آیتالله سیدحسن روئین معروف به موسوی شالی در سال 1296 شمسی در منطقه شال از توابع شهرستان بوئینزهرا قزوین دیده به جهان گشود.[1] در اظهارات ایشان در ساواک، محل صدور شناسنامه، کربلا قید شده است:
«برابر اظهار نامبرده بالا شماره شناسنامه مشارالیه 11896 صادره از کربلا و متولد 1296 میباشد. مقرر فرمایید در بیوگرافی وی درج نمایند.»[2]
نسب ایشان به حضرت امام موسیبن جعفر(ع) میرسد.[3] پدر ایشان میرزامحمد اگرچه تحصیلات حوزوی نداشتند، اما به دلیل علاقه به معارف دینی و اهل بیت(ع) به تدریج به روضه خوانی معروف در منطقه تبدیل شدند که مورد اعتماد مردم منطقه بود و در مواجههای با رضاخان به دفاع از روحانیت و لباس آن پرداخت:
«مرحوم پدرم در بازگشت از مشهد مقدس در تهران در حالیکه از اتومبیل پیاده میشوند، با رضاخان مواجه میگردند و به دلیل اینکه عبا، قبا و عمامه جدیدی خریده و به تن کرده بودند، مورد توجه رضاخان قرار میگیرند. رضاخان در حالی که در خودروی خود نشسته بود، سر از پنجره اتومبیل خود بیرون میآورد و میگوید: سید! این لباسها چیه که پوشیدی؟ برو لباس بپوش؛ (به این منظور که لباس روحانیت را درآور). مرحوم پدر به او میگوید: این لباس، بهترین لباس است که پوشیدهام. حال اگر شما میخواهی عمامه از سرم برداری، عمامه تنها نمیدهم، عمامه با سر میدهم.....»[4]
آیتالله شالی به دلیل پرورش در یک خانواده متدین از همان کودکی به تحصیل علوم دینی علاقهمند شده و پس از تحصیل مقدمات اولیه در مکتبخانههای منطقه، نزد عالمانی چون آیتالله عبدالله عالمی، محمدباقر عالمی، سیدرضا موسوی و همچنین پدرش فراگیری تعلیمات دینی را آغاز کرد.[5] سپس در سال 1310ش به همراه پدر عازم عتبات عالیات و حوزه علمیه نجف اشرف گردید.[6]
از اساتید ایشان در نجف میتوان به آیتالله میرزا محمود مرعشی(مقدمات علوم حوزوی)، آیتالله سیدجمال گلپایگانی، آیتالله شیخ علی زاهد قمی، آیتالله مرتضی طالقانی، آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی، آیتالله سیدعلی قاضی طباطبایی(تفسیر و اخلاق)، آیتالله سیدابوالقاسم خویی(فقه و اصول)، آیتالله سیدحسین طباطبایی قمی، آیتالله مستنبط(فقه و اصول)، آیتالله محمدحسین غروی اصفهانی و آیتالله میرزامحمدباقر زنجانی(رسائل و مکاسب) اشاره کرد. همچنین ایشان بهرههای اخلاقی و عرفانی و مجالست با حضرات آقایان شیخ عباس قمی و علامه امینی داشته است. ایشان در خاطراتش در این زمینه میگویند:
«من ابتدایی بودم که به نجف رفتم. پس از اقامت در مدرسه قزوینی ها تحصیل را آغاز کردم. از جامع المقدمات شروع کردم . اول استاد من آقای شیخ حسین تهرانی داماد شیخ آقا بزرگ تهرانی بود. بعدش آقای سیدمحمود مرعشی جد مادری مرحوم کلانتری صاحب شرح لمعه الدمشقیه. ایشان شبها مساله میگفت من هم که اهل احتیاط بودم، ایشان هم فتوای آقایان را نقل میکرد عروه میخواند...»[7]
آیتالله شالی در نجف تحصیلات حوزوی خود را ادامه داد و در امور سیاسی نیز مشارکت میکرد. مخالفت با دفن رضاخان در نجف اشرف و مراوده با شهید حجتالاسلام سید مجتبی نواب صفوی از جمله این موارد بوده است. وی سرانجام پس از سالهای طولانی اقامت در نجف، در سال 1334ﻫ ش به ایران بازگشت. کسب فیض از محضر علمای نجف از ایشان چهرهای عالم و پرهیزکار ساخته بود که به سرعت مورد اقبال مردم منطقه قرار گرفت. وی که قصد اقامت دائم در شال را نداشت و به دنبال بازگشت به نجف بود با اصرار مردم رحل اقامت در آنجا انداخت و به تبلیغ و انجام امور دینی مشغول گردید. ورود به حوزه علمیه قزوین در اوایل دهه 40 و استقرار در مدرسه صالحیه باعث شد بسیاری از جوانان جذب علوم دینی شده و مدارس منطقه رونق بیشتری پیدا کنند.[8]
از مهمترین وقایع این دوره زلزله شدید بوئینزهرا در شهریور 1341 است. این زلزله که باعث تخریب 91 روستا و مرگ بیش از 12 هزار نفر شده بود، در نبود امکانات داخلی و خلأ حضور مؤثر دولت، فرصتی را در اختیار برخی جریانهای خارجی قرار داد که از این فرصت برای تبلیغ مسیحیت استفاده کنند؛ بازسازی روستای عصمتآباد توسط کلیسای پروتستان آمریکایی نمونهای از جمله این موارد بود.[9] هیأت کلیسایی پس از استقرار در منطقه و انجام برخی کارهای ساختمانی، از طریق شخصی به نام گیاهی که نماینده کلیسای پروتستان در روستا بود، اقدام به تبلیغ مسیحیت کرده و صد جلد انجیل را در مدرسه پخش کردند. حضور کلیساییها در منطقه محدود به تبلیغ نبود، آنها با برگزاری برخی برنامههایی فرهنگی معارض با شرایط مذهبی ایران، به شدت اهالی منطقه را ناراحت و ناراضی کرده بودند. آیتالله علی اسلامی در این خصوص میگوید:
«بعد از احداث ساختمان در وسط عصمتآباد یک استخر درست کردند. تابستان هم بوده. این زن و مرد وسط روز و گرما به صورت مختلط وارد این استخر میشدند و روستایی ها این ها را میدیدند.»[10]
آیتالله شالی پس از اطلاع از این ماجرا که از طریق شهید حجتالاسلام نصرتالله انصاری صورت گرفته بود،در اقدامی حساب شده به مدت ده شب پیش از اربعین در عصمتآباد منبر رفته و به تبیین موضوع برای مردم پرداخت. ایشان در روز اربعین در عصمتآباد منبر رفته و اهالی 15 روستای اطراف عصمتآباد نیز در مراسم شرکت کردند. این موضوع باعث وحشت نماینده کلیسا شده و در نتیجه شبانه از روستا فرار نمودند.[11]
حمایت از نهضت امام خمینی
آیتالله شالی با آغاز نهضت حضرت امام درسال 1341 که در جریان مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی شروع شده بود، به ایشان پیوست و در طول دهه 40 و 50 همواره از حامیان حضرت امام (ره) در منطقه بود. در جریان اعتراض به این لایحه، آیتالله شالی در کنار سایر علمای استان در تاریخ 8 آبان 1341 اعلامیهای صادر و در آن خواستار لغو تصویبنامههای مخالف دین مبین اسلام گردید.[12] اگر چه در اسناد ساواک فعالیتهای ایشان در سالهای 1341 و 1342 به دلیل عدم اشراف ساواک بر همه مخالفین ثبت نشده، اما در خاطرات ایشان اشارات روشنی به این همراهی وجود دارد. وی در ماجرای رفراندوم ساختگی شاه در 6 بهمن 1341 به همراه سایر علمای استان در اعتراض به این اقدامات رژیم از برپایی و اقامه نماز خودداری کردند.[13] ایشان درباره وقایع سال 1342و نقش خود در همراهی با امام گفته است:
«در سالی که امام خمینی(ره) قیام کردند، من هم علیه رژیم ده شب در مسجد النبی منبر رفتم، شب نهم آمدند منزل مرا دستگیر کنند، زیر کرسی نشسته بودم، از خدا خواستم که آن شب دستگیر نشوم تا ده شب تکمیل شود، بعد دستگیر شوم؛ که ریختند در خانه و از خانواده سؤال کردند من کجا هستم؟ میگفتند: عبا، عمامه، کفش و لباسهایش اینجاست، کجا پنهان شده است؟ و ... خانواده گفتند بگردید پیدایش کنید؛ حمام و دستشویی و اتاقها را گشتند، ولی مرا پیدا نکردند!»[14]
مرحوم شالی در برگزاری مجالس مربوط به فاجعه حمله به مدرسه فیضیه از پیشگامانِ منطقه بود و درچهلم این حادثه دلخراش در مسجد شهر شال مراسمی را برگزار کرد.[15] در جریان قیام خونین 15 خرداد نیز آیتالله شالی با برگزاری نشستهایی با علمای شهر قزوین از جمله آیتالله سیدابوالحسن رفیعی قزوینی و خودداری از اقامه نماز در مساجد اعتراض خود را نسبت به اقدامات رژیم نشان میداد.[16]
مخالفت با تبعید حضرت امام خمینی(ره)
رژیم پهلوی که در جریان 15 خرداد قدرت روحانیت و مذهب را احساس کرده و تا آستانه فروپاشی پیش رفته بود از سال 1343 و پس از تبعید امام که در اعتراض به کاپیتولاسیون صورت گرفته بود، تمام تلاش خود را برای محو یاد و نام و اندیشههای امام به کار میبرد. به همین دلیل نظارت و کنترل طرفداران امام و ایجاد فشار و محدودیت برای آنها در اولویتهای امنیتی رژیم قرار گرفت. در اسناد ساواک آمده است که آیتالله شالی از معترضین به تبعید حضرت امام بوده است:
«خبر واصله حاکی است که آقای سیدحسن موسوی معروف به سید شالی در لیله 15 / 8 / 43 در مسجد شاه به منبر رفته و بعضی اظهارات تند بر علیه مصالح و به نفع آقای خمینی اظهار نموده است از جمله گفته است (آقای خمینی چه کرده بود که او را تبعید نمودهاند آنها میخواستند کارهایی زیر پرده انجام دهند منتهی آقا برملاء کرد.) در پایان اظهارات خود نفرین به دستگاه و کسانی که ایشان را تبعید کردند نمودند.»[17]
از آنجایی که سیاست رژیم حذف امام از سپهر سیاسی کشور بود، لذا اظهاراتی از این دست نمیتوانست بدون تبعات باشد. به همین دلیل آیتالله شالی بلافاصله پس از این اظهارت در تاریخ 17 / 8 / 1343بازداشت و مورد بازجویی قرار گرفت.
