استان خراسان شمالی در سال ۱۳۸۳ش و پس از تقسیم استان خراسان به سه استان، به مرکزیت شهرستان بجنورد ایجاد شد.
مساحت این استان ۲۸۴۳۴ کیلومتر مربع است که از این نظر، پانزدهمین استان ایران به شمار میرود و از نظر موقعیت جغرافیایی، از شمال با کشور ترکمنستان با 301 کیلومتر مرز مشترک، از شرق و جنوب با استان خراسان رضوی، از جنوب غربی با استان سمنان و از غرب با استان گلستان همسایه است.
جمعیت خراسان شمالی طبق سرشماری سال ۱۳۹۵ش، ۸۶۳۰۹۲ نفر اعلام شده است. پرجمعیتترین شهر استان خراسان شمالی، شهرستان بجنورد و پس از آن شهرستان شیروان است.
این استان از ۸ شهرستان، ۲۲ شهر، ۱۹ بخش، ۴۰ دهستان و ۸۶۲ روستای دارای سکنه تشکیل شده که شهرستانهای اصلی آن عبارتند از: بجنورد، شیروان، اسفراین، مانه و سملقان، راز و جرگلان، جاجرم، فاروج و گرمه.
اکثریت مردم خراسان شمالی، شیعه و اقلیت سنی هستند و اقوام ساکن در آن کردهای کرمانج، فارسی زبانان، تات زبانان، ترکمنها و ترکهای خراسان هستند.
بجنورد
پیشینه تاریخی شهرستان بجنورد را به دلیل وجود محوطههای استقراری پیش از تاریخ در حومه جنوبی بجنورد و تپههای مربوط به آن، به دوره پیش از تاریخ نسبت دادهاند و به طور طبیعی وضعیت شهری با این قدمت تاریخی، دستخوش حوادث گوناگونی نیز بوده است.[1]
بجنورد شهری است که بخشهای مرکزی و شمالی استان خراسان شمالی را در خود جای داده و از شمال با کشور ترکمنستان، از شرق با شهرستان شیروان، از غرب با شهرستان مانه و سملقان و از جنوب با شهرستانهای اسفراین و جاجرم همسایگی دارد. مساحت بجنورد حدود 6563 کیلومتر مربع و شامل 3 شهر، 3 بخش، 8 دهستان و 232 آبادی است.
بجنورد در جریان نهضت مشروطیت
از چگونگی فعالیتهای صورت گرفته در بجنورد در دوران نهضت مشروطیت اطلاع دقیقی در دست نیست، جز اینکه پس از تشکیل مجلس شورای ملی، بجنورد نیز دارای نمایندهای در مجلس اول بود به نام حاج محمدحسین بزاز(وداد) که این انتخاب نیز بدون دخالت مردم و از طریق حاکم بجنورد صورت گرفته بود.[2]
بجنورد در دوران رضا شاه
پس از اینکه جریان مشروطیت به انحراف کشیده شد و از درون آن حکومت رضاشاه شکل گرفت، رجال سیاسی، اقتصادی و دینی شهرستان بجنورد نیز به دلیل شرایط حاکم، با این تغییر برخوردهای متفاوتی داشتند. از طبقات اجتماعی شهرستان، صاحبان اراضی جدید و بعضی از اعیان و اشراف با کمک روسای نظامی و مالیاتی و اداری از زمینهسازان قدرت رضاشاه بودند.[3]
همزمان با به قدرت رسیدن رضاخان و آغاز طرحهای استعماری لباس متحدالشکل و مخالفت با مراسم و برپایی مجالس عزاداری حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و در نهایت ماجرای کشف حجاب در سال 1314ش، شهرستان بجنورد نیز به شدت تحت تأثیر این شرایط قرار گرفت و روحانیون شهر و مردم متدین شهر و روستا در وضعیت بسیار دشواری قرار گرفتند:
«در شهرستان بجنورد، از بین روحانیون فقط سه نفر مجتهد تشخیص داده شدند و روحانیون دیگر از داشتن لباس روحانیت محروم گشتند. فرزندان روحانیون و معمرین نقل میکنند که حاج میرزا احمد مرتضوی علوی و حاج احمد محبعلی با پالتو و کلاه پهلوی برای اقامه نماز جماعت به مسجد میآمدند و در مسجد از لباس روحانیت استفاده میکردند. خانواده امامی به باغی در 2 کیلومتری حومه بجنورد که دارای چند اتاق بود، مهاجرت کردند و برای مدت 5 سال(1320 ـ 1315) یعنی تا سقوط رضاشاه و تبعید او که محدودیت حجاب برداشته شد، در باغ ماندند. روحانیونی نظیر آقا میرزا عبداللهی مجتهد بجنوردی برای حفظ شأن لباس روحانیت، بجنورد را به قصد قریه خراشا ترک کرد. حاج شیخ ذبیحالله فقیه به مدت 5 سال از منزلش خارج نشد.»[4]
در جریان مخالفت با رضاشاه در آغازین سال حکومت او، از شخصی به نام شیخ انصاری نام برده شده که با حضور در بجنورد و با سخنرانیهای بیپرده و صریح، به مخالفت با رضاشاه پرداخته و در جریان شورش لهاک خان باوندی و ورود او به بجنورد و تصرف شهر و تشکیل حکومت جمهوری سوسیالیستی در بجنورد، به عنوان رئیس انجمن ایالتی شهر انتخاب و در نهایت نیز با شکست لهاک خان، دستگیر و در مردادماه سال 1305ش، درحالی که رضاشاه نیز به بجنورد آمده بود، در محلی که تعدادی از نظامیان رژیم توسط لهاک خان اعدام شده بودند، به همراه حدود 13 نفر تیرباران شد.[5]
بجنورد در دوران محمدرضا شاه
در جریان ورود نیروهای بیگانه به خاک ایران در شهریور سال 1320ش، که منجر به سرنگونی و تبعید ذلتبار رضاشاه و جایگزینی ذلت بارتر فرزندش محمدرضا پهلوی به جای او شد، شهرستان بجنورد نیز به اشغال نیروهای شوروی در آمد؛ اشغالی که به طور طبیعی دارای پیامدهای دردآوری مانند افزایش سرسامآور قیمتها، قحطی، افزایش راهزنی و ناامنی اجتماعی و رواج تکدیگری بود.[6]
در این دوران فعالیتهای سیاسی مختلفی نیز در بجنورد شکل گرفت، از آن جمله دایرشدن شعباتی از حزب میهن به رهبری فردی به نام اسدالله پدیداران بود که در سفر دوم رضاشاه به بجنورد نیز مورد تفقد او قرار گرفته بود.[7]
حزب توده از دیگر تشکیلات سیاسی در بجنورد در این زمان بود که فعالیت رسمی خود را از فروردین ماه سال 1325ش آغاز کرد و این درحالی بود که به دلیل جوّ اعتقادی و دینی موجود، ضمن برپایی مراسمی مانند روز کارگر، به برپایی مجالسی به مناسبت ولادت حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) نیز اقدام میکرد.[8]
مهمترین تشکیلات سیاسی در بجنورد، حزب ایران بود که در سال 1328ش، توسط دکتر رحیم شریفی که دکتر داروساز و برای انجام خدمت سربازی به بجنورد آمده بود، تشکیل شد.[9]
نهضت ملی شدن صنعت نفت در بجنورد
پس از خروج نیروهای بیگانه از کشور و سر و سامان یافتن تدریجی امور و بعد از ترور ناموفق محمدرضا پهلوی در سال 1327ش، اولین حرکت جدی در سطح کشور، طرح مسئله ملی شدن صنعت نفت بود. در این ماجرا، در شهرستان بجنورد نیز مانند دیگر نقاط کشور، موافقین و مخالفین در مقابل هم صفآرایی جدی داشتند.
در بین موافقین، آیتالله سیدحسن امامی که با رهبران ملی شدن صنعت نفت ارتباط مستمر و مستحکم داشت[10] و خانواده ایشان، نقشی تعیین کننده داشتند. همین مسئله بود که به ماجرایی تحت عنوان واقعه بش قارداش منجر گردید که طی آن، شادلوها که از خوانین منطقه و جزو مخالفین ملی شدن نفت بودند و با کنسول انگلیس نیز مراواتی داشتند،[11] در مرداد ماه سال 1330ش که دو نفر از اعضای حزب ایران شاخه خراسان به پیشنهاد دکتر رحیم شریفی و دعوت خانواده امامی برای سخنرانی به بجنورد دعوت شده بودند، در تفرجگاه بش قارداش، مورد حمله افراد چماقدار قرار گرفتند و به شدت مضروب شدند.[12]
اولین سند موجود در رابطه با فعالیتهای عمومی در دوران نخستوزیری دکتر محمد مصدق که با فراز و نشیبهای فراوانی نیز همراه بود، مربوط به راهپیمایی فرهنگیان در روز سیام شهریورماه سال 1331ش است که تحریکات آن به چند تن از معلمین نسبت داده شد:
«روز 30 /6 /31 ساعت 16، عده[ای]از دانشآموزان به تحریک آقای عباس نژاد دبیر جامعه فرهنگیان بجنورد و اسدالله قزوینی دبیر فرهنگ بجنورد و مهندس جعفر مستغنی کارمند شهرداری تهران که اخیراً به مرخصی به بجنورد آمده است ... از وسط خیابان بازار عبور و در فلکه وسط بازار توقف نمودند. چون عده[ای] از اشخاص متفرقه و ماجراجو در بین دانشآموزان بودند، لذا به وسیله مأمورین پلیس آنها را از دانشآموزان مجزا و بعد، سه نفر از بین دانشآموزان، جمشیدی و پدیداران و اسدالله تاتاری، تحت عنوان اینکه از بودجه نظامی و ژاندارمری کسر کنید و به فرهنگ بیفزائید، بیانیه ایراد و سپس به طرف فرمانداری حرکت نمودند و در جلو فرمانداری هم نیز توقف و سخنرانی نموده، سپس چند نفر از آنها تحت نظر اینجانب به داخل فرمانداری رفته و قطعنامه خودشان را به آقای فرماندار ارائه و پس از اخذ امضاء، خارج گردیدند.»[13]
درخواست برگزارکنندگان این راهپیمایی که حدود دو ماه پس از قیام سیام تیرماه و در زمانی که آموزش و پرورش بجنورد فاقد رئیس بود، صورت گرفت،[14] به شرح زیر عنوان شده است:
1 . اعتراض به انتقال دو نفر از دبیران فرهنگ، آقای اسدالله قزوینی و ابوالقاسم بیگناه
2 . دائر شدن کلاس چهارم دبیرستان در بجنورد
3 . مستقل شدن فرهنگ بجنورد مانند شهرستان نیشابور
4 . برنامه ریزی و تهیه امکانات برای ادامه تحصیل دختران[15]
پس از پیگیری این موضوع، معلوم شد که از ابتدای سال 1331ش، نحوه مدیریت و برنامهریزی آموزش و پرورش در بجنورد مورد اعتراض گروهی از فرهنگیان و مردم بوده و علت انتقال برخی از معلمین نیز تشکیل جلسات آنان بوده است. چگونگی این مسئله در گزارش شهربانی بجنورد به این شرح آمده است:
«در اوایل سال جاری در اثر شکایات واصله از بدی اوضاع فرهنگ بجنورد، پس از ختم امتحانات نهایی خرداد، رئیس فرهنگ بجنورد و چند نفر کارمند و آموزگار به مشهد و سایر شهرستانها انتقال داده شدند ... آقایان اسدالله قزوینی و ابوالقاسم بیگناه را به تربتحیدریه و قوچان منتقل نمود تا از تشکیل جلسات و فعالیتهای مضره جلوگیری به عمل آید.»[16]
در این ایام که شادلوها به شدت علیه دولت دکتر مصدق فعالیت داشتند، حضور شاهپور عبدالرضا پهلوی در آبان ماه سال 1331ش در منزل یارمحمد شادلو که پس از کودتای 28 مرداد سال 1332ش، به عنوان نماینده بجنورد راهی مجلس شورای ملی شد، از جمله اتفاقاتی بود که میتوانست در جریان فعالیت شادلوها در این زمان تاثیرگذار باشد.[17]
در روزهای منتهی به کودتای 28 مرداد، در بجنورد سه جریان مشخص مشغول فعالیت بودند:
1. عدهای از سلطنت طلبان و طرفداران شاه که از رهبری و حمایت شادلوها بهرهمند بودند.
2. عدهای از هواداران جبهه ملی و دکتر مصدق به نمایندگی کاظمیانها و امامیها.
3. حزب توده با افرادی نظیر پسیانها و پدیدارانها که البته قدرتی نداشتند و از بسیج توده مردم در مواقع لزوم عاجز بودند.[18]
در جریان این فعالیتها، سیدرضا امامی که فرزند آیتالله سیدحسن امامی، امام جمعه بجنورد بود و خودش هم کسوت خبرنگاری داشت، هم به عنوان وکیل در محاکم قضایی فعالیت میکرد و هم از وابستگان به حزب ایران بود و در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت در به زیر کشیدن پرچم انگلیس از بام شرکت نفت ایفای نقش کرده بود، در خرداد ماه سال 1332ش در منزل خود به وسیله گلوله شخصی که گویا هویتش شناخته نشد، در مقابل چشم فرزند یک سال و نیمهاش به شهادت رسید.
این واقع موجب شد تا «کمیته اجرایی حزب ایران . شعبه زاهدان»، با صدور اعلامیهای که یکی از امضاهای ذیل آن متعلق به «امیرتوکل کامبوزیا» بود، روز چهارم مردادماه را به عنوان روز اربعین شهید سیدرضا امامی اعلام و به برپایی مراسمی در مسجد جامع اقدام کند:
«او،[ولا]تحسبن الذین قتلوا فی سبیلالله اموات بل احیاء عند ربهم یرزقون . به مناسبت چهلمین روز شهادت مجاهد رشید رضا امامی رهبر حزب ایران در بجنورد فرزند حجتالاسلام آقای امام جمعه بجنوردی که به دست شادلوها با[یا] غلامان پلید استعماری شهید شده، مجلس ترحیمی در مسجد جامع، جهت روح پرفتوح آن مرحوم از ساعت چهار و نیم الی شش و نیم بعدازظهر یکشنبه چهارم مرداد برگزار خواهد شد. از هم میهنان عزیزی که برای جهاد در راه اعتلاء اسلام و آزادی ایران عزیز به نبرد و مبارزه پی گیر خود با عفریت سه قرن استعماری و دشمن بشریت، از جان و دل، فی سبیلالله این جهاد مقدس را ادامه میدهند، استدعا میشود از شرکت خود و دوستان در این طلب مغفرت، بر ثواب معنوی و نیروی مادی ملی افزوده و بر کارمندان این حزب که خادمان از جان گذشته شما هستند، منت نهید.»[19]
روند اقدامات دکتر محمد مصدق در دوران نخستوزیری به سمت و سویی پیش رفت که منجر به کودتای 28 مردادماه در سال 1332ش شد. درباره چگونگی فعالیتهای مردم و طرفداران رژیم شاه در جریان این کودتا اسنادی در دسترس نیست جز نقل قولهایی به شرح زیر:
حجتالاسلام سیدعلی امامی:
«در روز 25 مرداد، تظاهرات و میتینگی به نفع مصدق و جبهه ملی در بجنورد انجام گرفت.»[20]
آقای رجبعلی وفائی:
«روز [28 مرداد] پنجشنبه بود، در شهر سر و صدا پیدا بود، عدهای مردم را میزدند...، طرفداران شاه و شادلوها به خانههای مردم میریختند و به شدت مردم و مخالفین را میزدند.»[21]
نهضت امام خمینی(ره) و قیام 15 خرداد در بجنورد
پس از کودتای انگلیسی ـ آمریکایی 28 مرداد، محمدرضا پهلوی به کشور بازگشت و روند توسعه دیکتاتوری با تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور موسوم به «ساواک» آغاز شد. در این زمان که ایران به یکی از وابستگان اصلی امریکا در منطقه تبدیل شده بود، بازی دموکراسی نیز به سبک و شیوه امریکاییها با تشکیل احزاب اقلیت و اکثریت، تحت عناوین حزب مردم به رهبری اسدالله علم و حزب ملیون به رهبری منوچهر اقبال شروع شد. بازخورد این حرکت در بجنورد، تشکیل شعبهای از حزب ملیون در اردیبهشت سال 1338ش، به رهبری خانلرخان قراچورلو بود و شش ماه پس از آن نیز، شعبهای از حزب مردم به رهبری یارمحمد شادلو، نماینده مجلس شورای ملی در بجنورد دایر گردید[22] تا زمینه را برای اجرای طرحهایی که امریکاییها در پی آن بودند، آماده کند و حضور امریکاییها با برنامههای اصل 4 ترومن، مقدمه آن بود.
آیتالله العظمی بروجردی(ره) در فروردین ماه سال 1340ش، از دنیا رحلت کرد[23] و حدود سه ماه پس از رحلتِ ایشان، کابینه دکتر علی امینی که با حمایت امریکاییها روی کار آمده بود، براساس توافقاتی که بین محمدرضا پهلوی و امریکا صورت گرفت، کنار گذاشته شد و امیراسدالله علم، با مأموریت آغاز برنامههای از پیش طراحی شده بر مسند نخستوزیری جای گرفت و اولین گام را با تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیئت دولت برداشت. این اقدام آغاز نهضت امام خمینی(ره) را به دنبال داشت که طی آن، تلگرافهایی در اعتراض به این لایحه خطاب به محمدرضا پهلوی و اسداله علم در تاریخ 17 و 28 مهرماه 1341ش، ارسال کردند:
«به طورى که در روزنامهها منتشر است، دولت در انجمنهاى ایالتى و ولایتى، «اسلام» را در رأى دهندگان و منتخبین شرط نکرده؛ و به زنها حق رأى داده است و این امر موجب نگرانى علماى اعلام و سایر طبقات مسلمین است. بر خاطر همایونى مکشوف است که صلاح مملکت در حفظ احکام دین مبین اسلام و آرامش قلوب است. مستدعى است امر فرمایید مطالبى را که مخالف دیانت مقدسه و مذهب رسمى مملکت است از برنامههاى دولتى و حزبى حذف نمایند تا موجب دعاگویى ملت مسلمان شود. الداعى. روحالله الموسوی»[24]
در این ایام، مردم بسیاری از شهرهای کشور به پیروی از مراجع معظم تقلید و علما به مخالفت با این لایحه قیام کردند که متاسفانه از اتفاقات و چگونگی مخالفتهای احتمالی علما و مردم بجنورد در این رابطه، سندی در دست نیست؛ جز اینکه نوشتهاند:
«با شروع حرکت تاریخی امام خمینی، اعلامیههای ایشان در مورد انجمنهای ایالتی و ولایتی به بجنورد رسید.»[25]
و این درحالی است که در این ایام، شهرستان بجنورد گرفتار مشکلات اجتماعی متعددی بود:
«شهرستان در این سالها با مشکل آب آشامیدنی، مخابرات، پست، دادگستری، راه، بهداشت، گرمابه و مدرسه مواجه بود ... در شهرستان اقشار بینوا، درمانده و مسکین، چشم هر بینندهای را خیره میکرد.»[26]
حرکت سراسری حوزههای علمیه و علما و به تبع آن مردم و وحدت آنان که به رهبری امام خمینی(ره) شکل گرفت، دولت اسداله علم را مجبور به عقبنشینی و اعلام لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی نمود. این شکست برای رژیم شاهنشاهی سنگین بود و به همین دلیل، با اینکه هنوز چند روزی از اعلام لغو لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی سپری نشده بود، این بار محمدرضا پهلوی با اعلام طرحی شش مادهای، با عنوانِ «اصلاحات اجتماعی» که مهمترین اصلِ آن «اصلاحات ارضی» بود، خود به میدان آمد و بر ادامه اصلاحات امریکایی، تحت عنوان «انقلاب سفید» و برگزاری رفراندم اصرار کرد.
اعلامیه امام خمینی(ره) مبنی بر تحریم رفراندم شاهانه در تهران و بسیاری از شهرها پخش شد و بار دیگر علما و مردم کشور را در برابر رژیم شاهنشاهی قرار داد. در این نوبت که تصمیم رژیم بر سرکوب و بهرهگیری از زور و سرنیزه بود، دستگیریهای پراکنده آغاز شد و به دنبال آن، نیروهای نظامی و امنیتی راهی شهر قم شدند و ضمن محاصره مدرسه فیضیه و ضرب و شتم روحانیون و طلاب و مردمی که با تعطیل کسب و کار خود به تظاهرات علیه این اقدامات مشغول بودند، تعدادی را نیز دستگیر و روانه زندان کردند. در سایه این امنیت پلیسی، محمدرضا پهلوی در روز چهارم بهمن ماه سال 1341 راهی قم شد و در ضمن مراسمی نمایشی، حوزههای علمیه و علمای اسلام را با صراحت و تحت عنوان «ارتجاع سیاه» مورد توهین قرار داد. در این موقع بود که امام خمینی(ره)، با صدور اعلامیهای خطاب به علما و روحانیون، نوروز سال 1342 را عزای عمومی اعلام کرد:
«بسم الله الرحمن الرحیم . خدمت ذىشرافت حضرات علماى اعلام و حجج اسلام دامت برکاتهم
أَعظَمَ اللهُ تَعَالَى أُجُورَکُم . چنانچه اطلاع دارید دستگاه حاکمه مىخواهد با تمام کوشش به هَدمِ احکام ضروریه اسلام قیام؛ و به دنبال آن مطالبى است که اسلام را به خطر مىاندازد. لذا این جانب عید نوروز را به عنوان عزا و تسلیت به امام عصر عجلالله تعالى فرجه جلوس مىکنم و به مردم اعلام خطر مىنمایم. مقتضى است حضرات آقایان نیز همین رویه را اتخاذ فرمایند تا ملت مسلمان از مصیبتهاى وارده بر اسلام و مسلمین اطلاع حاصل نمایند. و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. روحالله الموسوی الخمینی»[27]
سیزدهم خردادماه سال 1342ش، مصادف با روز عاشورای حسینی بود. در بعد از ظهر این روز امام خمینی(ره) در مدرسه فیضیه سخنرانی کرد و در پاسخ به هتاکیهای محمدرضا پهلوی گفت:
«آقا! من به شما نصیحت مىکنم؛ اى آقاى شاه! اى جناب شاه! من به تو نصیحت مىکنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند مىکنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروى، همه شکر کنند. من یک قصهاى را براى شما نقل مىکنم که پیرمردهایتان، چهل سالههایتان یادشان است، سى سالهها هم یادشان است. سه دسته، سه مملکت اجنبى، به ما حمله کرد؛ شوروى، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا مىداند که مردم شاد بودند، براى اینکه پهلوى رفت. من نمىخواهم تو این طور باشى؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوى، نکن! این قدر با ملت بازى نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست مىگویند که شما مخالفید، بد فکر مىکنید. اگر دیکته مىدهند دستت و مىگویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرفها را مىزنى؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، اینها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، اینها حیوان نجس هستند که تو مىگویى؟ اگر اینها حیوان نجس هستند، پس چرا این ملت دست آنها را مىبوسد؟ دست حیوان نجس را مىبوسد؟ چرا تبرک به آبى که او مىخورد، مىکنند؟ حیوان نجس را این کار مىکنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از اینکه «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احترازکند »، مرادت علما نباشند و الاّ تکلیف ما مشکل مىشود و تکلیف تو مشکل مىشود. نمىتوانى زندگى کنى؛ ملت نمىگذارد زندگى کنى. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. آقا! 45 سالت است شما؛ 43 سال دارى، بس کن، نشنو حرف این و آن را؛ یک قدرى تفکر کن، یک قدرى تأمل کن! یک قدرى عواقب امور را ملاحظه بکن! یک قدرى عبرت ببر! عبرت از پدرت ببر. آقا! نکن این طور! بشنو از من؛ بشنو از روحانیین؛ بشنو از علماى مذهب؛ اینها صلاح ملت را مىخواهند؛ اینها صلاح مملکت را مىخواهند. ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردى؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردى آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال مىکنید؟ چرا نشر اکاذیب مىکنید؟ چرا اغفال مىکنى ملت را؟ والله، اسرائیل به درد تو نمىخورد، قرآن به درد تو مىخورد.»[28]
متعاقب این سخنرانی، در ساعت 3 بامداد 15 خرداد ماه 1342ش، نیروهای کماندو و چترباز و مأموران مسلح به قم آمدند و ضمن محاصره بیت شریف امام خمینی(ره)، ایشان را دستگیر و بلافاصله راهی تهران شدند.
