مقدمه - کتاب حزب ایران نوین به روایت اسناد ساواک - جلد 1

مرورى بر تاریخچه حزب ایران نوین

(از آغاز تا ترور حسنعلى منصور)

 

     وجود نقاط تاریک و ناشناخته بسیار در تاریخ معاصر ایران از جمله نکات بسیار با اهمیت و قابل توجهى است که اذهان پویا و جستجوگر را با توجه به وجود منابع مکتوب و غیرمکتوب فراوان، وامى‌دارد تا در شناسایى این برهه از زمان اهتمام بسیارى مبذول دارند. براى اهل تحقیق و پژوهش خصوصاً پژوهشگران عرصه تاریخ سیاسى و اجتماعى این دوره، پوشیده نیست که بررسى و عملکرد دولتمردان در ایجاد شرایط جامعه از جایگاه ویژه‌اى برخورد است. براساس این مطلب لازم است تا در اقدامات و رفتارها و فعالیت‌هاى این طیف از افراد جامعه، تدبرّ و اندیشه محققانه‌ترى صورت گیرد تا به نتایج نیک و بد اعمال آنها آگاه شویم. تشکیل جمعیت‌ها و احزاب سیاسى و به طور عام هرگونه تشکل از این دست، از جمله مهمترین فعالیت‌هاى رجال سیاسى به عبارت دقیقتر دولتمردان دوره حاکمیت سلسله پهلوى خصوصاً پهلوى دوم است که نشان ویژه‌اى از نحوه رفتار، نگرش و دیدگاه‌هاى سیاسى و حکومتى آنان به همراه خود دارد. با این تفسیر سخن را اینگونه پى‌مى‌گیریم که چگونگى تشکیل و نقش احزاب سیاسى دوره محمدرضا پهلوى از مسائل حساس، مهم و قابل توجه دوره معاصر ایران است که درصدد برآمده‌ایم تا به قدر توان، بخشى از تاریخ پرتلاطم و پرنشیب و فراز احزاب این دوره را با انتشار اسناد مربوطه روشن ساخته و زوایاى پنهان، ناپیدا و تاریک فعالیت‌هاى حزبى(سیاسى) دولتمردان و شخص محمدرضا پهلوى و دول بیگانه را به منظر دیدگان محققان برسانیم.

     بدون تردید یکى از مهمترین منابع تاریخى، اسناد است که از اعتبار خاصى در بررسى، نقد و تحلیل و تفسیر وقایع تاریخى ایران و جهان برخوردار است، نکته قابل توجه درباره این منبع و مأخذ معتبر و موثق تاریخى، مرکز تهیه کننده و سازنده آن است که بدون شک در اعتبار اطلاعات آن از لحاظ صحت و سقم و قوت و ضعف افزوده و یا مى‌کاهد. یکى از مراکز مهم تهیه و گردآورى اسناد در دوره پهلوى دوم سازمان امنیت و اطلاعات کشور با نام اختصارى ساواک است که به لحاظ وظیفه و نقش حساس این مرکز در کسب خبر و جستجو براى در اختیار گرفتن موثق‌ترین اخبار به همراه برخى شایعات و شنیده‌هاى پیرامونى،نشر اسناد آن مى‌تواند سهم ویژه‌اى درروشن ساختن تاریخ دوره پهلوى دوم داشته باشد.

     در راستاى سیاست انتشار اسناد ساواک، این بار گامى دیگر از سوى مرکز بررسى اسناد تاریخى برداشته شده که در شناساندن و معرفى احزاب سیاسى دوره مورد نظر نقش و سهم اساسى خواهد داشت. انتشار و گویاسازى اسناد حزب ایران نوین عنوان طرح انتشار سرى جدید اسناد این سازمان اطلاعات امنیتى دوره پهلوى است که پس از گذشت 20 سال از انقلاب اسلامى و سرنگونى رژیم پهلوى بسیارى از حقایق و اسرار ناگفته و نامنتشره را عیان خواهد ساخت و چه بسا آنچنان که برخى سخن‌ها و تحلیل‌هاى منابع را فرو مى‌ریزد، برخى سخن‌ها و تحلیل‌هاى جدید را مطرح و بیان مى‌کند. حجم بالاى اسناد این حزب که از بدو تأسیس هسته اولیه آن تا زمان انحلال 13 الى 14 سال طول کشیده است، ما را برآن نمود تا آنها را در دو قسمت مجزا منتشر سازیم. بخش اول اسناد پایه‌گذارى هسته اولیه سپس اعلام رسمى موجودیت تا زمان ترور حسنعلى منصور به عنوان اولین دبیرکل و رهبر حزب که نخست‌وزیرى را در اختیار داشت. بخش دوم سالهاى فعالیت حزب پس از مرگ منصور تا زمان انحلال که سالهاى نخست‌وزیرى امیرعباس هویدا را دربر مى‌گیرد. با این تفسیر کتاب حاضر شامل اسناد بخش نخست طرح است که براى آشنایى و معرفى مختصر، نگاهى بر زندگانى حسنعلى منصور و تأسیس حزب ایران نوین و فعالیت‌هاى این حزب تا زمان مرگ او افکنده مى‌شود. نکته قابل توجه در تنظیم مقدمه معرفى اسناد، قلت منابع و مآخذ درباره تاریخچه فعالیت حزب ایران نوین است که این امر مهم نگارنده این سطور را واداشت تا با تأمل بیشترى در منابع (براى کسب حداقل اخبار)، اطلاعات و آگاهى‌هاى خود اسناد را مهمترین منبع و مرجع براى تنظیم تاریخچه قرار دهد. با این تفاسیر بد نیست تا سخنى کوتاه در باب منابع به شرح زیر آورده شود: بى‌تردید نشریات یکى از مهمترین منابع آشکار موجود درباره تاریخچه فعالیت حزب ایران نوین است. روزنامه‌هاى کیهان و اطلاعات و سالنامه کشور ایران بخش مهمى از معرفى این حزب را برعهده دارند که در کنار آنها روزنامه ارگان این حزب به نام «نداى ایران نوین» بیشترین سهم را داشته است. در میان کتابهاى موجود درباره تاریخ معاصر ایران، جلد اول و دوم ظهور و سقوط سلطنت پهلوى[1] تحت عناوین خاطرات فردوست و جستارهایى از تاریخ معاصر ایران نقش اساسى در تکمیل اطلاعات این حزب دارند که کمتر نوشته‌اى این چنین جنبه اطلاع رسانى دارد. با توجه به کمبود منابع، به صراحت باید گفت که خود اسناد حزب هستند که تاریخچه فعالیت خود را به خوبى بیان داشته‌اند، از این رو مرجع اصلى نگارنده این سطور براى تنظیم تاریخچه فعالیت حزب ایران نوین با نگاهى برزندگانى منصور، همین اسناد حزب بوده است.

     نام حزب ایران نوین و تاریخچه فعالیت آن از تأسیس هسته اولیه تا روى کار آمدن هویدا، با نام حسنعلى منصور آمیخته و عجین شده است. از اینرو شناخت حزب بدون شناسایى شخصیت منصوردر قالب زندگانى 41 ساله او میسر نیست. از طرف دیگر چون او خود متأثر از رفتار و کردار و دستورات پدر و تربیت پدر بوده است ناگزیر باید نگاهى هرچند کوتاه به زندگانى و حیات رجبعلى منصور انداخته شود تا نقش و جایگاه او در استوار ساختن حزب عیان گردد. از این رو بخش زیر شامل سه قسمت الف: زندگانى رجبعلى منصور ب: زندگانى حسنعلى منصور تا تشکیل هسته اولیه حزب ایران نوین ج: تشکیل کانون مترقى، تأسیس حزب، نخست‌وزیرى و مرگ منصور است.

الف: زندگانى رجبعلى منصور:

     رجبعلى منصور(منصورالملک) از دولتمردان مشهور دوره پهلوى است که 1305 ق در تفرش چشم به جهان گشود. پس از طى تحصیلات ابتدایى و متوسطه در مدارس مظفرى و دارالفنون، در 1321 ق وارد مدرسه علوم سیاسى گردید و پس از فارغ‌التحصیلى در 1325 ق با سمت کارمندى در دفتر وزارت امورخارجه مشغول به کار شد. ریاست دایره کارگرى و معاونت و سپس ریاست اداره تحریرات انگلیس از مناصب دیگر او در این وزارت خانه بود. او در همین دوران ملقب به منصورالملک شد. رفتار و همکارى صمیمانه او با سفارت انگلیس موجب شد تا مورد توجه، اعتماد و دوستى سفارتخانه مزبور قرار گیرد.[2]

    در جلسات مربوط به انعقاد قرارداد 1919 م به عنوان رئیس اداره انگلیس در وزارت امورخارجه، در کنار وثوق‌الدوله(نخست‌وزیر) اکبر میرزا صارم‌الدوله(وزیر دارایى) و فیروز میرزا نصرت‌الدوله(وزیر دادگسترى) و سید ضیاءالدین طباطبایى حضور داشت و ایفاى نقش نمود. همزمان با سفر اول احمد شاه به اروپا، به جاى اعتلاءالملک به معاونت وزارت امورخارجه منصوب شد که چندى از اسفند 1298 ش تا نیمه خرداد 1299 ش کفالت آن وزرات خانه را به دلیل حضور نصرت‌الدوله در اروپا بدست گرفت که از نظر سرپرسى کاکس[3] این کفالت رضایت بخش قلمداد شد.[4]

    پس از وقوع کودتاى 1299ش، در کابینه سید ضیاء، عهده‌دار معاونت وزارت کشور شد و این مقام‌ها را در کابینه‌هاى بعدى نیز حفظ کرد. در کابینه مخبرالسلطنه هدایت وزارت خارجه به منصور داده شد. در کابینه قوام‌السلطنه، معاون و کفیل شهریور 1306ش به استاندارى آذربایجان منصوب و عازم تبریز تا بهمن ماه 1307 ش شد. در بهمن 1307 در کابینه به وزارت کشور منصوب و انتخابات دوره هشتم مجلس شوراى ملى را تحت نظارت و کنترل خود برگزار کرد. در فروردین 1312ش به وزارت راه[5] رسید و پس از استعفاى هدایت و نخست‌وزیرى محمدعلى فروغى، در کابینه جدید وزارت راه را دوباره عهده‌دار گشت. این سمت را در کابینه محمود جم نیز برعهده داشت. در پى اختلاس، سوءاستفاده و رشوه‌خوارى عده‌اى از رؤسا و مامورین عالی‌رتبه راه آهن کشورى، منصور به پاى میز محاکمه کشیده شد اما از موارد اتهامى تبرئه و حکم برائت وى صادر شد. پس از این جریان، منصور 5 /2 سال خانه‌نشین شد و ایام را با دیدار دوستانش در ساختمان زیباى محل سکونت خویش سپرى کرد. در کابینه جدید جم در شهریور 1317ش به وزارت پیشه و هنر گمارده شد. این مقام را در دولت بعدى یعنى دولت متین دفترى نیز در اختیار گرفت. در پى تحمیل شدن وضعیت برخورد قدرت‌هاى بزرگ در جنگ جهانى دوم بر ایران، رضاشاه، متین دفترى را کنار گذارد و گویى بالاجبار انگلوفیل معروف یعنى منصور را به نخست‌وزیرى منصوب کرد. تا شاید ایران از حضور متفقین در امان ماند اما با تمام احوال این امر صورت نپذیرفت و نیروهاى متفقین وارد ایران شدند و کنترل اوضاع را در اختیار گرفتند. رجبعلى در پنجم شهریور استعفاى خود را تقدیم رضاشاه کرد که متعاقبا فروغى نخست‌وزیر شد و پس از چند روز رضاشاه بنابر تصمیم دول بیگانه از سلطنت خلع و به جزیره موریس تبعید شد. پس از به سلطنت رسیدن محمدرضاشاه پهلوى در دوره نخست‌وزیرى سهیلى، منصور که به عنوان استاندار عازم خراسان شد و نیابت تولیت آستان قدس رضوى را نیز عهده‌دار گردید.

