کتاب دوم از مجموعه کتابهاى انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک استان گیلان به برنامههاى فرهنگ (مدارس مختلط، آموزش مسائل جنسى و کانون جوانان) بهائىگرائى، حزب رستاخیز، تغییر تقویم از هجرى شمسى به شاهنشاهى، شهادت دکتر على شریعتى و شهادت حاج مصطفى خمینى مىپردازد زمان مورد بررسى در این جلد از 1 / 1 / 51 تا 13 / 8 / 56 است پیش از آنکه توضیحات مربوط به این کتاب را بخوانید به شرح کوتاهى از رخدادهاى سالهاى فوقالذکر توجه کنید : از اساسىترین مشخصه حکومت هویدا رواج فساد در ابعاد وسیع آن است رویه دولتمردان هویدا غالبا و عامدا در جهت ترویج فساد بود تا آنجا که قُبح آن از بین رفته بود و کسى که تسلیم این چرخ فسادانگیز نبود ناتوان، ناهماهنگ و مرتجع شناخته مىشد فساد دوران آخر رژیم سلطنت حد و مرزى نمىشناخت یک قدم با هدف خیر و صلاح مصلحت مملکت برداشته نمىشد.[1]
فحشاء به صُور مختلف جامعه را دربرگرفته بود و باز هم توسعه مىیافت و حکومت نهتنها ممانعت و سدى بوجود نمىآورد بلکه به وسایل مختلف به آن دامن مىزد.[2] در سال 51 موضوع مدارس مختلط و برنامه آموزش مسائل جنسى در مدارس مطرح که با اعتراض روحانیون مواجه گردید.
ساواک گیلان در گزارشى نوشت که : «در تاریخ 28 / 3 / 51 یکى از روحانیون اصفهان به نام شیخ فیروزیان به بندرانزلى وارد و در منزل شیخ نجیباللّه جامى امام جماعت مسجد سرخى اقامت مىنماید و قصد نامبرده از مسافرت به این شهرستان گرفتن امضاء از روحانیون در زمینه اعتراض به ایجاد مدارس مختلط و اعتراض به برنامههاى آموزش مسائل جنسى در مدارس بوده است و آقاى جامى و حاج حسنى و سلطانى واعظ، طومار را امضاء نمودند. روز بعد نامبرده به اتفاق جامى و حاج حسنى و سلطانى به رشت رفته تا از علماى رشت نیز امضاء بگیرند در رشت آیتاللّه ضیابرى و بحرالعلوم و سایر روحانیون طومار را امضاء نمودند.»[3] این امر در پى کنفرانس روحانیون اصفهان جهت اعتراض به ایجاد دبیرستانهاى مختلط انجام گرفت و نامهاى در این زمینه به نخستوزیر وقت فرستاده بودند که با پیروزى انقلاب اسلامى این برنامه ناکام ماند.
یکى دیگر از برنامههاى دولت هویدا براى سرگرمساختن جوانان به فساد، ایجاد مراکزى به نام کاخ جوانان در سراسر ایران بود که با جدیت دنبال و عملى گردید. جوانان نیروى فعال هر کشورى هستند باید به انحراف کشیده شوند تا بىدردسر ثروت مملکت به غارت رود کاخ جوانان با گردانندگانى که داشت وظیفه مهم شست و شوى مغزى جوانان را عهدهدار بود. استعداد درخشان جوانان را در مرحله شکوفائى به حد پستى و ابتذال مىکشاند اندیشه آنها را از کار خلاق به تقلید از مظاهر فساد مىبرد... کاخ مرکزى جوانان در مقابل مساجد، حسینیه و مراکزى از نوع آنها تأسیس گردید تا با امکانات فراوان جلو آگاهى را گرفته و آنها را از راه خودسازى باز دارد. در همان روزهائیکه رژیم، جوانهاى مبارز را در سیاهچالها شکنجه مىکرد در کاخ جوانان بساط سرگرمى و تفریح براى آنان از هر نوع فراهم بود. دانسینگ، استخر مختلط، مسافرت داخل و خارج براى دختر و پسر و... کاخهاى جوانان داراى بودجه کلان بود و مبلغ عمده آن از بودجه سرّى نخستوزیرى و بعضا از درآمد اوقاف ! تأمین مىگشت هیأت مدیرهاى هم براى این کاخها بود تا نقطه اصلى را ساواک در اختیار داشته باشد.[4]
کاخ جوانان رشت در دهم مهرماه 1348 افتتاح گردید که در زمینى به مساحت 25000 مترمربع احداث و مساحت زیربناى کاخ 1370 مترمربع بوده که داراى تالار اجتماعات، سالن نمایش فیلم به گنجایش 300 نفر، اطاق امداد فورى، سالن ورزش، تریا، اطاق شطرنج، کتابخانه، سالن کنفرانس جهت جلسات گروهها و اطاقهاى ادارى و استخر شنا بود.[5]
از آنجا که استعمارگران وحدت مذهبى مردم ایران را خطر بزرگى براى خود مىدانستند سعى کردند تا با ساختن فرقههاى مذهبى و تبلیغات، وحدت اسلامى مردم را به تفرقه مبدل سازند. از فرقههاى مذهبى در این دوره مىتوان از بهائیت نام برد.
