آفریدگار جهان، در قرآن به قلم و آنچه مىنگارد، قسم یاد کرده[1] و چون کتاب، مجموعهاى از کلمات نگارش یافته است، قداست ویژهاى دارد. سئوال این است که آیا هر آنچه از قلم صادر شد و سینه سفید صفحهها را سیاه کرد و به شکل کتاب، مجله، روزنامه و... درآمد نیز مورد تکریم و تمجید خداوند و شرع مقدس اسلام خواهد بود. در قرآن کریم، هدف از خلقت انسان،[2] عبادت پروردگار جهانیان بیان گردیده؛ بعضى از بزرگان کلمه «لیعبدون» در این آیه شریفه را، «لیعرفون»، معنا کردهاند که حکایت از هدف عالى خلقت دارد و آن شناخت پروردگار و به کمال مطلق رسیدن است؛ این معرفت جز با علم و تقوى به دست نمىآید.
علم، یکى از مهمترین ابزار شناخت خدا و انجام رسالت انسانى است و نه تنها هیچگونه منافاتى با دین و تعالیم آن ندارد که بالعکس، در متن دستورات و احکام آن، به فراگیرى علم توصیه شده است. امروزه که علم در دست افرادى به عنوان وسیلهاى جهت به بند کشیدن انسانها، و به مثابه تیغى در کف زنگى مست و چراغى در دست دزد مىباشد، لازم است همه کسانى که در حوزههاى مختلف علوم فعالیت دارند، به تقواى الهى که لازمه علم و علمآموزى است، توجه اکید نمایند و یا حداقل رعایت آزادگى و آزادمنشى را در طریق علم توصیه کنند. علوم اجتماعى یکى از شاخههاى مطرح علوم انسانى است که در آن به روابط مختلف انسان و اجتماع و.. پرداخته مىشود و یکى از گرایشهاى آن علوم ارتباطات است که در حال حاضر با وسایل و ابزار گسترده و پیچیده به وسیلهاى حیاتى در دست زورمداران و زراندیشان براى تعمیق بیشتر جوامع انسانى و بهرهکشى از آنان، تبدیل شده است.
مطبوعات یکى از ابزارى است که اکنون تحت سیطره ابرقدرتها به طور اعم و صهیونیستها به طور اخص، قرار دارد؛ مطبوعاتى که متفکر روشن بین جهان اسلام سید جمالالدین اسدآبادى با دیدى جامع در باب فواید و مضرات آن مىآورد:
«بالجمله جریده، انسان خواهان سعادت را دوربینى است جهاننما و ذرهبینى است حقیقت را، و راهبرى است نیک فرجام، و صدیقى است سعادت انجام و طبیبى است شفیق، و ناصحى است صدیق و معلمى است متواضع، و مؤدبى است خاضع، و دیدهبانى است بیدار و حارسى است هوشیار، و مربى است کامل از براى عموم، و تریاق شافى است به جهت جمیع هموم، و بهترین منشطى ـ نشاط آورنده ـ است حاملین را و نیکوترین منبّهى است غافلین را و روح بخش است دلهاى مرده را و برانگیزنده است افکار افسرده را و در وحدت جلیس است و در وحشت انیس و عالمان راست سرمایه، عارفان راست پیرایه، تاجران را رهبر و حاکمان را مشیر معدلت گستر، زارعان را قانون فلاحت است و صانعان را استاد صناعت و جوانان را دبستان و عوام راست ادبستان، ارباب بصیرت راست نوردیده و خداوند سیاست را دستورى است پسندیده، و مدنیت را حصنى است حصین و سعادت انسانى را حبلى است متین، و شرف و منزلت و رفعت جریده و کثرت آن بر حسب ترقى امم در علوم و معارف و عروج آنهاست به مدارج مدنیت، زیرا که عالم حاجات و ضروریات خویش را از جاهل غافل بیشتر مىداند و در استحصال آنها زیاده سعى مبذول مىدارد.
پس هر امتى که جویاى سعادت و خواهان رفاهیت بوده باشد، باید بداند که به غیر از جراید و اخبار نامههاى یومیه به مقصود اصلى و مطلوب حقیقى خود نخواهد رسید. پس به عبث راههاى بیغوله نباید و اراضى پست و بلند را بیهوده طى ننماید، ولکن به شرط آنکه صاحب جریده بنده حق بوده باشد، نه عبد دینار و درهم. زیرا که اگر بنده دینار و درهم بوده باشد، حق را باطل و باطل را حق و خائن را امین و امین را خائن و صادق را کاذب و کاذب را صادق و عدو را صدیق و صدیق را عدو و قریب را بعید و بعید را قریب و ضعیف را قوى و قوى را ضعیف و منفعت را مضرت و مضرت را منفعت و حسن را قبیح و قبیح را حسن و موهوم حقیقى را موجود و موجود حقیقى را موهوم وا مىنماید و البته عدم این گونه جریده از وجود آن به مراتب غیر متناهیه بهتر است.»[3]
با این تعریف مشخص، مطبوعات دو نوع عملکرد مىتوانند داشته باشند: یکى هدایت انسان در مسیر سعادت و دیگرى نیستى و فنا. در دوران رژیم پهلوى از آنجایى که سران حکومت، خود بندگان شیطان شده و به استخدام او درآمده بودند، مطبوعات و رسانهها را در جهت طغیان و عصیانگرى خداوند که همان سرپیچى از عمل به حق و حقیقت بود، به کار گرفتند و از مطبوعات نردبانى جهت نیل به اهداف شوم خود ساختند. در حکومت پهلوى مطبوعات به عنوان عملهاى در جهت اهداف و برنامههاى حاکمیت فعالیت کردند و خسارتهاى جبران ناپذیرى به ملت و مملکت وارد نمودند».
حضرت امام خمینى (ره) در این زمینه مىفرمایند:
ما یکى از گرفتارىهاى بزرگمان در زمان طاغوت، گرفتارى به دست مطبوعات بود. طاغوت مهرههایى که در خدمت او بودند و در خدمت اجانب، انتخاب مىکرد و زبدههاى آنها را انتخاب مىکرد براى اداره مطبوعات و براى تبلیغات به ضد اسلام و به ضد کشور، لکن با آب و رنگ اسلامى و ملى. من نمىدانم که صدمهاى که کشور ما و اسلام از مطبوعات در زمان طاغوت دید بیشتر بود یا صدماتى که از سایر ارگانهاى طاغوتى! وسایل ارتباط جمعى مأموریت داشتند که کشور ما را با آن تبلیغات دامنهدار، این رسانههاى طاغوتى، تمام مسائل اسلامى و تمام مسائل کشورى را به طرف منافع طاغوتى سوق دهند. صدمهاى که اسلام از مطبوعات و رسانههاى طاغوتى خورد از کمتر دستگاههایى خورد. آنقدر که جوانهاى ما را این مطبوعات فاسد و آن مجلههاى فاسدتر و آن رادیو و تلویزیونهاى فاسدتر به فساد کشیدند معلوم نیست که مراکز فساد آنقدر به فساد کشیده باشند. این مجلات بود و این مطبوعات و این رادیو و تلویزیون و تمام این رسانههاى گروهى بود که جوانهاى ما را به جاى اینکه به طرف دانشگاه بکشد، به طرف علم و ادب بکشد، به طرف فساد کشاند.»[4]
مطبوعات دوران پهلوى، با به استحاله کشاندن اعتقادات مردم مسلمان ایران، تبلیغ دین ستیزى، اشاعه فساد و بىبند و بارى، دنبال ریشهکن کردن اسلام و مسلمانى از این مملکت بودند و از طرف دیگر با مقالات و تفسیرهاى دروغ و فریب دهنده، حتى سانسور اخبار و وقایع، با تلاش بسیار به تثبیت پایههاى حکومت شاه مىپرداختند. مطبوعات طى دوران پنجاه ساله به جز در مواقع خاص و محدود، به امورى مىپرداختند که میل حاکمیت بود و با سرپوش گذاشتن بر وابستگى حکومت به بیگانگان، فساد و غارتگرىهاى سران و بىاطلاع گذاشتن مردم، سعى در تحکیم مبانى رژیم شاهنشاهى و تلاش براى بقاى آن داشتند.
یکى از مجلاتى که در این راستا تلاش مىکرد و مورد نظر سران حکومت پهلوى بود، مجله امید ایران است. (هر چند تمامى نشریات این دوره در مأموریتهاى مختلف در تقویت حاکمیت و عمل به سیاستهاى جارى رژیم مىکوشیدند و در این نحوه عمل بین آنها اختلافى وجود نداشت). مجله امید ایران، با بیش از بیست سال انتشار ضمن تقویت حاکمیت و تبلیغ از شاه و برنامههاى رژیم و ستیز با اعتقادات مردم به دنبال کسب پول و ثروت بود، لذا در این نوشته، به مطالب ذیل پرداخته مىشود : در قسمت الف، به بیوگرافى، تحصیلات و مشاغل و... علىاکبر صفىپور و در قسمت ب، به چگونگى کمک دولت جهت صدور مجوز و عملکرد آن تحت عنوان سه محور که عبارتند از:
1ـ تقویت حاکمیت از طریق تبلیغ برنامهها و سیاستهاى رژیم.
2ـ اشاعه بىبند و بارى و فساد در جامعه. و در محور
3ـ فعالیت مطبوعاتى جهت کسب پول و ثروت
پرداخته خواهد شد.
الف: سوابق علىاکبر صفىپور
1ـ سوابق تحصیلى
على اکبر صفىپور فرزند ابوالفتح در سال 1299 ه ش در نهاوند متولد شد. در یازده سالگى به تهران آمد و پس از سپرى نمودن مقدمات تحصیلى در این شهر، از دبیرستان نظام کرمانشاه دیپلم ریاضى گرفت.[5]
نامبرده در سال 1340 لیسانس روزنامهنگارى و فتوژورنالیسم دریافت نمود. در بعضى از اسناد رشته تحصیلى او، لیسانس اقتصاد و حقوق ذکر شده است.[6]
2ـ مشاغل
على اکبر صفىپور همزمان با تحصیل در مقطع ابتدایى به عنوان شاگرد در داروخانه با دستمزد روزى دو ریال کار مىکرد. نامبرده از جمله مشاغل دیگرش را کتابفروشى در سه راه ژاله ذکر نموده است. وى در سال 1321 به مدت شش ماه در مؤسسه دخانیات به طور روزمزد کار کرد و در انتخابات سال 1341 از شهرستان نهاوند به مجلس شوراى ملى راه یافت. علىاکبر صفىپور مدت سه سال نیز در ارتش خدمت کرد ولى به دلایل شخصى استعفا داده است.[7]
3ـ شروع فعالیتهاى مطبوعاتى
على اکبر صفىپور از سال 1322 فعالیت مطبوعاتى خود را به عنوان نویسنده در «مجله خواندنیها» شروع کرد و بانام مستعار عاصر مطالب خود را امضا مىنمود و در سال 1334 سردبیر مجله «بدیع» بود که مدیریت آن را آقاى دکتر بدیع زاده بر عهده داشت. وى قبل از سال 1332 سردبیر مجله خواندنیها بود.[8] مشارالیه در سال 1333 با حمایت علىاصغر امیرانى، امتیاز مجله «امید ایران» را گرفت؛[9] و قریب 25 سال این نشریه را منتشر نمود و در کار مطبوعاتى، اهداف رژیم را دنبال مىکرد.
4ـ عضویت در احزاب دولتى و دربارى
محمدرضا پهلوى با اجراى کودتاى 28 مرداد 1332 ـ که اربابان خارجىاش ـ طراحى کرده بودند و ساقط نمودن حکومت مصدق دورانى با ثبات را از طریق حکومت نظامى براى رژیمش پشت سرگذاشت ولى براى ارائه چهرهاى موجه و آزاد از ایران و کاهش انتقادهاى اربابان غربى به ویژه آمریکاییان، به ظاهر قیافه دموکرات منشانه به خود گرفت و سیستم دو حزبى را در ایران به راه انداخت. از این رو در دوران نخست وزیرى اقبال ـ در سال 1336 ـ دست به تشکیل دو حزب دروغى، ساختگى و دولتى «ملیون» و «مردم» زد و اعلام نمود:
«من دیکتاتورى به شیوه هیتلر یا به شیوه استالین نیستم، در کشور من نظام تک حزبى وجود ندارد.[10] در این هنگام که رژیم دنبال آرایش چهره کریه استبداد بود تا در اذهان اربابان خارجى و افکار عمومى داخلى و خارجى جایگاهى به دست آورد و به حکومت ظالمانهاش ادامه دهد، افراد وابسته به دستگاه و عامل استعمار داخلى و خارجى به حمایت از برنامههایش شتافتند و تعدادى از افراد دربارى در دو حزب ملیون و مردم در مقابل هم صفآرایى کردند».