     در پى رفع غائله خود مختارى فرقه دمکرات در آذربایجان، در اول دى ماه 1325 منصور به استاندارى آذربایجان منصوب شد و تا 26 تیر ماه 1327 آن را عهده‌دار گشت. به دنبال تصویب طرح تأسیس «سازمان برنامه» در آبان ماه 1327ش به ریاست شوارى عالى آن سازمان برگزیده شد و پس از چندى به عنوان نماینده انتخابى تهران، راهى مجلس دوم مؤسسان در 1328ش گشت. در چهارم فروردین 1329 درپى استعفاى محمد ساعد مراغه‌اى، منصور کابینه‌اش را به شاه معرفى کرد و پس از دریافت راى اعتماد از مجلسین عهده‌دار نخست‌وزیرى مملکت شد. با ورود حاجیعلى رزم آراء به صحنه رقابت‌هاى سیاسى، از مقام خود استعفا داد و آن را به رزم‌آرا تحویل داد، سپس از سوى شاه به سفارت ایران در ایتالیا منصوب و از تیر ماه 1329 تا خرداد 1331 آن را عهده‌دار گشت. دو ماه پس از کودتاى 28 مرداد 1332، به پیشنهاد سپهبد زاهدى و موافقت شاه سفارت ایران در ترکیه را بدست گرفت و تا 1336 آن را عهده‌دار شد. چندى هم به جاى فضل‌اللّه‌ زاهدى به عنوان سفیر فوق‌العاده ایران در دفتر اروپایى سازمان ملل در ژنو منصوب شد. ترور پسرش در 1343ش و مرگ همسرش در 1351ش ضربه‌هاى سختى بر پیکر روح و روان وى وارد آورد تا اینکه سرانجام در 17 آذر 1353 ش درگذشت. فردوست در چند موضع از خاطراتش به وابستگى وى به انگلستان اشاره مى‌کند. یک جا او را از «مهره‌هاى انگلستان»[6] دانسته و در صفحه دیگر از «ماموران انگلیس»[7] و در صفحه‌اى دیگر او را این چنین معرفى مى‌کند:

    «در تهران، انگلستان تعدادى سیاستمدار حرفه‌اى تربیت کرده بود که استعداد وکالت و وزارت و صدرات داشتند و همه پست‌هاى کلیدى را به خود اختصاص مى‌دادند. تعداد آنها بسیار زیاد بود از قبیل محمود جم، منصورالملک و غیره»[8] او از اعضاء اولیه لژ بیدارى ایران بود... او از عناصر درجه اول شبکه اردشیر ریپورتر محسوب مى‌شد. براساس گزارش ساواک در 19 /4 /1337 او بى‌اندازه متمول و در حدود 50 میلیون تومان ثروت دارد[9] على منصور با فرنگیس رئیس فرزند ظهیرالملک اولین زن که از مدرسه آمریکایى ایران فارغ‌التحصیل شده بود ازدواج کرد و دو پسر به نام‌هاى حسنعلى و جواد و دو دختر به نام‌هاى هما وکیل (همسر دکتر مهدى وکیل) و توران منصور را به جا گذاشت[10].

 

ب: زندگانى حسنعلى منصور از تولد تا تشکیل هسته اولیه حزب ایران نوین

     حسنعلى منصور در 20 اردیبهشت 1302 در تهران متولد شد[11] تحصیلات ابتدایى و متوسطه را در دبستان ملى جمشید جم و دبیرستان ملى فیروز بهرام تهران گذراند و پس از اخذ دیپلم، تحصیلات عالى را در دانشکده فنى دانشگاه تهران پى‌گرفت.[12] پس از دو سال تحصیل وارد دانشکده حقوق و علوم سیاسى شد و تحصیلاتش را در حقوق و علوم سیاسى با دفاع از رساله خود تحت عنوان «مصونیت‌هاى سیاسى» به پایان رساند. در سال 1323ش وارد وزارت امور خارجه شد و در ادارات اطلاعات و سوم سیاسى مشغول به کار شد. سپس به عنوان عضو هیئت نمایندگى ایران در کنفرانس صلح پاریس در 1325ش عازم فرانسه شد و با سمت، وابسته سفارت کبراى شاهنشاهى ایران دو سال در آن دیار سکنى گزید. همزمان براى تکمیل تحصیلات به دانشکده حقوق پاریس رفته و دو سال هم در سوربن به مطالعه پرداخت. در 1327ش به سفارت شاهنشاهى در آلمان غربى رفت و در 1329ش به تهران مراجعه و در دوران نخست‌وزیرى رزم‌آراء (تیر تا اسفند 1329ش) به عنوان منشى مخصوص وزیر امورخارجه مشغول به کار شد. در 1330ش در دوره نخست‌وزیرى اول علاء به ریاست کل دفتر نخست‌وزیرى منصوب شد و تا 20 روز اول نخست‌وزیرى دکتر مصدق آن را عهده‌دار بود آنگاه به ریاست دفتر مخصوص عبداللّه‌ انتظام وزیر خارجه وقت رسید. همچنین به عضویت هیئت نمایندگى ایران درآمده رهسپار سازمان ملل متحد شد.[13] در 1334ش در کابینه دوم علاء به ریاست اداره چهارم سیاسى وزارت امورخارجه که مربوط به ممالک متحده آمریکا شمالى و جنوبى، استرالیا و کانادا بود، نائل آمد و پس از مدتى معاونت نخست‌وزیرى را عهده‌دار گشت. در 1336ش ابتدا قائم مقام و یکسال بعد به سمت دبیر کلى شوراى عالى اقتصاد برگزیده شد و در 1338ش بدنبال ترمیم در کابینه منوچهر اقبال ابتدا به سمت وزیر کار سپس به عنوان وزیر بازرگانى مشغول به کار شد. پس از سقوط کابینه اقبال، مجددا به سمت معاونت نخست‌وزیرى دبیرکل شوراى عالى اقتصادى گمارده شد. در شهریور 1341ش مدیرعامل شرکت سهامى بیمه ایران شد و تا انتخابات دوره 21 مجلس شوراى ملى در این سمت باقى ماند. در تابستان 1342 به سمت نماینده اول تهران راهى مجلس شد. سه سال در نیویورک به عنوان عضو کمیسیون اقتصادى سازمان ملل سکنى گزید.[14] پنج سال متوالى ریاست هیأت نمایندگى ایران در کنفرانس‌هاى اقتصادى آسیا و خاور دور(اکافه) را به عهده داشت و ریاست سمپوزیوم بین‌المللى نفت در تهران را در 1341ش عهده‌دار بود. در 23 /6 /1338 با فریده امامى (فرزند نظام‌الدین امامى) که فارغ‌التحصیل دانشگاه لندن بود و بعدها به عضویت شوراى عالى جمعیت زنان ایران درآمد، ازدواج کرد که حاصل آن یک پسر(احمدعلى) و یک دختر بود.[15] درپى ازدواج هویدا با خواهر فریده امامى، چندى منصور با جناق هویدا شد. او جالب‌ترین خاطره زندگى خود را روزى مى‌داند که موفق شد در منزل شخصى‌اش هسته مرکزى کانون مترقى را پى‌ریزى کند.[16]

 

ج: تشکیل کانون مترقى، تاسیس حزب ایران نوین، نخست‌وزیر و مرگ منصور

     بى‌شک برجسته‌ترین فعالیت سیاسى حسنعلى منصور پایه‌ریزى هسته اولیه کانون مترقى و بدنبال آن تأسیس حزب ایران نوین است که متعاقب آن بر مسند نخست‌وزیرى به عنوان بالاترین مقام اجرایى کشور تکیه زد. از این‌رو آشنایى با این فعالیت نقش‌آفرین سرنوشت‌ساز در روند سیاستگذارى‌هاى مملکتى، از ضرورى‌ترین مسائلى است که در این مقدمه باید بدان پرداخته شود. چراکه این کانون مترقى بود که مجلس دوره 21 شوراى ملى را در اختیار گرفت و با نفوذ در ارکان اساسى تشکیلات کشورى پس از چندى با عنوان حزب ایران نوین، دولت را تشکیل و مقاصد خود را به اجرا در آورد. براى معرفى و بررسى این تشکل سیاسى گفتار را به دو بخش پایه‌گذارى کانون مترقى و تشکیل حزب ایران نوین تقسیم کرده بر آنها سخن مى‌رانیم.

 

پایه گذارى کانون مترقى:

     بنابر آنچه در مطبوعات و کتب درج و انتشار یافته است، شالوده و بنیان نخستین حزب ایران نوین بر هسته مرکزى و اولیه‌اى استوار شد که تحت عنوان کانون مترقى شهرت داشت. اما خود کانون مترقى برپایه و اساس تشکل گروهى و محدود دیگرى بنیان نهاده شد که به نام «گروه پیشرو» خوانده مى‌شد.[17] در باب تاریخ دقیق تشکیل این گروه سندى در اختیار نداریم اما بنابر شواهد و قراین و براساس آنچه در منابع منتشره درج شده است، این گروه مى‌بایست در اواخر سال 1339ش پى‌ریزى شده باشد.[18] بهر صورت جمعیتى سیاسى شبه حزب به نام «گروه پیشرو» توسط حسنعلى منصور، ایرج منصور، دکتر محمدعلى مولوى، فریدون معتمد وزیرى و امیر عباس هویدا و با 30 نفر عضو تشکیل شد که پس از چندى با برقرارى جلسات گفتگو و بحث و تبادل نظر قرار برآن گرفت تا به «کانون مترقى» تغییر نام یابد. اندیشه فعالیت سیاسى به صورت یک حزب مشخص و معین مؤسسین را برآن ساخت در صدد تهیه اساسنامه جهت ثبت رسمى و اعلام موجودیت قانونى آن نمایند که بدین منظور اساسنامه‌اى 5 صفحه‌اى تنظیم و در 27 /1 /1340ش به تصویب اعضاء رسید. پس از آن حسنعلى منصور، محسن خواجه نورى، عباس هویدا، منوچهر شاهقلى و فتح‌اللّه‌ ستوده در 14 /2 /1340ش رسماً خواستار اجازه مقامات مسئول مملکتى براى تاسیس کانون مترقى شدند.[19] تا از آن پس فعالیت‌هاى خود را صبغه قانونى بخشیده باشند. این 5 نفر با ارائه اساسنامه کانون هدف خود را مطالعات و تحقیقات علمى درباره مسایل فنى، اقتصادى، مالى، کشاورزى، حقوقى، فرهنگى، بهداشتى و کلیه مسایل اجتماعى کشور بیان کردند تا در صورت لزوم با توصیه و پیشنهاد مطالعات مزبور به مقامات ذیصلاح، از آنها جهت رفع نواقص مملکتى استفاده شود. همکارى تسهیل و تشویق در انجام فعالیت‌هاى خیریه از دیگر مواردى بود که در قالب اهداف خود مطرح کردند و براى عملى کردن آنها متذکر شدند که به نشر جراید و تألیف و انتشار کتب، تأسیس کتابخانه و تشکیل کنفرانس‌ها و سمینارها مبادرت خواهند ورزید. ملیت ایرانى، حداقل 21 سال سن و معرفى توسط دو نفر معروف از اعضاى رسمى کانون مترقى و موافقت نظر دو ثلث اعضاى هیأت مدیره از جمله شرایطى بود که براى به عضویت درآمدن افراد جدید قرار داده شد. همچنین عنوان شد که کسانى که در راه تکامل علوم یا اصلاح امور اجتماعى یا مباشرت در امور خیرخواهانه خدمات قابل توجهى نمایند به عضویت افتخارى کانون مترقى درخواهندآمد. پرداخت حق ورود و حق عضویت ماهانه یا سالانه از دیگر مفاد شرایط عضویت در اساسنامه بود.