ارتشبد فردوست در خاطرات خویش پیرامون تبلیغ بهائىها مىنویسد : «در دوران محمدرضا، بهائیت در ایران توسعه عجیبى یافت و آنها بر مبناى انگیزه و نقاط ضعف به شدت افراد را جلب مىکردند چند مورد مطمئن به اطلاعم رسید که فرد (مسلمانى) مقروض بوده و سازمان بهائیت قروض او را پرداخته تا بهائى شود. زن نیز از وسایل مهم جلب افراد بود و ترتیبى مىدادند که از طریق روابط جنسى جوانها جلب شوند و اصولاً ازدواج مسلمان و بهائى را تجویز مىنمودند و از طریق دختران بهائى به عنوان مُبلغ عمل مىکردند.[6]
چون بهائىها از اسرائیل غاصب حمایت مىکردند و از نظر اعتقادى نیز با مسلمانان در تضاد بودند حضرات آیات مرعشى نجفى و گلپایگانى و علماى دیگر در فتاواى جداگانه خرید و فروش کالاهایى را که سود آن در راه تبلیغ بهائیت و یا وابسته به شرکتهاى متعلق به این فرقه است تحریم کردند و از جمله این کالاها نوشابه معروف پپسى کولا و اُسو و... که توسط شرکت زمزم تولید مىشد و از آنِ بهائى بود.[7]
در مقابل فعالیتهاى بهائیان در گیلان انجمنها و کانونهاى ضد بهائیت از سوى روحانیون در آستانهاشرفیه توسط آیتاللّه ضیائى، در لنگرود به نام منتظران مهدى متشکل از جوانان دانشجو، دانشآموز، بازارى، اصناف و هیئتهاى دیگر ضد بهائى که از طرف امام خمینى (ره) بودجهاى در اختیار داشته و از لنگرود تا چالوس و دیگر شهرهاى گیلان فعالیت داشت. این فعالیتها زمینه را براى آگاهى مردم مسلمان فراهم کرد تا جایى که ساواک گزارشهایى در مورد عکسالعمل مردم در برابر بهائیت ارائه داده که به دو نمونه اشاره مىگردد : «چندى قبل (28 / 6 / 55) یکى از واعظین لاهیجان هنگام سخنرانى خطاب به حاضرین گفت شخصى به نام اکبرى که در قریه دیزبن طالش محله لنگرود مغازه نانوائى دارد بهائى بوده و خرید نان از وى براى شیعیان و مسلمانان حرام است که اهالى با شنیدن این اظهارات از خرید نان از یادشده خوددارى و نان پخته شده در این دکان به فروش نمىرسد. نانواى مزبور جریان را به محفل بهائیان رشت اطلاع داده و شکایتى علیه واعظ موصوف تهیه و به ژاندارمرى محل تسلیم مىنماید بهائیان رشت با مشاهده چنین وضعى تصمیم مىگیرند هر روز یکنفر از طرف محفل انتخاب و با اتومبیل نانهاى پخته شده را خریدارى و از قریه دیزبن به رشت حمل تا بین بهائیان به فروش برساند و از این بابت ضررى متوجه نامبرده نگردد و یکى از بهائیان رشت اضافه نموده که واعظ یاد شده در بالاى منبر گفته است از طرف آقاى ضیائى که او نیز معمم است دستخطى دارد مبنى بر عدم خرید از بهائیان و این دستخط در ژاندارمرى موجود است.»[8]
در گزارش دیگر آمده است : «برابر اعلام شهربانى لنگرود خانم دکتر مهبخش شکایت نموده که در مورخه 16 / 4 / 52 جهت دریافت کپسول گاز به مغازه سید احمد امامى بلورفروش نماینده ارساگاز مراجعه و قصد خرید گاز را داشته که صاحب مغازه اظهار داشته گاز نداریم، در صورتیکه چندین سیلندر گاز در مغازه موجود بوده و وقتى خانم علت را جویا شده شاگرد مغازه گفته به ما دستور دادهاند به شما گاز نفروشیم و خانم دکتر نیز خود یک کپسول را برداشته و قصد خروج از مغازه را داشته ناچارا کپسول را حمل مىنماید در تعقیب شکایت خانم دکتر مزبور شهربانى سید احمد امامى را احضار و به ایشان تذکر مىدهند که گاز و اجناس دیگر مایحتاج عمومى است و باید بفروشند و صاحب مغازه نیز متعهد مىشود که خانم مذکور هر وقت جنسى خواست به وى فروخته خواهد شد و در تحقیقاتى که به عمل آمد صاحب مغازه به علت اینکه خانم دکتر، بهائى است و مجتهدین فتوا دادهاند خرید و فروش و هرگونه معامله با افراد بهائى حرام است.»
