مکرر به قم با افرادی که فعالیتهای سیاسی دارند از جمله اکبری (اکبریان) آن که مدتی تحت تعقیب و فراری بوده تماس میگرفته و اعلامیههائی با خود به قم میبرده و برادر وی نیز در یزد اعلامیه توزیع میکرده و محمد منتظر قائم عکسهای خمینی را در یزد تکثیر مینموده است. ضمناً اظهار داشته روزی که به اتفاق علیرضا صدیقی برای دیدن صالحی نجفآبادی4 نویسنده کتاب شهید جاوید در قم به منزل وی رفته بودند صالحی ضمن تمجید از اقدام چریکها اظهار داشته که 10 سال قبل مهدی رضائی5 در تهران شاگرد من بود و چندی قبل نیز مهدی رضائی به من مأموریت داد تا انفجاری را که قرار بود در یکی از خیابانهای تهران صورت بگیرد مشاهده و به وی اطلاع دهم که با استفاده از اتومبیل صاحبخانهام این مأموریت را
انجام دادم. علیرضا صدیقی اظهار داشته که چند نفر شریک هستیم که پول جمع میکنیم و سابقاً این پول را برای فرستادن مبلغ به شاهرود خرج میکردیم ولی اکنون چند ماه است که این پول را به مجاهدین6 میرسانیم. کشاورزیان افزود که سیدضیاء میرعبادی که در مدرسه نواب مشهد تحصیل میکند گفته است که کتابی درباره نواب صفوی7 نوشته و برای یاد به دانشجویان اصفهانی داده است همچنین میرنمازی چندی قبل معممیبه نام کنی را که روی منبر به شاهنشاه دعا نموده کتک زده است.
نوریزاده
محترماً سابقه مربوط به اعضاء و هواداران سازمان آزادیبخش وابسته به جمعیت به اصطلاح نهضت آزادی8 در شهرستانهای سمنان[،] مشهد و تهران میباشد که ضمناً در تهیه و توزیع اعلامیه مضره نیز دخالت داشتند. 1 /12 /51
کلیه افراد مذکور دستگیر گردند.
نسبت به دستگیری اشخاص مسئول اقدام شده است.
مراتب در ساعت 13 به آقای محمودی در اوین تلفنگرام گردید.
توضیحات سند:
1. در اصل: حجازی، مدرسه علمیه منتظریه (حقانی): در سالهای پایانی دههی 1330 ش، با سرمایهی اولیه یکی از بازاریان متدین به نام مرحوم حاج علی حقّانی خوئینی و مدیریت فرزندش حجتالاسلام حسین حقانی تأسیس شد. در آغاز، زمینی به وسعت 10000 مترمربع که مزرعهی کشاورزی بود، خریداری شد و مقدمات ساختوساز آن فراهم گردید. پس از ساخت این مدرسه در دو طبقه، برنامهریزی برای تدریس سازمانیافتهی دروس حوزوی آغاز شد. در این موقع، آیتالله شهید بهشتی که برنامهای 18 ساله (16 سال عمومی و 2 سال تخصصی) برای آغاز تا پایان این دروس تدوین کرده و موفق به اجرای آن نشده و در آن زمان ریاست مدرسهی دین و دانش را در قم عهدهدار بود، برای اجرای این برنامه، در این مدرسهی تازهتأسیس دعوت شد. با پیشنهاد شهید بهشتی اولین هیئت مدیره مدرسه، متشکل از آقایان: آیتالله شهید بهشتی، آیتالله مشکینی، آیتالله مهدی حائری و حجتالاسلام حسین حقانی شکل گرفت. در آغاز، چگونگی تأمین مخارج ماهیانهی مدرسه، با آقای شریعتمداری مطرح شد، ولی چون ایشان خواستار اختیارات تام بود، این مسئله در هیئت مدیره مطرح شد؛ ولی مورد قبول واقع نشد. پس از این مسئله، شهید بهشتی این مطلب را در مشهد مقدس با آیتالله میلانی(ره) در میان گذاشت و ایشان به شرط اینکه هیچ نامیاز وی در میان نباشد، هزینههای مدرسه را تقبّل کرد. در آغاز راه، اولین مدیر، آقای حسین حقانی، فرزند بانی مدرسه بود که به علت اشتغالات علمی، آن را رها نمود تا اینکه پس از آقایان: شیخزاده. مجتهد شبستری و علی حجتی، از سال 1347ش با پیشنهاد شهید بهشتی، آیتالله قدوسی مدیریت مدرسه را عهدهدار شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی با توانمندی کامل آن را اداره کرد و در جریان نهضت امام خمینی(ره) و پیروزی انقلاب اسلامی نیز نقشآفرین بود.
