تاریخ سند: 28 تیر 1356
دومین نامه سرگشاده کانون نویسندگان ایران
متن سند:
جناب آقای نخست وزیر
در تاریخ بیست و سوم خرداد ماه گذشته نامه
سرگشاده ای به امضای چهل تن از نویسندگان
و شاعران و دیگر اهل قلم برای جنابعالی
فرستاده شد و ضمن اشاره به تضییقات
گوناگونی که در دولت آن جناب فرا راه
فعالیتهای فکری و فرهنگی کشور ما نهاده
شده خواسته شد که با به رسمیت شناختن
کانون نویسندگان ایران و برداشتن آن
دشواریها در جهت تحقق بخشیدن به اصول
آزادی مصرح در قانون اساسی و متمم آن و
اعلامیه جهانی حقوق بشر گامی برداشته
شود.
به نامه مزبور هنوز پاسخی نرسیده است.
از آن گذشته نه روزنامه ها و نه دستگاه رادیو
تلویزیون که رونوشتی از آن نامه را دریافت داشته بودند هیچ اشاره ای به آن نامه و محتوای آن
نکرده اند.
این خود می رساند که دستگاههای خبری مملکت در چه فضای دربسته با چه
محدودیت و تحریم هایی دست به گریبانند.
با وجود این سخنانی که جنابعالی در سیزدهم تیرماه در باشگاه رادیو تلویزیون ملی ایران در
جمع خبرنگاران و نویسندگان و کارکنان وسایل ارتباط جمعی ایراد فرمودید به ضرورت فرصت
مجدد طرح مسئله را می دهد.
با توجه به مقام رسمی شاخص جنابعالی و برد و تأثیری که سخنان چنان مقامی بایستی داشته
باشد نمی توان از برخی موضع گیریهای تازه جنابعالی درباره اندیشه و قلم بشرط آنکه عملاً بکار
بسته شود، خرسند نبود.
می فرمائید : «همه ما می خواهیم در مملکتی زندگی کنیم که در آن آزادی قلم وجود داشته
باشد» فی نفسه سخن درستی است، گرچه در دوران زمامداری گوینده اش همان خواست ساده
طبیعی و همان حق مسلم که قانون اساسی ایران و متمم آن و اعلامیه جهانی حقوق بشر
شناخته است ـ در عمل نادیده گرفته شده، و
اهل قلم نه تنها عموما با سانسور بدگمان و
بهانه جو روبرو بوده اند بلکه بسا هم گرفتار
زندان و آزار گشته اند، همچنان که هنوز هم
برخی از آن کسان در زندان بسر می برند.
می فرمایید «دولت هیچ وظیفه ای ندارد که
قلم ها را به یک سو هدایت کند.
» آری دولت نه
اصلاً چنین وظیفه ای دارد.
و نه اگر از سر لجاج
یا وسوسه خودسری که با حقوق انسانی
معارض است چنین ادعائی داشته باشد جز
بدنامی و بی اعتباری چیزی حاصل می کند.
پس این نتیجه گیری شما درست است که «این
منطق و قضاوت مردم است که باید تمیز دهد
چه درست است و چه نادرست.
»
اندیشه باید آزاد باشد ورنه پرتو رنگ پریده
اراده غیر است.
چه بهتر که افکار آزاد باشند و با هم رقابت کنند تا آنچه نیکوتر و زنده تر است به
تجربه و داوری خود مردم پذیرفته شود و بکار بسته آید.
روشن است که تحقق چنین امری آنگاه
میسر است که مردم بتوانند از آثار قلمی و فکری گوناگون آزادانه و بدون هراس از تعقیب و آزار
آگاه شوند.
ما خوشوقتیم که نخست وزیر ایران سرانجام از این برداشت درست سخن می گوید اما
تجربه مستمر هشدار می دهد که مبادا گفتار و کردار مسئولان در یک خط سیر نکند و اینهمه در
دیده دولت جز طفره و دفع الوقت برای گذر از تنگنای سیاست روز چیزی نباشد.
می فرمایید : «هر کس آزاد است اندیشه اش را که مغایر حیات ملت ایران نیست بیان کند.
»
اما روشن نیست که این مطالب را به عنوان یک واقعیت اظهار داشته اید ـ یعنی هر کس امروزه
درایران بالفعل چنین آزادی را دارد ـ یا به عنوان یک مصلحت اندیشی اعلام نموده اید ـ یعنی هر
کس باید این آزادی را داشته باشد آنچه عیان است این که امروزه فرض اول خلاف واقع است به
همین سبب امضاء کنندگان این نامه صمیمانه علاقمندند که بدانند جنابعالی به عنوان رئیس
دولت در جهت تحقق بخشیدن آن مصلحت عام و تأمین آزادی بیان چه اقدام واقعی
فرموده اید.
اما قید مغایر نبودن اندیشه با حیات ملت ایران این سئوال را به میان می کشد که
معیار مغایرت داشتن یا نداشتن چیست و
مرجع قضاوت در این باره کیست؟ آنچه به
یقین می توان گفت این است که در این قضیه
دستگاه اجرائی در اصل مرجع صالح نیست.
تمام مصائبی که معمولاً خاصه در دوران
دولت جنابعالی گریبانگیر اهل فکر و هنر
گشته از همین رهگذر است که مقامات
اجرائی خود را مرجع کل مطلق می شمارند و
صاحبان افکار پیش از آنکه به نشر عقاید و
آرای خویش بپردازند در مظان تهمتها
هستند و بی آنکه هنوز به نشر اندیشه خود
اقدام کنند عرصه را به خود سخت تنگ
می بینند.
حاصل آن همین فقر و ورشکستگی
فکری کنونی است.
آقای نخست وزیر...
گذشته بجای خود اگر
امروزه سیاست دولت جنابعالی اقتضای بازگشت در جهت محترم شمردن آزادی اندیشه و بیان
دارد انتظاری که از شما می رود آن است که در این تغییر مصمم باشید.
شما در سخنرانی تان
می پرسید :
«آیا مقام اداری یک یا چند نفر به آنها اجازه می دهد که جلوی خلاقیت هنری را بگیرند؟» این
بدان معنی است که در کار سانسور و دیگر تضییقاتی که برای اهل قلم می رود گناه برگردن برخی
مقامات اداری است که از حدود قانونی پافراتر نهاده اند.
اما کیست که نداند که مقامات اداری
سانسور دستور دولت شما و سیاست شما را بکار بسته اند؟ باز این سئوال از خود شماست :
«این گروه چه تخصصی دارد که اندیشه یک نفر را درست یا نادرست بخواند؟» در این باره به گفته
خودتان قضاوت با مردم است.
پس به مردم باید مجال قضاوت داد، از آنکه قضاوت مردم خود
محک سنجش درستی و نادرستی اندیشه هاست.
حال اگر مقامات اداری رعایت قواعد موضوعه
و حفظ حقوق افراد را ننمایند و به صرف اینکه می توانند سد نشر افکار گردند یا بیان کننده افکار
را به زندان بیفکنند در بکار بستن قدرت هیچ حدی نشناسند ـ این حالت تنها تجاوز به حقوق
اجتماعی و فردی یا پایمال کردن اندیشه ها نیست.
بلکه تجاوز مستقیم قدرت اجرائی به حوزه
قوه قضائی است و این منافی اصل تفکیک
قوای سه گانه مملکت می باشد اصلی که قانون
اساسی ما بر آن بنیان نهاده شده است و
میدانید که تجاوز قدرت سیاسی از حد
متعادل همچون قدرت نامسئول همیشه
سلامت حیات اجتماعی را به خطر می اندازد.
در چارچوب آزادهائی که همه مردم ایران
بی هیچ پیشداوری و حصر و استثناء بایستی از
آن برخوردار باشند.
آزادی آفرینش فکری و
هنری آزادی اندیشه و بیان برای اهل قلم
اهمیت اولی دارد نویسنده باید آزادانه
بیندیشد و آزادوار بیان کند، و در رابطه ای
بی مانع و رادع با مردم که مخاطب او هستند
بشکفد و بارور شود تا برغنای فرهنگ و هنر
جامعه بیفزاید در این جهت محدودیتهائی که
تا به امروز به هر عنوان و به دست هر مقام در این زمینه معمول بوده و هست و هرگونه ممیزی در
امر چاپ و انتشار مطبوعات باید رفع گردد بساط سانسور به هر صورتی برچیده شود.
و کسانی که
به خاطر نشر افکارشان و فعالیتهای فرهنگی و هنری به زندان افتاده اند آزاد شوند.
آقای نخست وزیر گذشته از این مطالبات که همگانی است و ما و دیگر اهل قلم در آن سهیم و
شریکیم و به یک اندازه از برآورده شدن آنها برخوردار خواهیم بود در پایان بار دیگر به شرح
مطالبات اختصاصی خود می پردازیم و انتظار داریم دستور فرمائید تا :
1ـ تقاضای ثبت رسمی کانون نویسندگان ایران که رونوشت اساسنامه آن به ضمیمه نامه
پیشین تقدیم شده است به جریان بیفتد و کانون چنان که حق قانونی آن است امکان فعالیت
آزاد رسمی بیابد.
