تاریخ سند: 5 اسفند 1349
موضوع: حضور اللهیار صالح و چند نفر دیگر در منزل شمسالدین امیرعلائی
متن سند:
موضوع: حضور اللهیار صالح و چند نفر دیگر در منزل شمسالدین امیرعلائی
رونوشت گزارش خبر شماره 12569 /20 ﻫ 2-5 /12 /1349
روز جمعه 30 /11 /49 اللهیار صالح به اتفاق همسرش. حسن میرمحمد صادقی. حسین نایب حسینی. ناصر کمیلیان. مجتبائی و وزیری تبار، در منزل دکتر شمسالدین امیرعلائی حضور داشتند.
امیرعلائی اظهار داشت من دو خاطره جالب از شمشیری1 دارم. موقعی که دکتر مصدق میخواست از لاهه به ایران بیاید، من وزیر کشور بودم. شمشیری داخل اطاق من آمد و به من گفت در جلسهای تصمیم گرفتهاند دکتر مصدق را که از هواپیما پیاده میشود بکشند. شب که جلسه هیئت دولت بود، باقر کاظمی نایب نخستوزیر هم حضور داشت و من نگران بودم و نمیخواستم موضوعی را که شمشیری گفته، پخش شود و در همین جلسه مکی هم آمد و گفت برای آمدن دکتر مصدق برنامهای تهیه کنیم و کمیسیونی تشکیل دهیم. کاظمی به من پیشنهاد کرد که ریاست این کمیسیون را به عهده بگیرم. گفتم از من کاری ساخته نیست، من مسئول انتظامات هستم و کاری به من محول نکنید و اگر اصرار زیاد کنید استعفاء میدهم. فکر میکردم مکی در کشتن دکتر مصدق صد در صد دست دارد. امیرعلائی ادامه داد این موضوع را به هیچ کس نگفتم و رئیس شهربانی وقت را که تیمسار مزینی2 بود خواستم و گفتم ده نفر را که اعتماد داری برای حفظ جان مصدق باید در اختیار بگذاری و عکسهایشان را قبلاً در اختیار من بگذار و بعد از آمدن مصدق آنها را مرخص میکنم و یک روز قبل از آمدن مصدق، راننده او را خواستم به او گفتم حرفی را که به تو میزنم باید من بدانم و تو؛ روزی که مصدق میآید تو باید اتومبیل را داخل محوطه فرودگاه بیاوری و به مجرد نشستن هواپیما، اتومبیل را به نردبان هواپیما نزدیک کنی. امیرعلائی افزود ده نفر محافظ را اطراف هواپیما گذاشتم و به مصدق گفتم هر چه میخواهید بگوئید همین جا صحبت کنید. او چند کلمهای صحبت کرد و از هواپیما خارج شد و داخل اتومبیل نشست و من سمت راست او قرار گرفتم و طوری نشستم که پشتم به شیشه عقب باشد؛ آنگاه مکی آمد و گفت من برنامه درست کردهام، کجا میروید و مکی را هم آن طرف مصدق نشاندم و اتومبیل را از جاده پائین فرودگاه راهنمایی کردم و به کاخ رفتیم. مصدق مدت شش ساعت با شاهنشاه مذاکره کرد و کسی نتوانست مصدق را بکشد.
امیرعلائی گفت خاطره دیگر من این است، زمانی که در بلژیک بودم و تز دکترای خود را مینوشتم، شمشیری جهت معالجه چشمش در آلمان بود و از آنجا برای دیدار من به بلژیک آمد.
افراد مذکور در ساعت 1500 منزل امیرعلائی را ترک نمودند.
نظریه یکشنبه. یادشدگان در 312 دارای سابقه هستند. ضمناً تحقیق مستقیم از افراد مورد نظر پیرامون مفاد خبر به صلاح نمیباشد.
رونوشت برابر اصل است. اصل در شماره 121117 میباشد.
در پرونده23000 بایگانی شود.