بهرغم اینکه انتشار خبر دستگیری امام خمینی(ره) در نقاط مختلف ایران بازتاب قهرآمیز داشت و منجر به قیام خونین 15 خرداد گردید، ولی این مسئله در بجنورد بازتاب محسوسی نداشت که علت آن در بیان حجتالاسلام سیدعلی امامی به شرح زیر است:
«البته در بجنورد نظریات امام خمینی به مردم میرسید، اما به دست همه نمیرسید. نیروهای انتظامی و امنیتی اگر در دست افرادی اعلامیههای امام، اطلاعیهها و هشدارهای امام را میدیدند، اینها را شکنجه و اذیت میکردند. در بجنورد این کار به سختی صورت میگرفت. ضمن اینکه مردم بجنورد مثل سایر شهرستانها خیلی به این مسائل آگاه نبودند. هنوز در مورد امام آن شناختی که در حوزههای علمیه داشتند، در بجنورد چنین نبود و روحانیون بجنورد غیر از یکی دو سه نفر، به آن صورت حاضر نبودند در باره امام تبلیغ و ترویج بکنند.»[29]
و افرادی دیگر مانند آقای علیاکبر گلیانی نیز در این باره گفتهاند:
«فعالان سیاسی از طریق حوزههای مشهد و قم متوجه قیام 15 خرداد شدند. آنان در منازلشان در بجنورد، علیالخصوص در حوزه سلطانیه اشخاص و افراد را از حرکت آیتالله خمینی آگاه میکردند. عدهای از سیاسیون، عکس امام خمینی را برای اولین بار در مدرسه سلطانیه مشاهده کردند.»[30]
با توجه به اینکه قیام خونین 15 خرداد مصادف با روز سیزدهم ماه محرمالحرام بود، برگزاری مراسم اربعین سالار شهیدان که برابر با روز بیست و دوم تیر ماه بود، مورد حساسیت قرار گرفت و دستور کنترل آن به صورت سراسری صادر شد. گزارش اداره اطلاعات شهربانی بجنورد از برپایی این مراسم، به این شرح است:
«روز چهلم اربعین،از طرف اهالی مراسم سوگواری با کمال نظم برگزار، مراتب جهت استحضار به عرض میرسد.»[31]
بهرغم اینکه شهرستان بجنورد در این ایام در سیطره خوانین و عوامل آنان و همچنین روسای نظامی و انتظامی و اداری بود، تا با بهرهگیری از ناآگاهی مردم آنان را به میدان مخالفت با نهضت امام خمینی(ره) بکشانند، ولی این مسئله در حوزه علمیه سلطانیه و در بین علما و روحانیون بازتاب جدی داشت؛ تا جایی که «جامعه روحانیت بجنورد با اطلاع از فتوای امام خمینی درباره رفراندوم، انقلاب سفید را تحریم کرد.»[32]
به همین دلیل بود که پس از حادثه مسجد فیل در مشهد که پس از آزادی حجتالاسلام والمسلمین شهید سیدعبدالکریم هاشمینژاد از زندان و سخنرانی ایشان در مهر ماه سال 1342ش در آن مسجد به وقوع پیوست و منجر به شهادت و مجروح شدن تعدادی از مردم گردید، هم فعالیت علیه بهائیت در شهرستان بجنورد[33] و هم حدود سه ماه پس از آن، در بهمن ماه سال 1342ش، فعالیت شعبه «اتحادیه مسلمین ایران» در بجنورد که سرپرستی آن را فردی به نام «علیرضا تاتاری» به عهده داشت، مورد حساسیت قرار گرفت.[34]
در این ایام که ریشه تشکیلات بهائیت در ارکان نظام شاهنشاهی گسترده و ارتباط آنان با رژیم اشغالگر قدس علنی شده و رژیم شاه در حال نهاییکردن جریان تصویب قانون مصونیت مستشاران امریکایی موسوم به کاپیتولاسیون بود، دستگاههای امنیتی ماموریت داشتند تا حوزههای علمیه و علما و مراجع تقلید و روحانیون و وعاظ را به شدت تحت کنترل خود داشته باشد؛ به همین منظور، گزارشی در شهریور ماه سال 1343ش در این باره تهیه شد، که در آن آمده است:
«روحانیون مشهد، به رهبری آیتالله قمی و آقای آیتالله سیدهادی میلانی جهت عقیم نمودن فعالیت مذهبی پیروان مسلک بهایی و مبارزه با طرفداران دولت اسرائیل در ایران و ادامه عملیات گذشته خود، جبهه واحدی تشکیل داده[اند]»[35]
و در همین گزارش نوشته شد:
«حاج میرزاعلی فاطمی که از سرمایهداران بجنورد میباشد، اکثراً از بازداشت مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی اظهار تأسف نموده و به نمایندگی از طرف آیتالله قمی و میلانی، مبالغ زیادی جمعآوری و به مشهد فرستاده است. ضمناً دایی نامبرده ساکن نجف بوده و گویا روابط مکاتباتی بین نامبردگان وجود داشته باشد.»[36]
تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی(ره)
پس از قیام خونین 15 خرداد، در اثر تلاش مراجع معظم تقلید و علما و حمایتهای مردم مذهبی، امام خمینی(ره) در نیمه دوم فروردین ماه سال 1343ش، از زندان و حصر خانگی آزاد و به قم بازگشت.
در این موقع که اوضاع کشور به ظاهر آرام به نظر میرسید، لایحه مصونیت امریکاییهای مقیم ایران، موسوم به «کاپیتولاسیون» با شرایطی عجیب و غریب و به صورت شبانه در مجالس شورای ملی و سنا تصویب شد. زمانی که خبر این مسئله به امام خمینی(ره) رسید، مبارزات ایشان وارد مرحله جدیدی شد و مجدداً در پیامی علما و روحانیون را مورد خطاب قرار داد و فرمود:
«آیا ملت ایران مىداند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ مىداند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنایتى واقع شد؟ مىداند مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگى ملت ایران را امضا کرد، اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشى بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامى و ملى ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزافهاى چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقب افتادهترین ممالک دنیا پستتر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحبمنصبان و درجهداران نمود؟ حیثیت دادگاههاى ایران را پایمال کرد؟ به ننگینترین تصویبنامه دولت سابق، با پیشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت، با چند ساعت صحبتهاى سرّى، رأى مثبت داد؟ ملت ایران را در تحت اسارت امریکایىها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامى و غیر نظامى امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آنها آزادند هر جنایتى بکنند، هر خیانتى بکنند؛ پلیس ایران حق بازداشت آنها را ندارد. دادگاههاى ایران حق رسیدگى ندارند. چرا؟ براى آنکه امریکا مملکت دلار است، و دولت ایران محتاج به دلار!
به حسب این رأى ننگین، اگر یک مستشار امریکایى یا یک خادم مستشار امریکایى به یکى از مراجع تقلید ایران، به یکى از افراد محترم ملت، به یکى از صاحب منصبان عالیرتبه ایران، هر جسارتى بکند، هر خیانتى بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد؛ حاکم ایران حق رسیدگى ندارد. ولى اگر به یک سگ آنها تعرضى بشود، پلیس باید دخالت کند؛ دادگاه باید رسیدگى نماید!...»[37]
در ساعات اولیه بامداد سیزدهم آبان، نیروهای امنیتی رژیم شاه به بیت امام(ره) در قم حمله کردند و پس از دستگیری و انتقال به تهران، قبل از طلوع آفتاب ایشان را به ترکیه تبعید نمودند.
کنترل حرکتهای مردمی در جریان این تبعید، دستوری بود که طی تلگرافهای رمز از سوی ساواک مرکز به ساواکهای سراسر کشور ابلاغ شد:
«به محض وصول دستور، تعدادی از مأمورین ورزیده با لباس سویل، ضمن تعلیمات لازم برای مراقبت و تجسس اشخاص و اماکن مورد لزوم در نقاط لازم گمارده شدند.»[38]
و طی اطلاعیهای که در جراید منتشر و از رادیو نیز پخش گردید، اعلام شد:
«طبق اطلاع موثق و شواهد و دلایل کافی، چون رویه آقای خمینی و تحریکات مشارالیه، علیه منافع ملت و امنیت و استقلال و تمامیت ارضی کشور تشخیص داده شد، لذا در تاریخ 13 آبان ماه 1343 از ایران تبعید گردید. سازمان اطلاعات و امنیت کشور»[39]
بازتاب دستگیری و تبعید امام خمینی(ره) در شهرستان بجنورد در گزارشی به صورت زیر تنظیم شد:
«در مورد دستگیری خمینی، افرادی که سابقه سیاسی دارند دو نوع عقیده دارند. عدهای معتقدند که خمینی هم مانند کاشانی عمل میکند که از فلسطین آمد و رل بازی کرد و دسته دیگر میگویند مرد شجاعی است، باید حمایت کرد.»[40]
پس از گذشت مدت زمانی از تبعید امام خمینی(ره)، از حرارت مبارزات علنی با رژیم پهلوی در بین قاطبه مردم و حوزههای علمیه کاسته شد و شیوه افشاگری از طریق سخنرانی و انتشار کتب و نشریات دینی و تهیه و توزیع اعلامیه در دستور کار قرار گرفت.
چند روز پیش از انتقال امام خمینی(ره) از ترکیه به نجف اشرف،[41] « ضد اطلاعات وابسته به تیپ 15 بجنورد» در گزارشی از توزیع اعلامیهای «در مدح پیشوای بزرگ عالم تشیع حضرت آیتالله العظمی جناب آقای حاج سیدروحالله خمینی»، توسط «آقای حاج شیخ مهدی درایتی» که برای «روضه خوانی دهه فاطمیه از مشهد به بجنورد» آمده بود، خبر داد.[42]
این اعلامیه، حاوی قطعه شعری در مدح امام خمینی(ره) بود، به این شرح:
«ای خمینی که چه یوسف رخ زیبا دار-ای که چوم موسی عمران ید بیضا داری
ای که در وقت تکلم دم عیسی داری-ای عزیزی که تو اندر دل ما جا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
صاحب علم و کمالی و جمالی و جلال-نود چون تو به عالم به چنین خلق و خصال
زنده علمی و ایمان تو را نیست زوال- این بود نور خدایی که به سیما داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
چون توای راهنمای همه خلق جهان-کی چنین کرد کسی یاری دین و قرآن
در ره یاری اسلام گذشتی از جان-جز خدا کی ز کسی وحشت و پروا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
آفرین بر تو و بر همت جانانه تو-مسلمین مفتخر از نهضت مردانه تو
چشم امید جهان است به کاشانه تو-از جلال و عظمت جا به ثریا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
فخر ما ملت ایران به جهان از تو بود- بر تن مذهب و دین تاب و توان از تو بود
گر ز قرآن خدا هست نشان از تو بود-بهر اسلام به سر این همه سودا داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری
مرحمت کرده خداوند به دست تو علم-خواسته تا به دست تو بود این پرچم
میکند حفظ ز اشرار تو را در همه دم- با خدایی، نه غم از کثرت اعداء داری
آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری»[43]
همزمان با تغییر محل تبعید امام خمینی(ره) از ترکیه به عراق، اعضای حزب ملل اسلامی که رهبری آن را سیدمحمدکاظم بجنوردی فرزند آیتالله سیدحسن بجنوردی به عهده داشت، در مهر ماه سال 1344ش دستگیر شدند. بجنوردی بودن رهبر حزب ملل اسلامی موجب شد تا حدود یک سال پس از این ماجرا، آقای محمد موسوی نسل که «مشاور حقوقی شرکت کارخانجات ایران در تهران» بود و همچنین «برای وکالت مجلس شورای ملی از بجنورد کاندیدا» شده و موفق نشده بود، در ملاقات با یکی از دوستانش به نام «محمود شرکاء »، به وی توصیهای کند که این توصیه میتواند بیانگر تاثیر اقدامات گروههای مذهبی ـ سیاسی در شهرستان بجنورد باشد:
«به هیچ وجه حتی برای احوالپرسی به ملاقات دوستان و اقوام بجنوردیهای مقیم تهران و مشهد نرود،حتی اگر در خیابان یا هر محلی با آنان روبرو شد، ندیده بگیرد.» چون «بعد از جریاناتی که برای آنها(افراد بجنوردی مقیم تهران) پیش آمد، فرد فرد آنان تحت مراقبت هستند و به هیچ وجه صلاح نیست به طرف آنها رفت.»[44]
در بهمن ماه سال 1345 نیز برخی از کشاورزان بجنوردی نامهای برای آیتالله سیدحسن قمی ارسال کردند که محتوای این نامه نیز نشانگر وضعیت ناپایدار رژیم شاهنشاهی در جریان اصلاحات امریکایی در بجنورد و مناطق اطراف آن است:
«سید محمود قمی اظهار مینماید: تعداد ده عدد نامه از طرف خراسان برای پدرم رسیده، ازجمله از شهرستان قوچان و بجنورد. در این نامهها کشاورزان و دهقانان به پدرم نوشتهاند ما جاهل بودهایم که اراضی واگذاری دولت را قبول کردهایم، زیرا شنیدهایم که این اموال حلال نیست و از پدرم کسب تکلیف کردهاند. پدرم پاسخ داده است بایستی از آن دهات که دولت به شما داده، بروید و یا اینکه آنچه از اموال دولت به شما واگذار شده، پس بدهید.»[45]
آیتالله قمی به علت سخنرانی انقلابی نهم فروردین ماه سال 1346ش در جلسه درس مسجد گوهرشاد دستگیر و در فردای آن روز در تاریکی شب به شهرستان خاش تبعید شد و متعاقب آن، رهبر انقلاب اسلامی حضرت آیتالله خامنهای نیز که برای مقابله با این اقدام ساواک، در پی صدور اعلامیه و تعطیل نمازهای جماعت بود، دستگیر شد.[46]
نگرانی ساواک نسبت به عکسالعمل مردم و روحانیون از این اقدام که در آستانه ماه محرم صورت گرفته بود، موجب شد تا «تشکیل کمیته اطلاعاتی» در شهرهای مختلف استان خراسان از جمله بجنورد در دستور کار قرار گیرد؛ از این رو شهربانی بجنورد در اولین روز ماه محرم که مصادف با روز 22 فروردین بود، در نامهای به فرمانداری نوشت:
«چون طبق دستورات واصله از مقامات مربوطه، بایستی در این شهرستان کمیته اطلاعاتی تشکیل و درباره حفظ انتظامات و نحوه برگزاری مراسم سوگواری ماههای محرم و صفر تصمیمات لازم اتخاذ گردد، خواهشمند است مقرر فرمایند نسبت به تشکیل کمیته مورد نظر و اخذ تصمیمات لازم اقدام و نتیجه را اعلام دارند.»[47]
و از همین روز نیز اداره اوقاف شهرستان بجنورد موظف به ارائه گزارش در مورد سخنرانان و وعاظ و چگونگی برپایی مجالس و مراسم عزاداری شد.[48]
در روز 25 فروردین، امام خمینی(ره) طی تلگرافی خطاب به آیتالله میلانی(ره) «ضمن اظهار تأثر از گرفتاری آیتالله قمی»، از ایشان درخواست نمود: «خبر سلامتی وی را فوراً به نجف مخابره نماید.»[49] و در ساعت 10 صبح فردای آن نیز، جلسهای که قرار بود «به منظور تبادل نظر و اتخاذ تصمیم در مورد ایام سوگواری» در دفتر «رئیس ستاد تیپ 15 بجنورد» و با حضور «فرماندهی هنگ ژاندارمری بجنورد» و «ریاست شهربانی بجنورد» تشکیل شود،[50] در دفتر «فرماندار شهرستان بجنورد» تشکیل شد:
«1 . مقرر شد هنگ ژاندارمری برای حفظ انتظامات پیشبینی و مراقبتهای لازم معمول و دستورات و تعلیمات لازمه را به قسمتهای تابعه مربوط به حوزه شهرستان بجنورد صادر نمایند.
2 . ریاست شهربانی نیز برای مراقبت و کنترل مجالس روضهخوانی و گفتار وعاظ و حرکت دستجات سینهزنی و هیئتهای مذهبی در ایام سوگواری، اقدامات لازم معمول داشته و برای جلوگیری از هرگونه بینظمی و اعمال خلاف نظم، پیشبینی لازم معمول دارند.
3 . در صورتی که سازمانهای ژاندارمری و شهربانی از نظر حفظ انتظامات احتیاج به نیروی کمکی[داشته] باشند، از تیپ 15 درخواست و تعداد لازم مأمور در اختیار آنان گذارده شود.»[51]
مراسم دهه اول ماه محرم در بجنورد، بدون هیچگونه اتفاق و حادثه خاصی برگزار شد و در روز دوازدهم، رئیس شهربانی بجنورد به «اداره اطلاعات شهربانی کل کشور» نوشت:
«مراسم سوگواری دهه اول محرم با نظم و امنیت کامل برگزار و با مراقبتهایی که به عمل آمده، هیچگونه اتفاق سویی رخ نداده است.»[52]
از این پس، کنترل علما و روحانیون در دستور کار جدّیتر ساواک خراسان قرار گرفت تا اینکه در آستانه اربعین حسینی، طی نامهای دستور داد:
«آمار کلیه افراد معمم استان خراسان از قبیل(واعظ، پیشنماز، طلبه، حجتالاسلام و آیتالله و غیره) را اعم از مخالف و موافق دولت، فوراً به همراه مشخصات کامل آنان تهیه و به این ساواک ارسال فرمایند.»[53]
همزمان با این اقدام، «تشکیل جلسه علیه بهائیان» نیز به علت ترویج افکار امام خمینی(ره) و توجه به مبارزه با رژیم شاهنشاهی مورد حساسیت قرار گرفت:
«از چندی قبل در شهرستان بجنورد وسیله عدهای اهالی به رهبری آقای امامی، امام جمعه شهرستان مذکور، ظاهراً به منظور مخالفت با بهائیان جلساتی تشکیل که عدهای از دانشآموزان دبیرستانها نیز در این جلسات شرکت و در باطن گردانندگان آنان ناشر افکار روحالله[54] خمینی به منظور جلب نظر طبقات مختلف مردم برای پشتیبانی از مشارالیه میباشد.»[55]
پیگیری محتوای این گزارش، موجب شد تا ساواک قوچان درباره چگونگی برگزاری جلسات ضد بهائیگری در بجنورد بنویسد:
«چون در بجنورد تعداد کثیری بهایی وجود دارد، از چندی قبل جلساتی تحت عنوان مبارزه علمی با بهائیت به سرپرستی مصطفی تبریزی، آموزگار ساکن بجنورد، در منازل افراد تشکیل و هدف از تشکیل این جلسات، پاسخ به اشکالات مذهبی و هدایت جوانان از انحرافات آنان و خنثی نمودن تبلیغات بهائیها در بجنورد بوده است... در تمام مجالس وعظ، از نوار ضبط صوت استفاده و نوارهای مربوطه نیز موجود میباشد.»[56]
تدارک گسترده برای برپایی مراسم تاجگذارى محمدرضا پهلوی و فرح دیبا در چهارم آبان 1346ش، که هزینههای هنگفتی از دسترنج مردم صرف برگزاری آن شد و مردم و کسبه بازار و خیابان مجبور به مشارکت و شرکت در جشن بودند، به همراه سخنرانیهای روشنگرانهای که از سوی روحانیون مبارز درباره آن صورت میگرفت، ضمن آنکه بیانگر ماهیت رژیم شاهنشاهی بود، بخشی از مردم را نیز به ابراز نارضایتی میکشاند؛ کما اینکه در نامههایی که از بجنورد برای بیت آیتالله قمی ارسال شد، به این مسئله که «مردم از شرکت کردن در جشن 4 آبان و تاجگذاری ناراضی هستند و مردم را به زور وادار به شرکت» میکنند، اشاره شده بود.[57]
در این موقع ساواک خراسان در گزارشی که در تاریخ 21 آبان 1346 در مورد «فعالیت عناصر براندازی در منطقه خراسان» تهیه کرد، ضمن پرداختن به چگونگی فعالیت و وضعیت «حزب توده»، «جبهه ملی و احزاب وابسته به آن» و «روحانیون افراطی»، به ضرورت تشکیل ساواک در بجنورد نیز اشاره کرد:
«بجنورد علاوه بر هممرز بودن با کشور شوروی، منطقه نفوذ ترکمنها بوده و با توجه به فعالیت اخیر تراکمه، عناصر سابقهدار حزب توده در آن منطقه نسبت به سایر مناطق خراسان(به غیر از درگز) بیشتر است. در صورت تشکیل و یا عدم تشکیل ساواک در آن محل، مثل درگز عمل خواهد شد ... به طور خلاصه سه نفر رهبر عملیات برای حزب منحله توده(یکی مشهد، یکی درگز و یکی بجنورد) مورد تقاضا است.»[58]
و حدود سه هفته بعد نیز در گزارش دیگری که پیرامون «زمینه فعالیت کمونیستها» در منطقه تهیه گردید، از وجود دو «مخبر» در قوچان و بجنورد در «بین افراد سابقهدار حزبی» خبر داده شد.[59]
درگذشت جهان پهلوان غلامرضا تختی در دی ماه سال 1346ش، که با حرف و حدیثهای فراوانی همراه بود، فرصت دیگری را برای ابراز مخالفتهای تلویحی با رژیم شاهنشاهی فراهم آورد. در جریان این واقعه، از طرف کشتی گیران شهرستان بجنورد نیز در «مسجد حاج شیخ احمد، مجلس یادبودی منعقد گردید« که «جمع کثیری از ورزشکاران و اهالی» در آن شرکت کردند.[60]
در زمستان سال 1347ش، آیتالله میرزا احمد مرتضوی که امام جماعت مسجد جامع بجنورد بود، از دنیا رفت و مسئله تعیین جانشین برای ایشان، که طی تماس آیتالله سیدحسن بجنوردی با حجتالاسلام علی امامی مطرح شده بود، محل بحث تعدادی از روحانیون بجنورد گردید.