در اواخر سال 1353 ه ش شاه برخلاف حرفهاى گذشته که به نظامهاى تک حزبى حمله و وجود احزاب مختلف را دلیل وجود آزادى مىشمرد یکباره نظام تک حزبى را بهتر دانست و دستور داد حزبى واحد تأسیس شود و همه اعضاى دو حزب ایران نوین و مردم و بلکه همه مردم ایران در آن عضو شوند. حزب جدید را حزب رستاخیز ملت ایران نامید و اساس آن را سه رکن نظام شاهنشاهى، قانون اساسى و انقلاب شاه و ملت قرار داد. این معجون تازه که از ترکیب عناصر متضاد و ناهمگون شکل گرفته بود، به جاى کمک و ایجاد گشایش در حل مسائل جامعه به سهم خود از سویى مانع شناخت دردهاى ریشهدار جامعه و از سوى دیگر موجب ارائه راهحلهاى تشریفاتى و صورى براى از میان بردن آنها گردید.
شاه بىتفاوتها و مخالفان حزب را به تبعید از کشور و زندان تهدید کرد.[9] بیش از شش ماه از تشکیل حزب رستاخیز با آن همه سروصدا نگذشته بود که شاه در سخنرانى خود از معماى بىتفاوتى مردم سخن به میان آورد. شاه از بىتوجهى، ایرادگیرى و قدرناشناسىهاى مردم عصبانى شده و زبان به شکوه گشود.[10] و به جاى اینکه فشار دشواریها، کمى او را به واقعیت نزدیک کند همچنان بر موضع ناهنجار خود تأکید و اصرار مىورزید.[11] به دستور شاه در داخل حزب دو جناح حزبى به نامهاى جناح لیبرال سازنده و جناح ترقىخواه به وجود آمد. اما هیچکدام از این تدابیر سودى نمىبخشید سرانجام در سال 57 رژیم به ورشکستگى کامل سیاسى رسیده و انحلال آن صریحا توسط خود رژیم اعلام شد.