«نامبرده بالا به موجب قرار 1871 / ب ـ 2ـ 17 / 8 / 43 بازپرسی 2 دادگاه عادی قزوین بازداشت و به موجب نامه 1941ب ـ 2 25 / 8 / 43 با سپردن مبلغ یکصد هزار ریال وجهالکفاله از زندان شهربانی قزوین آزاد گردیده است و پرونده مشارالیه در دادگاه عادی 2ـ قزوین تحت اقدام و رسیدگی میباشد.»[18]
براساس اسناد موجود، وی در مقابل اقدام مأمورین شهربانی برای بازداشت ایشان مقاومت کرده و از همراهی با آنها خودداری نموده است. در بازجویی از ایشان به این موضوع اشاره شده است:
«س ـ چرا وقتی که مأمورین به شما ابلاغ نمودند که خودتان را به شهربانی معرفی نمایید از معرفی خود امتناع نمودید؟ بنده امتناع نکردم و از مأمور خواهش کردم که میترسم تشنج ایجاد شود آقایان مأمور بیایند منزلم و هر چه میخواهند سؤال نمایند و شب را به منزلم رفتم صبح در ساعت 9 مجدداً مأمور شهربانی آمد منزل بنده و بنده را به شهربانی به وسیله تاکسی برد.»
در سند زیر دلایل بازداشت آیتالله شالی به شرح زیر گزارش شده است:
برابر اعلام شهربانی قزوین نامبرده بالا مدرس علوم دینی اهل قریه شال رامند قزوین ساکن فعلی قزوین بخش 2 خیابان مولوی منزل استیجاری آقای میرزا نصراله شهیدی در روز 15 / 8 / 43 بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد طاق آقای حاج میرزا رحیم سامت به منبر رفته ضمن سخنرانی مذهبی اظهار نموده: مسلمانی دیگر تمامی شد مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند آقای آیتاله خمینی چه گناه کرده بود؟ چه تقصیری داشت که او را از خانه بیرون بردند؟ آقایان اینها مخالف دین هستند در خاتمه صحبت گفته است، خدایا اینها را نابود کن. خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم مرجع تقلید ما را بردند کار ما باید چه بشود؟ خدایا هر چه زودتر صاحبالزمان ما را برسان که ما را از دست این ظالمان نجات دهد. هنگامی که وسیله مأمورین به وی تکلیف میگردد تا به شهربانی برود از رفتن امتناع نموده که در نتیجه با اخذ نمایندگی از دادستان به منزل وی رفته و مشارالیه را به شهربانی احضار ضمن بازجویی معموله به این ساواک دلالت مینمایند. پس از بازجویی که مجدداً از وی به عمل آمده به کلی منکر اظهارات خود گردیده است.چون نامبرده قصد داشته با ایجاد اختلال و تحریک و تمرد در مقابل مأمورین موجبات ناامنی را فراهم و اقدام بر ضد امنیت منطقه نماید و از طرفی چندی قبل نیز مشارالیه در بلوک خرقان تحریکاتی نموده و حتی در قریه رودک مردم را تبلیغ مینموده که دختران خود را به مدارس نفرستند لذا نامبرده همراه پرونده متشکله جهت صدور قرار مقتضی به دادستانی تیپ 1 پهلوی معرفی گردید سرانجام کار مشارالیه متعاقباً به استحضار خواهد رسید.»[19]
در بازجویی صورت گرفته، آیتالله شالی شجاعانه از مواضع خود در برابر بازجو دفاع کرده و اتهامات وارده را صحیح ندانسته است:
«برابر گزارشهای واصله از مأمورین شما در لیله 16 / 8 / 43 در مسجد شاه به منبر رفتهاید و ضمن سخنرانی مذهبی اظهار داشته مسلمانی دیگر تمامی شد مرجع تقلید ما را از خانه بیرون کشیدند و بردند آقای آیتاله خمینی چه گناه کرده بود و چه تقصیری داشت که او را از خانه بیرون بردند آقایان اینها مخالف دین هستند و پس از این اضافه نموداید خدایا اینها را نابودکن خدایا چه خاکی به سرمان بریزیم که مرجع تقلید ما را بردهاند خدایا صاحبالزمان ما را هر چه زودتر برسان که ما را از دست این ظالمها نجات بدهد.
[جواب:] آن جملاتی که سؤال شد به آن منظور من نگفتهام و اظهاراتی که در لیله 16 / 8 / 43 روی منبر در مسجد شاه نمودهام خصوصیات آن نظرم نیست ولی همیشه دعا میکنم که خدایا همه مسلمانها را از دست ظالم نجات دهد. منظورم مخصوص به اشخاصی میباشد که مسلمانها را اذیت میکند هر که میخواهد باشد و همیشه روی منبر این اظهارات را مینمایم.»[20]
آیتالله شالی در خاطراتش در این مورد گفته است:
«در حمایت از امام خمینی(ره) به منبر رفتم و گفتم: ای مردم، چرا آرام نشستهاید؟ چرا سکوت کردهاید؟ شاه دارد کشور شما را میفروشد. چرا مرجع ما نتواند و نباید یک فرد عادی را امر به معروف کند؟! امام میگوید: تو شاهی، خوب باش، وطنت را نفروش، وطنفروش نشو ... . که همین باعث شد ساواک مرا بازداشت کند. در آنجا از من تعهد گرفتند که دیگر منبر نروم، لذا نوشتم منبر نمیروم. به همین دلیل تا شاه بود، منبر نرفتم و بر صندلی نشستم و سخنرانی کردم، میآمدند و میگفتند: تو قول دادی منبر نروی. میگفتم ای مردم، آیا این منبر است یا صندلی؟...!»[21]
پس از بازداشت آیتالله شالی تعداد زیادی از اهالی شال به طرفداری از ایشان در تلگرافخانه منطقه تحصن کرده و خواستار آزادی ایشان شدند. ساواک که به شدت به دنبال برخورد با طرفداران امام و نیروهای مذهبی در منطقه بود، پس از حمایت مردم از آیتالله شالی دستور داد کسانی را که به ظن رژیم علیه امنیت منطقه اخلالگری میکردهاند، بازداشت کنند.[22] آیتالله شالی که پروندهاش به دادگاه نظامی ارسال شده بود،[23] در تاریخ 25 / 8 / 1343 با سپردن مبلغ یکصد هزار ریال وجهالکفاله از زندان آزاد گردید.[24] بر اساس اسناد آیتالله شالی پس از آزادی در مجالس و محافل خصوصی و عمومی همچنان علیه رژیم موضعگیری و از حضرت امام حمایت میکرده است. همین مساله باعث بازداشت مجدد ایشان در 7 اسفند 1343 به همراه آقای سیدمهدی زرآبادی از بانیان مجالس مذهبی در استان قزوین شد. شهربانی قزوین در گزارش ارسالی برای ساواک استان در مورد دلایل بازداشت مجدد آیتالله شالی و چگونگی آن مینویسد:
«روز 7 / 11 / 43 مأمور ویژه شماره 76 دایره اطلاعات گزارش داد که لیله گذشته (7 / 11 / 43) عدهای به نام هیئت جوانان به عنوان قرائت قرآن مجید در منزل آقای سیدمهدی زرآبادی پیشنماز واقع در بخش 1 خیابان سعدی اجتماع ساعت 20 قرائت قرآن شروع و آقای سیدحسن معروف به (شالی) واعظ تفسیر قرآن کرده ساعت 5 / 23 چراغها را خاموش نموده و آقای شالی به خواندن دعا مشغول ضمن دعا اظهار داشت که این آقای خمینی گناهش چه بودکه او را تبعید نمودند ... خدایا پرچمدار ما را به زودی برسان تا ما تقاص خود را از اینها بگیریم. مگر آیتاله خمینی گناهش چه بود مدتی در اینجا زندانی و از اینجا به جای دیگر تبعید کردند آنهایی که قلم بد و زبان بد دارند به حرمت دوازده امام نیست و نابود بگردان. لذا برای احضار سیدحسن موسوی که سوابق آن طی شماره 5977 / 5 ـ 16 / 8 / 43 به آن ساواک اعلام شده با اخذ نمایندگی از دادسرای قزوین به منزلش واقع در بخش 2 خیابان مولوی منزل حاجی میرزا نصراله شهیدی رفته مشارالیه درمنزل نبوده که در این مورد صورت مجلس تنظیم گردیده است. مأمور جهت احضار آقای سید مهدی زرآبادی صاحب منزل مزبور اعزام،آقای سیدعلی زرآبادی فرزند سید مهدی 32 ساله که خود را بانی مجلس معرفی نمود به شهربانی دلالت و از وی بازجویی گردیده.[وی] اظهار میدارد قرائت قرآن هیئت جوانان در شب 23 ماه مبارک رمضان (6 / 11 / 43) درمنزل ما بود و آقای شیخ محمدعلی نام مسئول قرائت قرآن را گوش میکند و یک نفر سید معمم که [نام آن را ]آقای شالی میگوید در منزل ما شرکت داشت و بعد از قرائت قرآن دعا میکرد و میگفت خدایا صاحب زمان ما را برسان. ولی نسبت به اظهارات دیگر آقای شالی مدعی است چون بچهام را بردم به مادرش بدهم چیزی از صحبتهای او درک نکرده و در خاطر ندارم.[25] چون اطلاع رسید که آقای حاج سیدحسن موسوی در مسجد سلطانی طاق آقای شیخ رحیم سامت به منبر میرود لذا مجدداً مأمورین دایره مربوط به لباس سویل جهت احضار وی به مسجد سلطانی رفته ساعت 30: 15 روز جاری (7 / 11 / 43) به شهربانی دلالت و در بازجویی معموله اظهار میدارد که شب 23 ماه رمضان افطار مهمان آقای سید مهدی زرآبادی بودم چون برف به شدت میبارید و کفش پایم نعلین بود در آنجا ماندم بعد در مجلس قرائت قرآن منزل آنها شرکت و چند آیه از قرآن مجید معنی کردم چون شب قدر بود معمولاً در این شبها چراغها را خاموش میکنند لذا احیاء گرفته چراغها را خاموش کردیم و دعا به حال مسلمانها و رفع گرفتاری آنها از قحطی و ناراحتی دیگر کرده و دعا کردیم که فرج صاحب زمان که آرزوی همه شیعیان است بیاید ما مسلمین را از این گرفتاریها خلاص کند و ما زیر پرچم او باشیم و منکر مفاد گزارش مأمور شده مدعی است که من در دعا همه آیات را که آقای آیتاله خمینی را هم در عداد آنها است دعا میکنم و نظری به کسی نداشته و ندارم و اضافه نمود که منظورم مأمورین شیطان بوده که جهت مأمور توهم شده است و عزیز مصر هم مقصودم امام زمان میباشد.[26]
