مقدمه - کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان گیلان، کتاب 1

کتاب اول از مجموعه کتابهاى «انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک ـ استان گیلان» به حوادث: لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى اصلاحات ارضى، انقلاب سفید، رفراندوم 6 بهمن 1341، ترور حسنعلى منصور، ترور ناموفق شاه توسط رضا شمس‌آبادى، واقعه سیاهکل و جشنهاى 2500 ساله شاهنشاهى مى‌پردازد زمان مورد بررسى در این جلد از 11 / 8 / 41 تا ابتداى سال 51 است.

مهم‌ترین حوادث این ایام عبارتند از:

امریکا بعد از جنگ جهانى دوم تنها کشورى بود که صدمات کمترى متحمل گردید. زیانهاى وارده بر انگلستان پس از جنگ موجب ضعف این کشور و باعث توانمندى سیاسى ـ اقتصادى بیشتر امریکا گشت و امریکا توانست در صحنه رقابت بین‌المللى بتدریج انگلستان را کنار زده و خود به عنوان قدرت برتر جایگزین گردد. ایالات متحده که تا این زمان به عنوان کشورى استعمار گر شناخته نمى‌شد براى فریب ملتهاى تحت سلطه، نداى آزادى و مبارزه با استعمار سر داد و در ایران برنامه معروف به اصل 4 ترومن را به اجرا گذاشت.

محمدرضا که بقاى سلطنت را در اتکا به قدرت برتر مى‌دید به امریکا گرایش یافت. این امر ناخشنودى انگلستان را بهمراه داشت؛ لذا تحریکاتى علیه شاه نمود. محمدرضا با مشاهده تزلزل در ارکان سلطنت به لندن سفر کرد تا سوءتفاهمات موجود را برطرف سازد اما توفیق لازم را نیافت.

با ملى شدن صنعت نفت و روى کار آمدن مصدق و کودتاى امریکائى 28 مرداد 1332 روز به روز دامنه سلطه امریکا بر ایران ابعاد گسترده‌ترى یافت.

امریکائیها براى حفظ سلطه خویش بر کشورهاى محروم سعى در انجام یک رشته اصلاحات اجتماعى (رفورم) از طریق زمامداران این کشورها نمودند؛ چرا که از این راه به اعتبار بخشیدن مهره‌هاى دست نشانده، فریب مردم و جلوگیرى از تکوین حرکتهاى اصیل مردمى مى‌پرداختند.

ابتدا اصلاحات ارضى[1] را در ایران را مطرح کردند. على امینى[2] نخست وزیر وقت مأمور تصویب و اجراى لایحه به اصطلاح اصلاحات ارضى شد و توانست این لایحه را به تصویب برساند.

این اقدام با اعتراض دانشجویان علیه لایحه فوق مواجه شد و رژیم با یورش وحشیانه به دانشگاه تحت پوشش خنثى نمودن توطئه و تحریکات فرزندان فئودال‌ها و ملاکین، حرکتهاى آزادیخواهانه آنان را سرکوب و اختناق کامل را بر کشور حاکم نمود.

پس از تصویب اصلاحات ارضى در ایران، هیئت حاکمه امریکا و مطبوعات این کشور طبق نقشه قبلى از به اصطلاح اصلاحات شاه که آن را «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» مى‌نامیدند تجلیل کردند.

على امینى در نطقى در اجتماع مالکین تأکید کرد که: دولت در اجراى یک انقلاب ارضى مصمم است و از آنان مى‌خواهد که دردسر را زیاد نکنند.

نزدیکى امینى به امریکا، بیان، باعث شد، شاه به او حسادت کند و او را رقیب خود بداند؛ لذا تصمیم گرفت به امریکا برود و پس از بازگشت از این سفر بود که امینى را کنار گذاشت و به جاى او در تیر ماه 41 امیر اسداللّه‌ عَلَم را به نخست وزیرى منصوب کرد.

رژیم پس از رحلت آیت‌اللّه‌ بروجردى (10 / 1 / 40) و آیت‌اللّه‌ کاشانى (23 / 12 / 40) به تصور ضعف نیروى روحانیت از نظر مرجعیت سیاسى، لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى را جهت مطالعه دقیق و آگاهى از میزان قدرت روحانیت در هیئت دولت مطرح ساخت و در 16 / 7 / 41 آن را به تصویب رساند.

به موجب این لایحه به زنان حق رأى داده مى‌شد و انتخاب‌شوندگان مى‌توانستند در مراسم تحلیف به جاى سوگند به قرآن به کتاب آسمانى سوگند یاد کنند.

امام خمینى (ره) با پى بردن به اهداف رژیم به سرعت واکنش نشان دادند. روحانیون و علماى گیلان نیز به تبعیت از مخالفت امام و دیگر مراجع، با لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى تلگرامى در 15 / 8 / 41 به آیت‌اللّه‌ العظمى گلپایگانى ارسال نمودند. در قسمتى از این تلگرام (که توسط: حجج اسلام بحرالعلوم، سید محمود ضیابرى و محمد کاظم صادقى ارسال گردید.) آمده است:

