تاریخ سند: 30 آبان 1332
صورت جلسه شماره 2
متن سند:
تاریخ: 30 /8 /1332
صورت جلسه شماره 2
در ساعت 20 روز 30 /8 /32 کمیته در منزل تیمسار سرتیپ بختیار تشکیل صورتجلسه قبل قرائت و تصویب شد.
هر یک از آقایان به ترتیب زیر اشخاصی را برای تشکیل کمیتههای فرعی پیشنهاد نمودند:
1. آقای سرهنگ علویکیا1 آقایان جعفری. شهنائی و شکرائی را از وزارت فرهنگ معرفی نمودند.
2. سرهنگ علویکیا قرار شد با سرتیپ قرنی2 تماس گرفته و ایشان را رابط کمیته فرعی قرار دهد.
3. تیمسار بختیار معتقد بودند که با اشخاص قابل اطمینان در شهرستانها و ولایات خارج از طهران بخصوص در بین ایلات و عشایر بایستی ارتباط برقرار نمود. ضمناً اشخاص زیر را که طبق تجربیات ایشان قابل اعتماد میباشند اسم بردند تا همه آقایان نظریات خود را در جلسات آتیه راجع به آنان و همچنین راجع به طرز تماس با آنها بدهند:
1. در میانه . امیرهوشنگ شفائی . مرتضی رنجبر3
2. در زنجان . محمود ذوالفقاری4 و اخوانش5
3. در خرقان6 . هدایتاله یمینی7
4. در کلیائی . امجدیها . امیری
5. در ملایر . عضدی . شاملو . مصدقی
6. تویسرکان . ساری اصلانی
7. سقز . مسعود وزیری
8. بیجار . نجاتاللهی . امام جمعه
9. کلهر . قبادیان
10. کرند . احتشامی
11. لهون . محمدامین بیک . محمدرضا
12. کرمانشاه . صیرفی . حسن رزقی . مهدی رعوفی . مهندس محمدی
13. لرستان . غضنفری . پورسرتیپ
14. بجنورد . شادلوها
15. مهاباد . ایلخانیزاده . ابراهیم علییار
16. شاهپور . قاسمزاده
4. سرتیپ کیا آقایان سرتیپ یاوری . سرهنگ معتضد8 و آقای اسدالله سرحددار را (فعلاً فرماندار ایلام است) پیشنهاد نمود.
5. قرار شد درخصوص آقایان معرفی شده بالا که پیشنهاد شده در جلسه آتیه توسط کلیه اعضاء مطالعاتی به عمل آمده نظریه خود را راجع به صلاحیت آنان و نیز طریقه ارتباط گرفتن با آنان بدهند.
6. نامه از طرف آقای اسدالله رزمجو رهبر سازمان جوانان کوک رسیده بود که در کمیته قرائت شد و قرار شد تیمسار سرتیپ بختیار به وسیله تیمسار سرلشکر هدایت گیلانشاه9 روی آقای خاکسار مدیرعامل شرکت ابریشم و نوغان اعمال نفوذ نمایند که رئیس کارخانه حریربافی چالوس را موظف نماید که به جای کلیه کارگران [حزب] توده که اخیراً یا از کارخانه اخراج و یا خودشان فرار کردهاند از جوانان شاهدوست سازمان جوانان کوک استخدام نماید.
جلسه در ساعت 2315 خاتمه و جلسه آتیه به ساعت 19 روز شنبه 7 /9 /32 در منزل آقای سرهنگ منصورپور10 موکول گردید.
پیوست صورتجلسه: چون تیمسار سرلشکر عزیزی که بنا بود در یکی از جلسات حاضر شده و تشریفات عضویت را به عمل آورند حاضر نشده بودند ولی به وسیله نامه به عنوان سرتیپ علی کیا و سایر رفقای کمیته عذر موجه خود را تشریح و طلب معذرت کرده بودند و فعلاً هم ایشان به عنوان فرمانده لشگر فارس در شیراز میباشند کمیته عذر ایشان را پذیرفته و قرار شد فعلاً جواب نامه ایشان توسط سرتیپ کیا داده شود و یک نسخه از اساسنامه نیز برای ایشان ارسال گردد. به همین ترتیب عمل شد و نامه به سرهنگ علویکیا داده شد که توسط شخص مطمئنی برای ایشان به شیراز بفرستند.