کانون مترقى بر دو رکن مجمع عمومى و هیأت مدیره استوار شده بود:

 

الف: مجمع عمومى

     حداقل سالى یک بار تا آخر اردیبهشت ماه برگزار مى‌شد که هدف از برگزارى آن استماع گزارش هیأت مدیره در مورد فعالیت‌هاى کانون، تصویب بودجه و تعیین خط مشى سال آینده کانون و انتخاب هیأت مدیره جدید در صورت انقضاء مدت بود. همچنین تغییر اساسنامه و صدور فرمان انحلال (در موقع لزوم) در این مجمع صورت مى‌پذیرفت این مجمع در مواقع ضرورى از سرى هیأت‌مدیره تشکیل فوق‌العاده نیز مى‌داده است.

 

ب: هیأت مدیره

     مرکب از 5 نفر از اعضاء کانون است که توسط مجمع عمومى به مدت 6 ماه تعیین مى‌شوند که پس از طى دوره، مجمع عمومى فوق‌العاده، هیأت مدیره‌اى دائم براى 2 سال انتخاب مى‌کند. تعیین یک رئیس یک نایب رئیس یک خزانه‌دار و یک دبیر از میان هیئت مدیره در تشکیل اولین جلسه، از جمله وظایفى است که بر عهده‌اش گذارده‌اند البته انتخاب رئیس دبیرخانه و خزانه‌دار مى‌تواند از میان اعضاء کانون صورت پذیرد همچنین موظف است تا امور کانون را اداره و کلیه وسایل لازم را تهیه و هرگونه اقدامى که جهت اجراى مقاصد و برنامه‌هاى کانون لازم است را صورت دهد. انتخاب اعضا، کمیته‌ها و کمیسیون‌ها و سمینارها از دیگر وظایف هیأت مدیره است.

     یکى از مهمترین نکات اساسنامه مذکور ماده 31 آن مبنى بر اعلام غیرانتفاعى بودن کانون و عدم دخالت کانون در امور سیاسى مملکتى است.

     کانون مترقى در بهار سال 1134ش فعالیت‌هاى خود را به ریاست حسنعلى منصور و معاونت امیرعباس هویدا آغاز کرد و به تلاش درآمد تا عده‌اى از مدیران جراید و مجلات را به عضویت کانون درآورد. از این‌رو در جلساتى چند ریاست کانون با عده‌اى از آنها به گفتگو نشست. از نکات قابل توجه درباره تشکیل و فعالیت‌هاى کانون مترقى، نقش رجبعلى منصور پدر ریاست کانون است به گونه‌اى که بنابر اخبار واصله به ساواک در بیستم فروردین ماه 1134، رجبعلى منصور کارگردان اصلى و رهبر پشت پرده کانون بوده و فرزندش مجرى نقشه‌هاى اوست.[20] این مطلب این نتیجه‌گیرى را تایید مى‌کند که طرح ایجاد این کانون از سوى دولت‌هاى انگلیس و آمریکا پى‌ریزى شده و آنها بودند که دست به حمایت آن زدند و با استفاده از مهره‌هاى وابسته و سرسپرده‌اى چون منصور پدر و پسر، امیرعباس هویدا و دیگران آن را قدرت بخشیده تا در ظاهرى دمکراسى گونه و در قالب مبارزات حزبى، قدرت و دولت را در اختیار گرفته و عملاً بسترى فراهم آورند تا زمینه پیاده شدن اندیشه استعمارگران را ایجاد کند. فردوست با بیان خاطراتش براین مطلب صحه گذارده و اظهار مى‌دارد «على منصور(منصورالملک) از مأموران انگلیس بود پسرش مانند پدر پرورش یافته انگلیسى‌ها بود، ولى از آن گروه بود که به آمریکایى‌ها وصل شدند. او چه در «اصل چهار» و چه بعدها که نخست وزیر شد از طرف آمریکا به شدت تقویت مى‌شد»[21].علاوه براین گزارش دیگرى از ساواک در 22 /12 /40 حاکى از آن است که آمریکایى‌ها به امینى عنصر معلوم‌الحال دوره پهلوى توصیه کرده‌اند تا براى پست‌هاى مهم و حساس دولتى از وجود اعضاى کانون مذکور سود ببرد[22]. جالب توجه است که اوصاف بر شمرده شده از سوى ساواک در گزارش 19 /4 /1337ش، بر آلت فعل و مجرى بودن منصور در کانون تاکید کرده و در مقابل به نقش‌ساز بودن على منصور و دول انگلستان و آمریکا اشاره دارد. براساس این گزارش او در زمانى که دولت منوچهر اقبال معاونت نخست‌وزیر را عهده‌دار بود، فردى فاقد لیاقت و شایستگى، متواضع ولى بى‌شخصیت و کم مغز، بى‌تجربه، عزیز بى‌جهت است که به هیچ‌وجه افکارى عالى نداشته و با توسل به نفوذ پدر ترقى بى‌جهت کرده و چون دکتر اقبال نسبت به پدرش مدیون بوده او را به این سمت منصوب کرده که مورد تنفر قاطبه جوانان قرار گرفت.[23] بنابر نظر تنظیم‌کننده جلد دوم کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، «تأسیس کانون مترقى و سپس حزب ایران نوین و علم کردن حسنعلى منصور به عنوان رهبر نخبگان [آمریکایى] و تحصیل‌کردگان غرب‌گراى ایران، طرحى بود که توسط شاپور ریپورتر و اسداللّه‌ علم و با همدستى گراتیان یا تسویچ رئیس سیا در ایران، ریخته شد.[24] جلال عبده به مناسبات مشکوک منصور با داکول وزیر مختار آمریکا در تهران و یاتسویچ نیز اشاره مى‌کند.[25]

    به هر ترتیب کانون مترقى شکل گرفت و موجودیت رسمى پیدا کرد و منصور توانست با خواهش و تمناى بسیار نزدیک 200 نفر از صاحبان نفوذ اعم از فرهنگى، نماینده مجلس، حزبى و افراد عادى را تا مرداد ماه به عضویت کانون در آورد[26] که متشکل از تحصیلکردگان غرب اعم از دکتر در رشته‌هاى پزشکى و غیرپزشکى، مهندس و لیسانسه که اغلب آنها مصدر کارهاى حساس بودند[27]. روند فعالیت‌هاى کانون طى جلسات هفتگى (روزهاى سه‌شنبه) واقع در خیابان ایرانشهر روبروى گرمابه ایرانشهر مورد بحث و بررسى قرار مى‌گرفت.

     یکى از مقاصد مهم و سرنوشت‌سازى که از آغاز تأسیس کانون مورد نظر مؤسسین آن قرار داشت، کسب قدرت سیاسى و فعالیت سیاسى مخصوصاً در عرصه‌هاى قوه مقننه و قوه اجرائیه بود. براین اساس طبیعى مى‌نمود که این کانون برخلاف آنچه در اساسنامه خود اظهار داشته، گام در راه مسایل سیاسى نهاده و زمینه‌هاى صعود خود را به جایگاه‌هاى تصمیم‌گیرى سیاسى فراهم آورد جلسات آشکار و نهان کانون از جمله مراکزى بود که مى‌توان فضاى گفتگوهاى سیاسى را میان اعضاء در برداشته از اینرو اولاً چون بررسى مسایل اقتصادى بدون توجه به مسایل سیاسى روز جامعه ناممکن است و ثانیا از آنجا که کسب قدرت سیاسى مدنظر مؤسسین و اعضاء بود بنابراین به نظر مى‌رسد که جلسات هفتگى کانون محل مناسبى براى انجام بحث و تحلیل‌هاى سیاسى و بررسى وضعیت جامعه و فضاى حاکم برآن بوده باشد. این تغییر وضعیت که عدول از ماده 31 اساسنامه را بدنبال خود داشت ساواک را برآن نمود تا با توجه به شنودهاى خود، از کم و کیف مسایل مطروحه در جلسات هفتگى و فعالیت‌هاى کانون با خبر شود. چرا که زمزمه‌هایى از فعالیت‌هاى سیاسى این کانون به گوش مى‌رسید. البته چون تنها اعضاء رسمى حق شرکت در این جلسات را داشتند و از ورود افراد غیر عضو جلوگیرى به عمل مى‌آمد، برساواک مشخص نگشت که در جلسات حول چه محورى گفتگو مى‌شود چراکه واحدى رئیس اداره یکم طى گزارشى در 23 /8 /41 فقدان مأمور نفوذى در جلسات را عامل عدم اطلاع ساواک از گفتگوهاى آنان ذکر مى‌کند[28].

    در 17 مهر ماه 1340 اصول هفده‌گانه خود را که قسمتى از عقاید و نظرات کانون مترقى بود طى یک جلسه عمومى به تصویب رساند این اصول به هنگام مرگ منصور به سى و چهار اصل افزایش یافته بود[29]. یکى از بارزترین و مشخص‌ترین نکات دوران فعالیت کانون مترقى و بدنبال آن حزب ایران نوین، حمایت‌هاى آشکار و نهان شخص اول مملکت یعنى محمدرضا شاه پهلوى است. او در 8 خرداد ماه 1342 اعلام کرد که کانون مترقى به عنوان دفتر مطالعات اقتصادى و اجتماعى شاه تعیین خواهد شد و در آینده کلیه امورى که مورد علاقه‌اش باشد بوسیله این کانون مورد بررسى دقیق قرار گرفته تا مسایل مملکتى با مطالعه و دقت و امعان نظر بیشتر به مرحله اجرا گذارده شود. بدنبال آن نامه‌اى از سوى شاه براى منصور حاوى این مقام و مرتبت ارسال شد.[30]

    رفته رفته کانون مترقى جایگاه خاصى در میان سیاسیون پیدا کرد به گونه‌اى که به عنوان یک گروه خاص سیاسى در عرصه مسایل مملکتى مطرح شد که حمایت‌هاى شخص شاه نقش اساسى در روند فعالیت‌هاى آن ایفا مى‌کرد. بدون تردید پس از تعطیل دوره بیستم مجلس شوراى ملى و در پى صدور فرمان شاه مبنى بر برگزارى انتخابات جدید مجلس اندیشه کسب صندلی‌هاى نمایندگى دوره 21 از اهداف و برنامه‌هاى ویژه کانون مترقى بود. احزاب و تشکل‌هاى سیاسى موجود هم به مقصود کانون آگاه بوده و خوب مى‌دانستند که بنابر حمایت‌هاى پشت پرده و تصدى مناصب مهم و حساس دولتى توسط اعضاء کانون مترقى در میان رقباى انتخاباتى همچون نامزدهاى حزب میهن و حزب مردم، از شانس و موفقیت بیشترى براى پیروزى و کسب نمایندگى‌هاى مجلس برخوردار است. از این‌رو برخى افراد حزب توده که منحل شده بود و برخى افراد که داراى افکار و تمایلات چپى (مارکسیستى) داشتند به کانون نزدیک شده و به عضویت آن درآمدند که به نظر مى‌رسد چون این افراد از تحصیلکردگان بلند مرتبه بودند، تقاضاى عضویت آنان از سوى منصور پذیرفته شد[31].