«پس از تقدیم عرض سلام و تشکر از توجهى که به حقوق اسلامى و اساسى ملت ایران فرموده‌اید، از طرف مردم متدین گیلان که مکرر به دعاگویان مراجعه مى‌نمایند به عرض مى‌رساند نظر به اینکه ملت ایران در وضع حاضر به علت تعطیل مجلسین، نظارت لازم را بر اعمال دولت ندارد و دستگاه دولت در کمال بى پروایى هم مرتکب اعمال خلاف شریعت مى‌شود و هم اصول مقدسه قانون اساسى را که خونبهاى مجاهدین مشروطیت است، علنا نقض کرده و به اعاظم روحانیت که رکن اساسى استقلال کشور ایران است بى اعتنایى مى‌نماید [و] به فتوا و احکام مراجع محترم تقلید اهمیتى نمى‌دهند بنابراین چون نمى‌توان علت را براى همیشه در بلاتکلیفى گذاشت و مشروطیت اصولاً تعطیل بردار نمى‌باشد، تمنا داریم دولت را متوجه این امر به فرمایید... کسانى که ادعا مى‌نمایند، مى‌خواهند کشور ایران را با جهان مترقى هماهنگ نمایند، نباید با آزادى و حریت و قانون اساسى و حقوق اجتماعى و مدنى اجتماع مخالفت کنند.»[3]

در تلگرام دیگرى که در آبان ماه 41، حجج‌اسلام بحرالعلوم، ضیابرى، سید حسین رودبارى، محمد لاکانى براى امیر اسداللّه‌ علم نخست وزیر درباره لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى ارسال نمودند، آمده است:

«دخالت زنان در انتخابات مجلسین و انجمنهاى ایالتى و ولایتى و شهردارى مخالف قوانین اسلام که تشخیص آن به نص قانون اساسى منحصرا محول به علماى اعلام است و القاى شرط اسلام در انتخاب و تبدیل قسم به قرآن مجید به کتاب آسمانى، تخلف دیگرى از قوانین مذکور و موجب خطرهاى بزرگى براى اسلام و استقلال مملکت است. اگر به اصل دوم از متمم قانون اساسى و ماده 10 و 13 قانون انتخابات مجلس شورا و مواد 7 و 9 قانون انجمنهاى ایالتى و ولایتى و 15 و 17 قانون انجمن بلدیه ادنى توجهى مى‌شد خاطر پاک مسلمانان آزرده نمى‌گردید اکنون که عواطف ملوکانه در خواست علما را به دولت ارجاع فرموده‌اند، استدعا مى‌شود به تقاضاى مشروعه متکیه به قوانین مشروحه ترتیب اثر و کاملاً مراقبت فرمایند که امور مخالفه با قوانین اسلام تصویب و عملى نگردد، زیرا فقهاى ایران و اعتاب مقدسه و سایر مسلمین در امور مخالفه با شرع مطاع به مقتضاى وظیفه ساکت نخواهند ماند و هیچ امرى که مخالف با قوانین اسلام است رسمیت پیدا نخواهد کرد.»[4]

سرانجام با اعتراضات قاطع امام و حمایت علما از ایشان رژیم مجبور به عقب نشینى گردید. پس از شکست دولت عَلَمْ در جریان لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى، شاه در روز 19 دى ماه 41 رسما اعلام کرد که خواهان رفراندُم اصول ششگانه انقلاب سفید است.

امام ضمن برگزارى جلسه فوق‌العاده با علما، مرحوم آیت‌اللّه‌ روح‌اللّه‌ کمالوند را مأمور ملاقات با شاه و اطلاع از مقاصدش درباره رفراندم نمود. پس از مراجعت آیت‌اللّه‌ کمالوند امام جلسه‌اى جهت استماع گزارش وى و اخذ تصمیم تشکیل دادند و سخنرانى مبسوطى بیان نمودند در بخشى از نطق خویش فرمودند:

«باید توجه داشت که این حادثه را نمى‌توان با غائله تصویب نامه مقایسه کرد، آن غائله به حَسَب ظاهر به دولت مربوط مى‌شد.شکست یک دولت و حتى سقوط دولت در یک حکومت چندان اهمیت ندارد. اساس رژیم را بر باد نمى‌دهد و حتى گاهى براى تحکیم رژیم و حفظ آن از خطر، به سقوط دولت مبادرت مى‌شود. لکن در اینجا آنکه روبروى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مى‌باشد شخص شاه است که در مرز مرگ و زندگى قرار گرفته و چنانکه خود اظهار داشته عقب نشینى او در این مورد به قیمت سقوط و نابودى او تمام خواهد شد. بنابراین او مأمور است که این برنامه را به هر قیمتى است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب نشینى نمى‌کند و دست از کار نمى‌کشد بلکه با تمام قدرت و با کمال درندگى با هرگونه مخالفتى مقابله خواهد کرد. بنابراین نباید مثل غائله گذشته عقب نشینى دستگاه را انتظار داشت و در عین حال مخالفت و مبارزه با آن از وظایف حتمیه و ضروریه ما مى‌باشد زیرا خطرى که اکنون عموم را تهدید مى‌کند بزرگتر از آن است که بتوان از آن چشم پوشید و در قبال آن بى تفاوت ماند.»[5]

امام خمینى روز دوم بهمن 41 اعلامیه‌اى مبنى بر تحریم رفراندوم انتشار دادند. به دنبال آن مخالفت، اعتصابات و تظاهرات علیه رفراندم اسارت بار «انقلاب سفید»! به تهران، قم، مشهد و بیشتر استانها مانند آذربایجان، گیلان، خوزستان و فارس و بسیارى از شهرها و شهرستانها مثل اصفهان، کرمان، کرمانشاه، یزد، کاشان، رفسنجان، نجف آباد... کشیده شد و مردم به طرق گوناگون مخالفت خود را با رفراندم قلابى شاه ابراز داشتند. و همه جا با سرنیزه و سرکوب وحشیانه و بى رحمانه دژخیمان رژیم شاه مواجه شدند.