2ـ هرگونه مانعی در راه تأسیس محل یا باشگاهی برای اجتماع اعضای کانون در تهران و
شهرستانها رفع شود.
3ـ برای انتشار نشریه ای از سوی کانون نویسندگان ایران و توزیع بلامانع آن در سراسر کشور
تسهیلات قانونی فراهم گردد.
امضاءکنندگان این نامه انتظار دارند که به عنوان نشانه کوچکی از صداقت شما در نطق باشگاه
رادیو تلویزیون ملی ایران متن این نامه که رونوشت آن در اختیار مطبوعات و رادیو تلویزیون
قرار می گیرد بی کم و کاست منتشر گردد.
کانون نویسندگان ایران ـ تهران
فریدون آدمیت1 ـ عظیم خلیلی2 ـ اسلام کاظمیه ـ داریوش آشوری ـ محمد خلیلی ـ
حشمت اللّه کامرانی3 ـ شمس آل احمد ـ اسماعیل خوئی ـ سیاوش کسرائی ـ نادر ابراهیمی ـ
محمد تقی دامغانی4 ـ هوشنگ کشاورز صدر5 ـ مهدی اخوان ثالث6 ـ مجید دانش آراسته7 ـ
محمد کلباسی ـ مهدی اسفندیار فرد ـ بهرام داوری8 ـ رویا کهربائی ـ محمود اعتمادزاده (به
آذین) ـ نجف دریابندری ـ هوشنگ گلشیری ـ علی اکبر اکبری ـ عبدالعلی دستغیب9 ـ قاسم
لاربن ـ اصغر الهی10 ـ مصطفی رحیمی11 ـ اسداللّه مبشری12 ـ علی امینی13 ـ اکبر رادی ـ جواد
مجابی ـ سید عبداللّه انوار ـ احمد رضوانی14 ـ شاهرخ مسکوب ـ پرویز بابائی15 ـ محمد حسین
روحانی16 ـ محمود مشرف آزاد تهرانی17 (م.
آزاد) ـ محمد رضا باطنی18 ـ شیخ مصطفی رهنما19 ـ
سیروس مشفقی ـ محمد برنا مقدم20 ـ ناصر زرافشان ـ رحمت اللّه مقدم مراغه ای ـ محمد تقی
برومند ـ محمد زهری ـ حسین ملک21 ـ مهدی بهار22 ـ کاظم سادات اشکوری ـ کیومرث
منشی زاده ـ بهرام بیضائی ـ غلامحسین ساعدی ـ ناصر موذن23 ـ ناصر پاکدامن ـ محمد علی
سپانلو ـ باقر مؤمنی24 ـ عبدالعلی پرتو علوی25 ـ جلال سرفراز ـ محمد علی مهمید ـ باقر پرهام ـ
سعید سلطانپور ـ نعمت میرزازاده (آزرم) ـ حسن پستا26 ـ حسن صدر27 ـ جمال میرصادقی ـ
محمد پیفون28 ـ منوچهر صفا ـ مسعود میناوی ـ ناصر تقوائی29 ـ طاهره صفارزاده30 ـ محسن
مینو خرد ـ فریدون تنکابنی ـ جواد طالعی31 ـ هما ناطق ـ حسین جهانشاه ـ بهرام طبیبی ـ ناصر
نظیف پور32 (ایرانی) ـ علی اصغر حاج سید جوادی ـ محمد حسین عباس پور تمیجانی33 ـ
جمشید نوائی34 ـ سروش حبیبی35 ـ احمد عبداللّه پور36 ـ اسماعیل نوری علا(پیام) ـ محمد
حقوقی ـ محمود عنایت37 ـ منصور یاقوتی38 ـ خسرو حکیم رابط39 ـ کامران فانی ـ منوچهر
هزارخانی ـ علی اصغر خبره زاده40 ـ ابراهیم فخرائی41 ـ ابوالفضل خدابخش42 ـ ابوالفضل
قاسمی43 ـ بهاءالدین خرمشاهی44 ـ محمد قاضی ـ احمد خلیل اللّه مقدم45 ـ علی کاتبی46
توضیحات سند:
1 ـ دکتر فریدون آدمیت فرزند عباسقلی قزوینی در سال 1299 ه ش در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات خود را در مدارس
تهران و دانشکده حقوق پشت سر گذاشت و دکتری خود را از دانشگاه لندن در رشته تاریخ دیپلماسی گرفت.
نامبرده کارمند وزارت خارجه شد و از سال 1323 سمت های مختلفی را در آن وزارتخانه عهده دار و به مأموریت های
مختلفی اعزام شد تا این که در سال 1340 به عنوان معاون وزارت امور خارجه منصوب شد
دکتر فریدون آدمیت در سال 1349 کتاب اندیشه های فتحعلی خان آخوندزاده را که علیه مقدسات دین اسلام بود
نوشت و با دستور ویژه شاه و کمک ساواک چاپ و منتشر کرد.
وی در سال 1350 مدتی در دانشگاه تدریس نمود و معاون
دانشکده ادبیات بود.
نامبرده در سال 1353 بازنشسته شد و به نویسندگی پرداخت.
در سوابق فریدون آدمیت، اسنادی موجود است که
حکایت از انحرافات اخلاقی وی دارد.
علیرغم ماسک مخالفت با رژیم پهلوی که آدمیت گاهی به چهره می زد، در دوران پیروزی انقلاب اسلامی، برای پست
وزارتخانه غلامحسین صدیقی، در نظر گرفته شد.
آثار قلمی فریدون آدمیت، اکثرا در راستای مطرح کردن فرقه ها و گروه های دین ستیز می باشد.
2 ـ عظیم خلیلی، متولد 1320.
شاعر نوپرداز ـ مجموعه داستانی به نام شال (1357) حاوی 5 داستان اقلیمی درباره
جنوب ایران دارد.
«فرهنگ داستان نویسان ایران از آغاز تا امروز ـ حسن عابدینی ـ ص 91»
در گزارشی به تاریخ 29 /9 /1356، نظر مشارالیه در رابطه با کانون نویسندگان، به شرح زیر، ثبت شده است :
«چند روز پیش تعدادی از اعضای کانون نویسندگان ایران به نام های عظیم خلیلی.
مسعود میناوی، حشمت اللّه کامرانی
و محمود دولت آبادی که هنوز عضو کانون نشده است، در مورد وضع کانون، جلسه ای تشکیل داده شد که در آن کامرانی
از تندروی های بعضی از اعضای گروه کانون، انتقاد کرده و اظهار داشته، چرا بعضی از اعضای کانون سعی می کنند به
خواسته های کانون جنبه سیاسی بدهند و...
حتی شاعران و نویسندگان نمی بایست به تصور این که واقعا خبری شده
است بیایند اشعار انقلابی بخوانند و سخنرانی انقلابی بکنند...
یاد شدگان قرار گذاشتند در آینده نزدیک در جای دیگر
جلسه ای تشکیل داده و در مورد روش و کار کانون، انتقادهای خود را طبقه بندی کرده و به هیئت دبیران برسانند.
نظریه شنبه :
«در بین اعضای کانون نفاق و دودستگی به وجود آمده و اکثر اعضای کانون به عمل اشتباهی که کرده اند پی برده اند و
درصدد هستند که به یک نحوی آن را جبران نمایند.
»
3ـ حشمت اللّه کامرانی فرزند شمس اللّه در سال 1320 ه ش در نهاوند به دنیا آمد.
دوران ابتدائی را در شهر محل تولد،
سپری کرد و سپس به همراه خانواده به تهران آمد.
سیکل اول را در شمیران، طی کرد و سیکل دوم را در دارالفنون، که
موفق به اخذ دیپلم ادبی گردید.
مشارالیه که نام خانوادگی خود را از «کاید» به «کامرانی» تغییر داده بود، از دوران تحصیل در دارالفنون، به جبهه ملی
پیوست و در جلسات دانش آموزی حزب ایران و سازمان جوانان جبهه ملی شرکت کرد.
کامرانی که به استخدام وزارت کار، درآمده بود و در دفتر بهره وری، کار می کرد، در سال 1351، کتابی بنام «درآمد ملی» را
ترجمه و به وزارت کار داد و در این سال علی رغم این که افکار وی کمونیستی تشخیص داده شد، کاندید همکاری با
ساواک گردید و با کد رمز...
و حقوق ماهیانه...
همکاری خود را با ساواک آغاز کرد و در راستای اهداف ساواک به فعالیت
پرداخت.
وی در این سال در قسمت ترجمه آزاد با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز همکاری داشت.