پس از گذشت حدود چهار ماه از این مسئله، در جریان اختلافات ایران و عراق و رفتار خشونتآمیز رژیم عراق با زائران و ایرانیان مقیم آن کشور، بازگشت آیتالله سیدحسن بجنوردی به ایران و اقامت ایشان در بجنورد مطرح شد:
«آیتالله میرزا حسن جهت انجام امور دینی توفیق جبری است که باید از عراق خارج شوند و به بجنورد بیایند، خوب است اهالی متدین و حقشناس بجنورد از آمدن نامبرده استقبال کنند و حتی در فکر تهیه منزل آبرومند جهت ایشان باشند.»[61]
و این درحالی بود که ساواک قوچان در این باره معتقد بود:
«چون[ایشان]تقریباً از روحانیون طراز اول نجف است، تصور نمیرود بعد از یک مدت اقامت طولانی در عراق به ایران برگردد، مگر اینکه نامبرده مانند اتباع ایران اخراج گردد.»[62]
بهرغم این اظهار نظر حدود یک سال بعد به نقل از شیخ جعفر شجونی گزارش داده شد:
«اغلب علمای تهران بالاتفاق، حتی شخص آیتالله خوانساری، برای آقای حاج محمدحسن بجنوردی که چند ماه قبل از نجف اشرف به بجنورد آمده است، تلگراف تسلیتی به مناسبت درگذشت آیتالله حکیم ارسال و از قرار معلوم، وی را به جانشینی مرحوم حکیم در نظر گرفتهاند.»[63]
در تابستان سال 1348ش، آیتالله حاج شیخ حبیب الله مهماننواز «به توصیه آیتالله میلانی» به بجنورد آمد و حجتالاسلام امامی نیز مسجد خود را برای اقامه جماعت به ایشان واگذار کرد[64] و این درحالی بود که ساواک مشهد در گزارشی با عنوان «تشکیل گروه طرفداران خمینی در ایران به رهبری آیتالله میلانی» به اداره کل سوم نوشت:
«اخیراً گروه طرفدار خمینی در ایران به رهبری آیتالله میلانی دست به فعالیت ثمربخشی زدهاند که امید زیادی به وجود آورده است و کتابی در مشهد از خمینی توسط میلانی بدون مشخصات منتشر شده است که فوقالعاده جالب است.»[65]
و در همین ایام گزارش داده شد، فردی به نام «آقای میلانی» که از توزیعکنندگان مطبوعات در بجنورد است، از فروش مجله رنگینکمان نو، مجلهای که تحت نظارت مستقیم ساواک قرار داشت و با هدف القاء افکار استعمارگران در افکار مردم ایران و مبارزه با مبانی اصولی دین مبین اسلام منتشر میشد، خودداری میکند.[66]
و در فروردین ماه سال 1350ش اداره اطلاعات نیروی پایداری در اعتراض به نحوه دعا کردن یکی از وعاظی که برای نیایش به فرمانداری بجنورد دعوت شده بود، نوشت:
«در مراسم نیایش، در مجلسی که وسیله فرمانداری تشکیل گردیده بود، آقای شیخ محمد شمس المحدثی که از مشهد برای ایام سوگواری به بجنورد آمده بود، در موقع دعا، پس از دعا به کلیه طبقات، یک جمله هم به نام شخص اول مملکت دعا کرد و مجلس خاتمه یافت.»[67]
در این زمان، آگاهی مردم از ماهیت رژیم شاهنشاهی بیشتر و ابراز نارضایتیها نیز رو به فزونی گذاشته بود. گزارش مربوط به اظهارات حاج سیداحمد یاهوئیان که از کسبه متدین و مذهبی بجنورد بود، بیانگر این واقعیت است:
«آقای یاهوئیان... اظهار داشت... به خدا دخل و خرج به هم جور نمیشود. خدا انشاءالله خانه شاه را خراب کند؛ برای خدمت به خارجیان، هم دین و هم جان ما را برد. دین ما مسلمانان را از بین بردند. علمای ما را خانهنشین کردند. به اسم دهقان و کارگر قانون درست کردند، تازه اثر آن این است که همه ناراضی و بدبخت شدهاند.»[68]
و همچنین به نقل از آقای علی زرین که از اعضای انجمن شهرستان بجنورد بود، در جریان گفتگو با آیتالله حاج میرزا علی فاطمی گزارش شد:
«در کار اصلاحات ارضی، دست خارجیها در کار بود، دیدند محصولات کشاورزی ایران رو به ازدیاد است، عمداً میخواستند کشاورزی ایران را زمین بزنند و پدر مردم را درآورند.»
که آیتالله حاج میرزا علی فاطمی نیز ضمن تائید سخنان وی، با اشاره به تدارک گستردهای که برای برگزاری جشنهای 2500 ساله شاهنشاهی صورت گرفته بود، گفت:
«با انجام جشنهای 2500 ساله میخواهند ظاهراً آبروی رفته ایران را برگردانند، این همه تبلیغ دروغ؛ خیال میکنند مردم هنوز نمیفهمند. شاه علما را ارتجاع سیاه میداند، مالکان را خونخوار، ولی غافل از آن است که فرزندان این افراد، سربازان ایران هستند. فاطمی با خواندن یک آیه از قرآن اضافه نمود ما اعمالمان خراب شده که این قدر شاه بر مردم مسلط گردیده و هر کار خواست میکند و کسی جرأت حرف زدن ندارد.»[69]
شاید به علت همین قبیل گزارشها بود که در «سومین جلسه کمیته امنیت جشن دوهزاروپانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران شهرستان بجنورد» که در روز اول شهریور ماه سال 1350ش در «دفتر فرماندهی هنگ ژاندارمری بجنورد» تشکیل شد، ضمن اینکه «شناسایی افراد بومی و افراد ناشناسی که به منطقه وارد میشوند»، در دستور کار قرار گرفت، شهربانی و ژاندارمری نیز موظف شدند تا «هر یک در حوزه استحفاظی، به متنفذین محلی و دهبانان تفهیم نمایند که درباره اشخاص ناشناس و وعاظ ناشناس که به شهر و یا قراء وارد میشوند، حضور آنان را بلافاصله گزارش دهند و تعهد لازم هم جهت همکاری بسپارند.»[70]
در این شرایط که رژیم شاهنشاهی به قلههای دیکتاتوری رسیده و دستگاههای امنیتی نیز بر شدت مراقبتهای خود افزوده بودند و در شکنجهگاههای مخوف ساواک، مبارزین در زیر سختترین شکنجههای قرون وسطایی قرار داشتند، یکی از مبارزات منفی روحانیون محلی، عدم شرکت در مجالس نیایش رژیم و دعا نکردن به محمدرضا پهلوی بود، که در این موقع و موقعیت، اقدام تاثیرگذاری در آگاه سازی مردم نیز به شمار میرفت:
«سید رضا میثاق واعظ مشهدی که از اول ماه مبارک رمضان در بجنورد مسجد فاطمیه منبر میرود، با وجود تذکرات مقامات مربوطه و علاقه مردم به دعا و نیایش به مقامات مملکتی، حاضر به این کار نیست.»[71]
در اثر همین مبارزات منفی و بررسی آن از سوی ساواک بود که دستور داده شد:
«قبل از اینکه از روحانیون مورد بحث برای شرکت در مراسم ملی و میهنی دعوت به عمل آید، سابقه و وضعیت آنها را بررسی و در صورتی که در زمره روحانیون افراطی و مخالف قرار دارند و یا آنکه برای حفظ موقعیت خود در بین متعصبین مذهبی حاضر به شرکت در اینگونه مراسم نمیباشند، از دعوت و ارسال کارت برای آنان خودداری به عمل آید و موضوع بدین نحو تلقی گردد که روحانیون مذکور، شایستگی حضور در اینگونه مراسم را ندارند.»[72]
این ایام مصادف با تعیین نمایندگان مجلس شورای ملی نیز بود و قرار بود برای اولین بار از بجنورد، دو نماینده راهی مجلس شود. انتخابات این نمایندگان به میزانی سفارشی بود که یکی از اعضای حزب ایران نوین به نام «ولی قهرمانلو» که «دانشجوی هنرهای دراماتیک» بود، در «جلسه حوزه 173» که در روز اول شهریور 1350ش تشکیل شد، درباره آن گفت:
«در انتخابات حزب، قوم و خویش بازی مورد نظر قرار گرفته ... دبیرکل، با اعمالی که روی قوم و خویش بازی برای انتخابات انجام داد، حیثیت حزب را لکهدار ساخت و مردم را نسبت به حزب بدبین نمود. رضا پیرزاده که سابقه دزدی دارد، چون رفیق و فامیل دبیرکل بود، به عنوان نماینده به مردم قوچان تحمیل گردید، رضا سجادی با سوابق ننگینش، به خاطر پیرنیا استاندار خراسان، از بجنورد نماینده شد.»[73]
در سحرگاه روز چهارم خرداد ماه سال 1351ش، حکم اعدام 5 تن از اعضای مؤسس سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، به اجرا گذاشته شد که این حادثه، دانشگاهها و حوزههای علمیه را تحت تأثیر قرار داد. در این موقع، ساواک مشهد در نامهای که برای ساواک قوچان ارسال کرد، «شیخ حبیبالله عزیزیان» را «از طرفداران سرسخت خمینی» معرفی نمود که «در مجالس روضهخوانی و سوگواری ماه محرم، علیه دولت ایران و به نفع خمینی تبلیغ و در بین مردم شهر و دهات ایجاد بدبینی» کرده است؛[74] و در فردای این روز نیز، توزیع اعلامیههایی با مُهر آیتالله خوئی(ره)، مورد حساسیت قرار گرفت که این اقدام به آیتالله مهمان نواز نسبت داده شد.[75] و به همین جهت از این زمان به بعد، مراقبت و کنترل اعمال و رفتار آیتالله مهماننواز در کانون توجه نیروهای امنیتی و انتظامی بجنورد قرار گرفت:
«برابر اطلاع کتابهایی به نام بازیچه یهود . من چه میگویم . حکومت اسلامی . ملحقات توضیحالمسائل، از طرف شیخ موسی روحانی در اختیار شیخ حبیبالله مهماننواز قرار گرفته؛ خواهشمند است دستور فرمایند به طریق مقتضی و غیرمحسوس در این مورد تحقیق، نتیجه را ضمن اظهارنظر در مورد افکار و عقاید مذهبی و سیاسی وی به این ساواک اعلام دارند.»[76]
و با حضور تاثیرگذار دکتر علی شریعتی در حوزه روشنفکری دینی و انتشار مکتوب آثار او، فرصت دیگری برای آگاهیبخشی در سطح جامعه فراهم گردید:
«آقای محمد مرتضوی کارمند دارایی بجنورد، مشغول مطالعه کتابی به نام یاد و یادآوران نوشته دکتر علی شریعتی بود ... مرتضوی در مورد کارهای حضرت علی صحبت میکرد و اظهار میداشت که حضرت علی، فردی انقلابی بود، ولی معاویه با نیرنگ، افکار مردم را خراب کرد.»[77]
شرایط سیاسی موجود در بجنورد موجب گردید تا در نیمه دوم سال 1352ش و در آستانه ماه محرم، شعبهای از سازمان اطلاعات و امنیت به ریاست «اسمعیل مهرآموز» در این شهرستان تشکیل شود. اولین بخشنامهای که برای ساواک بجنورد ارسال شد، مربوط به کنترل مجالس عزاداری و روحانیون و سخنرانان مذهبی بود:
«امکان دارد پارهای از وعاظ و عناصر افراطی مذهبی، فرصتی پیدا کنند که برخی از مسائل و موضوعات مذهبی را در قالب مطالب تحریکآمیز و خلاف مصالح مملکتی در بالای منبر عنوان و تبلیغات سویی بنمایند ... دستور فرمایند نسبت به جلوگیری از هرگونه فعالیت مضره وعاظ و عناصر افراطی مذهبی، اقدام و مراقبتهای لازم معمول و نتیجه را اعلام نمایند.»[78]
یکصد و بیست و هشتمین جلسه «شورای هماهنگی شهرستان بجنورد» در اسفند ماه سال 1352ش، اولین جلسهای بود که با حضور رئیس ساواک تشکیل شد که وی در این جلسه ضمن مطرح کردن برخی اخبار امنیتی پیرامون روحانیون مبارز و اقدامات اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، خطاب به رئیس شهربانی گفت:
«از ریاست شهربانی تقاضا دارد با همکاری ساواک، معلمین و جلسات و دورههای آنان را زیر نظر قرار دهند.»[79]
و اولین مکاتبه امنیتی ساواک بجنورد پس از تشکیل، درباره تحقیق پیرامون آیتالله مهمان نواز بود که در روز چهاردهم فروردین سال 1353ش، به شهربانی بجنورد نوشته شد:
«شخصی به نام مهماننواز در ایام عید در منازل اشخاص به روضهخوانی پرداخته و ضمن گفتار خود، افراد را وادار میسازد که از فرستادن دخترانشان به دبیرستان و مدارس عالی و شرکت در جشنها ممانعت نمایند.»[80]
در تیر ماه سال 1353ش، حضور و سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی در ایام فاطمیه در بجنورد[81] مورد کنترل دقیق قرار گرفت[82] و دستور داده شد:
«شیخ احمد ضیافتی که در بجنورد شروع به وعظ و خطابه نموده، چون بایستی از وی تعهد اخذ شود که خلاف مقررات مطالبی بیان ننماید ... سریعاً نسبت به احضار وی و اخذ تعهد اقدام، ضمناً متن سخنرانیهای وی را روزانه به این ساواک ارسال و اعمال و رفتار او را نیز زیر نظر قرار دهند.»[83]
مبنای این شدت عمل، بخشنامهای از سوی اداره کل سوم ساواک بود که رئیس ساواک بجنورد در روز چهارم تیر ماه در «جلسه مذاکرات شورای هماهنگی» نسبت به آن هشدار داده بود:
«چون عدهای از طلاب و روحانیون مفسدهجو در روی منبر ضمن سخنرانی، مبادرت به وارونه جلوه دادن حقایق دین مبین کرده[84] و با تفسیر غیرمنطقی، وقایع تاریخ اسلام را به زمان حال چسبانده و به طور تلویحی از طریق تخطئه بعضی از رویدادهای صدر اسلام، نسبت به مقامات مملکتی اهانت و پیشرفتهای همه جانبه را وارونه جلوه میدهند، تقاضا دارد مأمورین مربوطه در این مورد مراقبت و به محض مشاهده چنین وضعی، ساواک را در جریان گذارده تا تصمیم لازم در مورد متخلف اتخاذ گردد.»[85]
سخنرانی شیخ احمد کافی با استقبال با شکوهی همراه شد، تا جایی که «به واسطه کمبود محل در مساجد»، برای ادامه سخنرانی ایشان، «محوطه دبیرستان کیوان» که یکی از دو دبیرستان ملی بجنورد بود، برای حضور مردان[86] و «دبستان وحدت» نیز که دیوار به دیوار دبیرستان ملی کیوان بود، برای محل اسکان بانوان در نظر گرفته شد.[87]
هشدار رئیس ساواک درباره کنترل سخنرانی در مجالس و محافل مذهبی موجب شد تا شهربانی بجنورد که مأمور کنترل اینگونه جلسات بود، ضمن ارسال گزارشهای روزانه از محتوای سخنرانی مرحوم کافی، در گزارشی کلی نیز بنویسد:
«نامبرده در سخنرانیهای خود در بجنورد مطالب خلافی عنوان نکرده و حتی در یکی از سخنرانیهایش اظهار نموده جوانان خود را راهنمایی کنید تا خرابکار و کمونیست نشوند و اضافه نموده کمونیست منکر خدا است.»[88]
پس از این مرحله، کنترل جلسات قرائت قرآن در بجنورد نیز در دستور کار قرار گرفت و «اسامی مسئولین و محل تشکیل کلاسها» در مساجد و حسینیهها نیز توسط شهربانی تهیه و ارسال گردید[89] و چند روز پس از آن، گزارش داده شد:
«سیدمحمد تبادکانی ... که جهت تعلیم قرآن از مشهد به بجنورد مسافرت نموده، ساعت 2030 روز 26 /4 /53 در مسجد شیخ احمد به منبر رفته و ضمن تفسیر قرآن بیان داشته، زبان عربی تکمیلترین زبانها است و هر کلمه آن دارای معنی میباشد.»[90]
همین مقدار تبلیغ و روشنگری در جریان مبارزه با رژیم شاهنشاهی که چندان هم صراحت نداشت، موجب شد تا ساواک مشهد بر اساس بخشنامهای سراسری، در نامهای به ساواک بجنورد با عنوان «جلسات مشکوک متعصبین مذهبی در مساجد»، بنویسد:
«مساجد که محل تردد و تجمع طبقات مختلف مردم برای انجام فرایض دینی است، موقعیتی را در اختیار عناصر متعصب مذهبی و روحانیون افراطی که هدف آنها فعالیتهای مضره و تبلیغات سوء میباشد، قرار داده که بتوانند به طور طبیعی زمینه انحراف عدهای از این افراد را از طریق تبلیغات منحرف کننده فراهم آورند ... دستور فرمایند وضعیت مساجد و مراکز دینی حوزه استحفاظی آن ساواک را به دقت از لحاظ فعالیتهایی که در آنها انجام میشود، مورد بررسی قرار داده و سوابق وضعیت گردانندگان آنها را روشن نموده و مراتب را در ثانی اعلام نمایند.»[91]
و یک ماه پس از آن نیز، در آستانه فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، باز هم این مسئله تکرار شد:
«با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان سال 1394، امکان دارد پارهای از وعاظ و روحانیون افراطی مذهبی، فرصتی پیدا کنند که برخی از مسائل و موضوعات مذهبی را در قالب مطالب تحریکآمیز و خلاف مصالح مملکتی، در بالای منبر عنوان نموده و تبلیغات سویی بنمایند ... دستور فرمائید نسبت به جلوگیری از هرگونه فعالیت مضره وعاظ و عناصر افراطی مذهبی اقدام و مراقبتهای لازم معمول و نتیجه را اعلام نمایند.»[92]
در مهر ماه سال 1353ش، رئیس ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی، مسئله گرانی نان و نارضایتی مردم بجنورد از این مسئله را مورد توجه قرار داد[93] و همزمان با آن نیز اعلام گردید:
«شب گذشته، تعدادی اعلامیه دو صفحهای تحت عنوان روحانیون مترقی حوزه علمیه قم که در پاکت بوده، در بعضی منازل شهرستان بجنورد ریخته شده است.»[94]
پرویز ثابتی که مدیرکل اداره سوم بود و در این ایام به عنوان «مقام امنیتی» شهرت داشت، در ذیل این گزارش نوشت:
«گزارشها نشان میدهد در شهرهای مختلف خراسان فعالیتهای مضره ادامه دارد، در مورد شناسایی عاملین پیگیریهای لازم به عمل آید.»[95]
دستور پرویز ثابتی مبنی بر «شناسایی عاملین» پخش اعلامیه، موجب شد تا رئیس ساواک بجنورد نسبت به آن عکسالعمل نشان داده و در جلسه شورای هماهنگی بگوید:
«موضوع پخش اعلامیهها و شب نامههایی است که اخیراً انجام گرفت و به اداره ساواک ابلاغ گردید که ممکن است این اقدام به وسیله عوامل محلی در منطقه انجام گرفته باشد، ولی ما گزارش نمودیم که شهرستان بجنورد در مسیر شاهراه تهران . مشهد واقع است و رفت و آمد و تردد در این شهرستان زیاد است و عوامل ماجراجو، به سادگی میتوانند در چنین منطقهای مبادرت به پخش هرگونه اوراق نموده و سریعاً از منطقه خارج گردند.»[96]
و این درحالی بود که در همین موقع به شهربانی بجنورد دستور داده شد:
«از منبر رفتن سیدعباس فرزند علیاکبر شهرت موسوی قوچانی، که ممنوعالمنبر میباشد، در شهر بجنورد جلوگیری، در صورتی که قصد رفتن منبر را داشت، این ساواک را آگاه سازند.»[97]
و در همین زمان مهندس علیرضا امیرسلیمانی که «رئیس منطقه 354 الف لاینز ایران» بود، در روز 26 آبان 1353ش به همراه حسن مکرم که رئیس باشگاههای لاینز مشهد بود، به بجنورد آمد و شعبه دیگری از کلوپ لاینز را به نام «لاینز دانش، به عضویت عدهای از دبیران آموزش و پرورش، که دبیر آنان آقای زردکانلو شهردار بجنورد» بود، تأسیس و سپس به مشهد مراجعت کرد.[98]
جالب توجه اینکه یکی از دبیران بازنشسته آموزش و پرورش بجنورد درباره چگونگی فعالیت باشگاه لاینز در بجنورد، گفته است:
«این باشگاه بیشتر محل مهمانی و شکمچرانی بود و هیچ وقت امر مهمی در آن مطرح نبود و افراد از وضعیت زندگی و کار خود با یکدیگر صحبت میکردند.»[99]
در سال 1353ش، مسئله کتابخوانی و آگاهی بخشی از طریق آن و رویآوردن جوانان متدین و مذهبی به مطالعه، به میزانی دارای اهمیت بود که ساواک مشهد در بخشنامهای سراسری به ساواکهای تابعه اعلام کرد:
«گزارشهای واصله اخیر حاکی از آن است که از چندی قبل عدهای از عناصر ناراحت به منظور نفوذ در بین جوانان کمتجربه و سوق دادن آنان به سوی فعالیتهای ضدامنیتی کتب مضره و تحریکآمیز را جهت مطالعه در اختیار آنان قرار میدهند. بدین معنی که عناصر مورد بحث در شهرستانهایی که مساجد و مدارس علوم دینی با شرایط مناسب و آماده قرار دارد، در این مراکز مذهبی کتابخانهای دایر کرده و کتب و نشریات مورد نظر خویش را از آن طریق در دسترس متعصبین مذهبی و بهویژه جوانان و دانشآموزان قرار میدهند ... با توجه به اینکه اقدامات اشخاص مورد بحث اثرات قاطع و مؤثری در گمراه کردن افراد دارد و موجباتی را فراهم مینماید که این طبقه به تنهایی و یا با مشارکت دیگر همفکران خود مبادرت به انجام پارهای فعالیتهای ضدامنیتی بنمایند، علیهذا دستور فرمایند رهبر عملیات مربوطه را در این زمینه توجیه نموده تا با استفاده از منابع و همکاران و سایر امکانات موجود در صورت مشاهده مورد مشابهی در آن منطقه، پس از تحقیق پیرامون چگونگی موضوع، تعیین نوع کتابها و شناسایی گردانندگان و مؤسسین کتابخانهها مراتب را به موقع اعلام دارند.»[100]
ابلاغ این بخشنامه موجب شد تا رئیس ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی مورخه 9 آذر 1353ش، درباره چگونگی فعالیتهای مطالعاتی در این شهرستان بگوید:
«اخیراً شبکهای در منطقه شروع به فعالیت نموده و کتابهای مضره پخش مینمایند. در شهرستان بجنورد نیز تعدادی کتاب توزیع شده؛ ما قدم به قدم مشغول شناسایی افراد این شبکه هستیم، ولی چون با عواملی در تهران و مشهد تماس دارند، خود رأساً نمیتوانیم عوامل مزبور را دستگیر کنیم و مسلماً پس از کسب دستور، این کار را خواهیم کرد. تقاضا دارم هرگونه اطلاعی به دست آمد، بدون اقدام و دستگیری، ساواک را آگاه سازند.»[101]
رئیس ساواک بجنورد هنوز در فکر کشف شبکه توزیع کتاب بود که به او دستور داده شد تا «نسبت به شناسایی و جلوگیری از پخش» اعلامیهای که «تحت عنوان حاکم بیدادگر» پخش شده بود اقدام نماید؛[102] و متعاقب آن نیز ماه محرم فرا رسید و باز هم برپایی مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین علیهالسلام به یکی از دغدغههای اصلی ساواک تبدیل گردید و به ساواک بجنورد دستور داده شد:
«ماههای محرم و صفر، فرصت مناسبی است که عناصر افراطی و مفسدهجو[103]، تحت پوشش مذهب، بهرهبرداریهایی علیه مصالح کشور بنمایند... مسئولین مساجد، تکایا و هیئتهای مذهبی، متعهد خواهند بود که ضمن عدم دعوت از افراد ممنوعالمنبر، چنانچه به موردی برخوردند که واعظی برخلاف مصالح ملی و مملکتی سخن میگوید، از ادامه کار او جلوگیری و مراتب را به ساواک یا سازمان انتظامی محل گزارش بدهند.»[104]
که پیگیری این دستور، به دستورالعمل زیر در «شورای هماهنگی شهرستان بجنورد» تبدیل شد:
«به منظور اجرای اقدامات تأمینی در مراسم عزاداری و جلسات سوگواری ماههای محرم و صفر و جلوگیری از هرگونه جریانات سوء، اقدامات زیرین بایستی انجام شود.
1 . مشخصات کلیه وعاظ و روحانیونی که در شهرستان بجنورد و قراء و آبادیهای منطقه به منبر میروند، بایستی به وسیله شهربانی و ژاندارمری تهیه و در اختیار ساواک قرار داده شود.
2 . مشخصات اشخاصی که هرگونه وعظ و خطابه و به منبر رفتن برای آنان ممنوع گردیده است، بایستی مشخص و از این عمل آنان به شدت جلوگیری گردد.
3 . در منازل، بایستی با اطلاع و آگاهی و اجازه شهربانی و ژاندارمری مجالس روضهخوانی و سوگواری برپا و وعاظ و روحانیون نیز با آگاهی و اجازه شهربانی و ژاندارمری دعوت گردند.