علىاکبر صفىپور نیز یکى از عوامل رژیم بود که با عضویت در احزاب دربارى به اجراى نمایش خیمه شببازى رژیم پرداخت و از سال 1339 تا فروپاشى نظام شاهنشاهى در احزاب مختلف به اجراى برنامههاى رژیم مشغول گردید. خودش درباره عضویتش در حزب ملیون مىگوید:
«قبل از وکالت مجلس در حزب ملیون که ریاست آن به عهده آقاى دکتر اقبال بود ـ سال 1339 ـ بنا به خواهش شخص ایشان وارد شدم».[11]
على اکبر صفىپور به دلیل انحلال حزب ملیون با شکلگیرى حزب ایران نوین بنا به خواهش شخص هویدا نخستوزیر به عضویت آن حزب درآمد تا توجیهگر سیاستهاى غارتگرانه رژیم پهلوى گردد.
وى درباره چگونگى عضویتش در حزب ایران نوین مىگوید:
«هنگامى که نماینده مجلس بودم آقاى هویدا به حوزه انتخابىام در نهاوند آمدند موقع صرف شام گفتند من شام نمىخورم تا آرم حزب ایران نوین را به سینه شما بزنم، پذیرفتم و اکنون عضویت حزب ایران نوین را دارم.»[12]
علىاکبر صفىپور با عضویت در حزب ایران نوین به ایفاى نقش، جهت اغفال مردم از برنامهها و اهداف غارتگرانه این حزب پرداخت و دستگاه حزب را محلى براى زراندوزى یافت و از طریق زد و بند با هم مسلکان حزبى به عناوین مختلف به کسب ثروت پرداخت و حزب ایران نوین مجرى سیاستهاى رژیم و استعمارگران خارجى از جمله آمریکا، انگلیس و اسرائیل گردید. علىاکبر صفىپور در آخرین حزب دولتى رژیم پهلوى به نام حزب رستاخیز نیز عضویت داشت و در بیست و چهارمین دوره مجلس شوراىملى کاندیداى آن حزب از شهرستان نهاوند بود.[13]
5ـ همکارى علىاکبر صفىپور با فرماندارى نظامى تهران و ساواک
خاندان پهلوى طى پنجاه سال حکومتشان بر ایران، با استبداد حکمرانى کردند؛ در حوزه مطبوعاتى، این محدودیت و استبداد بیشتر بود و از دادن امتیاز روزنامه و مجله به افراد مستقل و غیر وابسته به رژیم خوددارى مىنمودند. این سختگیرى با کودتاى 28 مرداد 1332 شدیدتر شد و به غیر از افراد وابسته و دربارى امتیاز نشر داده نمىشد. علىرغم این موضوع، فرماندارى نظامى و ساواک، جهت کنترل جّو مطبوعاتى کشور و هدایت آنها در مسیر دلخواه سعى مىکردند منابع و همکارانى در روزنامهها، نشریات و چاپخانهها داشته باشند تا از اوضاع بىخبر نباشند؛ علىاکبر صفىپور یکى از منابع و همکاران فرماندارى نظامى و ساواک بود. هر چند در اسناد، تاریخ دقیق استخدام وى مشخص نمىباشد ولى چنین به نظر مىرسد که نامبرده از زمان «رزمآرا» با دستگاههاى امنیتى رژیم ارتباط و همکارى داشته است. در تأیید مطلب فوق، در اسناد ساواک مىخوانیم:
«علىاکبر صفى پور در زمان اقتدار سپهبد فقید رزمآرا با وى همکارى نزدیک داشته و محرم اسرار او بوده است.»
همچنین وى عامل سپهبد رزمآرا در مطبوعات جهت عملى نمودن برنامههایش ـ از جمله تخریب مخالفان در ارتش ـ بود که مانع بلندپروازىهایش در رسیدن به پستهاى مهم و کلیدى به شمار مىرفتند. در همین باره کتاب «رجال سیاسى و نظامى» معاصر مىنویسد:
«رزمآرا پس از شهریور 1320 با برنامه خاصى که براى خود تنظیم نموده بود، وارد کار شد. با تنى چند از روزنامه نگاران دوست شد و براى از بین بردن مخالفین خود در ارتش از وجود آنها استفاده مىکرد. جزوات شرح حال تیمساران که توسط علىاکبر صفىپور تنظیم و انتشار مىیافت، منبعث از اطلاعاتى بود که رزمآراء در اختیار او مىگذاشت تا افراد مؤثر در ارتش را متزلزل نموده، رقباى اجتماعى خود را از میدان به در برده و مشاغل حساس آنها را در اختیار دوستان خود قرار دهد.»[14]
اسناد ساواک درباره چگونگى تعهد علىاکبر صفىپور، جهت هرگونه همکارى با فرماندارى نظامى مىآورد:
«محترما پیرو شماره 4002 / ت / 5 / 11 / 33 چون مدیر مجله مزبور متعهد گردید که خلاف مصالح دولت مطالبى درج ننماید و ضمنا نامبرده حاضر به همه گونه همکارى نیز مىباشد، علیهذا در صورتى که موافقت فرمایند رفع توقیف به عمل آید.» فرماندارى نظامى شهرستان تهران ـ سرتیپ بختیار.[15]
در سند فوق به طور صریح ذکر شده در صورتى که از مجلهاش رفع توقیف شود، آماده هرگونه همکارى با فرماندارى نظامى تهران مىباشد. اگر چه علىاکبر صفىپور با رزمآرا ارتباط نزدیک داشته و محرم اسرار او بوده ولى از چگونگى همکارى وى با رزمآرا به غیر از چاپ مقالاتش مطلب دیگرى در دست نیست و به احتمال زیاد سوابق صفىپور در همکارى با او بىتأثیر از نزدیکىاش به فرماندارى نظامى و ساواک نبوده و از نظر دستگاههاى امنیتى، همکاریش با رزمآرا نقطه قوتى برایش محسوب مىگردید.
به احتمال زیاد، سال شروع همکارى علىاکبر صفىپور مدیر نشریه امید ایران با فرماندارى نظامى تهران، سال 1333 بود و نامبرده به غیر از مأموریتهایى که، دستگاه مورد نظر به وى مىداد، خود نیز درخواست مأموریت مىکرده است از جمله در سند ذیل مىخوانیم: «سرور معظم تیمسار سرلشکر بختیار»
«چون بنده طبق دعوت شرکت هواپیمایى sas به سوئد مىروم. لازم دیدم به عرض برسانم که هرگونه اوامرى در طول راه اروپا، انگلستان و هر کشورى که مقرر بفرمائید بروم براى کسب اطلاع و نتیجهگیرى از امور مربوطه به ایران و هرگونه دستورى که مقرر فرمائید افتخار دارم انجام داده و پس از بازگشت به عرض برسانم ـ ارادتمند صفىپور ـ امید ایران».
در ذیل این درخواست آمده است:
«سرتیپ تیمسار ریاست ساواک فرمودند کارى ندارم.»[16]
و در سند دیگر مىآورد :
«مجله امید ایران در شماره 31 صفحه 13 مطالبى با چند عکس از شیخ بحرین تحت عنوان (پا به پاى شیخ بحرین) در مراسم افتتاح یک بیمارستان درج نموده است که عین صفحه مزبور به پیوست از عرض مىگذرد. در این مورد از مشارالیه بازخواست شد که چرا بدون اجازه و اطلاع این مطلب را درج نموده، اظهار داشته است تیمسار ریاست ساواک شخصا اجازه فرمودهاند که از شیخ بحرین تحبیب شود. استدعا دارد نحوه عمل مطبوعات را در این مورد امر به ابلاغ فرمایند.»[17]
آنچه در بالا ذکر شد حکایت از همکارى علىاکبر صفىپور با دستگاههاى امنیتى رژیم پهلوى مىنماید.
6ـ کمکهاى ساواک به علىاکبر صفىپور
آنچه از اسناد و خاطرات به جاى مانده از دوران رژیم پهلوى قابل تحلیل است، این نتیجه به دست مىآید که حکومت مستبد و ظالمانه پهلوى در جهت نیل به اهدافش از هیچ کوششى جهت محدودیت نویسندگان و اهل قلم دریغ نکرده و آنها را در فعالیتهاى صنفىشان کاملاً محدود مىکرد و چنان سیطره این کنترل و محدودیت بر مطبوعات سایه افکنده بود که نشریات و روزنامهها ماهیت خودشان را از دست دادند و به عنوان بلندگوى رژیم به حساب مىآمدند که حق درج کوچکترین انتقاد از حکومت و مسئولان آن را نداشتند.
در چنین وضعیتى افراد مستقل و آزادیخواه نتوانستند خودشان را با شرایط پیش آمده تطبیق دهند و مجبور شدند در حاشیه قرار بگیرند ولى نویسندگانى بودند که جهت تأمین دنیاى شان خود را به حاکمیت فروختند و به عمله ظلم تبدیل شدند و به تبلیغ دروغین و چاپلوسانه از سردمداران و سیاستهایشان در مطبوعات مشغول شدند و بعضى هم پا را از این فراتر گذاشته و با قبول مسئولیت در ردههاى مختلف حکومتى، در تقویت بنیادهاى ظلم و بىعدالتى نظام ستم شاهى به کار پرداختند و در عین حال به عنوان جاسوس در بین مطبوعاتیان به استخدام دستگاههاى امنیتى و اطلاعاتى رژیم درآمدند و به عنوان منبع با آنها همکارى نمودند. رژیم نیز که حساسیت خدمات چنین افرادى را درک کرده بود از هیچ کوششى در جهت ارتقاى آنها در به دست آوردن پستهاى کلیدى و تأمین یک زندگى مرفه و اشرافى دریغ نکرد. علىاکبر صفىپور یکى از ـ به اصطلاح ـ اصحاب اهل قلم بود که در این زمینه نیز به حکومت خدمت شایانى نمود و از اوایل دهه سى با دستگاههاى اطلاعاتى رژیم همکارى داشت و رژیم نیز در جهت قدردانى از خدماتش انواع کمکهاى مادى به او کرد که در این قسمت به چند نمونه از آن اشاره خواهد شد.
علىاکبر صفىپور غیر از حقوق ثابتى[18] که ساواک برایش در نظر گرفته بود، مستمرا طى مکاتباتى با رئیس ساواک مشکلاتش را مطرح مىکرد و آنها نیز مطابق با نیازش اقدامات لازم را انجام مىدادند در یکى از اسناد در این زمینه مىخوانیم:
«سرور معظم تیمسار سرلشگر بختیار:
اجرائیه براى خانهام هشتاد هزار تومان، براى اتومبیلم ده هزار تومان صادر شد که پیوست تقدیم مىشود، همسرم مریض شده اطباء حکم مسافرت دادهاند دو عدد بلیط قسطى از آقاى شاهرخ به قرار ماهى دو هزار تومان تهیه کردهام، مخارج معالجه همسرم را هم ندارم و با این وصف جز تیمسار بختیار به کسى پناه نمىآورم آیا صلاح نمىدانید که قبل از ورشکستگى بنده اجازه بفرمائید اقلاً یکى از بانکها قروض بنده را بدهد و به اقساط بگیرد یا خود تیمسار لطف کنید که یکى از سربازانتان در صف مبارزه بتواند در راه شاه و تیمسار جان خود را تقدیم کند».
«کریم، داده خود را نمىستاند باز».[19] صفىپور
در نامهاى دیگر به بختیار مىنویسد:
«تیمسار سرلشگر بختیار معاونت محترم نخست وزیر و ریاست معظم سازمان امنیت با عرض سلام و تجدید مراتب ارادت همان طور که مقرر فرمودید درباره نودهزار تومان قرض منزل اینجانب مطالعه نماید ضمن مطالعه متوجه شدهام که بانک عمران و تعاون روستایى که مدیر عامل آن جناب آقاى رام هستند مىتوانند این قرض را بپردازند. چون هم مشابه این قروض را پرداختهاند و هم به آن وجود مؤثر علاقمندى و صمیمیت کامل دارند».
مدیر مجله امید ایران ـ على اکبر صفىپور.
