تاریخ سند: 24 بهمن 1341
متن سند:
بعرض برسد
آقای سید عبدالحسین دستغیب از وعاظی است که کرارا روی منبر مطالبی
خارج از بحث مسائل مذهبی ایراد و پیوسته به مقامات دولتی و روش های
جاری اجتماع انتقادات زننده ای نموده که خلاصه آن را ذیلاً به استحضار
میرساند.
1 ـ در تاریخ 13 /5 /38 ساعت 00 /20 در مسجد جمعه اظهار میدارد.
(سلاطین با همه جاه و مقام ظاهری همیشه تو سری خور مردم بوده اند و بدبخت
هستند) نامبرده اظهار میدارد زمانی آقای احمد اردبیلی برای شاه عباس1
نامه ای نوشت و از او خواست که شخص ظاهرا بیگناهی را ببخشد که عین نامه
اردبیلی را برای شما می خوانم.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
مالک دارفانی عباس این شخص بی گناه است و اگر او را ببخشی شاید خداوند
بعضی از گناهان صغیره تو را ببخشد.
سپس اضافه مینماید بیان این مطلب از طرف
اردبیلی به این معنی است که گناهان شاه عباس زیاد است و ای کاش ملای
اردبیلی در این دوره زنده بود تا این آقایان جلف را که جز پابند عناوین و القاب
نیستند ببیند این شاهنشاه ها را این شخص اول مملکت ها را و این کوفت و زهر
مارها را ببیند.
2 ـ در تاریخ 23 /5 /38 در مسجد جمعه ضمن توصیف در فوائد علم میگوید:
(پیغمبر فرموده که بشر باید از حکمت دانش بهره مند گردد میگوید من سرهنگم
من سرگردم من دکترم من دیپلمم بگو از حکمت چه میدانی یادت بیاد که توی
توی قنداق پهلوی ننه ات بودی و قدرت تکون خوردن نداشتی شاه و گدا با هم
فرقی ندارند و همه از یک خاکند).
3 ـ در تاریخ 19 /2 /40 تلگرافی1 از طرف علمای شیراز به آقای الهیار صالح2
مخابره و پشتیبانی خود را نسبت به عمل تعطیل مجلس اعلام میدارند یکی از
علمای امضاءکننده ذیل تلگراف سید عبدالحسین دستغیب بوده است.
4 ـ در تاریخ 22 /11 /41 ضمن سخنرانی به زنان حمله میکند.
5 ـ در تاریخ 21 /11 /41 ضمن وعظ در مسجد چنین اظهار میدارد (من نمیدانم
مالیاتی را که ما مردم فقیر میپردازیم صرف چه میشود اقلاً بایستی کوچه ها را
اسفالت نمایند یا اگر نمیکنند فکر لایروبی آبشیها باشند اصلا معلوم نیست این
رؤسای خدانشناس صبح تا شام چکار میکنند و پولهای عوارضی را چه میکنند
من که اهل سیاست نیستم ولی شما مردم بردارید چیزی بنویسید و از حق خود
دفاع کنید روزی یکی از رؤسا مرا خواست و گله میکرد که چرا به آنها بد و بیراه
گفته ام و میگفت البته اگر تمام دستگاه های شهر را زیرورو کنید یک مامور
باشرف پیدا نخواهید کرد.
6 ـ در تاریخ 20 /11 /41 ضمن سخنرانی در مسجد جامع میگوید (خرد باد
دهان کسیکه بگوید روحانی مفتخور است و خرد باد قلم کسیکه بگوید روحانی
آماده خور است).
با عطف توجه به مراتب فوق و اینکه واعظ مذکور مورد احترام
قاطبه اهالی شیراز است و به دیانت و تقوی معروف میباشد در صورت تصویب از
هر طریق که صلاح باشد تذکری به مشارالیه داده شود که از بیان مطالب موهن و
زننده خودداری نماید.
مؤکول به نظر عالی است.
امور اجتماعی سیاوش
به نامبرده تذکر داده شود ـ سرکار افراسیابی طبق روش جاری تذکرات لازم به مشارالیه داده شود
توضیحات سند:
1 ـ منظور شاه عباس اول است
که در سال 978 ه .
ق متولد شد
و در سال 1038 درگذشت.
1 ـ تلگراف مذکور، به شرح زیر
می باشد:
تاریخ: 19 /2 /40
مرد کار
حضرت آقای الهیار صالح
نماینده محترم مجلس شورای
ملی رهبر جبهه ملی .
پیرو نامه مورخه 13 /2 /40
راجع به انحلال مجلس شورای
ملی تذکر میدهد عموم علماء
اعلام و متدینین شیراز نسبت به
این تصمیم حضرت عالی
خوشبین و اقدام جنابعالی را
پشتیبانی مینمایند و هر وقت
احتیاجی به پشتیبانی باشد فورا
به توسط نامه اطلاع دهید
موفقیت جبهه ملی را از خداوند
متعال خواستاریم .
بهاءالدین محلاتی.
سید حسام
الدین فال اسیری.
حاج علم
الهدی فضائلی.
ابن یوسف
حدائق.
ابوالحسن حدائق.
الاحقر محمد جواد آیت الهی.
الاحقر محمد کاظم الموسوی.
آیت الهی.
الحاج سید محمد
جعفر علوی.
الاحقر شیخ
عبدالرسول کازرونی.
سید
محمود علوی.
سید محمد حسین
علوی.
حاج شیخ علی آقا یقطین.
حاج عالم.
الاحقر حسین
الحسینی یزدی.
الاحقر سید
محمد جعفری طاهری.
الاحقر
سید محمد حسین دستغیب.
الاحقر سید مجدالدین دستغیب.
سید محمد امام.
حاج سید
عبدالحسین دستغیب.
سید محمد
حسینی.
الاحقر حاج شیخ آقا
شاملی.
سید محمد ذکاوت.
ر.ک: ضمیمه شماره 1
2ـ الهیار صالح در سال 1276 ه
.
ش در کاشان متولد شد.
اولین
مشاغل اداری خود را در
سفارت امریکا با عنوان
مترجمی شروع کرد و در طول
چهار دهه مناصب مختلفی چون:
وزیر دارایی کابینه قوام
(1321)، وزیر دارایی کابینه
سهیلی (1321)، وزیر
دادگستری کابینه ساعد
(1323)، وزیر دادگستری
کابینه حکیمی (1324)، سفیر
ایران در امریکا(1324)، وزیر
مشاور و وزیر کشور در کابینه
حکیمی (1324) وزیر
دادگستری کابینه قوام (26ـ
1325) و نماینده مجلس
شانزدهم از کاشان را (1339) به
عهده داشت.
الهیار صالح بانی
حزب ایران و از عناصر اصلی
جبهه ملی به شمار می رفت.
منبع:
کتاب
شهید آیتالله سید عبدالحسین دستغیب به روایت اسناد ساواک صفحه 12