مشارالیه
که خود را به اعضای انجمن تئاتر نزدیک کرده بود، در سال 1353 به همراه دستگیری تعدادی از مارکسیستهای فعال در
انجمن تئاتر، دستگیر و به همکاری با ساواک در زندان ادامه داد و پس از 14 ماه از زندان بیرون آمد و با ارتقاء شغلی وی
در وزارت کار موافقت شد.
مشارالیه مترجم نمایشنامه «انگل» و کتاب «تکامل اجتماعی» نیز می باشد و با مؤسسه
انتشاراتی امیرکبیر نیز همکاری داشته است.
4ـ محمدتقی دامغانی فرزند محمدجواد در سال 1304 ه ش در کرمان به دنیا آمد.
ایشان سوابق خود را، اینگونه
ترسیم کرده است :
«در کرمان متولد شد م ...
از 12 سالگی در رفسنجان بوده ام تا سال دوم متوسطه، دبیرستان را در کرمان تمام کرده ام، در
سال 1323 برای تحصیلات عالی به تهران آمدم، 1326 فارغ التحصیل شدم.
سپس خدمت سربازی 1327 قاضی
دادگستری، شهریور 1332 منتظر خدمت شدم»
محمدتقی دامغانی که در دانشکده حقوق به تحصیل اشتغال داشت در طول دوران تحصیل در مشاغل زیر نیز، فعالیت
می کرد : «1323 تا 1324 منشی کارگزینی اداره آمار و ثبت احوال ـ 1324 انتقال به وزارت کشاورزی (به عنوان کارمند و
کمک حسابدار در یکی از کارخانه های وابسته) ـ 1325 کارمند بانک صنعت و معدن و کارمند هنرسرای عالی ـ 1326
(پس از پایان تحصیل) با درجه ستوان دوّمی به خدمت سربازی اعزام و در مشاغل قضائی بوده است.
»
مشارالیه پس از پایان دوران خدمت نظام وظیفه به استخدام دادگستری درآمد، و در شهرهای : کاشان، کاشمر، لنگرود
و دهخوارقان فعالیت کرد.
وی در سال 1331 دادستان مراغه بود و در سال 1332 دادیار دادسرای کرمان و سپس به
عنوان دادستان به گرگان رفت که در تاریخ 25 /6 /32 منتظر خدمت گردید.
محمدتقی دامغانی که در سال 1334 کتاب «احوال شخصیه زرتشتیان» از وی چاپ شده است، در گزارشی اینگونه
معرفی گردیده است :
«سال 1339 وکیل پایه یک دادگستری بوده است و دفتر وکالت در خیابان ایرانشهر داشته است.
از کادرهای فعّال حزب
توده بوده که در سال های 30 و 31 از طرف دادگستری تبریز منتقل شده در تبریز مدتی عضو یکی از کمیته محلی بوده که
به ریاست دادگاه بخش آذرشهر منتقل شد و به دستور فرقه دموکرات آذربایجان هسته اوّلیه آذرشهر را به وجود آورد.
سپس به سمت دادستانی مراغه ارتقاء و منتقل شد و عضو کمیته ایالتی مراغه بود.
»
مشارالیه که بعدها مورد توجه قرار گرفته بود، به مشاغل مهم دولتی راه یافت و در سال 1345، سرپرست اداره فنی
قوانین مجلس سنا شد و در سال 1346 به پیشنهاد مجلس سنا، نشان نیم تاج دریافت کرد و در سال 1347 به عنوان
مشاور حقوقی وزارت اطلاعات به فعالیت پرداخت و سپس به عضویت هیئت رئیسه کانون وکلای دادگستری رسید و در
سال های آخر عمر رژیم پهلوی، در وزارت بازرگانی شاغل شد و مشاورت حقوقی نمایشگاه های بین المللی را به عهده
داشت.
5 ـ امیرهوشنگ کشاورز صدر فرزند سید محمدعلی در سال 1311 ه ش در تهران به دنیا آمد.
پدرش از اعضای اصلی
جبهه ملی و در زمان حکومت مصدق، استاندار اصفهان بود و شغل اصلی او، قاضی دادگستری بود.
مشارالیه دوران ابتدائی را در دبستان بدر و متوسطه را در تهران به پایان برد و پس از اخذ دیپلم در سال 1336 به
استخدام مجلس سنا درآمد و در کتابخانه آن شروع به کار کرد.
وی در سال 1337 به دانشکده ادبیات راه یافت و در رشته علوم اجتماعی، شروع به تحصیل کرد و در این دوران بود که به
عضویت جبهه ملی درآمد و به واسطه حضور پدرش در جبهه ملی، به عنوان نماینده دانشجویان در جلسات جبهه ملی
شرکت می کرد.
کشاورز صدر که در هنگام دانشجوئی، در محل کار نیز حضور می یافت، یک بار در سال 39 و یک بار در سال 40 به علت
فعالیت به نفع جبهه ملی دستگیر شد که در هر بار، پس از مدت کوتاهی آزاد گردید.
مشارالیه که در سال 1341 لیسانس گرفته و به عنوان کفیل کتابخانه مجلس سنا، مشغول کار بود، در سال 1344 در دوره
فوق لیسانس علوم اجتماعی، مشغول به تحصیل شد و در سال 1345 با موافقت ساواک به استخدام مرکز آمار ایران
درآمد و در سال 1347 با موافقت جعفر شریف امامی و عبداللّه معظمی به مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران
راه یافت و در سال 1348 برای مدتی با سمت محقق امور روستایی به وزارت اصلاحات ارضی منتقل شد.
وی که به عنوان کارشناس تحقیقات اجتماعی در مؤسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران فعالیت می کرد
و کارشناس بخش عشایری مؤسسه تحقیقات اجتماعی بود و کتاب «سیمای اجتماعی ایل بختیاری» را به رشته تحریر
درآورده بود، در مؤسسه تحقیقات روستائی و دهقانی وابسته به بنیاد فرح نیز کار می کرد و در پاسخ سئوالی در خصوص
ارتباط با اسرائیل چنین نوشت :
«فقط یک دوست بنام ناصر تکمیل همایون در اسرائیل دارم که در حدود سالی یک بار تا دو بار با او مکاتبه دارم.
»
بنابر گزارشات موجود وی در سال 56 نیز در جلسات جبهه ملی شرکت داشت.
6ـ مهدی اخوان ثالث فرزند علی در سال 1307 در امید خراسان، به دنیا آمد و بر همین اساس، اشعار خود را با نام امید
می سرود و به امید خراسانی هم مشهور گشت.
پدرش پیشه ور بود.
مشارالیه در سال 7ـ1326 از هنرستان صنعتی مشهد فارغ التحصیل شد و به استخدام آموزش و پرورش درآمد.
در سال
1333 اشعاری در روزنامه رزم چاپ شد که نیما یوشیج آن را به وی نسبت داد که بر همین اساس دستگیر و مدتی زندانی
شد، ولی پس از اعلام انزجار از حزب توده آزاد گردید و با سرودن قصیده ای تحت عنوان «فکر دیگر» که در روزنامه
«ایران ما» درج شد، مراتب وفاداری خود را نسبت به شاه، اعلام کرد.
اخوان ثالث که به عنوان مدیر و معلم و مؤسس دبستان کریم آباد ورامین معرفی گردیده و در آموزشگاه کمک آموزگاری و
دبیرستان رستم آباد شمیران، دبیر و همچنین در دبستان بوستان در قلهک، آموزگار بود، به علت همشهری بودن با
جهانگیر تفضلی با جریده ایران ارتباط گرفت و در ضمن برای مجله فردوسی نیز، شعر ارسال می کرد.
مشارالیه در سال 1337 به کاشان منتقل شد و در دبیرستان های آن شهر، به دبیری پرداخت و در سال 1338 در سازمان
فیلم گلستان که یکی از شرکت های وارد کننده فیلم بود، با فروغ فرخزاد همکاری کرد و در سال 1342 از آموزش و
پرورش به وزارت اطلاعات مأمور شد و با سمت کنترل و ناظر ضبط به کار مشغول گردید و در شهریور ماه 1346 با سمت
تحقیق در شعر و ادب به بنیاد فرهنگ ایران رفت.
اخوان ثالث که کتاب «ارغنون» را در سال 1330 منتشر کرده بود و با مجلات و روزنامه های مختلفی همکاری می کرد در
گزارش ساواک فردی معتاد به مشروب و مواد مخدر معرفی شد و شرکت وی در جلسات شب شعر کانون نویسندگان در
انجمن ایران و آلمان، برای کسب وجهه تشخیص داده شد.
7ـ مجید دانش آراسته فرزند غلامعلی در سال 1315 ه ش در یکی از بخش های اطراف شهرستان رشت به دنیا آمد.
تهران را برای سکونت انتخاب کرد و به تهران آمد و در سال 1352، به عنوان پژوهشگر در کانون پرورش فکری کودکان و
نوجوانان، مشغول کار بود که با شرکت وی در مراسم شرفیابی، موافقت شد.