    یکى از وقایع مهم در آن مقطع آغاز نهضت امام خمینى(س) بود. رژیم شاه پس از رحلت آیت‌اللّه‌العظمى بروجردى(ره) و آیت‌الله کاشانى براین باور بود که مى‌شود دستورات ضد اسلامى دیکته شده آمریکا را پیاده نمود لذا اقدام به تصویب لایحه انجمن‌هاى ایالتى و ولایتى در 16 مهر 1341 کردند که در آن لایحه قید اسلام از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان حذف و بجاى سوگند به قرآن به کتاب آسمانى قید شده و به زنان حق رأى داده بودند امام به محض اطلاع از تصویب آن لایحه متوجه خطر بزرگى که اسلام را تهدید مى‌کرد شدند لذا از همان ابتدا تصمیم به مقابله گرفتند. امام سراغ علماى طراز اول قم رفت و در 16 مهر با سایر آیات عظام در منزل آیت‌الله حائرى(ره) جلسه دادند. تلاش‌هاى امام و همکارى دلسوزانه سایر علما منجر به لغو لایحه شد. حرکت بعدى امام در آن مقطع تحریم انقلاب سفید شاه و رفراندم مربوط به آن بود که منجر به حماسه 15 خرداد 42 و دستگیرى و تبعید آن حضرت شد. در 5 شهریور ماه 1342ش کنگره‌اى با نام «کنگره نهضت آزاد زنان و آزاد مردان» با شرکت اسداللّه‌ علم به عنوان نخست‌وزیر و اعضاى کابینه‌اش و عده‌اى از دولتمردان و قریب دو هزار نفر از دیگر اقشار جامعه برگزار گردید که در پایان کار خود در 9 شهریور 1342 لیست نمایندگان مجلسین شوراى ملى و سنا را اعلام کرد. این اولین بار بود که رسماً طى یک همایش جمعى، انتخابات به انتصابات تبدیل مى‌شد. چراکه انتشار این فهرست که بعدها همه سر از صندوق‌هاى رأى بیرون آوردند، نشان‌دهنده عدم‌توجه به نقش مردم در انتخابات وکلاى خویش بود. در 26 /6 /42 انتخابات دوره بیست و یکم صورت گرفت و در 29 شهریور ماه نمایندگان از پیش معرفى شده کنگره، آراء را به خود اختصاص دادند[32]. با توجه به نفوذ کانون مترقى و اقتدار سیاسى اجتماعى آن به خوبى مى‌توان فهمید که این مؤسسین و اعضا و هواخواهان کانون مترقى و اعضاء حزب مردم متعلق به نخست‌وزیرى بودند که نمایندگان را انتخاب کردند. این مساله با توجه به کارگردانان امر انتخابات کاملاً مشخص مى‌شود. هیأتى که اجراى این امر را برعهده داشت مرکب از احمد نفیسى شهردار تهران، حسنعلى منصور رئیس کانون مترقى، عطاءالله خسروانى وزیرکار، نصرت‌اللّه‌ معینیان وزیر مشاور و سرپرست اداره انتشارات و تبلیغات، حسن زاهدى رئیس بانک تعاون کشاورزى و عباس سالور رئیس سازمان اصلاحات ارضى بود با توجه به وجود چنین هیأتى به عنوان گردانندگان و مجریان امر انتخابات به نظر مى‌رسد که اگر نتیجه‌اى غیر از این حاصل مى‌گشت بعید به نظر مى‌رسید و بدین ترتیب از میان 193 نام موجود در فهرست کنگره عده‌اى وابسته به کانون مترقى، عده‌اى عضو حزب مردم که نقش حزب اقلیت را در مجلس بازى مى‌کرد و مابقى متعلق به افراد مستقل و دیگر گروه‌ها بود. نمایندگان عضو کانون مترقى، فراکسیون مترقى را در مجلس تشکیل دادند و در حالى که تعدادشان به 100 نفر مى‌رسید به همراه 22 نماینده گروه دهقانان و 13 نماینده گروه کارگران دست به ائتلاف زده و اکثریت مجلس را با تشکیل «ائتلاف نهضت ششم بهمن» به دست آوردند. بدین‌ترتیب کانون مترقى جایگاهى خاص در مسایل سیاسى کشور پیدا کرد. این امر خود عامل مهمى شد تا ریاست آن یعنى حسنعلى منصور که و عده ارتقاء به مقام نخست‌وزیرى دریافت کرده بود، در صدد برآید تا کانون را گسترش داده و بر نقش و اهمیت آن بیفزاید. بدین ترتیب منصور در 29 آبان ماه 1342 هیأتى 19 نفره مرکب از نمایندگان سه گروه مترقى، دهقانان و کارگران را که ائتلاف نهضت ششم بهمن را تشکیل داده بودند گرد آورد و براى ایجاد حزب ایران نوین نزد شاه رفت[33] و شخص اول مملکت را که حامى جدى او نیز به حساب مى‌آمد در جریان امر قرار داد. این اقدام منصور باعث شد تا منفردین مجلس که عموما از اعضاى حزب مردم بودند در همین زمان در مجلس شوراى ملى تشکیل جلسه بدهند تا شاید براى نحوه مبارزه و مقابله با ائتلاف ششم بهمن تصمیم‌گیرى و برنامه‌ریزى نمایند[34]. ترکیب و مسئولیت نمایندگان 3 گروه که به اتفاق منصور نزد شاه رفتند به قرار زیر است: بهمن آراسته، غلامرضا آصفى(کارپرداز مجلس)، محسن خواجه نورى، مهرانگیز دولتشاهى، محمدعلى رشتى، ضیاءالدین شادمان(کارپرداز مجلس)، حسن صائبى «دبیر نهضت ائتلاف ششم بهمن»، باقر عاملى(نایب رئیس مجلس)، منوچهر کلالى، حسنعلى منصور(رئیس نهضت ائتلاف ششم بهمن)، رضا نجیمى، هادى هدایتى و ناصر یگانه که همگى عضو فراکسیون مترقى بودند و سه نفر به نام‌هاى آقا میرارسنجانى، غلامرضا بهادرى و على اکبر رهبر عضو گروه دهقانان و ابوالقاسم پاک ذات، حیدر صائبى و محمد ولى قراچورلو(کارپرداز مجلس) عضو گروه کارگران مجلس بودند.[35]

    به دنبال موافقت شاه براى ایجاد حزبى از ائتلافى‌هاى نهضت ششم بهمن که در قطعنامه کنگره آزاد زنان و آزاد مردان شرط تأمین سعادت و خوشبختى مردم ایران را وابستگى کامل به اجراى کامل اصول 6 گانه انقلاب شاه و مردم در تمام ارکان حیات ملى ایرانیان دانسته بودند، گویا حسنعلى منصور در صدد برآمد تا موجودیت حزب خود را با نام حزب مترقى و سپس حزب نهضت ششم بهمن رسماً اعلام دارد اما بدلیل مخالفت عده‌اى از رجال مملکتى به حزب ایران نوین تغییر نام داد چراکه مخالفان معتقد بودند که چنانچه حزب مذکور با این نام شکست بخورد، انهدام و نابودى ششم بهمن را در ظاهر به همراه خواهد داشت[36]. حسنعلى منصور براى به عضویت در آوردن اعضاى دو حزب ملیون و مردم به ایران نوین تلاش فراوانى کرد تا عضویت آنها مایه قوت حزب باشد اما به نظر مى‌رسد که تمایل درونى چندانى در پیوستن آنان به حزب جدیدالتأسیس وجود نداشت. نکته قابل تأمل در این باره اعتقاد آنان به عدم موفقیت حزب ایران نوین همانند دو حزب قبلى بود و اینکه چون حزب جدید براساس نهضت ششم بهمن که نهضتى به طرفدارى از مواد ششگانه محمدرضا پهلوى، پایه‌گذارى شده بود، چنانچه با شکست روبرومى‌شد، وسیله‌اى براى تبلیغ سوء علیه مواد ششگانه و محبوبیت شاه مى‌گردید.

     بدین ترتیب موجودیت حزب با نام ایران نوین در 28 آبان ماه 1342 در مجلس شوراى ملى اعلام شد و خبر تأسیس آن روز بعد به استحضار محمدرضا پهلوى رسید. با وجود اینکه اعضاء دو حزب میهن و مردم به شکست حزب قریب‌التأسیس ایران نوین باور داشتند و معتقد بودند که حتى اگر کشاورزان و کارگران هم به این حزب بپیوندند بازهم شکست خواهد خورد، با این حال منصور به تلاش در آمد تا منظور خود را عملى سازد. راه‌آهن دولتى ایران، دخانیات، کارخانجات چیت‌سازى و سیلوى تهران از مراکزى بودند که منصور براى به عضویت در آوردن برخى از کارگران و متخصصین آن دست به فعالیت زد[37]. منصور که براساس سخن شاه که گفته بود «تشکیل این حزب را پشتیبانى خواهم کرد و دستور خواهم داد همه‌گونه مساعدت و تسهیلات را فراهم آورند» دلگرم، امیدوار و مطمئن از کمک‌هاى شخص اول مملکت بود. بنابراین دست به فعالیت بیشتر زد تا حزب ایران نوین را با اقتدار هر چه بیشتر راه‌اندازى کند و از فرصت یک ساله‌اى که شاه براى موفقیت در کار به او داده است، بهره کافى ببرد. بنابر گزارش مورخ 6 /9 /1342 ساواک «یکى از دوستان منصور اظهار داشته این اقدام فرمایش اعلیحضرت همایون شاهنشاه که فرموده بودند (هرکس بخواهد در آینده در دستگاه‌هاى دولتى و قوه مجریه شغل و مقامى داشته باشد باید متکى به یک حزب نیرومند بوده و براساس مرام حزبى پیشرفت خود را قرار دهد) از طرف منصور صورت گرفته و به این دستاویز و تشبث به شاهنشاه خواسته است براى موفقیت در کارهاى آینده خود عده‌اى را به دور خود جمع کند.»[38] گویا مردم با توجه به سوابقى که از دو حزب مردم و میهن داشتند و با توجه به این که منصور جوان، بى‌تجربه و فرزند على منصور وابسته به دول بیگانه بود نسبت به این حزب هم خوشبین نبودند.[39]

    از نتایج قابل توجه تلاش‌هاى منصور در جذب افراد صاحب نفوذ و داراى مشاغل حساس مملکتى، به عضویت درآمدن عطاءاللّه‌ خسروانى وزیر کار دولت وقت اسداللّه‌ علم بود که نقش به سزایى در به عضویت درآوردن کارمندان آن وزارتخانه و ادارات آن در تهران و شهرستان‌ها داشت[40]. شهردار تهران احمد نفیسى هم که رابطه خویشاوندى با منصور داشت به عضویت حزب درآمد به گونه‌اى که به عنوان تئوریسین حزب معرفى شد[41]. او قرار بود معاون دبیرکل حزب شود ولى به علت بازداشتش موفق بدین مهم نشد[42].