توضیحات سند:
1. حسن علویکیا فرزند ابوتراب در سال 1291 ش در تهران متولد شد. پس از تحصیلات مقدماتی به دانشگاه رفت و لیسانس قضایی گرفت و پس از آن به ارتش پیوست. در سال 1335ش، با درجه سرتیپی، به ساواک مأمور شد و تا سال 1341 با عنوان قائم مقام ساواک به کار مشغول بود، در این سال، به ساواک منتقل و به عنوان رئیس نمایندگی ساواک در آلمان منصوب گردید که این مأموریت تا سال 1346 ادامه یافت.
علویکیا پس از بازنشستگی در سال 1346، به عضویت هیئت مدیره گروه کارخانههای تولیدی نورد آلومینیم درآمد و در سمت هیئتمدیره شرکت کشت و صنعت ایران و آمریکا به کار مشغول شد.
مشارالیه در سالهای بعد از کودتای 28 مرداد سال 1332ش، یکی از افسرانی بود که شبکههای نفوذ در احزاب، خصوصاً نفوذ در حزب توده را سازماندهی و هدایت کرد و در مدت حضور در ساواک نیز مأموریتهای متعددی به خارج از کشور، از جمله: ترکیه، عراق، سوریه، لبنان، جهت مبادله اطلاعات انجام داد.
در یکی از ارزیابیهای ساواک در رابطه با فعالیتهای وی آمده است: «مشارالیه در مدت خدمت در ساواک، جز ایجاد نارضایتی در طبقات مختلف مردم، دستهبندی در وزارتخانهها و زورگویی و سرکوبی مخالفین خود و جمعآوری ثروت کار دیگری انجام نداده و به خاطر سوءاستفادههای مالی، از کار برکنار شد.»
علویکیا در سال 1355ش، به آمریکا رفت و در آنجا سکنی گزید و در اردیبهشت سال 1392ش در سن دیه گوی ایالت کالیفرنیا، از دنیا رفت.
اسناد ساواک . پرونده انفرادی
2. شهید سرلشکر سید محمدولی قرنی، فرزند میرزا آقاخان در سال 1292 ش متولد شد. در اول مهرماه 1309 وارد دانشکده افسری شد و پس از اتمام دانشکده، مشاغلی چون کفالت گردان 2 هنگ 4 توپخانه، فرماندهی گردان 105 کوتاه، ریاست رکن سوم ستاد مرکز تعلیماتی آمادگاه، فرماندهی پارک توپخانه لشکر 1، ریاست رکن دوم ستاد لشکر 2، بازرس لشکر 2 مرکز، ریاست ستاد لشکر 3، معاون دوم اداره سررشتهداری ارتش و فرماندهی تیپ مستقل رشت را عهدهدار شد. وی علاوه بر دانشکده افسری، دوره ستاد جنگ دانشگاه جنگ و دوره سه ماهه این دانشگاه را طی نمود. در کودتای 28 مرداد 1332 شرکت داشت و سپس به علت اعتماد فوقالعاده آمریکاییها به او، با درجه سرلشکری به ریاست رکن 2 ستاد ارتش رسید. در آن زمان ساواک وجود نداشت و شهربانی هم از نظر اطلاعات فوقالعاده ضعیف بود، در چنین شرایطی رئیس رکن 2 ارتش مهمترین مقام اطلاعاتی کشور به شمار میرفت و از نظر اطلاعات نظامی و حتی غیرنظامی یکه تاز میدان بود. او تا تاریخ 20 /11 /1336 در این سمت بود و در این زمان با عنوان محترمانه معاون دوم ریاست ستاد ارتش از سمت فوق برکنار و در تاریخ 26 /11 /1336 از سمت اخیر کنار گذارده شد. در اسفندماه 1336 معلوم شد که وی مشغول بررسی طرح یک کودتای نظامی برای برکناری محمدرضا و روی کار آوردن یک حکومت نظامی بوده است. ابتدا، صحبت از اعدام او به میان آمد، اما بنا به گفته ارتشبد فردوست، با دخالت آمریکا، به سه سال حبس محکوم شد. در تاریخ 31 /4 /1337 به استناد ماده 298 قانون دادرسی و کیفر ارتش، از ارتش شاهنشاهی اخراج شد. او در اسفند 1339 از زندان آزاد گردید، ولی از آن پس تحت مراقبت شدید مأموران امنیتی قرار گرفت. در بهمن ماه 1342 به اتهام داشتن رابطه با آیت الله طالقانی و جمعی دیگر از روحانیون، برای بار دوم زندانی و پس از گذراندن چند ماه در زندان قزل حصار، در سال 1343 به زندان قصر منتقل و در اواخر سال 1343 آزاد شد و این بار تحت مراقبت شدیدتری قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سرلشکر قرنی در 23 بهمن 1357 به ریاست ستاد ارتش منصوب شد و در 3 اردیبهشت 1358 به دست گروه فرقان به شهادت رسید.