مسئول پیگیرى در ساواک به مافوق مىنویسد:
«به عرض مىرسد در صورت تصویب اجازه فرمائید به هر نحو که مقتضى است به بانک مزبور توصیه شود و بختیار ضمن موافقت در نامهاى[20] به رام مىنویسد:
جناب آقاى رام دوست عزیزم:
«آقاى علىاکبر صفىپور مدیر روزنامه امید ایران خانه به تازگى براى سکونت خود خریده و مبلغ هنگفتى مقروض است که ماهیانه در حدود بیست هزار ریال فرع پول مىپردازد و چنانچه جریان به همین منوال ادامه یابد ناگزیر اصل خانه نیز بر سر فرع پول خواهد رفت تقاضاى دریافت وام از بانک عمران را دارد که پرداخت آن به نظر آن جناب است با توضیح اینکه این شخص مستحق کمک و مساعدت است تمنى دارم از بذل مساعدت دریغ نفرموده و مشارالیه را از نگرانى نابودى نجات بخشید قبلاً از مراحمى که در این مورد مبذول خواهند فرمود سپاسگذارم. سرلشگر بختیار».[21]
اسناد مجله امید ایران در سند دیگرى که درخواست علىاکبر صفىپور به ریاست ساواک مىباشد، مىآورد:
«سرور بزرگوارم براى زیارت آن جناب وقتى معین نشده ناگزیر به منظور ابراز گرفتارىها به این شکل مصدع مىشوم.
فدوى از نشریه بحرین در حدود سه هزار تومان طلبکارم بنا به امر جنابعالى طبق نامه ضمیمه دوازده هزار و پانصد و نود تومان هم در بحرین مجلهام از بین رفته است این دفترى که تقدیم کردهام نشان مىدهد که صد هزار تومان قرض دارم و تا عید قدرت پرداخت ندارم از طرفى خانهام سى هزار تومان گرو است که سندش را فردا خدمتتان مىآورم در عالم تنگدستى که به همه کس مقروض هستم فکر کردم حقیقت را براى جنابعالى بنویسم و فردا که جمعه است ساعت 5 / 8 شرفیاب بشوم که از همت عالى و نظر بلند آن جناب مدد بگیرم تا چه کند همت والاى تو».
ارادتمند پاک سوخته ـ على اکبر صفىپور[22]
سرهنگ کیانى در پیگیرى جهت رفع مشکل علىاکبر صفىپور به ریاست ساواک مىنویسد:
«به طورى که استحضار دارند علىاکبر صفىپور مدیر مجله امید ایران از نظر مالى فوقالعاده در مضیقه بوده و به همین جهت اغلب کوشش مىکند که از نظر فروش مجله ضرر خود را جبران کند و بالطبع در این اواخر دو مرتبه صفحات داخلى مجله او عوض شده است».
با مذاکراتى که با او شده، دو هفته اخیر مقالات بسیار خوبى از نظر سیاست نوشته است که چند مرتبه در رادیو تهران خوانده شده با عرض مراتب بالا استدعا دارد در صورت تصویب مقرر فرمایند ماهیانه ده هزار ریال به نامبرده پرداخت گردد که تا اندازهاى از مضیقه مالى خلاص شود منوط به امر عالى است. کیانى ـ
ولى بختیار که در جریان سرکیسه کردنهاى او بوده، در ذیل این نامه مىنویسد:
«به تازگى پاداش دریافت داشته.»[23]
چند ماه بعد در سندى دیگر در همین زمینه مىخوانیم:
«گزارش به عرض مىرسد در مورد مستمرى آقاى صفىپور مقرر فرمودند ماهیانه ده هزار ریال به نامبرده پرداخت شود پس از پرداخت اردیبهشت ماه، در اوائل خرداد مقرر فرمودند که مستمرى به شش هزار ریال تقلیل یابد. بعدا تیمسار معاونت دوم فرمودند ماهیانه دو هزار ریال اضافه کنید تا دو ماه بعد مجددا به ده هزار ریال برسد. ولى قبل از خاتمه ماه، در تاریخ 20 / 3 / 38 مقرر فرمودند مستمرى او قطع شود و به همین نحو امر اجرا گردید. اکنون تعیین مبلغ مستمرى ماهیانه منوط به امر عالى است. کیانى ـ با توجه به گزارشى که داده است وزیر این برگ است نظریه اعلام نمائید». 31 / 5 / 38[24]
مجددا ساواک در یکى از پىنوشتها مىآورد:
«آقاى صحت به فرموده تیمسار ساواک مقرر گردید از ماه جارى (مرداد) ماهیانه مبلغ ده هزار ریال به آقاى صفىپور مدیر مجله امید ایران به طور مستمرى پرداخت گردد.»[25]
7ـ عضویت در تشکیلات فراماسونى
تمدن بورژوازى غرب بنا بر سرشت خود، افزون بر دانش و کارشناسى و شیوههاى نوین، رویه دیگرى براى استعمار داشته و دارد. سازمانها و نهادهایى که بر بنیاد سوداگرایى پدید مىآمد خود به خود در برنامه استعمارى تمدن غرب نیز با دلبستگى فراوان درگیر مىشد.
فراماسونرى نیز براى کمک به آرمانهاى همان رویه استعمارى بازو به بازوى برنامههاى استعمارى گام برمىداشت.[26]
تشکیلات فراماسونرى از قرن هیجدهم به بعد و در پیوند با رویکرد استعمارى غرب و مراحل تاریخى شکلگیرى آن به وجود آمده است.[27]
لذا استعمارگران جهت عملى نمودن برنامههایشان به فعالیتهاى اقتصادى مىپردازند و با به دست گرفتن صحنه اقتصادى جهان، توسط ماسونها در لیست شرکتهاى بزرگ بینالمللى با سرمایه یهودیان و با کادر رهبرى ماسونى، بر جهان حاکمیت مىکنند.[28]
همان طور که ذکر شد، فراماسونرى همراه و همگام با استعمار غرب بوده و جهت عملى نمودن برنامههایشان جاده صاف کن آنها به حساب مىآید و از طرفى دیگر جهان اقتصاد در دست سرمایهداران یهود و عوامل صهیونیستى مىباشد و سازمانهاى فراماسونرى نیز برگرفته از این ایدئولوژى مىباشد و این ایدئولوژى است که شکل دهنده تشکیلات فراماسونرى است و روش عملى آن را تعیین مىنماید.
روش عملى فراماسونرى جهانى به دو طریقه مخفى و علنى مىباشد بخش اعظم فعالیتهاى فراماسونرى مخفى است و تشکیلات مخفى آن در دو سطح کلى، یعنى فراماسونرى سه درجهاى و فراماسونرى سى و سه درجهاى، سازماندهى و اداره مىشود[29] و سفارش به اعمال سرى و قتل عام، کشتار و ایجاد رعب و وحشت در بین سایر ملل از تورات تحریف شده مىباشد.[30]
در تشکیلات فراماسونرى هر چند در مراحل اولیه، کتب دینى مانند قرآن و انجیل و ودا در کنار تورات براى سوگند داوطلبان به کار مىرود ولى در مراحل بالاى ماسونى تنها تورات است که کتاب رسمى تشکیلات مجامع ماسونى است. ایجاد حکومت جهانى پس از نابودى و تغییر شکل تمامى ادیان و حذف هدایت همه سنتها و فرهنگها طراحى شده به وسیله صهیونیسم بینالملل؛ گرفتار کردن تمام نیروهاى انسانى در آشفتگى جنسى و الکلیسم و اعتیاد به مواد مخدر و انحرافات اخلاقى، عادى شمردن زنا با محارم و خیانت به کشور براى هموار کردن راه صهیونیسم در سلطه بر تمامى ملل و امم عینا با اهداف و روشهاى فراماسونرى منطبق است. فراماسونرها سربازان یقه سفید و گردانندگان پشت صحنه معرکه صهیونیسم اند و عرصههاى سیاسى، مالى و فرهنگى را یکایک براى صهیونیسم فتح مىکنند.[31] نمونه واضح عملکرد صهیونیسم و فراماسونرى در سطح جهانى، از جمله در فلسطین اشغالى به وضوح دیده مىشود.
این تشکیلات به مرور راه خود را از طرق مختلف به ایران باز نمود. از آن جمله دورهاى از تاریخ معاصر ایران که به تماس و آشنایى ایرانیان به تمدن غربى و اراده اخذ دستاوردهاى صورى انجامید، جولانگاه شکلگیرى اندیشهها، نهادها و روابطى است که در تغییر ساختارهاى جامعه سنتى و پایهگذارى اشکال امروزى آن مؤثر بوده است. در کنار این اندیشهها، نهادها و روابطى را که بر سطوح ظاهرى جامعه اثر گذاشتهاند نیز نباید نادیده انگاشت. هسته، محافل و مراکزى که به طور پنهانى شکل گرفته و فعالیت کردهاند، بخشى از رویدادهاى تاریخ معاصر ایران که حاصل عملکرد همین هسته، محافل و مراکز پنهانى است، بدون شک یکى از این محافل تأثیرگذار امّا ناشناخته، که در سطح پنهان جامعه مؤثر بوده تشکیلات فراماسونرى است.[32]
اولین ایرانیان عضو لژهاى فراماسونرى، آنهایى بودند که در شمار نخستین کاروانهاى اعزامى ایران (1295 ش / 1815 م) از سوى عباس میرزا جهت تحصیل علم و فنآورى به اروپا رفته بودند، نخستین محفل فراماسونرى در ایران به وسیله ملکم خان تأسیس شد. این محفل که شعبهاى از گرانداوریان فرانسه بود، فراموشخانه نام گرفت و بسیارى از رجال متنفذ آن دوره را گرد آورد و به تبلیغ افکار سیاسى و اجتماعى جدید پرداخت.[33] دومین محفل فراماسونرى در ایران مجمع آدمیت بود. این مجمع اولین محفل فراماسونرى بود که رو به توسعه گذارد و شعباتى در برخى نقاط کشور پدید آورد. شیوه کار مجمع از حیث نظم و ترتیب قابل توجه و از نظر رعایت مسائل تشکیلاتى به کلى سرى و محرمانه بود.[34]
مقارن رکود فعالیتهاى مجمع آدمیت، انجمن آدمیت به تبعیت از افکار ملکم و در آستانه مشروطیت پا به عرصه نهاد که با گردآوردن رجال متنفذ و توسعه تشکیلاتى، در وقایع قبل و بعد از مشروطیت، نقش اساسى ایفا نمود. سالهاى پایانى کار انجمن آدمیت با تأسیس لژ بیدارى ایرانیان مصادف شد. این لژ اولین شعبه رسمى ماسونى در ایران بود که زیر نظر گرانداوریان فرانسه در شب سهشنبه نوزدهم ربیعالاول سال1326ق در تهران بنیان نهاده شد. مرامنامه این لژ همان قانون اساسى گرانداوریان فرانسه بود که براى اولین بار در ایران ترجمه شد.[35]
فراماسونرى در ایران از آغاز به عنوان یک سازمان سیاسى به نفع انگلستان کار مىکرد، به نحوى که اکثر مقامات مهم مملکتى یا فراماسون بودند و آن مقام به آنها داده مىشد و یا پس از اشتغال، فراماسون مىشدند. پس در ایران مهمترین تشکیلات سیاسى اداره کننده کشور تا مدتها، همین تشکیلات فراماسونرى بود که اشرافیت و خانوادههاى صاحب مقام و ثروت را زیر پوشش گرفته بود و منویات امپراطورى انگلستان را پیاده مىکرد. در دوران سلطنت محمدرضا او ابتدا اجازه تأسیس یک لژ فراماسونرى به نام «لژ پهلوى» را داد که فردى به نام جواهرى در رأس آن قرار داشت و ارنست پرون در این لژ فعال و همه کاره بود و رابط محمدرضا با لژ محسوب مىشد. بدنامى و سوء شهرت فراماسونرى در ایران سبب مىشد که رابطه محمدرضا با آن به شدت پنهان نگاه داشته شود، ولى محمدرضا در طول دوران حکومت خود همیشه از فراماسونرى حمایت مىکرد و در جریان کار آنها قرار داشت و آنها نیز به شدت به سلطنت او علاقهمند و وفادار بودند.[36] این تشکیلات در سطح جهانى علىالخصوص در کشورهاى مسلمان به دلیل داشتن آداب و رسوم مرموز با مشکلاتى روبرو بوده، لذا تحت عناوین خوش ظاهر و فریب دهنده از جمله، برادرى جهانى، آزادى و عدالت خواهى و لاینز، به عنوان مکتب پایه فراماسونرى عمل مىکرد. کلوپهاى سیاسى لاینز، براى ماسونها، یک نوع مکتب پایه به شمار مىرود؛ این کلوپها کاملاً بر اساس اصول ماسونى فعالیت مىکنند.[37]
جمعیت برادرى جهانى نیز از جمله این مکاتب و شاخهها بود. این جمعیت در سال 1950 م به وسیله دکتر کلینچى و پروفسور کامپتون تأسیس گردید. آنان همزمان با جنگ کره در کنگره نمایندگان جهان در عمارت یونسکو تقاضاى تشکیل سازمان برادرى جهانى را کردند. دکتر کلینچى از ماسونهاى سرشناس و استاد اعظم فراماسونرى آمریکا و نیز رئیس کنفرانس ملى یهودیان و مسیحیان بود و سازنده اصلى بمب اتمى است که در ژاپن منفجر شد. در سال 1337 ش دکتر کلینچى و پروفسور کامپتون به تهران آمدند و مرکز سازمان را در خاورمیانه نزدیک در تهران تأسیس کردند. ریاست جمعیت با حسین علاء بود وشجاعالدین شفا و سلیمان شاملو به عنوان دبیر کل و مدیرعامل جمعیت انتخاب شدند.[38] علىاکبر صفىپور نیز یکى از افراد با نفوذ در صحنه مطبوعات بود که با عمل به سیاستهاى حاکمیت که همان اجراى دستورالعملهاى فراماسونرى جهت اشاعه فساد و فحشا در جامعه و سست نمودن بنیادهاى مذهبى بود، مورد توجه آنها قرار گرفت و او به عضویت جمعیت برادرى جهانى درآمد. اسناد ساواک در این زمینه مىآورد:
«انجمن ایرانى برادرى جهانى
نام و نام خانوادگى: على اکبر صفى پور تاریخ تولد: 1299؛ شماره شناسنامه: 4807؛ محل کار: اداره مجله امید ایران؛ سمت: مدیر مجله امید ایران؛ تلفن: 30027، منزل؛ جاده قدیم شمیران ـ چهارراه قصر، مقابل ستاد بزرگ، خیابان کوروش، شماره 54؛ تلفن: 760545؛ تاریخ قبول عضویت: 21 / 2 / 46؛ رشته تخصصى: لیسانسیه روزنامهنگارى؛ وضع اجتماعى: متأهل، تعداد اولاد: دو نفر معرف: دکتر عزتاللّه همایونفر امضاء.»[39]
8ـ دریافت نشان
همان طور که در مباحث قبلى مطرح شد، دستگاه حاکمیت پهلوى از افرادى که در جهت سیاست رژیم فعالیت داشتند به طرق مختلف قدردانى مىکرد. گاهى این تشویق یک مسئولیت و منصب دولتى بود و زمانى پول، زمین و گاهى دیگر سفر به همراه شاه و مسئولین عالىرتبه به خارج از کشور، یا گرفتن نشانهاى مختلف از شاه؛ با توجه به نوع مزدورى، تشویقها فرق مىکرد.