    محمدرضا پهلوى توجه و امید بسیارى به استوار گشتن و برقرار شدن حزب ایران نوین داشت به گونه‌اى که احتمال بسیار مى‌رفت تا او همگان را در جهت همکارى، مساعدت و تقویت آن وادار به فعالیت کند. شاه که نسبت به اعضاى جبهه ملى و حزب ایران چندان دلخوشى نداشت، براى این کار حتى به آنان و توده‌اى‌هاى مستعفى اجازه داد تا به عضویت ایران نوین در آیند.[43]

    سرانجام در ساعت 6 بعد از ظهر 24 /9 /1342ش جلسه‌اى در تالار فرهنگ برگزار گردید که طى آن رسماً حزب ایران نوین اعلام موجودیت کرد. در همان جلسه به پیشنهاد دکتر عاملى، با موافقت حضار، حسنعلى منصور به عنوان دبیرکل حزب انتخاب و اسامى 60 نفر از هیأت اصلى موسسین حزب نیز به منظور معرفى خوانده شد.[44] همچنین هیات موسس، اعلامیه تشکیل حزب و اصول عقاید و هدف‌هاى حزب و اساسنامه حزب را به تصویب رساند. ساختمان مجلّلى هم براى حزب در خیابان کنونى دکتر فاطمى تهیّه دیده شد که بعداً به حزب رستاخیز ملت ایران رسید. این ساختمان پس از انقلاب چندى شهردارى و بعد از آن هم محل وزارت کشور شد.[45]

    اسامى اعضاء شوراى مرکزى حزب که به عنوان هیأت اصلى مؤسسین حزب قلمداد مى‌شوند به قرار زیر است:

امیرعباس هویدا، دکتر باقر عاملى، عطاءاللّه‌ خسروانى، نصرت‌اللّه‌ معینیان، دکتر هادى هدایتى، دکتر محمود کشفیان، دکتر ناصر یگانه، محسن خواجه نورى، مهندس تقى سرلک، مهندس فتح‌اللّه‌ ستوده، دکتر محمدعلى رشتى، دکتر ضیاءالدین شادمان، غلامرضا نیک‌پى، دکتر فرخ روپارساى، دکتر مهرانگیز دولتشاهى، نیره ابتهاج سمیعى، عذرا ضیائى، عفت‌الملوک نحوى، صدرى بزرگ‌نیا، مهندس اسماعیل انصارى، مهندس پرویز بهبودى، عباس اخوان، منوچهر سعید وزیرى، محمدعلى نوربخش، حسین ضابطى طرقى، امان‌اللّه‌ اولیاء، دکتر هوشنگ نهاوندى، دکتر فرهنگ مهر، دکتر شفیع امین، دکتر حسین خطیبى، مهندس مجید عدل، محمدعلى مرتضوى، مهندس منصور روحانى، مهندس کمال درى، دکتر محمد سام، اکبر شاکرین، فتح‌اللّه‌ جهانشاهى، مهندس ابراهیم همایونفر، هوشنگ رام، دکتر محمد حسن گنجى، جواد منصور، دکتر فرهاد قهرمان، دکتر عبدالرضا عدل طباطبایى، دکتر جواد مهذب، دکتر فریدون معتمد وزیرى، دکتر منوچهر شاهقلى، دکتر محمد حسن توران، دکتر احمد عاطفى، حسین غلام نیاکان، دکتر منوچهر کلالى، محمدعلى محدث زاده، مهندس همایون انصارى، مهندس حیدرعلى ارفع، و هاجر تربیت[46].

    اعضاى على‌البدل این شورا نیز به ترتیب زیر است:

     مهندس فضل‌اللّه‌ جلالى نورى، امیر قاسم معینى، حسام‌الدین رضوى، دکتر عزت‌اللّه‌ یزدان پناه، دکتر سهراب فیروزیان، دکتر کریم پاشا بهادرى، مهدى بهنام، مهندس اسماعیل معینى زند، عباس روستا، مسیب حکیمیان، فضل‌اللّه‌ معتمدى، مهندس کریم اتابکى، مهروش صفى نیا و دکتر ملکه بیانى.[47]

 

الف: اعلامیه تشکیل حزب:

     با ذکر نامى از پایه‌گذارى مشروطیت در 1285ش آغاز شد و سپس دو عامل عقب ماندگى اقتصادى و اجتماعى مردم و دور بودن از به اصطلاح کاروان تمدن غرب را به عنوان دلایل عدم استوارى مشروطیت برشمرد. کودتاى 1299ش رضاخان، همچون یک مائده آسمانى مطرح گردید که ایران دچار هرج و مرج و اغتشاش شده از خط سقوط و تجزیه حتمى نجات داد و ضمن تمجید از شخصیت و عملکرد 20 ساله رضاشاه او را پایه‌گذار نظم نوین در ایران قلمداد کرد. پس از آن به طرح آغاز حکومت محمدرضا پرداخته و سالهاى دهه 1320 را دوران تبدیل ایران به صحنه رقابت ابرقدرت‌ها دانست که باعث متزلزل شدن اداره امور کشور، بى‌نظمى، آشفتگى بروز مشکلات اقتصادى و اجتماعى داخلى گشت. سپس به واقعه آذربایجان اشاره کرد و آنگاه با طرح یک قضاوت به اصطلاح صادقانه، «تنها محور اساسى و منبع فیض الهى که موجب ثبات و رفع مشکلات مملکت گردید [را] وجود سلطنت مشروطه و شخص شاهنشاه جوان ایران» معرفى کرد. پس از آن با ستودن ملى شدن صنعت نفت پشتیبانى شاه همراه حفظ امنیت داخلى را عامل اصلى آن ذکر کرد. تمجید و متعالى کردن انقلاب سفید در 6 بهمن 1341 از دیگر مطالب اعلامیه حزب بود که معتقد بود، اساس سیاسى اجتماعى و اقتصادى ایران را دگرگون ساخته است تجلیل از روز 18 اسفند 1341 به عنوان روز آزادى زنان از دیگر مطالب آن بود در بخش دیگر به لزوم تشکیل حزب سیاسى چون ایران نوین اشاره کرد و آن را «مظهر انقلاب عظیم و تحول اجتماعى ششم بهمن» شمرد و نماینده روشنفکران و نیروى زحمتکشان و مؤثر در فرهنگ و رهبرى جوانان معرفى کرد و سپس با اعلام موجودیت حزب و بیان آمال و آرزوهاى عوام فریب خود اعلامیه را پایان بخشید.

 

مرامنامه (اصول عقاید و هدف‌هاى حزب ایران نوین)

     ضمن برشمردن پایه حزب براساس قانون اساسى و اعتقاد و ایمان کامل به رژیم سلطنتى و حفظ استقلال سیاسى، اقتصادى و تمامیت ارضى ایران، اصول عقاید و هدف‌هاى خود را در 34 اصل معرفى کردند: 1ـ پرورش جسمانى و رشد و تربیت افراد جامعه 2ـ اهمیت خانواده به عنوان رکن اساسى اجتماع 3ـ تساوى حقوق کلیه زنان و مردان 4ـ استقلال و تحکیم قوه قضائیه 5ـ آزادى قلم و بیان به عنوان یکى از شرایط اصلى پیشرفت اجتماع و تکامل دموکراسى 6ـ حق مالکیت 7ـ تأمین بهداشت عمومى توسط دولت 8ـ برخوردارى کلیه آحاد جامعه از وسایل درمانى و مراقبتهاى پزشکى 9ـ بهره‌مندى مردم از امکانات و حمایت دولت در مقابل بیکارى و نقص عضو، پیرى و حوادث 10ـ تعلیمات مجانى و اجبارى ابتدایى براى هر فرد ایرانى 11ـ فراهم کردن تعلیمات حرفه‌اى و تحصیلات متوسطه و عالى به منظور تکامل نیروى انسانى جامعه 12ـ توجه به رشد و تکامل اخلاقى و معنوى کلیه افراد بویژه نسل جوان 13ـ حفظ و صیانت از فرهنگ و ادب و هنر ایران 14ـ ارشاد و هدایت فعالیت‌هاى اقتصادى و اجتماعى دولتى و خصوصى در چارچوپ برنامه جامع ملى 15ـ حمایت دولت از کلیه فعالیت‌هاى خصوصى اقتصادى و اجتماعى 16ـ استقرار کشاورزى براساس اصلاحات ارضى و پیاده نمودن آن به منظور بهبود وضع کشاورزى و کشاورزان 17ـ حفظ و احیاى جنگل‌ها و بهره‌بردارى از آنها در جهت منافع کشور 18ـ بهره‌بردارى صحیح و بهتر از آبهاى سطحى و زیرزمینى 19ـ توجه به عمران منطقه‌اى و پایه‌گذارى توسعه اقتصادى و اجتماعى 20ـ صنعتى کردن کشور 21ـ تعمیم و توسعه صنعت برق در کشور براى رفع احتیاجات صنعتى و کشاورزى و غیره 22ـ بهره‌بردارى کامل از معادن و منابع زیرزمینى کشور 23ـ توسعه هرچه بیشتر صنعت ملى نفت 24ـ توجه به حمایت کامل و ایجاد رفاه و آسایش و بهبود وضعیت کارگران 25ـ هماهنگ شدن سیاست بازرگانى با برنامه جامع اقتصادى 26ـ هماهنگ شدن سیاست مالى با برنامه جامع اقتصادى 27ـ توجه به سیاست پولى و اعتبارى به عنوان عامل تسهیل و تسریع توسعه هماهنگ اقتصادى 28ـ جلب سرمایه‌هاى خارجى 29ـ جلب سیاحان خارجى 30ـ ایجاد سازمان صحیح ادارى و بهبود مدیریت 31ـ واگذارى کار مردم به خود مردم و عدم تمرکز امور شهرستانها در تهران 32ـ نوسازى شهرها و روستاها و اجراى طرح تأمین مسکن 33ـ توسعه راه‌ها، راه‌آهن، بنادر و ایجاد فرودگاه‌ها و وسایل ارتباطى و مخابرات 34ـ برقرارى روابط ایران با کلیه کشورهاى جهان براساس مصالح ملى

 

اساسنامه حزب ایران نوین:

     شامل 70 ماده که به معرفى ارکان حزب پرداخته است. کنگره، شوراى مرکزى، دبیرکل و هیأت مرکزى ارکان حزب ایران نوین ذکر شدند که به قرار زیر است:

     الف: کنگره: عالى‌ترین مرجع و مجمع حزب است و هر سه سال یکبار با شرکت دبیرکل و اعضاى شوراى مرکزى و نمایندگان حوزه‌هاى شهرى و روستایى کشور به دعوت دبیرکل در تهران تشکیل مى‌شود. در صورتى که سه چهارم شوراى مرکزى تشکیل کنگره را ضرورى بدانند، رئیس شورا جهت دعوت کنگره به اطلاع دبیرکل خواهد رساند. نخستین جلسه کنگره به ریاست سنى تشکیل مى‌شود و بلافاصله از میان خود هیأت رئیسه‌اى مرکب از یک رئیس دو نائب رئیس و چهار منشى انتخاب مى‌کنند شش وظیفه هم بر عهده کنگره نهاده شد.

     ب: شوراى مرکزى: متشکل از دبیر کل، 60 نفر عضو اصلى و 15 نفر على‌البدل که به مدت سه سال از سوى کنگره انتخاب مى‌شوند. هیأت رئیسه مرکب از یک رئیس دو نایب و سه منشى در نخستین جلسه شورا از میان اعضاى خود به مدت یک سال انتخاب مى‌شود. جلسات این شورا هر سه ماه یکبار و به دعوت رئیس شورا و با حضور حداقل دو سوم اعضاء تشکیل مى‌گردد. شش وظیفه هم برعهده این شورا نهاده شد.

     ج: دبیرکل: رئیس هیأت اجرائى و مسئول کلیه امور اجرایى حزب است که وظایفى چون عزل و نصب کلیه کارمندان ادارى و مالى حزب و صدور تعلیمات و دستورات لازم به آنها و انتخاب یک خزانه‌دار از بین اعضاى حزب و اداره جلسات هیأت اجرایى را برعهده دارد. علاوه برآن نمایندگى قانونى حزب و امضاى اسناد و انعقاد قراردادهاى لازم تقدیم گزارش امور حزب به شوراى مرکزى و کنگره و پیشنهاد تعیین وظایف و اختیارات کمیته‌هاى استان و شهرستان و بخش برعهده دبیرکل گذارده شد. دبیر کل داراى یک قائم مقام به پیشنهاد دبیرکل و تصویب هیأت اجرایى از بین اعضاى خود است.

     د: هیأت اجرایى:

     مرکب از دبیرکل و 20 عضو اصلى و 5 عضو على‌البدل که از میان شوراى مرکزى توسط آن شورا براى 3 سال انتخاب مى‌شود. این هیأت 2 بار جلسه در هر ماه دارد که حضور دوسوم اعضاء ضرورى است. تعیین اعضاء و سازمان تحقیق و رسیدگى، تعیین اعضاء کمیته تشکیلات و کمیته‌هاى استان و کمیته‌هاى روابط و سازمان‌هاى وابسته، تعیین وظایف و اختیارات و سازمان‌هاى تابعه کمیته‌هاى استان و شهرستان و بخش، تعیین کمیسیون‌هاى مطالعاتى حزب و اعضاى آنها و تعیین خط مشى فراکسیون پارلمانى حزب و نظارت برامور مالى حزب، وظایفى است که برعهده این هیأت نهاده شده است. پس از ذکر ارکان حزب، تشکیلات حزب بدین قرار است:

     1ـ حوزه‌هاى شهرى و روستایى 2ـ کمیته‌هاى حزب 3 ـ سازمانهاى حزب 4ـ دفتر طرح‌ها و مطالعات.

