تاریخ سند: 6 بهمن 1349
موضوع: شیخ علی رجائی
متن سند:
از: 2/ ﻫ تاریخ:6 /11 /1349
به: 316 شماره: 6020/ ﻫ
موضوع: شیخ علی رجائی
ساعت 9:00 روز 23 /10 /49 در مدرسه سردار گرگان شیخ رضا کرامتی . شیخ عبدالنبی احمدی . شیخ مختار کولبادی نجاد . شیخ علی رجائی و سیدمحمدرحیم حسینی موسوی با هم به بحث و گفتگو مشغول بودند شیخ علی رجائی گفت آقای آیتاله خمینی در نطق خودش یک جمله مردی که گفتهبود معلوم نشد به چه کسی مربوط میشد به شاه یا به نخستوزیر وقت یا مقامات دیگر شیخ عبدالنبی احمدی پاسخ داد در حوزه علمیه قم میگفتند مراد از جمله مردی که همان نخستوزیر وقت اسداله علم1 بوده در این موقع شیخ مختار کولبادی نجاد گفت در آنموقع خیلیهادرصدد بودند آقای خمینی را از بین ببرند و به شاه زیاد علیه ایشان گزارش دادهبودند اما سیدضیاء طباطبائی2 مشاور شاه نگذاشت البته از این محرکین یکی عالم سنی مذهب از علمای بزرگ سنندج بود و یکی دیگر بهائیان بودند شیخ عبدالنبی احمدی سئوال کرد آیا اسم آن عالم سنی را میدانید شیخ مختار کولبادی نجاد گفت نه من این موضوع را از استاد معقول منقول3 دانشگاه تهران آقای شیخ حسین نوری که زنش گرگانی است شنیدم.
نظریه شنبه. نامبردگان فوق ضمن بحث و گفتگوهای مختلف مبادرت به اظهار مطالب فوق نمودند و از ایراد آن قصد و هدف معینی نداشتند. زیرا در بین نامبردگان کسی که سابقه فعالیت بهنفع خمینی داشتهباشد نمیباشد.
نظریه یکشنبه. نظریه شنبه تأیید میشود و نامبردگان فوق بهجزء شیخ عبدالنبی احمدی در این ساواک فاقد سابقه مضره میباشند.
نظریه گ10. نظریه یکشنبه تائید میشود.
در ساعت 9روز 6 /11 /49 به بخش 316 واصل گردید. در 161119 بایگانی فیش بررسی و ارائه شود. 11 /11
توضیحات سند:
1. اسدالله علم در سال 1298 ﻫ ش در بیرجند متولد شد. پدرش محمد ابراهیم علم معروف به شوکتالملک بود و لقب و امیرى قائنات را در زمان سلطنت مظفرالدین شاه، از برادر بزرگترش امیراسماعیل خان علم به ارث برده بود. امیر شوکتالملک علم مانند برادر ارشد و اجدادش با انگلیسیها، که نسبت به ثبات و امنیت منطقه سیستان و بلوچستان در مجاورت افغانستان و هند حساسیت زیادى نشان مىدادند، روابط نزدیک داشت و در جریان جنگ جهانى نیز با نیروهاى انگلیسى که بخش مهمى از خاک ایران را تحت اشغال خود داشتند همکارى مىکرد. امیر اسدالله علم به توصیه پدرش، در سال 1318، در سن 20 سالگى با ملک تاج دومین دختر قوامالملک شیرازى ازدواج