4 . روحانی نمایانی که قصد ایراد خطابه و وعظ برخلاف اصول دارند، بایستی سریعاً دستگیر گردند و از عمل آنان شدیداً ممانعت گردد.»[105]
در پانزدهم بهمن 1353ش، که مصادف با روز بیست و دوم ماه محرم بود، مراسم نیایش برای رفع خطر از جان محمدرضا پهلوی در بهمن سال 1327ش، از طرف فرمانداری بجنورد در مسجد شیخ احمد برگزار شد. سخنران این مجلس، شیخ حسین خوشنویس بود که «فقط به ذکر این که چنین روزی به جان شاه سوءقصد شده و با گفتن چند دعا، بدون بردن کوچکترین نام از شاهنشاه، مجلس را ختم» کرد که این اقدام، منجر به احضار وی به شهربانی و تصمیم به ممانعت از منبر رفتن او گرفته شد.[106]
در این ایام محمدرضا پهلوی که به قدرتی بلامنازع و ژاندارم منطقه تبدیل شده بود، در اقدامی عجیب، احزاب فرمایشی دولتی مانند حزب ملیون و حزب ایران نوین را منحل و حزب رستاخیز را به عنوان تنها حزب قانونی کشور اعلام و عضویت در آن را اجباری ساخت و دستور داد کسانی که با آن مخالف هستند، ایران را ترک کنند.
در این شرایط، مردم متدین و مذهبی که مجبور به عضویت در این حزب شده بودند، طی استفتایی از امام خمینی(ره) تقاضا کردند تا «نظر شریف را در مورد حزب رستاخیز ملی ایران که اخیراً از طرف رژیم شاه تأسیس گردیده است اعلام نموده و وظیفه عموم ملت ایران را در قبال آن روشن» نماید؛ که امام خمینی(ره) نیز در تاریخ 28 ماه صفر 1395ق که مصادف با 21 اسفند 1353ش بود در پاسخ نوشت:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است.»[107]
این فتوا به میزانی تاثیرگذار بود که در «جلسه کانون حزب رستاخیز» که در روستای گلی بجنورد تشکیل و درباره ساختن دبستان در روستا صحبت شد، دو نفر از حاضرین در جلسه به نام «اصغر پاکدل و محمود پاکدل» گفتند:
«یزید هم وقتی میخواست از امام حسین بیعت بگیرد، چنین حزبی را تشکیل داد. او هم همینطور، ولی ما بیعت نکردیم. بنا به گفتۀ آقای خمینی، شرعاً درست نیست. ما باید آنچه را که پیشوایان و مجتهدین ما مثل آقای خمینی میگویند، عمل نمائیم.»[108]
متن استفتاء از امام(ره) و پاسخ ایشان، به صورت اعلامیهای تنظیم و در نقاط مختلف کشور توزیع گردید[109] و همین مسئله موجب شد تا سازمان امنیت نسبت به تهیه و توزیع اعلامیهای علیه امام خمینی(ره) اقدام کند. پخش این اعلامیه در بجنورد که به صورت ناشناس صورت گرفت، واکنشهایی به شرح زیر داشت:
«حاج نعمتالله امیدوار در مورخه 12 /12 /53 اظهار میداشت اعلامیهای در باغ به خانه پدرم انداخته بودند، خواندم جالب بود، توهینهای ناروایی به دین و رهبران اسلام کرده بودند. من از خواندن آن به قدری کسل شدم که شام و نهار را با کسالت خوردم. بر پدر بهائیها لعنت، ایمان دارم دار و دسته و طرفداران آنها اعلامیه را نوشتهاند و منظور آنها خراب کردن آیتالله خمینی که از فدائیان آقا هستم میباشد.»[110]
«آل یاسین سردفتر اسناد شماره 37 بجنورد، در مورخه 8 /12 /53 نامبرده بالا اظهار میداشت یکی از رفقا که بسیار ناراحت بودند، اعلامیهای به من داد؛ مطالعه نمودم، بسیار بسیار ناراحت شدم. با دین مقدس اسلام بازی و با ذکر جملات دروغ، پیشوای واقعی اسلام را میخواهند کوچک نمایند.»[111]
«در مورخه 11 /12 /53 نام حسین فاطمی اظهار مینمود ... پدرم افکار کهنهای دارد، اعلامیهای به خانه او گذارده بودند، چند بار خواند و سپس عیناً نشان من داد و عقیده داشت این کار بهائیها و افراد بی دین میباشد. من در پاسخ به وی گفتم در مورد اعلامیه این همه وقت خود را نگیر، لکن وی پاسخ داد آقای امامی هم ناراحت بود، زیرا به منزل او نیز این اعلامیه را انداختهاند.»[112]
همزمان با توزیع این اعلامیه اهانتآمیز، باز هم «سناتور مهندس امیرسلیمانی ریاست باشگاه لاینز ایران» در روز ششم اردیبهشت ماه سال 1354ش به بجنورد آمد و دو کلوپ دیگر لاینز به نامهای «خیام و شمس» را افتتاح و «آقای سپاسی را به ریاست باشگاه شمس و مهندس محمدی را به ریاست باشگاه خیام انتخاب» نمود.[113]
جالب اینکه جلسه شورای هماهنگی بجنورد که در روز 13 اردیبهشت تشکیل شد، بیشتر از 15 دقیقه طول نکشید و در آن، نه از مسئله توزیع اعلامیههای توهینآمیز صحبتی شد و نه افتتاح دو باشگاه جدید لاینز مورد بررسی قرار گرفت:
«جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد در ساعت 1800 روز 13 /2 /54 تشکیل، پس از رسمیت یافتن جلسه، چون مطلب قابل بحث نبود، جلسه در ساعت 1815 خاتمه و جلسه[بعد] به روز شنبه 27 /2 /54 موکول گردید.»[114]
تشدید فعالیتهای چریکی اعضای گروههای مسلح در ابتدای سال 1354ش، از جمله ترور سرهنگ شفر جویز و سرهنگ دوم جک ترنرویل، در صبح روز چهارشنبه 31 اردیبهشت 1354 توسط تیم عملیاتی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) در حوالی قیطریه تهران، موجب رسوخ ترس و وحشت در جان مقامات شهرستان بجنورد گردید. اظهارات رئیس ساواک در جلسه شورای هماهنگی روز سوم خرداد بیانگر این واقعیت است:
«ضروری است استدعا گردد که به مسئله حفاظت شخصی توجه گردد و به کلیه مقامات مسئول شهرستان بجنورد هشدار داده شود که اقدامات احتیاطی لازم را در مورد حفاظت شخصی و انفرادی مراعات نمایند.»[115]
در این موقعیت، بهرغم اینکه برگزاری نمایشی انتخابات مجلس شورای ملی، با توجه به فعالیتهایی که برخی از کاندیداها صورت میدادند، یکی از مسئلههای ساواک بجنورد در این شهرستان بود، برپایی مراسم شهدای 15 خرداد توسط طلاب حوزه علمیه در قم که به تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی تبدیل شده بود، رئیس ساواک بجنورد را وادار کرد تا در جلسه شورای هماهنگی روز 29 خرداد در خصوص فعالیت احتمالی روحانیون هشدار دهد:
«چون احتمال دارد که تعدادی از آخوندها به منظور مخالفت با حزب رستاخیز ملی ایران و جلوهدادن آن برخلاف شعائر مذهبی شعارهایی بدهند، خواهشمند است مأمورین انتظامی آمادگی داشته باشند که بلافاصله هر فردی را که چنین مطالبی اظهار نمود دستگیر و سریعاً به ساواک تحویل داده شوند.»[116]
و حدود 5 روز پس از آن نیز ساواک مشهد در نامهای مبتنی بر بخشنامه اداره کل سوم به ساواک بجنورد دستور داد:
«نمایندگان رسمی خمینی که مورد شناسایی واقع شدهاند، بازداشت و در محل تحقیق شود از چه اشخاصی پول میگیرند و به چه نحو وجوه را خرج و یا برای خمینی ارسال میدارند و چه کمکهایی به خانوادههای زندانیان ضدامنیتی میکنند و میزان این وجه در ماه چه مبلغ است و کلاً کیفیت و ماهیت فعالیتها و اقدامات آنها روشن و نتیجه اعلام شود.»[117]
بهرغم اینکه در ذیل این دستور نوشته شد: «در این شهر چنین شخصی وجود ندارد»، ساواک مشهد در نامهای در خصوص این موضوع به بجنورد نوشت:
«از اول سال جاری تاکنون مبلغ هشتاد هزار ریال از شهرستانهای قوچان . درگز. بجنورد جهت خمینی جمعآوری شده؛ دستور فرمائید در مورد صحت یا سقم موضوع تحقیق نتیجه اعلام »[118]
شرایط پلیسی و امنیتی در این روزها به میزانی نفسگیر بود که حتی برگزاری مراسم ماه مبارک رمضان با دشواری تمام صورت میگرفت، تا جایی که در طرح مربوط به چگونگی برگزاری این مراسم که در شهریور ماه 1354 تهیه گردید، قید شده بود:
«صاحبان مجالس مسئول هرگونه پیشآمدی در مجلس خود میباشند؛ در صورتی که اتفاقی از قبیل اخلال نظم و یا سخنرانیهای تحریکآمیز توسط وعاظ و یا اشخاص حاضر در مجلس انجام پذیرد، صاحبان مجلس مسئول و جوابگو میباشند و طبق مقررات قانونی به آنها رفتار شود. مطالبی که در منابر توسط وعاظ ایراد میشود بایستی محدود به موضوعات مذهبی باشد. وعاظ باید از ذکر مطالب غیرمذهبی، تحریکآمیز و توهین به مقامات دولتی اکیداً خودداری نمایند.»[119]
به دلیل همین کنترلها و سختگیریها بود که آیتالله میرزا علی فلسفی تنکابنی گفت:
«مملکت در شرایطی به سر میبرد که بدتر از قرون وسطای اروپا است. حق اظهارنظر از همه سلب شده و سازمان امنیت بدتر از محاکم تفتیش عقاید، همه آزادیها را سلب کرده است.»[120]
و البته از سوی دیگر نیز، چنان وحشتی بر مراکز امنیتی، نظامی و انتظامی مستولی شده بود که همه روسای آن را دچار نگرانی کرده بود. در همین رابطه رئیس ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی روز 27 مرداد ماه، که در آن سلسله فعالیتهای گروههای چریکی برشمرده شده بود، گفت:
«مسئله دیگر؛ موضوع حفاظت از ساواک بجنورد است که خواهشمندم شهربانی بجنورد در این چند روز، دستورات کافی به مأمورین خود جهت حفاظت ساواک صادر فرماید. ساواک بجنورد در محلی قرار گرفته است که حفاظ کافی ندارد، پشت ساختمان آن خرابهای است و بارها به شهردار و حتی فرمانداری بجنورد مکاتبه گردیده است که مالک این منطقه مخروبه را وادار نمایند که دیواری دور آن بکشد تا از ورود اشخاص به داخل آن جلوگیری شود، ولی تاکنون شهرداری در این مورد هیچگونه اقدامی نکرده است.»[121]
در این شرایط تعدادی از خانواده کرد بارزانی که در چنبره سیاستهای منطقهای ایران و امریکا گرفتار شده و مورد حمله عراق قرار گرفته و خود را به ایران رسانده بودند، در منطقه بجنورد اسکان داده شدند.[122] کنترل این خانوادهها نیز در محدوده وظایف ساواک بجنورد بود که در جلسه شورای هماهنگی درباره آن گفته شد:
«اخیراً تعداد 46 خانوار کرد بارزانی در منطقه اسکان داده شدهاند که از این تعداد، 13 خانوار شامل 95 نفر در شهر و بقیه در اطراف میباشند و 15 نفر از این تعداد، سابقاً درجهدار ارتش عراق بودهاند. اخیراً دستوری ابلاغ گردید که اعمال و رفتار افراد کرد خصوصاً این 15 نفر در مناطق استقرار بایستی کاملاً تحت نظر گرفته شود؛ آنان اجازه نخواهند داشت از منطقه استقرارشان خارج شوند و اجازه داده نشود که اشخاصی با آنان تماس گرفته و به منظور تبلیغات سوء، خود را به آنان نزدیک نمایند. تقاضا میشود نیروهای انتظامی هرگونه تماس افراد و اشخاص را با پناهندگان کرد، سریعاً به ساواک اعلام تا اقدامات لازم معمول گردد.»[123]
در این موقع، درحالی که «یگانهای پادگان بجنورد» خود را برای رژه روز 21 آذر ماه آماده میکردند،[124] گزارش داده شد:
«روز 18 /9 /54 مشاهده میگردد در توالتهای عمومی شهرداری در خیابان پهلوی... شعاری بدین مضمون(علت همه گرفتاریها و بدبختیهای ملت ایران وجود رژیم لعنتی شاهی است. دزدهای ثروت عمومی مردم را باید نابود کرد) پشت درب اول توالت با ماژیک نوشته شده بود که بلافاصله وسیله مأمور مربوطه حذف گردیده.»[125]
همزمان با فرا رسیدن ماه محرم که مصادف با روز سیزدهم دی ماه بود، اجرای همان مقررات سختگیرانه تکراری پیشین در دستور کار قرار گرفت[126] و رئیس ساواک بجنورد نیز در شورای هماهنگی با اشاره به مسئله اخراج ایرانیان مقیم عراق گفت:
«اطلاع دیگری واصل گردیده است که دولت عراق آخوندها را از کشور خود بیرون میراند و پنج خانواده از این اشخاص که بیرون رانده شدند، به بجنورد خواهند آمد. این افراد بایستی کنترل گردند، خصوصاً با توجه به اینکه مراسم سوگواری و دینی ماه محرم در جریان است، احتمال دارد این اشخاص صحبتهایی بکنند و یا دست به فعالیتهایی بزنند که مغایر با امنیت منطقه باشد.»[127]
در این موقع، ورزشهای گروهی و کوهپیمایی دانشآموزی همراه با معلمین در کوههای اطراف بجنورد از جمله مسائلی بود که حساسیت رئیس ساواک را به دنبال داشت:
«به جنبه ورزشی آن کاری نداریم و این مسئله را که به تندرستی و سلامتی جوانان کمک میکند کاملاً تأیید مینمائیم، ولی چون امکان دارد بعضی هدفهای سوء در بین باشد و از این نوع فعالیتها به منظور آموزش خرابکاری و سایر آموزشهای سیاسی مخرب به دانشآموزان استفاده شود، منطقه ژاندارمری به کلیه پاسگاههای خود دستور دهد که آنان و همچنین کدخدایان آبادیها هنگام مشاهده و برخورد با چنین اکیپهایی، آنان را شناسایی نموده و از منظور و هدفهای آنان مطلع گردند و روشن نمایند که در ارتفاعات به چه کاری مشغولند و برای چه آمدهاند و در صورت مشاهده هرگونه موارد مشکوک، سریعاً ساواک را در جریان امر قرار دهند تا اقدامات لازم انجام شود.»[128]
در تاریخ 14 /11 /1354ش، یکی از کارمندان ساواک مشهد مورد ترور قرار گرفت. این ترور به همراه اقدامات چریکی دیگری که در تهران و شهرستانهای «گرگان، ساری و گنبد» صورت گرفته بود، موجب شد تا نیروهای امنیتی، نظامی و انتظامی در بجنورد به طور کامل مورد توجیه اطلاعاتی قرار داده شوند:
«عوامل مخرب منطقه فعالیت خود را به مناطق شمالی کشور متوجه نمودهاند. با توجه به اینکه شهرستان بجنورد در مسیر شاهراه آسیایی بوده و مورد عبور مسافرین است، از طرفی به مناطق جنگلی نزدیک بوده و این جنگلها منطقه خوبی جهت مخفی شدن خرابکاران پس از هرگونه عملیات خرابکاری است ... به منظور جلوگیری از هرگونه نفوذ این عوامل به شهرستان بجنورد، منازل اجارهای شهر به دقت کنترل و اشخاصی که تازه وارد بوده و در شهر مبادرت به اجاره منازل مینمایند شناسایی و هویت آنان معلوم گردد.»[129]
در چنین شرایطی دستور داده شد «جلسات اسلامی» فردی به نام «شیخ محقق» در بجنورد مورد بررسی و کنترل قرار گیرد[130] و همچنین گزارش گردید:
«مدت سه سال است که در ماههای محرم و ماه مبارک رمضان، شیخهای زیادی از جمله شیخ محمد دبیری ساکن مشهد کوی طلاب . محمد ایوبی صادره از عرب ساکن فعلی قم . سیدموسی هاشمی صادره از عرب ساکن مشهد مدرسه میرزا جعفر، در قریه دهگاه از توابع بجنورد آمده و بالای منبر رفته و در ضمن وعظ، حرفهای خلاف اصول مملکتی میزنند.»[131]
در تاریخ 25 اسفند ماه سال 1354ش، قانون تبدیل تاریخ هجری شمسی به شاهنشاهی، به تصویب مجلسین رژیم شاه رسید و در تاریخ 30 اسفند ماه همان سال با امضای محمدرضا پهلوی، در تقویم ایران به اجرا در آمد و از اول فروردین ماه، تغییر سال 1355 به سال 2535 رسمیت یافت. این تاریخ، براساس 2500 سال تاریخ شاهنشاهی و سلطنت پادشاهان بنا نهاده شد و مبدأ آن روز تاجگذاری کوروش بود.
