صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد

موضوع: روضه‌خوانی در مسجد جامع گرمخانه

تاریخ سند: 14 آذر 1347


موضوع: روضه‌خوانی در مسجد جامع گرمخانه


متن سند:

به: 316 شماره: 33356 /20 ﻫ 3 از: 20 ه‍3 شیخ غلامحسین جعفری در ساعت 1230 روز 12 /9 در حال ایستاده اظهار داشت مسلمانان خیلی متأسف هستم که امروز بایستی خبر تأسف‌آور به شما بدهم و آن خبری است که در شب گذشته در روزنامه خواندم که اسرائیل به اردن حمله نموده است‌.
1من یک مرتبه در بازار صحبت کردم و به من گفتند که ‌بگویم [نگویم] ولی من به نام یک پیشوای روحانی مجبورم که بلند بگویم مسلمانان متحد باشید گر چه کاری از دست ما ساخته نیست ولی اظهار تنفر بایستی بکنیم.
بعد آیاتی از قرآن مجید را قرائت کرد و ترجمه آن را چنین بیان کرد.
2من نمی‌خواهم نام ببرم خود شما بهتر از من می‌دانید آنان که به اندازه یک حیوان نمی‌فهمند نشستند و برای ما قانون وضع کردند و خودشان هم در این قانون مانده‌اند که چه باید بکنند و اشاره به خانه‌های انصاف نمود در پایان گفت خدایا آن‌هایی که حمایت از یهود می‌نمایند ذلیل و خوار گردان‌.
بعد از سخنرانی جعفری سید عبدالرسول حجازی به منبر رفت و ضمن گفتار خود اظهار داشت روزی سلمان3 نشست که پای حضرت علی را ببوسد حضرت فرمود چرا این کار را می‌کنی جواب داد رسم شاهان ایران چنین است حضرت فرمود ادب را در حق من آن چنان به جا نیاور که در حق شاهان ایران زمین به جای می‌آورند و باز فرمود به دنبال من روانه نشو آن چنان که به دنبال شاهان ایران حرکت می‌کنی در پایان اشعاری قرائت کرد که مفاد آن از بی‌بند و باری و بی‌سر و سامانی مملکت بود.
گفتار مشارالیه در ساعت 1430 خاتمه یافت‌.
ملاحظات: به گزارش عملیاتی خبر توجه فرمایید.
رهبر عملیات: چرا دستور رئیس بخش اجرا نشده است‌؟ توجه بیشتری نمایید.
مستقیماً ارسال شود.
13 /9 اداره کل سوم 13 /9 /47

توضیحات سند:

1.
حمله اسرائیل به اردن: در تاریخ 11 آذر سال 1347 اسرائیل به قلب اردن حمله کرد.
اردن تاکنون بارها مورد حملات انتقامی اسرائیل قرار گرفته و خسارات و تلفات سنگینی را متحمل شده است.
پس از شکست اعراب در جنگ شش روزه در خرداد 1346 اسرائیل جرئت و جسارت بیشتری یافته و بارها حریم کشورهای عربی منطقه را مورد تجاوزات نظامی خود قرار داد.
دعای واعظین در مسجد جامع برای نابودی یهود و اسرائیل در اسناد حاضر در همین رابطه است.
2.
ترجمه آیه در اصل سند نیامده است.
3.
سلمان فارسی: روزبه، ماهبه بن خوشبودان، بوذخمشان اسبهانی، ابوعبدالله «سلمان» فارسی (570ـ 653 م /33 قبل از هجرت پیامبر اسلام) که پدرش از شهرک «جی» (یهودیه) اصفهان و «دهگان» آن‌جا بوده است.
روزبه، اگر هم در اصفهان زاده شده باشد، قطعاً در رامهرمز خوزستان بالیده است، چنان که خود را اهل رامهرمز یاد کرد و سبب اشتهار وی با نسبت «فارسی» از آن‌رو است که اولاً فارسی به مفهوم ایرانی است، ثانیاً کورۀ رامهرمز در قدیم خود ولایتی هم مرز با ایالت فارس بوده است.
ولایت رامهرمز از جمله شامل شهرهای «ارجان» در جنوب شرقی آن‌جا، گندیشاپور که درست در میانۀ شوش و شوشتر قرار گرفته است...
سلمان که در زمان خود به تحقیق از «ائمه» مانوی (ماندائی، صائبی) بوده، پس از احراز «بشار»ات و الواح «نبوت» احمدی(ص) روی به حجاز آورده، که تاریخ این سفر را در دهۀ پنجاه از عمرش حدود سال یکم هجرت (622 م) دانسته‌اند و چنان که مشهور است میان راه اسیر و بندۀ تاجران یهود می‌شود، تا آن که در مدینه، رسول اکرم (ص) از حال وی آگاهی یافته، طی داستانی دراز سرانجام رسول و اصحاب، او را بازخریده و آزاد می‌کنند.
سلمان در مسجد‌النبی و در «صفه» آن‌جا با دیگر زاهدان مهاجر نشیمن می‌گیرد...
گویند که سلمان در غزوه‌های بدر (سال 2 ق) و اُحد ( سال 3 ق) شرکت نداشته، اما واقعۀ «ذوقار» (که به شکست سپاه خسرو پرویز فرجامیده) بایستی وی را بیش از پیش در آرمان براندازی دولت ساسانی و رژیم مو‌بدانی آن امیدوارتر کرده باشد، چه در جنگ مشهور خندق (سال 5 ﻫ ق) که با نام سلمان فارسی پیوند خورده، این که آن دهگا‌ن‌زادۀ ایرانی دانش و بینش خود را به مثابت یک «نظریه‌پرداز نظامی» به نمایش گذارد، هم آن که پیش‌بینی فروپاشی کاخ‌های ستم روم و یمن و ایران زبانزد شد، هم این که در آن هنگام رسول اکرم (ص) قول مشهور عجیب و تاریخی دوران‌ساز خویش: سلمانُ منّا اهل‌البیت (= سلمان از تیره و خاندان ما است) را فرمود: پس از آن سلمان در غزوۀ خیبر هم حضور داشت (سال 7 ق) و در غزوۀ «الطائف» (سال 8 ق) نیز نام وی باز درخشید (در ساختن منجنیق) و پس از شکست قریش، در همۀ نبردها و عرصه‌های سیاست و در همۀ کارهای عزم و رزم، پیامبر گرامی (ص)، با وی رایزنی می‌فرمود...
در خلافت عمر (15 ق) که عزم به تسخیر بلاد ایران کرد سلمان فارسی هم‌ به عنوان کارشناس نظامی برجسته و هم راهبر سپاه عرب گزیده شد.
پس عمر لشکری گران به فرماندهی سعدبن ابی وقاص به کارزار ایرانیان روانه کرد.
گویند که در نبرد قادسیه (31 کیلومتری کوفه) سپاهیان ایران ـ که دلیرانه هم جنگیدند ـ از حضور سلمان پارسی در آمادگاه تازیان آگاهی داشتند، گویا مایل بودند که سعد ابی وقاص او را به جای مغیرۀ بن شعبه، از برای گفتگو با رستم فرخزاد فرمانده سپاه ایران بفرستد، شاید که در این صورت فرجام کار جز آن می‌بود که رخ نمود.
در هر حال، چنان که طبری گوید سلمان به ویژه در چهارمین روز جنگ ـ که ایرانیان شکست خوردند ـ سهمی نمایان ایفاء کرد.
هم‌چنین وی در عبور عربها از دجله باز شگردهای کارآمدی به میان آورد، سخنانی هم در آن‌گاه گفته که حاکی از پیروزی دین نوین (= اسلام) بر دین کهن (= مجوسیت) است، گویند که وی همواره این شعار را در همۀ کارها و پیکارها پیش چشم داشت.
نقش فعال و تعیین‌کنندۀ سلمان در فتح «مدائن» پایتخت ساسانیان بود.