نمود و از این ازدواج پسرى متولد نشد که بر مسند پدر جاى گیرد و علم تنها داراى دو دختر شد. امیراسدالله علم در سال 1321 از دانشکده کشاورزى کرج فارغالتحصیل شد و چون وضع تهران آشفته و تحت اشغال نیروهاى بیگانه بود، عازم بیرجند شد. امیر شوکتالملک که قبل از پسرش به بیرجند رفته بود در سال 1323 در همانجا درگذشت و علم اداره امور املاک وسیع پدرش را بهعهده گرفت. در اواخر سال 1324 علم ضمن مسافرتى به تهران به ملاقات قوامالسلطنه نخستوزیر رفت، که تازه از سفر مسکو به تهران بازگشته بود. قوامالسلطنه این جوان 26 ساله را ظاهرا به واسطه سابقه دوستى و آشنایى با امیر شوکتالملک و شاید هم به توصیه انگلیسیها که در آن زمان نقش حساسى در سیاست ایران داشتند، براى فرماندارى کل سیستان و بلوچستان در نظر گرفت. اسدالله علم در سىام تیر ماه سال 1341 به نخستوزیرى برگزیده شد و «دکتر باهرى»، «ناتل خانلرى»، «متقى» و «رسول پرویزى» را گرد خود جمع کرد. او نه کارى به احزاب موافق و مخالف و گروههاى سیاسى داشت و نه آدمى بود که به طور حاد در کارهاى سیاسى دخالت مستقیم نماید فقط و فقط مجرى اوامر ملوکانه بود. اسدالله علم بسیار زود به وزارت رسید و نخستین بار در سن 29 سالگى در کابینه دوم ساعد (آبان 1327 ـ فروردین 1329) وزیر کشاورزى شد. او در کابینه على منصور (فروردین ـ تیر 1329) نیز این سمت را حفظ کرد و پس از آن در دولت رزمآرا (تیر ـ اسفند 1329) وزیر کار شد. در همین زمان بود که هنگامى که به اتفاق رزمآرا وارد مسجد شاه مىشد، نخستوزیر مقتدر و چهره آیندهدار استعمار غرب، مورد اصابت گلوله استاد خلیل طهماسبى قرار گرفت و معدوم شد. در سالهاى 1329 تا 1339، علم از نزدیکترین یاران محمدرضا پهلوى بود و در ماجراى 28 ـ 25 مرداد 1332 نقش فعالى ایفا نمود. علم وسیعترین باند را در کشور ایجاد کرد و در همه استانها داراى مهرهها و عوامل خود بود که آنها را به وکالت و یا مقامات عالى مىرساند. مهمترین پایگاه علم در خراسان و شرق کشور فارس بود؛ خراسان و سیستان و بلوچستان به پایگاه اصلى خانوادهاش بود و فارس به دلیل وصلت با خانواده قوام شیرازى. علم پیش از انقلاب در 15 فروردین 1357 به مرض سرطان در آمریکا درگذشت و روزهاى انقلاب را ندید. او در وزارت دربار 4 معاون داشت که یکى از آنها قائممقام و جانشین او محسوب مىشد و در غیاب علم وظایف او را انجام مىداد. این اولین بار بود که چنین سمتى در وزارت دربار ایجاد شد.