ر. ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، ج 1 و 2.
3. مرتضی رنجبر از ملاکین شهرستان میانه، در جریان فرقه دموکرات، از سوی هواداران غلام یحیی، مضروب شد و مدت یک ماه بستری بود.
4. محمودخان ذوالفقاری، فرزند حسینقلی خان اسعدالدوله و نماینده زنجان در مجلس شورای ملی در دورههای 18 . 19 و 20 بود که در دوران اشغال زنجان توسط فرقه دموکرات، با برادران خود و نیرویی که فراهم کرد، با آنان به مقابله پرداخت. وی ارتباط نزدیک با محمدرضا پهلوی داشت و منزل مسکونی او اکنون در زنجان به عنوان میراث فرهنگی به ثبت رسیده است.
5. اخوان ذوالفقاری، فرزندان حسینقلی اسعدالدوله، 11 برادر از چهار مادر بودند، که هریک در دیوانسالاری رژیم شاهنشاهی از جایگاه و قدرت برخوردار بودند. یکی از آنان، ناصرقلى ذوالفقارى بود که در سال 1293 ش در زنجان به دنیا آمد. پس از دریافت دیپلم، به دانشگاه تهران راه یافت و در رشته اقتصاد به تحصیل پرداخت. وی مدتى نیز در همین رشته در پاریس تحصیل کرد و در سال 1321 به استخدام وزارت خارجه درآمد.
ناصرقلی ذوالفقاری در سال 1322 به وزارت کشاورزى منتقل شد و در سال 1323 پس از طى امتحانات تخصصی، مجددا به وزارت خارجه بازگشت و در ادارات انتصابات، گذرنامه و اداره سوم سیاسى به کار پرداخت. وی که از ملاکین معروف و سرشناس زنجان بود و در دورههاى 15، 16 و 17 به عنوان نماینده مردم زنجان به مجلس شورای ملى راه یافته بود، در دوره آخر به دلیل طرفدارى از مصدق از سمت نمایندگى استعفاء داده و مدت 9 روز بازداشت شد.
در سال 1333 از طرف حسین علاء (نخستوزیر) به معاونت سیاسى و پارلمانى انتخاب شد و در سال 1336 مجدداً در کابینه اقبال به سمت معاونت سیاسى و پارلمانى به کار پرداخت و در سالهاى 37 و 54 جداگانه شغل سفارت داشت.
در سال 1337 وى و برادرانش طى نامهاى به شاه، ضمن اعلام آمادگى خود جهت خدمت هر چه بیشتر به دستگاه مینویسد: «در امتثال اوامر شاهانه و اجراى منویات شاهنشاه دایر بر تقسیم املاک بین رعایا، کلیه املاک خود را در اختیار دولت گذاشته تا تحت نظر اداره خالصجات پهلوى بین کشاورزان تقسیم گردد.» وی در سال 1338 با حکم شاه شهردار تهران شد و در سال 1340 به درخواست على امینى وزیر مشاور گردید. در سال 1341 ساواک در یک ارزیابى، خصوصیات اخلاقى و اجتماعى وی را چنین ارزیابی کرده است: «مدیریت متوسط، رفتار با مرئوسین خشن، مذهب عادى، علاقمندى به مقام و قدرت زیاد، علاقه زیاد به مشروب، زن و قمار، تندخو و عصبانى و خشن و طرفدار سیاست غرب» ناصر قلى ذوالفقارى در لژهاى فراماسونرى همایون و سحر عضویت داشت و از دوستان حبیب القانیان بود. و دیگری هدایتالله ذوالفقارى، که متولد سال 1310 ش بود. دورهی ابتدایی را در دبستان عفاف و جم به پایان رساند و مقطع متوسطه را در دبیرستانهای ژورمین و لمانیا در لوزان سُرنیه نوشاتل سوئیس سپری کرد و پس از دریافت دیپلم، از دانشگاه سانتاباربارا کالیفرنیا لیسانس علوم سیاسی گرفت.
نامبرده در سال 1340 به استخدام وزارت خارجه درآمد و در ادارات اول سیاسی، اداره کل تشریفات، دبیر مخصوص معاون ثابت اداری، وابستهی سفارت در پاریس و مدتی نیز به عنوان سفیر مشغول به کار بود. هدایتالله ذوالفقاری سپس به وزارت دربار مأموریت یافت و به عنوان معاونت تشریفات دربار و همزمان با حفظ سمت رئیس دفتر شهناز پهلوی و آجودان کشوری شاه به رژیم پهلوی خدمت کرد.