از مشارالیه تا سال 1351 دو کتاب به نام های :«روز جهانی و پارک شهر» و «استخوان های تهی» به چاپ رسیده است.
8ـ بهرام داوری، که کارمند روزنامه کیهان بود از افراد مرتبط با داریوش فروهر و دارای افکار چپ گرا معرفی شده است.
9ـ عبدالعلی دستغیب فرزند سید جواد در سال 1310 ه ش در شیراز به دنیا آمد.
پدرش در سال های 1320 تا 1327
رئیس فرهنگ جهرم بود.
تحصیلات ابتدائی را در فیروزآباد و جهرم سپری کرد و در سال 1327 به شیراز آمد و جهت
ادامه تحصیل به دانشسرای مقدماتی رفت و پس از فارغ التحصیلی در سال 1330 به خدمت وزارت فرهنگ درآمد و در
حومه شیراز و کازرون به معلمی پرداخت.
در سال 1332 به علت تبلیغ مرام اشتراکی دستگیر و 6 ماه در زندان بود و پس از آن به مدت یک سال و نیم در دفتر
اسناد رسمی شماره 5 شیراز، کار کرد و مدتی هم در اداره ریشه کنی مالاریا به فعالیت پرداخت.
مشارالیه در سال 1337 به تهران آمد و به دانشسرای عالی تهران راه یافت و در سال 1340، لیسانس فلسفه و علوم
تربیتی گرفت و پس از این که مدتی در یک مغازه کیف فروشی در کوچه مهران در خیابان لاله زار تهران، کار می کرد،
تقاضای اعاده به خدمت فرهنگ را نمود که مورد موافقت قرار گرفت.
وی در این تقاضا، سوابق خود را چنین بیان کرد:
«در سال 3 ـ 1331 به پیشنهاد آقای عطارد عضویت حزب توده را پذیرفتم...
در حوزه ای در شیراز شرکت کردم...
گاهی
روزنامه جوانان دموکرات را می فروختم...
بنده هم چون چند کتاب و روزنامه توده ای داشتم توقیف شدم...
»
مشارالیه در سال 1340 به دبیری دبیرستان های شیراز منصوب شد و پس از طی دوره فوق لیسانس دانشکده ادبیات، به
عنوان استاد به مؤسسه عالی علوم ارتباطات راه یافت و در ضمن با مجله فردوسی و...
نیز همکاری می کرد.
عبدالعلی دستغیب به علت دوستی و ارادتی که به مرحوم جلال آل احمد داشت، در سال 1346 به جرگه کانون
نویسندگان ایران پیوست ولی پس از مرگ جلال و فروپاشی کانون، در سال 1350 به کلی از افراد کانونی فاصله گرفت.
ایشان پس از پیروزی انقلاب به عنوان نویسنده ای مستقل در مطبوعات به نویسندگی مشغول شد.
10ـ اصغر الهی فرزند حسن در سال 1323 ه ش در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد.
تحصیلات را تا دکترای پزشکی در
شهر محل تولد سپری کرد و در اسفند ماه سال 1346 دستگیر شد که به علت بیماری شدید قلبی در تیرماه 1347 آزاد
شد.
مشارالیه مجددا در تیرماه سال 1350، پس از کشف شبکه کمونیستی چریک های فدائی خلق دستگیر گردید که باز
هم به علت بیماری، در اردیبهشت 1351 آزاد شد.
در سال 1353 با استخدام وی در سازمان خدمات درمانی
شیروخورشید موافقت گردید.
الهی، کتاب «قصه شیرین ملّا» را با نام مستعار کهتر یزدانی، منتشر کرد و در سال 1357
در جلسه کانون نویسندگان در منزل هوشنگ گلشیری شرکت کرد.
مشارالیه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در بلوار
کشاورز مطب دایر کرد و از اعضای چریک های فدائی خلق معرفی شد.
11ـ دکتر مصطفی رحیمی نائینی فرزند احمد در سال 1302 ه ش در شهرستان نائین به دنیا آمد.
در رشته حقوق
قضائی، لیسانس گرفت و در سال 1345 با بورس دولتی از طرف دادگستری به فرانسه رفت و از دانشکده پاریس، دکترای
حقوق گرفت.
مشاغل وی در طول خدمت در دادگستری به شرح زیر می باشد :
«1328 دادرس علی البدل دادگاه بخش تویسرکان ـ 1329 منتظر خدمت جهت سربازی ـ 1331 دادرس علی البدل
دادگستری شهرضا ـ دی ماه 1331 رئیس دادگاه بخش شهرکرد ـ 1334 رئیس دادگاه جدیدالتأسیس شهرکرد ـ 1336
دادیار دادسرای استان قم ـ 1339 رئیس شعبه 12 دادگاه بخش تهران ـ 1340 ریاست شعبه 6 دادگاه شهرستان تهران ـ
1341 کارمند قضائی اداره حقوقی ـ 1343 ریاست قسمت دوم اداره حقوقی ـ 1347 تصدی امور قضائی بین المللی اداره
حقوقی ـ »
مشارالیه در سال 1345 اینگونه معرفی شده است :
«از افراد حزب توده می باشد که در گذشته در تشکیلات کل شهرستان های حزب، فعالیت می کرد و در اصفهان با یوسف
بقراطی ارتباط داشته و مدتی مسئول کمیته شهرضا بوده است.
»
افکار وی کاملاً مارکسیستی معرفی شد و در سال 1355 در حالی که در اداره حقوقی وزارت دادگستری شاغل بود،
بازنشسته شد و دفتر وکالت و مشاوره حقوقی دایر کرد و وکالت دادگاه شعبه 12 را نیز به عهده داشت.
در سال 1356 ساواک درباره وی گفته است :
«چپ نما است ولی فردی صریح است و می توان با منطق با او کنار آمد»
مصطفی رحیمی که در دهه 40 از مدافعان مکتب اگزیستانسیالیسم و مروج آثار سارتر بود، در دوران انقلاب اسلامی به
عنوان فردی منزوی بعضا در مطبوعات مقاله می نوشت.
12ـ اسداللّه مبشری فرزند ابوالقاسم در سال 1288 ه ش در تهران بدنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستانهای
کمالیه و علمیه و دبیرستان را در دارالفنون طی و پس از دریافت دیپلم به دانشکده حقوق دانشگاه تهران راه یافت.
نامبرده در سال 1314 لیسانس حقوق گرفت و با درجه ستوان سومی در هنگ سه توپخانه کوهستان دوران سربازی را به
پایان رساند.
وی در سال 1315 در دادگستری استخدام، و به عنوان کفیل دادگاه بخش ابهر مشغول به کار گردید.
مبشری پس از مدتی کار در پست های بازرسی زنجان، بازپرسی شعبه 2 دادسرای شیراز، دادیار دادسرای شیراز و...
در
سال 1322 دادستان یزد و دو سال بعد دادستان اصفهان شد.
نامبرده همچنین به دلیل داشتن مرام اشتراکی تحت تعقیب بود و هر از چند گاهی در وزارت دادگستری منتظر خدمت
می شد.
وی در سال 1324 یک شبکه اطلاعاتی برای حزب توده تشکیل داد تا از فعالیت مأمورین سفارت انگلیس در تهران
کسب خبر نماید که سفارت متوجه شده و با نفوذ عامل خودی در این شبکه عوامل آن را شناسایی و این شبکه را از بین
برد.
مبشری در زمان خدمت در شیراز قصد داشت سران ایلات و عشایر را علیه انگلیسی ها تحریک نماید که کنسول
انگلیس متوجه این امر شده و از وزارت خارجه درخواست انتقال وی از شیراز را داشته است.
نامبرده در زمان جنگ جهانی دوم که همزمان با قدرت حزب توده بود در اصفهان قصد ایجاد شورش در بین کارگران
علیه صاحبان کارخانجات را داشته است.
یکی از اقوام وی بنام سرهنگ مبشری از اعضاء حزب توده بوده که اعدام شده است.
مبشری در سال 1326 جهت تکمیل تحصیلات به دانشگاه سوربن پاریس رفت و در سال 1329 دکتری حقوق گرفت.
نامبرده پس از اتمام تحصیلات مجددا در سال 1330 از طرف دادگستری جهت مطالعه سیستم های جدید زندانها عازم
کشور فرانسه گردید.
وی در سال 1331 به عنوان مدیر کل امور اداری دادگستری منصوب و همزمان به عنوان مستشار دیوان عالی کشور انجام
وظیفه کرد و تا زمان بازنشستگی در سال 1344 مسئولیت های دیگری از جمله ریاست اداره حقوقی، ریاست اداره فنی،
دادیار دیوان عالی کشور را تجربه نمود.
اسدالله مبشری وابسته به جبهه ملی و از طرفداران علی امینی و مسئول بازرسی جبهه ملی برای مدتی ـ معرفی شده
است.