2. آیتالله احمد جنتى: فرزند هاشم، در 1305 ش در روستاى لادان اصفهان در خانوادهای روحانى به دنیا آمد. تحصیلات حوزوى را تا 18 سالگى در مدرسه جده بزرگ اصفهان ادامه داد و در خلال این مدت ادبیات را در محضر سیدمحمدباقر سدهى و حاج شیخ على مشکاتى فرا گرفت. در 1324 به قم آمد و در مدرسه فیضیه و حجتیه نزد آیات: صدوقى، عبدالکریم صدوقى، عبدالکریم تهرانى، حاج آقا بهاءالدینى، محمدباقر سلطانى طباطبایى، مجاهد و سیدزینالعابدین کاشانى به تحصیل پرداخت و درس خارج فقه و اصول را در محضر آیات عظام سیدمحمدتقى خوانسارى، سیدمحمد حجت، بروجردى، سیدمحمدرضا گلپایگانى و امام خمینى (ره) فرا گرفت. وى پس از فراغت از تحصیل در 1340ش به تدریس فقه، شرح لمعه، رسایل، مکاسب، معالم و کفایه در قم پرداخت. از 1342 ش به بعد در شوراى مدیریت مدرسه حقانى با شهید قدوسى و شهید بهشتى همکارى کرد. آیتالله جنتى زندگى سیاسى و مبارزاتى خود را از سال 1342 آغاز کرد و در طول مبارزه، چهار بار دستگیر و زندانى شد. نخستین بار در 1345 ش به همراه شهید محمد منتظرى، آذرى قمى، ربانى املشى، مروارید و نورى همدانى در زندان قزلقلعه محبوس شد. در سالهاى 1350 و 1351 ش نیز سه مرتبه دیگر دستگیر و مدتى را در زندان به سر برد. در 1351 به مدت سه سال به شهرستان اسدآباد همدان تبعید شد. مسئولیتهاى ایشان بعد از پیروزى انقلاب عبارتند از رئیس دادگاه انقلاب اسلامى خوزستان، دبیر شوراى عالى تبلیغات، سرپرست سازمان تبلیغات اسلامى، دبیر شوراى سیاستگذارى تبلیغات خارج از کشور، امام جمعه موقت قم و تهران، عضو و دبیر فقهاى شوراى نگهبان، نماینده مجلس خبرگان رهبرى.
3. شهید محمد منتظرقائم: فرزند شیخ علیاکبر، در سال 1327ش در شهرستان فردوس خراسان به دنیا آمد. دوران دبستان را از سال 1335ش آغاز نمود که بخشی از آن را در دبستان نجفی فردوس ـ که زادگاه مادرش بود ـ و بخشی دیگر در دبستان تعلیمات اسلامی یزد سپری کرد و در سال 1341ش به دبیرستان افشار یزد رفت. سیکل اول را در این دبیرستان گذراند و در سال 1344ش به هنرستان رفت و در سال 1347 در رشته برق دیپلم گرفت و همان سال به سربازی رفت. او که در خانوادهای مذهبی رشد یافته بود، از دوران جوانی با جلسات انجمن اسلامی یزد که یکی از فعالیتهای آن، مقابله با بهائیت بود، ارتباط گرفت و در دوران سربازی نیز که با درجه گروهبانی در شهرهای سنندج و سمنان و دامغان خدمت میکرد، این ارتباط را ادامه داد. ارتباط او با شهید سیدحسن شاهچراغی و حجتالاسلام سیدرضا تقوی در زمان حضور در دامغان، او را به فعالیتهای سیاسی علیه رژیم شاهنشاهی و ارتباطات تشکیلاتی کشاند. وی پس از اتمام دوران خدمت وظیفه، در دی ماه سال 1349ش به اداره برق کرج رفت و به عنوان کارمند قسمت شیمینیروگاه برق شهریار به کار مشغول شد. فعالیتها و ارتباطات او موجب شد تا در اسفندماه سال 1351ش، به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق، دستگیر شود که در موقع دستگیری، عکس و اعلامیه امام خمینی(ره) نیز