از اقدامات دیگر رژیم براى اسلامزدایى و محو اسلام از فرهنگ ایران جایگزینى فرهنگ شاهنشاهى به جاى فرهنگ اسلامى بود. هنگامیکه در سال 54 رژیم درصدد معارضه رسمى با پیامبر بزرگ اسلام برآمد و به محو مؤثرترین تجلى فرهنگ اسلامى مبادرت ورزید تصور شاه این بود که با خارج ساختن پایگاههاى معنوى اسلامى از اذهان بر همه قدرتهاى مقاوم مسلط شده و نهضتى با عنوان اسلامى پدیدار نخواهد شد او دقیقا از پیامهاى مؤثر امامخمینى در کوبیدن جشنهاى شاهنشاهى آگاهى یافته و مىدانست اتکاى اصلى در حمله به رژیم، اسلام است و اکنون با کمک رستاخیز فراگیر که 22 میلیون ! عضو دارد باید به قطع ریشه پرداخته به همین جهت در شهریور 54 در مجلس رستاخیزى نمایندگانى که عمیقا رستاخیزى بودند و سازمان امنیت از هر جهت صلاحیت آنها را تأیید کرده بود خواست تا فرهنگ ایرانى را از عوامل بیگانهاى که در این فرهنگ راه یافته نجات دهد و مقصودش این بود که برنامه اسلامزدایى را با قاطعیت شروع نمایند. کسانى که نطق شاه را تهیه کرده، درست همین مطلب را مىخواستند عنوان نمایند که مظاهر فرهنگ اسلامى ریشه بیگانه دارد و با روح فرهنگ شاهنشاهى ایران سازگار نیست باید کنار گذاشته شود البته شاه براى رسوخ فرهنگ غرب عیبى نمىبینند چون با سرعت کشور را به آن سمت مىکشاند و اساسا نوید دروازه تمدن بزرگ به معنى قبول همه ارزشهاى غربى است. نمایندگان مجلس رستاخیز که باید مطیع بىچون و چراى الهامات شاه مىبودند به همین ترتیب رفتار کردند و در پایان سال 54 با حمله به تاریخ هجرى اولین گام را علیه اسلام برداشتند مجلسین (سنا و شوراى ملى) در یک اجلاس مشترک تصویب کردند که مبدأ تاریخ به شاهنشاهى تغییر یابد و همه مردم و سازمانهاى ملى و دولتى باید تاریخ جدید را به کار برند همه چیز باید در نظام شاهنشاهى خلاصه مىشد و تاریخ هم باید چنین مبدائى داشته باشد و بنابراین سال دو هزار و پانصدمین آن منطبق با سال اول سلطنت شاه (1320 ش) مىشد و وقتى دو رقم آخر آن براى اختصار ذکر مىگردید در واقع اعلام چندمین سال سلطنت شاه بود.[12] تغییر تاریخ هجرى شمسى به شاهنشاهى، نقطه اوج اقدامات رژیم براى مبارزه با اسلام بود هیچ یک از اقدامات گذشته به اندازه این اقدام ماهیت ضد اسلام رژیم را براى توده مردم آشکار نکرده بود. این اقدام بیش از هرچیز رسوایى براى رژیم شاهنشاهى و شخص شاه به وجود آورد. با هیچ استدلالى قابل توجیه نبود، بزرگترین تبلیغى بود که رژیم علیه خود کرد و رسما اعلام نمود شاهنشاهى و اسلام نمىتواند نزدیک باشد. اگر گفته شود تغییر تاریخ یکى از سرفصلهاى مبارزه مردم و نقطه عطفى در سرنگونى طاغوت بود سخن گزافى گفته نشده است.
از رخدادهاى دیگر در سال 56، مرگ مشکوک دکتر على شریعتى، جامعهشناس، نویسنده و سخنور معروف در تاریخ 29 / 3 / 56 در لندن بود. دکتر على شریعتى مضمون بعضى از سخنرانیهایش را متناسب با رویدادهاى سیاسى جامعه مطرح مىساخت و از این جهت اعتراض علیه رژیم محسوب مىشد مثلاً سخنرانى خود را درباره شهادت زمانى ایراد کرد که عوامل رژیم وابسته به کشتار مبارزین دست زده بودند. بعد از تعطیلى حسینیه ارشاد دکتر على شریعتى متوارى گردید و پدرش را به زندان انداختند وى خود را معرفى کرد، 18 ماه در زندان مقاومت و شکنجه را تحمل و انواع اهانتها را از مأمورین ساواک دید کتابهاى او ممنوع و دارنده قابل مجازات بود و این خود گسترش و انتشار را بیشتر ساخت. پس از آزادى در اردیبهشت 56 به هجرت پرداخت و یک ماه بعد (29 / 3 / 56) در لندن به مرگ مشکوکى درگذشت.[13]
رحلت شریعتى در همه محافل داخل و خارج توطئهاى از جانب ساواک پنداشته و در دانشگاه تهران پس از نمازظهر تظاهرات بزرگى برگزار گردید که ادامه آن به بیرون از دانشگاه کشیده شد.[14] آثار شریعتى قبل از انقلاب به سرعت انتشار یافت و بخصوص پس از درگذشت او خواننده بسیار پیدا نمود. از رویدادهاى دیگرى که سرفصل تازه در تاریخ تحول و تکامل انقلاب اسلامى مردم ایران گردید شهادت آیتاللّه حاج آقا مصطفى خمینى بود. در آبان ماه سال 56 ناگهان خبر رسید که حاج آقا مصطفى فرزند ارشد امام خمینى در نجف به طرز مرموزى درگذشته است. حاج آقا مصطفى که 47 سال داشت از روحانیون دانشمند و پرهیزگار و مبارز و برجسته و از مدرسین گرانقدر حوزه علمیه نجف بود.