مضافاً به استحضار میرساند در تاریخ 27 / 10 / 43 و 1 / 11 / 43 آقای محمدعلی موحدیان فرزند علی اکبر شاگرد خرازی محصل علوم دینی (مسئول و سرپرست هیئت مزبور) کتباً به شهربانی اطلاع داده که طبق سنوات قبل مجلس قرائت قرآن به طور سیار هر شب در منزل یکی از اولیای اطفال و افراد انجمن قرائت قرآن در ماه رمضان منعقد و آقای شیخ سیفاله نورانی پس از قرائت موعظه خواهد نمود که تعهدات لازم نیز از آنها اخذ گردیده است بدین منظور یک نفر مأمور ویژه در تمام مجالس آنها گمارده شده و انجام وظیفه مینماید که شب 7 / 11 / 43 جریان ماوقع فوق را گزارش نموده و مورد تایید است. اینک پرونده امر که حاوی 10 برگ است ضمن اعزام و معرفی آقایان سیدعلی زرآبادی و حاج سیدحسن موسوی شالی جهت اقدام قانونی به آن ساواک تسلیم و تقاضای تعقیب شدید نامبردگان را خواستار است.»[27]
پس از بازجوییهای صورت گرفته و عدم پذیرش اتهامات از سوی آیتالله شالی و آقای زرآبادی پرونده آنها تحت عنوان «برهم زدن امنیت منطقه و مشوب کردن اذهان عمومی» به دادستانی لشگر 1 گارد قزوین ارسال گردید.[28] آیتالله شالی در تاریخ 24 / 11 / 43 با اخذ کفیل از زندان مرخص شد.[29] وی در سال 1344 از جمله افرادی بود که ساواک آنها را جزو افرادی میدانست که در پوشش فعالیت مذهبی به طرفداری و حمایت از امام مشغول بودهاند.[30] در سال 1345 اداره دادرسی نیروهای مسلح شاهنشاهی آیتالله شالی را به اتهام «ایجاد بینظمی و ایراد نطق و خطابه بر علیه امنیت داخلی کشور» متهم کرده و دادگاه تجدید نظر در تاریخ 31 / 2 / 1345 با محکومیت وی به دو ماه حبس تادیبی قابل ابتیاع از قرار روزی 50 ریال با احتساب بازداشت قبلی (از 7 / 11 / 43 الی 24 / 11 / 43) موافقت نمود.[31] در سال 1346 نام وی در میان افراد ممنوعالخروج از کشور دیده میشود.[32] در سال 1354 نیز مجدداً درخواست ممنوعیت خروج وی از کشور به دلیل احتمال ارتباط با امام خمینی مطرح گردید. در سندی با موضوع «روحانیون ممنوعالخروج» آمده است:
«در قزوین اغلب روحانیون از طرفداران خمینی بوده و در میان افراد متعصب مذهبی مخصوصاً بازاریها بهعنوان اینکه نمایندگی و مراوده نزدیک با خمینی دارند از این راه موفقیت ویژهای برای خود کسب نمودهاند که از بین آنها:
1ـ شیخ میرزا رحیم سامت. مدرس علوم دینی و عامل جمعآوری وجوه شرعی سهم امام.
2ـ شیخ هادی باریک بین. امام جماعت و مدرس علوم دینی.
بیش از همه موفقترند و مسلماً چنانچه مسافرتی به خارج نمایند و احیاناً تماس مستقیمی هم با خمینی بگیرند موفقتر به کشور مراجعت میکنند.
3ـ سید حسن رویین. معروف به موسوی و شالی. مدرس علوم دینی فردی است ناراحت و با سابقه که اغلب با اظهارات خود موجب اخلال نظم در اجتماع شده است با اینکه معتقدات وی چندان مورد تایید نبوده ولی مسلماً چنانچه مسافرتی به خارج از کشور بنماید نظیر دو نفر نامبرده بالا در مراجعت با امتیاز بیشتری بین مردم خودنمایی میکند.
4ـ سید نورالدین شهرت آصفآگاه فرزند سیدعلی معروف به سیدنوری اشکوری پیشنماز و مدرس علوم دینی در قزوین و از معاودین عراقی که در اثر محدودیتهایی از ناحیه رژیم بعثی عراق نسبت به فعالیتهای وی در عراق معمول میشده به ایران مراجعت نموده است. فردی است با افکار حاد و نامطمئن که به همین مناسبت از تشکیل هرگونه جلسه و یا سخنرانی از جانب وی جلوگیری شد و تصور میرود چنانچه مسافرتش به خارج کشور عادی و آزاد باشد مورد سوء استفادهاش قرار گیرد. با عرض این مراتب در حال حاضر به غیر از 4 نفر نامبرده بالا شخص دیگری که موقعیتش در این زمینه قابل ملاحظه باشد در قزوین به نظر نمیرسد.»[33]
در سال 1349 نیز اداره کل سوم ، از ساواک قزوین خواست که:
«علیه سیدحسن شالی دلایل و مدارک مستند و غیر قابل انکار تهیه و نتیجه را به این اداره کل منعکس نمایند.»[34]
عدم شرکت در جشن ها و مراسم دولتی
از مواردی که مرزبندی میان مخالفین و طرفداران رژیم را مشخص میکرد شرکت یا عدم شرکت در جشنهای دولتی بود. این جشنها که تعداد آنها فراوان نیز بود، اقدامی در راستای مشروعیتآفرینی برای رژیم بودند. در میان جشنهای فراوان رژیم دو مراسم « دعا و نیایش» که در بهمن و فروردین هر سال به مناسبت ناکام ماندن دو سوء قصد به شاه در سالهای 1327 و 1344 برگزار میشدند اهمیت بیشتری داشتند؛ چرا که به معنای تایید رژیم و حمایت از سلطنت شاه بودند. روحانیون طرفدار امام همواره به بهانههای مختلف از حضور در این مراسم امتناع کرده و بهای این اقدام خود را نیز میپرداختند. در واقع یکی از ملاکهای مخالف یا طرفدار رژیم بودن نزد مقامات و مردم، شرکت یا عدم شرکت روحانیون در این مراسم بود. آیتالله شالی از جمله افرادی بود که با عدم حضور در این مراسم علناً مخالفت خود را با رژیم نشان میداد. در سندی در این خصوص آمده است:
«به استحضار میرساند در مراسم دعا و نیایش در قزوین که معمولاً در سال دو مرتبه (21 فروردین و 15 بهمن) برگزار میگردد شرکت یا عدم شرکت روحانیون در این مجالس به ترتیب زیر صورت میگیرد.
الف ـ کلیه کارمندان معلم آموزش و پرورش و حقوقبگیران اداره اوقاف و همچنین واعظین طرفدار بدون هیچ ملاحظهای شرکت مینمایند.
ب ـ دستهای دیگر از روحانیون که تعداد آنان بسیار ناچیز بوده و کم و بیش دارای سابقه میباشند تاکنون به هیچ وجه حاضر به شرکت در این گونه مجالس نشدهاند این افراد عبارتند از:
1ـ شیخ میرزا رحیم سامت مدرس علوم دینی و عامل جمعآوری وجوه شرعی سهم امام
2ـ شیخ هادی باریکبین امام جماعت و مدرس علوم دینی
3ـ سیدحسن روئین معروف به موسوی و شالی مدرس علوم دینی.
4ـ سید نورالدین آصف آگاه معروف به سید نوری اشکوری پیشنماز و مدرس علوم دینی (از معاودین عراقی)» [35]
فعالیتهای آیتالله شالی در دهه 50
از مهمترین اقدامات آیتالله شالی در دهه 50 آمادهسازی اذهان مردم برای تشکیل حکومت دینی و مخالفت با برنامههای فرهنگی و سیاسی رژیم پهلوی بود. وی به همراه سایر علمای استان در میان طلاب مدرسه صالحیه این تفکرات را ترویج و تبلیغ میکرد. در سندی از ساواک به تاثیرگذاری ایشان در میان طلاب اشاره شده است:
«اخیراً کمیسیون محرمانهای از طرف سیدحسن شالی و عبدالحسین صالحی و چند نفر ناشناس که از طهران به قزوین میآیند در مسجد صالحیه منعقد میگردد ولیکن تاکنون از ماهیت این جلسات اطلاعی به دست نیامده ... طلاب مدرسه صالحیه تحت تاثیر افکار نامبردگان شعار میدهند حکومت، حکومت اسلامی و وحدت اسلامی است و نیز ضمن اظهارات خود مقامات عالیه کشور را نیز مورد توهین قرار دادهاند ....