توضیحات سند:
1. حاج محمدحسن شمشیری فرزند غلامحسین در سال 1273ش در تهران به دنیا آمد. 5 ساله بود که پدرش را از دست داد. مدتی با پدر بزرگش زندگی کرد و اولین فعالیت شغلی خود را به عنوان شاگرد قهوه چی در خیابان بوذرجمهری آغاز نمود و سپس قهوه خانه کوچکی در بازار بزازها دایر کرد و پس از فراز و نشیبهایی که در این مسیر و در شرایط جنگ جهانی اول داشت، فعالیت شغلی خود را توسعه داد. در فاصله سالهای 1315 تا 1320ش، به اجاره داری موقوفات روی آورد و حسن عمل او موجب پیشرفت وی در این کار شد. تأسیس سالن چلوکبابی در حوالی سال 1320ش و فعالیت سالم، او را به شهرت رساند و برخی رجال نیز از مشتریان ثابت او شدند. در سال 1328ش و در جریان شکل گیری جبهه ملی، به نفع مصدق فعالیت کرد و در زمان نخست وزیری وی، رابط بازاریان با مصدق بود.
پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش، حاجی شمشیری نیز جزء دستگیرشدگان بود و برای مدت 7 ماه به جزیره خارک تبعید گردید. تأمین هزینه های ساختمان بیمارستان نجمیه که از موقوفات خانم نجم السلطنه مادر دکتر مصدق بود، یکی از اقدامات خیر اوست.
حاج حسن شمشیری در مهرماه سال 1340ش از دنیا رفت و در ابن بابویه شهرری دفن گردید.
2. منصور مزینی، فرزند میرزا على اکبر مزینالدوله در سال 1281ش به دنیا آمد. در سال 1297 وارد خدمت نظام شد و در دوران رضاخان از افسران مورد اعتماد وى به شمار مىرفت. در سالهاى پس از شهریور 1320 از عناصر توطئهگر در مجامع نظامى و سیاسى کشور بود. اسناد موجود از روابط نزدیک مزینى در سالهاى 1325- 1327 با پرویز خوانسارى، سرتیپ هوشمند افشار، دکتر مظفر بقائىکرمانى حکایت مىکند. مهمترین مشاغل نظامى وی در تاریخ 1 /6 /1335 به این شرح به ثبت رسیده است: فرمانده لشکر 2 مرکز، رئیس اداره سر رشته دارى ارتش، رئیس شهربانى کل کشور، فرمانده واحدهاى فرهنگى ارتش و فرمانده ناحیه غرب کشور.
منصور مزینى در سال 1332 به علت افشاى نقش برادرزادهاش، سرتیپ علىاصغر مزینى در قتل سرتیپ افشار طوس، نام خود را به «مزین» تغییر داد. سرلشگر مزین پس از بازنشستگى در سال 1336 به مدیریت کارخانه زاینده رود و ریاست سندیکاى کارفرمایان منصوب شد و در سال 1337 مدیرعامل شرکت برق توربین اصفهان گردید. او در این سمت با مهدى میراشرافى رقابت و اختلاف شدید یافت. مزین سپس نماینده مخصوص شاه و رئیس املاک پهلوى در گرگان، گنبد و بیرجند شد و طى سالهاى مدید به چپاول پرداخت که فردوست در خاطرات خود به گوشههایى از آن اشاره کرده است.
درباره دزدىها و سوءاستفادههاى سرلشگر مزین در شمال تعداد زیادى شکواییه و سند، از جمله تحقیقات «دفتر ویژه اطلاعات» به ساواک و ضداطلاعات ارتش، در دسترس است که به تنهایى کتاب مستقلى درباره فساد محمدرضا پهلوى در زمینه غصب اراضى خواهد شد. وی در سال 1357 اموال خود را که بالغ از 370 میلیون تومان میباشد به خارج از کشور انتقال داد.
ر. ک: خاطرات فردوست ، ج 2 ، مؤسسه مطالعات سیاسى ، تهران ، 1371
منبع:
کتاب
اللهیار صالح به روایت اسناد ساواک-جلد دوم صفحه 513