حجتالاسلام دعائى درباره رحلت حاج آقا مصطفى مىگوید : «ایشان را به بیمارستانى منتقل کردیم در بیمارستان پزشک کشیک پس از معاینات اولیه تشخیص داد ایشان از دنیا رفتهاند. با علایمى که روى پوست بدن وجود داشت مشخص بود که مرگ طبیعى نبوده است و ناشى از یک مسمومیت مىباشد.» خانم معصومه حائرى : «از طرف دولت بعث عراق از اعلام نظر پزشکان جلوگیرى شد و نگذاشتند پزشکان نظر خود را اعلام کنند چون صددرصد مسمومیت بود حتى پزشکان را تهدید کردند.»[15]
حجتالاسلام محتشمى مىگوید : «یکى از پزشکان بسیار مجرب ایرانى در اروپا بعد از معاینه معتقد بود که ایشان نه سکته قلبى کرده و نه سکته مغزى، چون سکته قلبى، یکسرى عوارض قبل از سکته دارد، فشارها و دردهاى شدید که باعث مىشود بیمار بلند شود و راه برود و خودش را به دیوار بزند و سروصدا کند و درجا نمىمیرد. در مورد سکته مغزى ممکن است انسان در جا از دنیا برود اما سکته مغزى باشد و انسان در حالیکه دارد مطالعه مىکند و سرش پایین است اتفاق بیفتد باعث خونریزى از دماغ و دهن مىشود. سکته مغزى نیست چون هیچگونه خونریزى صورت نگرفته، سکته قلبى نیست. براى اینکه درجا از دنیا رفته از طرفى روى پوست بدن حاج آقا مصطفى، در ناحیه سینه و پشت، لکههاى قرمز و بنفش ظاهر شده بود و پزشک تشخیص داد که ایشان مسموم شده و با مسمومیت خاصى از دنیا رفته. پزشک مذکور اظهار مىکرد که در غرب مواد سمى وجود دارد که در آب یا چاى یا قهوه مىریزند و به شکلى به خود فرد موردنظر مىدهند این سم هیچ اثر خاصى هم ندارد و آثارى در زندگى روزمره فرد پیدا نمىشود و تنها اثرى که دارد، بىاشتهایى به غذا و مواد خوراکى ایجاد مىکند و در مدت 2 تا 3 ماه رفته رفته این شخص تحلیل رفته یک مرتبه خاموش مىشود و از دنیا مىرود بدون اینکه بخواهند او را ترور کنند و جو درست شود و انعکاس نامطلوب داشته باشد دکتر پیشنهاد کرد که کالبد شکافى شود. حضرت امام خبردار شدند و به شدت منع کردند.[16]» خانم معصومه حائرى مىگوید: «امام فرمودند که عدهاى بىگناه دستگیر مىشوند و دستگیرى اینها دیگر براى ما آقامصطفى نمىشود.»[17]
امام خمینى (ره) در تاریخ 4 / 2 / 57 در مصاحبه با روزنامه لوموند، در پاسخ به این سئوال که: «فکر مىکنید فرزند شما به قتل رسیده است اگر چنین نیست چرا مرگ وى باعث انفجار و تظاهرات شده است؟» مىفرمایند: «من با قطع و یقین نمىتوانم بگویم چه اتفاقى افتاده است ولى مىدانم که وى شب قبل از درگذشتش صحیح و سالم بود و مطابق گزارشهایى که به من رسیده است اشخاص مشکوکى آن شب به خانه وى رفتهاند و فرداى آن شب فوت کرده است. چگونه؟ من نمىتوانم اظهارنظرى بکنم، نارضایتى مردم به این مناسبت ابراز شد به دنبال این جریان هر کشتارى که رژیم ترتیب داد تظاهرات تازهاى را به مناسبت چهلم کشتهشدگان موجب گردید. اما مطلب اصلى و اساسى پسر من نیست مسأله اساسى عصیان و قیام همه مردم بر ضد ستمگرانى است که بدانها ستم مىکنند.[18]» امام در تاریخ 10 / 10 / 56 به مناسبت شهادت فرزند خویش در سخنانى این حادثه را از الطاف خفیه الهى دانستند و دو قشر روحانى و دانشگاهى را براى مبارزه با طاغوت به وحدت دعوت کردند.