نظریه سهشنبه: با تحقیقاتی که به عمل آمده سه بار سیدحسن شالی، عبدالحسین صالحی، سید موسی حسینی ناظم مدرسه صالحیه، سیدمحمد موسوی ناظم مدرسه شیخالاسلام و دو نفر از معاودین و دو نفر ناشناس که احتمالاً از تهران میآمدهاند با یکدیگر در حجره فرزند حسن شالی که طلبه میباشد مذاکره کردهاند. ضمناً نظریه یکشنبه صحیح میباشد و از جهت شناسایی چهار نفر ناشناس به شنبه آموزش داده شد که به محض مطلع شدن از تشکیل جلسه این ساواک را آگاه سازد تا اقدام لازم معمول گردد.»[36]
آیتالله شالی همچنین با دعوت از علمای قم برای سخنرانی در قزوین اندیشههای حضرت امام را ترویج میکرد:
«برابر اطلاع رسیده نامبرده بالا [اشکوری]به دعوت آقای سیدحسن موسوی شالی روزهای پنجشنبه و جمعه هر هفته از قم به قزوین وارد و در مدارس علمیه شیخالاسلام، صالحیه و سردارین جهت طلاب از کتاب کشفاسرار و ولایتفقیه خمینی سخنرانی میکند.»[37]
آیتالله شالی همچنین از افرادی بود که ضمن ارتباط با انقلابیون تهران و قم، نقش مهمی در انتشار اعلامیههای امام و توزیع کتابهای ممنوعه داشت.[38]
انقلابی کردن فضای شهر تاکستان به همراه آیتالله اسلامی
آیتالله شالی از پیشگامان انقلاب اسلامی در تاکستان است. ایشان از سال 1354 با همراهی آیتالله علی اسلامی با حضور مستمر در تاکستان و دعوت از وعاظ و سخنرانان مختلف فضای این شهر را انقلابی کرد. در سند زیر به این موضوع اشاره شده است:
«اخیراً دو نفر روضهخوان که در یک دهه ماه محرم سال 54 در مسجد تاکستان برای مردم روضه خواندند. در پایان کار از دریافت وجه خودداری و اظهار داشتند که قبلاً دراین مورد مزد گرفتهاند و ماموریت داشتند تا دهه مزبور را روضه بخوانند و پس از دنبالهگیری قضیه اظهار داشتند که آقای سیدحسن شالی این ماموریت را به آنان داده است.
نظریه شنبه: سیدحسن شالی از قبل از عید سال جاری یک بار به تاکستان آمد و با عدهای از مردم نمازخوان آنجا قرار گذاشت که هفتهای یک روز به تاکستـان بیاید و پس از انجام نماز جماعت مغرب و عشاء به تفسیر قرآن بپردازد وتقریبا جمعه 6 / 1 / ۳5 یکی از این جلسات بود سیدحسن شالی مانند بیشتر روحانیون از این که مقررات و قوانین موجود باعث محدودیت آنان از لحاظ تحریک افکار مردم گردیده ناراضی و ناراحت به نظر میرسد و فردی قابل اطمینان نیست وتصور میشود که این اقدامات وی برای جلب افکار عمومی و ایجاد طرفداری برای خودش در تاکستان میباشد. درحال حاضر که فعالیت نامبرده برگزاری نماز جماعت در روزهای جمعه و تشکیل جلسات قرائت و تفسیر قرآن بعد از آن نماز جماعت است.»[39]
موضوع سخنرانیهای آیتالله شالی در این زمان بیشتر انتقاد از سیاستهای رژیم و پرداختن به موضوعات روز بوده است. وی با رجوع به تاریخ به صورت مستقیم و غیر مستقیم وقایع تاریخی را با اوضاع فعلی مقایسه میکرده است. مثلاً در یکی از سخنرانیهایش خلافت هارونالرشید را با کنایه سلطنت هارون نامیده که اشاره به محمدرضا پهلوی داشته است.[40] در گزارشی از ساواک راجع به اشارات دو پهلوی آیتالله شالی آمده است:
«نامبرده موقعی که مشغول صحبت میشود یک مرتبه احساسات بر وی غلبه کرده و اشاراتی درکلام او به کار میرود که احساس شنونده معطوف این میشود که منظور او حکام حالیه و مقامات عالیه هستند مثلاً در ا خبار و روایات خود مثالهایی میزند و در حاشیه میگوید دولت ظاهریه (که به نظر میرسد منظور دولت فعلی باشد) بدتر از حکام اموی است در هر حال برنامههای هر دو نفرحکم واحد دارد و اسلامی هم به دستور سید عمل میکند. ...
به این دو نفر شدیداً تذکر داده شودکه چنانچه برخلاف مصالح کشور مطالبی عنوان کنند شدیداً مورد مواخده قرار خواهند گرفت.»[41]
شیوه مبارزه آیتالله شالی که در آن جوانان جایگاه ویژهای داشتند، باعث شده بود که ساواک منابر و مجالس ایشان را کنترل کرده و به دنبال کشف انگیزهها، برنامه ها و اقدامات احتمالی ایشان باشند:
«روشی که نامبرده بالا برای دعوت افراد جهت شرکت در مجالس سخنرانی در پیش گرفته قابل بررسی بوده و پیبردن به منظور یاد شده با توجه به تأکیدی که در زمینه حضور جوانان در مجالس فوق مینماید حائز کمال اهمیت میباشد. بررسی اظهارات مشارالیه گویای این است که وی با داشتن آمادگیهای مختلف به احتمال قریب به یقین دارای فعالیتهای مضره پنهانی بوده و با عناصر گروههای خرابکار در ارتباط میباشد. اقدامات و پافشاری وی در مورد تشکیل جلسات و همراه داشتن طلاب جوان و معرفی آنان به عنوان شاگردان خود از دو نظرباید مورد بررسی قرار گیرد. اول آنکه احتمالاً یاد شده با اعمال فوق قصد دارد که با به وجود آوردن یک موقعیت خوب و ایجاد محبوبیت در منطقه بتواند اشخاص سادهلوح و زود باور را به دور خود جمع، تا از آن طریق یک منبع درآمد برای خود دست و پا نماید. دوم آنکه یاد شدهامکان دارد که صرفاً جهت پیاده کردن نیات سوء گروههای خرابکار احیاناً عامل برنامهریزی مقدماتی برای مساعد نمودن محیط و جلب توجه افراد جوان به منظور سربازگیری از طرف گروههای خرابکار مأموریت داشته باشد که در این صورت با توجه به اظهارات وی درخبر بازگشتی صورت دوم بیشتر مقرون به حقیقت میباشد. علی هذا به منظور پی بردن به ماهیت فعالیت و علت اصلی اصرار مشارالیه در زمینه شرکت افراد جوان در جلسات متشکله خواهشمند است دستور فرمائید با توجیه یکی از منابع یا همکاران افتخاری و با دادن آموزشهای لازم به وی ترتیبی اتخاذ گردد که منبع کاملا در هدف مورد بحث نفوذ و با جلب اطمینان و با زیر پاکشی از شخص موصوف چگونگی موضوع و انگیزه مشارالیه مشخص و از نتیجه ضمن شناسایی کلیه دوستان و معاشرین و کنترل جلسات وعظ و مراقبت از اعمال و رفتار و تهیه و ارسال بیوگرافی ملصق به عکس وی این اداره کل را آگاه سازند.»[42]
تأسیس مرکز تعلیمات دینی در تاکستان
آیتالله شالی به همراه آیتالله اسلامی در سال 1355 به منظور توسعه فعالیتهای دینی در تاکستان اقدام به ایجاد یک مرکز تعلیمات دینی در این شهر نمودند. این اقدامات با حساسیت از سوی ساواک دنبال شده و تلاش زیادی برای پیبردن به انگیزه بانیان، و نهایتاً جلوگیری از تاسیس آن صورت گرفت.[43] آیتالله شالی در سخنانی در سال 1355 انگیزه خود را «تعلیمات اسلامی و جذب جوانان به خداشناسی» عنوان کرده است.[44] برداشت ساواک از اقدامات آیتالله شالی کاملاً متفاوت بود و حرکتی سیاسی ارزیابی میشد:
«به نظر میرسد که برنامههای اسلامی و شالی متضمن تعلیم یک سلسله مطالب اجتماعی نزدیک به سیاسی است که میخواهند به این ترتیب به افراد باسواد خصوصاً طبقه جوان تفهیم و آموزش دهند تا شاید بعداً بر وفق مراد خـود مورد بهرهبرداری قرار دهند.» [45]
مرکز تعلیمات دینی که با نام «موسسه اسلامی» بنا شده بود، پس از مدتی به حوزه علیمه تبدیل شد. این مرکز در زمان تاسیس محلی برای شبههزدایی اعتقادی جوانان و انجام فعالیت سیاسی بود. در اسناد ساواک بارها به این موضوع اشاره شده که برنامههای مذهبی آیتالله شالی و آیتالله اسلامی رویکردی کاملاً سیاسی دارند.
توجه به روستاها در جریان انقلاب
آیتالله شالی توجه به روستائیان و آگاهیدهی سیاسی به آنها را بسیار ضروری میدانست و به همین منظور به موازات فعالیت در شهرها، تلاش زیادی نیز برای برقراری ارتباط با روستائیان داشت. در سندی از ساواک میخوانیم:
«به قرار اطلاع واصله نامبردگان فوق [سید حسن شالی و اشکوری] که از وعاظ ساکن شهر قزوین هستند در مجالس وعظ و خطابه در قراء شال و تاکستان ـ عصمتآباد ـ بوئینزهرا ـ رستمآباد سخنرانی و وعظ مینمایند خواهشمند است دستور فرمایید در صورت صحت موارد فوق به طور غیر محسوس بررسی و تحقیق شود 1ـ محل دقیق تشکیل این مجالس در کجاست و هر کدام از دو نفر وعاظ فوق در کدام قسمت سخنرانی مینمایند2ـ بانیان مجلس چه کسانی هستند3ـ آیا به طور کلی بانیان این مجالس واحد ژاندارمری مربوط را در جریان امر قرار میدهند یا خیر۴ـ در صورتی که موارد دقیقی از سخنرانیهای خلاف مصالح نامبردگان در دست میباشد مراتب را اعلام تا اقدامات مقتضی در مورد آنان معمول گردد.»[46]
در سال 1357 آیتالله شالی مراسم و جلسات فراوانی را در روستاها برگزار میکرد و از طریق جلسات وعظ و خطابه آنها را نسبت به اوضاع جاری کشور آگاهتر میکرد.