(ر. ک : ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، جلد اول خاطرات حسین فردوست ص 258، تاریخ معاصر ایران از کودتاى 28 مرداد تا اصلاحات ارضى نوشته پیتر آورى، ترجمه محمد رفیعى مهرآبادى ص 9، بازیگران عصر پهلوى، ج اول، ص 643، از سید ضیاء تا بازرگان نویسنده ناصر نجمى ج 1 و 2 ج دوم از کودتاى سوم اسفند 1299 تا آذر 1358 ص 1570، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، صص 238 و 255)
2. سیدضیاءالدین طباطبایی، فرزند سیدعلی یزدی در سال 1271 ﻫ ش در شیراز به دنیا آمد. ابتدا تحصیلات خود را در تبریز شروع و بعد از پایان تحصیلات علوم قدیمه با تأسیس چاپخانه روشنائی و تجارت فرش فعالیت خود را شروع کرد. در دوران سلطنت احمدشاه قاجار ابتدا مدتی روزنامه ندای اسلام را در شیراز و سپس روزنامههای شرق و برق را در تهران منتشر و بعداز آن امتیاز روزنامه رعد را اخذ و مشغول انتشار آن گردید. چون پدرش نمایندگی مردم یزد را در مجلس شورای ملی به عهده داشت در دورۀ چهارم قانونگذاری نیز سیدضیاءالدین به جای پدر از یزد انتخاب شد. سی سال داشت که با رضاشاه همکاری نمود و در جریان سوم اسفند سال 1299 و اشغال تهران به دست سردار سپه نقش مهمی به عهده داشت. سه روز بعد از کودتا به فرمان احمدشاه نخستوزیر و کابینه نود روزه خود را تشکیل داد که به علت بازداشت عده زیادی از رجال و مدیران جراید آن کابینه ملقب به (دولت سیاه) گردید. بعد از سقوط کابینۀ سیدضیا، رضاشاه که در آن زمان وزیر جنگ و فرمانده کل قوا بود، نخستوزیر شد. به امر ایشان سید ضیاءالدین از ایران تبعید گردید، تبعید وی به فلسطین در واقع یک مأموریت بود چون سید در فلسطین مأمور بود که زمینهای فلسطینیان را بخرد و به یهودیان بفروشد وی 23 سال در خارج از کشور اقامت گزید. سید ضیاءالدین در سالهای 1320 و 1321 برای ورود به کشور به فعالیت پرداخت و طرفدارانش نیز در تهران مشغول فعالیت شده زمینه را آماده ورود وی کردند. مظفر فیروز مدیر روزنامه رعد امروز به فلسطین رفت و با سید مصاحبه مطبوعاتی نمود و سیدضیاء نیز آمادگی خود را به بازگشت به ایران اعلام کرد. قبل از بازگشت او به ایران انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی شروع شده بود، وی با کمک علی سهیلی نخستوزیر و سید محمد تدین وزیر کشور وقت به نمایندگی مجلس از یزد انتخاب و به ایران مراجعت نمود. موقع طرح اعتبارنامهاش در مجلس مورد مخالفت دکتر محمد مصدق که نمایندگی تهران را داشت از یک طرف و فراکسیون پارلمانی حزب توده(دکتر رادمنش، دکتر کشاورز، ایرج اسکندری، مهندس فریور) از طرف دیگر قرار گرفت به طوری که در صورت مذاکرات مجلس شورای ملی منعکس است. وی در چند جلسه به اعتراضات مخالفین پاسخ داد و در جلسه شانزدهم اسفند ماه 1322 به تفصیل از خود دفاع و طریقه امرار معاش خود را در مدت 23 سالی که خارج از ایران بوده بیان که سرانجام با رأی مخفی اعتبارنامهاش با اکثریت ضعیفی به تصویب رسید. متعاقب آن همکاری خود را با مظفر فیروز ادامه داد و روزنامه رعد امروز به طور هفتگی و سپس به طور روزانه که مخارج آن توسط سید ضیاءالدین تأمین میگردید منتشر شد. در سالهای 24 و 25 حزب اراده ملی را که به جهاتی به حلقه معروف گردید، تأسیس و سرسختانه مبارزه با حزب توده را شروع نمود. در سالهای 25 که قوامالسلطنه نخستوزیر شد مظفر فیروز همکاری خود را با