این اقدام که حرکتی آشکار در مخالفت با اسلام بود، فرصت دیگری را برای افشاگری توسط روحانیون، وعاظ و مردم متدین و مذهبی فراهم آورد:
«سرهنگ بازنشسته عزیزالله امیررحیمی، اعلامیههایی خطاب به استادان کشور که مفاد آن مخالفت با مبدأ تاریخ شاهنشاهی میباشد، وسیله پست جهت اشخاص ارسال نموده، ضمن توجیه منابع، نسبت به عدم توزیع آن اقدام و نتیجه را اعلام نمایند.»[132]
در این موقع باز هم رئیس ساواک بجنورد به شدت نگران حفاظت ساختمان ساواک بود و میگفت:
«نگرانی ما فقط در این مورد است که احتمال دارد عوامل مخرب به منظور ایجاد رعب و یا سر و صدا، قسمت خارجی درب ساواک را به صورت تله انفجاری درآورند، به نحوی که به محض باز شدن درب، انفجاری صورت گیرد.»[133]
و در کنار آن، نگران «ازدیاد و کثرت روزافزون موتورسوارها در بجنورد» نیز بود و تقاضا داشت:
«شهربانی کنترل بیشتری روی موتورفروشها و موتورسیکلت کرایه دهندگان به عمل آورد؛ همچنین روی کرایهکنندگان موتور نیز شناساییهای لازم انجام شود.»[134]
این نگرانیها باعث شد تا در زمان مسافرت شاه به بجنورد در روز سیام اردیبهشت ماه سال 1355ش، شهر از 72 ساعت قبل به پادگانی نظامی تبدیل شود. نمونهای از تصمیماتی که در این خصوص در جلسه شورای هماهنگی گرفته شد، به شرح زیر است:
«خانههایی که در حوالی میدان پهلوی قرار دارند، بایستی دقیقاً شناسایی و در روز تشریف فرمایی از سکنه خالی شوند... کلیه کردهای پناهنده در صبح روز پنجشنبه 30 /2 /2535 بایستی همگی به وسیله شهربانی جمعآوری و در داخل هتل ایزدی سکنی داده شده و مأمور شهربانی نیز برای آنان گمارده شود که تا خاتمه تشریففرمایی از هتل ایزدی خارج نشوند. به پمپ بنزین قره چورلو از صبح پنجشنبه اجازه فروش داده نشود و بایستی بسته باشد.»[135]
هنوز چند روزی از مسافرت شاه به بجنورد سپری نشده بود که روزنامه کیهان در روز 11 خرداد ماه، عکسی را به چاپ رساند که تیتر آن «دخترهای دانشآموز از مو سرخهچی میآموزند؟» بود و در ذیل آن نوشته شده بود:
«خوب به این عکس نگاه کنید. از تابلویی گرفته شده است که چند روز قبل در کنار یکی از سینماهای دوگانه شهر بجنورد نصب شده بود. روی تابلو، تصویر زنی را میبینیم که در بالای تنه کاملاً عریان است و همچنین اعلانی را که میگوید: این فیلم مخصوص دختران دانشآموز است. بجنورد را دیدهاید؟ شهری نسبتاً کوچک، با محیطی متعصب و مردان و زنانی پایبند اعتقادات اخلاقی و مذهبی. محیط برای جوانها، بخصوص دخترهای دانشآموز بسیار محدود است. یک دختر دانشآموز این شهر اگر در خیابان به سلام یک مرد عابر پاسخ بدهد، ممکن است مصیبت عظیمی را برای خود پیش خرید کرده باشد. با این حال میبینیم که جناب سینمادار، با نهایت شجاعت چنین تابلوی مسخره و مهوعی را در کنار سینمای خود نصب کرده است. موضوع فیلم از پلاکاتش پیدا است (زنی هوسباز و خیل مردانی کامجو)...»[136]
چاپ این عکس که گفته شد «مربوط به دو سال قبل»، یعنی سال 1353ش میباشد، «سر و صدای زیادی بین دختران دانشآموز و اولیاء آنان» به وجود آورد و منجر به احضار «حیدرقلی ابراهیمی، خبرنگار روزنامه کیهان در بجنورد» گردید و تصمیم گرفته شد:
«مطالبی مبنی بر رد انتقاد مندرج در روزنامه به چاپ برسانند تا رفع نارضایی آموزش و پرورش و اهالی بجنورد بشود.»[137]
چند روز پس از این اتفاق، سالروز شهدای 15 خرداد فرا رسید و در خیابان صفوی شهر مشهد، تظاهرات پراکندهای در جریان هواداری از امام خمینی(ره) صورت گرفت که طی آن، «شیشههای بانک ایران و ژاپن در خیابان مذکور» شکسته شد؛[138] و این درحالی بود که در جلسه شورای هماهنگی بجنورد، ضمن اعلام اینکه «مسئله استقبال و امور تأمینی تشریففرمایی اعلیحضرت همایون شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران به شهرستان بجنورد، با نهایت سرفرازی برگزار گردید.» رئیس ساواک نیز گفت:
«در حال حاضر از نظر عوامل خرابکاری هیچگونه مسئلهای در منطقه وجود ندارد و با قاطعیت میتوان گفت که این عوامل در منطقه خراسان به کلی سرکوب گردیدند.»[139]
بهرغم این، اخبار چگونگی مبارزات چریکی با رژیم ستمشاهی و ابراز نارضایتی، مسئلهای بود که به صورت سینه به سینه در بین مردم کوچه و بازار رد و بدل میشد که نمونههایی از آن به شرح زیر است:
«آقای محمدی مربی آموزشگاه رانندگی شخصی بجنورد در ساعت 18 روز 22 /4 /35 در داخل اتومبیل هنگام تعلیم رانندگی، به طرف خود اظهار میداشت: خبر داری اخیراً سه زن تروریست را در تهران گرفتهاند. از مادر یکی از آنها سئوال شده چرا فرزندت را اینطور بار آوردی، زن مزبور به شکمش زده میگوید قهرمان به دنیا آوردم. سپس بیان داشت 18000 چریک در زندانها خوابیدهاند. اسم این چریکها مجاهدین مردم است. اینها جز چریکی چیزی سرشان نمیشود. دانشجویان شلوغ میکنند، علتش آن است که از سیاست اطلاع دارند. نمیدانی شاهنشاه هم پارتی بازی میکند، پول میخورد، اگر پارتیبازی نباشد چرا نخستوزیر [را]مدت ده سال است نگه داشته و اِلاّ باید نخستوزیر هر دو سال یکبار عوض شود.»[140]
«محمدرضا فدوی، شغل خیاط و کلاهدوز، ساکن بجنورد ... به غلامحسین اسپیدانی اظهار داشته به دکان ساعتسازی مظفر واقع در خیابان شاهرضا جنوبی مراجعه و از شاگرد ساعتسازی به نام حسین، کتاب یک جلوش تا بینهایت صفرها را اثر دکتر شریعتی تحویل بگیرد.»[141]
رئیس ساواک بجنورد که تحمل همین مقدار را نیز نداشت و قصد داشت تا دستگیریهای امنیتی را بیشتر کند، تصمیم به تهیه مکانی برای بازداشت متهمین موردنظر خود گرفت و به همین منظور در جلسه شورای هماهنگی گفت:
«ساواک بجنورد به محلی جهت نگهداری کسانی که بازداشت میگردند احتیاج دارد. پیشنهاد میکنم که یکی از سلولهای انفرادی بازداشتگاه پادگان به این منظور در اختیار ساواک قرار داده شود.»[142]
که «سرهنگ ستاد رضا عشایر . سرپرست تیپ 1 پیاده و رئیس شورا» پاسخ داد:
«بازداشتگاه پادگان فقط دارای دو سلول انفرادی است که در حال حاضر به منظور نگهداری زندانیان محاکماتی مورد استفاده خود پادگان میباشد. در صورتی که مقرر گردد، بایستی اعتبار لازم واگذار تا یک یا دو سلول انفرادی نیز برای منظور ساواک منطقه ساخته شود.»[143]
اولین روز ماه محرم، دوم دی ماه سال 1355ش بود که باز هم همان قواعد مستبدانه برای برپایی مجالس عزاداری مورد اجرا گذاشته شد:
«دستجات سینهزن و عزادار فقط در روزهای تاسوعا و عاشورا اجازه حرکت در شهر را دارند که به صورت دسته جمعی به تکایا و مساجد و امامزاده معصومزاده رفت و آمد نمایند. برای هر دسته، مأمور مسلح کافی تعیین گردیده است. ضمناً تعدادی مأمور نیز در روزهای مزبور در شهربانی به صورت آماده خواهند بود و در هر نقطهای که بینظمی ایجاد شود، به کار خواهند رفت.»[144]
بر همین اساس رئیس ساواک بجنورد که معتقد بود «مسائلی که موجب نگرانی گردد در منطقه وجود ندارد.» ضمن اشاره به برخی مسائل دیگر مانند الزام به بسته بودن مغازه بهائیان در روزهای تاسوعا و عاشورا، گفت:
«در قسمت پشت شرکت نفت بجنورد نیز حسینیهای وجود دارد که جزء منطقه مسئولیت ژاندارمری است. در این حسینیه شنیده شده که ضمن انجام مراسم مذهبی، بحثها و تبلیغاتی نیز میشود. ژاندارمری، مأموری در این حسینیه بگمارد تا از هرگونه بحث و تبلیغ خارج از مسائل مذهبی جلوگیری نماید.»[145]
کنترل پلیسی و سختگیری ساواک بجنورد نسبت به مردم متدین و مذهبی در این موقع به میزانی بود که حجتالاسلام «شیخ علیرضا برزگر» درباره آن گفت:
«در شهری مثل بجنورد که اصلاً هیچ شهری از ایران مثل بجنورد نیست و نمیتوان حرف زد؛ مقامات به کوچکترین حرف باعث میشوند عده کثیری از پیشوایان اسلامی را محکوم به زندان نمایند. سازمان امنیت بجنورد سرهنگی دارد که جسورانه سلب روشنفکر شدن جوانان بجنوردی میشود و به نحوی محکوم به زندان مینماید.»[146]
در روز هفتم ماه محرم گزارشی به ساواک بجنورد رسید که بیانگر نقش آیتالله مهمان نواز در جریان مبارزه با رژیم شاهنشاهی در این ایام بود. در این گزارش، حجتالاسلام شیخ حسن شریعتی که «از طلاب مدرسه علوم دینی بجنورد» بود، به عنوان فردی که مخالف «دعا و نیایش به مقامات مملکتی» است، معرفی و به نقل از وی گفته شد: «شیخ مهمان نواز هر چه دستور بدهد آن را اجرا میکنم.» و رهبر عملیات ساواک بجنورد نیز در ذیل آن نوشت:
«مهماننواز سرپرست طلاب علوم دینی مدرسه دینی بجنورد و از روحانیونی است که به دستگاه مملکت خوشبین نمیباشد.»[147]
در همین ایام، آیتالله حاج سیدباقر موسوی عسکری که از سال 1348ش به دستور آیتالله سیدمحمود شاهرودی(ره) به بجنورد بازگشته و در مسجد جامع به اقامه جماعت و ارشاد مردم مشغول بود و برای تبلیغ و ارشاد مخصوص بانوان، مرکزی به نام عصمتیه به مدیریت همسرش دایر نموده بود، به ساواک احضار و دستور تعطیل عصمتیه به علت سخنرانی در مورد کشف حجاب داده شد و خود وی نیز «از طرفداران خمینی» معرفی گردید.[148]
در همین موقع، توزیع نوار سخنرانی امام خمینی(ره) به شیوه بستهبندی کادویی در مشهد، موجب پیگیری ساواک خراسان گردید[149] و در همین رابطه، ساواک بجنورد نیز به شهربانی نوشت:
«قرار است وسیله عناصر افراطی مذهبی، نوارهای خمینی تکثیر و به ضمیمه اعلامیههای دستنویس در بستههای کادویی بستهبندی و درب منازل افراد گذاشته شود ... دستور فرمایند در صورت مشاهده، نسبت به جمعآوری آن اقدام و عاملین پخش دستگیر و نتیجه را به این سازمان اعلام دارند.»[150]
و متعاقب آن اعلام گردید:
«در بجنورد آقایان شیخ حبیبالله مهماننواز مدیر مدرسه علمیه و شیخ عبدالله بلاغی پیشنماز، در هیچیک از مراسم اعم از ملی و میهنی شرکت نمینمایند. این دو نفر در نجف تحصیل کرده و معروف است که از مریدان آقای خویی بوده و در مکتب خمینی نیز بودهاند.»[151]
و پس از آن، رئیس ساواک بجنورد در مورد حساسیت کنترل نیروهای مذهبی در سالگرد قیام خونین 15 خرداد اظهار داشت:
«با توجه به اینکه 15 خرداد ماه در پیش است و هیچگونه اطلاعاتی در مورد فعالیتهای افراد خرابکار وجود ندارد و دستور خاصی نیز به مناسبت این روز نرسیده، ولی چون احتمال دارد خرابکاران و به اصطلاح مجاهدین خلق و طرفداران خمینی بخصوص در شهرهای استان خراسان یک سلسله فعالیتهای تبلیغاتی با پخش اعلامیهها و شبنامهها انجام دهند، بایستی مراقبت شدیدی به عمل آید و اقدامات حفاظتی سازمانها در این روز تشدید گردد.»[152]
در این زمان، صدور بخشنامه وزارت آموزش و پرورش در خصوص کشف حجاب دختران دانشآموز در مقاطع مختلف تحصیلی با توجه به روحیه مذهبی مردم، مسئلهای امنیتی به شمار میرفت که ساواک بجنورد نیز نگران آن بود:
«موضوع حایز اهمیت این است که طبق دستور دولت، در نظر است در امتحانات شهریور ماه دانشآموزان و همچنین از مهر ماه سال جاری هیچ یک از دختران دانشآموز مجاز نمیباشند در دبستان، دبیرستان و کلاس درس با حجاب وارد شوند؛ لذا لازم است از هماکنون پیشبینیهای لازم به منظور همکاری با اداره آموزش و پرورش شهرستان و همچنین مقابله با هرگونه ناراحتیهایی که احتمالاً در منطقه به وجود خواهد آمد بشود.»[153]
هنوز زمان اجرای بخشنامه کشف حجاب آموزش و پرورش فرا نرسیده بود که درگذشت ناگهانی دکتر علی شریعتی در روز 29 خرداد سال 1356ش در لندن، سازمان اطلاعات و امنیت را در سطح کشور با مسئلهای دیگر مواجه نمود. به همین دلیل بود که به ساواک بجنورد نوشته شد:
«دکتر علی شریعتی مزینانی که اخیراً به خارج از کشور مسافرت نموده بود، روز 29 /3 /36 در یکی از بیمارستانهای لندن به علت عارضه قلبی فوت شده؛ دستور دهید نسبت به مراقبت از مجالسی که در حوزههای علمیه اعم از مساجد و تکایا و مجامع دینی و منازل به مناسبت وی تشکیل میشود اقدام و هرگونه فعل و انفعالاتی که به عمل میآید به موقع آگاه، نتیجه اعلام.»[154]
چند روز پس از این واقعه، رئیس ساواک بجنورد به شعارنویسیهای ایام عید نوروز در «توالتهای عمومی» اشاره کرد و آن را به «تردد مسافر و زوار در منطقه» نسبت داد و در پایان نیز دستور داد:
«توالتهای اماکن عمومی چون رستورانها، سینماها و توالتهای شهرداری کنترل شود تا در صورتی که چنین مطالبی نوشته میشود پاک شود و از بین برود.»[155]
و همزمان با آغاز ماه مبارک رمضان، رئیس شهربانی بجنورد درباره کنترل مساجد و حسینیهها و جلسات مذهبی گفت:
«در مورد ایام ماه مبارک رمضان، فقط شبهای 19 و 21 رمضان در شهر سوگواری انجام میشود که کلیه مساجد و تکایا کنترل میگردد و به برگزارکنندگان این مراسم نیز ابلاغ گردیده است که محل برگزاری سوگواری و روحانیون و آخوندها را به ما قبلاً معرفی نمایند. در صورت تصویب، چون شهربانی با کمبود مأمور روبرو میباشد، 20 نفر درجهداری را که با لباس سیویل تعیین گردیده است از صبح روز 28 /5 /2536 در اختیار شهربانی قرار دهید تا هم با مأمورین ما آشنا گردند و هم کمبود مأمورین به وسیله آنان جبران شود.»[156]
راهاندازی مؤسسهای آموزشی با 200 نفر دانشجو در بجنورد از مهر ماه سال 1356ش، مسئلهای بود که در جریان مبارزات مردمی در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی به دغدغهای برای ساواک تبدیل شد. اظهارات رئیس ساواک بجنورد بیانگر این دغدغه است:
«چند روزی است که از تأسیس انستیتو در بجنورد میگذرد و تعداد حدود 200 نفر دانشجو از شهرستانهای مختلفه کشور در این انستیتو به منظور تحصیل ثبت نام کرده و به تحصیل اشتغال دارند. با وضعیت اخیری که در دانشگاه تهران پیش آمد، بایستی کلیه سازمانها مراقبت نمایند که تحریکاتی در بین دانشجویان این انستیتو که خود را از نظر تحصیلی همپای دانشجویان کشور میدانند، به عمل نیاید و یا اعلامیههایی که در تهران توسط دانشجویان ناراحتی توزیع میشود، به بجنورد فرستاده نشود. لازمه این امر این است که کلیه سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی و انتظامی با همکاری و تشریک مساعی همهجانبه، بیش از پیش مراقب وضعیت باشند. در حال حاضر این انستیتو در یک مدرسه راهنمایی تشکیل شده است و دانشجویان و دانشآموزان مخلوط شده اند و این مسئله از نظر پیشبینی اتفاقات احتمالی صحیح نیست؛ بارها به رئیس اداره آموزش و پرورش تذکر داده شده است که ترتیبی بدهند این دو مؤسسه از یکدیگر جدا شوند، ولی توجهی نشده است و این موضوع ضروری است.»[157]
تظاهرات روز پانزدهم مهر ماه در صحن حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام در شهرری و شعارهایی که به طرفداری از امام خمینی(ره) داده شد و خبر آن به ساواک بجنورد نیز ارسال گردید،[158] موجب اظهارات زیر از سوی رئیس ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی گردید:
«مسئله سوم موضوع جمعیتی است که اخیراً در شاه عبدالعظیم و قم مبادرت به پخش اعلامیههایی به نفع خمینی نمودهاند و ماسک به صورت خود زدهاند و مردم را تشویق نمودهاند که در مجالس وعظ و مسجدها تظاهراتی به نفع خمینی بنمایند. ما در بجنورد با چنین مسائلی روبرو نیستیم، فقط در یکی از مساجد آخوندی است که پیشنماز بوده و به منبر میرود که طرفدار خمینی است و در آبادیهای گرمه . جاجرم . اسفراین نیز افرادی هستند که طرفدار خمینی بوده و جلساتی دارند؛ بایستی هنگ ژاندارمری به پاسگاههای مناطق مزبور دستور دهد که هرگونه برخورد با چنین جماعتی یا تظاهراتی را با گرفتن مدارک و شهود نسبت به دستگیری آنان اقدام و چنین افرادی را به ساواک تحویل نمایند.»[159]
در این موقعیت، رحلت شهادتگونه آیتالله حاج سیدمصطفی خمینی(ره) در اول آبان ماه سال 1356ش، که از سوی امام خمینی(ره) از «الطاف خفیه الهی» نامیده شد، موجب گسترش فعالیتهای انقلابی در بجنورد گردید که اسناد آن در جلد بعدی این مجموعه آمده است.
انقلاب اسلامی در دیگر شهرهای استان خراسان شمالی به ترتیب حروف الفباء
شهرستان اسفراین
اسفراین شهری با پیشینه تاریخی قبل از اسلام، واقع در جنوب شرقی استان خراسان شمالی، از شمال با بجنورد، از شمال شرقی با شیروان، از شرق با فاروج، از غرب با جاجرم و از جنوب و جنوب شرقی با سبزوار همسایه است. این شهر تا سال 1339ش، از توابع شهرستان سبزوار بود.
اولین گزارش در مورد انقلاب اسلامی در اسفراین مربوط به تیرماه سال 1343ش است:
«شخص معممی به نام محمود عبادی از مشهد به اسفراین وارد و ضمن وعظ در مسجد، شب 16 /4 /43 از وضع انتخابات امریکا و ایران بحث و اظهار میدارد که هنگام انتخابات امریکا یک نفر ایرانی از یک نفر امریکایی در مورد اینکه آیا چه کسی انتخاب میشود سؤال و امریکایی پاسخ میدهد پس از خاتمه انتخابات معلوم خواهد شد. ایرانی میگوید در کشور گل و بلبل ما، شش ماه قبل از انتخابات معلوم است که چه کسی انتخاب خواهد شد.»[160]
این اظهارات موجب احضار شیخ محمود عبادی به ژاندارمری و بازجویی وی به «وسیله فرمانده واحد اسفراین» گردید و از ایشان تعهد گرفته شد تا «پس از آن، جز در امور دینی مطلب دیگری نگوید.»[161]
حدود سه سال پس از این گزارش، زمانی که «آمار کلیه افراد معمم استان خراسان از قبیل واعظ، پیشنماز، طلبه، حجتالاسلام و آیتالله و غیره» در اردیبهشت ماه 1346ش تهیه شد[162] در ردیف هفتم لیست 15 نفره«مشخصات کامل افراد معمم و واعظ، پیشنماز، حجتالاسلام و غیره شهرستان بجنورد »، نام «شیخ حسن شریعتی اسفراینی فرزند ذبیحالله متولد سال 1279ش» نیز به عنوان «پیشنماز و روضه خوان» ثبت گردید و در ذیل آن نوشته شد:
«ردیف 7 به اتهام اهانت به مقام شامخ سلطنت با پرونده طی شماره 112 /5- 26 /2 /45 به ساواک قوچان تحویل شده است.»[163]
سخنرانی شیخ غلامرضا اسفراینی در ماه مبارک رمضان سال 1346ش درباره اصلاحات امریکایی رژیم شاه، در منزل یکی از اهالی اسفراین به نام حسن قدرتی، مبنی بر اینکه «اصلاحات ارضی کار باطلی بوده و مال مردم حرام است »،[164] موجب شد تا دستور داده شود:
«نامبرده را احضار و ضمن انجام بازجویی و تهیه بیوگرافی و عکس به وی تذکر لازم داده و با اخذ تعهد دایر بر اینکه در صورت تکرار مطالب خلاف مصالح روی منبر تنبیه و از منبر رفتن وی جلوگیری خواهد شد مرخص و نتیجه را با ارسال مشخصات کامل وی اعلام دارند.»[165]
در آذر ماه سال 1348ش، گروهبان دوم حسن جلالی که سپاهی دانش روستای جهان واقع در دهستان بام، بخش بام و صفیآباد شهرستان اسفراین بود، طی گزارشی که علیه «شیخ براتعلی خادمی»، به علت «خراب کردن افکار عمومی نسبت به خدایگان شاهنشاه آریامهر و بدگویی از رژیم مشروطه» تهیه کرد، نوشت:
«چون اینگونه تظاهرات و تبلیغات مضره مسلماً ریشه و اساس دارد که دست عدهای دیگر در گرداندن آن[دیده]میشود و علاوه بر آن، به دیگر افراد این محیط کم و بیش تأثیر گذاشته برای مبارزات ایشان و به منظور عبرت گرفتن دیگران لازم است ایشان را در سازمان امنیت تحت محاکمه قرار داده تا جزای اعمال خویش را برای اولین بار علیرغم گفتههای خود قانون شکنیهای خود به رأیالعین ببیند.»[166]
و در سال 1351ش که رژیم شاه قصد راهاندازی سینما در شهرستان اسفراین را داشت، شیخ محمدعلی فیاضی نسبت به این اقدام اعتراض کرد که رکن دوم ژاندارمری درباره او گزارش داد:
«حاجی محمدعلی فیاضی واعظ شهرستان اسفراین... روی منبر از بعضی از دستگاههای دولتی به ویژه شهرداری انتقاد بیجا مینماید، که به یکان ژاندارمری احضار و از وی تعهد اخذ گردیده که منبعد حق انتقاد از دستگاههای دولتی را روی منبر ندارد، در صورتی که کاری به دستگاههای دولتی داشته باشد مستقیماً به مسئولین امر مراجعه تا در حدود اختیارات و مقدورات انجام داده شود... اخیراً سینمایی در شهرستان اسفراین دایر گردیده که نماینده فرهنگ و هنر، آقای مرادی، به محل آمده و تمام مقررات مربوط به باز شدن سینما که از نظر مقررات و قانون با اشکال مواجه نگردد، به عمل آورده؛ نامبرده مجدداً به عناوین مختلف مشغول تحریک افکار عمومی میباشد که شاید بتواند سینما را ببندد؛ تذکرات لازم به وی داده شده، لذا از آنجایی که ایشان بیمورد در کلیه کارهایی که مربوط به او نیست دخالت و ایجاد مزاحمت دستگاههای دولتی و مردم را فراهم مینماید، دستور فرمائید از طریق مقتضی اقدام نمایند.»[167]
مردم متدین و مذهبی اسفراین، نه تنها با تأسیس سینما مخالف بودند که در مناسبتهای مختلف نیز از وعاظ معروف برای سخنرانی در این شهر دعوت به عمل میآوردند که نمونه آن سخنرانی حجتالاسلام و المسلمین حاج شیخ احمد کافی در مسجد جامع اسفراین در سال 1353ش است.[168] به دلیل همین روحیه مذهبی بود که در تیر ماه سال 1353ش، زمانی که خبر تشکیل کلاس «آموزش قرآن و اصول عقاید» در «شهرستانهای مختلف کشور» توسط «دارالتبلیغ اسلامی قم» به ساواک بجنورد رسید، در ذیل آن دستور داده شد:
«تحقیق شود که این کلاسها در بجنورد و اسفراین تشکیل شده یا خیر، در صورت مثبت، نسبت به نشان و استخدام منابع ارزنده اقدام فرمائید.»[169]
و پاسگاه ژاندارمری اسفراین که مأمور تحقیق پیرامون این موضوع بود، پس از حدود ده روز اعلام کرد:
«در اسفراین مدرسه علمیه و دبستان تیرداد محل، دو نفر به نام علی فرزند باباخان شهرت بابایی اهل و ساکن اسفراین و دیگری علیرضا منصوری فرزند غلامرضا ساکن چهل حصار، مشغول آموزش قرآن میباشند.»[170]
در ماه محرم سال 1353درحالی که ساواک در پی کشف «جلسات مشکوک متعصبین مذهبی» در اسفراین بود[171] گزارش داده شد:
«اسدی، واعظ حسینیه اسفراین... در روی منبر در حسینیه شهرستان اسفراین مطالبی بیان که مغایرت با دین مبین اسلام داشته است؛ لذا جمعی از روحانیون منطقه علیه وی به ژاندارمری منطقه شکایت و عده دیگری به طرفداری از وی برخواستهاند.»[172]
برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی در تیر ماه سال 1354ش و بهره گیری کاندیداها از ظرفیتهای محلی برای این انتخاب، وضعیت شهر اسفراین را به گونهای متشنج کرده بود که ساواک بجنورد درباره آن گفت:
«با توجه به قرائن موجود، احتمال برخورد در شهرستان اسفراین بسیار زیاد و در شهرستان بجنورد نیز این احتمال وجود دارد و بایستی پیشبینیهای لازم برای مواجه با آن به عمل آید. در صورت تصویب، به ژاندارمری دستور داده شود که تعداد 10 نفر سرباز دیگر علاوه بر بیست و دو نفری که قبلاً به اسفراین اعزام داشته است، به شهرستان مزبور فرستاده شود تا در صورت نیاز، زیر امر شهربانی اسفراین قرار داده شود و دو گروهان نیز در پادگان بجنورد آماده باشند تا در صورت درخواست شهربانی بجنورد، سریعاً زیر امر گذارده شوند.»[173]
پس از برگزاری این انتخابات، ساواک بجنورد در نامهای به رئیس شهربانی اسفراین نوشت:
«اخیراً جوانی از قم به اسفراین آمده و زیر نظر حاجی فیاض در مسجد جامع اسفراین محلی را اشغال و به تدریس قرآن و بحث ضمایر دارد. خواهشمند است دستور فرمایند مشخصات کامل وی را با تاریخ ورود و علت آمدن وی به اسفراین تعیین و به ساواک اعلام دارند.»[174]
در تحقیقاتی که پیرامون این خبر توسط شهربانی اسفراین صورت گرفت، معلوم شد فرد موردنظر ساواک بجنورد، آقای احمد توتونچی فرکوشی معروف به توفیقی است که برای «تعلیم قرآن و اصول عقائد و تعلیمات دینی» از چهارم تیر ماه برای مدت 45 روز از قم به اسفراین آمده است.[175]
در ایام ماه مبارک رمضان سال 1354ش، باز هم حجتالاسلام شیخ غلامرضا اسدی برای سخنرانی در «مسجد مرحوم کربلایی خانمحمد» به اسفراین آمد که درباره او گزارش شد:
«روی منبر، مسائلی بیان که مباینت با دین اسلام داشته است. با وجود اینکه چندین بار به ژاندارمری احضار گردیده است، معالوصف دستبردار نبوده، مرتباً مطالبی در مورد دین و عقاید روسو . فروید . مارکس [بیان] مینماید.»[176]
ساواک مشهد پس از دریافت این خبر، بلافاصله دستور داد: «چنانچه شخص منظور نامش غلامرضا باشد بازداشت و اعزام گردد.»[177] که ساواک بجنورد در پاسخ نوشت:
«شخص منظور غلامرضا اسدی و صبح روز 15 /7 /54 به مشهد عزیمت نموده، چنانچه به محل مراجعت نمود دستگیر خواهد شد.»[178]
در زمان اوج گیری اقدامات چریکی که برخی از اخبار آن نیز در نشریات به چاپ میرسید، در روستای ایزی شهرستان اسفراین، دستگاهی شبیه به یک فرستنده کوچک پیدا و تحویل شهربانی داده شد[179] که «دستگاه مزبور لاک و مهر شده و جهت رسیدگی و تشخیص نوع دستگاه با پیک به شهربانی استان خراسان» ارسال گردید.[180]
و مدتی پس از آن نیز گزارش داده شد:
«نصرالله رستگار فرزند حاجی غلامرضا کارمند شهرداری اسفراین، دارای چهل جلد کتاب مضره میباشد و اکثر آنها را از علیرضا بیدی، در زمانی که کتابفروشی در اسفراین داشته، در لابلای کتابهای معمولی گرفته. نامبرده کتابهای خود را در قریه پرتان در منزل پدرش نگهداری مینماید. نصرالله رستگار در مشهد تدریس مینموده و با اشخاص روحانی تماس داشته و یک نفر در لباس شیخی برای آنان کتابهای مضره میآورد و در مشهد نیز با دانشجویان دانشگاه فردوسی، شبها جلسات محرمانه داشتهاند.»[181]
در بهمن ماه 1355ش، رئیس ساواک بجنورد از احداث واحدهای صنعتی بزرگی در منطقه اسفراین خبر داد که از مقدمه و مؤخره آن اطلاعی در اسناد موجود نیست:
«در منطقه اسفراین در نظر است واحدهای صنعتی بزرگی احداث شود و به این سبب رفت و آمد افراد روسی در این منطقه زیاد خواهد شد. با توجه به اینکه اشخاص مهاجر نیز در منطقه بسیار هستند، احتمال دارد تماسهایی گرفته شود. به شهربانی اسفراین توجهات لازم داده شود، به گروهان ژاندارمری اسفراین نیز ابلاغ گردد بیش از پیش مراقب این قبیل تماسها و فعالیتها باشد.»[182]
و در ایامی که تکثیر و پخش نوارهای امام خمینی(ره) زیاد شد، به شهربانی اسفراین نیز درباره این مسئله توجه داده شد[183]و یک ماه پس از آن نیز گزارش داده شد:
«در جلساتی که غلامرضا روضهخوان واعظ در شهرستان اسفراین برای زنان ترتیب داده است، مطالب تحریکآمیزی علیه کشف حجاب عنوان و اظهار داشته که 66 دستور داده زنها باید از اول مهرماه سال جاری بدون چادر ظاهر شوند و والاحضرت نیز این مطلب را تأیید فرمودند.»[184]
هر چند دستور داده شد که شیخ غلامرضا احضار و مورد تذکر شدید و تهدید قرار گیرد[185] ولی این اقدام، نویدبخش روزهای انقلابی در شهرستان اسفراین بود؛ زیرا حدود یک هفته پس از آن، ضمن خبر از «فعالیت عدهای به نفع خمینی در شهر اسفراین »، دستور داده شد:
«فوراً در اسفراین در اطراف افرادی که در اسفراین ساکن هستند، وسیله منابع تحقیقات کاملی بشود.»[186]
این حرکت به فردی به نام «تقی اکبری قوچانی» که «مرتباً با لباسهای مختلف و بعضاً با ریش مصنوعی به اسفراین آمد و رفت میکند و جلساتی تشکیل و علیه مملکت اقدام مینماید»، نسبت داده شد و حدود 20 نفر نیز به عنوان اعضای گروه او معرفی[187] و درباره آنان گفته شد:
«شیخ عبدالکریم امینی عضو گروه اکبریان قوچانی ... اخیراً از تهران به اسفراین وارد و در حال حاضر در اسفراین به سر میبرد. نامبرده اکثر اوقات در منزل حمید احسانی دانشجوی دانشسرای تربیت معلم خیام نیشابور میباشد و در لباسشویی موسوی، با سایر افراد گروه اکبری قوچانی تماس میگیرد.»[188]
و سازمان اطلاعات و امنیت بجنورد نیز نتیجه تحقیقات خود را به شرح زیر برای ساواک مشهد ارسال کرد:
«با تحقیقات کاملی که به عمل آمد، موضوع تشکیل جلسات در شهرستان اسفراین صحت داشته است که در این مورد، منابع مربوطه توجیه و هرگونه اطلاع به موقع به عرض خواهد رسید.»[189]
یکی از اعضای این جلسات «حسین سحرخیز عربانی کارمند دادگاه اسفراین» بود که کتاب «حکومت اسلامی» امام خمینی(ره) را برای مطالعه و آگاهی دوستانش از «فجایای شاه فعلی ایران» در اختیار آنان قرار میداد؛[190] و این درحالی بود که 10 روز پس از این خبر، ساواک بجنورد به نقل از یکی دیگر از اعضای این جلسات به نام «تیمور حسنپور» گزارش داد:
«نامبرده و حمید احسانی که دانشجوی تربیت معلم در نیشابور میباشد، تعداد 300 جلد کتاب از شهرستان قم به اسفراین وارد و بین اهالی توزیع نمودهاند.»[191]
حساسیتهای ایجاد شده نسبت به برگزاری این جلسات و فعالیت اعضای آن، موجب شد تا نسبت به محدودیت برگزاری جلسات اقدام شود[192] و پس از آن نیز اعضای گروه، در تشکلی با عنوان «صندوق قرض الحسنه»، به فعالیتهای خود ادامه دهند:
«اخیراً عدهای که قبلاً جلسات مذهبی در اسفراین تشکیل میدادند، صندوق خیریهای نام صندوق قرضالحسنه در اسفراین تشکیل دادهاند و از افراد مختلف ماهیانه مبالغی دریافت و به مستمندان کمک مینمایند.»[193]
شهرستان جاجرم ، شوقان، سنخواست
جاجرم با پیشینه تاریخی چند هزار ساله، واقع در جنوب غربی بجنورد، با شهرهای بجنورد، مانه و سملقان، اسفراین و گرمه در استان خراسان شمالی و با شهر میامی در استان سمنان و شهر جغتای در استان خراسان رضوی همسایه است.