«معمم سیدحسن شالی اهل قریه شال از توابع قزوین که برای قریههای قلعه هاشمخان، خوزنین و اسفرورین نیز وعظ و خطابه مینماید در 4 / 6 / ۳۷ عدهای از اهالی دهات نامبرده را با تحریک قبلی با چوب و چماق به مسجد شاه قزوین آورده و به آنها گفته که شماها به جهاد میروید سپس بعد از انجام نماز جماعت در ۴ / ۶ / ۳۷ مصادف با شهادت حضرت امیر علیهالسلام در مسجد شاه به منبر رفته ضمن سخنرانی خطاب به جمعیت حاضر در مسجد اظهار داشته که شماها فعلاً ساکت باشید تا چند روز دیگر که روز موعود فرا میرسد آن وقت من سینه خود را در مقابل گلوله سپر میکنم و شماها پشت سر من خواهید آمد ضمناً گویا یک سال پیش برادر معمم نامبرده نیز به علت اقدام علیه امنیت کشور دستگیر گردیده بود.»[47]
شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی و وقایع قم و تبریز
آیتالله شالی از برگزارکنندگان مراسم شهادت فرزند ارشد امام در شهر قزوین بود. این واقعه غمانگیز که حضرت امام از آن با عنوان «الطاف خفیه الهی»[48] یاد کرد، نه تنها بیش از 13 سال تلاش رژیم برای محو یاد و نام امام را خنثی کرد، بلکه باعث شد مجدداً در سراسر کشور، روحانیت و مردم علیه رژیم پهلوی واکنش نشان دهند. حکومت پهلوی که انتظار چنین حمایت گستردهای از امام را نداشت، کوشید با ارعاب و سرکوب فضا را کنترل و مدیریت کند.
کمی پس از این واقعه جیمی کارتر در دی ماه 1356 با محمدرضا پهلوی دیدار کرد و ایران را جزیره ثبات نامید. رژیم شاه که کاملاً مستظهر به حمایت امریکا بود در 17 دی 1356 مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که در آن به مقام مرجعیت و شخص حضرت امام(ره) توهین شده بود را با امضاء احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات منتشر کرد. این مقاله بازتاب زیادی در کشور داشت و آغاز حرکتی گردید که چون گردباد طومار رژیم شاهنشاهی را در ایران درهم پیچید. آیتالله سیدحسن موسوی شالی در حوادث این مقطع زمانی نقش فعالی بر عهده داشت و با انتشار اعلامیه، سخنرانی و دعوت مردم به تظاهرات و ... به انقلابی شدن فضای استان کمک کرد. در دی 1356 وی در کنار سایر علمای استان قزوین با ارسال نامهای برای مراجع قم از اعمال وحشیانه رژیم اعلام انزجار نمود.[49] ایشان همچنین در مقاطعی با تعطیل کردن نمازهای جماعت به وقایع و حوادث کشور واکنش نشان میداد:
«در تاریخ ۲۲ و ۲۳ / ۱۰ / ۳۶ سیدعباس ابوترابی، اشکوری، سیدحسن موسوی شالی، سیداحمد زرآبادی و هادی باریکبین پیشنمازان مسجد شهر قزوین به منظور حمایت از تظاهرات اخیر قم از اجرای نماز جماعت در مساجد مربوط خودداری نموده و در منزل عبدالرحیم سامت یکی از اعضای هیئت علمی قزوین تشکیل جلسه دادهاند»[50]
حرکت مردم قم در 19 دی 1356 که با برخورد خشن رژیم مواجه شد، زمینهساز مراسم مختلفی در سراسر کشور از جمله برگزاری چهلم شهدا گردید که به معضلی امنیتی برای رژیم تبدیل شده و نتوانست آن را مهار کند. به عقیده بسیاری از تحلیلگران، یکی از ویژگیهای نهضت امام خمینی(ره) استفاده مناسب از ظرفیتهای مذهبی و سنن ملی برای بسیج مردم بود. این مسأله علاوه بر اینکه به نهضت، ماهیتی کاملاً دینی میبخشید، باعث میشد پویایی و گستردگی آن نیز حفظ شود. برگزاری مراسم ترحیم، یکی از سنن فرهنگی بود که ظرفیت آن در اختیار نهضت قرار گرفت. به همین دلیل هر اقدام خشونتآمیز رژیم علیه مردم، تبدیل به یک مجموعه مراسم ترحیم در سراسر کشور میشد که تا بهمن 1357 ادامه پیدا کرد. برگزاری مراسم چهلم شهدای قم در 29 بهمن در تبریز از مهمترین مراسم سال 1356 است که باعث شعلهورترشدن زبانههای خشم مردم علیه رژیم پهلوی شد. آیتالله شالی وقایع تبریز را آتش زیر خاکستر توصیف کرده است:
«برخی از روحانیون از جمله میرزا عبدالله امام جمعه، شهیدی و سیدحسن موسوی شالی اظهار میکردند وقایع اخیر دنباله وقایع دی ماه قم میباشد و به این زودی پایان نخواهد یافت اگر چند روزی به سکوت بگذرد حالت آتش زیر خاکستر را دارد که هر آن امکان دارد با شدت و حدت بیشتری شعلهور شود.»[51]
بر اساس اسناد ساواک، آیتالله شالی از کسانی بود که به رغم اقدامات و فشارهای رژیم اهتمام زیادی در برگزاری چهلم شهدای تبریز در 10 فروردین 1357 داشت.[52] در سندی از ساواک به نقش آیتالله شالی در برگزاری این مراسم اشاره شده است:
«از صبح روز گذشته ۹ / ۱ / ۳۷ از جانب سیدحسن موسوی شالی و آسید عباس ابوترابی که از روحانیون متنفذ این شهر و عضو هیئت علمی قزوین بوده و در آن اداره کل سابقه دارند اعلام شد که از صبح فردا 10 / ۱ / ۳۷ در مسجد شاه با رعایت کامل و آرامش اجتماع نموده و در مجلس ترحیم مربوط به منظور ابراز همدردی شرکت نمایند که به همین نحو نیز عمل شد و از بامداد روز جاری مردم متدرجاً به مسجد مذکور وارد و اجتماعی با شرکت در حدود دو هزار نفر تشکیل و آسید عباس ابوترابی به منبر رفته و ضمن سخنرانی در ارتباط با وقایع اخیر از مردم خواست که نظم و آرامش را حفظ نموده و بدون سر و صدا به منازل خود بازگردند لیکن به محض پایان یافتن مجلس گروهی از جوانان مذهبی پیشاپیش جمعیت از مسجد خارج و ضمن دادن شعار زنده باد خمینی چند جام از شیشههای بانک صادرات ایرانشهر و بازرگانی واقع در بازار را شکسته و پس از توزیع تعدادی اعلامیه در همین زمینه متفرق گردیدند.»[53]
در این روز آحاد مردم قزوین با اعلام همدردی با مردم تبریز، بازار شهر را تعطیل و بخش عمدهای از مغازهها را نیز بستند. بر اساس اسناد این مراسم که از طرف هیئت علمیه قزوین و در مسجدشاه برگزار شده بود مورد استقبال گروههای مختلف، خصوصاً بازاریان قرار گرفت که همواره از حامیان روحانیت بودهاند. ساواک در گزارشی درخصوص این مراسم، اذعان میکند که آیتالله شالی به دنبال برگزاری مراسم مشابهی در روستاهای منطقه بوده است:
«آسید عباس ابوترابی به منبر رفت و اظهار داشت با اینکه من آمادگی قبلی نداشتم و قرار نبود به منبر بروم ولی در اینجا به قرآن مراجعه کردم خوب آمد این است که به منبر رفتهام نامبرده سپس مطالبی درخصوص مقام روحانیت در جامعه صحبت کرد و از وقایع قم و تبریز یاد کرد و اضافه نمود در حال حاضر خمینی در بین مراجع تقلید به زهد و تقوا معروف و دارای شجاعت و شهامت بینظیری است و به حق مرجع عالیقدر تقلید شیعیان جهان میباشد و حالا به چه علت روزنامه اطلاعات که در سابق نامبرده را یگانه مرجع مسلم شیعیان میدانسته پس از مدتی به انتشار مطالب واهی از ایشان انتقاد و به جامعه روحانیت توهین و هتاکی نموده معلوم نیست و این خود سبب ایجاد وقایع قم و تبریز و سایر شهرها شده و مردم مسلمان قیام و شدیداً به بانیان این اراجیف اعتراض نمودهاند ولی متأسفانه دولت عوض اینکه نویسندگان اینگونه مطالب را تنبیه کند دستور مقابله با مردم مسلمان را داده و باعث از بین رفتن تعداد کثیری از مردم شده است ضمناً در طول سخنرانی مشارالیه هر جا اسم خمینی برده میشد حاضرین با ختم صلواتهای مکرر گفتههای ناطق را تأئید میکردند و در عین حال از طرف ناطق مرتباً به جمعیت حاضرین گوشزد میشد که همانطور که مراجع تقلید هم دستور دادهاند از تظاهرات خصمانه و دادن شعارهای خلاف نظم و امنیت عمومی خودداری نمایند ولی با تمام این سفارشات پس از پایان مجلس تعدادی از جوانان اقدام به شکستن شیشههای بانکهای محدوده بازار نمودند. ضمناً گویا عدهای از اهالی شهر به سرپرستی سیدحسن موسوی شالی به قراء شال و اسفرورین میروند تا در مجالس منعقده شرکت نمایند.»[54]
با افزایش تقابل مردم با مأمورین نظامی و امنیتی رژیم در شهرهای مختلف کشور، آیتالله شالی فعالیتهای خود را افزایش داده و نقشی محوری در سازماندهی فعالیت نیروهای انقلابی استان قزوین برعهده گرفت. به همین دلیل نیز ساواک مراقبت وکنترل بیشتر وی را در دستور کار خود قرار داد.[55] آیتالله شالی در خرداد 1357 پس از ملاقات با برادرش «آیتالله سیدعلی شالی» امام جماعت مسجد جامع گرمسار که به ایرانشهر تبعید شده بود در مسیر تهران به قم دچار سانحه گردید. براساس اسناد ساواک تعداد زیادی از دوستداران ایشان پس از این ماجرا به ملاقات وی رفتهاند. در گزارش ساواک درخصوص این ماجرا آمده است:
«سیدحسن موسوی شالی در ۲۳ﻫ و مرکز سابقه دارد و برادر وی نیز که روحانی ساکن گرمسار بوده ابتدا مدتی ممنوع المنبر و سپس به علت تحریکات مضره گویا به شهرستان ایرانشهر از توابع استان سیستان و بلوچستان تبعید شده و برادرش حسن موسوی شالی به اتفاق شیخ صفرعلی تاریوردی معروف به اسلامی شالی که خواهرزاده آنها بوده و در ۲۳ﻫ و مرکز سابقه دارد جهت ملاقات وی میروند که در حوالی قم دچار سانحه شده و در بیمارستان گلپایگانی قم بستری میشوند و برابر گزارشات واصله وضع فعلی آنان خوب بوده و موسوی شالی در قم در منزل استراحت میکند.»[56]
در مردادماه و پس از مرگ مشکوک «حجتالاسلام احمدکافی» در مجلس ترحیمی که به همین مناسبت برگزار شده بود، مردم از آیتالله سیدحسن موسوی شالی و برادرش آیتالله سیدعلی شالی که به تازگی از تبعید بازگشته بود، استقبال کردند:
«برابر اعلام سازمان قزوین صبح روز 6 / 5 / 37 چند شعار مضره دربارهی تجلیل از خمینی و اهانت به کد 66[57] در خیابانهای تاکستان نوشته شده که وسیله مأمورین ژاندارمری محو ضمناً در ساعت 30: 18 همان روز چند نفر از اهالی در مقابل مدرسه راهنمایی سوزنچی با دادن شعارهای ضدملی از سیدحسن و برادرش سیدعلی موسوی شالی (سابقه دارد) استقبال نموده و آنها را به مسجدی که برای یکی از اهالی مجلس ختم بوده میبرند و در آنجا جوان معممی به منبر رفته و اعلام میکند این مجلس به مناسبت فوت شیخ احمد کافی تشکیل شده است. نسبت به شناسایی برگزارکننده مجلس و واعظ و همچنین نویسنده شعارها دستورات لازم داده شد. نتیجه متعاقباً اعلام خواهد گردید.»[58]
آیتالله شالی از شهریور 1357 و پس از دستگیری آیتالله سیدعباس ابوترابی و تبعید برخی دیگر از چهرههای شاخص استان، نقش اصلی را در مدیریت اعتراضات و هماهنگ کردن تظاهرات برعهده داشت. در جلسه شورای هماهنگی قزوین راجع به این موضوع آمده است:
«برابر گزارش قسمت مربوطه همانطوری که در شورای هماهنگی مورخ ۱۱ / ۶ / ۳۷ نیز مطرح گردیده بعد از رفتن آقای سیدعباس ابوترابی آقای سیدحسن شالی از روحانیون افراطی منطقه میباشد به جای نامبرده در کلیه جلسات سخنرانی شرکت و دنباله اعمال و اقدامات بیرویه آقای ابوترابی را شدیداً ادامه میدهد ضمناً مشارالیه در محافلی که شرکت مینماید عدهای از اهالی قراء شال و اسفرورین را نیز به منظور بر هم زدن نظم جلسه و انجام تظاهرات دعوت مینماید ضمناً در تظاهرات روز 10 / ۶ / ۳۷ نیز نامبرده فرماندهی تظاهرکنندگان را در هنگام عزیمت به شاهزاده حسین به عهده داشته و در پیشاپیش اجتماع و روحانیون در حرکت بوده است به هر حال با توجه به مراتب فوق چنانچه اقدامی در این مورد به عمل نیاید نامبرده در آتیه از ابوترابی به مراتب بدتر و محرکتر خواهد بود.»[59]
در گزارش دیگری در همین ارتباط میخوانیم:
«سیدحسن موسوی شالی که از روحانیون افراطی منطقه است پس از دستگیری سیدعباس ابوترابی مورد توجه طرفداران خمینی قرار گرفته و ضمن حمایت و طرفداری از وی مشارالیه را برای سخنرانی در مجالس پرجمعیت دعوت و یاد شده نیز متدرجاً به جسارت خود میافزاید و مطالب تحریکآمیزتری را در منابر خود بیان مینماید ضمناً با بیان مطالبی در خصوص مخالفت با دولت و تقاضای برقراری حکومت اسلامی از مردم تایید میگیرد و گفته میشود که این مطالب روی نوار ضبط و احیاناً در قم و یا محل دیگری مورد بررسی قرار میگیرد علیهذا مراقبت از منابر نامبردگان کماکان ادامه داشته و نتایج حاصله به موقع به عرض خواهد رسید.»[60]
در نتیجه این اقدامات وی در چند مرحله شدیداً مورد تذکر قرار گرفته و حتی در مواردی از ایشان خواسته شد که از تظاهرات مردم جلوگیری کند:
«به سیدحسن موسوی شالی شدیداً تذکر بدهید و از وی تضمین بگیرید که موجبات کشتهشدن و مجروح شدن دیگران را فراهم ننماید.»[61]
نماز عید فطر سال 1357 از نقاط عطف مبارزات انقلاب اسلامی در سال 1357 است. در تهران این مراسم باشکوه با حضور میلیونی مردم در تپههای قیطریه به امامت شهید آیتالله محمد مفتح برگزار شده و به نقطه عطفی در حرکت انقلابی مردم تبدیل گردید و ماهیت دینی حرکت مردم را به همه احزاب و جریانها نشان داد. در قزوین مأمورین نظامی و امنیتی رژیم از چند روز قبل از مراسم با تهدید و تطمیع در تلاش بودند مانع برگزاری پرشور این مراسم مذهبی شوند. آیتالله شالی از جمله کسانی که در این زمان از سوی ساواک به شدت کنترل میشد بود. ایشان که قرار بود در این مراسم سخنرانی کند بنابر اظهارات مأمورین ساواک «به طریق مقتضی مورد تذکر و توجیه قرار گرفته» و این تصور را برای رژیم ایجاد بود که «با پیشبینیهایی که از قبل به عمل آمده از ازدحام و بهخصوص ایجاد بینظمی در مقایسه روزهای حادثه آفرین گذشته کمتر متصور است.»[62] در روز عید فطر آیتالله شالی که سخنران پس از نماز بود برخلاف انتطار مأمورین انتظامی و امنیتی به انتقاد از رژیم پرداخت. در گزارش ساواک از این ماجرا میخوانیم:
«همانطور که طی شماره 1639 / 23ﻫ ـ 13 / 6 / 57 پیشبینی میشد حدود ساعت ۷ صبح روز جاری نماز عید فطر به پیشنمازی میرزا رحیم سامت اقامه و پس از پایان نماز حدود 3 / 2 جمعیت از مسجد خارج و مابقی که حدود 2000 نفر بودند پای وعظ سیدحسن موسوی شالی نشسته و مشارالیه کماکان از اوضاع مملکتی انتقاد و اظهار نمود دولت مرتب میگوید ما خدمتگزار مردم هستیم خدمتگزار که با توپ و تانک مردم را تهدید نمیکند ما خواهان حکومت اسلامی هستیم و این حکومت را نمیخواهیم سپس مردم را به رعایت نظم و آرامش دعوت از آنان خواست از هرگونه عمل اخلالگرانه خودداری نمایند یاد شده همچنین از بازاریان خواست بنا به دستور واصله از مراجع مذهبی روز جاری کماکان از باز کردن دکاکین خودداری نمایند ولی در مورد فردا مختارند در ضمن در حین نماز، بعد از نماز و هنگام وعظ شالی تعداد قابل توجه اعلامیه و تصاویر تروریستهای معدوم و خمینی را توزیع و به دیوارها چسباندند و همین طور روی پارچهها با خطوط درشت شعارهایی از قبیل به مسجدالنبی (که منظور مسجد شاه میباشد) خوش آمدید و درود بر خمینی نصب شده بود با این ترتیب پس از پایان سخنرانی مراسم تدریجاً متفرق شدند و وضع شهر در حال حاضر ظاهراً عادی است ولی مراقبت نیروی انتظامی کاملا برقرار میباشد مراتب جهت اطلاع اعلام و وقایع بعدی مستمراً و به موقع گزارش خواهد شد.»[63]
در نیمه دوم سال 1357 دستور بازداشت مجدد آیتالله شالی به دلیل افزایش فعالیتهایش علیه رژیم صادر گردید. به همین دلیل وی برای مدتی به زندگی مخفی روی آورد:
«در تاریخ 25 / 7 / 57 منزل آقای سید حسن موسوی شالی که تا قبل از برقراری تشکیل فرمانداری نظامیقزوین همه روزه در منابر به تحریکات و تبلیغات مضره مبادرت مینمود و هماکنون متواری و مجهولالمکان میباشد بازرسی گردید.»[64]
حجتالاسلام سیدمرتضی حسینی داماد آیتالله شالی که هنگام هجوم مأمورین ساواک به منزل آیتالله شالی در آنجا حضور داشته، در مصاحبهای گفته است:
«پس از اینکه ساواک از منزل حاج آقا بازرسی به عمل آورد و چیزی نصیبش نشد، در آبان ماه مجدداً از سوی نظامیان به منزل حاج آقا هجوم آوردند. در این هجوم کتابخانه حاج آقا را در هم ریخته و موجب ارعاب خانواده شدند....به خوبی به خاطر دارم که شب واقعه یکی از سربازان ارتش آمد و نقشه ارتش مبنی بر دستگیری حاج آقا را اطلاع داد. ما هم از طریق یکی از همسایهها که تاکسی داشت، توانستیم حاج آقا را به منزل دیگرش که در راهآهن بود ببریم و از طریق راه مخفی معظم له را به شال منتقل کردیم.»[65]
در روزهای تاسوعا و عاشورای سال 1357 آیتالله شالی در راهپیماییها و تظاهرات مردمی حضور فعالی داشت و پیشاپیش مردم حرکت میکرد و در مواردی مانع تخریب اموال عمومی و بانکها به وسیله مردم عصبانی میشده است.[66]
بر اساس اسناد وی در این زمان در روستاهای اطراف به فعالیت مشغول بوده و به دنبال فراهمکردن زمینهها و عوامل مبارزه گسترده و فراگیر علیه رژیم بوده است:
خبر واصله حاکیست سیدحسن شالی واعظ معروف قزوین عدهای از اهالی شال و اسفرورین را که مجهز به اسلحه کمری و طپانچه و تهپر میباشند برعلیه اهالی قراء دشتابی که اخیراً در تظاهراتی که به نفع شاهنشاه آریامهر و قانون اساسی در قزوین برپا شده بود شرکت نمودهاند تحریک کرده و نیز روستاییان را تحریک و وادار به راهپیمایی در شهر و روستا به نفع خمینی مینماید..