علىاکبر صفىپور به خاطر شغل حساس روزنامهنگارى، همیشه مورد توجه سردمداران حکومت پهلوى بود و به عناوین مختلف از طرف آنها حمایت شده و در طول دوران، مزایاى زیادى دریافت نمود که از جمله آنها دریافت نشانهاى متفاوت از دست محمدرضا پهلوى مىباشد.
یکى از اسناد ضمن اشاره به سوابق نامبرده درباره امتیازات و تشویقات او مىآورد:
«نشان سپاس درجه 2ـ نشان اصلاحات ارضى درجه 3 ـ نشان تاجگذارى درجه 2.»[40]
در سندى دیگر در همین زمینه مىخوانیم:
«عصر دیروز آقاى علىاکبر صفىپور مدیر مجله امید ایران، مفتخر به دریافت نشان سیاسى از دست مبارک ملوکانه شدند. آقاى صفىپور در طول مدتى که دست اندرکار انتشار مجله امید ایران شدهاند خدماتش همیشه مورد توجه بوده است».[41]
ب: مقطع تاریخى شکلگیرى مجله امید ایران
یکى از مهمترین مقاطع تاریخ معاصر ایران، کودتاى 28 مرداد سال 1332 و سرنگونى دولت قانونى دکتر محمد مصدق مىباشد. این کودتا که توسط استعمارگران خارجى یعنى آمریکا و بریتانیا برنامهریزى گردید و توسط عوامل داخلى آنها با موفقیت اجرا شد تا شریان حیاتى جهان صنعتى غرب یعنى نفت ایران در دست آنها باشد و به قیمت ناچیزى این مایه حیاتى را از ایران غارت نمایند تا چرخش ماشین صنعتى از حرکت باز نایستد و همچنین ایران به عنوان کشورى مهم، استراتژیک و تأثیرگذار بر منطقه تحت سیطره سیاسى و نظامى آنها باشد.
با این کودتا محمدرضا پهلوى مجددا حاکم گردید و طومار آزادى و آزادىخواهى را در هم پیچید. با پیروزى کودتا، دولت کودتا به نخستوزیرى سرلشکر فضلاللّه زاهدى روى کار آمد و استبداد مجددا در کشور حاکم شد. این کودتا براى مطبوعات و اهل قلم سکوت و سیاهى و بسته شدن باب هرگونه فعالیت مطبوعاتى مستقل و جایگزینى نشریات و نویسندگان دربارى را به ارمغان آورد. از 28 مرداد سال 1332 بسیارى از نشریات تعطیل شد و صدور امتیاز مجله و روزنامه قطع گردید و به غیر از موارد محدود که حاکمان صلاح مىدانستند، کسى حق انتشار نشریه نداشت. لذا حاکمیت براى پرکردن جاى نشریات مستقل و منتقد از مجلاتى دربارى و وابسته به خود استفاده نمود و آنها را وارد صحنه کرد تا بر اساس سیاست حاکمیت عمل نمایند.
فصلنامه رسانه در این زمینه مىآورد:
«28 مرداد 1332 را دست اندرکاران و سازندگان و مجریانش از امپریالیسم جهانى به سرکردگى آمریکا گرفته تا محمدرضا شاه مخلوع و همقطاران آن زمانش و همه دیگر مزدوران و جیرهخواران استعمار و ارتجاع بینالمللى و نیز همه این مزدوران و نیز همه قلم به دستان مأمور و خادم اینان «نقطه عطفى در تاریخ شاهنشاهى ایران یا چیزى نزدیک به این مفهوم جلوه دادهاند. چاپلوسان دربار و قلم به مزدهاى رژیم شاهنشاهى، از این هم پا فراتر نهاده، آن را «معجزه قرن» توصیف کردهاند و طى 25 سال پس از کودتاى امپریالیستى دربارى، خروارها کتاب و رساله و نشریه و روزنامه و مجله و هزاران هزار ساعت خطابه و مدیحه خوانى در تمجید از این کودتا صرف نمودند».[42]
در کتاب نشریات عصر پهلوى در این باره مىخوانیم:
«پس از کودتاى 28 مرداد سال 1332 صحنه مطبوعات، شاهد یکهتازى و اقتدار نشریاتى بود که به نفع رژیم سلطنتى مىنوشتند و براى تحکیم و ترویج بنیانهاى حکومت مىکوشیدند.»[43]
کتاب ایران بین دو انقلاب، درباره وضع مطبوعات این مقطع از تاریخ ایران مىآورد:
«به جز ستایش بىپایان پادشاهى و پیروى کورکورانه از غرب چیز دیگرى در رسانههاى در دست حکومت پیدا نمىشد.»[44]
با این توصیف مشخص مىشود که مطبوعات ایران پس از کودتاى 28 مرداد 1332 با کمک و هدایت حاکمان وارد صحنه مىشدند و در چهارچوب سیاستهاى تدوین شده رژیم فعالیت مىکردند و جز خدمت به شالوده نظام ظالمانه و تأمین رفاه و زندگى اشرافى براى مسئولین مطبوعات، سردبیران و... رسالت دیگرى براى خود قائل نبودند.
1ـ صدور مجوز و دورههاى انتشار مجله امید ایران
همان گونه که ذکر شد، مطبوعات پس از کودتاى 28 مرداد سال 1332 با کمک و یارى حاکمیت وارد صحنه گردید و مجرى برنامههاى آنها در زمینه فرهنگى و مطبوعاتى کشور بودند. مجله امید ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود؛ با کمک سردمداران رژیم و عوامل آنها پا به عرصه نشر نهاد و درست زمانى که چند ماهى از واقعه کودتاى 28 مرداد 1332 نگذشته بود، به دکه روزنامه فروشىها راه یافت. مجله امید ایران هنگامى منتشر گردید که حکومت پهلوى خود را پیروز میدان مىدید و مخالفى را مقابل خود احساس نمىکرد. این مجله با رایزنى عوامل دربارى رژیم پهلوى یعنى علىاصغر امیرانى پا به عرصه مطبوعات نهاد. در همین زمینه علىاکبر صفىپور مىگوید:
«آقاى امیرانى مدیر مجله خواندنیها در سال 1333 بعد از واقعه تاریخى 28 مرداد با وزیر کشور وقت مرحوم سرتیپ جهانبانى دوستى داشتند و براى من امتیاز مجله امید ایران را گرفتند و یک سال امید ایران در تشکیلات خواندنیها به خرج امیرانى انتشار یافت و بعد مستقل شد که هنوز ادامه خدمتش به شاهنشاه آریامهر ادامه دارد».
و در جاى دیگرى در همین زمینه مىآورد:
«در سال 1333 شانزدهم خرداد صاحب امتیاز و مدیر مسئول مجله امید ایران شدم.»
