تاریخ سند: 24 شهریور 1354
موضوع: جلسه هیئت علمیه قزوین
متن سند:
تاریخ: 24 /6 /1354
رونوشت گزارش خبر شماره 698 /23ﻫ- 23 /2 /54
موضوع: جلسه هیئت علمیه قزوین
چند روز قبل جلسه هیئت علمیه قزوین که متشکل از روحانیون سرشناس قزوین میباشد در منزل حاج نصراله شهیدی تشکیل گردید و هدف از این گردهمایی تعیین تکلیف طبقه روحانیون قزوین در مقابل حزب رستاخیز1 ملت ایران بود که آیا با این امر موافقت و یا مخالفت و یا سکوت نمایند. که چون سیدعباس ابوترابی2 و شیخ هادی باریکبین اظهار داشتند با توجه به اینکه به فتاوی آقایان میلانی3 در مشهد و گلپایگانی در قم و همچنین اعلامیه مفصلی که خمینی در زمینه اقدامات دولت از جمله تشکیل حزب رستاخیز4 دادهاند و آن را اختناق آزادی و مرگ مشروطه اعلام داشتهاند عضویت و شرکت در فعالیت این حزب تحریم شده لذا بهتر آن است که اگر هیئت علمیه قزوین با آن مخالفت نمیکنند حداقل مهر سکوت به لب بزند که پیشنهاد دو نفر مذکور مورد تأیید بقیه حاضرین در مجلس قرار گرفت و ابوالمعالی شهیدی و امام جمعه قزوین بیان داشتند که اعلامیه خمینی را در تهران و قم دیدهایم ولی اعلامیه صادره میلانی و گلپایگانی را تاکنون رؤیت نکردهایم و جلسه پس از مذاکرات دیگر پایان یافت.5
نظریه شنبه. شنبه نظری ندارد.
نظریه یکشنبه و سهشنبه. مفاد گزارش خبر با توجه به صداقت شنبه مورد تأیید میباشد. ضمناً از بین روحانیون حاضر در جلسه شیخ هادی باریکبین و سیدعباس ابوترابی بیش از همه به خمینی معتقد میباشند.
نظریه 23- نظریه سهشنبه تأیید میگردد.
اصل در پرونده کلاسه 38165 است. در پرونده کلاسه 80700 بایگانی شود. 24 /6 /54
توضیحات سند:
1. حزب رستاخیز: شاه در سال 1353 ﻫ ش حزب «رستاخیز» را به عنوان تنها حزب قانونی کشور اعلام کرد و عضویت در آن را اجباری و دستور داد کسانی که با آن مخالف هستند ایران را ترک کنند! این حزب بر 3 اصل استوار بود: وفاداری به قانون اساسی، وفاداری به نظام شاهنشاهی و وفاداری به انقلاب شاه و ملت. هویدا، نخستوزیر وقت، به دبیر کلی حزب رستاخیز انتخاب شد و «رستاخیز» تبدیل به کانونی شد برای تجمع کسانی که به دنبال نفوذ و قدرت بودند. امام به محض تأسیس حزب رستاخیز، آن را مخالف شرع شمرده فتوا به حرمت عضویت در آن دادند. در اولین سالگرد تشکیل حزب، رژیم اعلام کرد که 23 ملیون نفر عضو آن هستند! (جمعیت ایران در آن زمان 33 میلیون نفر بود) شاه هیچگاه اجازه نمیداد در حزب، اعضا پیرامون نفت، بررسی اصلاحی یا انتقادی انقلاب سفید، خرید اسلحه و تجهیزات و سیاست خارجی جلسات و مذاکراتی داشته باشند. شش ماه پس از تشکیل حزب، مقامات آمریکا در ایران به واشنگتن گزارش کردند که این حزب عملاً نقشی در سیاست ایران ندارد. هنگام انحلال این حزب حتی یک نفر هم مخالفت نشان نداد. در درون حزب دو جناح محافظهکار به رهبری هوشنگ انصاری و جناح ترقیخواه به رهبری جمشید آموزگار فعالیت میکردند.
ر.ک : کوثر، ج 1، ص 384؛ کوثر، ج 2، ص 101.