در حال حاضر منابع مربوط در دسترس نیستند و فعالیتهای نامبرده نیز تا حدودی علنی گردیده و این قسمت از وظایف نیز با ژاندارمری است و شهربانی که در حال حاضر بررسیها و مراقبتهای منظور را انجام میدهند و رهبر عملیات نیز تحت مراقبت درمانی است و شرح اقدامات قبلی و سوابق مربوط که از نظر قانونی قادر به محکومیت وی میباشد در اختیار این سازمان و حکومت نظامی هم هست و معهذا معلوم نیست چرا نسبت به دستگیری وی اقدام نمیکنند.»[67]
بر اساس خاطرات شفاهی مردم در 26 دی ماه هنگام فرار شاه از کشور، آیتالله شالی در روستای رحیمآباد بوئینزهرا در حال سخنرانی بوده است.[68] از اقدامات بسیار مهم آیتالله شالی در بهمن 1357 جلوگیری از عبور تیپ همدان از منطقه برای کمک به کودتای احتمالی بود. در این واقعه آیتالله شالی از طریق شهید آیتالله سیداسدالله مدنی از ماجرا مطلع شده و همه روستاهای منطقه شال و بوئینزهرا را بسیج کرده و در روستای رحیمآباد که محل عبور نظامی ها بود، مستقر شده و مانع از حرکت آنها به سمت تهران میشدند.[69]
پیروزی انقلاب و مسئولیت ها پس از آن
با پبروزی انقلاب اسلامی آیتالله موسوی شالی به دفاع از انقلاب اسلامی در برابر گروهکها و ضدانقلاب پرداخت و با تشکیل کمیته انقلاب اسلامی در شال منشاء خدمات ارزندهای در منطقه گردید. ایشان در سال 1358 از سوی امام خمینی (ره) به عنوان امام جمعه شهرستان تاکستان منصوب شد و تا سال 1383 به اقامه نماز پرداختند و در این سال به دلیل بیماری استعفا دادند. وی علاوه برکار تبلیغی گسترده، اقدام به تأسیس مدرسهی اسلامی شال و تدریس در حوزه و دانشگاه نموده و در پشتیبانی جنگ پیشقدم بود. علاوه بر این در تشکیل صندوقهای قرضالحسنه و کمک به مستمندان و جوانان در امر ازدواج و اشتغال و احداث مدرسه و سایر اقدامات عامالمنفعه، خدمات قابل توجهی داشتهاند.
آیتالله موسوی شالی از محضر مراجع بزرگی نظیر حضرات آیات سید حسین بروجردی، امام خمینی، سیدمحمود شاهرودی، سیدمحسن حکیم، سیدابوالقاسم خوئی، محمدتقی بهجت و آیتالله العظمی خامنهای اجازه اخذ وجوهات شرعیه داشتند. ایشان همچنین یک دوره نماینده مردم استان زنجان و قزوین در مجلس خبرگان رهبری بودند.
آیتالله شالی سرانجام پس از یک عمر مجاهدت و تلاش برای اعتلای اسلام و انقلاب در سال 1385 روی در نقاب خاک کشید. مقام معظم رهبری(مدظلهالعالی) در 10 مرداد 1385 درگذشت ایشان را تسلیت گفتند. متن پیام به شرح زیر است:
«رحلت عالم جلیل و خدمتگزار مرحوم مغفور حجتالاسلام و المسلمین آقای سیّدحسن موسوی شالی رحمتالله علیه را به همهی ارادتمندان ایشان و به خصوص به فرزندان مکرّم و خانوادهی گرامی و به مردم مؤمن منطقهی شال و استان قزوین صمیمانه تسلیت عرض میکنم. این سیّد بزرگوار چه در سالهای نمایندگی در مجلس خبرگان و چه در دوران جنگ تحمیلی منشاء خدمات با ارزشی بود و امید است مشمول لطف و رحمت حق تعالی و مغفرت واسعهی پروردگار قرار گیرد.
سیّدعلی خامنهای ۱۰ / مرداد / ۱۳۸۵»
[1]. در برخی نوشتهها سال تولد آیتالله شالی 1293 ﻫ ش ثبت شده است. از جمله در کتاب مجاهد پارسا آمده است که ایشان در سال 1335 ﻫ ق برابر با 1293 ﻫ ش در شهر شال به دنیا آمده است. در اسناد ساواک و بازجوییهای انجام شده از آیتالله شالی ایشان سال تولد خود را 1296 ذکر کرده اند، البته باید به این نکته توجه داشت که تا پیش از ثبت رسمی تولد و وفات افراد در کشور، سال تولد بزرگان و حتی افراد معمولی با ابهامات زیادی همراه بوده است. این موضوع تا حدود زیادی ریشه در کم توجهی جامعه به تاریخ مکتوب و برخی دلایل دیگر دارد. اختلاف در سال تولد مرحوم شالی ناشی از همین ملاحظات میباشد. نک: عاملی، محمدکاظم، مجاهد پارسا، تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات آیتالله سیدحسن موسوی شالی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1401، ص 29 و محمدکاظم عاملی، مروری بر زندگی و مبارزات آیتالله سیدحسن موسوی شالی، پژوهشنامه انقلاب اسلامی، دفتر سوم، سلطانی احمدی، مجتبی و رحیم نیکبخت میرکوهی، تهران، خانه کتاب، 1392
[2]. همین کتاب، سند شماره: 4607 / قز ـ تاریخ: 27 / 10 / 1343
[3]. برای اطلاع بیشتر از سلسله نسب آیتالله شالی و مهاجرت اجداد ایشان از منطقه اصفهان به شال نک: مجاهد پارسا، پیشین، ص31
[4]. قوامی، سیدمحیالدین، سلوک سیدحسن، اداره کل اوقاف قزوین، 1390. همین روایت در کتاب مجاهد پارسا با اندکی تفاوت در عبارات آمده است. مجاهد پارسا، پیشین، ص 34
[5]. مجاهد پارسا، پیشین، ص 38
[6]. ویژهنامه سلوک سیدحسن، پیشین. شرح این سفر را آقای محمدکاظم عاملی نیز با تفصیل آورده است. پیشین، صص39- 45
[7]. مجاهد پارسا، پیشین، صص 45 و 46
[8]. وی باعث رونق یافتن مجدد مدارس شیخالاسلام و سردارین نیز بودند. تاسیس مدرسه علمیه شال از دیگر اقدامات ایشان بوده است. همان، ص 90 ـ 101
[9]. از چهرههای سرشناس کلیسای پروتستان آمریکایی میتوان به دکتر جانالدر اشاره کرد. وی از پرکارترین مبلغان آمریکایی در ایران و رئیس کمیته کلیسای کمک به زلزلهزدگان بود. نک: شریفی، روحالله، شیخ نصرت: زندگی و مبارزات روحانی شهید نصرتالله انصاری، تهران، انتشارات سوره مهر، 1395، ص 27
[10]. همان، ص 30
[11]. همان صص 32 ـ 35. آیتالله اسلامی در یادداشتی به تاریخ 23 / 7 / 1401 برای مرکز بررسی اسناد تاریخی این ماجرا را توضیح دادهاند.
[12]. همان ص 112
[13]. همان ص 115
[14]. ویژهنامه سلوک سیدحسن، پیشین. این ماجرا با اندکی تفاوت در کتاب مصلح جهانی، (سیمای بهشتیان)، تهران، آوای نور، 1384، ص 109 آمده است.
[15]. مجاهد پارسا، پیشین، ص 120
[16]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، جلد اول، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1393، ص 65
[17]. همین کتاب، سند فاقد شماره، تاریخ 16 / 8 / 1343
[18]. همین کتاب، اسناد شماره: 25292 / 2ب ـ تاریخ: 28 / 11 / 1343 ؛ شماره: 23037 / 20 الف تاریخ: 27 / 10 / 1343. در برخی گزارشها زمان بازداشت ایشان شب 15 آبان اعلام شده که صحیح نمیباشد:« نامبرده بالا در تاریخ 15 / 8 / 43 در قزوین دستگیر و با پرونده متشکله جهت صدور قرار مقتضی به دادستانی تیپ 1 پهلوی معرفی و اضافه گردیده که سرانجام کار وی متعاقباً اعلام خواهد شد.» همین کتاب، نامه شماره 20521 / 20الف ـ 22 / 9 / 43 و سند شماره: 2037 / 20 الف ـ تاریخ: 27 / 10 / 1343
[19]. همین کتاب، اسناد شماره: 3727 / قز ـ تاریخ: 18 / 8 / 43 ؛ شماره: 5977 / 5 تاریخ: 16 / 8 / 1343 . ساواک کمی بعد خواستار دریافت «چهار قطعه عکس 4×6» از آیتالله شالی گردید که در زندان بود. همین کتاب، سند. شماره: 3763 / قز ـ تاریخ: 20 / 8 / 1343
[20]. همین کتاب، سند بازجویی تاریخ: 16 / 8 / 1343
[21]. ویژهنامه سلوک سیدحسن.
[22]. همین کتاب، سند شماره: 3792 / قز ـ تاریخ: 21 / 8 / 1343
[23]. همین کتاب، سند شماره: 88684 ـ تاریخ: 26 / 8 / 1343
[24]. همین کتاب، سند شماره: 4855 / قز ـ تاریخ: 21 / 11 / 1343. آیتالله شالی مدت بازداشت را ده روز ذکر کرده است. همین کتاب، سند بازجویی ـ تاریخ: 8 / 11 / 1343
[25]. بنابر گزارش ساواک آقای زرآبادی در جریان بازجویی با مامورین ساواک به تندی صحبت کرده است. در سندی در این مورد آمده است: «از سیدعلی فرزند مهدی شهرت زرآبادی بازجویی شد که به مامورین این ساواک در حین بازجویی پرخاش و به سوالات طرح شده پاسخ لازم را نداده است.» همین کتاب، سند شماره: 7521 / 5 ـ تاریخ: 7 / 11 / 1343
[26]. متن پاسخ آیتالله شالی در بازجویی به شرح زیر است: «بنده چون آقای آیتالله خمینی را مرجع تقلید میدانم و او را کاملاً میشناسم در تمام منابری که میروم و غیره در محلهایی که اشخاص اجتماع دارند چه در محلهای خلوت و به طور کلی هر جایی که مورد استجابت دعا است برای ایشان از جنبه سلامتی و بازگشت به وطن دعا میکنم و همچنین برای کلیه مسلمین در شب 23 ماه مبارک رمضان در منزل آقای سید مهدی زرآبادی (سیدعلی زرآبادی که بانی شب 23 ماه مبارک رمضان بود) این جانب را برای افطار دعوت نموده بودند بعداً تقاضا شد که در منزل فوق احیاء بداریم پس از خاتمه قرائت قرآن شروع نمودیم به تفسیر قرآن و بعد مشغول دعا شدم و چراغها را خاموش نمودند به طور معمول و مشغول دعا شدم.