و آن هنگامی که سعد ابی‌وقاص آن‌جا را حصار گرفت، او را به عنوان سفیر به نزد سپاهیان مدافع کاخ خسروان فرستاد، و این پس از سال‌های درازی نخستین گفتگوی او با هم‌میهنانش بود، که از شعار «برادری» و «برابری» در دین محمد (ص) و مراتب (ایران‌دوستی) آن حضرت با ایشان سخن گفت، چندان که دلهای آنان را نرم کرد و سبب شد که با پرداخت «جزیه» دست از جنگ بشویند؛ پس تازیان به مدائن درآمدند و کاخ کسری را تصرف کردند و نخستین نماز آدینه در عراق هم در آن سال (صفر 16 ق) در آن‌جا گزارده شد.
لیکن سلمان از ورود به کاخ کسری خودداری نمود، زیرا که خزائن و نفایس آن‌جا را محصول ظلم و ستم زورمندان بر بیچارگان می‌دانست، ولی عرب‌ها چنان که مشهور است آن‌ها را به یغما بردند و چندان مال و منال یافتند و به تجمل پرداختند، که حذیفۀ بن‌الیمان (از هفت تنان نامدار ستم‌ستیز و دنیاگریز و رفیق سلمان) نامه‌ای دربارۀ «گنده شدن شکم عرب‌ها و دگرگشتن احوال ایشان» به عمر خطاب نوشت.
هم‌چنین، سعدبن ابی‌وقاص نظر به سازگاری آب و هوای مدائن از برای عرب‌ها (بر حسب دستور خلیفه) سلمان و حذیقه را مأمور کرد تا جایی مناسب برای آمادگاه تازیان در سواد عراق بیابند، پس این دو، جایگاه «کوفه» را نزدیک به «حیره» باستانی ایران مناسب دیدند که سپاه بدآن‌جا نقل کرد (17 ق) و دیری هم نپایید که به صورت «شهر» درآمد، این را هم مورخان از خدمات برجستۀ سلمان فارسی به تازیان برشمرده‌اند.
آنگاه سلمان هم در کوفه با شگفتی تمام فرمان خلیفه عمر را مبنی بر امارت خویش بر مدائن دریافت کرد، که می‌توان گفت این سیاست عمر هم بایستی به توصیۀ علی بن ابی‌طالب (ع) بوده باشد، زیرا ادارۀ پایتخت خسروان ساسانی نیاز به عقل حکیمانۀ ایرانی جماعت داشته است.
اما چنین نماید که سلمان پس از فتح سواد و عراق و مدائن، دیگر نسبت به فتوح بلاد ایران زمین نظر مساعدی نداشته یا موافق نبوده است (گویا علی‌بن ابی‌طالب(ع) هم بر این عقیده بوده) و تنها او می‌خواست که بنیان ظلم طبقاتی و ستم موبدانی در دل ایرانشهر (عراق) فرو ریزد.
لیکن طبقۀ متوسط جامعۀ (کاستی) عهده ساسانی به ویژه «دهگانان» ایران، هرگز نمی‌خواستند آن مجال مغتنم تاریخ را در امر دگرگشت ساختار اجتماعی از دست برود، فلذا به محض فتح مدائن ایشان بر دست سلمان یعنی «برآیین سلمان» (= مسَلمان) شدند، خلیفه عمر هم متعرض ایشان و املاک و اراضی‌‌شان نشد و «جزیه» را هم از آنان برداشت.
سلمان چنان که مورخان شام گفته‌اند در فتح حمص و دمشق هم حضور داشته، و باز مسلمانان را در امور نظامی راهبری و یاوری کرده است؛ سپس گویا به عنوان مرزبان بیروت (یابعدها) از دمشق برای دیدار برادر خواندۀ عارف پیشه‌اش «ابودرداء» پای پیاده تا آن‌جا رفته است.
به نقل از بلاذری آمده است، مردم دمشق از سلمان چنان استقبال کردند، که گویی خلیفه را پیشواز می‌کنند، هیچ شخص شریف یا فرد ممتاز و برجسته‌ای نبود که خانه‌اش را بر سلمان عرضه نکند.
سرانجام سلمان فارسی پس از حدود هفده سال حکومت عارفانۀ «حکیم» بر مدائن، به اصح روایات در 33 ق (و به عقیدۀ ما حسب قرائن) حدود 83 سالگی درگذشت، که هم نزدیک به «ایوان» کسری به خاک سپارده شد و مزارش مشهور، چنان که تاکنون هم متبرک و به عنوان «سلمان پاک» معروف است.
در روایات آمده است که علی‌بن ابی‌طالب (ع) اظهار داشته است: رسول اکرم(ص) در باب غسل سلمان بدو وصیت نموده است.
سلمان هم به عنوان صحابی کبیر رسول اکرم (ص) و هم یکی از ارکان اربعۀ شیعۀ علی‌ (ع) که به موجب حدیث «سلمان منّا اهل البیت» تقدیس و تبّرک خاصی یافته است...
.
یک سلسله از احادیث نبوی (ص) که نزد شیعه و سنی از زمرۀ «صحاح» به شمار است، حاکی از مراتب عالیۀ دین و دانش و حکمت آن مرد پارسی و جامع فضایل رجال «فرس» (ایرانی) می‌باشد.
آنچه محقق است این که ایرانیان اگر دین محمدی (ـ اسلام) را تلقی به قبول کردند، همانا به واسطه و فضل وجود سلمان پارسی بوده است [خدمات متقابل اسلام و ایران، مطهری، 59].
(دایرۀالمعارف تشیع، جلد نهم، صفحه 262 تا 265، نشر شهید سعید محبی، چاپ اول، سال 1381)

منبع:

کتاب پایگاه‌های انقلاب اسلامی، مسجد جامع بازار تهران به روایت اسناد ساواک - جلد دوم صفحه 125

صفحه قبل برو به صفحه
صفحه بعد
کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.