در رشت یکى از سخنگویان در بالاى منبر ضمن حمله به رفراندم، صریحا اعلام داشت که: «طرح لوایح ششگانه از طرف بیگانگان به 6 ماده آبستن است که معلوم نیست فردا چه بزاید.»! که فورا دستگیر و به تهران اعزام گردید.[6]

آقاى حاج شیخ عباسعلى اسلامى به علت سخنرانى علیه رفراندم در تهران تحت تعقیب قرار گرفت و پیش از آنکه دستگیر شود مخفیانه از تهران خارج شد و به بندر انزلى مسافرت کرد و به مناسبت ماه رمضان در آنجا منبر مى‌رفت ولى در آنجا نیز به علت انتقاد از رفراندم قلابى ممنوع‌المنبر شد و از بندر انزلى اخراج گردید. روز عید فطر به محضر امام خمینى شرفیاب شده در هنگام سخنرانى ایشان، در مجلس حضور داشت. امام در سخنرانى خویش در روز عید فطر اشاره‌اى به آقاى اسلامى داشتند و فرمودند:

«اگر آقاى اسلامى را نگذاشتند در تهران منبر برود، دیدند که ایشان در بندر پهلوى، منبر رفت و حقایق را در آنجا بیان داشتند اگر در بندر پهلوى از ادامه سخنان ایشان جلوگیرى کردند شک نداشته باشند ایشان سخنان خود را در جاى دیگر دنبال خواهد کرد.»[7]

پس از رفراندم در 6 بهمن و حمایت غرب از نتایج رفراندم، مرحله دیگرى از مبارزات امام آغاز گردید.

فرا رسیدن نوروز 42 و تحریم عید توسط مراجع و اعلام عزاى عمومى و پخش اعلامیه هنگام تحویل سال در صحن حرم حضرت معصومه (س) خشم رژیم را براى نشان دادن ضرب شست روحانیون و مردم برانگیخت.

روز دوم فروردین مقارن با سالگرد شهادت امام جعفر صادق (ع)، رژیم شاه به مجلس سوگوارى در فیضیه یورش برده و جمع کثیرى از طلاب و روحانیون را به شهادت رساند. «از آن شهیدان به خون خفته فقط هویت سه نفر بدست آمد که یکى روحانى جلیل‌القدر مرحوم سید یونس رودبارى[8] بود.»[9]

با نزدیک شدن چهلم فاجعه فیضیه، امام ضمن صدور اعلامیه‌اى از مردم خواست که: «مناسب است ملت مسلمان در ایران و غیر ایران روز چهلم فاجعه بزرگ اسلام، یادى از مصیبتهاى وارده بر اسلام و حوزه‌هاى اسلامى بکنند و در صورتى که عمال دولت مانع نشوند، مجالس سوگوارى داشته باشند و بر مسببین این فجایع نفرین کنند.»[10]

با فرا رسیدن ماه محرم، رژیم سخنرانان مذهبى را مشروط به رعایت شرایطى کرد. امام در روز عاشوراى 42 نطق تاریخى خویش را ایراد فرمودند و مستقیما شاه را هدف حملات خود قرار دادند در بخشى از سخنرانى خود فرمودند:

«الان عصر عاشورا است. گاهى که وقایع روز عاشورا، را از نظر مى‌گذرانم این سؤال برایم پیش مى‌آید که اگر بنى‌امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانى چه بود که در روز عاشورا، نسبت به زنهاى بى پناه و اطفال بى گناه مرتکب شدند؟! زنان و کودکان چه تقصیر داشتند؟ اطفال 6 ماهه حسین چه کرده بودند؟ به نظر من آنها با اساس کار داشتند بنى امیه و حکومت یزید با خاندان پیغمبر مخالف بودند، بنى هاشم را نمى‌خواستند و غرض آنها از بین بردن این شجره طیبه بوده. همین سؤال اینجا مطرح مى‌شود که دستگاه جبار ایران با مراجع سر جنگ داشت، با علماء اسلام مخالف بود به قرآن چکار داشتند به مدرسه فیضیه چکار داشتند. به طلاب علوم دینیه چکار داشتند؟ به سید 18 ساله ما چکار داشتند، سید 18 ساله ما به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه جبار ایران چه کرده بود؟ به این نتیجه مى‌رسیم که اینها با اساس، کار دارند. با اساس اسلام و روحانیت مخالفند. اینها نمى‌خواهند این اساس موجود باشد اینها نمى‌خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسرائیل نمى‌خواهد در این مملکت قرآن باشد، اسرائیل نمى‌خواهد در این مملکت علماء اسلام باشند اسرائیل نمى‌خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد اسرائیل نمى‌خواهد در این مملکت دانشمند باشد. اسرائیل بدست عمال سیاه خود مدرسه فیضیه را کوبید، ما را مى‌کوبد، شما ملت را مى‌کوبد، مى‌خواهد اقتصاد شما را قبضه کند، مى‌خواهد تجارت، زراعت شما را از بین ببرد مى‌خواهد ثروتها را تصاحب کند، اسرائیل مى‌خواهد بدست عمال خود آن چیزهایى را که مانع هستند، آن چیزهائى را که سد راه هستند از سر راه بردارند، قرآن سد راه است باید برداشته شود روحانیت سد راه است باید شکسته شود، مدرسه فیضیه و دیگر مراکز علم و دانش سد راه است باید خراب شود، طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند باید کشته شوند از پشت بام پرت شوند، باید سرو دست آنها شکسته شود، براى اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد، دولت ایران به تبعیت از اغراض و نقشه‌هاى اسرائیل به ما اهانت کرده و مى‌کند.