پس با پیگیرىهاى علىاصغر امیرانى و رایزنى با سرتیپ جهانبانى ـ وزیر وقت کشور ـ نامبرده با اعطاى امتیاز موافقت و وزارت کشور، صدور مجوز انتشار مجله امید ایران را به شرح ذیل به استاندارى تهران اعلام مىنماید:
«چون وزارت فرهنگ طى شماره 961 / 6022 ـ 12 / 2 / 33، انتشار یک سال تمام و مرتب روزنامه امید ایران را گواهى نموده است، لذا بر طبق مقررات ماده 10 لایحه قانونى مطبوعات روزنامه مزبور مجاز براى انتشار مىباشد.»[45] وزیر کشور
پس از موافقت وزارت فرهنگ و هنر و وزارت کشور موضوع صدور مجوز از طرف شهربانى به ریاست ستاد فرماندارى نظامى تهران به شرح ذیل اعلام مىگردد:
«طبق نامه شماره 132 / 1787 ـ 28 / 2 / 33 وزارت کشور روزنامه امید ایران مجاز به انتشار مىباشد.»[46]
بدین وسیله مجله امید ایران از خردادماه سال 1333 به دکه مطبوعات کشور راه یافت. همچنین با استفاده از امتیاز مجله امید ایران، ماهنامهاى به نام شب و روز در سال 41 از طرف مسئولین مجله منتشر شده که ساواک با انتشار آن مخالفت نموده است. لازم بذکر است مجله امید ایران در سالهاى 39 و 40 دو شماره سالنامه نیز منتشر کرد.[47] اسناد ساواک در همین رابطه مىآورد:
«شهربانى کل کشور، مجله امید ایران اقدام به انتشار نشریه هفتگى به نام روز و شب نموده است چون مجلات هفتگى بر طبق تبصره پنج ماده پنج لایحه قانونى مطبوعات فقط مجاز به انتشار مجلات ماهانه و سالانه به همان نام مىباشند و انتشار مجله روز و شب برخلاف مقررات تبصره مزبور مىباشد مقرر فرمائید از ادامه انتشار آن جلوگیرى نمایند و به آقاى علىاکبر صفىپور صاحب امتیاز مجله امید ایران لزوم رعایت کامل مقررات لایحه قانونى مطبوعات را گوشزد نموده، ابلاغ نمایند که حق انتشار مجله روز و شب را ندارد و از نتیجه اقدام، این وزارت را نیز مستحضر سازند ــ وزیر کشور.»[48]
مجله امید ایران پس از دریافت مجوز انتشار بیش از دو دهه در راستاى سیاستهاى تدوین شده از طرف رژیم حاکم به فعالیت پرداخت و علیرغم حمایتهاى بىدریغ دستگاههاى امنیتى از جمله فرماندارى نظامى و ساواک» و افرادى همچون رزمآرا و تیمور بختیار از این نشریه، نه اینکه در بین مردم پایگاهى نداشت حتى بدلیل محتوى مطالب مفسدهانگیز و خلاف دین استقبالى از آن نگردید و هنگامیکه رژیم دریافت چنین نشریات دربارى نمىتواند مشروعیتى برایش در بین مردم مسلمان ایران ایجاد نماید در سال 53 با صدور دستورالعملى با اشاره به این مسئله که بعضى از نشریات تیراژ آنها پائین است تعدادى از آنها از جمله امید ایران را تعطیل نمود این روند تا شروع حرکت انقلابى مردم مسلمان ایران در سال 56 ادامه داشت و با نخستوزیرى شریفامامى و بازشدن فضاى سیاسى کشور در نیمه دوم سال 57 به تعدادى از مجلات و روزنامههاى دربارى از جمله امید ایران مجوز انتشار داده شد. اسناد ساواک در رابطه با درخواست علىاکبر صفىپور از وزارت اطلاعات مىآورد:
«آقاى علىاکبر صفىپور تقاضاى صدور امتیاز مجلهاى به نام «امید ایران» براى تهران با ترتیب انتشار هفتگى و روش سیاسى و انتقادى کرده است. خواهشمند است دستور فرمایند درباره صلاحیت نامبرده بررسى لازم معمول و نظریه اعلام دارند تا اقدام شود.»[49]
ساواک در جواب ضمن موافقت طى مکاتبهاى مراتب را به وزارت اطلاعات اعلام مىنماید. در این سند مىخوانیم:
«بازگشت به شماره 1808 / 22 / م / 5517 / 45 ـ 23 / 6 / 57 صدور امتیاز مجله مزبور به نام آقاى علىاکبر صفىپور از نظر این سازمان بلامانع مىباشد.»[50]
2ـ علل توقیفهاى مجله امید ایران
یکى از محورهاى مورد توجه در اسناد مجله امید ایران، توقیفهاى مکرر این مجله توسط فرماندارى نظامى تهران و ساواک مىباشد که در ابتداى امر چنین تلقى مىشود، شاید به خاطر مشى مخالف او با دستگاه باعث این توقیفها بوده است ولى با کمى تأمل مسائل دیگرى مطرح مىشود که نظر اول را باطل مىنماید.[51]
یکى از مهمترین موارد قابل توجه در این مسئله، همکارى علىاکبر صفى پور با دستگاههاى امنیتى رژیم پهلوى در طول زمان انتشار مجله، بعد از تشکیل فرماندارى نظامى تهران و ساواک مىباشد. در اسناد ذکر شده که علىاکبر صفىپور در زمان سپهبد رزمآراء با وى همکارى نزدیک داشته و محرم اسرار او بوده است.[52]
دیگر اینکه از روشهاى فرماندارى نظامى تهران و ساواک چنین بود که با هدایت منابع و همکاران مقالاتى که جنبه مخالفت با رژیم داشته در مجلات آنها چاپ تا سردبیر و مدیر مسئول نشریه در بین سایر نویسندگان و مطبوعاتیان به عنوان فردى مخالف شناخته شده و از قبل این کار به اخبار و اطلاعاتى که مورد نظر دستگاه بود، دست یافته و به فرماندارى نظامى و ساواک گزارش کنند. در اسناد مجله امید ایران همین مسئله مورد تأیید قرار گرفته و به نقل از دکتر مبین نماینده مجلس شوراى ملى مىآورد:
«من تعجب مىکنم که چرا تیمسار سپهبد نصیرى از این مرد (منظور صفىپور است) بدسابقه حمایت مىکند و لابد در زمان مصدق که علیه دربار مرتب مقاله مىنوشت مأمور دستگاههاى دولتى بوده والا غیرممکن است کسى را با این سوابق اگر مأمور نبوده باشد امتیاز روزنامه بدهد و یا نماینده مجلس بشود و مسلما مأمور سازمان است».[53]
از روشهاى دیگر دستگاههاى امنیتى رژیم، گردآورى تعدادى از نویسندگان ـ به اصطلاح ـ مخالف در یک نشریه که مسئولین آن رابطه تنگاتنگى با آنها داشتند، مىباشد، که ضمن کنترل نویسندگان از طریق مدیر نشریه مقالاتشان مورد بازنگرى قرار گرفته و با لحاظ کردن مسائل مورد نظر رژیم، به دست چاپ سپرده تا از این رهگذر دستگاههاى امنیتى به اهداف کنترلى خود برسد. گاهى اوقات برخورد با مدیران نشریات صورى و به قصد ایجاد سر و صدا و جریان سازى و براى سرگرم کردن مطبوعاتیان به مسائل ساده و پیش پا افتاده بود. از طرفى در زمان اقتدار ستم شاهى، مدیران نشریات با ارائه چهرهاى انقلابى و مبارز از خود در بین مطبوعاتیان و مردم و چاپ مقالاتى که جنبه، مخالف خوانى داشت و تنها به معلول پرداخته مىشد و در چارچوب دعواهاى رجالى و اختلافات آنان بود، قصد گرم کردن بازار و بالا بردن تیراژ نشریه و در نتیجه کسب پول بیشتر با گرفتن حقالسکوت از سردمداران رژیم را داشتند وگرنه مخالفت و مبارزه به معناى واقعى با رژیم مطرح نبود. لذا دستگاههاى امنیتى که متوجه این مسأله بودند، تا جایى که به جوّ امنیتى کشور خدشهاى وارد نمىشد تحمل مىکردند و حتى توصیه به نوشتن بعضى مقالات مىنمودند. در غیر این صورت با توقیف موقت نشریه با آن برخورد مىنمودند.
در اسناد مجله امید ایران این مطلب را مىتوان به شرح ذیل مطالعه نمود:
«سرور عزیزم تیمسار سرتیپ بختیار : اطاعت از امر جنابعالى طرفدارى از شما و آقاى علم را در مجله به وجود آورده است سبب شد که رادیو تهران مطالب مجله را خوانده و هیأت تحریریه امید ایران اخراج شدند. در نتیجه آنهایى که عقاید مخالف داشتند آگهى پیوست را در کیهان و اطلاعات منتشر کردند و به این موضوع اکتفا نکرده عدهاى از هم عقیدههایشان بالاى سر روزنامه فروشها ایستادند. به محض اینکه کسى یک مجله بر مىدارد همه با هم تلقین مىکردند نخرید مدیرش خیانت کرده نوکر علم و بختیار شده است. در نتیجه در همین شماره دو هزار نسخه مجله کمتر به فروش رسیده که در انبار موجود است با این حال من تابع و مطیع و طرفدار شما هستم و
هر چه رود بر سرم چون تو پسندى رواست
بنده چه دعوى کنم حکم خداوند راست».[54]
البته علىاکبر صفىپور که همواره مجرى دستور بود، هنگامى که حساسیت مقامات امنیتى را احساس مىکرد همیشه بر اساس میل آنان عمل مىنمود تا حساسیتهاى موجود را در حدّ اعلى رعایت کرده باشد و فرماندارى نظامى نیز از این روش او رضایت کامل داشت. سند ذیل گویاى این موضوع مىباشد:
ریاست رکن دوم فرماندارى نظامى:
«بازگشت به شماره 23318ـ 7 / 10 / 34 مجله امید ایران پس از تصفیه کارمندان خود که با نظر فرماندارى نظامى انجام شده و امثال کارو و کلانترى و امواج و رؤیا و غیره از مجله مزبور اخراج شدهاند. مجله نامبرده طبق نظر و موافقت فرماندارى نظامى منتشر مىشود».[55]
مطلب آخر اینکه، بعضى از توقیفها نه به خاطر چاپ مقاله بر علیه رژیم و یا مسئولین آن، بلکه مقالاتى بود که با صراحت مبانى دینى و اعتقادى مردم را به سخره مىگرفت هر چند بنیان حکومت پهلوى بر دین ستیزى و حذف اسلام از متن زندگى مردم بود ولى از آنجایى که ساواک در برابر اعتراض عمومى قرار مىگرفت و احتمال ایجاد بحران را مىداد، از چاپ این گونه مقالات نیز جلوگیرى مىکرد.
در اسناد مجله امید ایران در تأیید مطلب فوق مىخوانیم:
«مجله امید ایران در آخرین شماره خود (418) طى درج عکسهایى از بریژیت باردو و مقابله به طور بسیار زننده در کنار دریا و فیلومن ترسوس در پلاژ چنین مىنویسد (راه تازه براى جلب توجه مردان) و یا (سرگرمى تازه) کلیه شئون اخلاقى را زیر پا گذارده و اظهار مىدارد (بله همانطور که حدس زدهاید این خوشگل خانم بریژیت باردوى زیبا نیست که حمام مىگیرد. با توجه به عکسهاى خلاف عفت عمومى آن را به عرض رسانده در صورت موافقت تذکرات لازم داده شود. مجله امید ایران به صاحب امتیازى آقاى علىاکبر صفىپور به علت چاپ صور قبیحه و درج مطالب خلاف عفت عمومى از طرف دادستانى تهران توقیف و در تاریخ 12 / 5 / 41 از انتشار آن جلوگیرى به عمل آمد».[56]
3ـ تحکیم مبانى رژیم شاهنشاهى
مطبوعات دربارى دوران محمدرضا، تلاش زیادى نمودند تا حاکمیت خاندان پهلوى را بر ایران تقدیر الهى جلوه دهند و این خاندان را خادم اهل بیت که سلطنتشان نیز مورد تأیید آن بزرگواران است به مردم معرفى کنند، اینها تنها قسمتى از تبلیغات مطبوعات در تثبیت حکومت پهلوى بود. علاوه بر این، نشریات و مجلات با تعریف و تفسیرهاى اغراقآمیز، دروغ و فریبنده، از برنامهها و سیاستهاى جارى حکومت، طورى در افکار عمومى و جهانى تبلیغ نمودند که ایران از قدرتهاى برتر جهان مىباشد و شاه را عامل این پیشرفتها معرفى کردند. تبلیغات داخلى به همراه رسانههاى صهیونیسم جهانى، در سطح بینالمللى، از کشور ایران مملکتى آباد و پیشرفته اراده دادند. یکى از این برنامهها تبلیغ از برنامههاى به اصطلاح اصلاحات ارضى بود که نشریات صفحات زیادى از مطالب خود را به این مسئله اختصاص دادند در حالى که واقعیت اصلاحات ارضى، نابودى اقتصاد کشاورزى داخلى ایران و وابسته نمودن کشور به بیگانگان جهت تأمین مواد غذایى اساسى از جمله گندم، برنج و گوشت و... از خارج بود. با اینکه طرح اصلاحات ارضى توسط آمریکایىها به محمدرضا و هیأت حاکمه دیکته شده بود ولى شاه را مبتکر این برنامه معرفى کردند و از او به عنوان تجدید کننده عظمت ایران باستان و... یاد نمودند و نویسندگان و روزنامهنگاران، خروارها کتاب و مجله درباره فواید اصلاحات ارضى به ذهن مردم تزریق نمودند. حضرت امام (ره) در این باره مىفرمایند:
«اصلاحات ارضى براى ما کردند! چه کردند؟ آن اصلاحات ارضى که خدا ان شاءاللّه لعنتشان کند؛ اینها اینکار را کردند که زراعت را از دست مردم به کلى گرفت و الآن جورى شده است که تمام این چیزهایى که روى هم بگذارند، اگر این مجله راست گفته باشد، سى و سه روز، والا ممکن است کمتر هم باشد؛ اگر یک روز نیاید این کشتیها و آنهایى که یک بازار درست کردهاند براى این چیزهایى که مىخواهند آذوقهها را بفرستند اینجا، بازار درست کردهاند. اصلاحات ارضى یعنى بازار درست کردن براى ممالک خارجى. اینها گندمهایشان را به دریا مىریختند، زیاد بود ]به] دریا مىریختند. اصلاحات ارضى است! خوب حالا گندم را به ایران مىفرستند و وقتى ایران فرستادند پول مىگیرند؟ چرا به دریا بریزند؟ زراعت ایران را فلج کردند. حالا هم همه چیز از آنجا مىآید، همه چیز از خارج مىآید. شما ببینید مجلات را. اینها گاهى وقتها خودشان خیلى با مبالغه، خیلى با مباهات [مىگویند ]که ما چقدر گندم وارد کردیم، چقدر جو وارد کردیم، چقدر مثلاً چه وارد کردیم. خوب بیچاره اینکه باید خجالت بکشید. شمایى که باید گندم صادر کنید، شمایى که یک آذربایجانتان بس بود برایتان و باقىاش را باید صادر کنید. حالا نشستید، مباهات مىکنید که ماییم که باید وارد کنیم ! باید خجالت بکشید از این «اصلاحات ارضىتان»! و هکذا و هکذا هم اصلاحاتشان».[57]
امام خمینى (ره) در جایى دیگر، درباره انقلاب ـ به اصطلاح ـ سفید و اثرات آن مىفرمایند:
«شاه بیش از ده سال است که فریاد از پیشرفت کشور مىزند، در حالى که اکثریت ملت را در فقر و فاقه غوطه ور ساخته. ظاهر تهران را آراسته و از دسترنج ملت براى عمال خود عمارت چند طبقه بنا مىکند ولى در دهات و قصبات ـ که قسمت عمده جمعیت ایران را تشکیل مىدهند از مواهب اولیه زندگى خبرى نیست و اکنون وعده 25 ساله به مردم مىدهد. ولى مردم آگاه ایران توجه دارند که این وعدههاى او پوچ و عارى از حقیقت است.»[58]
مجله امید ایران یکى از آن نشریاتى بود که در این زمینه گوى سبقت را از بسیارى از نشریات ربود. اسناد مجله امید ایران به نقل از على اکبر صفى پور درباره اصلاحات ارضى و انقلاب سفید مىآورد:
«من همیشه آرزو مىکردم که روزى ببینم دهقانان و کشاورزان ایران استقلال فکر و اراده پیدا کنند و خوشبختانه اراده خللناپذیر شاهنشاه موجب شد که ریشه فئودالیته در کشور ما از جا کنده شد و امروز خورشید امید کشاورزان بر روى بام زندگى زنان و مردان و فرزندان آنان پرتوافشانى مىکند».[59]
فعالیت مجله امید ایران در این زمینه از نگاه مردم نکته بین و آگاه، دور نبود. به نحوى که یکى از خوانندگان مجله امید ایران طى مکاتبهاى اعتراض خود را نسبت به چاپ مقالات حکومت پسند به مسئولین مجله اعلام نمود.