س ـ دعاهایی که در شب 23 ماه رمضان در منزل سید علی زرآبادی و هرگونه اظهارات دیگری بیان نمودهاید به طور مشروح بیان دارید.
ج ـ خلاصه آنچه در آن شب دعا نمودهام حفظ کلیه مسلمین از دشمنان جن و انس بوده است و درباره کلیه آقایان مراجع تقلید دعا نمودم و منجمله گفتم خدایا آقای خمینی را به وطن برگردان و در مورد مامورین عصبانی که مانع نزدیک شدن به خدا میباشند نفرین کردم. همین کتاب، سند بازجویی تاریخ: 8 / 11 / 1343
[27]. همین کتاب، سند شماره: 7521 / 5 ـ تاریخ: 7 / 11 / 1343
[28]. همین کتاب، سند شماره: 24538ـ تاریخ: 19 / 11 / 1343
[29]. همین کتاب، سند شماره: 1833 / 20 الف ـ تاریخ: 28 / 1 / 1344
[30]. همین کتاب، سند شماره: 9741 / 20 الف ـ تاریخ: 21 / 4 / 1344
[31]. همین کتاب، سند شماره: 28179ـ تاریخ: 2 / 4 / 1345
[32]. همین کتاب، سند شماره: 61990 / 316 ـ تاریخ: 24 / 10 / 1346
[33]. همین کتاب، سند شماره: 3384 / 23 ـ تاریخ: 22 / 11 / 1354
[34]. همین کتاب، سند شماره: 3522 / 311 ـ تاریخ: 7 / 8 / 1349
[35]. همین کتاب، سند شماره: 1968 / 23ﻫ ـ تاریخ: 22 / 3 / 2536[1356]
[36]. همین کتاب، سند شماره: 1793 / 23ﻫ ـ تاریخ: 2 / 5 / 1351
[37]. همین کتاب، سند شماره: 51 / س5 ـ تاریخ: 26 / 3 / 1352. در سند دیگری به برگزاری جلسات مشترک با آیتالله باریکبین برای همین منظور اشاره شده است: «به قرار اطلاع آقای سیدحسن شالی پیشنماز مسجد صالحیه و هادی باریکبین پیشنماز مدرسه شیخالاسلام در مدارس مذکور جلساتی تشکیل داده و به عنوان تدریس به طلاب علوم دینی مطالب برخلاف مصالح کشور مطرح مینماید. نامبردگان اغلب با حسینی اشکوری پیشنماز مسجد بلاغی در تماس بوده و اجتماعات آنان مشکـوک به نظر میرسد. همچنین نک: اسناد شماره: 95 / س5 ـ تاریخ: 22 / 8 / 1353 ؛ شماره: 1006 ـ تاریخ: 28 / 8 / 1353 شماره: 2872 / 23ﻫ ـ تاریخ: 2 / 9 / 1353
[38]. همین کتاب، سند شماره: 989 / 23 ـ تاریخ: 18 / 3 / 1353
[39]. همین کتاب، سند شماره: 1091 / 23 ـ تاریخ: 16 / 1 / 2535[1355]. در سند دیگری آمده است: «شالی مورد نظر در این جلسه تا حدودی بی پرواتر از جلسه قبل سخنرانی میکرد و به نظر خود اهالی در گفتار وی روضه آلمحمد نیست و در این جلسات دو نفر از طلاب جوان را هم با خود میآورد و آنان را شاگردان خود معرفی میکند و قصدش در حال حاضر نفوذ در مردم تاکستان است زیرا با تحمل رنج مسافرت و به همراه داشتن یکی دو نفر و اینکه در پایان پول و دستمزد دریافت نکند و نیز اینکه غفلتاً سر و کلهاش پیدا شود کاملاً قابل توجه بوده و گرچه هنوز منظورش به دقیقاً روشن نشده و معلوم نیست که بعد از نفوذ در منطقه چه تصمیمی دارد معهذا این موضوع قابل بررسی است خصوصاً از این جهت که تاکنون چند بار اعلام نموده که جوانان را حتما به این گونه مجالس بیاورند.» همین کتاب، سند شماره: 1149 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 22 / 1 / 2525[1355]
[40]. همین کتاب، سند شماره: 1149 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 22 / 1 / 2525[1355]
[41]. همین کتاب، سند شماره: 1372 / 23 ـ تاریخ: 12 / 2 / 2535[1355]
[42]. همین کتاب، سند شماره: 702 / 312تاریخ: 22 / 1 / 2535[1355]
[43]. همین کتاب، سند شماره: 1261 / 23 ـ تاریخ: 5 / 2 / 2535[1355]
[44]. همین کتاب، سند شماره: 1372 / 23 ـ تاریخ: 12 / 2 / 2535[1355]
[45]. همین کتاب، سند شماره: 1935 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 7 / 4 / 2535[1355]
[46]. همین کتاب، سند شماره: 1525 / 23 ـ تاریخ: 18 / 2 / 2536[1356]
[47]. همین کتاب، سند شماره: 45 / 6ج / 7000 / 02 / 501 / 906ـ تاریخ: 15 / 6 / 2537[1357]
[48]. صحیفه امام، جلد سوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1389، صص 234- 251
[49]. متن نامه به این شرح است: بسمه تعالی محضر مبارک حضرات مراجع عالیقدر تشیع متعالله المسلمین به برکات وجودهم از حوادث ناگوار اخیر قم که موجب تأثر عمیق قاطبه مسلمین گردیده شدیداً متأثر و متألم به این وسیله حوزه علمیه قزوین ضمن محکوم کردن این گونه اعمال وحشیانه و ضد انسانی و تقدیر از اقدام مراجع عظام و مدرسین کرام و محصلین حوزه علمیه قم ایدهم الله به تعطیل دروس و همدردی با اهالی غیور قم با تعطیل عمومی و ابراز از مندرجات خلاف واقع روزنامهها تسلیت خود را به پیشگاه مقدس حضرت حجت بن الحسن ارواحنافدا مراجع عالیقدر شیعه و عموم مسلمین به خصوص خانوادههای داغدیده عرض نموده و از خداوند متعال پیروزی مسلمانان را خواستاریم و الی الله المشتکی 6 صفرالخیر ۱۳۹۸
[50]. همین کتاب، سند شماره: 3644 / 23ﻫ ـ تاریخ: 24 / 10 / 2536[1356]
[51]. همین کتاب، سند شماره: 3969 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 15 / 12 / 2536[1356]
[52]. همین کتاب، سند شماره: 170 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 15 / 1 / 2537[1357]
[53]. همین کتاب، سند شماره: 151 / 23ﻫ ـ تاریخ: 10 / 1 / 2537[1357] و نک: انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، کتاب چهارم، تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی، 1378، ص 117.
[54]. همین کتاب، سند شماره: 294 / 23ﻫ ـ تاریخ: 28 / 1 / 2537[1357]
[55]. همین کتاب، سند شماره:680 / 312 ـ تاریخ:26 / 1 / 2537[1357]
[56]. همین کتاب، سند شماره: 732 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 15 / 3 / 2537[1357]
[57]. منظور از کد 66، محمدرضا پهلوی است.
[58]. همین کتاب، سند شماره: 1682 / 25 ﻫ ـ تاریخ: 8 / 5 / 2537[1357]
[59]. همین کتاب، سند شماره: 216ـ16ـ57ـ تاریخ: 14 / 6 / 2537[1357]
[60]. همین کتاب، سند شماره: 1683 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 16 / 6 / 1357
[61]. همین کتاب، سند شماره: 228 / 7 / 66 / 01 ـ تاریخ: 12 / 6 / 1357
[62]. همین کتاب، سند شماره: 1639 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 13 / 6 / 1357
[63]. همین کتاب، اسناد شماره: ۱۶۴۰ / 23 ﻫ ـ تاریخ: 13 / 6 / 1357 ؛ شماره: 1641 / 23 ﻫ ـ تاریخ: 13 / 6 / 1357 در گزارش دیگری در ارتباط با این سخنرانی آمده است:«روز ۱۳ / ۶ / ۵۷ پس از خاتمه نماز عید فطر سیدحسن موسوی شالی به مسجد رفت اظهار داشت زندانیان سیاسی باید آزاد شوند و حکومت دست نشانده باید در وضع خود تغییراتی بدهد ما تابع قانون اساسی هستیم نه تابع ظلم و ستم که وسیله تعدادی از حاضرین نیز مورد تایید قرار میگرفت. ضمناً در خلال مدت منبر مشارالیه تعداد قابل ملاحظهای اعلامیه که تعدادی از آن اعلامیهها با امضاء خمینی بودند بین حاضرین توزیع شد یاد شده در خاتمه منبر خود از جمعیت خواست که با رعایت نظم و آرامش مسجد را ترک و از هرگونه تظاهرات خودداری نمایند.» سند شماره: 1683 / 23 ﻫ تاریخ: 16 / 6 / 1357
[64]. همین کتاب، سند شماره: 7 ـ تاریخ: 27 / 7 / 1357
[65]. مجاهد پارسا، پیشین، ص 206
[66]. همان، ص 221
[67]. همین کتاب، سند شماره: 32ـ 16ـ 57 تاریخ: 16 / 11 / 1357
[68]. مجاهد پارسا، ص237
[69]. همان، ص 243- 24