شما اهالى محترم قم ملاحظه فرمودید آن روز که آن رفراندُم غلط، آن رفراندُم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندُمى که برخلاف مصالح ملت ایران بود بازور سرنیزه اجرا شد...»[11]

پس از سخنرانى افشاگرانه امام خمینى (ره) کماندوهاى رژیم شاه نیمه‌هاى شب امام را دستگیر کرده به باشگاه افسران تهران برده و از آنجا به پادگان قصر و سپس به پادگان عشرت آباد منتقل نمودند.

دستگیرى امام واکنش مراجع و علماى قم و مردم را به دنبال داشت در تاریخ 17 / 3 / 42 حاج شیخ عبداللّه‌ مسیح تهرانى به آیات عظام و علماى گیلان، حجج اسلام سید محمد ضیابرى و سید حسن بحرالعلوم درباره بازداشت امام و فاجعه 15 خرداد تلگرامى ارسال نمود. در قسمتى از این تلگرام آمده است:

«فجایع پى در پى که متعقب به توقیف حضرت آیت‌اللّه‌ خمینى گردید، انقلاب و هیجان عمومى بوجود آورد. مأمورین دولت با کمال بى رحمى در مقابل احساسات مذهبى و بى آلایش مردم حمله مسلحانه نموده و تلفات بسیارى وارده آورده و عده کثیرى از علماى عالیقدر و وعاظ درجه اول و مؤمنین را دستگیر و در مرکز و شهرستانها روحانیت با وضع دلخراش بسر مى‌برند».[12]

رژیم شاه مصمم بود با وارد کردن یک ضربه سنگین و ناگهانى، نهضت اسلامى مردم به رهبرى امام خمینى را متوقف و نابود سازد این نقشه را در 15 خرداد 42 با دستگیرى امام و کشتار مردم در تهران، قم، شیراز و مشهد و دستگیرى عده‌اى از روحانیون فعال و مبارز عملى کرد.

پشتیبانى و حمایت علماى اعلام و روحانیون عالیقدر ایران از قائد بزرگ اسلام تنها به صدور اعلامیه، تلگراف و نامه محدود نگردید بلکه از علماى طراز اول حوزه‌هاى علمیه قم و مشهد تا علماى عالى مقام شهرستانها به منظور نشان دادن نهایت هماهنگى و اتحاد با امام خمینى، یکباره از جا برخاسته به سوى مرکز شتافتند و رسما از رژیم شاه خواستار آزادى بى قید و شرط ایشان شدند از گیلان حجج اسلام آقایان بحرالعلوم و ضیابرى به نمایندگى از طرف روحانیت گیلان به تهران هجرت کرده بودند که به عنوان مهاجرین خوانده مى‌شدند.[13]

علماى مهاجر اعلامیه‌هایى در مرداد ماه 42 درباره اعمال غیر قانونى رژیم شاه[14] و در تاریخ 31 / 5 / 42 درباره تحریم انتخابات دوره 21 مجلس شوراى ملى[15] و تلگرامى در 7 / 6 / 42 به آیت‌اللّه‌ طالقانى که در زندان قصر بسر مى‌برد ارسال نمودند.[16]

اما مقاومت مردم، روحانیون و مراجع تقلید و کشیده شدن دامنه این مقاومتها و عکس‌العملها حتى به خارج از ایران و به بعضى از کشورهاى اسلامى موجب تغییر روش رژیم که براى انجام اصلاحات مورد نظر امریکا گردید به آرامش نیاز داشت.

رژیم شاه علیرغم تهدیدات اولیه به آزادى اکثر روحانیون دستگیر شده پرداخت و حتى امام را در تاریخ 11 مرداد ماه 42 آزاد و به منزلى در شمال تهران منتقل کرد تا بتواند تحت‌نظر قرار دهد.

دولت به تصور اینکه امام بعد از این دستگیرى روش ملایم‌ترى در پیش گرفته و مردم بعد از کشتار 15 خرداد جرأت نزدیک شدن به ایشان را نخواهند داشت این اقدام را نمود. بعلاوه دولت سعى کرد با تبلیغات مختلف مطبوعاتى به مردم بباوراند که امام خمینى و دیگر رهبران مبارز با رژیم تفاهم کرده و قول عدم دخالت در امور سیاسى را داده‌اند.

مردم با شنیدن خبر آزادى امام همان روز سیل آسا به محل اقامت امام هجوم آوردند و رژیم مجبور شد پس از یک روز از ملاقات عموم مردم با ایشان جلوگیرى و امام را به منزل دیگرى منتقل کند.

عوامل رژیم پس از ده ماه (18 فروردین ماه 43) امام را آزاد و به قم منتقل نمودند امام بار دیگر در قم ارتباط خود را با روحانیون و دانشگاهیان مبارز برقرار کردند و با سخنرانیها و اعلامیه‌هاى مختلف نشان دادند همچنان مصمم به مبارزه سیاسى هستند.

در پى ورود امام به قم موج تلگرافهاى تبریک از سوى علماى گیلان، آقایان احسان‌بخش، شرفى، مهدى مهدوى، جعفر حجت، ضیابرى، بحرالعلوم و... براى امام ارسال گردید و امام نیز طى تلگرامهایى «از عواطف کریمه علماى گیلان تشکر و توفیق علماى اسلام را در احقاق حق و ابطال باطل خواستار شدند.»