بهرغم تاریخ کهن جاجرم و ظهور و بروز علمای بزرگ و صاحب نام در این منطقه، متأسفانه به علت فقر سند، اطلاعی از چگونگی مبارزات علیه ظلم و جور در دوران ستمشاهی پهلوی اول و دوم تا دهه 1350ش در سوابق موجود نیست.
اولین سند موجود در این رابطه، تحصن اهالی شوقان به دلیل تصاحب زمینهای آنان توسط اداره دامداری ارتش شاهنشاهی است:
«امروز[10 /1 /1353] عدهای از اهالی شوقان که ساکن بین گنبد و بجنورد میباشند، به علت اینکه اداره دامداری ارتش، زمینهای آنها را تصاحب نموده، آمده بودند در تلگرافخانه متحصن شوند. ضمن تماس که با آنها گرفته شد، سه روز از آنها مهلت خواسته شد که به کارشان رسیدگی بشود؛ بلافاصله با تهران تماس گرفته شد و قرار شد با اداره دامداری ارتش تماس برقرار و به کار اشخاص فوق رسیدگی بشود، لذا ضروری است که ژاندارمری منطقه بجنورد، یک افسر تعیین و به محل اعزام دارند تا چگونگی را بیشتر بررسی و گزارش نمایند تا مراتب مشروحاً به تهران اعلام و از ایجاد ناراحتی در منطقه جلوگیری شود.»[194]
از نکات جالب توجه در این زمان، معرفی واعظ برای سخنرانی در مسجد جاجرم «وسیله ناحیه ژاندارمری به ژاندارمری اسفراین و پاسگاه جاجرم» است[195] که چگونگی آن نیازمند تحقیق و بررسی میباشد؛ و این درحالی است که در همین موقع، برگزاری کلاس «آموزش قرآن» توسط «شیخ محمدحسن علیزاده فرزند کربلایی غلامحسین» در مدرسه یادبود سنخواست مورد حساسیت بود.[196]
اولین حرکت انقلابی در جاجرم، در اردیبهشت ماه سال 1354ش اتفاق افتاد که طی آن، اعلامیه فتوای امام خمینی(ره) درباره عضویت در حزب رستاخیز به صورت دستی به بخشدار جاجرم تحویل داده شد[197] و حدود یک ماه پس از آن نیز گزارش داده شد:
«عدهای از طلاب قم، شبانه از راه سبزوار به بخش جاجرم و ایور وارد و بین دهات شروع به تبلیغات ضد دولتی نموده و اخیراً یکی از طلبههای مزبور در جاجرم ابراز داشته طبق دستور دولت، نهجالبلاغه جمعآوری شده است.»[198]
یک سال پس از این اتفاق اعلام شد:
«حاج سیدمسیح حسینی که قبلاً ساکن مشهد بوده، جهت پیشنمازی به جاجرم مسافرت و در آنجا سکونت اختیار نموده است. نامبرده به نفع خمینی تبلیغ و شبها جوانان را به دور خود جمع و مشغول فعالیت میباشد. چندی قبل نامبرده را از مسجد بیرون، ولی عدهای از جوانان از او جانبداری مینمایند.»[199]
که پس از تحقیق درباره چگونگی حضور ایشان در جاجرم، گزارش داده شد:
«عدهای از اهالی جاجرم ازجمله حاج غلامرضا صفری مغازهدار، یحیی حسینی مغازهدار، مهدی فاطمی کشاورز، حاج اکبر قادری مغازهدار، سیدیوسف حسینی یا(موسوی) کشاورز در گرمه، عیدمحمد ایمانی مغازهدار، محمد حسینی مغازهدار، حسن بداغی و جواد محمودیان آموزگار، از نامبرده حمایت و در نتیجه وی نیز تحت حمایت این افراد، به صحبتهای تحریکآمیز خود ادامه، موجبات انحراف فکری آنان را در جهت جانبداری از خمینی را فراهم مینماید.»[200]
این اقدامات موجب شد تا ساواک مشهد دستور دهد:
«یادشده را احضار و ضمن دادن تذکرات لازم، به وی تفهیم گردد در صورتی که دست از رویه خود برندارد و در منطقه باعث اختلال نظم شود، تصمیم مقتضی در موردش اتخاذ خواهد شد که مآلاً به نفع او نخواهد بود.»[201]
و ساواک بجنورد نیز حدود سه ماه پس از این دستور، پاسخ داد:
«سید مسیح حسینی مدتی است جاجرم را ترک به اتفاق خانواده خود به مشهد عزیمت نموده و از نشانی محل سکونت وی اطلاعی در دست نیست.»[202]
در دی ماه سال 1355ش، شهرستان جاجرم نیز زیر پوشش پخش برنامههای تلویزیونی قرار گرفت که این اقدام، فرصت دیگری برای مبارزه با رژیم شاهنشاهی در این منطقه فراهم کرد:
«قریب 40 روز است که منطقه گرمه و جاجرم زیر پوشش تلویزیون قرار گرفته، اهالی منطقه در بدو امر از این بابت خیلی خوشحال بودند، لیکن با سخنان مسموم کننده حاج نصیر ایمانی(امانی) در مورد اینکه تلویزیون حرام است، مردم از خرید تلویزیون خودداری و فقط تعدادی از کارمندان دولت از تلویزیون استفاده میکنند. نصیر ایمانی(امانی) که از افراد متعصب مذهبی میباشد بعضاً به دکاکین که تمثال 66 را نصب کردهاند ایراد گرفته و اظهار میدارد که فعل حرام انجام میدهند.»[203]
و در نهایت در مهر ماه سال 1356ش، حدود چهار ماه پس از درگذشت دکتر علی شریعتی و پیش از آغاز فراگیری انقلاب اسلامی، رئیس ساواک بجنورد از وجود افراد «طرفدار خمینی» در جاجرم خبر داد.[204]
شهرستان راز و جرگلان
شهرستان راز و جرگلان با پیشینهای کهن و تاریخی شمالیترین شهر استان خراسان شمالی است که تا سال 1392ش، بخشی از شهرستان بجنورد بود و در این سال به عنوان شهرستانی مستقل معرفی شد. این شهرستان از جنوب با بجنورد و مانه و سملقان و از شمال با مرزی حدود 165 کیلومتر با کشور ترکمنستان همسایه است.
تنها سند مربوط به شهرستان راز و جرگلان در اسناد موجود تا پیش از فراگیری انقلاب اسلامی در سال 1357ش، مربوط به سفر محمدرضا پهلوی به بجنورد در بهار سال 1356ش است که چگونگی آن به نقل از رئیس ساواک بجنورد که بیانگر میزان محرومیت این منطقه در این زمان است، به شرح زیر میباشد:
«در تشریففرمایی ذات مبارک شاهنشاه آریامهر به بجنورد، شاهنشاه هنگام عبور از جلوی صف نمایندگان اهالی ترکمن بخش راز و جرگلان، اوامری در مورد پرورش گوسفند مرینوس فرمودند و نمایندگان ترکمن، مسئله عدم وجود راه را به شرفعرض رسانیدند. اوامر مؤکد شاهنشاه در این مورد ابلاغ گردید و بلافاصله هیئتی که برای بررسی این مشکل به منطقه آمدند، نظر دادند که به علت دوری منطقه راز و جرگلان، طرح مربوط به گوسفند مرینوس را در منطقه قاضی اجرا نمایند. برابر اطلاع، انجمن شهرستان و اداره تعاون و امور روستاها اعتبار مربوط به راه سازی بخش راز و جرگلان را در جاجرم مصرف نمودهاند. چون فرامین شاهنشاه آریامهر در مورد آبادی و عمران مناطق ترکمننشین شرفصدور یافته است، در صورتی که طرح مزبور در بخش راز و جرگلان اجرا شود، وضعیت راههای این منطقه نیز بهبود خواهد یافت و کمک بزرگی به اهالی این منطقه و منطقه حصارچه و غلامان خواهد گردید و اشکال مهم آنها که نبودن راه است و به شرفعرض نیز رسید، مرتفع خواهد شد.
استدعا میگردد در شورای هماهنگی شهرستان مشهد و یا در تهران مطرح گردد که اهالی بخش حصارچه و راز و جرگلان و غلامان آب ندارند و در طرحهایی که مقامات مسئول ارائه میدهند، هیچگونه اشارهای به این مسئله مهم نمیشود. به طور کلی در روی پروژهها، آب دارند، ولی عملاً ندارند؛ برای رفع این مشکل تقاضای فوریت مینمایم.»[205]
شهرستان شیروان
شیروان با قدمتی 7000 هزار ساله و با وسعت 3789 متر مربع، دومین شهر بزرگ استان خراسان شمالی است. این شهر در زلزله سال 1308ش، به کلی ویران شد و پس از دو سال، بار دیگر به سبک و روش نوین شهرسازی ساخته شد. این شهر، از جنوب با شهرستان اسفراین، از شرق با شهرستان فاروج و از غرب با بجنورد همسایه است و از شمال هم مرز با کشور ترکمنستان و در فاصله 22 کیلومتری عشقآباد قرار دارد.
از پیشینه انقلاب اسلامی در شیروان در جریان مخالفت با لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و اصول ششگانه و همچنین دستگیری امام خمینی(ره) و قیام خونین 15 خرداد در سال 1342ش، اسنادی در سوابق موجود نیست جز اینکه شهید حجتالاسلام و المسلمین سیدعبدالکریم هاشمی نژاد که در این موقع در متن مبارزات انقلاب اسلامی قرار داشت، برای «تبلیغات» عازم شیروان شد.[206]
در این زمان که حوزههای علمیه و علما و روحانیون در کانون مبارزه با رژیم شاهنشاهی قرار داشتند،[207] و رژیم شاه نیز در حال نهایی کردن جریان تصویب قانون مصونیت مستشاران امریکایی موسوم به کاپیتولاسیون بود، سازمان امنیت مأموریت یافت تا حوزههای علمیه و علما و مراجع تقلید و روحانیون و وعاظ را به شدت تحت کنترل خود داشته باشد. از این رو شناسایی روحانیون شیروان نیز مانند دیگر شهرهای کشور در دستور کار قرار گرفت و ساواک قوچان نیز طی لیستی 6 نفره، اسامی «معممین و روحانیون شیروان» را در شهریورماه سال 1343ش برای ساواک مشهد ارسال کرد.[208]
پس از این اقدام، باز هم گزارشی درباره چگونگی فعالیتهای انقلابی در شیروان به ثبت نرسید تا اینکه در اردیبهشت ماه سال 1346ش، برای بار دیگر ساواک مشهد دستور داد:
«آمار کلیه افراد معمم استان خراسان از قبیل(واعظ، پیشنماز، طلبه، حجتالاسلام و آیتالله و غیره) را اعم از مخالف و موافق دولت، فوراً به همراه مشخصات کامل آنان تهیه و به این ساواک ارسال فرمایند.»[209]
که در این نوبت، در لیست 76 نفرهای که با عنوان «صورت اسامی روحانیون و وعاظ شهرستانهای تابعه» تهیه شد، ردیفهای 53 تا 58 به روحانیون شیروانی تعلق گرفت:
«53 . ابراهیم واعظ ترشیزی . محمد . پیشنماز . شیروان 54 . احمد شهرستانی . سیدرضا . پیشنماز . شیروان 55 . غلامرضا باقری شیروان . اسماعیل . محضردار . شیروان 56 . حسین واعظ ترشیزی . محمد. محضردار . شیروان 57 . حسین واعظ ترشیزی . ابراهیم . محضردار . شیروان 58 . علی باقری العدرآبادی . اسماعیل . کارمند دفترخانه . شیروان »[210]
در این ایام، رژیم شاهنشاهی در تلاش برای برپایی جشن تاجگذاری در روز چهارم آبان 1346 بود، جشنی که برپایی آن با نارضایتی قاطبه مردم در سراسر کشور از جمله مردم شهرستان شیروان همراه بود.[211]
از جمله اقداماتی که در این زمان در جریان وابستگی هرچه بیشتر کشور به بیگانگان صورت میگرفت، تأسیس شعبههای از کلوپ لاینز بینالمللی در شهرستانهای مختلف ایران بود که این اقدام در شیروان به عهده «دکتر ناصر امینی مدیرکل بهداری خراسان» قرار داشت.[212]
در ایام ماه مبارک رمضان در سال 1349ش، که مصادف با آبان ماه بود، اعلامیههایی تحت عنوان «کارت انتقاد از تظاهرات به روزهخواری» از طریق «قدرتالله مؤمنی» که خرازی فروش بود، در شیروان توزیع شد که مورد حساسیت ساواک قوچان قرار گرفت. وی به ساواک احضار شد که در پاسخ گفت:
«کارت مذکور داخل اجناس خرازی بوده که از مغازه آقایان جمال قلهکی و علی نبی ساکن تهران بازار بزرگ (مشیر خلوت) تهران برای او فرستاده شده.»[213]
صرفنظر از شیوه پلیسی بسیار شدیدی که در آن حتی تبلیغ مسائل شرعی و دینی و پرهیز دادن مردم از روزهخواری هم به نوعی جرم محسوب میشد، شرایط زندگی مردم در شیروان و روستاهای اطراف آن نیز به میزانی دشوار بود که حتی مورد انتقاد عبدالعظیم ولیان که در این زمان وزیر تعاون و امور روستاها بود هم قرار گرفت. وی در «جلسه فراکسیون پارلمانی حزب ایران نوین» که در روز ششم اردیبهشت 1350 برگزار شد، در این باره گفت:
«از 8 هزار روستا فقط 253 قریه دارای مدرسه هستند و 700 آبادی دارای حمام میباشند و اکثراً فاقد آب آشامیدنی و برق هستند. برای نمونه 2 سال پیش در مسافرت خراسان از شیروان میگذشتم، از نزدیکی قریهای عبور میکردم، روستائیان جلو مرا گرفته من پیاده شدم؛ گفتند برق فشار[قوی]در نزدیکی ده ماست و به ما برق نمیدهند. تقاضا میکنیم فقط مسجد قریه را با یک رشته برق روشن کنند که ما در آنجا عبادت خدا را بکنیم. من وزیر با قدرت، مدت دو سال است برای انجام خواسته مردم این روستا فعالیت میکنم، ولی نتیجهای نگرفتم.»[214]
بهرغم این انتقاد عبدالعظیم ولیان که بیانگر وضعیت اسفبار روستاها در سراسر کشور بود، در همین زمان «کمیته امنیت جشن دو هزار و پانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران» با آن هزینه سرسامآور که حتی در نشریات کشورهای مختلف با انتقادهای گسترده مواجه گردید، در شیروان در حال برگزاری بود تا «افراد بومی و اشخاص ناشناسی که به منطقه وارد میشوند» مورد شناسایی قرار گیرند و «نسبت به گفتار وعاظ در شهر و قراء و قصبات توجه شود و در این باره، از متنفذین محلی و دهبانان و صاحبان مساجد و تکایا نیز تعهد لازم اخذ شود.»[215] تا مبادا کسی درباره برپایی چنین جشنی انتقاد کند.
در آبان ماه سال 1353 که فعالیتهای مسلحانه گروههای چریکی به اوج خود رسیده بود، گزارش داده شد:
«تعدادی اعلامیه مضره پلیکپی شده تحت عنوان چند خبر درباره زندانیان ضدامنیتی زندان قصر ... در تاریخ 1 /8 /53 و شبانه در شهرستان شیروان توزیع گردیده است.»[216]
پیگیری برای شناسایی توزیعکنندگان این اعلامیه به جایی نرسید، ولی حدود دو ماه پس از آن، نوشته شد:
«در روز 22 /10 /53 حاج سیداحمد شهرستانی سرپرست مدرسه علمیه شیروان، که یکی از روحانیون این شهر میباشد، در یک صحبت کاملاً خصوصی اظهار داشت. آقای اکبر غلامی شغل بزاز و حاج حسین قاسمیان شغل قالیفروش، که از متعصبین مذهبی شیروان هستند، به اتفاق سه نفر معمم به نام عباسنژاد و منیری و معلمی، جلساتی خصوصی ترتیب میدهند، مقصدشان تبلیغ به نفع خمینی است. سه نفر معمم یاد شده اغلب جهت روضهخوانی به دهات اللهآباد علیا و سفلی و سیهکاب میروند و قصد دارند در این دهات، تبلیغ به نفع خمینی بنمایند. این افراد با یکی از دبیران آموزش و پرورش به نام سیاح، رابطه نزدیک دارند. سیاح لیسانسیه الهیات میباشد.»[217]
بر اساس همین گزارش معلوم شد در محیط آموزشی شهرستان شیروان، مطالعه و تبلیغ آثار دکتر علی شریعتی نیز صورت میگیرد.