با رسیدن خبر شهادت آیتالله حاج سید مصطفى خمینى به ایران اولین مجلس فاتحهاى که براى ایشان در قم برگزار شد در مسجد اعظم بود که به جهت وجود جو رعب و وحشت، حتى اسمى از حاجآقا مصطفى و یا پدر ایشان برده نشده حتى اعلامیهاى که در آن اعلام مجلس فاتحه شده بود، نام ایشان با عبارت حاج سید مصطفى موسوى ذکر شده بود.[19]
در لاهیجان در تاریخ 8 / 8 / 56 مجلس ختم حاج مصطفى خمینى توسط زینالعابدین قربانى با همکارى شیخ شعبانعلى نخعى و در آستانه اشرفیه مورخه 10 / 8 / 56 با سخنرانى آیتالله ضیائى و در مسجد گلشن لنگرود در روز 12 / 8 / 56 و در مسجد بالامحله طارمسر لولمان کوچصفهان در تاریخ 13 / 8 / 56 برگزار گردید.[20]
و اما چند توضیح :
1ـ از مجموعه سندهاى ساواک که به هر نحوى به حرکت انقلابى مردم گیلان مربوط مىشد (در دوره تحت بررسى این سلسله از کتابها) بهرهبردارى شده است و تدوین گران، بناى حذف سندى نداشتهاند مگر در این موارد :
الف) سندهاى تکرارى
ب) بین اسناد دستنویس و تایپ شده که مشابه هم بودهاند، سندهاى تایپ شده انتخاب شده است. در مواردى که نسخه تایپ شده یافت نشده، از سند دستنویس استفاده شده است.
ج) بولتنهایى که دربرگیرنده خلاصهاى از گزارشهاى ارسالى از مراکز مختلف ساواک بودند به دلیل تکرارىبودن و درج اخبار خلاصه، حذف شدهاند. اما آن دسته از خبرهاى این بولتنها که سند مشروح آن یافت نشده است، به نقل از شماره جلد بایگانى آن، در پاورقىها مورد استناد قرار گرفته است.
د) در میان سندهایى که محتواى تکرارى داشتهاند، اولویت به سندى داده شده است که حجم بیشترى از جزئیات حادثه را در خود داشته است.
ه) سندهاى ناقص (جز در چند مورد اندک) که معمولاً شامل اسناد چند برگى بوده و صفحات پسین یا پیشین آن یافت نشده، مورد استفاده قرار نگرفتهاند. علت این امر حاکمیت بحران بر ساواک در واپسین ماههاى پیروزى انقلاب اسلامى بوده که فرصت طبقهبندى و بایگانى وجود نداشته است و یا در تسخیر دفاتر ساواک به نحوى از بین رفته است.
و) سندهایى که هیچ ارتباطى با نهضت اسلامى نداشتهاند، همچون تحلیل ساواک از کشورهاى منطقه، حوادث طبیعى و...
2 ـ در چینش سندها اولویت با وقوع حادثه بوده است. بنابراین قبل از این که تاریخ ارسال گزارش، تاریخ رسیدن خبر به منبع و... مدنظر باشد، زمان حادثهاى که سند درباره آن گزارش مىدهد، مورد نظر بوده است.
3 ـ حروف چینى سندها مطابق نگارش اصل آنها بوده و هیچ تغییرى در جملهنویسى آنها داده نشده است. فقط در مواردى که کلمه، تعبیر، تاریخ و یا مضمون سندى اشتباه بوده، در پاورقى (با توضیح) یا در متن سندها (بین دو قلاب) تذکر داده شده است.
4 ـ تاریخ به کار رفته در سندها، تاریخ شاهنشاهى است و بیش از همه از تاریخ 2536 که مطابق 1356 شمسى است استفاده شده است. عدد 36 در تاریخ این اسناد حاکى از سال 56 است که تغییر داده نشده است.
5 ـ همچنانکه در کتاب پیشین ملاحظه کردید، پاورقىهاى این مجموعه یا با عدد آمده است و یا با ستاره. پاورقیهاى شمارهدار توضیح برخى از اعلام یا موضوعات متن سند است، اما پاورقىهاى ستارهدار به مهمترین موضوع آن روز (مطابق با تاریخ سند) اشاره مىشود. این پاورقیها بعضا با متن سند مرتبط هستند و در مواقعى دیگر ارتباط مستقیمى با سند ندارند. با این حال به دلیل واقع شدن خواننده در ظرف زمان و آگاهى از رویدادهاى دیگرى که موقعیت رژیم شاه و یا نهضت اسلامى را بهتر نمایان مىکند، یاد شدهاند.