سیدضیاء قطع و در نتیجه معاون سیاسی و پارلمانی احمد قوام گردید و روی اختلاف قبلی که قوام با سیدضیاء داشت حزب اراده ملی به وسیله فرمانداری نظامی تهران تعطیل شد. ناچار سیدضیاء با دار و دستۀ آقای جمال امامی که رهبر حزب عدالت بود پیوند خورد. بدین ترتیب دوستی بین جمال امامی و علی دشتی مدیر روزنامه شفق سرخ (سناتور) و سیدضیاءالدین شروع شد. در انتخابات دوره پانزده مجلس شورای ملی شرکت نمود، لکن قوامالسلطنه وی را شکست داد و نگذاشت انتخاب شود. سید ضیاءالدین که به طرفداری از سیاست انگلستان معروف بود مورد مخالفت حزب توده قرار داشت و روزنامههای ارگان حزب مزبور (رهبر، ظفر و مردم و رزم) که به طور علنی منتشر میشد هر روز سید را به باد انتقاد میگرفتند و چند مرتبه تروریستها که معلوم نبود به وسیلۀ حزب توده یا اشخاص دیگری تحریک شده بودند قصد جان سیدضیاء را نمودند لکن هر موقع از سوءقصد با خبر گردید چون سیدضیاء دارای تعدادی مأمور بود که حقوق ماهیانه آنان را شخصاً پرداخت مینمود و در واقع یک اکیپ مجهز مأمور ویژه در اختیار داشت و در مجالس رسمی که حضور مییافت همراه با چند نفر مسلح حاضر میشد. سیدضیاء در اثر عدم توفیق در انتخابات دورۀ پانزدهم از صحنۀ سیاست کنارهگیری کرد، ولی جلسات هفتگی در منزل خود را ادامه داد. در سال 1330 که موضوع نفت در کار و دکتر مصدق نخستوزیر بود و بازار سیاست داغ بود، سیدضیاء مجدداً در صحنۀ سیاست ظاهر شد و این بار روزنامههای طرفداران دکتر مصدق (شاهد، اصناف، شورش، باختر امروز) و تعداد دیگری از جراید یومیه و هفتگی به شدت سیدضیاء را مورد حمله قرار داده و او را عامل مستقیم سیاست انگلستان در ایران خواندند. بعد از اتمام دورۀ شانزدهم قانونگذاری، سیدضیاء در دورۀ هفدهم خود را کاندیدای تهران نمود و همراه دکتر سید حسین امامی امام جمعه تهران و جمال امامی در انتخابات شرکت و قریب دو هزار رأی نیز به دست آورد، چون موفق نگردید برای نخستوزیری تلاش کرد و چند نفر از نمایندگان دوره هفدهم را که مصدق آنها را انتخاب کرده بود با خود همراه ساخت و طرفداران سید از یک طرف و طرفداران قوامالسلطنه در خارج ائتلاف کردند و در اثر این عمل کابینۀ دکتر مصدق منجر به شکست شد و حوادث سی ام تیرماه 1331 به وقوع پیوست. سیدضیاء پس از آخرین تلاش برای همیشه کنارهگیری از سیاست نمود و در سعادتآباد تهران مشغول دامپروری و دامداری و کشاورزی گردید. روابط وی با دربار حسنه بود. سید روزهای چهارشنبه هر هفته شرفیاب!! میشد. سیدضیاء سه مرتبه ازدواج نمود. نامبرده جلسات خصوصی داشت که اغلب در سعادتآباد هفتهای یکبار برقرار بود و با چای نعناع و گاهی شبدر که از مختصات وی شده بود از حضار پذیرایی میکرد.
سیدضیاء بقول و اعتراف اکثر صاحبنظران سیاسی جاسوس انگلیس و آلمان و حتی روسها بود و به خاطر مهارت برجستهای که در ایجاد سازش و تفاهم میان افراد داشت، در مواقع بحرانی نقش میانجی خوبی را ایفا میکرد. وی پس از کودتای 28 مرداد 1322 مشمول لطف و محبت محمدرضا بود و اگر چه پست مهمی به او واگذار نگردید، لیکن از محارم او به شمار میرفت و هر هفته حداقل یک روز نهار را با شاه صرف میکرد.
سید ضیاء در سال 1348 درگذشت.
3. دانشکده معقول و منقول نام قبلی دانشکده الهیات و معارف اسلامی بود.
منبع:
کتاب
انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گلستان- کتاب1 صفحه 201