2. آیتالله حاج سیدعباس ابوترابى فرد، فرزند ابوتراب در سال 1295 هـ ش در نجف به دنیا آمد. در دوران کودکى همراه پدر که تحصیلات خود را در آن حوزه به پایان برده بود، به قزوین بازگشت. ابتدا به مدرسه دیانت رفت. پس از شش سال تحصیل به پیشنهاد پدر براى فراگیرى صنعت در کارخانهاى مشغول به کار شد و در ضمن درسهاى دوره متوسطه را هم خواند. سپس به مدرسه التفاتیه قزوین رفت و ادبیات عرب را فرا گرفت و در مدت پنج سال دوره سطح را آموخت. برخلاف میل پدر براى ادامه تحصیل علوم دینى به قم رفت و نزد اساتیدى چون سید محمدحجت کوهکمرى، آیتالله العظمی بروجردى و سیدمحمد داماد درس خواند و بعضاً تدریسهاى ایشان را پس از کامل کردن به چاپ رساند. سیدعباس ابوترابى از همراهان نهضت اسلامى بود و در این راه دردسرهایى را هم به جان خرید. ایشان در بهار سال 1379 زمانى که به همراه پسرش سید علىاکبر ابوترابى، آزاده شهیر دوران هشت سال دفاع مقدس عازم مشهد بود، در سانحه تصادف رانندگی جان باخت و به دیار باقى شتافت.
ر.ک: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله سید عباس ابوترابی، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1392
3. آیتاللهالعظمى سید محمدهادى میلانى از مراجع تقلید در 9 تیر 1274 ﻫ ش در خاندان بزرگ علمى در نجف به دنیا آمد. پدرش آیتالله سیدجعفر میلانى بود. آیتالله میلانى در سنین کودکى پدرش را از دست داد. ایشان تا 12 سالگى مقدمات معارف دینى را نزد میرزا ابراهیم همدانى و ملاحسن تبریزى و دیگران خواند. دوره سطح را نزد شیخ ابراهیم سالیانى، سیدجعفر اردبیلى، حاج میرزا على ایروانى و شیخ ابوالقاسم ممقانى فرا گرفت. آنگاه به درس خارج فقه و اصول آیات عظام شریعت اصفهانى، نائینى، محمدحسین اصفهانى و آقا ضیاءالدین عراقى حاضر گردید و به مرتبه اجتهاد نایل آمد. همچنین فلسفه و کلام را از محضر محمدحسین اصفهانى و شیخ جواد بلاغى آموخت. از جمله مشایخ اجازه روایت آیتالله میلانى، آیات سیدحسن صدر، سید عبدالحسین شرفالدین، شیخ عباس قمى و آقا بزرگ تهرانى مىباشند. ایشان سالهاى متمادى در حوزههاى علمیه نجف و کربلا به تدریس پرداخت. در 1332 به مقصد زیارت مرقد حضرت امام رضا (ع) به مشهد سفر کرد و بر اثر درخواست مردم و روحانیان خراسانى در این شهر اقامت گزید و حوزه درس خود را دایر کرد و تا زمان رحلت هزاران نفر از طلاب علوم دینى از محضر ایشان بهرهمند شدند و به تدریج به مرتبه مرجعیت رسید.
مبارزه سیاسى آیتالله میلانى علیه رژیم پهلوی با مخالفت با لوایح ششگانه(1341) شروع شد و در ماجراى قیام 15 خرداد 1342 به اوج خود رسید. ایشان با انتشار اعلامیه تندى رژیم را به سبب کشتار مردم در روز 15 خرداد 1342 و دستگیرى حضرت امام (ره) مورد انتقاد قرار داد و به رغم محدودیتهایى که رژیم براى ایشان ایجاد کرده بود جهت آزادى امام (ره) به تهران سفر کرد. آیتالله میلانى سرانجام پس از پنج ماه بیمارى روز جمعه 17 مرداد 1354 در مشهد دارفانى را وداع و به سراى باقى شتافت. علاوه بر آثار خیریه چندین کتاب از ایشان به جاى مانده است که برخى از آنها هنوز طبع نشدهاند.
ر.ک: آیتالله العظمی سید محمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، 3 جلد، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1381
4. این جزوه متن استفتاء «جمعى از مسلمانان ایران از محضر حضرت آیتاللهالعظمى خمینى درباره حزب رستاخیز ایران» و پاسخ جامع معظمله در این مورد است. امام(ره) در پاسخ این استفتاء فرمودند:
بسمالله الرّحمن الرّحیم
نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است؛ و مخالفت با آن از روشنترین موارد نهی از منکر است. و چون این نغمۀ تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقانزده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند باز نمایند، و قوۀ مقاومت را به کلی از ملت سلب نموده و نفس را در سینهها حبس سازند. لهذا لازم است ـ حسب وظیفه ـ تذکراتی بدهم؛ باشد که ملت اسلام تا فرصت از دست نرفته با مقاومت بیش از پیش و همهجانبه جلو این نقشههای خطرناک را بگیرند.
قبلاً باید گفت شاه در این پیشنهاد غیرمشروع، به شکست فاحش طرح استعماری ـ به اصطلاح ـ «انقلاب ششم بهمن» و برخوردار نبودن آن از پشتیبانی ملت اعتراف نموده است. کسی که بیش از ده سال است فریاد میزند که ملت ایران موافق با این «انقلاب» است و اسم آن را «انقلاب شاه و ملت» گذاشته، امروز مردم را به صفهای مختلف تقسیم کرده و میخواهد با زور سرنیزه برای خود موافق درست کند. اگر این ـ به اصطلاح ـ «انقلاب» از شاه و ملت میباشد، دیگر چه احتیاجی به حزب تحمیلی است؟!