     حوزه‌هاى شهرى و روستایى اولین واحد تشکیلاتى حزب است که با رعایت محل سکونت یا شغل و حرفه اعضاى حزب در شهرها و روستاها تشکیل مى‌شود. کمیته‌هاى حزب به کمیته‌هاى تشکیلات، استان، شهرستان، بخش، سازمان‌هاى وابسته و روابط تقسیم مى‌شود و سازمان‌هاى حزب عبارتند از: سازمان بازرسى، مالى، انتشارات و تبلیغات آموزش(ما) و تحقیق و رسیدگى. دفتر طرح‌ها و مطالعات هم براى انجام وظایفش کمیسون‌هاى ذیل را تشکیل مى‌دهد:

     کمیسون‌هاى برنامه‌ها و طرح‌ها (به ریاست جواد منصور)، امور اقتصادى (به ریاست دکتر سید عبدالرضا عدل طباطبایى، امور کشاورزى به ریاست مهندس رضا صدقیانى)، امور آبادانى و مسکن (به ریاست دکتر هوشنگ نهاوندى)، امور اجتماعى (به ریاست مهندس حسن فرزانه)، امور فرهنگى (به ریاست دکتر محمد خزائلى)، بهداشت عمومى (به ریاست دکتر محمود ضیایى)، امور کار و نیروى انسانى (به ریاست دکتر محسن آشتى)،امور نیرو و سوخت (به ریاست مهندس محمد یمین افشار)، امور حقوقى (به ریاست دکتر جواد مهذب)، امور شهرها و کارهاى عمومى (به ریاست دکتر على نیامى) امور ادارى (به ریاست دکتر منوچهر گودرزى)، امور ارتباطات (به ریاست مهندس على اشرف شاهقلى) و امور بین‌المللى (به ریاست دکتر محمدعلى رشتى).

     افرادى که داراى تابعیت ایران، حداقل 20 سال سن، معروفیت به حسن اخلاق، عدم محکومیت جزایى و عدم عضویت در هیچ‌یک از احزاب و تشکل‌هاى سیاسى دیگر و دارا بودن دو نفر معرف از اعضا باشند به عضویت حزب درمى‌آیند که داراى حقوق و وظایف خاص حزبى هستند.

 

حسنعلى منصور و جبهه ملى:

     منصور براى آنکه هر چه بیشتر تشکیلات حزب ایران نوین را قوت بخشد حتى از اعضاى جبهه ملى نیز بهره گرفت بدین صورت که با محمدعلى کشاورز صدر یکى از اعضاى شوراى مرکزى جبهه ملى وارد گفتگو شد. به نظر مى‌رسد که هدف او از این کار استفاده از اعضاى جبهه ملى در مقابله با دکتر على امینى بود که به تازگى با سیاست‌هاى خارجى ارتباط زیادى پیدا کرده بود[48]. نکته قابل توجه این است که شاه هم براى آنکه حزب ایران نوین را استوار گرداند به کارگردانان کانون مترقى اجازه برقرارى ارتباط و به عضویت در آوردن اعضاى جبهه ملى در حزب راصادر کرد. جالب اینکه تعدادى از اعضاى کانون مترقى نزد شاه رفته و اظهار تمایل نسبت به عضویت عده‌اى از جبهه ملى‌ها که فعالیت ملى‌گرایانه ندارند را در حزب نمودند. چراکه در توسعه و رونق حزب تأثیر فراوانى خواهد داشت[49]. بنظر که این امر مورد استقبال آنان نیز قرار گرفت چراکه گزارش مورخ 3 /10 /42 حاکى از آن است که عده‌اى از ملى‌گراها مامور بودند تا به منظور اخلال و مزاحمت در کار حزب به عضویت آن در آیند[50]. اعضاى جبهه ملى که تا 25 دى ماه 42، 30 نفرشان به عضویت حزب درآمده بودند،[51] در مقابل به عضویت در آمدن عطاءاللّه خسروانى که فشار زیادى برکارگران جهت عضویت در حزب وارد مى‌آورد، به کارگران امیدوارى مى‌دادند تا جلوى رفتار خسروانى و عوامل حزب را بگیرند[52]. پس از آنکه موجودیت حزب رسماً اعلام گردید و حسنعلى منصور هم به عنوان دبیرکل آن انتخاب شد، تقریبا مسلم شده بود که دولت تا چند صباحى دیگر به دست کارگردانان این حزب جدیدالتاسیس خواهد افتد و دبیرکل حزب است که فرمان نخست‌وزیرى و تشکیل کابینه را دریافت خواهد کرد.

 

حزب ایران نوین و احزاب رقیب:

     در پى نخست وزیرى منوچهر اقبال در سال 1336ش و تشکیل حزب ملیون از سوى او، اکثریت مجلس به دست این حزب افتاد. سپس شاه در یک اقدام ظاهر کارانه، براى آنکه نشان دهد که مخالفان نیز وجود ندارد که مى‌توانند با برنامه‌هاى دولت چه در مجلس و چه در دیگر مراکز قدرت مخالفت کنند، دستور داد تا امیر اسداللّه‌ علم حزب مردم را پایه‌گذارى نماید تا رُل و نقش حزب اقلیت و جناح اقلیت را در مقابل حزب ملیون که نهاد اکثریت بود، اجرا کند پس از آن که اقبال از نخست‌وزیرى برکنار و به ترتیب شریف امامى و سپس على امینى عهده‌دار قدرت شدند، این دو حزب همچنان با طى دوران فراز و نشیب به فعالیت خود ادامه دادند تا اینکه علم نخست وزیر شد و حزب مردم به اوج قدرت سیاسى رسید. اما هنگامى که ابتدا کانون مترقى و سپس حزب ایران نوین به عنوان یکى از با نفوذترین احزاب سیاسى تاریخ ایران پا به عرصه فعالیت‌هاى سیاسى نهاد، وضعیت حزب مردم و قدرت آن رو به زوال نهاد و به نظر مى‌رسد که ناگزیر در همراهى با حزب جدید و یا حذف از صحنه رقابت‌هاى سیاسى شد. حمایتهاى دول انگلستان و امریکا چه مستقیم و چه غیرمستقیم از طریق عناصر وابسته از حزب ایران نوین و پشتیبانى‌هاى شاه و کسب جایگاه‌هاى حساس مملکتى توسط اعضاى آن حزب باعث شد تا در نتیجه فعالیت و تلاش منصور عده بسیارى از رجال سیاسى اقتصادى‌اجتماعى فرهنگى ایران به عضویت ایران نوین درآیند و رفته رفته تسلط و نفوذ خود را بر کلیه مراکز قدرت افزایش بخشیده و استوار گردانند. حزب مردم نیز از این رهگذر بى‌آسیب نماند چراکه برخى از اعضاى آن براى آن که در دولت حزبى جدید مصدر مشاغل مهم دولتى شوند، به عضویت ایران نوین درآمدند. این در حالى است که با اعلام موجودیت ایران نوین، عده‌اى ازنمایندگان مجلسین از مناصب خود در حزب مردم، استعفا داده و رسماً به حزب جدید ملحق شدند مهرانگیز منوچهریان، منوچهر سعید وزیرى، محمود روحانى، محمود ضیایى، مهدى یعقوب تهرانى، ناصر بهبودى، سید محمدعلى مرتضوى و سرهنگ حبیب‌اللّه‌ ملک‌زاده آملى از جمله افرادى بودند که یک هفته قبل از تشکیل ایران نوین از مقام خود در حزب مردم استعفا داده و در حزب جدید نام‌نویسى کردند[53]. در این میان هیچ‌یک از روزنامه‌نگاران وابسته به حزب ملیون حاضر به قبول عضویت و همکارى با حزب ایران نوین نشدند زیرا عنوان کردند که برخى از عناصر فعال حزب مردم در حزب جدید عضویت یافته‌اند[54].

    اولین جلسه شوراى مرکزى حزب ایران نوین در بعد از ظهر 16 /10 /1342 به ریاست باقر عاملى تشکیل شد و 20 نفر اعضاى هیأت اجرائى از میان 60 نفر اعضاى شوراى مرکز انتخاب شدند که به ترتیب زیر است: حسنعلى منصور (دبیرکل حزب و رئیس هیأت اجرائى)، امیرعباس هویدا (قائم مقام)، نصرت‌اللّه‌ معینیان، عطاءالله خسروانى، مهندس مجید عدل، فرخ روپارساى، فتح‌اللّه‌ ستوده، عذرا ضیائى، محسن خواجه‌نورى، منصور روحانى، هادى هدایتى، فریدون معتمد وزیرى، ناصر یگانه، ابراهیم همایونفر، منوچهر شاهقلى، فرهنگ مهر، محمد رسام، تقى سرلک و غلامرضا نیک‌پى. در این جلسه منوچهر کلالى به سمت ریاست کل تشکیلات حزبى، سیدضیاءالدین شادمان خزانه‌دار و محمدعلى رشتى به عنوان سخنگو و ناشر روزنامه نداى ایران نوین[55] برگزیده شدند.

 

دودستگى و اختلاف در حزب ایران نوین:

     انتخاب هویدا به قائم‌مقامى منصور خود عامل بروز دودستگى هرچه بیشتر و تفرقه در میان اعضاى حزب گشت. براین اساس از آنجائى که انتصاب منصور به نخست‌وزیرى قریب‌الوقوع به نظر مى‌رسید بنابراین عهده‌دار بودن سمت قائم‌مقامى حزب از اهمیت ویژه‌اى برخوردار بود، زیرا قائم‌مقام به دبیر کلى حزب مى‌رسید. از این رو نصرت‌اللّه‌ معینیان وزیر مشاور کابینه اسداللّه‌ علم در صدد برآمد تا این سمت را به دست آورد تا چنانچه منصور مأمور تشکیل کابینه شد، رهبرى حزب را عهده‌دار شود. این جریان دودستگى و کسب قدرت مخالفت شدید اعضاى کانون مترقى به‌خصوص مهندس منصور روحانى را درپى داشت[56]. دودستگى دیگرى نیز قبلاً بر حزب حاکم شده بود که ناشى از اختلافات پنهانى بود که براساس آن دو جناح چپ به رهبرى هویدا، مهندس اتابکى و مهندس درى و جناح راست به رهبرى حسنعلى منصور مهندس سرلک و عده‌اى دیگر در حزب پدید آمد. جناح چپ خواستار مناصب مهم وزارتخانه‌هاى دادگسترى، راه، کشاورزى، اقتصاد و پست و تلگراف بود، درحالى‌که مهندس سرلک از سران جناح راست کاندیداى وزارت راه بود و این در حالى است که مهندس همایونفر و درى خواهان این مقام از سوى جناح چپ بودند[57].

    براساس گزارشى در دى ماه 1342، در زمینه سیاست خارجى، در دستگاه رهبرى حزب اختلاف ایجاد شد و دو جناح طرفدار سیاست آمریکا و طرفدار سیاست انگلستان به وجود آمد، که کارگردانى جناح آمریکا که اکثریت را داشت به دست محمدعلى رشتى بود و حسنعلى منصور در عین اینکه قصد بى‌طرفى داشت، باطناً رئیس جناح انگلیسى بود و در این کار به قدرى نقش خود را ماهرانه ایفا کرد که توانسته از حمایت آمریکائى‌ها نیز برخوردار گردد.[58] گویا او مأمور بود تا سیاست انگلستان را به تدریج بجاى سیاست آمریکا در ایران جایگزین سازد[59].