امریکا با توجه به داشتن هزاران مستشار نظامى تمایل به الحاق ماده‌اى مبنى بر تصمیم معافیت‌هاى قرارداد وین براى کلیه کارمندان نظامى یا مستخدمین غیر نظامى وزارت دفاع امریکا و خانواده‌هایشان که در ایران زندگى مى‌کردند داشت لذا ماده واحده‌اى به صورت نیمه مخفى ابتدا در مجلس سنا و سپس در 21 مهرماه 43 در مجلس شوراى ملى به تصویب رسید.

امام خمینى سخنرانى مهمى را در مخالفت با اعطاى قضاوت کنسولى (کاپیتولاسیون) بدین شرح ایراد فرمودند:

«...این چند روزى که مسائل اخیر ایران را شنیدم قلبم در فشار است. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند. عزت ما پایکوب شد عظمت ایران از بین رفت. عظمت ارتش ایران را پایکوب کردند. قانونى در مجلس بردند و در آن تمام مستشاران نظامى امریکا با خانواده‌هایشان، با کارمندهاى فنى‌شان، با کارمندان ادارى‌شان، با خدمه‌شان، با هر کس که بستگى به آنها دارد از هر جنایتى که در ایران بکنند مصون هستند. اگر یک خادم امریکا مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، پلیس ایران حق ندارد جلوى او را بگیرد. دادگاههاى ایران حق ندارند محاکمه کنند، باید برود امریکا، آنجا در امریکا ارباب‌ها تکلیف را معین کنند. ملت ایران را از سگهاى امریکا پست‌تر کردند، چنانکه کسى سگ امریکایى را زیر بگیرد بازخواست از او مى‌کنند. اگر شاه ایران یک سگ امریکایى را زیر بگیرد بازخواست مى‌کنند چنانکه یک آشپز امریکایى شاه ایران را زیر بگیرد، بزرگترین مقام را زیر بگیرد، هیچ‌کس حق تعرض ندارد. آن آقایانى که مى‌گویند که باید خفه شد، اینجا هم باید خفه شد؟ ما را بفروشند و خفه شویم؟ واللّه‌ گناهکار است کسى که داد نزند. اى سران اسلام به داد اسلام برسید. اى علماى نجف به داد اسلام برسید. اى علماى قم به داد اسلام برسید، تمام گرفتارى ما از این امریکاست تمام گرفتارى ما از این اسرائیل است اسرائیل هم از امریکاست...»[17]

رژیم شاه در برابر مخالفت قاطع امام خمینى تصمیم به تبعید ایشان در 13 آبان ماه 43 به ترکیه گرفتند.

محصلان و فضلاى اشکور گیلان در اسفند ماه 43 نامه‌اى به هویدا نخست وزیر، در اعتراض به ادامه تبعید امام ارسال نمودند قسمتى از نامه بدین شرح است:

«دولت سابق به جرم بیان حق و پشتیبانى از حریم مقدس اسلام و قرآن و دفاع از استقلال مملکت ایران حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى، مرجع عالیقدر شیعیان دامت برکاته را که طبق قانون اساسى مملکت مصونیت داشته‌اند به کشور ترکیه تبعید و با این عمل خلاف قانون خود، تنفر ملت مسلمان را برانگیخت و باعث تشنج عمومى شد، براى جلب قلوب ملت لازم است آنچه از مصوبات آنان که خلاف شرع اسلام و خلاف قانون اساسى مملکت ایران است، ملغى و زعیم عالیقدر و مرجع بزرگ شیعیان جهان، حضرت آیت‌اللّه‌ العظمى خمینى را به حوزه علمیه قم عودت داده و زندانیان بى گناه را هر چه زودتر آزاد نمایند در انتظار اقدامات سریع شما.»[18]

پس از کناره‌گیرى علم در اسفند ماه 42، شاه حسنعلى منصور را به نخست وزیرى منصوب کرد وى حزب «ایران نوین» را براساس کانون مترقى بهمراه دوستان فرنگ رفته فریفته غرب بنا نهاده بود. منصور اولین گام را با تصویب کاپیتولاسیون و افزایش قیمت بنزین برداشت و در جهت حفظ امنیت فرمول حساب شده تبعید امام را به اجرا درآورده بود هنگامى که حسنعلى منصور در اول بهمن 43 با غرور تمام به مجلس شورا مى‌رفت هدف گلوله محمد بخارائى قرار گرفت و کشته شد.[19]

فتواى قتل منصور از جانب آیت‌اللّه‌ میلانى صادر و شاخه اجرایى هیئت مؤتلفه آن را عملى ساخت. در 21 فروردین سال 44 به سوى شاه در کاخ مرمر تیراندازى شد؛ ضارب رضا شمس آبادى بود که در گارد شاهنشاهى خدمت سربازى خویش را سپرى مى‌کرد. گلوله‌ها به شاه اصابت نکرد؛ وى پس از قتل دو نفر از درجه داران گارد کشته شد و شاه جان سالم بدر برد. از آنجا که رژیم تمایل به اعتراف مخالفت و مبارزه ملت مسلمان با شاه را نداشت تلاش نمود با مخفى نگهداشتن اعتقادات اسلامى شمس آبادى این حادثه را به گروههاى مارکسیستى مرتبط سازد.

این حادثه از طرفى نارضایتى شدید و اوضاع قابل انفجار در ایران حکایت مى‌کرد لذا رژیم تلاش نمود با تمام قوا از علنى شدن آن ممانعت نماید.