در دی ماه سال 1353 مقام معظم رهبری حضرت آیتالله خامنهای از جمله روحانیون مبارزی بود که در جریان مبارزات انقلاب اسلامی در مشهد دستگیر و به کمیته مشترک ضدخرابکاری در تهران منتقل شد. تلاش برای اعتراض به این دستگیری، به شیروان نیز کشیده شد که گویا نتیجهای نداشت؛[218] ولی همزمان با آن، گزارشی به ساواک قوچان رسید که بیانگر نارضایتی مردم از رژیم شاه بود:
«شهربانی شیروان طی نامهای به ساواک قوچان اعلام نموده، شیخ مقداد مهدوی خروی هنگام خواندن روضه در یکی از منازل، به خانم صاحبخانه اظهار داشته که تمثال شاهنشاه آریامهر و شهبانو را از اطاق روضهخوانی بردارید.»[219]
تشکیل حزب رستاخیز در اسفند ماه سال 1353، که بیانگر اوج دیکتاتوری محمدرضا پهلوی بود، فرصت دیگری برای ابراز مخالفت با رژیم شاهنشاهی فراهم آورد تا گروهی از مردم متدین مذهبی درباره عضویت در آن که به صورت اجباری بود، از امام خمینی(ره) استفتاء کنند. این پرسش و پاسخ امام(ره) به صورت اعلامیهای منتشر گردید که در شیروان نیز پخش شد:
«بین ساعت 0100 الی 0300 بامداد روز 31 /2 /54 تعدادی اعلامیه درباره متن استفتائیه خمینی در مورد حزب رستاخیز در شیروان پخش گردیده که جمعآوری شده. نسبت به شناسایی عاملین تهیه و توزیع اعلامیه مذکور اقدام، به محض حصول نتیجه مراتب اعلام خواهد شد.»[220]
هجده روز پس از پخش این اعلامیه، که باز هم ساواک در «شناسایی عاملینِ» آن موفق نبود، «جلسه فوقالعاده شورای هماهنگی شهرستان شیروان» با حضور رئیس شهربانی و فرمانده هنگ ژاندارمری شیروان و نماینده ساواک قوچان، برای ترتیب چگونگی برگزاری انتخابات فرمایشی مجلس شورای ملی تشکیل شد. در این جلسه، ضمن بحث پیرامون مراقبت از «اوضاع از نظر نظم و آرامش»، تصمیم گرفته شد:
«چون احتمال میرود عدهای از افراد سابقهدار و ماجراجو با سوءاستفاده از موقعیت محلی خود از شرکت هرچه بیشتر مردم در انتخابات جلوگیری نمایند، لذا مقرر گردید کلیه اخبار مکتسبه در این زمینه بین سه سازمان فوق مبادله یا سریعاً در صورت لزوم به موقع تصمیم مقتضی اتخاذ گردد.»[221]
حدود 40 روز پس از برگزاری این انتخابات آقای محمود محمودیان به عنوان نماینده مردم شیروان راهی مجلس شورای ملی شد، اعلامیه دستنویسی در روستای زیارت(9 کیلومتری شیروان)، پخش شد که در آن به جریان تظاهرات طلاب و روحانیون در روز 15 خرداد 1354 در قم و جنایاتی که در حق آنان صورت گرفته بود، اشاره داشت.[222]
موضوع بسیار حساس بود و به همین دلیل دستور داده شده بود تا نسبت به شناسایی تهیهکننده این اعلامیه اقدام شود، نتیجه این پیگیری حدود چهار ماه بعد، به شرح زیر اعلام شد:
«در قریه زیارت از توابع شیروان، سه نفر طلبه به اسامی عباس روحی فرزند براتعلی . محمدجعفر فرزند عبدالعلی و سیدمراد آسایش فرزند میرزاحسن وجود دارد که هر سه نفر در شهرستان قم به تحصیل اشتغال دارند و تابستان به علت تعطیل بودن مدارس، در قریه مذکور اقامت داشتهاند. احتمال دارد توزیع اعلامیه مورد بحث از ناحیه نامبردگان بوده باشد، لذا مقرر فرمایند از طریق ساواک قم تحقیقات لازم پیرامون نحوه افکار و عقاید مشارالیهم معمول دارند.»[223]
در همین زمان، اسکان غیرمترقبه تعداد 145 خانوار اکراد کرد عراقی در شیروان، به مسئله دیگری برای اداره شهر تبدیل شد تا جایی که سرگرد سلامی که در این موقع رئیس شهربانی بود، درباره آن گفت:
«از تاریخ 24 /6 /54 تاکنون(مدت 6 روز) به طور دفعتاً واحده تعداد 145 خانوار(550) نفر از اکراد پناهنده به شیروان وارد شدهاند که برابر اطلاع واصله تعداد پناهندگان اعزامی بیشتر خواهد شد. با توجه به نبودن مسکن و محدود بودن اشتغال و همچنین برودت هوا در زمستان که به 33 درجه زیر صفر میرسد، اعزام پناهنده مجدد و حتی همین موجودی فعلی که استقرار و اقامتشان در شهر شیروان از جهات مختلف با مشکلات فراوان همراه خواهد بود که[در] حال حاضر نیز به علت نبودن مسکن، این عده در مساجد و تکایای این شهرستان به سر میبرند و اغلب اوقات به منظور تهیه مایحتاج از محل اسکان خود دور و پراکنده میشوند. در خصوص هرچه زودتر ترتیب اسکان دادن و خاصه جذب و اشتغال به کار آنان از طریق مسئولین امر ضرورت دارد، لذا ایجاب مینماید به طرق مقتضی و فوری مراتب امر به استحضار مقامات بالاتر برسد تا از آن طریق اوامر مؤکدی صادر گردد.»[224]
تنها فعالیت گزارش شده در شیروان از شهریور 1354 تا شهریور 1355، پخش اعلامیههایی علیه حزب رستاخیز توسط یکی از طلاب مدرسه علمیه نواب مشهد به نام «حسنزاده» است که در ذیل گزارش مربوط به آن نوشتهاند:
«از آنجایی که عدهای از عناصر متعصب افراطی و ناراحت به منظور نفوذ در بین جوانان کم تجربه شهرستانی و سوق دادن آنان به سوی فعالیتهای ضد امنیتی، در وحله اول در پوشش مسائل مذهبی مبادرت به تبلیغات مضره سیاسی، به اصطلاح خود روشن کردن افکار جوانان از طریق سخنرانی و تهیه و توزیع اعلامیههای مضره مینمایند، لذا احتمال دارد نامبرده بالا از جمله افراد مورد بحث باشد که توسط سازمان گستردهای مأمور به شهرهای کوچک گردیده، لذا اصلح است ضمن اینکه از طریق مرکز و یا مرکز استان روی چنین افرادی که به شهرهای نوار مرزی و معمولاً در ماههای مبارک رمضان و محرم اعزام میشوند، بررسی بیشتری گردد، توسط سازمان محل در ابتدای امر به واعظ یا گرداننده مجلس تذکرات شدید داده شود. ضمناً نسبت به شناسایی حسنزاده از طریق سازمان متبوعه ضروری به نظر میرسد.»[225]
و پس از آن نیز گزارش داده شد:
«دو نفر از طلاب علوم دینی حوزه علمیه قم به اسامی جعفر روحی و عباس روحانی فرزند حاج براتعلی از اهالی قریه زیارت واقع در 8 کیلومتری شیروان میباشند، با شخصی به نام حاج اکبر غلامی بزاز که اهل و ساکن شیروان میباشد در تماس و دو نفر مذکور در فرصت مناسب از طریق تبلیغ دین، از خمینی طرفداری مینمایند و عدهای از اهالی آنجا را تحت تأثیر حرفهای خویش قرار دادهاند.»[226]
خرید کارخانه قند شیروان در سال 1355، توسط هژبر یزدانی که از سرکردگان اقتصادی تشکیلات بهائیت بود و اجرای سیاستهای او در رابطه با اخراج کارگران مسلمان و استخدام بهائیان به جای آنان، با عدم پرداخت به موقع حقوق کارکنان کارخانه آغاز شد:[227]
«با توجه به نزدیک بودن شب عید، کارگران سخت نگران این مسئله میباشند... چون در کارخانه مذکور، رئیس و مسئول دلسوزی وجود ندارد تا به وضع موجود سر و سامانی بدهد، لذا اغلب کارگران و کارمندان و مهندسین با دادن استعفاء، از کارخانه میروند و اگر این وضع ادامه داشته باشد، تمام کارگران خوب و سابقه دار از کارخانه خواهند رفت.»[228]
در حالی که شرایط برای کارگران کارخانه دشوار شده بود و کارشکنیهایی نیز توسط عوامل هژبر یزدانی صورت میگرفت، هژبر یزدانی ضمن تماس با مدیر کارخانه در روز هشتم فروردین 1356، از بمبگذاری در کارخانه خبر داد:
«ساعت 1630 روز 8 /1 /36 آقای مقدم کارمند کارخانه قند شیروان تلفنی اطلاع میدهد که برابر اعلام تلفنی آقای هژبر یزدانی از تهران، در کارخانه شیروان در محل منبع، بمبی کار گذارده شده و در ساعت 1800 روز 8 /1 /36 منفجر خواهد شد که بلافاصله مأمورین به محل مراجعه و پس از بررسی، اثری از بمب به دست نمیآید و پس از تحقیق از مدیرعامل کارخانه، اظهار میدارد شخصی در تهران به آقای هژبر یزدانی تلفنی اطلاع میدهد که بمبی در کارخانه قند کار گذارده است و در ساعت تعیین شده منفجر خواهد شد.»[229]
این شرایط موجب شد تا «آقای نوروزیان مدیرکل کار خراسان و آقای عظیمی رئیس فنی اداره کار» برای بررسی موضوع راهی کارخانه قند شوند و در نهایت پس از گذشت چند ماه، در خردادماه سال 1356 «اضافه حقوق کارگران» نیز پرداخت شد به شرط اینکه «از طرف کارگران کارخانه قند نامهای به عنوان تشکر از آقای یزدانی رئیس کارخانه و کلوپ مدیر امور مالی به آقای هژبر یزدانی که نسبت به دادن قند و شکر سهمیه و اضافه حقوق بر مبنای طبقه بندی نموده»، ارسال شود.[230]
ولی هنوز دو ماه از تاریخ ارسال این نامه تشکرآمیز سپری نشده بود که شهربانی خراسان به شهربانی شیروان نوشت:
«اخیراً مسئولین کارخانه قند شیروان تعدادی حدود 120 نفر از کارگران مسلمان خود را اخراج و به عوض آنان، افراد فرقه بهایی را استخدام کرده و روی هم رفته وضع را بر کارگران مسلمان سخت گرفتهاند. دستور دهید در این مورد بررسی، نتیجه را ضمن هرگونه خبر یا شایعهای در این زمینه، سریعاً گزارش دهید.»[231]
این مسئله مورد پیگیری شهربانی شیروان قرار گرفت که در پاسخ اعلام کرد:
«اخراج عده زیادی از کارگران سابق که مسلمان هستند و تعداد آنها دقیق مشخص نیست، مورد تأیید قرار گرفته است و نیز عدهای از بستگان آقای هژبر یزدانی سهامدار اصلی کارخانه قند که از فرقه بهایی هستند در کارخانه استخدام و مشاغل حساس کارخانه به نامبردگان واگذار گردیده است.»[232]
شهرستان فاروج
فاروج، شهرستانی با قدمت تاریخی است که تا سال 1383ش به عنوان یکی از بخشهای شهرستان قوچان بود و در این سال با تشکیل استان خراسان شمالی، ضمن ارتقا یافتن به درجه شهرستان، به این استان پیوست. این شهر از شمال با باجگیران، از جنوب با اسفراین، از غرب با شیروان و از شرق با قوچان همسایه است.
اولین سند موجود در جریان انقلاب اسلامی در فاروج، مربوط به 4 سال پس از تبعید امام خمینی(ره) است. موضوع این سند که در تیرماه سال 1347ش تنظیم شده، تکثیر عکس امام خمینی(ره) توسط طلبهای به نام «غلامحسین حسینزاده معروف به عرب که مدت چندین سال در عراق سکونت داشته» میباشد که وی در بازجویی پس از دستگیری درباره آن گفته است:
«تعداد پنج قطعه عکس به قطع 4×6 و 2 قطعه 9×6 جهت توزیع بین طلبههای ساکن فاروج و نگهداری در دست خود تهیه که بعداً بر اثر مخالفت پدر خود به نام شیخ براتعلی حسینزاده[که]پیشنماز مسجد یساولباشی قوچان است، عکسهای مزبور را از بین برده است.»[233]
بازتاب این اقدام در حوزه علمیه عوضیه قوچان، به این شرح است:
«در تاریخ 22 /4 /47 آقای سیدمحسن موسوی، خادم مدرسه عوضیه قوچان در حضور آقایان شیخ محمدرضا شجاعی و شیخ قربانعلی آذری و شیخ محمدرضا ذکاوتی و شیخ عبدالله ابراهیمینژاد و سیدمحمد کاهانی، صحبت از پسر شیخ براتعلی حسینزاده به نام شیخ غلامحسین حسینزاده و عکسهای خمینی مربوط به او نموده و اظهار میداشت که شیخ غلامحسین حسینزاده به واسطه تقاضای طلبههای فاروج، برای هر کدام از آنها یک دانه عکس خمینی در یکی از عکاسخانههای قوچان تهیه و میخواسته به فاروج ببرد، لذا از طرف سازمان وی را گرفته و عکسهای مربوطه را از وی میخواهند.»[234]
دو سال پس از این اتفاق، در تیر ماه سال 1349ش باز هم سخن از تبلیغ و ترویج امام خمینی(ره) در فاروج گفته شد:
«شیخ طاهری طلبه حوزه علمیه قم، مقداری اعلامیه مضره با خود به فاروج قوچان برده است و برله خمینی تبلیغ مینماید ... دستور فرمائید با تمام امکانات، نامبرده را مراقبت نموده، در صورت صحت، نسبت به دستگیری و اعزام او به این سازمان اقدام نمایند.»[235]
به طور طبیعی این حرکت تحت تاثیر وجود حوزه علمیه در فاروج قرار داشت که در سال 1350ش نیز تقویت بنیه علمی آن مورد توجه قرار گرفت:
«از چندی قبل، تعدادی از معتمدین فاروج با مقامات مذهبی و روحانیون نجف مکاتبه نمودهاند و تقاضا کردهاند که شیخ جعفر سیمانی را برای تدریس در مدرسه علمیه فاروج به ایران اعزام نمایند و ده نفر از اهالی متعهد گردیده اند که هر کدام ماهیانه مبلغ پانصد ریال به نامبرده پرداخت نمایند. به همین منظور در روز 11 /6 /50 آقای شیخ جعفر سیمانی به فاروج وارد شده و در مدرسه علمیه فاروج مستقر شده است.»[236]
و در سال 1355ش گزارش داده شد که در بین اهالی روستای خرق، (از روستاهای شهرستان فاروج)، علیه رژیم شاهنشاهی تبلیغ صورت میگیرد:
«چند نفر از شهرستان قم به قریه خرق... وارد و با همکاری چند نفر از شناسان آنجا به اسامی سیدابراهیم جوادی و شیخ ابراهیم هدایتی و براتعلی گلزاری و خان ولی گلزاری در بین اهالی قریه مذکور تبلیغات مضره مینمایند.»[237]
و همزمان با این گزارش، درباره «شیخ غلامحسین پاکزاد» که از طلاب علوم دینی حوزه علمیه قم و اهل روستای سیاهدشت فاروج بود، نوشته شد:
«نامبرده، فردی است ناراضی و ناراحت و اصولاً در برخورد با مردم اظهار میدارد به امید خدا این حکومت عوض و حکومت، دینی میشود. این حکومت نادرست است که به اعمال دینی اهمیت نمیدهد و دین را از بین برده است؛ انشاءالله زمانی بشود که هر کس برخلاف دین رفتار کند مانند عربستان گردنش را و در صورتی که دزدی کند، دستش را قطع کنند و حکومت فعلی، یک حکومت بیگانه است.»[238]
شهرستان گرمه
شهرستان گرمه نیز مانند دیگر شهرستانهای استان خراسان شمالی دارای تاریخی کهن است. این شهرستان تا سال 1387ش، یکی از شهرهای جاجرم بود و در مهر ماه این سال، به شهرستانی مستقل تبدیل شد.
اولین سند مربوط به مبارزات مردمی با رژیم شاهنشاهی در شهرستان گرمه، مربوط به مخالفت دو نفر از روحانیون شهر با جریان قرآن آریامهری در اردیبهشت ماه سال 1353ش است:
«دو نفر به اسامی 1. شیخ حسین ابراهیمی در گرمه اسفراین 2. سیدحسینی، اظهار نمودهاند که نبایستی قرآن آریامهر را خواند.»[239]
این اتفاق مربوط به زمانی است که «ژاندارمری اسفراین و پاسگاه جاجرم» فردی به نام محدث را برای سخنرانی در «مسجد گرمه» اعزام میکند و به مردم نیز دستور داده میشود تا «از وی پیشواز نمایند»، ولی «دو نفر مزبور از این امر سر باز زده و در مدت چند روزی که آقای محدث در مسجد گرمه و جاجرم به منبر میرفته، فقط یک بار به پای منبر او رفتهاند.»[240]
حدود دو ماه پس از این جریان، گزارش داده شد «شیخ سعید صادقزاده» که از طلاب علومی دینی و اهل روستای درق میباشد، ضمن گفت و گو با یکی از اهالی روستای جلگه دانیال، ضمن «تعریف و تمجید از خمینی»، از «وضع مملکت و شخص اعلیحضرت همایونی انتقاد کرده و میگوید هیچ کس در این مملکت از این وضع موجود راضی نمیباشد.»[241]
همچنین در خرداد ماه سال 1354ش، از تبلیغات ضد رژیم شاهنشاهی توسط «عدهای از طلاب قم» در روستای ایور خبر داده شد.[242]
حضور «حاج سیدمسیح حسینی» در این زمان در جاجرم، که اعمال و رفتارش شدیداً تحت کنترل قرار داشت، برخی از اهالی انقلابی گرمه را نیز به دور ایشان جمع کرد[243] و در همین موقع بود که گزارش داده شد:
«شیخ حسن امانی در گرمه جاجرم، کتابهای نوشته دکتر علی شریعتی را از اعم از چاپی و یا غیرچاپی در اختیار افراد از جمله حاجی محمدعلی جلالی، حاجی نصیر امانی قرار داده تا مطالعه نمایند. این کتابها وسیله یحیی گرمهای و برادرش که دانشجوی دانشگاه مشهد میباشد، از مشهد به گرمه آورده شده و در اختیار شیخ حسن امانی قرار داده میشود.»[244]
در نتیجه تحقیق پیرامون این گزارش، که برای شناسایی «شیخ حسن امانی» و «یحیی گرمهای و برادرش»[245] صورت گرفت، ضمن اشاره به ارتباط حاجی عیدی محمد ایمانی با حاج هاشم امانی در تهران، نوشته شد:
«جلساتی در منازل عیدی محمد امانی و برادرش و هاشمیان تشکیل و به طور مسلم کتابهای مذهبی، بخصوص نوشتههای دکتر علی شریعتی را مطالعه و اینگونه کتابها را در منزل هاشمیان و عیدی محمد امانی و حسن بداغی نگهداری مینمایند.»[246]
و متعاقب آن نیز در بهمنماه سال 1353ش از مخالفت حاج نصیر ایمانی با راهاندازی پخش تلویزیون در منطقه گرمه سخن گفته شد.[247]
این فعالیتها موجب شد تا شناسایی اعضای جلسات مذهبی در گرمه و احضار برخی از آنان در دستور کار قرار گیرد که این مأموریت به دلیل «عدم دسترسی مأمورین امنیتی به شهر گرمه» قابل اجرای کامل نبود؛[248] ولی در تیرماه سال 1356، گزارشی تهیه شد که از یک سو نشانگر توسعه فعالیتهای انقلابی در گرمه و از سوی دیگر بیانگر نفوذ در این جلسات بود:
«در بخش گرمه بجنورد، زیر پوشش مجالس مذهبی، جلساتی در منزل سیدابوالفضل حسینی و فرزندش سیدمهدی حسینی که از طلاب محصل در قم میباشد، به طرفداری از خمینی تشکیل و عدهای از جمله عید محمد ایمانی(امانی)، حاجی نصیر ایمانی(امانی) که او نیز فرزندش از طلاب محصل در قم است و حسین بداغی در آن شرکت مینمایند و روی همین اصل، اختلافاتی بین عدهای از اهالی گرمه با سیدابوالفضل حسینی که بانی مجلس بوده و شیخ حسین ابراهیمی ایجاد، که منجر به کوچ کردن سیدابوالفضل حسینی از گرمه به جاجرم شده و چند روز قبل نیز محمدعلی درویشی فرزند نینوا ساکن گرمه، به انگیزه معاشرت و شرکت در جلسات آنان اختلاف و هنگامی که محمدعلی درویشی از پسرش میخواهد که در این جلسات شرکت نکند، مورد حمله حاج نصیر ایمانی(امانی) و پسرش واقع و مضروب میگردد ولی برای اینکه پسرش بازداشت نشود از شکایت صرفنظر مینماید و به دنباله این فعالیتها، شخصی به نام سیداحمد هاشمی که خدمتگزار مدرسه گرمه که اخیراً به بجنورد منتقل گردیده در جلسات آنان شرکت و گفته شده سیداحمد هاشمی بعضاً به گرمه آمده و آنچه کتاب و اوراق که اثر دکتر علی شریعتی در منزل افراد فوقالذکر بوده جمعآوری نموده، معلوم نیست که آنها را در منزل صالح قلیزاده گذارده یا به بجنورد حمل کرده است.»[249]
بهرغم این مسئله دو ماه بعد، ضمن اعلام این مطلب که «تعدادی از اهالی ده از تبلیغ این عده برعلیه مقامات مملکتی و دولت و له خمینی ناراحت شده و دودستگی در شهر گرمه به وجود آمده» گزارش داده شد:
«جلسات مذهبی که در پوشش تفسیر قرآن در گرمه تشکیل میگردد و در اصل هدف تشکیلدهندگان آن طرفداری از خمینی و ایجاد روح بدبینی نسبت به دولت میباشد، کماکان ادامه دارد.»[250]
در این موقع، ساواک بجنورد که با نفوذ در این جلسات از محتوای آن با خبر بود، در ذیل این گزارش تقاضا کرد:
«برای خنثی نمودن فعالیت آنها، از منازل کلیه افراد موصوف در شهر گرمه بازرسی و با وارد نمودن ضربت، به نحو مقتضی فعالیت آنها خنثی و در صورتی که مدارک مستدل کشف گردید، تحت تعقیب قانونی واقع، در غیر این صورت با اخذ تعهد لازم از ادامه فعالیت و نسج[نضج] گرفتن یک هسته مذهبی افراطی جلوگیری به عمل آید.»[251]
ولی ساواک مشهد در پاسخ به این درخواست نوشت:
«چنانچه تشکیل جلسات مذهبی مزبور در حوزه ژاندارمری میباشد، وسیله ژاندارمری مراقبتهای لازم معمول و صاحب منزل و شرکتکنندگان ضمن جمعآوری مدارک مضره دستگیر و به آن سازمان تحویل گردد و نتیجه را اعلام نمایند.»[252]
شهرستان مانه و سملقان
شهرستان مانه و سملقان نیز مانند دیگر شهرهای استان خراسان شمالی دارای تاریخی کهن و قدیمی است. این شهر که در فاصله 40 کیلومتری بجنورد واقع میباشد، در سال 1379ش با مرکزیت شهر آشخانه به شهرستانی مستقل تبدیل شد.
بهرغم فاصله کم شهرستان مانه و سملقان با بجنورد، از فعالیتهای احتمالی صورت گرفته در این منطقه نیز سند قابل توجهی در سوابق موجود نیست؛ جز اینکه در سال 1350ش، درباره «شیخ حبیبالله عزیزی» که در روستای گلی ساکن و با حضور «سپاهی دانش» در روستای محل سکونت خود مخالف بود، گزارش شده است:
«یادشده نامهای را به یکی از اهالی قریه داده و اظهار داشته چنانچه این نامه در منزلم پیدا شود، بدبخت خواهم شد و ضمناً در یکی از جلساتی که با شرکت چند نفر در قریه مزبور تشکیل بوده، مشارالیه عکس خمینی را ارائه و اظهار داشته است که شاه ما این است و شاه محمدرضا، به زور حق شاه ما یعنی خمینی را غصب کرده است.»[253]
در دی ماه سال 1355، رئیس ساواک بجنورد در جلسه شورای هماهنگی شهرستان، از فعالیت ضد بهائیگری در روستای چمنبید که در دهستان آلمه بخش سملقان شهرستان مانه و سملقان واقع میباشد، خبر داد:
«یک نفر آخوند و اشخاصی به نام صداقت و رضاپور در مورد مسئله بهائیگری صحبتهایی کردهاند. به گروهان ژاندارمری چمن بید دستور داده شود که از منبر رفتن آخوندی که این مسائل را مطرح میکند ممانعت نموده و از تبلیغات ضد بهائیگری به شدت جلوگیری، تا از اتفاقات احتمالی جلوگیری شود.»[254]
[1]. برای آگاهی از این پیشینه به متون تاریخی مراجعه شود.
.[2] انقلاب اسلامی در بجنورد، حسین پایدار و بیژن پروان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1384، ص 58.
.[3] همان . ص 79.
[4]. همان . ص 84.
[5]. همان . ص 114 و 118.
[6]. همان . ص 138 تا 147.
[7]. همان . ص 177 . این فرد در اسفند سال 1324ش طی بیانیهای رسمی که در جراید درج شد، از حزب میهن استعفا داد و به حزب توده پیوست.
[8]. همان ص 179 و 180.
[9]. همان ص 186.
[10]. همان ص 153.
[11]. روزنامه نوای خراسان در دی ماه سال 1330ش در اینباره نوشته است: «کنسول انگلیس در منزل شادلوها پذیرایی میشد. شاهپور علیرضا با آنها به شکار میرفت. در شب وفات نبی اکرم(ص) برای پرنس معروف مجلس شبنشینی تشکیل میدادند.» انقلاب اسلامی در بجنورد، پیشین، ص 167.
[12]. همان ص 156 و 186.
[13]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 274، تاریخ: 31 /6 /1331
[14]. همین کتاب، سند شماره: 190/م، تاریخ: 19 /7 /1331
[15]. همین کتاب، سند شماره: 274، تاریخ: 31 /6 /1331
[16]. همین کتاب، سند شماره: 191/م، تاریخ: 21 /7 /1331
[17]. همین کتاب، اسناد شماره: 5971، تاریخ: 10 /8 /1331 ؛ شماره: 5939 /1، تاریخ: 9 /8 /1331
[18]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 167و 168.
[19]. همین کتاب، سند اعلامیه حزب ایران.
[20]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 168.
[21]. همان . ص 168و 169.
[22]. همان . ص 193.
[23]. درباره بازتاب رحلت آیتالله بروجردی(ره) در بجنورد گفته شده است: «در رحلت مرحوم آیتالله سیدحسین طباطبایی بروجردی، بازار تعطیل شد و چندین روز مراسم عزاداری برپا بود. تعدادی از روحانیون و مردم متولی این مراسم بودند.» همان . ص 354.