 

نخست‌وزیرى منصور

     پس از تلاش 2 ساله سرانجام در ساعت 13 روز 17 اسفند ماه 1342 پس از استعفاى علم، منصور مأموریت یافت تا کابینه خود را تشکیل دهد. اگرچه از ماه‌ها قبل نخست‌وزیرى او محرز بود با این حال براساس گزارشى از قول منوچهر اقبال، در دوم بهمن ماه قبل از آنکه محمدرضا پهلوى تهران را به قصد اروپا براى مسافرت 40 روزه ترک کند، در فرودگاه به منصور دستور مطالعه براى تشکیل کابینه داده بود.[60] انتخاب منصور در حالى بود که براساس شایعات خسرو هدایت، حسین قدس نخعى، عباس آرام و سپهبد ریاحى نامزدهاى کسب نخست‌وزیرى ایران بودند[61]. همچنین به نظر مى‌رسد که سناتورهاى مجلس تمایل چندانى به قبول منصور براى عهده‌دار شدن این مقام نداشته‌اند[62]. عبده نقش دیپلمات‌هاى آمریکایى مقیم تهران و اشرف پهلوى را در به قدرت رساندن منصور، بسیار مؤثر و سرنوشت‌ساز مى‌شمارد[63].

    به هر ترتیب حسنعلى منصور کابینه‌اش را در ساعت 16 روز 17 /12 /1342 به شرح زیر به شاه، در 18 /12 /42 به مجلس شوراى ملى و در 19 /12 /42 به مجلس سنا معرفى کرد :

 

نخست‌وزیر : حسنعلى منصور

وزیر امور خارجه                           عباس آرام

وزیر بهدارى                                 جمشید آموزگار

وزیر کار و خدمات اجتماعى             عطاءاللّه‌ خسروانى

وزیر اطلاعات                               نصرت‌اللّه‌ معینیان

وزیر کشاورزى                              سپهبد اسماعیل ریاحى

وزیر اقتصاد                                  علینقى عالیخانى

وزیر جنگ                                   سپهبد اسداللّه‌ صنیعى

وزیر کشور                                   جواد صدر

وزیر دادگسترى                             باقر عاملى

وزیر پست و تلگرافت و تلفن          فرهنگ شفیعى (در 3 /8 /43) استعفا داد و مهندس فتح‌اللّه‌ ستوده در 9 /8 /43 به جاى وى معرفى شد.

وزیر دارائى                                 امیرعباس هویدا

وزیر فرهنگ                                عبدالعلى جهانشاهى

وزیر آبادانى و مسکن                     هوشنگ نهاوندى

وزیر راه                                      محمود کشفیان

وزیر آب و برق                             منصور روحانى

وزیر مشاور و دبیر کل شوراى عالى     منوچهر گودرزى

وزیر مشاور و معاون پارلمانى نخست‌وزیر     ناصر یگانه

وزیر مشاور                                  هادى هدایتى

وزیر مشاور                                  محمد نصیرى

معاون نخست‌وزیر و سرپرست سازمان جلب سیاحان     قاسم رضایى

معاون نخست‌وزیر                          عزت‌اللّه‌ همایونفر

معاون نخست‌وزیر                          غلامرضا نیک‌پى

معاون نخست‌وزیر                          جواد منصور

معاون نخست‌وزیر و رئیس هنرهاى زیباى کشور     مهرداد پهلبد

معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور     سرلشکر حسن پاکروان

     قبل از تصدى رسمى نخست‌وزیرى از سوى منصور، در 12 اسفندماه بیوگرافى کامل او از طرف حزب ایران نوین در اختیار نمایندگان خبرگزارى‌هاى داخلى و خارجى قرار داده شد تا پس از صدور فرمان نخست‌وزیرى آن را در روزنامه‌ها انتشار دهند[64].

    وابستگى نخست‌وزیر به دول بیگانه چون آمریکا و انگلستان و شوروى از جمله مسائلى بود که چه قبل و چه پس از روى کار آمدن منصور در بین دولتمردان و یا مطبوعات به میان کشیده شد. احمد آرامش از وزراى کابینه قوام‌السلطنه و رهبر گروه ترقی‌خواهان از جمله مخالفین دولت منصور بود که بر وابستگى او به آمریکا و اجراى سیاست‌هاى آن کشور در ایران تأکید داشت. آرامش در اظهارات خود به توجه و حساسیت دولت آمریکا در دوران تصدى وزارت دارایى توسط سرلشگر ضرغام در دولت منوچهر اقبال اشاره کرده و خواسته آمریکایى‌ها را مبنى بر تمرکز امور مالى و اقتصادى ایران در سازمان واحدى تحت ریاست یک مستشار آمریکائى، همچون دوره آرتور میلسپو برمى‌شمارد سپس در ادامه مى‌افزاید:

     به هر ترتیب آنچنان که میسر بود جناح آمریکایى حزب قدرت را به دست گرفت و به دنبال مبارزات کسب قدرت، حزب را تضعیف کردند و در این راه على امینى هم نقش‌آفرینى کرد. آرامش سپس دولت امینى را حکومت دلخواه آمریکائى‌ها دانست که موفقیتى براى دیپلماسى آمریکا به حساب مى‌آمد. در مقابل انگلستان و شوروى با بهره‌گرفتن از دوستداران خود در ایران علیه امینى دست به فعالیت زد و به عنوان نمونه تیمسار بختیار را نامزد نخست‌وزیرى کردند. سرانجام تصادم دو سیاست آمریکایى از یک طرف و سیاست انگلیسى و روسى از طرف دیگر منجر به کناره‌گیرى امینى شد. آرامش، اسداللّه‌ علم را مظهر سازش دو سیاست شوروى و انگلستان برشمرد و عاملى دانست که اگر چه براى مدتى آمریکایى‌ها را کنار گذارد لیکن آنان را مجبور ساخت تا دست به تشکیل حزبى با همراهى دوستانشان بزنند تا از طریق حکومت پارلمانى، قدرت را در ایران به دست گیرند و این تصمیم به تشکیل حزب ایران نوین و روى کار آمدن منصور منتج شد و در حقیقت منصور مظهر سیاست جدید آمریکا در ایران شد. وى در ادامه مى‌افزاید، جناح آمریکایى در انتخابات هیأت رئیسه پیروزى را به دست آورد و این امر باعث شد تا دیپلماسى آمریکا از راه تشکیل حکومت حزبى کارى که مدنظر داشت صورت دهد. در مقابل با سیاست آمریکا، انگلستان کوشش کرد تا مهره‌هاى غیرآمریکایى چون دکتر باقر عاملى و دکتر صدر را به عنوان وزراى دادگسترى و کشور وارد کابینه سازد و نگذارد که وابستگان آمریکایى چون دکتر قاسم رضایى، دکتر منوچهر گودرزى و دکتر ناصر یگانه به وزارت دست یابند. در ادامه وى، محمدرضا پهلوى را به عنوان یک عامل توازن‌بخش در پیاده شدن سیاست‌هاى آمریکا و انگلیس در حزب ایران نوین معرفى مى‌کند. وى مهمترین سیاست آمریکا را در دولت منصور تمرکز بخشیدن کلیه امور مالى مملکت در سازمان برنامه دانسته که ادارات بودجه و تمرکز حساب‌ها نیز از وزارت دارایى جدا ساخته و ضمیمه سازمان برنامه کنند و فردى را چون مهندس انصارى را در رأس آن قرار دهند[65].

    منوچهر قیائى که فرماندار اسبق تهران بود معتقد است که آمریکا آن‌چنان که مى‌خواسته نتوانسته در تشکیل کابینه و قرار دادن مهره‌هایش در رأس وزارتخانه‌ها موفقیت چندانى غیر از وزیر مشاور و معاون نخست‌وزیر به دست آورد. سپس دکتر صدر، دکتر عاملى، هویدا، خسروانى، معینیان، سپهبد ریاحى، سپهبد صنیعى و عباس آرام را در زمره وزرایى مى‌آورد که سیاست آمریکایى حکومت را خنثى مى‌کنند و چنانچه دولت در راه سیاستهاى آمریکا گام بر دارد، با آن مخالفت خواهند کرد[66].

    احمد کیهان یغمایى یکى از نمایندگان مجلس شوراى ملى نیز حکومت منصور را یک حکومت تحمیلى از سوى سیاست آمریکا ذکر کرده و اظهار مى‌دارد که در مقابل توسعه نفوذ آمریکا در امور مالى و اقتصادى ایران مقاومت نشان داده و روش خود را نسبت به دولت تغییر خواهد داد[67].

    تأثیرپذیرى منصور از سیاست‌هاى دول بیگانه در تشکیل کابینه‌اش باعث بروز اختلافات و دو دستگى‌هاى شدیدى در داخل هیأت وزراء شد که در نتیجه هنوز بیش از یک ماه نگذشته بود که شایعاتى مبنى بر احتمال ترمیم کابینه رواج پیدا کرد. حتى شایعاتى نیز به گوش مى‌رسید که منصور در حدود نیمه فروردین ماه 1343 استعفاى خود را تقدیم شاه کرده لیکن مورد موافقت واقع نشده است[68]. شکاف بین دو جناح انگلیس و آمریکایى حزب، کار را بدانجا کشاند که عده‌اى از کارگردانان کانون مترقى که پایه‌گذار حزب بودند، تصمیم گرفتند با همان نام سابق جلسات خود را در محل حزب تشکیل دهند و به قول معروف مصمم شدند حساب خود را از حزب جداکرده و فعالیت مستقلى را آغاز نمایند[69]. این مطلب با نوشته روزنامه مهر ایران مورخ 16 /2 /1343 با عنوان «تشکیل جناح چپ در حزب ایران نوین» تأیید مى‌شود. علاوه بر دو دستگى‌هاى مذکور، اختلافات دیگرى در حزب بروز نمود. از جمله در میان نمایندگان فرهنگى حزب بر سر انتصاب محمد سام به عنوان قائم‌مقام و معاونت کل وزارت فرهنگ و عزل و نصب‌هاى وى در آن وزارتخانه نارضایتى شدیدى ایجاد شد و این امر لطمه زیادى به موقعیت حزب در بین فرهنگیان وارد آورد.

     اختلافات درونى حزب، تأکید نخست‌وزیر و سران حزب بر به عضویت درآوردن اجبارى کارمندان و کارگران کشور، رقابت‌هاى دول بیگانه و دو دستگى نمایندگان مجلسین نسبت به عملکرد حزب، همه با هم دست به دست هم داد تا اینکه در انظار دولتمردان و مردم، کار دولت منصور تمام شده تلقى شود و پاى در فروپاشى و اضمحلال نهد. روند مطلوب فعالیت‌هاى حزب و عملکرد نامناسب نخست‌وزیر، آن‌چنان پیش رفت که در شهریور 1343 على منصور، به فرزندش که مقام نخست‌وزیرى را در اختیار داشت، از عاقبت فعالیت‌هاى حزبى زنهار داده و برحذر داشت[70]. و این در حالى بود که شایعه روى کار آمدن منوچهر اقبال، على امینى و ارسنجانى در میان مردم رواج یافته بود.

     در 8 اردیبهشت ماه 1343 در جلسه هیأت اجرائى حزب، هویدا به دلیل کارهاى وزارتى، از سمت قائم‌مقامى حزب استعفا داد و به جاى وى عطاءاللّه‌ خسروانى به این مقام برگزیده شد. همچنین دکتر ضیاءالدین شادمان که پس از احمد نفیسى شهردار تهران شده بود به علت کثرت مشغله در شهردارى، از مقام خود به عنوان خزانه‌دار حزب استعفا داد و مهندس پروشانى جایگزین او گردید[71].