6 ـ دستورالعمل ساواک این بود که انعکاس تعابیر ضد شاه در گزارشهایى که منابع و جاسوسان این دستگاه امنیتى مىنوشتند، با کد نگاشته شود. این کدها براى محمدرضا پهلوى، کلمه «منصور» و عدد «66» بود. بنابراین تعابیر «مرگ بر 66» و یا «نابود باد حکومت منصور» که در سندها دیده مىشوند همان «مرگ بر شاه» و «نابود باد حکومت شاه» است.
7 ـ در بیشتر گزارشهاى ساواک، نظرهایى داده شده که از نظردهنده با کلمات رمز یاد شده است. این کلمات رمز معمولاً اسامى روزهاى هفته است و منظور از آنها این است :
نظریه شنبه : نظریه منبع نفوذى ساواک (گزارشگر) است که از طریق مشاهده مستقیم یا از راههاى دیگر ارائه شده است.
نظریه یکشنبه : نظریه رهبر عملیات است که پس از گزارش منبع نفوذى آن را تأیید یا تحلیل مىکند.
نظریه دوشنبه : نظریه رئیس دایره عملیات است.
نظریه سه شنبه : نظریه امنیت داخلى است.
نظریه چهارشنبه : نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه است.
8 ـ از حروفچینى سربرگ سندها خوددارى و صرفا به درج نوع سند (برگ خبر، گزارش خبر، تلفنگرام و...) و موضوع آن اکتفا شده است. همچنین نوع طبقهبندى سندها (محرمانه، خیلى محرمانه و سرى) نیز نیامده است. علت این امر آمدن اصل اسناد در صفحات مورد نظر بوده است، به طورى که علاقمندان مىتوانند با مراجعه به خود سربرگ سندها اطلاعات مورد نیاز را دریافت کنند. در سربرگ سندها برخى علائم با رمز آمده است. از جمله آنها مبدأ خبر است که منظور از آن رمزها این است :
1 ه (ساواک گیلان)، 2 ه (ساواک مازندران)، 3 ه (ساواک آذربایجان شرقى)، 4 ه (ساواک آذربایجان غربى)، 5 ه (ساواک کرمانشاه)، 6 ه (ساواک خوزستان)، 7 ه (ساواک فارس)، 8 ه (ساواک کرمان)، 9 ه (ساواک خراسان)، 10 ه (ساواک اصفهان)، 11 ه (ساواک سیستان و بلوچستان)، 12 ه (ساواک کردستان)، 13 ه (ساواک همدان)، 14 ه (ساواک سمنان)، 15 ه (ساواک لرستان)، 16 ه (ساواک بوشهر)، 17 ه (ساواک هرمزگان)، 18 ه (ساواک کهگیلویه و بویر احمد)، 19 ه (ساواک چهار محال بختیارى)، 20 ه (ساواک تهران)، 21 ه (ساواک قم)، 22 ه (ساواک اراک)، 23 ه (ساواک قزوین) 24 ه (ساواک ایلام)،25 ه (ساواک زنجان)، 26 ه (ساواک یزد) بودهاند.
همچنین مقصد خبر نیز با علائم رمز عنوان شده است که قریب به اتفاق آنها مربوط به ادارات تابعه اداره کل سوم (امنیت داخلى) ساواک بوده است.
اداره کل سوم از هفت بخش تشکیل مىشد که عبارتند از : 1ـ مدیریت اداره کل سوم 2ـ اداره یکم عملیات و بررسى 3ـ اداره دوم عملیات و بررسى 4ـ اداره سوم کل سوم 5 ـ اداره چهارم کل سوم 6ـ اداره پنجم کل سوم 7ـ اداره ششم کل سوم.
اجزا اداره یکم عملیات و بررسى شامل :
310 (دفتر اداره یکم عملیات و بررسى)، 311 (بخش احزاب و دستجات کمونیستى)، 312 (بخش احزاب و دستجات سیاسى و مذهبى افراطى)، 313 (بخش هدفهاى تازه و فعالیتهاى مربوط به عربزبانان ناراحت و بلوچهاى حاد ایرانى)، 314 (اکراد) و 315 (فعالیتهاى خارجى) بوده است.