از وی کشف و به 15 ماه حبس محکوم شد. پس از آزادی در سال 1353ش، به محل کار سابق خود مراجعه نمود که به دلیل محکومیت سیاسی او را نپذیرفتند. دراین موقع راهی تهران شد و به فعالیتهای تشکیلاتی خود، در پوششهای مختلف، از قبیل کار در مغازه فرشفروشی و کارگری در کارخانه ادامه داد. او که در پوشش شرکت در جلسات انجمن ضدبهائیت، به فعالیتهای مبارزاتی مشغول بود، پس از اعلامیهی تغییر مواضع سازمان مجاهدین خلق، با اعضای گروه فلاح ـ که یکی از گروههای تشکیلدهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود ـ ارتباط گرفت و به کتابفروشی آذر، که یکی از محلهای تشکیل جلسات
مبارزین بود، نیز رفت و آمد مینمود و ضمن تماسهایی با حوزه علمیه قم، با آیتالله شهید قدوسی نیز ارتباط داشت. شهید منتظرقائم، پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یزد انتخاب شد. با آغاز غائلهی کردستان به آن منطقه رفت و با رشادتهایی که از خود بروز داد، به عنوان فرمانده سپاه سقز برگزیده شد. ایشان پس از بازگشت به یزد، در سپاه یزد مشغول خدمت شد که در جریان تجاوز هواپیماهای آمریکایی به طبس، به همراه گروهی از پاسداران به منطقه رفت و در حال بیرون کشیدن باقیمانده اسناد موجود از هلیکوپترها بود که در بمبارانی که به دستور بنیصدر صورت گرفت، در همان جا به شهادت رسید و در خلد برین یزد به خاک سپرده شد. (اسناد ساواک، پرونده انفرادی) دانشنامه مشاهیر یزد، ج 2، ص 1472.
4. حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی: فرزند حسینعلی، در سال 1302 ش در نجفآباد اصفهان به دنیا آمد. تحصیلات حوزوى را تا سطح عالى نزد استادانى چون آیات عظام: حاج شیخ محمدحسن عالم نجفآبادى، رحیم ارباب، میرزا على شیرازى و شیخ احمد فیاض سدهى طى کرد و سپس راهى قم شد و از درس خارج فقه و اصول آیتالله بروجردى و نیز دروس حضرت امام خمینى، آیتالله داماد و آیتالله حاج شیخ مرتضى حائرى بهره برد. وى همچنین از محضر استاد علامه طباطبایى نیز استفاده نمود. از ایشان تاکنون آثارى چون «ولایت فقیه، حکومت صالحان»، «جمال انسانیت»، «شهید جاوید»، «توطئه شاه بر ضد امام خمینى»، «عصاى موسى» و «نگاهى به حماسه حسینى.» به چاپ رسیده است.
موضوع کتاب «شهید جاوید» یکى از مهمترین مباحثى بود که پیش از انقلاب، مدتى روند فعالیتهاى مخالفان رژیم شاه را تحتالشعاع قرار داد و محل بحثهای فراوانی نیز شد و ردیههای متفاوتی نیز بر آن نوشته شد و ساواک نیز با قرار گرفتن بر سرِ راهِ این اختلافات سعی در بهرهبرداری از آن داشت. حجتالاسلام صالحی نجفآبادی در سال1386 دار فانی را وداع گفت.
5. مهدی رضایی: در سال ۱۳۳۱ش در تهران به دنیا آمد. در کنار برادرانش احمد و رضا رضایی با مبارزه آشنا شد و در شانزدهسالگی به سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست. در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۳۵۱، در جریان یک تعقیب و گریز در تهران دستگیر و در 16 شهریور ماه همان سال اعدام گردید.