در اسناد ساواک مىخوانیم:
«اول باید درباره مجله جناب عالى اظهار نظر کنم مجله شما در عمر کوتاه خود یعنى بعد از انتشار پس از کودتاى 28 مرداد تا حدودى مطالب خوب و جنبه ملى داشت ولى کم کم کالاى متقلب که اول براى جلب مشترى خوب و بعدا که جاى پایى برایش پیدا شد، ماهیت اصلى خود را از دست مىدهد ماهیت حقیقى و اولى خود را از دست داد و تبدیل به مجلاتى به پایه تهرانمصور و اطلاعات هفتگى شد و حتى پا را در چاپ این گونه مطالب از آنها نیز فراتر نهاد».[60]
مجله رسانه درباره تأثیر انقلاب سفید بر نشریات و مطبوعات مىآورد:
«یکى از ضایعات به اصطلاح «انقلاب» ششم بهمن 1341 که رژیم و ساواک دنبال آن بودند در زمینه مطبوعات رخ داده و دستگاه از مطبوعات و مطبوعاتیان انتظار دفاع مطلق از اصلاحات آمریکایى را داشتند تا در برابر هرگونه دستاندازى آمریکا به مواضع سیاسى و اقتصادى و نظامى ایران کور و قلم شکسته باشند».[61]
در برابر این کودتا، نه تنها از روزنامهها و نشریات موجود از جمله مجله امید ایران بلکه از هیچ یک از دو سازمان عمده مطبوعاتى وقت ـ انجمن مطبوعات و سندیکاى نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات ـ نیز واکنش قابل ملاحظهاى مشاهده نگردید.
از دیگر اقدامات مطبوعات در دوران ستم شاهى، تلاش در جهت ارایه چهرهاى مسلمان و مقید به مبانى اسلامى از مسئولین بود. در حالى که نشریات سراپا ابتذال بود و عناصر وابسته به بیگانگان از جمله اسرائیل و آمریکا در تمام سیستم ادارى نفوذ کرده بودند و بهائیان امور اساسى کشور را به دست داشتند نشریات دنبال پاک کردن لکههاى اتهام از حاکمان بودند و آنان را افرادى آزاد و مستقل و دلسوز اسلام و ایران به مردم معرفى مىکردند. در یکى از اسناد مجله امید ایران در این باره مىخوانیم:
«روزنامههاى عصر، چهارشنبه گذشته نوشتند که فردا شب جشن ولادت رسول اکرم (ص) در حظیرهالقدس بر پا مىشود و فرماندارى نظامى تهران از عموم مردم تهران دعوت کرده بود که براى شرکت در جشن مزبور حضور یابند.
این نوع دعوت عمومى بدون کارت براى اولین مرتبه از طرف سرتیپ بختیار عملى شد و مؤمنین که از این اقدام مذهب پرستانه خوشحال شده بودند روى به جانب محفل سابق بهائیان آوردند. باغ سى هزار مترى حظیرهالقدس با انواع چراغهاى پرنور تزئین شده بود و افسران فرماندارى نظامى از مدعوین در شب مزبور پذیرایى مىکردند».[62]
مجله امید ایران در مطلب فوق، همزمان، چندین هدف را پیگیرى کرده است: یکى اینکه مسئولین مملکتى را افرادى مسلمان و معتقد معرفى نماید زیرا براى ولادت حضرت رسول (ص) جشن برگزار مىکنند و دیگر اینکه این جشن در محفل سابق بهائیان در تهران که توسط دستگاههاى امنیتى پس از تخلیه از بهائیان برگزار شده است، زیرا دستگاههاى امنیتى حساسیت مردم مسلمان ایران را نسبت به این فرقه بیگانه ساخته مىدانستند، این ظاهر مطلب بالا مىباشد که تماما استفاده تبلیغاتى به نفع رژیم بود اما اصل موضوع چنین طرحریزى شده بود، چون فعالیت بهائیان در مراکز رسمى با اعتراض مردم مسلمان باعث ایجاد بحران براى حاکمیت مىشد دولت براى اینکه به بهائیان خدمت نماید، مجامع و محافل رسمى آنها را جمعآورى کرد تا آنها در محافل خصوصى که کسى به آنها تعرضى نداشته باشد بدون دغدغه به فعالیتشان ادامه بدهند.
علىاکبر صفىپور در جناح بندىهاى داخل مطبوعات، از نشریاتى بود که به عنوان طرفدار حاکمیت مطرح بود و هنگامى که تعدادى از روزنامهنگاران اتحادیه تشکیل دادند تا اهداف مشترکى را در راستاى فعالیت صنفى دنبال نمایند و این مسئله هر چند به نوعى تضعیف حاکمیت را به دنبال داشت ولى در راستاى دعواهاى داخلى رجال بود، علىاکبر صفىپور به همراه عباس مسعودى آن را به انحلال کشاندند در اسناد ساواک در این باره مىخوانیم:
«جمعى از روزنامه نویسان بدین علت که انحلال اتحادیه روزنامهنگاران را در اثر فعالیتهاى آقاى مسعودى مىدانند با وى شروع به مبارزه کرده و در جلسهاى که با حضور آقایان خسرو شاهانى، داریوش همایون، ذبیحاللّه منصورى، دکتر عسگرى، احمد سروش و آموزگار در دفتر روزنامه خوشه تشکیل مىشود. تصمیم مىگیرند که علیه عباس مسعودى دست به فعالیت زده و در این مبارزه تعدادى از جراید را نیز با خود همگام سازند. جرایدى که با آنان همکارى خواهند کرد، عبارتند از: سپید و سیاه ـ پیغام امروز ـ اراده آذربایجان ـ فردوسى ـ تهران مصور ـ اتحاد ملى ـ روشنفکر، محرک این عده به منظور مبارزه علیه مسعودى، دکتر عسگرى مىباشد و اوست که براى تشدید این مبارزه قلمى سخت در تکاپو مىباشد. این گروه سعى دارند که مجله خواندنیها را نیز با خود همصدا سازند ولى تاکنون آقاى امیرانى از قبول این پیشنهاد استنکاف ورزیده است جرایدى که در راه این مبارزه از مسعودى دفاع کرده و مقالاتى بر له او خواهند نوشت، عبارتند از: آسیاى جوان ـ آژنگ ـ امید ایران و کوشش خواهند بود.»[63]
یکى دیگر از محورهاى عمده فعالیت مطبوعات، تعریف و تمجید از مسئولین رژیم، علىالخصوص شاه، خاندان سلطنتى و سطوح مختلف کارگزاران بود. در این نوع تعریف و تمجیدها که غالبا چاپلوسانه و اغراقآمیز و همراه با چاپ مقالات دنبالهدار و عکسهاى بزرگ و رنگى صورت مىگرفت، معاملهاى بود براى پر کردن جیب مدیران نشریات. مهدى بهشتىپور نیز از جمله ویژگىهاى مطبوعات را رواج بى حد و حصر چاپلوسى از رژیم و دستگاه سلطنت و دولتیان و مجلسیان طراز اول ذکر مىکند که همگى در اختیار دربار و دولتمردانى بودند که به نوبه خود وابسته با امپریالیسم بودند.[64]
مجله امید ایران نیز در این زمینه ید طولایى داشت و قسمتى از اسناد مجله را این موضوع به خود اختصاص داده است. در یکى از این اسناد در تعریف و تمجید از سرتیپ بختیار تحت عنوان مقالهاى با نام هر جا سرتیپ بختیار قدم مىگذارد خرابکاران فرار مىکنند، مىآورد:
«سرتیپ بختیار مردى است که از مولانا على (ع) درس شهامت و جوانمردى و پاکى و بشردوستى گرفته، قلبى رئوف و روحى بزرگ دارد. در برابر حوادث جسور و با شهامت است. به همان طورى که مثل کوه بزرگ و سنگین به نظر مىرسد در برابر حقیقت سر تعظیم فرود مىآورد. راز موفقیت این مرد از همین جا سرچشمه گرفته است که دایم به فکر خدمت است و خدمت به مردم را که هدف نهایى شاهنشاه تشخیص داده است، وظیفه وجدانى خود مىداند. در برابر راستى و صداقت تسلیم محض است و بر عکس خود را دشمن شماره یک خیانت و نادرستى مىشناسد... ـ به درستى و فداکارى، به انسانیت و مردم دوستى و به شاهپرستى سرتیپ تیمور بختیار درود مىفرستیم و از خداوند تبارک و تعالى خواستاریم که وجود مؤثر بختیار را براى شاهنشاه و کشور محفوظ نگهدارد.[65] هیأت تحریریه».
4ـ اشاعه فساد و بىبند و بارى
یکى از مهمترین زمینههاى فعالیت مطبوعات در دوران پهلوىها، دین زدایى و مبارزه با مبانى دینى و اسلام در جامعه بود. استعمارگران بالاخص انگلیس، آمریکا و اسرائیل در طى سالیان دراز غارتگرى کشورهاى محروم و مسلمان تنها مانع جدى پیش رویشان جهت استثمار کشورهاى مسلمان را اسلام، قرآن و باورهاى دینى مردم دیدند. لذا تلاش زیادى کردند تا بنیادهاى اعتقادى را از بین ببرند یا حداقل تضعیف نمایند و براى رسیدن به این مقصود از هیچ ابزارى جهت عملى شدن اهدافشان صرفنظر نکرده و رژیم وقت را تحت فشار قرار مىدادند تا با تصویب لوایح ضد اسلامى ابتدا جامعه ایرانى و اسلامى را از معتقدات اسلامى تهى، سپس ایران را از جمع کشورهاى مسلمان جهان دور نگه دارند و به تدریج به اهداف دراز مدتشان که همانا غارت منابع ملى بود، ادامه دهند. براى عملى نمودن این سیاستها استفاده از رادیو، تلویزیون، سینما، نشریات و مطبوعات و.... را در سرلوحه برنامههایشان قرار دادند و با به اجرا گذاشتن انقلاب ـ به اصطلاح ـ سفید و اصلاحات ارضى و با تصویب طرح انجمنهاى ایالتى و ولایتى، در این جهت حرکت کردند.
همان طور که گفته شد، سیاستهاى فرهنگى رژیم، مبارزه بنیادى با اسلام، قرآن و مبانى اعتقادى مردم بود و سعى مىکرد با اجراى سیاستهاى دیکته شده از طرف آمریکا و صهیونیسم جهانى، مردم مسلمان را بىریشه و اعتقاد بار آورد، جوانان و نسل فعال و پویاى جامعه، دانشگاهیان و دانشآموزان و... را به فساد کشاند، تمام مظاهر بىبند و بارى و فساد در جامعه ایرانى جارى و سارى گردد و با برنامههاى ضداخلاقى، جوانان زیادى را به کام نیستى و فنا کشاند. امام خمینى (ره) درباره وضع مطبوعات در دوران پهلوى مىفرمایند:
«یکى از چیزهایى که نیازمند به اصلاح هست همین روزنامه و مجلات و هفتگى نامههاست که امروز به این صورت اسف آور است و در حقیقت بعضى از آنها را باید کانون پخش فساد اخلاق و فحشا گفت؛ براى نشر بىعفتىها و افسارگسیختگى هیچ چیز امروز بیشتر از این اوراق ننگین کمک کارى نمىکند».[66]
سید حمید روحانى در کتاب نهضت امام خمینى (ره) از جمله اهداف به راه انداختن سازمان فراماسونى در ایران و کوششهاى شبانهروزى در راه گستردن آن سازمان را، از میان بردن اسلام یا پدید آوردن کجروى در اصول اسلامى از راه تک بعدى نشان دادن اسلام مىداند.[67] لذا علىاکبر صفى پور که خود از اعضاى تشکیلات فراماسونرى بود، به دستور آنها اشاعه بىبند و بارى و فساد در جامعه را الفباى طرد اسلام از ایران تشخیص داد و در این جهت فعالیت نمود.