مشارالیه با حمایت شخص محمدرضا پهلوی به مناصب گوناگونی دست یافت و به لحاظ اخلاقی فردی بیبندوبار و زنباره، شرابخوار، قمارباز و عیاش بود و در مشاغل متعدد در زدوبندهای مالی و اقتصادی و مناقصههای تجاری، بازرگانی و زمینخواری فعالیت داشت. وی از جمله افراد شاخص مجالس لهو و لعب منزل پرویز خسروانی بود که در آن تعدادی از وزرای دولت هویدا نیز شرکت میکردند. اسناد ساواک . پرونده انفرادی
6. در اصل: خرغان.
7. هدایتالله خان یمینی (یمین لشکرخان افشار) از خوانین خرقان و از متحدین محمودخان ذوالفقاری در مبارزه با فرقه دموکرات. فردی به نام عباس صارم، شکایتی علیه او به مجلس شورای ملی ارسال نموده، مبنی بر قتل پدرش به نام سلمان و تصرف املاکِ او.
8. علی معتضد، فرزند هدایت در سال 1294 ش در اصفهان به دنیا آمد. پس از طى دوره ابتدایى و متوسطه وارد دانشکده افسرى شد و به خدمت ارتش در آمد. در سال 1337 به ساواک مأمور و از سال 1343 به این سازمان منتقل شد. وی دبیر اول سفارت ایران در اردن، مدیرکل اداره دوم ساواک، معاون اطلاعات خارجى، رئیس سازمان اطلاعات خارجى و قائممقامی ساواک را به عهده داشت. در مرداد ماه سال 1357 با اعمال نفوذ و پیشنهاد سپهبد ناصر مقدم ریاست وقت ساواک، به عنوان سفیر ایران در سوریه منصوب شد. وی نشانهاى سوم تاج و دوم همایون را دریافت کرده است.
اسناد ساواک . پرونده انفرادى
9. هدایتالله گیلانشاه در سال 1286 ش در تهران به دنیا آمد. پس از انجام تحصیلات ابتدایی و متوسطه وارد مدرسه نظام شد. پس از اخذ درجه افسری برای آموزش فن خلبانی به انگلستان رفت و در سال 1320 به فرماندهی هنگ هوایی خوزستان رسید. در سال 1328 به درجه سرتیپی رسید و ریاست ستاد نیروی هوایی را بر عهده گرفت. وی از مخالفین دکتر مصدق و از نزدیکان زاهدی در جریان کودتای 28 مرداد بود که پس از کودتا به سرلشگری رسید و رئیس دفتر نظامی شاه شد. گیلانشاه، از طرفداران سیاست انگلیس بود. با پیشنهاد او و تأیید محمدرضا پهلوی انگلیسیها تعدادی هواپیمای شکاری با قطعات یدکی مربوطه با قیمت گران به ایران فروختند و نفع زیادی از این معامله بردند، زیرا هواپیما کهنه و فرسوده بود. گیلانشاه توسط خاتمی که یک افسر مدل امریکایی نمونه بود کنار گذارده شد، ولی او با پول هنگفتی از نیروی هوایی خارج شد. وی چون قمارباز قهاری بود اکثر پول خود را در قمار باخت و مجبور شد خانه خود را در زعفرانیه به قیمت 750 هزار تومان به ساواک بفروشد. گیلانشاه از سالها قبل با زن زنگنه محرم شد و زنگنه هم کاملاً موافق این وضع بود بعداً گیلانشاه و زن زنگنه باتفاق یک شیرینیپزی و کافه درست کردند که تا انقلاب کار میکرد.
نامبرده یکی از مسئولان نظامی سلسله پهلوی است که فراماسون بوده و مأمور ویژه ساواک او را در زمره افرادی که در «لژ فروغی» عضویت دارند معرفی کرده است. گیلانشاه در سال 1365 در تهران درگذشت.
ر.ک: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. ص 222 و 394 ـ 395.