از طرف دیگر این حادثه مبین عدم ایمن ماندن شاه بر جان خود بود به طورى که همواره محتمل است که خشم ملت او را از پاى در آورد و چون ولیعهد پنج سال بیش نداشت، شاه تصمیم گرفت همسرش، فرح را به عنوان نایب‌السلطنه معرفى کند. بنابراین در 21 اسفند 45 مجلس مؤسسان آنچه را که مورد نظر شاه بود، تصویب نمود.

در دى ماه 46 جزنى و سورکى، از گروههاى مارکسیستى بدون اینکه اقدامى علیه رژیم پهلوى انجام دهند همراه با تعدادى از اعضاى گروه خود دستگیر و به حبس محکوم گردیدند باقیمانده گروه با تجدید سازماندهى تیمهاى کوه و شهر را تشکیل داده و تحت پوشش گردش علمى به دهات و جنگلهاى اطراف گیلان آمده و با هدف مبارزه مسلحانه تصمیم گرفتند استحکاماتى را در مناطق جنگلى سیاهکل و اطراف ساخته و آذوقه نیز جمع آورى کنند تیم شهر و جنگل که در سال 49 به هم پیوستند جمعى را تشکیل دادند. از مهم‌ترین اقداماتشان حمله یک تیم 9 نفره در سال 49 به فرماندهى على اکبر صفائى فراهانى به پاسگاه سیاهکل بود که در این حمله 2 نفر از افراد پاسگاه کشته و کلیه سلاحهاى پاسگاه توسط گروه جنگل به غنیمت گرفته شد.

شبکه سپس مبادرت به عقب نشینى به داخل جنگل نمود و با فشار مأمورین و جنگ رویاروى و عکسهایى که از سوى ساواک در منطقه پخش و جایزه‌اى نیز تعیین شد 15 نفر از شبکه جنگل در سال 49 دستگیر که برخى تیرباران شدند.

چریکهاى فدایى با بهره‌گیرى از تجربه جنگل با تشکیل خانه‌هاى تیمى در تهران به اقدامات مسلحانه خود تداوم بخشیدند لیکن با دخالت ساواک اکثر آنان در درگیرى با مأمورین کشته شدند.

اینان به دلیل آنکه از آغاز رسما خود را مارکسیست معرفى کرده بودند در میان توده مردم مسلمان گیلان پایگاه قابل توجهى پیدا نکردند.

از وقایع دیگر برگزارى جشنهاى مکرر بالاخص جشن 2500 ساله شاهنشاهى براى تأیید و تثبیت نظام شاهنشاهى با هزینه‌هاى سرسام‌آور بود و در حالى که مطابق آمار رسمى منتشره درآمد سالانه 67 درصد خانواده‌هاى روستایى ایران کمتر از شش هزار تومان بود.[20]

در آستانه جشن، امام خمینى اعلامیه مفصلى منتشر ساختند و پرده از مخارج هنگفت در برپایى جشن مذکور برداشتند که از ذکر بیانات ایشان در این خصوص مى‌گذریم.

بازتاب منفى آن در جامعه، رژیم را به موضع انفعالى سوق داد و اعلام نمود که باقیمانده هزینه جشنها از سوى مردم را در جهت ساخت مسجد با شکوه اسلامى! اختصاص خواهد داد.

و اما چند توضیح:

1ـ از مجموعه سندهاى ساواک که به هر نحوى به حرکت انقلابى مردم ایران مربوط مى‌شد (در دوره تحت بررسى این سلسله از کتابها) بهره‌بردارى شده است و تدوین گران، بناى حذف سندى نداشته‌اند مگر در این موارد:

الف: سندهاى تکرارى.

ب: بین اسناد دست نویس و حروف چینى شده که مشابه هم بوده‌اند، از سندهاى حروف‌چینى شده استفاده کرده‌ایم.

ج: بولتنهایى که در بر گیرنده خلاصه‌اى از گزارش‌هاى ارسالى از مراکز مختلف ساواک بودند به دلیل تکرارى بودن و درج اخبار خلاصه، حذف شده‌اند اما آن دسته از خبرهاى این بولتنها که سند مشروح آن یافت نشده است، به نقل از شماره جلد بایگانى آن، در پاورقى مورد استناد قرار گرفته است.

د: در میان سندهایى که محتواى تکرارى داشته‌اند، اولویت به سندى داده شده است که حجم بیشترى از جزئیات حادثه را در خود داشته است.

ه : سندهاى ناقص (جز در چند مورد اندک) که معمولاً شامل اسناد چند برگى بوده و صفحات پسین یا پیشین آنها یافت نشده مورد استفاده قرار نگرفته‌اند.

2: در چینش سندها اولویت با وقوع حادثه بوده است. بنابراین قبل از این که تاریخ ارسال گزارش، تاریخ رسیدن خبر به منبع و... مد نظر باشد، زمان حادثه‌اى که سند درباره آن گزارش مى‌دهد، مورد نظر بوده است.

3: حروف چینى سندها مطابق نگارش اصل آنها بوده و هیچ تغییرى در جمله نویسى آنها داده نشده است. فقط در مواردى که کلمه، تعبیر، تاریخ و یا مضمون سندى اشتباه بوده، در پاورقى (با توضیح) یا در متن سندها (بین دو قلاب) تذکر داده شده است.

4: پاورقى‌هاى این مجموعه یا با عدد آمده است و یا با ستاره. پاورقیهاى شماره دار توضیح برخى از اعلام یا موضوعات متن سند است، اما پاورقى‌هاى ستاره‌دار به مهم‌ترین موضوع آن روز (مطابق با تاریخ سند) اشاره مى‌کند. این پاورقیها بعضا با متن سند مرتبط هستند و در مواقعى دیگر ارتباط مستقیمى با سند ندارند. با این حال به دلیل واقع شدن خواننده در ظرف زمان و آگاهى از رویدادهاى دیگرى که موقعیت رژیم شاه و یا نهضت اسلامى را بهتر نمایان مى‌کند، یاد شده‌اند.