نامبرده عضو جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر بود که در این زمینه فعالیت هائی داشته است مبشری همزمان با
عضویت در کمیسیون کانون وکلای دادگستری با کانون نویسندگان ایران نیز همکاری و در فعالیت های مختلف آنها
شرکت داشت.
اسداللّه مبشری از اوایل دهه 50 به ترجمه متون و کتب اسلامی روی آورد و آثار ارزشمندی از خود به جای گذاشت.
از آن
نمونه است :
1ـ ترجمه نهج البلاغه 2ـ ترجمه صحیفه سجادیه 3ـ ترجمه زندگی پیشوایان ما 4ـ ترجمه وصایای سیدبن طاووس به
فرزندش (فانوس)
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی وزیر دادگستری در دولت موقت بود و در سال 1369 از دنیا رفت.
13ـ علی امینی در سال 1284 ش در تهران متولد شد.
تحصیلات ابتدایی را در مدرسه رشدیه و تحصیلات متوسطه را
در دارالفنون به پایان رسانید و در سال 1305 برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و موفق به اخذ لیسانس حقوق و دکتری
اقتصاد شد و در بازگشت به استخدام وزارت دادگستری درآمد.
امینی در مجلس پانزدهم به کمک قوام نماینده تهران شد، در سال 1329 در کابینه علی منصور، وزیر اقتصاد ملی گردید
و در سال 1330 در کابینه اوّل مصدق نیز مجددا در رأس این وزارتخانه قرار گرفت.
انعقاد قرارداد نفت با کنسرسیوم، معروف به قرارداد «امینی ـ پیچ» آلوده ترین برگ در زندگی وی محفوظ ماند.
امریکا که
به دنبال پیروزی نیکسون در انتخابات ریاست جمهوری و اوج روابط با ایران، رژیم شاه را به عنوان جزیره ثبات به
رسمیت شناخته بود، برای ادامه فعالیت این مهره فرتوت و از کار افتاده دلیلی نمی شناخت.
در آخرین تلاشها وی برای
ورود به صحنه سیاست پس از صعود مجدد دمکرات ها به ریاست جمهوری آمریکا در سال 1355 و آغاز «فضای باز
سیاسی» کارتر، امینی 70 ساله در اوایل سال 1356 وارد تهران شد و به گفته فردوست در ماههای اوج گیری انقلاب
اسلامی به مشاور دائمی محمدرضا بدل گردید و برای حفظ سلطنت پهلوی به تلاش گسترده ای پرداخت ولی به دلیل
عدم پایگاه مردمی و عملکرد خیانت بار خود، حتی مورد قبول برخی از سیاسیون دهه 40 نیز که با وی مراوده داشتند،
قرار نگرفت و با گسترش موج انقلاب اسلامی و اطلاع وی از پایان کار رژیم پهلوی به فرانسه پناهنده شد تا در آخرین
سالهای عمر در محفل رجالی که اکنون به تاریخ تعلق داشتند سرگرمی مطبوعی برای خود تدارک بیند و از خرمن
بذالانه سرویس های توطئه گر غرب خوشه ای بچیند.
تشکیل «جبهه نجات ایران» با همکاری اسلام کاظمیه و طیف
سلطنت طلب، یکی از فعالیت های وی در پاریس می باشد.
نامبرده از چهره های سیاسی جنجالی دوران حکومت محمدرضا و از وابستگان به غرب بخصوص آمریکا بود.
به علت
حمایت های شدید و جدی سفارت و دولت آمریکا از وی همیشه مورد حسد، کینه و وحشت محمدرضا قرار داشت به
طوری که سالها پس از دوری از صحنه سیاست از طریق ساواک تحت مراقبت های ویژه قرار داشت.
برای اطلاع بیشتر در خصوص کارنامه سیاسی علی امینی به 1ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوی (خاطرات حسین
فردوست) ـ دو جلد 2ـ دکتر علی امینی به روایت اسناد ساواک ـ دو جلد مرکز اسناد تاریخی ـ 1380 مراجعه شود.
14ـ دکتر احمدخان رضوانی فرزند رضاخان در سال 1294 ه ش در تبریز به دنیا آمد.
در سال 1312 از دارالمعلین
آذربایجان دیپلم ادبی گرفت و سپس از دانشگاه تهران لیسانس حقوق دریافت کرد.
مشارالیه که در سال 1313 در اداره فرهنگ آذربایجان، به تدریس اشتغال داشت، در سال 1314 به دادگستری منتقل
شد و در مسئولیت های : دادیاری دادسرای تبریز، دادستانی مراغه، دادیاری دادسرای استان های 3 و 4، دادستانی
خوی و رضائیه و همچنین بازپرسی شعبه ده [10] دیوان کیفر، فعالیت کرد.
احمد رضوانی که برای ادامه تحصیل به فرانسه رفته بود، به علت گرایشات کمونیستی و همکاری با حزب توده در
پاریس، برای چند ماهی از شهریه سفارت، محروم گردید.
وی در سال 1330 پس از اخذ دکترای حقوق از دانشکده پاریس به ایران بازگشت ولی به علت فعالیت هائی که در آنجا
داشت، از انتصاب وی در مشاغل حساس و مهم جلوگیری شد.
او که با احسان طبری دوستی نزدیک داشت و به انجمن فرهنگی ایران و شوروی و سفارت شوروی، تردد می کرد،
صاحب امتیاز روزنامه سوگند بود که در آن مقالات زیادی به نفع حزب توده، منتشر می کرد.
احمدخان رضوانی که صاحب
امتیاز و مدیر دبستان و دبیرستان ملی اندیشه در تهران شده بود و تحت نظر انجمن فرهنگی ایران و ایتالیا، فعالیت
می کرد، تحت تأثیر کشیش هایی که در مدرسه بودند و برای دریافت پول بیشتر، تغییر مذهب داد و مسیحی شد.
ولی دریافت پول برای دادن نمره و قبولی دانش آموزان، باعث برکناری وی از مدیریت مدرسه اندیشه توسط وزارت
آموزش و پرورش شد.
این اقدام مورد اعتراض هیئت رئیسه خارجی دبیرستان اندیشه قرار گرفت و آنان تهدید کردند اگر رضوانی در
مسئولیت خود، ابقاء نگردد، مرکز فرهنگی ایتالیا را از تهران به بیروت منتقل خواهند کرد.
15ـ پرویز بابائی فرزند خداداد در سال 1311 ه ش در تهران به دنیا آمد.
در دبستان ترقی درس خواند و در کلاس چهارم
ابتدائی ترک تحصیل کرد و در حین اشتغال به کار، دوران ابتدائی را تمام کرد و از دبستان خواجه نظام الملک مدرک
ششم ابتدائی گرفت.
مشارالیه از 12 سالگی به کار در چاپخانه ها مشغول شد و در چاپخانه های کاویان، رنگین، علمی و عالی در مشاغل
حروفچینی و فرم بند، فعالیت کرد.
بابائی که پسرخاله دکتر بهار بود در سال 1330 به عضویت حزب توده درآمد و در چاپخانه مخفی رشت، در رابطه با
حروفچینی روزنامه مردم کار کرد و مدتی هم در سازمان جوانان حزب توده، مسئول حوزه بود.
مشارالیه در سال 1334 به علت عضویت در حزب توده دستگیر و به یکسال حبس تأدیبی محکوم شد و پس از آزادی با
استخدام وی در سمت کارگر فنی در چاپخانه راه آهن دولتی، موافقت شد.
بابائی که در سال 1338 به علت عدم صلاحیت از راه آهن اخراج شده بود به چاپخانه کیهان رفت و در سال 1339 به
ساواک احضار گردید.
مشارالیه که در تاریخ 22 /5 /40 دستگیر شده بود، با ساواک به توافق رسید و در تاریخ 4 /11 /40 آزاد گردید و با توصیه
دکتر فروزین ـ مدیر کل سوم ساواک ـ جهت ادامه کار به کیهان بازگشت.
او که در مؤسسه کیهان به عنوان کارگر مصحح مشغول بود در سال 47 استعفا داد و به کار آزاد پرداخت.
16ـ سید محمد حسین روحانی مشهدی (شهری) فرزند محمد علی در سال 1315 ه ش در شهرستان گناباد به دنیا
آمد.
مشارالیه در شرح حال خود نوشته است : «در سن 9 سالگی برای ادامه تحصیلات دینی به مشهد آمدم، سال 32
برای تحصیل دروس حوزوی به قم رفتم.
در سال 38 در امتحانات مدرسی تهران شرکت کردم و نفر اوّل شدم.
در سال
43 دیپلم ریاضی گرفتم.
سال 44 به دانشگاه رفتم.
در سال های 31،32 قصد آگاهی از اصول حزب توده را داشتم.
»
ایشان در سال 1334 با کانون نشر حقایق اسلامی همکاری داشت و در سال های 38 تا 40 با درجه ستوان سومی، در
دانشگاه نظامی خدمت نظام وظیفه را انجام داد.