[24]. صحیفه امام . موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره). ج 1 . ص 78.
[25]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 363.
[26]. همان . ص 221.
[27]. صحیفه امام . پیشین . ج 1 . ص 156.
[28]. همان . ص 246.
[29]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 229.
[30]. همان . ص 365.
[31]. همین کتاب، سند شماره: 330 /5، تاریخ: 22 /4 /1342
[32]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 364.
[33]. همین کتاب، سند شماره: 21418/ر2، تاریخ: 27 /8 /1342
[34]. همین کتاب، سند بدون شماره، تاریخ: 19 /11 /1342
[35]. همین کتاب، سند شماره: 30427/، تاریخ: 8 /6 /1343
[36]. همان.
[37]. صحیفه امام . پیشین . ج 1 . ص 409.
[38]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . استان سمنان . ج 1 . همین کتاب، سند شماره: 891 /5، تاریخ: 17 /8 /1343
[39]. روزشمار تاریخ ایران . باقر عاقلی . ج 2 . ص 180.
[40]. همین کتاب، سند شماره: 1055/ق، تاریخ: 24 /8 /1343
[41]. روز سهشنبه 13 مهر ماه 1344(9 جمادیالثانی 1385) هواپیمای حامل امام و شهید حاج سیدمصطفی خمینی از ترکیه به سوی عراق پرواز کرد و در ساعت 2 بعدازظهر در باند فرودگاه بینالمللی بغداد بر زمین نشست.
[42]. همین کتاب، سند شماره: 353 /5، تاریخ: 12 /7 /1344
[43]. همین کتاب، سند شماره: 2240 /3 /134954، تاریخ: 10 /7 /1344
[44]. همین کتاب، سند شماره: 8868 /9ﻫ، تاریخ: 3 /9 /1345
[45]. همین کتاب، سند شماره: 9906/ﻫ1، تاریخ: 4 /11 /1345
[46]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی . ج 5 . ص 270 تا 279.
[47]. همین کتاب، سند شماره: 45 /5، تاریخ: 22 /1 /1346
[48]. همین کتاب، اسناد شماره: 56، تاریخ: 22 /1 /1346 ؛ شماره 368، تاریخ: 27 /1 /1346
[49]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی . ج 5، سند شماره: 1250 /9ﻫ ، تاریخ: 25 /1 /1346
[50]. همین کتاب، سند شماره: 76 /10 /20016، تاریخ: 23 /1 /1346
[51]. همین کتاب، سند صورت مجلس فرمانداری شهرستان بجنورد.
[52]. همین کتاب، سند شماره: 81 /5، تاریخ: 2 /2 /1346
[53]. همین کتاب، سند شماره: 5326/ﻫ1، تاریخ: 31 /2 /1346
[54]. در اصل: سیداحمد.
[55]. همین کتاب، سند شماره: 972 /6 /73 /13507 /24، تاریخ: 23 /6 /1346 در کتاب انقلاب اسلامی در بجنورد در این مورد آمده است: «حجتالاسلام و المسلمین محمدی مقدم از زمره روحانیون ناسازگار با رژیم پهلوی بود ... او مؤسس انجمن خیریه مهدویه در بجنورد بود ... محمدی مقدم در جلسات تفسیر، جوانان و اهالی را با نام امام خمینی و شیوه مبارزات آشنا میساخت.» ص 386.
[56]. همین کتاب، سند شماره: 936/ق، تاریخ: 14 /8 /1346
[57]. همین کتاب، سند شماره: 7522 /9ﻫ، تاریخ: 5 /7 /1346
[58]. همین کتاب، سند شماره: 7820/ﻫ 1، تاریخ: 21 /8 /1346
[59]. همین کتاب، سند شماره: 7980/ﻫ1، تاریخ: 12 /9 /1346
[60]. همین کتاب، سند نقل از روزنامه مرد مبارز تاریخ: 9 /11 /1346
[61]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، اسناد شماره: 378/ق، تاریخ: 3 /3 /1348 ؛شماره: 3286 /9ﻫ، تاریخ: 8 /3 /1348
[62]. همان.
[63]. همین کتاب، سند شماره: 392 /1/ﻫ، تاریخ: 28 /3 /1349
[64]. همین کتاب، سند شماره: 961/ق، تاریخ: 8 /6 /1348
[65]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی . ج 6 . ص 214.
[66]. همین کتاب، سند شماره: 611 /325، تاریخ: 19 /4 /1348
[67]. همین کتاب، سند شماره: 4/ط، تاریخ: 23 /1 /1350
[68]. همین کتاب، سند شماره: 656/ق، تاریخ: 23 /3 /1350
[69]. همین کتاب، سند شماره: 968/ق، تاریخ: 2 /5 /1350
[70]. همین کتاب، سند صورتجلسه تاریخ: 1 /6 /1350
[71]. همین کتاب، سند شماره: 1700/ق، تاریخ: 26 /8 /1350
[72]. همین کتاب، سند شماره: 12494 /13312، تاریخ: 19 /12 /1352
[73]. همین کتاب، سند جلسه حوزه 173 حزب ایران نوین.
[74]. همین کتاب، سند شماره: 7920/ﻫ1، تاریخ: 23 /3 /1351
[75]. همین کتاب، اسناد شماره: 354 /5، تاریخ: 24 /3 /1351 ؛ شماره: 636 /5، تاریخ: 25 /5 /1351 ؛ شماره: 565 /9 /57، تاریخ: 6 /6 /1351
[76]. همین کتاب، اسناد شماره: 1777/ق، تاریخ: 10 /12 /1351 ؛ شماره: 14 /178 /02 /13501 /9/ک، تاریخ: 5 /10 /1351 و شماره: 11880 /13312، تاریخ: 15 /11 /1351
[77]. همین کتاب، سند شماره: 388/ق و تاریخ: 17 /3 /1352
[78]. همین کتاب، سند شماره: 11135/ﻫ1، تاریخ: 20 /10 /1352
[79]. همین کتاب، سند صورت جلسه مذاکرات شورای هماهنگی شهرستان بجنورد جلسه یکصد و بیست و هشت تاریخ: 11 /12 /1352
[80]. همین کتاب، سند شماره: 81/ب، تاریخ: 14 /1 /1353
[81]. همین کتاب، سند شماره: 453 /5، تاریخ: 4 /4 /1353
[82]. همین کتاب، سند شماره 4153/ﻫ1، تاریخ: 5 /4 /1353
[83]. همین کتاب، سند شماره: 778/ب، تاریخ: 5 /4 /1353
[84]. در اصل: شده.
[85]. همین کتاب، سند صورت جلسه مذاکرات شورای هماهنگی شهرستان بجنورد یکصد و سی و سومین جلسه، تاریخ: 4 /4 /1353
[86]. همین کتاب، سند شماره: 825، تاریخ: 6 /4 /1353
[87]. همین کتاب، سند شماره: 492، تاریخ: 8 /4 /1353
[88]. همین کتاب، سند شماره 839، تاریخ: 17 /4 /1353
[89]. همین کتاب، اسناد شماره: 841، تاریخ: 18 /4 /1353؛ شماره: 546 /5، تاریخ: 24 /4 /1353
[90]. همین کتاب، سند شماره: 4624/ﻫ1، تاریخ: 23 /5 /1353
[91]. همین کتاب، سند شماره: 4629/ﻫ1، تاریخ: 24 /5 /1353
[92]. همین کتاب، سند شماره: 5029/ﻫ1، تاریخ: 26 /6 /1353
[93]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، یکصد و چهل و چهارمین جلسه، تاریخ: 18 /7 /1353
[94]. همین کتاب، سند شماره: 5474/ﻫ، تاریخ: 2 /8 /1353
[95]. همان.
[96]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، یکصد و چهل و پنجمین جلسه، تاریخ: 18 /8 /1353
[97]. همین کتاب، سند شماره: 1595، تاریخ: 15 /8 /1353
[98]. همین کتاب، سند شماره: 9050/ﻫ2، تاریخ: 7 /9 /1353
[99]. انقلاب اسلامی در بجنورد . پیشین . ص 285.
[100]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، خراسان رضوی، ج 8، سند شماره: 17094 /9ﻫ، تاریخ: 1 /10 /1353
[101]. همین کتاب، سند [صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد] یکصد و چهل و ششمین جلسه، تاریخ: 9 /9 /1353
[102]. همین کتاب، سند شماره: 17072/ﻫ1، تاریخ: 30 /9 /1353
[103]. در اصل: سفسطهجو.
[104]. همین کتاب، سند شماره: 9534/ﻫ2، تاریخ: 21 /10 /1353
[105]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و چهل و هشتمین جلسه تاریخ: 23 /10 /1353
[106]. همین کتاب، سند شماره: 2351، تاریخ: 16 /11 /1353
[107]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی . ج 8.
[108]. همین کتاب، سند شماره: 2738، تاریخ: 11 /12 /1354
[109]. همین کتاب، سند شماره: 324/ﻫ1، تاریخ: 7 /2 /1354
[110]. همین کتاب، سند شماره: 2591، تاریخ: 19 /12 /1353
[111]. همین کتاب، سند شماره: 2664، تاریخ: 23 /12 /1353
[112]. همین کتاب، سند شماره: 2563، تاریخ: 24 /12 /1353
[113]. همین کتاب، سند شماره: 187، تاریخ: 13 /2 /1354
[114]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و پنجاه و دومین جلسه، تاریخ: 13 /2 /1354
[115]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و پنجاه و سومین جلسه، تاریخ: 3 /3 /1354
[116]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و پنجاه و چهارمین جلسه، تاریخ: 29 /3 /1354
[117]. همین کتاب، سند شماره: 9107/ﻫ1، تاریخ: 3 /4 /1354
[118]. همین کتاب، سند شماره: 2343/ﻫ 1، تاریخ: 19 /8 /1354
[119]. همین کتاب، سند شماره: 565/، تاریخ: 12 /6 /1354
[120]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی . ج 8 . سند شماره: 2274 /9ﻫ، تاریخ: 14 /8 /1354
[121]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و پنجاه و هفتمین جلسه، تاریخ: 27 /5 /1354
[122]. همین کتاب، یکصد و پنجاه و نهمین جلسه، تاریخ: 8 /7 /1354
[123]. همین کتاب، یکصد و شصت و یکمین جلسه، تاریخ: 27 /8 /1354
[124]. همین کتاب، یکصد و شصت و دومین جلسه، تاریخ: 17 /9 /1354
[125]. همین کتاب، سند شماره: 1165 /5، تاریخ: 20 /9 /1354
[126]. همین کتاب، سند شماره: 2951/ﻫ1، تاریخ: 16 /10 /1354
[127]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و شصت و چهارمین جلسه، تاریخ: 16 /10 /1354
[128]. همین کتاب، یکصد و شصت و پنجمین جلسه، تاریخ: 5 /11 /1354
[129]. همین کتاب، یکصد و شصت و ششمین جلسه، تاریخ: 15 /11 /1354
[130]. همین کتاب، سند شماره: 2686، تاریخ: 25 /11 /1354
[131]. همین کتاب، سند شماره: 2707، تاریخ: 3 /12 /1354
[132]. همین کتاب، سند شماره: 2370/ﻫ1، تاریخ: 13 /2 /2535[1355]
[133]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و هفتادمین جلسه، تاریخ: 6 /1[2] /2535[1355]
[134]. همان.
[135]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و هفتاد و یکمین جلسه، تاریخ: 25 /2 /2535[1355]
[136]. همین کتاب، سند شماره: 7771/ﻫ3، تاریخ: 29 /3 /2535[1355]
[137]. همین کتاب، سند شماره: 7770/ﻫ3، تاریخ: 29 /3 /2535[1355]
[138]. انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک . خراسان رضوی ج 9 . سند تاریخ: 18 /3 /2535[1355][1355]
[139]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و هفتاد و دومین جلسه، تاریخ: 24 /3 /2535[1355]
[140]. همین کتاب، سند شماره: 3167/ب ﻫ ، تاریخ: 29 /4 /2535[1355]
[141]. همین کتاب، سند شماره: 3278/ب ﻫ ، تاریخ: 16 /6 /2535[1355]
[142]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، تاریخ: 16 /8 /2535[1355]
[143]. همان.
[144]. سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، [تاریخ: 7 /10 /2535[1355]]
[145]. همان.
[146]. همین کتاب، سند شماره: 2778/ب ﻫ ، تاریخ: 25 /5 /2536[1356]
[147]. همین کتاب، سند شماره: 4070/ب ﻫ ، تاریخ: 8 /10 /2535[1355]
[148]. همین کتاب، سند شماره: 4211/ب ﻫ ، تاریخ: 5 /11 /2535[1355]
[149]. همین کتاب، سند شماره: 22644/ﻫ1، تاریخ: 19 /12 /2535[1355]
[150]. همین کتاب، سند شماره: 2007، تاریخ: 8 /1 /2536[1356]
[151]. همین کتاب، سند شماره: 2267/ب، تاریخ: 26 /2 /2536[1356]
[152]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، [تاریخ: 1 /3 /2536(1356)]
[153]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، [تاریخ: 22 /3 /2536(1356)]
[154]. همین کتاب، سند شماره: 7859/ﻫ /1، تاریخ: 31 /3 /2536[1356]
[155]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد [تاریخ: 12 /4 /2536(1356)]
[156]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد [تاریخ: 26 /5 /2536[1356]]
[157]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد[تاریخ: 23 /7 /2536[1356]]
[158]. همین کتاب، سند شماره: 8879/ﻫ1، تاریخ: 23 /7 /2536[1356]
[159]. همین کتاب، صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد تاریخ: 30 /7 /2536[1356]
[160]. همین کتاب، سند شماره: 3374 /2 الف، تاریخ: 20 /5 /1343
[161]. همان.
[162]. همین کتاب، سند شماره: 5326/ﻫ1، تاریخ: 31 /2 /1346
[163]. همین کتاب، سند سیاهه مشخصات کامل افراد معمم و واعظ، پیشنماز، حجتالاسلام و غیره شهرستان بجنورد.
[164]. همین کتاب، سند شماره: 1662/ﻫ1، تاریخ: 9 /2 /1347
[165]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ: 2 /1 /1347
[166] . همین کتاب، سند بدون تاریخ ضداطلاعات رکن 2 پادگان مشهد و سند شماره 1 /2227 /13507، تاریخ: 23 /9 /1348
[167]. همین کتاب، سند شماره: 137 /02 /13501/ن2، تاریخ: 16 /6 /1351
[168]. همین کتاب، سند شماره: 3899 /9ﻫ، تاریخ: 19 /3 /1353
[169]. همین کتاب، سند شماره: 4200/ﻫ1، تاریخ: 8 /4 /1353
[170]. همین کتاب، اسناد شماره 841، تاریخ: 17 /4 /1353 ؛ شماره: 922، تاریخ: 3 /5 /1353
[171]. همین کتاب، سند شماره: 2345، تاریخ: 16 /11 /1353
[172]. همین کتاب، سند شماره: 2396، تاریخ: 23 /11 /1353
[173]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و پنجاه و چهارمین جلسه، تاریخ: 29 /3 /1354
[174]. همین کتاب، سند شماره: 823، تاریخ: 5 /5 /1354
[175]. همین کتاب، سند شماره: 282 /3 /5 /5 /163، تاریخ: 8 /5 /1354
[176]. همین کتاب، سند شماره: 1318، تاریخ: 13 /7 /1354
[177]. همین کتاب، سند شماره: 1964/ﻫ1، تاریخ: 16 /7 /1354
[178]. همین کتاب، سند شماره: 1330/ب، تاریخ: 17 /7 /1354
[179]. همین کتاب، سند شماره: 23 /13313، تاریخ: 12 /1 /2535[1355]
[180]. همین کتاب، سند شماره: 2203/ﻫ 1، تاریخ: 31 /1 /2535[1355]
[181]. همین کتاب، سند شماره: 4073/ب ﻫ ، تاریخ: 8 /10 /2535[1355]
[182]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد، [تاریخ: 9 /11 /2535[1355]]
[183]. همین کتاب، سند شماره: 2007، تاریخ: 8 /1 /2536[1356]
[184]. همین کتاب، سند شماره: 2306/ب ﻫ ، تاریخ: 3 /3 /2536[1356]
[185]. همین کتاب، سند شماره: 2411 /13312، تاریخ: 12 /4 /2536[1356]
[186]. همین کتاب، سند شماره: 2377/ب ﻫ ، تاریخ: 11 /3 /2536[1356]
[187]. همین کتاب، سند شماره: 2382/ب ﻫ ، تاریخ: 11 /3 /2536[1356]
[188]. همین کتاب، سند شماره: 2607/ب ﻫ ، تاریخ: 25 /4 /2536[1356]
[189]. همین کتاب، سند شماره: 2718/ب ﻫ ، تاریخ: 17 /5 /2536[1356]
[190]. همین کتاب، سند شماره: 2748/ب ﻫ ، تاریخ: 19 /5 /2536[1356]
[191]. همین کتاب، سند شماره: 2805/ب ﻫ ، تاریخ: 30 /5 /2536[1356]
[192]. همین کتاب، سند شماره: 2869/ب ﻫ ، تاریخ: 9 /6 /2536[1356]
[193]. همین کتاب، سند شماره: 3036/ب ﻫ ، تاریخ: 18 /7 /2536[1356]
[194]. سند صورتجلسه مذاکرات شورای هماهنگی شهرستان بجنورد جلسه یکصد و سی تاریخ: 10 /1 /1353
[195]. همین کتاب، سند شماره: 525/ب، تاریخ: 9 /3 /1353
[196]. همین کتاب، اسناد شماره: 738 /17 /37 /04 /721، تاریخ: 24 /4 /1353 ؛ شماره: 922، تاریخ: 3 /5 /1353
[197]. همین کتاب، سند شماره: 324/ﻫ1، تاریخ: 7 /2 /1354
[198]. همین کتاب، سند شماره: 399، تاریخ: 14 /3 /1354
[199]. همین کتاب، سند شماره: 2854/ﻫ1، تاریخ: 22 /3 /2535[1355]
[200]. همین کتاب، سند شماره: 3140/ﻫ ب، تاریخ: 21 /4 /2535[1355]
[201]. همین کتاب، سند شماره: 3417/ﻫ1، تاریخ: 13 /5 /2535[1355]
[202]. همین کتاب، سند شماره 3615/ب ﻫ ، تاریخ: 1 /8 /2535[1355]
[203]. همین کتاب، سند شماره: 4292/ب ﻫ ، تاریخ: 13 /11 /2535[1355]
[204]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد [تاریخ: 30 /7 /2536[1356]
[205]. همین کتاب، سند صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد . یکصد و هفتاد و دومین جلسه، تاریخ: 24 /3 /2535[1355]
[206]. همین کتاب، سند شماره: 21418/ر2، تاریخ: 27 /8 /1342
[207]. همین کتاب، سند شماره: 30427/ص280، تاریخ: 8 /6 /1343
[208]. همین کتاب، سند شماره: 712/ق، تاریخ: 11 /6 /1343
[209]. همین کتاب، سند شماره: 5326/ﻫ1، تاریخ: 31 /2 /1346
[210]. همین کتاب، سند لیست 76 نفره روحانیون و وعاظ
[211]. همین کتاب، سند شماره: 7522 /9ﻫ، تاریخ: 5 /7 /1346
[212]. همین کتاب، سند شماره: 11802/ﻫ2، تاریخ: 29 /11 /1346
[213]. همین کتاب، سند شماره: 8..1/ق، تاریخ: 1 /9 /1349
[214]. همین کتاب، سند شماره: 40611 /20ﻫ، تاریخ: 7 /2 /1350
[215]. همین کتاب، سند صورتجلسه دومین جلسه کمیته امنیت جشن دوهزاروپانصدمین سال بنیانگذاری شاهنشاهی ایران(شهرستان شیروان) در ساعت 0900 روز یکشنبه 31 /5 /1350
[216]. همین کتاب، سند شماره: 6516 /13312، تاریخ: 18 /8 /1353
[217]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 571/ق ﻫ ، تاریخ: 26 /10 /1353
[218]. همین کتاب، سند شماره: 588/ق ﻫ ، تاریخ: 9 /11 /1353
[219]. همین کتاب، سند شماره: 17717/ﻫ1، تاریخ: 23 /11 /1353
[220]. همین کتاب، سند شماره: 640/ﻫ1، تاریخ: 11 /3 /1354
[221]. همین کتاب، سند صورت جلسه فوقالعاده شورای هماهنگی شهرستان شیروان . ساعت 9 صبح روز 18 /3 /1354
[222]. همین کتاب، سند شماره: 1271/ﻫ1، تاریخ: 12 /5 /1354
[223]. همین کتاب، سند شماره: 2490/ﻫ1، تاریخ: 4 /9 /1354
[224]. همین کتاب، سند صورتجلسه شورای هماهنگی شهرستان شیروان . ساعت 900 صبح روز 30 /6 /1354
[225]. همین کتاب، سند شماره: 573/د، تاریخ: 13 /7 /2535[1355]
[226]. همین کتاب، سند شماره: 3907 /9ﻫ، تاریخ: 11 /7 /2535[1355]
[227]. همین کتاب، سند شماره: 1845/ق ﻫ ، تاریخ: 3 /12 /2535[1355]
[228]. همین کتاب، سند شماره: 1913/ق ﻫ ، تاریخ: 25 /12 /2535[1355]
[229]. همین کتاب، سند شماره: 1371 /2536 /02 /13501، تاریخ: 11 /1 /2536[1356]
[230]. همین کتاب، سند شماره: 2137/ﻫ ق، تاریخ: 18 /3 /2536[1356]
[231]. همین کتاب، سند شماره: 13 /13527، تاریخ: 26 /5 /2536[1356]
[232]. همین کتاب، سند شماره: 629 /2 /13524 /96، تاریخ: 2 /6 /2536[1356]
[233]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 578/ق، تاریخ: 22 /4 /1347
[234]. همین کتاب، سند شماره: 621/ق، تاریخ: 25 /4 /1347
[235]. همین کتاب، سند شماره: 11116/ﻫ1، تاریخ: 21 /4 /1349
[236]. همین کتاب، سند شماره: 1337/ق، تاریخ: 29 /6 /1350
[237]. همین کتاب، سند شماره: 3907 /9ﻫ، تاریخ: 11 /7 /2535[1355]
[238]. همین کتاب، سند شماره: 1507/ق ﻫ ، تاریخ: 12 /7 /2535[1355]
[239]. همین کتاب، سند شماره: 638 /02 /13501، تاریخ: 8 /2 /1353
[240]. همین کتاب، سند شماره : 524 /ب 9، تاریخ: 9 /3 /1353
[241]. همین کتاب، سند شماره: 1099، تاریخ: 31 /5 /1353
[242]. همین کتاب، سند شماره: 399، تاریخ: 14 /3 /1354
[243]. همین کتاب، سند شماره: 3140/ﻫ ب، تاریخ: 21 /4 /2535[1355]
[244]. همین کتاب، سند شماره: 3389/ب ﻫ ، تاریخ: 17 /6 /2535[1355]
[245]. همین کتاب، سند شماره: 4307/ﻫ1، تاریخ: 19 /8 /2535[1355]
[246]. همین کتاب، سند شماره: 3990/ﻫ ب، تاریخ: 24 /9 /2535[1355]
[247]. همین کتاب، سند شماره: 4292/ب ﻫ ، تاریخ: 13 /11 /2535[1355]
[248]. همین کتاب، سند شماره: 2959/ب ﻫ ، تاریخ: 30 /6 /2536[1356]
[249]. آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی، سند شماره: 2537/ب ﻫ ، تاریخ: 8 /4 /2536[1356]
[250]. همین کتاب، سند شماره: 2959/ب ﻫ ، تاریخ: 30 /6 /2536[1356]
[251]. همان.
[252]. همین کتاب، سند شماره: 8822/ﻫ1، تاریخ: 16 /7 /2536[1356]
[253]. همین کتاب، سند شماره: 13143/ﻫ1، تاریخ: 27 /7 /1350
[254]. همین کتاب، صورت جلسه شورای هماهنگی شهرستان بجنورد [تاریخ: 7 /10 /2535[1355]]