مجله امید ایران جهت اشاعه فساد و بى بند و بارى و به ابتذال کشاندن جامعه و جوانان، گوى سبقت را نه تنها از سایر مجلات و روزنامهها بلکه از رژیم وقت ربوده بود به نحوى که بارها جهت چاپ و انتشار چنین مقالاتى ساواک به او تذکر داد. در اسناد مجله امید ایران در این زمینه مطالب زیادى وجود دارد که در این قسمت به چند سند آن اشاره خواهد شد. در یکى از اسناد مىخوانیم:
«کمیسیون مطبوعات کشور روز پنجشنبه 25 اسفند ماه 39، در کاخ نخستوزیرى تشکیل و کلیه روزنامهها و مجلات موجود ملاحظه گردید، مجله روشنفکر شماره 392 و مجله امید ایران شماره 349 در صفحه 28 عکسى نیمه عریان از (روزالین لندیسى) رقاصه انگلیسى به چاپ رسانیده و نیز در همین شماره در صفحه 32 عکس زنندهاى از جین مانسفیلد چاپ و عنوان (موشک تمام سکس) دنیاى سینما را به او داده است. به نظر کمیسیون عکسهاى مزبور برخلاف اخلاق و عفت عمومى و موجب انحراف طبقه جوان است. عین مجلات به ضمیمه این صورتجلسه است.»[68] جلال آلاحمد در انتقاد از عملکرد ضداخلاقى چنین نشریاتى مىنویسد:
«از سال 1332 به بعد مائیم و این «رنگین نامهها» تحریک کننده حیوانىترین غرایز و خالى از حق و شعور و شوق.... و هیچ کدام نه از سردرد و همه به یک شکل و شمایل و بدتر از همه اینکه تماما به یک زبان.»[69]
در سند دیگرى مىخوانیم:
«در تاریخ 12 / 9 / 39 کمیسیون بررسى مندرجات جراید و مطبوعات کشور در نخستوزیرى تشکیل و مندرجات مجلات و جراید مورد مطالعه قرار گرفت. مجله امید ایران در شماره 334 مورخ 11 / 9 / 39 دنباله داستان روى جاده هوس) را به همان صورت و سبک گذشته انتشار داده با اینکه نویسنده اهتمام دارد با آوردن جملات کوتاه و نارسا و تکیه به تنبیهات اخلاقى ساخته خود را به صورت یک اثر اخلاقى جلوه دهد ولى همانطور که در جلسه قبل نیز استدلال گردید، ادامه انتشار داستان مذکور با وجود عبارات مستهجن و شرمآور و تشریح صحنههاى خلاف اخلاق آن از هر جهت خلاف مصلحت و به فرض وجود نتیجه اخلاقى چنین نتیجهاى تحتالشعاع مفاسد مذکور قرار خواهد گرفت و به طورى که بارها اظهار نظر شده نتیجه چاپ و درج این قبیل داستانهایى بىهیچ تردید به گمراهى و تشجیع نسل جوان به فساد اخلاق و اعمال منافى عفت منتهى خواهد گشت...»[70]
البته در مواردى ساواک، دستور توقیف و تذکر را به مدیر نشریه مىداد و این به خاطر دلسوزى براى عدم انحراف جوانان و اثرات سوء مقالات در جامعه نبود، بلکه با دید امنیتى و براى جلوگیرى از اعتراضهاى عمومى مردم مسلمان و ایجاد بحران در جامعه صورت مىگرفت. مجله امید ایران نه اینکه به تذکرات مسئولین دولتى توجهى نداشت بلکه با تکرار مطالبى که سابقا چاپ کرده بود، اصرار مىورزید. یکى از اسناد ساواک حکایت از اصرار مجله امید ایران براى چاپ داستانهاى ضداخلاقى است، در این سند مىآورد:
«مجله امید ایران شماره 388 مورد مطالعه قرار گرفت در صفحه 33 مجله مزبور داستانى تحت عنوان افسانه هوس مطالبى درج شده است که بر خلاف عفت عمومى و اخلاق حسنه مىباشد. چون چندین بار به مدیر مجله تذکر داده شده است که از درج مقالات مخالف اخلاق خوددارى نماید، توجهى ننموده است».[71]
لازم به ذکر است، علىاکبر صفىپور به تنهایى جرأت مقابله و مقاومت در برابر دستورات صادر شده از سوى دستگاههاى دولتى را نداشته بلکه به صورت پنهان، جهت چاپ و حتى در صورت مخالفت کمیسیون مربوطه با داستان یا مقاله خاص، توسط ساواک حمایت مىگردید، در همین رابطه در حاشیه یکى از اسناد، وقتى که کمیسیون با چاپ داستانى مخالفت مىنماید، مسئولین ساواک مىنویسند:
«از ادامه چاپ داستان روى جاده هوس خوددارى نمىتوان نمود زیرا تعدادى خواننده دارد منتها به آقاى صفىپور تذکر داده شد که از درج مقالات منافى عفت خوددارى نماید».[72]
حضرت امام (ره) در جاى دیگر در اعتراض به وضعیت چنین نشریاتى مىفرماید:
«مجلهها با مقالهها و عکسهاى افتضاح بار و اسفانگیز و روزنامهها با مسابقات در مقالات ضد فرهنگى خویش و ضد اسلامى با افتخار، مردم به ویژه جوانان مؤثر را به سوى غرب یا شرق هدایت مىکردند».[73]
پروفسور حمید مولانا نیز از جمله ویژگى مطبوعات ایران پس از کودتاى 28 مرداد سال 1332 را قطع ارتباط اهل مطبوعات با جامعه و مبارزه شان بر ضد مذهب مىداند و در اینباره مىآورد:
«از کودتاى 28 مرداد سال 1332 تا آغاز انقلاب اسلامى ویژگى مطبوعات در بردارنده مطبوعاتى است که به کلى رابطه خود را با جامعه اسلامى قطع کرده و با شورش و مبارزه علیه سنت و مقدسات ملى و مذهبى در خدمت تبلیغ و پروپاگانداى پهلوى قرار مىگیرد».[74]
در اسناد ساواک درباره محتواى فسادانگیز مجله امید ایران مىخوانیم:
«در شماره 379 مجله امید ایران مقاله و عکسهایى از قبیل کاریکاتور صفحه 20 خبر و عکس صفحه 24 تحت عنوان (خانم لختش قشنگه) شعر... در صفحه مزبور ـ داستان عشق خانگى صفحه 27 ـ داستان زنجیر طلا صفحه 44 ـ داستان جاده هوس صفحه 52 که همگى منافى عفت و اخلاق حسنه مىباشد ملاحظه و مقرر شد مراتب براى اقدام قانونى به دادسراى تهران اعلام گردد».[75]
در سندى دیگر مىآورد:
«چون مجله امید ایران مورخه 11 / 3 / 41 در صفحه 54 خود تحت عنوان (شکوفههاى تلخ) مطالبى برخلاف اخلاق و عفت عمومى که مسلما در نسل جوان کشور اثرات نامطلوبى به بار خواهد آورد درج نموده متمنى است مقرر فرمایند در این مورد اقدامات لازم را معمول و نتیجه را اعلام دارند.»[76]
لازم به ذکر است، مطالبى که در بالا ذکر شد، تنها اسناد ساواک در ارتباط با مجله امید ایران در زمینه مطالب مقالات انحرافى و ضد اخلاقى مىباشد و این جداى از مطالبى بوده که در هر شماره نشریه طى سالهاى 1333 تا 1354 منتشر شده است.
5ـ فعالیت مطبوعاتى جهت کسب پول و ثروت
در دوران حکومت ننگین خاندان پهلوى بر ایران، از شاه گرفته تا بسیارى از مدیران دون پایه، همگى در غارت و چپاول سرمایه این مملکت دست داشتند. لذا محور ثقل دعواهاى مطبوعاتى و جناحى و باندبازى، جهت کسب ثروت و مقام بود. مطبوعات دوران ستم شاهى در این زمینه دست در دست حاکمان و شریک آنها در زد و بندهاى مختلف به ثروتهاى هنگفت و مقامهاى حساس و مهم رسیدند. علىاکبر صفىپور و مجله امید ایران در این زمینه نیز شهره عام و خاص بود و پرونده ساواک مجله امید ایران در این باره نیز اسناد مهمى را که حکایت از چپاول ثروت مردم محروم و بینواى این مرز و بوم مىباشد، در خود جاى داده است. مطبوعات در هر جامعه باید آیینه تمام نماى مردم و حکومت باشد و در جهت اصلاح و آبادانى کشور فعالیت نماید، مسئولین مطبوعات به دلیل زراندوزى و منفعتطلبى، جهت غارت بیتالمال تلاش مىکردند و در این مسیر زیاده خواهىهاى آنها حدّى نداشت. در این قسمت از بحث، به تعدادى از اسناد مجله که گویاى دزدى و زد و بندهاى سردمداران رژیم با مسئولین مجله امید ایران مىباشد، مىپردازیم.