آقای روحانی در سال 1343 در حالی که دانشجوی دانشکده معقول و منقول و مدیر آموزشگاه ماشین نویسی البرز بود
در رادیو خراسان نیز با سمت نویسندگی فعالیت می کرد.
ساواک در گزارشی، ایشان را این چنین معرفی کرده است :
«نامبرده در حال حاضر فعالیتی به نفع جبهه ملی ندارد ولی اخیرا برای احیاء فعالیت انجمن اسلامی دانشجویان تلاش
نموده...
فعلاً در اداره اطلاعات و انتشارات رادیو خراسان به صورت روزمزد با موافقت ساواک استخدام شده است...
از
اعضای مؤسس انجمن اسلامی دانشجویان و بانوان مشهد می باشد.
فارغ التحصیل دانشکده معقول و منقول و از
شاگردان مؤمن آیه اللّه میلانی و محمد تقی شریعتی مزینانی است.
»
صلاحیت وی در سال 43 جهت استخدام در آستان قدس رضوی تائید گردید و در سال 45 با تقاضای وی جهت
استخدام در وزارت بهداری موافقت شد و در سال 49 با سمت کارشناس امور اجتماعی در وزارت بهداری و در سال 54 با
مدرک تحصیلی فوق لیسانس زبان و ادبیات عرب از دانشگاه تهران، مسئول انتشارات وزارت بهداری گردید.
در این سال با استخدام وی در پژوهشگاه فرهنگ زبان ایران وابسته به وزارت فرهنگ و هنر، موافقت، و در سال 56 با
عنوان مربی به دانشکده ادبیات انتقال یافته است.
محمدحسین روحانی در شهرهای مازندران، در گز و بجنورد، به وعظ و تبلیغ پرداخته و کتاب آئین محمدی (ص) را از
انگلیسی، ترجمه کرده است.
مشارالیه در سال 1356 که در خصوص علت امضای اعلامیه کانون نویسندگان، مورد سئوال قرار گرفت، چنین پاسخ
گفت:
«متأسفانه نمی دانم چگونه نام من در این نامه آمده است.
من این نامه را پس از منتشر شدن دیدم، ولی نفهمیدم چرا
تهیه کنندگان لااقل از من سئوال نکرده بودند که تو با چنین چیزی موافقی یا نه؟ یا اینها آمده اند از روی کتاب ها، نام
نویسندگان و مترجمان را برداشته و در این نامه نوشته اند.
»
محمدحسین روحانی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان پژوهشگر در مؤسسه اطلاعات و تحقیقات فرهنگی
(بنیاد فرهنگستان زبان) به خدمت اشتغال داشته است.
از جمله آثار وی : تحقیق در فرهنگ قرآن در 3 جلد می باشد.
17ـ محمود مشرف آزاد تهرانی، فرزند احمد در سال 1312 ه ش به دنیا آمد.
در دوران نوجوانی به سازمان جوانان
حزب توده پیوست و در سال 1327 از کمیته مرکزی سازمان جوانان حزب، کارت عضویت گرفت.
پس از اتمام تحصیلات متوسطه به دانشگاه رفت و در سال تحصیلی 6 ـ 1335، لیسانس گرفت و در سال 1337 پس از
توافق با ساواک، به عنوان دبیر به استخدام وزارت فرهنگ درآمد و در دبیرستان های آبادان به تدریس مشغول شد.
مشارالیه که دارای قریحه شاعری بود و شعر می سرود، در سال های 51، 52، 53، 54، 56 با موافقت ساواک، در مراسم
تشریف فرمائی!؟ شرکت کرد.
18ـ دکتر محمدرضا باطنی فرزند رمضان در سال 1313 ه ش در اصفهان به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را
در اصفهان گذراند و در سال 1336 در امتحانات متفرقه، موفق به اخذ دیپلم ادبی شد و به دانشسرای عالی راه یافت و در
رشته زبان انگلیسی لیسانس گرفت.
او که در مقطع لیسانس، حائز رتبه اول شده بود در تاریخ 29 /6 /1340، با هزینه
وزارت فرهنگ جهت ادامه تحصیل به انگلستان اعزام شد که از دانشگاه لیدز فوق لیسانس و از دانشگاه لندن دکترا
گرفت و در سال 1344 به ایران بازگشت و گزارش مفصلی از وضعیت دانشجویان ایرانی مقیم انگلیس، تحویل داد.
محمدرضا باطنی که در دوران تحصیل، مدت 5 سال در روستاهای اطراف اصفهان، معلمی کرده و مدتی نیز، دبیر
دانشسرای عالی بود، پس از بازگشت متقاضی استخدام در دانشگاه تهران گردید.
ساواک ضمن مصاحبه با وی و مطالعه دفترچه خاطرات او در آبان 1345 چنین نوشت :
«با مطالعه دفترچه خاطرات وی، چنین استنباط می گردد که نامبرده شخصی است بسیار احساساتی و اصولاً در خارج
چنان سرگرم امور خصوصی بوده که مجالی برای فعالیت سیاسی نداشته است...
»
در این سال با استخدام وی به عنوان استادیار دانشگاه تهران، موافقت شد که پس از چندی به سمت مدیرکل خدمات
آموزش دانشگاه تهران، ارتقا یافت.
مشارالیه که مقالاتی در زمینه زبان شناسی در مجلات : سخن، نگین، جهان نو، اندیشه و هنر و...
و روزنامه آیندگان
می نوشت، در سال 1355 جزو افراد ممنوع القلم به حساب آمد که در نامه ای به ریاست ساواک چنین نوشت :
«با توجه به این که نوشته های من، همیشه جنبه زبان شناسی و فنی داشته و با توجه به این که من شخصا فردی
وطن پرست و شاهدوست هستم و از افتخارات خود می دانم که در عصر شاهنشاه آریامهر زندگی می کنم و با توجه به این
که من عضو حزب رستاخیز ملت ایران هستم...
برای من جای شگفتی است که چگونه ممکن است من جزو «افراد ممنوع
القلم» به حساب آمده باشم!...
»
و ساواک در ذیل این نامه چنین نوشت :
«در اجرای امر مقام محترم مدیریت کل با این شخص مصاحبه گردید.
وی آمادگی خود را جهت تحقق اهداف ملی اعلام
داشت.
» 21 /4 /55
و در مهرماه سال 1355 که ساواک تصمیم به مکانیزه کردن پرونده های انفرادی سازمان امنیت گرفت، در گزارشی چنین
نوشت :
«...
در اجرای اوامر صادره از طریق اداره کل سوم و ساواک تهران، با اساتیدی چند مصاحبه و گفتگو به عمل آمد که
سرانجام پس از مطالعات و بررسیهای لازم، دکتر محمدرضا باطنی، استاد ادبیات دانشگاه تهران، جهت انجام این
خواسته، پس از تأئید اداره کل چهارم انتخاب گردیدند...
که مبلغ 000 /200 ریال نیز به عنوان حق الزحمه به نامبرده
پرداخت گردید...
»
دکتر محمدرضا باطنی پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کار تألیف و ترجمه به فعالیت خود ادامه داد.
19ـ شیخ مصطفی رهنما در سال 1304 ه ش متولد شد و تحصیلات خود را در حوزه علمیه قم، کربلا و نجف پی گرفت.
وی از 1323 کار مطبوعاتی خود را آغاز کرد.
در 1329 حزب «مسلم آزاد» را تأسیس کرد و روزنامه ارگان این حزب را با نام
«حیات مسلمین» منتشر ساخت.
در طول فعالیت مطبوعاتی با نشریات اقدام، طوفان شرق، پرچم اسلام، آیین اسلام،
مکتب اسلام، روشنفکر، کیهان، تهران اکونومیست، مهر، ایران و ندای حق همکاری کرده است.
وی تألیفاتی از جمله
«راه رشد»، «مسلمین جهان» و «کشور الجزایر دارد.
ر.ک: روزشمار انقلاب اسلامی، ج 5، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی.
20ـ محمّد برنامقدم (نقلی مقدم) فرزند حسن در سال 1302 ه ش در بندر پهلوی به دنیا آمد.
در دانشکده کشاورزی
تحصیل کرد و مهندسی کشاورزی گرفت.
مشاغل وی به شرح زیر است :
«1 /7 /25 دبیر دبیرستان بندرپهلوی ـ 20 /1 /28 منتظر خدمت به علت ضرب و جرح رئیس دبیرستان ـ 20 /2 /28 پس از
اظهار ندامت به کار بازگشته است ـ 1 /8 /30 دبیر و ریاست دانشسرای مقدماتی کشاورزی ساری ـ 27 /12 /30 کارمند
اداره آموزش روستائی مرکز ـ 1 /1 /31 مترجم اداره آموزش روستائی ـ 20 /10 /31 به مدت دو ماه اداره همکاری های
فرهنگی ـ 28 /7 /32 منتظر خدمت ـ 18 /8 /34 مجددا ابقا شد و در اختیار وزارت کار قرار گرفت ـ 17 /11 /34 مأمور به
خدمت در بنگاه عمرانی کشور ـ 31 /6 /37 کارمند آماده به خدمت وزارت فرهنگ.