اجزاء اداره دوم عملیات و بررسى شامل :
320 (دفتر اداره دوم عملیات و بررسى)، 321 (بخش دانشگاه تهران)، 322 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى تهران)، 323 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى استانها و شهرستانها) و 324 (بخش آموزش و پرورش و مدارس در تهران و استانها و شهرستانها) بودهاست.
اجزاء اداره سوم کل سوم شامل :
330 (دفتر اداره سوم کل سوم)، 331 (بخش ممالک اسکاندیناوى و اروپاى شرقى)، 332 (بخش کشورهاى اروپاى غربى)، 333 (بخش آمریکا و کانادا و آمریکاى جنوبى و مرکزى) و 334 (بخش خاورمیانه و کشورهاى غربى و ممالک قاره آسیا و آفریقا) بوده است.
اجزاء اداره چهارم کل سوم شامل :
340 (دفتر اداره چهارم کل سوم)، 341 (بخش احزاب و دستجات راست، انجمنها و اتحادیههاى دولتى و خصوصى)، 342 (بخش وزارتخانهها و ادارات و سازمانهاى دولتى)، 343 (بخش کارگرى)، 344 (بخش اصناف و بازرگانان)، 345 (بخش کشاورزى و امور زراعى)، 346 (بخش عشایر و قاچاق اسلحه و مهمات و کالا)، 347 (بخش جراید و سینما و تلویزیون)، 348 (بخش نارضایتىهاى عمومى) و 349 (بخش روابط عمومى) بوده است.
اجزاء اداره پنجم کل سوم شامل :
350 (دفتر اداره پنجم کل سوم)، 351 (بخش دکترین و آموزش و سازمان و وظایف رهبران عملیات امنیت داخلى)، 352 (بخش سانسور و کنترل مکاتبات) و 353 (بخش منابع و مأموران و گروههاى تعقیب و مراقبت) بوده است.
اجزاء اداره ششم کل سوم شامل :
360 (دفتر اداره ششم کل سوم)، 361 (بخش فیش)، 362 (بخش بایگانى) و 363 (بخش بررسى و تجزیه) بوده است.
9 ـ کتاب حاضر مقطع زمانى 1 / 1 / 51 تا 13 / 8 / 56 را در برگرفته است و کتاب سوم از این مجموعه شامل سندهاى ساواک از نیمه دوم آبان 56 تا بهمن 1357 یعنى پیروزى انقلاب اسلامى مىباشد که امیدواریم با پایان تدوین آن به دست چاپ سپرده شود.
مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات امیدوار است با ورود این حجم از اطلاعات به حوزه تاریخ معاصر ایران، راه پژوهشهاى تازه درباره انقلاب اسلامى هموارتر گردد.
پینوشتها:
[1]ـ تاریخ سیاسى معاصر ایران، مدنى، ج 2، ص 121
[2]ـ همان، ص 138
[3]ـ سند مذکور در همین جلد کتاب موجود مىباشد.
[4]ـ تاریخ سیاسى معاصر، ج 2، صص 199- 198
[5]ـ هفتهنامه کاخ جوانان، ش 36، 29 مهرماه 1348
[6]ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 1، ص 376
[7]ـ 7000 روز، کرباسچى، ج 1، صص 553 ـ 552 ـ اسناد انقلاباسلامى، ج 1، صص 356- 355
[8]ـ سند در کتاب موجود است.
[9]- روزنامه کیهان، 12 اسفند 53
[10]- همان، 9 شهریور 54
[11]- همان، 11 اسفند 56
[12]- تاریخ سیاسى معاصر ایران، مدنى، ج 2، صص 234 ـ 233
[13]- تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 2، ص 196
[14]- زندگینامه امام خمینى از آغاز تا هجرت به پاریس ، محمد حسن رجبى ، ص 362
[15]- روزنامه اطلاعات، ش 15478، ص 12
[16]- خاطرات حجتالاسلام محتشمى، دفتر انقلاب اسلامى، حوزه هنرى، 1373، نوار ش 75
[17]- کوثر، ج 1، ص 293
[18]- صحیفه نور، ج1، صص 5، 2
[19]- 7000 روز، کرباسچى، ج 2، ص 742
[20]- گزارش ساواک