10. عبدالعلی منصورپور، فرزند عبدالکریم در سال 1290 ش در سنندج به دنیا آمد. در سال 1312 وارد آموزشگاه ستوانى شد و در سال 1314 با درجه ستوان سومى فارغالتحصیل گردید. در زمان دولت مصدق در زمره افسران وابسته به دربار قرار داشت. سرهنگ دوم منصورپور در عملیات کودتا از همکاران محمدحسن اخوى بود و از جمله افسران توطئهگرى بود که در پى شکست کودتاى 25 مرداد 1332 به اتهام «شرکت در کودتا و قیام مسلحانه علیه حکومت ملى» توسط شعبه 8 دادسراى فرماندارى نظامى تهران دستگیر و در پادگان عشرتآباد زندانى شد. منصورپور پس از پیروزى کودتاى 28 مرداد، مانند سایر افسران کودتاچى، مورد عنایت محمدرضا پهلوى قرار گرفت و از تاریخ 28 /2 /1333 آجودان مخصوص شاه شد و به ریاست اصلاح نژاد و پرورش اسب منصوب گردید. او در تاریخ 15 /11 /1337 به فرمان شاه به جاى سرهنگ ستاد محسن مبصر به عنوان وابسته نظامى به عراق رفت و ارتباطات پنهان خود را با اکراد آغاز کرد. وى در 1 /7 /1338 به درجه سرتیپى رسید و از 1 /1 /1340 به عنوان «مشاور عالى امور خاورمیانه ریاست ساواک» به این سازمان مأمور شد. منصورپور از نظر جایگاه سازمانى در 1 /5 /1345 از ارتش به ژاندارمرى منتقل شد و با انتصاب به آجودانى ژاندارمرى کماکان با عنوان فوق در ساواک به فعالیت ادامه داد. او در تاریخ 21 /8 /1346 به درجه سرلشکرى رسید و تا 20 /10 /1357 که به علت توسعه امواج انقلاب برکنار شد، در این سازمان مأمور بود.
فردوست در مورد سرلشکر عبدالعلى منصورپور مىنویسد: «زمانى که قائم مقام ساواک شدم، روزى فردى به نام سرتیپ منصورپور نزد من آمد و گفت که از طرف ساواک مأموریت تماس با ملامصطفى بارزانى را دارد و لذا ممکن است گاهى روزها و حتى هفتهها در ساواک نباشد. پاسخ دادم که از نظر من بىاشکال است و وظیفه شما چنین حکم مىکند. بدین ترتیب در جریان رابطه منصورپور با بارزانىها قرار گرفتم. منصورپور خود کُرد بود و در مسئله اکراد منطقه تسلط کافى، در حد شناخت شخصیتها و حتى جزئیات، داشت. وى با بسیارى از سران کرد و با شوراى اکراد در اروپا آشنا بود و فرد کاملاً مناسبى براى این مسئولیت به شمار مىرفت. از نظر خصوصیات فردى نیز منظم، باهوش، آرام، با سیاست و سرّ نگهدار بود. او ستاد کوچکى را در منطقه تحت تصرف بارزانىها اداره مىکرد و بهترین روابط را با ملامصطفى داشت و در واقع رابط محمدرضا با او به شمار مىرفت. پس از قرارداد 1975 و ورود ملامصطفى به ایران، گویا منصورپور ملاقات با وى را ادامه داد و همان نقش سابق را به عهده داشت. او سالها در ساواک با درجه سرتیپى ماند و چون محمدرضا مىخواست به وى ترفیع داده شود، به ژاندارمرى منتقل شد و به درجه سرلشکرى رسید و توسط ژاندارمرى به ساواک مأمور گردید ... در طول دورانى که جنگ ملامصطفى با دولت بغداد ادامه داشت، منصورپور به کردستان عراق مىرفت و در ستاد فرماندهى ملامصطفى با او و سایر سران کرد ملاقات مىکرد و پیغامها و خواستههاى بارزانىها را به تهران منتقل مىنمود. این خواستهها عموما برآورده مىشد و لذا منصورپور اکثرا رضایت ملا از محمدرضا را بیان مىداشت... منصورپور هرگونه ساز و برگ و تجهیزات مورد لزوم کردها را از طریق ارتش تامین مىکرد و به آنها مىرساند. توسط ساواک یک فرستنده قوى نیز از خارج خریدارى شده و در منطقه بارزانىها نصب شده بود که از آن براى تبلیغات ملا استفاده مىشد.» منصورپور پس از پیروزى انقلاب اسلامى دستگیر و به 10 سال زندان و استرداد مبالغ دریافتى از ساواک محکوم شد. وى در تاریخ 21 /1 /1362 مشمول عفو امام(ره) قرار گرفت و آزاد شد.
ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، خاطرات حسین فردوست، ج 1، ص 506.
منبع:
کتاب
سپهبد حاجعلی کیا و سازمان کوک - کتاب اول صفحه 71