»
ساواک در گزارشی، سوابق وی را به شرح زیر نقل کرده است :
«تا سال 33 به نفع حزب توده فعالیت داشته در بندر پهلوی و ساری و در روزنامه بندر مقالاتی می نوشته است.
در سال
33 دستگیر و دو ماه زندانی گردیده و پس از اعلام انزجار آزاد شده است.
در سال 36 به علت تصادف دچار شکستگی
ستوان فقرات شده و پای وی نیز بر اثر همین تصادف فلج شده است.
»
مشارالیه که از قهرمانان هالتر و رکورددار جهان معرفی گردیده، در سال های بعد از بازنشستگی زودرس، به تدریس
خصوصی ریاضیات اشتغال داشته و به کار نویسندگی نیز می پرداخته است و در سال 57 از اعضای سابق حزب توده و
طرفدار سرسخت شوروی معرفی شده است.
از نمونه آثار وی به کتاب های : مانی و مزدک، ابرمرد می توان اشاره کرد.
وی که در بندر پهلوی به مهندس نقلی معروف بود، در سال 1357 به علت سکته قلبی از دنیا رفت.
21 ـ حسین ملک، از اعضای کمیته ایالتی حزب توده در تهران و مسوول برنامه های این حزب بود.
ملک به عنوان یکی از
آوانگاردیستها (همراه با آل احمد و ناصحی) نخستین اقدامات عملی در حزب را در جهت انشعاب، سازمان داد و همراه
با 11 تن از اعضای این حزب در شمار نخستین انشعابیون، از حزب توده جدا شد.
در انتشار نشریات اندیشه نو و حجار با
انورخامه ای و برخی دیگر از انشعابیون همکاری داشت.
به همراهی خلیل ملکی و غالب انشعابیون به حزب زحمتکشان
ملت ایران پیوست و پس از شکل گیری نیروی سوم در زمره فعالان آن درآمد.
پس از کودتا به عنوان عضو هیأت اجرائیه نیروی سوم به عنوان رابط این حزب با کمیته مرکزی نهضت مقاومت ملی و نیز
نماینده نیروی سوم در جلسه بین الاحزاب نهضت مقاومت برگزیده شد.
ملک در این سالها با نبرد زندگی همکاری
داشت و پس از تشکیل جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی ایران، به عضویت کمیته مرکزی این جامعه درآمد.
در سال
1343 از سوی جامعه سوسیالیست ها همراه با آل احمد و امیر پیشداد در کنگره انترناسیونال سوسیالیست در بروکسل
شرکت کرد.
در آغاز انقلاب در صدور بیانیه هایی علیه رژیم همراه با جمعی از شخصیت های سیاسی دیگر مشارکت داشت.
در دهه شصت در پاریس نشریه سهند را به هواداری از نهضت مقاومت ملی (دکتر شاهپور بختیار) انتشار داد ؛ امّا
فعالیت حزبی خاصی نداشت.
ملک در رشته های کشاورزی، اقتصاد و جامعه شناسی تحصیل کرده و از کارشناسان و تحلیل گران برجسته مسائل
کشاورزی، اقتصادی و اجتماعی است.
آلبرت کارتی دبیر بین الملل سوسیالیست ها از وی به عنوان یکی از کارشناسان برجسته بین المللی یاد کرده است.
از آثار حسین ملک می توان به کتب و مقالات تولد غولها، بلوچستان و...
نامه هایی از آسیا و آفریقا، چند مبحث در
روان شناسی، درباره شناخت و دیالکتیک، نابسامانیهای کشاورزی و ضرورت و شرایط اصلاح ارضی اشاره کرد.
برخی
نوشته های او در نشریات نامه مردم، اندیشه نو، نبرد زندگی و جهان نو منتشر شده که از جمله عبارت است از
خصوصیات مبارزات اجتماعی در شرایط امروزی ایران، کیبوتص، اقلیتها، اداره اجتماع امری است علمی، طرحی تازه
در شناخت تولید، طبقه، جامعه، حکومت و ساختمان اجتماع.
احزاب سیاسی ایران ـ محسن مدیر شانه چی ـ صص 216 ـ 215
حسین ملک برادر خلیل ملکی می باشد.
وی از اعضای فعال جامعه سوسیالیست ها و از مدافعان رژیم صهیونیستی
اسرائیل بود و به همین علت در مورد پیشرفت های آنان مقالاتی می نوشت که مورد اعتراض محافل سیاسی مذهبی قرار
گرفت وی در دهه 40 ملاقاتی با فرح پهلوی داشت و عمدتا در پاریس سکنی داشت.
در اواسط دهه 60 خاطرات خود را
در کیهان لندن انتشار داد که به علت اعتراض ایرانیان غرب نشین آنرا نیمه تمام رها کرد.
22ـ دکتر مهدی بهار فرزند محمد جواد در سال 1299 ه ش در شهر مقدس مشهد به دنیا آمد.
در تهران تحصیل کرد و
به دانشگاه تهران راه یافت و در سال 1326 برای تحصیل در رشته پزشکی به فرانسه رفت و از دانشگاه پاریس، با
تخصص اطفال، فارغ التحصیل شد و در دانشگاه لوزان سوئیس نیز در رشته فلسفه تحصیل کرد.
پدر وی از سران مشروطه مشهد بوده و چندین دوره نیز از طرف اهالی مشهد در اوایل مشروطیت، به مجلس راه یافته
است.
مشارالیه در فرانسه با ایرج اسکندری و فریدون کشاورز ارتباط داشت و مدتی معاون بیمارستان کودکان ژنو بود و در
سال 1331 به ایران مراجعت کرد.
دکتر مهدی بهار که از نویسندگان روزنامه دمکرات ایران وابسته به حزب دمکرات قوام السلطنه معرفی شده، در سال
1332 به عنوان دکتر حزبی مطرح گردید که بیماران حزب توده را مجانا معالجه می کرده و جزو هیئت تدارک سومین
کنگره جهانی جوانان بوده است.
ساواک در تحقیقات پیرامون مشارالیه در سال 1344 چنین نوشته است : «تحصیلات خود را در فرانسه به پایان برده،
وی در فرانسه طرفدار توده بود ولی بعد از مراجعت به ایران و ازدواج با زن ثروتمندی، در زمان نخست وزیری دکتر
مصدق، از مخالفین توده شد.
اخیرا کتابی بنام «میراث خوار استعمار» به چاپ رسانده و شاه گفته : اینکه ضد امریکائی
است، خوب باشد و خندیده بودند...
.
طرفداران مصدق گفته اند : «نویسنده این کتاب عضو سازمان امنیت و طرفدار
شخص شاه می باشد و از ایشان برای نوشتن این کتاب الهام گرفته است...
برخلاف آنچه شهرت می دهند او حتی یک
روز هم عضو حزب توده نبوده است...
»
و در خصوص انتشار کتاب «میراث خوار استعمار» رئیس ساواک گفته است: «ساواک خود را به نادانی بزند»
مشارالیه که با محمد درخشش، عبدالمجید مجیدی، احسان نراقی، اسماعیل رائین و...
ارتباط تنگاتنگ داشته و در
سال 1346 در ضیافت سه ساعته ناهار هویدا شرکت کرده است، در سال 1356، این چنین مورد ارزیابی، قرار گرفته
است:
«مشارالیه باطنا دارای احساسات شاهدوستی و میهن پرستی می باشد، لیکن به سبب این که تا به حال مورد توجه
مقامات مملکتی قرار نگرفته، در انزوا به سر می برد و بدینوسیله زمینه های بدبینی به وضع موجود پیدا نموده است.
چنانچه به نحو مقتضی به وسیله یکی از مقامات مؤثر اداری و یا دولتی با وی تماس و ضمن مذاکرات لازم از او تحبیب و
نسبت به تحریک و تقویت بیشتر حس شاهدوستی مشارالیه اقدام گردد، از وجودش می توان درآینده به نفع هدف های
ملی و میهنی استفاده و ارتباطش را با عناصر مخالف قطع نمود...
وی که اعلامیه کانون نویسندگان ایران را امضاء کرده
بود، پس از آنکه متوجه شد در ذیل امضای او و دیگران، موضوع انعکاس مفاد نامه توسط انجمن قلم امریکا را هم ذکر
کرده اند، شدیدا ناراحت شد و افرادی را که از او امضا گرفته بودند، تهدید کرده با اعلام موضوع در جراید امضاء خود را
تکذیب خواهد کرد.
»
بر اساس این نظریه، دبیر کل حزب رستاخیز، با کسب اجازه از محمدرضا پهلوی، با دکتر مهدی بهار ملاقات کرده است.