5: در بیشتر گزارش‌هاى ساواک، نظرهایى داده شده که از نظر دهنده با کلمات رمز یاد شده است. این کلمات رمز معمولاً اسامى روزهاى هفته است و منظور از آنها این است:

نظریه شنبه: نظریه منبع نفوذى ساواک (گزارشگر) است که از طریق مشاهده مستقیم یا از راههاى دیگر ارائه شده است.

نظریه یکشنبه: نظریه رهبر عملیات است که پس از گزارش منبع نفوذى آن را تأیید یا تحلیل مى‌کند.

نظریه دوشنبه: نظریه رئیس دایره عملیات است.

نظریه سه شنبه: نظریه امنیت داخلى است.

نظریه چهارشنبه: نظریه رئیس سازمان اطلاعات و امنیت منطقه است.

6: از حروف چینى سربرگ سندها خوددارى و صرفا به درج نوع سند (برگ خبر، گزارش خبر، بولتن ویژه، تلفنگرام و...) و موضوع آن اکتفا شده است. همچنین نوع طبقه بندى سندها (محرمانه، خیلى محرمانه و سرى) نیز نیامده است. علت این امر آمدن اصل اسناد در صفحات مورد نظر بوده است، به طورى که علاقه‌مندان مى‌توانند با مراجعه به خود سربرگ سندها اطلاعات مورد نیاز را دریافت کنند. در سربرگ سندها برخى علائم با رمز آمده است از جمله آنها مبدأ خبر است که منظور از آن رمزها این است:

1 ه (ساواک گیلان)، 2 ه (ساواک مازندران)، 3 ه (ساواک آذربایجان شرقى)، 4 ه (ساواک آذربایجان غربى)، 5 ه (ساواک کرمانشاه)، 6 ه (ساواک خوزستان)، 7 ه (ساواک فارس)، 8 ه (ساواک کرمان)، 9 ه (ساواک خراسان)، 10 ه (ساواک اصفهان)، 11 ه (ساواک سیستان و بلوچستان)، 12 ه (ساواک کردستان)، 13 ه (ساواک همدان)، 14 ه (ساواک سمنان)، 15 ه (ساواک لرستان) 16 ه (ساواک بوشهر)، 17 ه (ساواک هرمزگان)، 18 ه (ساواک کهگیلویه و بویراحمد)، 19 ه (ساواک چهارمحال و بختیارى)، 20 ه (ساواک تهران)، 21 ه (ساواک قم)، 22 ه (ساواک اراک)، 23 ه (ساواک قزوین)، 24 ه (ساواک ایلام)، 25 ه (ساواک زنجان)، 26 ه (ساواک یزد) بوده‌اند.

همچنین مقصد خبر نیز با علائم رمز عنوان شده است که قریب به اتفاق آنها مربوط به ادارات تابعه اداره کل سوم (امنیت داخلى) ساواک بوده است.

اداره کل سوم از هفت بخش تشکیل مى‌شد که عبارتند از: 1ـ مدیریت اداره کل سوم 2ـ اداره یکم عملیات و بررسى 3ـ اداره دوم عملیات و بررسى 4ـ اداره سوم کل سوم 5ـ اداره چهارم کل سوم 6ـ اداره پنجم کل سوم 7ـ اداره ششم کل سوم.

اجزاء اداره یکم عملیات و بررسى شامل: 310 (دفتر اداره یکم عملیات و بررسى)، 311 (بخش احزاب و دستجات کمونیستى)، 312 (بخش احزاب و دستجات سیاسى و مذهبى افراطى)، 313 (بخش هدفهاى تازه و فعالیتهاى مربوط به عرب زبانان ناراحت و بلوچهاى حاد ایرانى)، 314 (اکراد) و 315 (فعالیتهاى خارجى) بوده است.

اجزاء اداره دوم عملیات و بررسى شامل:

320 (دفتر اداره دوم عملیات و بررسى)، 312 (بخش دانشگاه تهران)، 322 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى تهران)، 323 (بخش دانشگاهها و مراکز عالى آموزشى استانها و شهرستانها) و 324 (بخش آموزش و پرورش و مدارس در تهران و استانها و شهرستانها) بوده است.

اجزاء اداره سوم کل سوم شامل:

330 (دفتر اداره سوم کل سوم)، 331 (بخش ممالک اسکاندیناوى و اروپاى شرقى)، 332 (بخش کشورهاى اروپاى غربى)، 333 (بخش امریکا و کانادا و امریکاى جنوبى و مرکزى) و 334 (بخش خاورمیانه و کشورهاى غربى و ممالک قاره آسیا و آفریقا) بوده است.

اجزاء اداره چهارم کل سوم شامل:

340 (دفتر اداره چهارم کل سوم)، 341 (بخش احزاب و دستجات راست، انجمنها و اتحادیه‌هاى دولتى و خصوصى)، 342 (بخش وزارتخانه‌ها و ادارات و سازمانهاى دولتى)، 343 (بخش کارگرى)، 344 (بخش اصناف و بازرگانان)، 345 (بخش کشاورزى و امور زراعى)، 346 (بخش عشایر و قاچاق اسلحه و مهمات و کالا)، 347 (بخش جراید و سینما و تلویزیون)، 348 (بخش نارضایتى‌هاى عمومى) و 349 (بخش روابط عمومى) بوده است.