در یکى از اسناد ساواک در این زمینه آمده است:
«آقاى مخبر بازپرس دادگسترى دیوان کیفر که مشغول رسیدگى به پروندههاى سوءاستفادههاى شهردارى است در منزل آقاى دکتر باصرى اظهار داشت من دلایل بسیارى در دست دارم که ثابت مىکند کسانى که در مجلس و مطبوعات از نفیسى و موسوى طرفدارى مىکنند هنوز هم از موسوى مستمرى ماهانه را دریافت مىنمایند و از آن جمله از میان نمایندگان آقایان صفىپور و مهندس والا و از مطبوعات آقاى امیرانى مدیر خواندنیها نام برد».[77]
مهدى بهشتىپور که خود از روزنامهنگاران آن دوران بوده درباره این نحوه عمل مطبوعات و رشوه ستانى آنها مىنویسد:
«رواج رشوهستانى و کلاشى و باجگیرى خواه از طریق نشر مطالب افشاگرانه یا افتراآمیز علیه ثروتمندان و سرمایهداران و فئودالها و کارخانهداران و رجال، یا انتشار مقالههاى چاپلوسانه به سود محمدرضا شاه و درباریان و عوامل استعمار و دولتمردان بلندپایه از جمله ویژگىهاى مطبوعات عصر پهلوى بود».[78]
در تأیید مطلب فوق در اسناد مجله امید ایران مىخوانیم:
«در جلسه علنى روز سهشنبه 25 / 11 / 45 مجلس شوراى ملى، علىاکبر صفىپور ضمن نطقى که در تجلیل از شاهنشاه آریامهر ایراد نموده به خبرنگاران جراید مراجعه نموده و تقاضا نمود که با دریافت پول آگهى متن اظهارات ایشان را در شماره فرداى روزنامه اطلاعات و کیهان چاپ شود».[79]
در سندى دیگر مىآورد:
«در حدود چند ماه قبل آقاى محسن مؤقر در مجلس شوراى ملى ضمن صحبتى راجع به مخارج مونتاژ شرکت سهامى جیپ (متعلق به آقاى جعفر اخوان) صحبت مىکند روز بعد آقایان مهندس والا و صفىپور نمایندگان مجلس به اتفاق جعفر اخوان به منزل مؤقر مىروند. دو نفر نامبرده با تعریف و تمجید از محسن مؤقر و میزان نفوذ او در مجلس و مطبوعات جعفر اخوان را متوحش و تحت تأثیر قرار مىدهند بعد از مذاکرات زیادى در این زمینه مهندس والا و صفىپور، محسن مؤقر را به اتاق دیگرى مىبرند و به او مىگویند صحبت شما در مجلس اخوان را خیلى نگران کرده و حاضر شده مبلغ پنج میلیون ریال حق سکوت بدهد که بین ما سه نفر تقسیم شود. آقایان مهندس والا و صفىپور مىگویند ما دل اخوان را کاملاً خالى کردهایم و او خیلى مىترسد زیرا میلیونها از راه مونتاژ استفاده مىکنند».[80]
فصلنامه رسانه درباره انگیزه افشاگرىها و انتقادها در مطبوعات از افراد و مسئولین در رژیم گذشته مىآورد:
«در دوران پهلوى افشاگرىها و انتقادها در موارد زیادى نتیجه رقابتها و درگیرىهاى جناحهاى متعدد حاکم یا تا حدودى ناشى از «حق و حساب خواهى» و باجطلبى گردانندگان این یا آن نشریه از دولت یا مؤسسه اقتصادى و صنعتى بخش خصوصى بود».[81]
در اسناد مجله امید ایران در تأیید مطلب بالا چنین نقل شده است:
«طبق اطلاع، چندى پیش آقاى علىاکبر صفىپور مدیر و صاحب امتیاز مجله امید ایران، مبلغى در حدود 100000 تومان از بانک کارگران به نام چاپخانه درخشان وام و اعتبار خواسته که تا به حال به علل گوناگون عقب افتاده است. از این مبلغ 60 هزار تومان هم براى خودش تحت نام چاپ درخشان در نظر گرفته است. چون تاکنون از وام فوق خبرى نشده لذا نامبرده در نظر دارد در صورت ندادن پول از طرف بانک کارگران در مجله امید ایران به بانک مزبور حملاتى بنماید.»[82]
در سندى دیگر در همین رابطه مىآورد:
«طبق اطلاع، آقاى علىاکبر صفىپور صاحب امتیاز مجله امید ایران، هفتهاى دو روز در زندان با سرلشگر ضرغام، نهار صرف مىکند و در مجله مذکور نیز مقالاتى بر له نامبرده مىنویسد، به طورى که وى به چند نفر از کارمندان دفترى چاپخانه درخشان اظهار داشته چون تیمسار ضرغام در آتیه نخست وزیر خواهد شد، روى این اصل وى اطراف او را گرفته».[83]
فعالیتهاى مطبوعاتى منفعتطلبانه جوّى را در مطبوعات به وجود مىآورد که مطبوعات، مجلات و نویسندگان آنها حق را باطل و باطل را حق معرفى نمایند تا به اهدافشان برسند و به قول سید جمالالدین اسدآبادى، نشریه موقعى مفید فایده خواهد بود که صاحب جریده بنده حق بوده باشد، نه عبد دینار و درهم.[84]
على اکبر صفىپور صاحب امتیاز مجله امید ایران، به قول سید جمالالدین عبد دینار و درهم بود و تمام فعالیتهاى مطبوعاتىاش در این امر خلاصه مىشد. سند ذیل گویاى همین مطلب است:
«در جلسه اخیر مجلس شوراى ملى چند نفر از نمایندگان مجلس از صفىپور نماینده مجلس شوراى ملى و مدیر مجله امید ایران سئوال مىکنند مشارالیه که با دکتر هادى هدایتى نظر خوبى نداشته چطور در هفته گذشته رپرتاژى با عکسهاى متعدد از مشارالیه در مجله امید ایران چاپ نموده، صفىپور جواب مىدهد که من باز هم با او اختلاف دارم ولى شخصى است به نام برزگر کارمند وزارت فرهنگ و مخبر مجله امید ایران مبلغ ده هزار ریال وزیر آموزش و پرورش به او پرداخت کرده و از طرفى هم رئیس مستقیم اوست به خاطر او من این رپرتاژ را چاپ کردم. به طورى که اصولاً خودم آن را نخواندهام ولى دکتر هدایتى تلفنى از وى تشکر کرد ولى مشارالیه به او گفته که من این مقاله را بدون اینکه بخوانم چاپ کردهام.»[85]
در سندى دیگر مىخوانیم:
«بانو مریم کیا خانم سپهبد کیا به دفتر مجله امید ایران رفته و از آقاى صفىپور خواسته است که مقالاتى علیه سپهبد کیا ننویسد و حتى او را به وجدان و شرف نیز قسم داده ولى آقاى صفىپور به او اظهار داشته چون سپهبد کیا در مدت خدمتش بزرگترین خسارت را به من وارد آورد، دلیل ندارد من فعلاً صرفنظر کنم و افزود این یک موضوع سیاسى است من تا موقعى که بتوانم با او مبارزه مىکنم هر وقت او توانست اقدام کند».[86]
لازم به ذکر است، فعالیت مطبوعاتى جهت کسب ثروت، تنها راه سردمداران مطبوعات و حکومت جهت رسیدن به اهدافشان نبود بلکه با سوءاستفاده از موقعیت ادارى و حقوقى و... دنبال زراندوزى بیشتر بودند. در این باره اسناد ساواک مىآورد:
«چندى قبل آقاى صفىپور نماینده مجلس شوراى ملى از نهاوند به اتفاق آقاى اسداللّه مروتى مدیر کارخانه برق به نهاوند وارد و به قرار اطلاع با تبانى که با فرماندار و شهردار در مورد مصرفى برق شبهاى جشن شهرستان مذکور نموده بودند مبلغ هفت هزار تومان سندسازى و از این مبلغ 3 هزار تومان نیز آقایان حسین زاده و فرماندار و تاج بخش شهردار بردهاند».[87]
سندى دیگر در همین باره:
«درمورد تصویب (قانون تعیین حریم دریاچه احداثى در پشت سدها) مدتى است آقایان خواجهنورى، مهندس والا، مهندس عبداللّه ریاضى، صفىپور، نمایندگان مجلس شوراى ملى مشغول تبانى هستند تا بتوانند با خرید اراضى اطراف سد لتیان به قیمت ارزان و تغییر کلمه (حریم) که در قانون ذکر شده است با همکارى بعضى از مقامات دولتى قیمت اراضى خریدارى شده را بالا برده و از این طریق میلیونها تومان استفاده کنند.»[88]
[1]ـ سوره قلم، آیه اول : ن و القلم و مایسطرون.
[2]ـ سوره الذّاریات، آیه 56 : ما خلقت الجن و الانس الالیعبدون.
[3]ـ مجله آفرینش (شماره 34، مهر و آبان 1374 ـ مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى صفحه 5.
[4]ـ صحیفه امام، ج 13، صفحه 156، مؤسسه نشر آثار امام خمینى ره.
[5]ـ منبع پیشین، پرونده انفرادى، ج 2، مورخ 2 / 12 / 46.
[6]ـ همان، بدون تاریخ
[7]ـ همان، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 2، مورخ 20 / 3 / 46
[8]ـ چهره مطبوعات معاصر، غلامحسین صالحیار پرنس اجنت، ص 27.
[9]ـ منبع پیشین، پرونده انفرادى، ج 2، مورخ 2 / 12 / 46
[10]ـ مردى براى تمام فصول اسداللّه علم و سلطنت محمدرضا پهلوى، مظفر شاهدى، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ص 296. (محمدرضا، در این جمله به دیکتاتورى خود اشاره کرده ولى آن را از نوع هیتلرى و استالینى ندانسته است.)
[11]ـ منبع پیشین، پرونده انفرادى، ج 2، مورخ 2 / 12 / 46.
[12]ـ همان، مورخ 2 / 12 / 46.
[13]ـ همان، مورخ 21 / 2 / 1354
[14]ـ شرح حال رجال سیاسى و نظامى ایران معاصر، دکتر باقر عاقلى، ج 2، ص 716.
[15]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 1، 6 / 11 / 43.
[16]ـ همان، مورخ 2 / 2 / 38.
[17]ـ همان، مورخ 28 / 7 / 37.
[18]ـ همان، مورخ 16 / 5 / 38.
[19]ـ همان، مورخ 7 / 5 / 38.
[20]ـ همان، مورخ 15 / 6 / 38.
[21]ـ همان، مورخ 18 / 6 / 1338
[22]ـ همان، مورخ 15 / 1 / 1337
[23]ـ همان، مورخ 2 / 2 / 38.
[24]ـ همان، مورخ 12 / 5 / 38.
[25]ـ همان، مورخ 27 / 5 / 38.
[26]- اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، ص 25.
[27]- تاریخ جنبشها و تکاپوهاى فراماسونرى در کشورهاى اسلامى، دکتر عبدالهادى حائرى، ص 26.
[28]- مبانى فراماسونرى، تألیف : گروه تحقیقات علمى، ترجمه : جعفر سعیدى، ص 211.
[29]- اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، ص 17.
[30]ـ مبانى فراماسونرى تألیف گروه تحقیقات علمى، مترجم جعفر سعیدى، ص 125.
[31]ـ تشکیلات فراماسونرى در ایران، حسین میر، ص 145
[32]ـ روزنامه جام جم، لژنشینى در ایران، مورخ 6 / 6 / 81، ص 9.
[33]ـ اسناد فراماسونرى در ایران، ج 1، ص 32.
[34]ـ همان، ص 35.
[35]ـ همان، ص 36.
[36]ـ ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، ج اول، ص 372.
[37]ـ مبانى فراماسونرى، تألیف گروه تحقیقات علمى، ترجمه جعفر سعیدى، ص 361.
[38]ـ تشکیلات فراماسونرى در ایران، حسین میر، ص 138.
[39]1ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى، ج 2، مورخ 21 / 2 / 46
[40]2ـ همان ج 1، مورخ 15 / 8 / 39.
[41]3ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى.
[42]ـ فصلنامه رسانه، مهدى بهشتىپور، شماره 2 سال چهارم، 1372، ص 47.
[43]ـ نشریات عصر پهلوى، تهران مصور، ص 2، مرکز نشر اسناد تاریخى وزارت اطلاعات.
[44]ـ ایران بین دو انقلاب، مؤلف : یرواند آبراهامیان، ترجمه احمد گل محمدى و محمد ابراهیم فتاحى، ص 555.
[45]ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى، ج 1، مورخ 28 / 2 / 33.
[46]ـ همان، ج 2، مورخ 2 / 12 / 46.
[47]ـ راهنماى مطبوعات ایران 1304 الى 1357، مؤلف : سید محسن صدرى طباطبائى نائینى، ص 93
[48]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى، ج 1، مورخ 5 / 3 / 33
[49]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى، مورخ 23 / 6 / 57
[50]ـ همان، مورخ 5 / 7 / 57
[51]ـ همان، مورخ 11 / 1 / 41.
[52]ـ همان، بدون تاریخ.
[53]ـ همان، مورخ 26 / 11 / 45.
[54]ـ اسناد ساواک ـ پرونده موضوعى ـ ج 1 ـ مورخ 30 / 3 / 34.
[55]ـ همان، مورخ 9 / 10 / 34.
[56]ـ همان، مورخ 12 / 5 / 41.
[57]ـ صحیفه امام ره، ج 3، ص 251.
[58]ـ همان، ص 73.
[59]ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى، بدون تاریخ.
[60]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى، ج 1، مورخ 10 / 1 / 38.
[61]- فصلنامه رسانه، سال چهارم، شماره 3، پائیز 1372، صفحه 50.
[62]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 1، بدون تاریخ.
[63]ـ همان، مورخ 15 / 1 / 38.
[64]ـ فصلنامه رسانه، مهدى بهشتىپور، سال چهارم، شماره 4، ص 73.
[65]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 1، بدون تاریخ
[66]ـ کشف الاسرار، امام خمینى ره، ص 283.
[67]ـ نهضت امام خمینى ره، سید حمید روحانى، ج 3، ص 51.
[68]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى امید ایران، ج 1، مورخ 15 / 1 / 40.
[69]ـ سه مقاله، جلال آل احمد، ص 36.
[70]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 1، مورخ 12 / 9 / 39.
[71]ـ همان، مورخ 29 / 9 / 40.
[72]ـ همان، مورخ 29 / 9 / 40.
[73]ـ صحیفه امام ره، ج 19، ص 435، مؤسسه نشر آثار امام خمینى (ره).
[74]ـ بررسى مسائل مطبوعات ایران، سخنرانى پروفسور حمید مولانا، ص 79، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه.
[75]ـ اسناد ساواک، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 2، مورخ 26 / 7 / 40
[76]ـ همان، ج 1، مورخ 22 / 3 / 41
[77]ـ همان، مورخ 12 / 4 / 44.
[78]ـ فصلنامه رسانه، ویژگى مطبوعات ایران، نویسنده : مهدى بهشتىپور، شماره 2، سال چهارم، ص 41.
[79]ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى على اکبر صفىپور، مورخ 27 / 11 / 45.
[80]ـ همان، مورخ / 21 / 2 / 45
[81]ـ فصلنامه رسانه، ویژگى مطبوعات ایران در عصر پهلوى، نویسنده مهدى بهشتىپور، سال چهارم شماره 2، ص 47.
[82]ـ اسناد ساواک و پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 2، مورخ 28 / 9 / 40.
[83]ـ همان، ج 1، مورخ 3 / 10 / 40
[84]ـ مجله آینه پژوهش، جلد 34، مرکز مطالعات و تحقیقات اسلامى، ص 5.
[85]ـ اسناد ساواک، پرونده انفرادى على اکبر صفىپور، مورخ 12 / 12 / 43.
[86]ـ همان، پرونده موضوعى مجله امید ایران، ج 1، مورخ 16 / 3 / 40.
[87]ـ همان، پرونده انفرادى، مورخ 16 / 3 / 43.
[88]ـ همان، مورخ 23 / 3 / 46.