6. سازمان مجاهدین خلق (منافقین): یکی از گروههای چریکی و مسلحانه است که در دهه 1340 و 1350 به فعالیت پرداخت. محمد حنیفنژاد، سعید محسن و علیاصغر بدیعزادگان، بنیانگذاران این گروه بودند که از دوران دانشجویی در فعالیتهای نهضت آزادی شرکت داشتند. نامبردگان در سال 1344 ابتدا گروهی به نام جنبش رهاییبخش ایران، بر اساس الگوی سازمان الفتح پیریزی کردند و در اواخر سال 1347 پس از سه سال کار در زمینه ساختار تشکیلاتی، مطالعه و بررسی انقلابها و شناخت نسبی از جامعه ایران و نیز تدوین برنامههای آموزشی برای ترویج عملیات مسلحانه، به تنظیم و تدوین استراتژی خود پرداخته و به سازمان مجاهدین خلق تغییر نام دادند. اعضای این سازمان در صدد بودند تا همزمان با برگزاری جشنهای دوهزاروپانصدساله شاهنشاهی در سال 1350، عملیات مسلحانه گستردهای در سطح کشور صورت داده و برخی از مناطق و اماکن حساس را منفجر نمایند؛ لیکن واسطه تهیه اسلحه، به نام شاهمراد دلفانی که از عناصر ساواک بود، در درون سازمان نفوذ کرد و اطلاعات قابل توجهی از سازمان و عناصر و برنامههای عملیات نظامی آنان را در اختیار ساواک گذاشت که منجر به دستگیری سران سازمان و اکثریت اعضای آن گردید. افراد باقیمانده سازمان موفق شدند با مخفی شدن در خانههای امن و مسلح شدن، شروع به تجدید سازمان و فعالیت نمایند و در سالهای 51 و 52 و 53 عملیات مسلحانه خود را تشدید کردند و در جریان این فعالیتها عدهای از آنها دستگیر و یا کشته شدند و در اوایل سال 1354 باقیمانده اعضای سازمان، اختلاف ایدئولوژیک پیدا کردند و ساواک نیز با استفاده از فرصت برای ضربه زدن بیشتر به سازمان، بیانیه اعلام موضع ایدئولوژیک را در بیرون از سازمان انتشار داد و در این مرحله بخش قابل توجهی از نیروهای سازمان به مارکسیسم روی آوردند و فقط عده کمی از جناح مسلمان، تغییر روش ندادند و با وجود فشارها و مشکلات فراوان با عناوین جدید همچون: گروه مهدیون در اصفهان، گروه شیعیان راستین در همدان و گروه فریاد خلق خاموش در تبریز و... به فعالیت خود ادامه دادند. به هر حال دستگیر و کشته شدن عدهای از اعضای سازمان، اجازه فعالیت بیشتر را از این سازمان گرفت و تنها با اوجگیری انقلاب در اواخر سال 1356 و 1357 توانستند به فعالیت مجدد رو بیاورند ولی در به حرکت درآوردن ملت مسلمان ایران و اجتماعات عظیم مردمی و اعتصاباتی که رژیم را از پای درآورد، نقش چشمگیری نداشتند و پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نظام جمهوری اسلامی با اتخاذ روشهای متضاد و حرکات منافقانه نهایتاً به رویارویی با انقلاب پرداختند و در سال 1360 دست به اقدامات مسلحانه زدند که با مقابله قهرمانانه نهادهای انقلابی و مردم نهایتاً به غرب پناهنده شده و بعدها ننگ همراهی و همدستی با صدام را گردن نهادند. ر.ک: ساواک و نقش آن در تحولات داخلی رژیم شاه، تقی نجاریراد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی و تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی.