اجزاء اداره پنجم کل سوم شامل:

350 (دفتر اداره پنجم کل سوم)، 351 (بخش دکترین و آموزش و سازمان و وظایف رهبران عملیات امنیت داخلى)، 352 (بخش سانسور و کنترل مکاتبات) و 353 (بخش منابع و مأموران و گروههاى تعقیب و مراقبت) بوده است.

اجزاء اداره ششم کل سوم شامل:

360 (دفتر اداره ششم کل سوم)، 361 (بخش فیش)، 362 (بخش بایگانى) و 363 (بخش بررسى و تجزیه) بوده است.

     اداره کل اطلاعات استان گیلان امیدوار است با ورود این حجم از اطلاعات به حوزه تاریخ معاصر گیلان، راه پژوهشهاى تازه درباره انقلاب اسلامى هموارتر گردد.

 

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- اصلاحات ارضى: شاه در 1340 ه . ش از یک سو به منظور جلب سرمایه دارى امریکا و نشان دادن موافقت و همکارى خود با استرتژى جدید و گشودن بازارى تازه براى اقتصاد غرب و از سوى دیگر براى جلوگیرى از گسترش نارضایتى مردم و خطرات ناشى از آن، برنامه «اصلاحات ارضى» را به عنوان اولین اصل از اصول ششگانه «انقلاب شاه و مردم»! در کشور آغاز کرد. این طرح که در تاریخ سه شنبه 19 دیماه 1340 به تصویب هیئت وزیران و شخص شاه رسید مشتمل بود بر نه فصل و این فصول شامل حدود مالکیت، اراضى قابل تقسیم، پرداخت بهاء املاک، مقررات تقسیم و تحویل اراضى، روابط زارع و مالک، مقررات مالى و مقررات مربوط به کمکهاى فنى و حمایت کشاورزان و زارعین بودند. اصلاحات ارضى موجب آسیب شدیدى بر کشاورزان ایران و موجب مهاجرت روستائیان به شهرها و جذب آنان به عنوان نیروى کار ارزان توسط صنایع و سرویسهاى خدماتى شد. طى 11 سال 1345 تا 1356 000 / 20 روستاى ایران خالى از سکنه گردید.

(ر.ک: کوثر، ج2، ص 37 و لایحه اصلاحات ارضى)

[2]- دکتر على امینى در سال 1284 ه . ش در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایى را در مدرسه رشدیه و تحصیلات متوسطه را در دارالفنون به پایان رساند. تحصیلات حقوق را در دانشگاه فرانسه و دکترى اقتصاد را در این کشور طى کرد. امینى در سال 1312 با دختر وثوق الدوله ازدواج کرد و دو سال بعد معاونت وزارت دارایى را به عهده گرفت. امینى در سال 1321 معاون احمد قوام، نخست وزیر شد. در سال 1325 که امریکا تصمیم داشت اجراى دکترین ترومن و هزینه 250 دلارى را در ایران اجرا کند امینى که در آنزمان معاون احمد قوام بود به این منظور انتخاب شد. بدین ترتیب على امینى مدیریت سازمان هفت ساله عمرانى را به عهده گرفت. سمت بعدى امینى وزیر اقتصاد در کابینه على منصور و دکتر مصدق بود. او در این دوران قرارداد معروف نفتى «پیچ ـ امینى» را با کنسرسیوم چند ملیتى منعقد کرد و با این طرح تسلط امریکا بر منافع نفتى ایران جنبه قانونى پیدا کرد. امینى در سال 1334 به عنوان سفیر به امریکا رفت و ارتباطات گسترده‌اى با محافل سیاسى امریکا برقرار کرد و بعنوان یک آلترناتیو سیاسى براى حاکمیت ایران مطرح گشت.

در سال 1340 به عنوان نخست‌وزیر انتخاب شد تا اصلاحات مورد نظر امریکا را در ایران اجرا نماید اما بعدها شاه ضمن متقاعد کردن کندى و تأمین نظر آنان در خصوص اصلاحات در ایران اسداللّه‌ عَلَم را براى نخست وزیرى برگزید. امینى پس از آن دیگر شغلى را نپذیرفت و تقریبا مشاور محمدرضا پهلوى بود. على امینى در سال 1372 در پاریس در گذشت. (انقلاب اسلامى به روایت اسناد ساواک ـ کتاب ششم ـ مرکز بررسى اسناد تاریخى وزارت اطلاعات ص 398ـ397)

[3]- اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 29.

[4]- اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 37.

[5]- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ص 226.

[6]- همان، ص 268.

[7]- همان، ص 290.

[8]- سیدیونس رودبارى در سال 1311 در روستاى آغوزبُن رودبار گیلان بدنیا آمد وى از طلبه‌هاى مستعد حوزه‌هاى قزوین، مشهد و قمبود و تا شاگردى برجسته امام خمینى ره پیش رفته بود و امام درباره وى فرمودند: «من سیدیونس رودبارى را از فرزندم بیشتر دوست داشتم.»

[9]- همان، ص 348.

[10]- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ص 413.

[11]- همان.

[12]- همان.

[13]- همان.

[14]- اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، صص 92ـ91.

[15]- همان، صص 97 ـ 95.

[16]- همان، ص99.

[17]- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، صص 717ـ716.

[18]- اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 142.

[19]- تاریخ سیاسى معاصر ایران، مدنى، ج 2، ص 102.

[20]- گزارش وضع جمعیت و اشتغال، معاونت برنامه ریزى سازمان برنامه و بودجه، اردیبهشت 1355، ص 15.

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.