دکتر مهدی بهار که شهرت قبلی وی «تهرانیان» ذکر گردیده، و گفته شده با نام مستعار «م.
تهرانیان» در روزنامه داریا،
متعلق به حسن ارسنجانی مطالبی می نوشته و کتاب وی، با نظر و تائید شاه و ساواک، چاپ و منتشر گردیده و مدتی
پزشک دربار بوده و گزارشات او با نام دکتر مهدیان به ساواک ارسال شده است، در تماسی در تاریخ 12 /6 /57، با احسان
نراقی، در رابطه با انقلاب اسلامی و رهبری معظم امام «ره» چنین اظهار نظر کرده است :
«...
خدا نکند خمینی پیروز شود، چون در آن صورت هیچ چیز نخواهیم داشت...
باور کن اگر نمی ترسیدم علیه خمینی
به میدان می آمدم، برای اینکه خیلی وحشتناک است...
»
دکتر مهدی بهار که پس از پیروزی انقلاب اسلامی در کودتای نوژه شرکت کرده بود، پس از شکست آن، از کشور متواری
شد.
23ـ ناصر مؤذن فرزند عباس در سال 1323 ه ش در خرمشهر به دنیا آمد.
در هنگام تحصیل در دوران متوسطه با
مطالعه کتاب های مارکسیستی، به کمونیسم علاقمند شد و در این راستا به فعالیت پرداخت.
در سال 1343 دیپلم ریاضی
گرفت و جهت شرکت در کنکور به تهران آمد که به علت عدم موفقیت به خرمشهر بازگشت و در شرکت کشتیرانی «بر و
بحر» مشغول کار شد ولی پس از مدت کمی، به استخدام سندیکای حمل و نقل خرمشهر درآمد و در دی ماه 1344 به
خدمت سربازی ـ سپاه دانش ـ اعزام شد.
ناصر مؤذن که در کنار مطالعات خود، به نویسندگی نیز می پرداخت و مقالاتی در مجله خوشه و روزنامه کیهان به چاپ
رسانده بود پس از بازگشت از سربازی در شرکت ملی گاز استخدام شد و در سال 1347 در حالی که در کارخانه تصفیه گاز
گچساران اشتغال داشت، به علت ارتباط با تشکیلات کمونیستی آبادان دستگیر و به دو سال حبس تأدیبی محکوم شد.
مشارالیه که در ارزیابی ساواک، نویسنده قابلی معرفی شده بود، به طرفداری از تز چین کمونیست اعتراف کرد و پس از
آزادی از زندان، در بانک ایران و خاورمیانه در تهران، مشغول کار شد و مدتی نیز در سال 1351 به عنوان مترجم با
خبرگزاری رادیو و تلویزیون ملی، همکاری کرد و در سال 1352 به شرکت سهامی کتاب های جیبی رفت و مدتی هم در
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، به ترجمه داستان های انگلیسی پرداخت.
وی که در سال 1353 مدیر فروش شرکت سهامی کتاب های جیبی بود، در سال 1354 به علت ارتباطات مشکوک با
عناصر کمونیست دستگیر و پس از چند روز آزاد شد.
مؤذن در سال های 54 به بعد در مؤسسه انتشاراتی امیرکبیر و انتشارات نیل فعالیت داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب
اسلامی ضمن عضویت در حزب منحله توده، در دارالترجمه بزرگ ایران، به کار اشتغال داشت که در سال 1361 دستگیر و
پس از چندی آزاد گردید و در سال 1369 تقاضای عودت به کار در وزارت نفت را نمود.
24ـ باقر مؤمنی فرزند نقی در سال 1305 ه ش در کرمانشاه به دنیا آمد.
پدرش کارمند وزارت دادگستری بود و در
کرمانشاه به شغل اجاره داری نیز اشتغال داشت.
مشارالیه در سال 1343، وضعیت خود را چنین بیان کرد:
«از بدو تولد تا پایان دوره دیپلم یعنی سال 1323 در کرمانشاه بودم.
پس از آن برای ادامه تحصیل در دانشکده حقوق به
تهران آمدم و تا سال 1327 در این دانشکده بودم که گاه نیز به کرمانشاه برمی گشته ام.
در سال 1328 برای خدمت وظیفه
به دانشکده افسری رفته و در سال 1330 خاتمه خدمت گرفتم، به کرمانشاه بازگشتم و در امور اجاره داری با پدرم کار
می کردم.
در 1337 پس از مرگ پدرم به خدمت بانک سپه تهران درآمدم...
به اتهام عضویت در حزب توده دستگیر و در
دادگاه نظامی تهران محاکمه و به یکسال و نیم محکوم شده ام...
دلم می خواهد کنج آرامی بگیرم و کتاب بخوانم و یا
گردش و مسافرت کنم.
گرفتاری و ناراحتی من از کار و تماس با مردم است.
»
باقر مؤمنی که در دوران دبیرستان در کرمانشاه به عضویت حزب پیکار ـ که زیر نظر خسرو اقبال و جهانگیر تفضّلی و
اسمعیل پور والی بود و بعدها به حزب میهن و بعد هم با تغییراتی به حزب ایران تبدیل شده بود ـ درآمده بود در سال
1327 که دانشجوی حقوق بود، توسط هوشمند راد و مسکوب به حزب توده معرفی شد و مسئولیت کمیته محلی 5 را
داشت و به عضویت کمیته دهقانان درآمد.
وی از سال 1333 تحت تعقیب قرار گرفت و در تاریخ 10 /8 /35 دستگیر شد
که هنگام دستگیری چون قصد فرار داشت، تیر خورد و به بیمارستان منتقل گشت و سپس در محاکمه به 18 ماه حبس
تأدیبی محکوم شد.
مشارالیه که با نام مستعار امینی با حزب توده همکاری می کرد، مدتی نیز حقوق بگیر حزب بود.
مؤمنی که از سال 38 تا 48 در اداره معاملات خارجی بانک سپه شاغل بود، در سال 1346 به فرانسه رفت و در سال
1348 متقاضی استخدام در وزارت علوم شد.
او که به فعالیت های مطبوعاتی روی آورده و کتابی به نام «آخونداف»
منتشر کرده بود، در سال 1351 به استخدام مؤسسه تحقیقات و برنامه ریزی وزارت علوم درآمد و در سال 1353 با شرط
همکاری با ساواک، جهت استفاده از بورس وزارت علوم، برای تحصیل در رشته جامعه شناسی ـ دکترا ـ به فرانسه رفت و
در دانشگاه سوربن به تحصیل پرداخت.
وی در سال 1353 در مرکز اسناد و مدارک علمی در وزارت علوم، اشتغال داشت
و سردبیر مجله چکیده بود.
باقر مؤمنی در سال های 7 ـ 1356 به دلیل اختلاف با حزب توده، مقالاتی علیه این حزب
نوشت.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به فرانسه پناهنده شد.
25ـ عبدالعلی پرتو علوی فرزند سید محمد در سال 1281 ه ش در تهران به دنیا آمد.
از دارالمعلمین عالی لیسانس
گرفت.
وی در سال 1307 به استخدام وزارت دادگستری درآمد و سپس به هنرسرای عالی رفت.
مشارالیه مدتی دبیر
هنرستان صنعتی بود و سپس مدیر فنی هنرستان تهران شد.
در مردادماه 1332 به اتهام وابستگی به حزب توده
دستگیر و مدتی را در زندان به سر برد.
مشارالیه ضمن تکذیب عضویت در حزب توده، نوشت : «بنده در دوره انتخابات
چهاردهم، عضو «جمعیت مردم» که رهبر آن آقای سید محمدصادق طباطبائی (پدر همسرش) بود...
بودم.
بنده هرگز
عضو حزب توده نبوده ام.
» عبدالعلی پرتو علوی که به اتهام امضای قطعنامه «تغییر رژیم سلطنتی و برقراری جمهوری
دمکراتیک...
» دستگیر شده بود و عضویت هیئت مدیره «جمعیت ملی مبارزه با استعمار» (شرکت های استعماری نفت)
به ریاست شمس زنجانی را نیز به عهده داشت، پس از دستگیری، منتظر خدمت شد و پس از آزادی از زندان، مدتی در
اختیار وزارت کار قرار گرفت و در سال 1337 در اختیار کارگزینی وزارت فرهنگ قرار داده شد و برای دبیری به
دبیرستان های قم اعزام گردید.
مشارالیه که در جلسات انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی نیز شرکت می کرد، در
سال 1355 به عنوان مترجم زبان آلمانی به وزارت دادگستری معرفی شد و مدتی نیز استاد دانشگاه بود و در کار ترجمه
کتاب نیز فعالیت داشت.
در سال 1357 نام وی نیز جزء افراد امضاء کننده بیانیه تأسیس «کمیته ایرانی دفاع از آ
منبع:
کتاب
کانون نویسندگان ایران به روایت اسناد ساواک صفحه 203