7.حجتالاسلام سیدمجتبى میرلوحى (نواب صفوى): فرزند سیدجواد، در سال 1303 ش در خانوادهای روحانى در خانىآباد تهران تولد یافت. پس از تحصیلات ابتدایى و متوسطه در رشته مکانیک، در دبیرستان صنعتى آلمان، مشغول به تحصیل شد و در کنار تحصیلات دبیرستانى، علوم دینى را در مسجدى در خانىآباد فرا گرفت. در سال آخر دبیرستان در روز 17 آذرماه 1321 در مدرسه، علیه دولت قوام و هجوم اجانب و تهدید بنیادهاى مذهبى، سخنرانى کرد. در پى این سخنرانى و تهییج دانشآموزان دیگر مدارس و همراهى عدهاى از مردم ناراضى، تظاهراتى علیه قوام در مقابل مجلس شوراى ملى صورت گرفت که به درگیرى با نیروهاى دولتى و کشته شدن یکى دو نفر از مردم، انجامید. وى پس از مدتى در شرکت نفت، استخدام شد و به تشکیل جلسات شبانه براى کارگران و روشنگرى ایشان مبادرت نمود. پس از چندى به آبادان انتقال یافت. به دنبال برخورد شدیدى از سوى یکى از متخصصین انگلیسى شرکت نفت با یکى از کارگران، نواب کارگران را به اعتراض و اجراى قصاص دعوت کرد. با دخالت پلیس و نیروهاى نظامى، این جریان سرکوب شد و نواب نیز فرار کرد و شبانه به وسیله قایق از آبادان به سوى بصره و سپس نجف اشرف روانه شد. او جهت امرار معاش به ساخت و فروش عطر روى آورد و مدت سه سال نزد برخى از علماى نجف همچون حاج آقا حسین قمى و شیخ محمد تهرانى به فراگیرى علوم دینى پرداخت. هنگام تحصیل در نجف اشرف، با ملاحظه یکى از کتابهاى کسروى که در آن، مقدسات دین مورد حمله قرار گرفته بود، حکم ارتداد او را از مراجع آن دیار گرفت و جهت اداى تکلیف روانه وطن گردید و گروه فدائیان اسلام را تشکیل داد. از جمله اقدامات این گروه به هلاکت رساندن احمد کسروى، عبدالحسین هژیر، وزیر وقت دربار و رزمآرا بود. وى در تیرماه 1330 در زمان نخستوزیرى مصدق دستگیر شد. با سرنگونى دولت مصدق، او و یارانش آزاد شدند و نواب با انتشار اعلامیهاى، حرکت مصدق را در جهت تحکیم مبانى ظلم و برخلاف مصالح عمومى قلمداد کرد. بعد از 28 مرداد 1332، نقشه تطمیع نواب صفوى توسط شاه، ناکام ماند و چند روز پس از ترور حسین علاء، نخست وزیر، وى دستگیر گردید. سرانجام نواب صفوى در تاریخ 27 دیماه 1334، پس از محاکمه در دادگاه نظامى به شهادت رسید. ر. ک: سید علیرضا سید کبارى، نواب صفوى، سفیر سحر. سیدحسین خوش نیت، سید مجتبى نواب صفوى، انتشارات منشور برادرى.
8. نهضت آزادی: جمعی از نیروهای مذهبی جبهه ملی در اردیبهشت سال 1340 فعالیت تشکّلی را رسماً اعلام کردند و عنوان نهضت آزادی را بر آن نهادند. این تشکّل که با هماهنگی و اذن دکتر محمد مصدق شکل گرفت، خود را وفادار به قانون اساسی مشروطیت و پیرو راه مصدق معرفی نمود. با اوجگیری نهضت روحانیت به رهبری حضرت امام خمینی(ره)، نهضت آزادی نیز با حفظ مواضع خود به آن پیوست. در بازگشت تاریخی امام در بهمن 1357ش، مهندس بازرگان، از مؤسسین این نهضت، بر اساس قولی که در فرانسه مبنی بر پذیرش اصول انقلاب اسلامی داده بود، به فرمان امام به نخستوزیری دولت موقت منصوب شد. اما دولت موقت مهندس بازرگان به دلیل گرایشهای سیاسیاش، از اهداف رهبری انقلاب به مرور فاصله گرفت و اختلاف مبانی فکری خود را با اصول انقلاب آشکار ساخت و زمینه را برای بازگشت مجدد آمریکاییها مهیا میکرد. بروز این گرایش، منجر به اشغال لانه جاسوسی آمریکا توسط دانشجویان مسلمان پیرو خط امام شد که دولت موقت را مجبور به استعفا کرد. از آن پس نهضت آزادی نیز به صف مخالفین انقلاب پیوست و به عنوان یک اهرم فشار علیه ایران در دوران هشت سال دفاع مقدس تبدیل گردید. این حزب، با القاء روحیه ترس از آمریکا و با تبلیغ عدم فایده جنگ، عملاً به خدمت دشمنان استقلال ملّت در آمد.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان یزد، کتاب 1 صفحه 192