دربارهی این حزب ـ به اصطلاح ـ «رستاخیز ملی ایران» باید گفت این عمل با این شکل تحمیلی مخالف قانون اساسی و موازین بینالمللی است و در هیچ یک از کشورهای عالم نظیر ندارد. ایران تنها کشوری است که حزبی به امر «ملوکانه» تأسیس کرده و ملت مجبور است وارد آن شود و هرکس از این امر تخلف کند سرنوشت او با حبس و شکنجه و تبعید و یا از حقوق اجتماعی محروم شدن است. مردم محروم این کشور مجبورند موافقت خود را با نظام شاهنشاهی اعلام کنند، نظام پوسیدهای که از نظر اسلام مردود و محکوم به فناست، نظامی که هر روز ضربهی تازهای بر پیکر اسلام وارد میآورد و اگر خدای نخواسته فرصت یابد اساس قرآن را برمیچیند نظامی که طبقات جوان روشنفکر را در زندانها و تبعیدگاهها از هستی ساقط نموده و باز میخواهد با این حزب بازی اجباری، بر قربانیها و زندانیهای خود بیفزاید.
مردم مسلمان ایران مجبورند در برابر شاهی سر تسلیم فرود آورند که دستش تا مرفق به خون علمای اسلام و مردم مسلمان آغشته است. شاهی که میخواهد تا قطرهی آخر نفت این کشور را بفروشد و پولش را به عناوین مختلف به سرمایهداران و چپاولگران تقدیم نماید و به آن افتخار کند.
استعمار آمریکا از ذخایر هنگفت نفت خود استفاده نمیکند و از دیگران میخرد که برای مصالح کشورش محفوظ باشد ولی شاه ایران این طلای سیاه را میفروشد و خزانۀ ایران و ملت را تهی میکند و درآمد آن را به جای اینکه صرف این ملت پابرهنه و گرسنه نماید به اربابان استعمارگرش وا میدهد و یا اسلحههای خانمانسوز و مخرب میخرد تا از منافع و مطامع استعمارگران در ایران و منطقه نگهبانی کند و به خونریزی و سرکوبی جنبشهای ضد استعماری ادامه دهد.
او تا دیروز با اخذ وامهای کمرشکن از خارج، اقتصاد ایران را به ورشکستگی میکشانید و امروز با دادن وامها و خرید اسلحه، ملت را به افلاس کشانیده و از رشد باز میدارد و معاملات اسارتبار و بخصوص معامله 15 میلیارد دلاری اخیر با استعمار آمریکا، ضربه نابودکنندۀ دیگری است که شاه به اقتصاد ایران وارد ساخته و چوب حراج تازهای است که بر ثروت و ذخایر ملت محروم ایران میزند.
ملت ایران مجبور است به کسی رأی موافق بدهد که وضع کشاورزی و دامپروری ایران را چنان به عقب رانده که اکنون باید گندم، برنج، گوشت، روغن و سایر ارزاق را با قیمتهای هنگفت وارد کند. شاه که در آغاز طرح به اصطلاح «انقلاب سفید» به دهقانان نوید میداد که در سایۀ اصلاحات ارضی، غلۀ مورد نیاز کشور در داخل تأمین میشود، اکنون به جای خجلتزدگی افتخار میکند که دو میلیون و نیم تن گندم و چهارصد هزار تن برنج در سال جاری وارد کرده است! درصورتی که مطلعین میدانند که یک استان ایران مثل خراسان قدرت تهیه گندم برای تمام کشور را داشت و این قدرت را «انقلاب سفید شاه» سلب کرد.
شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور میزند در حالی که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطهور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت برای عمال خود عمارت چند طبقه بنا میکند ولی در دهات و قصبات که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل میدهند از مواهب اولیه زندگی خبری نیست و اکنون وعده 25 ساله به مردم میدهد. ولی مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعدههای او پوچ و عاری از حقیقت است. قدرت کشاورزی از کشور سلب گردیده وضع کشاورزان و کارگران روز به روز وخیمتر شده و از صنعتی شدن مستقل و غیروابسته جز اسمی نیست و نخواهد بود مگر اینکه به خواست خدای قادر این رژیم پوسیده تغییر کند. با تمام شدن ذخیره نفت به دست این رژیم آنچنان فقری به ملت روی میآورد که جز تن به اسارت دادن راهی ندارد. ملت شریف ایران که نه زراعت دارد و نه صنعت باید با فقر و فلاکت دست به گریبان باشد و یا به عملگی برای سرمایهداران تن در دهد. شاه از مشروطه و قانون اساسی دم میزند، در صورتی که خود او در رأس مخالفین قانون اساسی و مشروطیت، اساس مشروطه را از بین برده است که نمونه بارز آن مصاحبه و جنجال اخیر است: اجبار ملت به ورود در حزب نقض قانون اساسی است. اجبار مردم به تظاهر در موافقت و پایکوبی و جنجال در امری که مخالف خواسته آنهاست نقض قانون اساسی است سلب آزادی مطبوعات و دستگاههای تبلیغاتی و اجبار آنها به تبلیغ برخلاف مصالح کشور نقض قانون اساسی است، تجاوز به حقوق مردم و سلب آزادیهای فردی و اجتماعی نقض قانون اساسی است انتخابات قلابی و تشکیل مجلس فرمایشی محو مشروطیت و نقض قانون اساسی است ایجاد پایگاههای نظامی و مخابراتی و جاسوسی برای اجانب مخالفت با مشروطیت است. مسلط نمودن اجانب و عمال کثیف آنها ازقبیل اسرائیل بر بهترین اراضی مملکت و کوتاه کردن دست ملت را از آن نقض قانون اساسی و خیانت به کشور است. اجازه سرمایهگذاری به اجانب و مسلط کردن آنها بر تمام شئون مملکت و غارت ذخایر نفتی به اسم «حاکمیت ملی» و کوتاه کردن دست ملت از فعالیتهای اقتصادی خیانت به ملت و نقض قانون اساسی است و اصولاً دخالت شاه (که به حسب نص قانون اساسی مقام غیرمسئولی است) در امور کشور و قوای مملکت بازگشت به دوران سیاه استبداد و نقض قانون اساسی است.
این شخص باز از انقلاب سفید دم میزند انقلابی که موجب سیهبختی ملت شده و میباشد. انقلابی که جز فلج کردن قوای فعاله ملت اثری نداشت. انقلابی که پس از ده سال خود «شاه» هم قلابی بودن آن را فاش کرد. انقلابی که میخواهد فرهنگ استعماری را تا دورترین قرا و قصبات کشانده و جوانان کشور را آلوده کند. باید مخالف این به اصطلاح «انقلاب» به شکنجهگاه برود و از حقوق اجتماعی محروم شود. علمای اسلام و محصلین و رجال دین و طبقه دانشگاهی که با این نظام پوسیده و دستگاه ظلم و جور و با این انقلاب رسوا مخالفند یا «بی وطن» هستند و باید به شکنجهگاه بروند و یا از حقوق اجتماعی محروم میباشند. طبقات بازرگان زارع و کارگر در این ده سال جز وعدههای پوچ ندیدهاند و از این پس باز وعدۀ بیشتری میشنوند و با این انقلاب سیاه لعنتی مخالفند به همان سرنوشت دچار خواهند شد.
علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب مقدمۀ بدبختیهای بسیاری است که اثراتش به تدریج ظاهر میشود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت مسلمان ایران پایمال شود. بر سایر طبقات خصوصاً خطبای محترم و محصلین و طبقه جوان دانشگاهی و طبقات کارگر و زارع و تجار و اصناف است که با مبارزات پیگیر و همهجانبه و مقاومت منفی خود اساس این حزب را ویران کنند و مطمئن باشند که رژیم در حال فرو ریختن است و پیروزی با آنهاست. باید ملت از تبلیغات پوچ دستگاه اغفال نشود. اینها در عین حال که مخالفت خود را با اسلام و احکام آن روزافزون میکنند برای اغفال سادهلوحان در دستگاه تبلیغاتی مراسم خواندن دعای کمیل و سینهزنی و زنجیرزنی پخش میکنند، احکام قرآن کریم را نقض و خود آن را چاپ و منتشر میکنند.
اینجانب در این کنج غربت از وضع اسفبار ملت ایران رنج میبرم و چقدر خوب بود که در این شرایط حساس در میان آنها بودم و در این مبارزات مقدس، جهت نجات اسلام و ایران از نزدیک با آنان همکاری میکردم. از خداوند تعالی قطع ایادی اجانب و عمال آنان را خواهانم. والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته. 28 صفر 1395. روحالله الموسوی الخمینی
5. پس از انتشار مواضع و دیدگاههای حضرت امام(ره) راجع به حزب رستاخیز سایر آیات نیز در این مورد اظهارنظر فرمودند. در این مورد ر.ک: مجموعههای 3 جلدی منتشر شده از سوی مرکز بررسی اسناد تاریخی که پروندههای آیات عظام مرعشی نجفی، گلپایگانی، و میلانی در ساواک میباشد.
منبع:
کتاب
آیتالله هادی باریکبین به روایت اسناد ساواک صفحه 70