 

مخالفت امام خمینى و مذهبى‌ها با اقدامات حسنعلى منصور

     به نظر مى‌رسد که بیراه نگفته باشیم اگر بگوئیم که سابقه مخالفت مذهبیون و روحانیت که در رأس آنها امام خمینى(ره) بود از زمان اقدامات على امینى نخست‌وزیر است. در پى تشکیل مجدد کابینه، در 19 /10 /1341 کنگره طراحى شده عظیم دهقانان با شرکت 3500 نفر نمایندگان شرکت‌ها و اتحادیه‌هاى تعاونى و روستایى کشور تشکیل شد. شاه که ریاست افتخارى کنگره را برعهده داشت طى نطقى مواد ششگانه زیر را با نام اصلاحات اجتماعى به رفراندوم گذاشت:

1ـ الغاء رژیم ارباب و رعیتى یا تصویب اصلاحات ارضى ایران براساس لایحه اصلاحى قانون اصلاحات ارضى مصوب 19 دى 1340 ش و ملحقات آن.

2ـ تصویب لایحه قانون ملى کردن جنگلهاى سراسر کشور.

3ـ تصویب لایحه فروش سهام کارخانجات دولتى به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضى

4ـ تصویب لایحه قانون سهیم کردن کارگران در سود منافع کارگاههاى تولیدى و صنعتى

5ـ لایحه اصلاحى قانون انتخابات

6ـ لایحه ایجاد سپاه دانش به منظور تسهیل اجراى قانون تعلیمات عمومى و اجبارى.

     لوایح فوق در ششم بهمن 1341 به رفراندوم عمومى گذاشته شد. در مقابل این عمل، امام خمینى(ره) فتوا بر تحریم رفراندوم داد که به دنبال آن در دوم و سوم بهمن‌ماه تظاهراتى در سراسر کشور صورت گرفت. در پى ابلاغ لوایح ششگانه از سوى دولت به استانداران و فرمانداران، در 11 اسفندماه امام با اعلام هدم احکام ضروریه اسلام از سوى حاکمیت، عید نوروز را به مردم ایران تسلیت گفته و به مردم اعلام خطر کرد. در برابر مخالفت‌هاى امام در دوم فروردین ماه 1342، به مدرسه فیضیه قم و طالبیه تبریز حمله شد و در واکنش به این عمل رژیم جلسات طلاب تعطیل و بازار تهران و تبریز 3 روز تعطیل شد. در ادامه تحریکات رژیم، قانون سربازى را براى طلاب به اجرا درآورد که منجر به دستگیرى عده‌اى از روحانیون شد.

     با روى کار آمدن منصور، سیاست مسالمت‌آمیز و ظاهرفریبى از سوى او به اجرا درآمد تا بتواند روحانیون بالاخص امام خمینى را با دولت و اقدامات خود همراه سازد. در اولین قدم در هفدهم فروردین 1343 جواد صدر در قیطریه به خدمت امام رفت و دولت نیز آزادى ایشان را اعلام نمود. صدر بار دیگر در 20 فروردین ماه نزد امام که به تازگى آزاد شده بود به قم رفت.

     به دنبال لایحه مصونیت مستشاران آمریکا در ایران بار دیگر دو طرف در مقابل هم قرارگرفتند. بر این اساس در 25 /3 /43 مجلس سنا قرار داد وین را تصویب کرد و د ر21 مهرماه ماده واحده منضم به قرارداد وین در مجلس شوراى ملى تصویب شد. این امر در حالى صورت گرفت که هلاکو رامبد لیدر حزب مردم، صادق احمدى و جهانگیر سرتیپ‌پور علیه لایحه سخنرانى کردند. در چهارم آبان امام خمینى سخنرانى مشهور خود را علیه تصویب لایحه کاپیتولاسیون ایراد کرد که موج عظیمى علیه حکومت منصور ایجاد نمود. در مقابل رژیم براى خواباندن آشوب و مخالفت‌ها، در 13 آبان ماه امام خمینى را بازداشت و به ترکیه تبعید کرد همچنین حاج آقا مصطفى را بازداشت کرده و در زندان قزل‌قلعه محبوس نمود. در داخل حزب نیز عالیخانى، آموزگار و خسروانى با این لایحه مخالف بوده و آن را لکه ننگ بر دامن دولت و حزب مى‌دانستند. این امر به همراه افزایش بهاى مواد سوختى مخصوصاً بنزین که اعتصاب تاکسى داران را به همراه داشت باعث شد تا بالاجبار کابینه خود را در 15 /9 /43 ترمیم کند. براین اساس وزارت راه را به مهندس حسن شالچیان، وزارت فرهنگ و هنر را به مهرداد پهلبد، آموزش و پرورش را به هدایتى واگذار کرد و جهانشاهى و کفشیان را به عنوان وزیر مشاور منصوب کرد.

     سرانجام در پى مخالفت‌هاى مذهبى‌ها، منصور با اقدامات اعضاى فعال هیئت مؤتلفه اسلامى که در راهپیمایى عاشوراى 1342 (15 خرداد 1342) نقش اساسى داشتند، از میان برداشته شد. در صبح اول بهمن 1343 ش حسنعلى منصور درحالى‌که قصد حضور در مجلس شوراى ملى را داشت توسط شلیک گلوله از سوى شهید محمد بخارایى زخمى شد و پس از چند روز مداوا در ششم بهمن ماه درگذشت. دو روز قبل از مرگش، عطاءاللّه‌ خسروانى به مقام دبیرکلى رسید و فرداى فوت منصور، هویدا مأمور تشکیل کابینه جدید شد. نکته قابل توجه درباره ترور منصور، رفتار شاه است. او اگر چه از ماجراى ترور خبر نداشت و وسایل معالجه را به سرعت ترتیب داد، لیکن قلباً از این واقعه متألم و متأثر نبود زیرا منصور فردى خطرناک و مجرى سیاست‌هاى بیگانه در ایران معرفى شده بود[72].

 

پی‌نوشت‌ها:

[1]- مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، تهران، موسسه اطلاعات 1369 جلد اول : خاطرات ارتشبد سابق حسین فردوست، جلد دوم : جستارهایى از تاریخ معاصر ایران

[2]- قانعى، سعید، دو چهره مرموز، تهران، زریاب، 1377 ش، ص 14

[3]- سرپرسى کاکس : تحصیلات خود را در آموزشگاه رگبى و دانشکده افسرى ساندهرست بپایان رسانیده است. در سال 1892 بسمت افسر هنگ دوم نیزه‌دار از هنگ‌هاى مشهور انگلیسى مسافرت‌هاى خود را در آسیاى مرکزى، ایران، بلوچستان آغاز کرد. در 1894 کنسولگرى انگلیس را در کرمان تأسیس نمود و دو سال بعد از آن در کمیسیون مرزى ایران و بلوچ مأموریت یافت و در همان سال مسافرتى در حوزه رود کارون نمود. در 1897 مامور پذیرائى و مصاحبت ناصرالملک گردید که آنموقع بعنوان نماینده مخصوص بلندن عزیمت مینمود. در 1899 کنسولگرى انگلیس را در سیستان تأسیس نمود و در 1901 بعنوان فرمانده هنگ مونتگامرى شایر تیومانرى در جنگ بوئر شرکت کرد و در همین جنگ مجروح گشته بپاس فداکاریهائى که از خود در آن جنگ‌ها نشان داده بود باخذ مدال و نشان‌هاى افتخار نایل آمده و در اعلامیه‌هاى وزارت جنگ یا احکام نظامى از وى قدردانى شد. در 1902 موفق بدریافت نشان علمى طلا از انجمن جغرافیائى پادشاهى گشت. از 1905 تا 1913 سرکنسولگرى انگلیس در خراسان بود. در آغاز جنگ بین‌الملل اول فرماندار نظامى (سوت هامپتون) شد و سپس جزء لشکر لاهور در فرانسه مأموریت یافت. در 1915 به سرکنسولگرى ترکستان چین تعیین شد. در 1916 براى تأسیس نیروى مشهور به پلیس جنوب بایران آمد و ستاد این نیرو در شیراز بود. در 1918 بپاس خدماتى که انجام داده بود. بدریافت نشان نایل شده و در احکام نظامى از وى قدردانى شد و پس از پایان جنگ به انگلستان بازگشته و منشى افتخارى انجمن آسیاى مرکزى مى‌گردد.(سرپرستى سالیکس، تاریخ ایران، 1335، تهران مصور، صفحه الف و ب ترجمه سید محمدتقى فخرداعى گیلانى)

[4]- عاقلى، باقر، نصرت‌الدوله فیروز، تهران، نامک، 1373 ش، ص 114

[5]- در آن زمان وزارت‌راه، وزارت «طرق و شوارع» نام داشت.

[6]- فردوست، حسین، ظهور و سقوط پهلوى، ج 1، تهران، اطلاعات، پنجم، پائیز 1371 ش، ص 86

[7]- همان، ص 250

[8]- همان، ص 287

[9]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، مؤسسه مطالعات و پژوهشهاى سیاسى، تهران، اطلاعات، پنجم، پائیز 1371 ش، ص 355

[10]- «از شاگردى دبیرستان فیروز بهرام تا دبیرى شوراى عالى اقتصاد»، صبح امروز، شماره 210، صص 3 و 1 24 /3 /1338 ش

[11]- فیروزان، سیاکزار، چهره‌هاى آشنا، خصوصیات روحى و اخلاقى چهره‌هاى برجسته سال 1342 ـ 1343 ش، صص 20 ـ 17

[12]- «منصور از زبان خودش»، اطلاعات، شماره 11598، ص 12 8 /11 /1343

[13]- فیروزان، صص 20ـ17

[14]- «چهره نخست‌وزیر جدید ایران»، اطلاعات، ش 11335، صص 7 و 1 17 /12 /1342

[15]- «منصور از زبان خودش»، ص 12

[16]- «حسنعلى منصور»، کیهان، ش 6451، ص 8 10 /11 /1343

[17]- اسناد ساواک، پرونده شماره 413411

[18]- سالنامه کشور ایران، سال نوزدهم، 1343 ش، صص 477 و 478

[19]- اسناد ساواک، سند شماره 9271 /5 ز تاریخ 14 /2 /40

[20]- اسناد ساواک، سند شماره 183 /312 تاریخ گزارش 22 /1 /41

[21]- فردوست، ص 250

[22]- سند شماره 6292 تاریخ گزارش 22 /12 /40

[23]- ظهور و سقوط سلطنت پهلوى، ج 2، صص 356 و 355

[24]- همان، ص 357

[25]- عبده، جلال، چهل سال در صحنه، ج 2، رسا، تهران، 1368 ش، ص 638

[26]- اسناد ساواک، سند شماره 704 /312 تاریخ 23 /2 /41

[27]- اسناد ساواک، سند شماره 908 /311 تاریخ 5 /8 /41

[28]- اسناد ساواک، سند شماره 261 /333 تاریخ 23 /8 /41

[29]- سالنامه کشور ایران، سال بیستم، 1344 ش، صص 456 ـ 486

[30]- اسناد ساواک، مستخرجه از روزنامه اطلاعات شماره 11107 ـ 15 /3 /42

[31]- اسناد ساواک، سند شماره 1301 /311/ د ت، تاریخ 26 /3 /42

[32]- کاتم، ریچارد، ناسیونالیسم در ایران، ترجمه احمد تدین، تهران، کویر، 1371 ش، ص 391 و ص 390

[33]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /571/ ن تاریخ گزارش 30 /8 /42

[34]- همان

[35]- اسناد ساواک، شماره پرونده 411112، ج 1، ص 6

[36]- اسناد ساواک، شماره پرونده 411112 ج 1 ص 12

[37]- اسناد ساواک، شماره سند 437 /321، تاریخ گزارش 6 /9 /42

[38]- اسناد ساواک شماره سند 300 /631/ ن، تاریخ گزارش 6 /9 /42

[39]- همان

[40]- اسناد ساواک، شماره سند 452 /321، تاریخ گزارش 11 /9 /42

[41]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /649/ ن، تاریخ گزارش 13 /9 /42

[42]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /695/ ن، تاریخ گزارش 19 /9 /42

[43]- اسناد ساواک، شماره سند 473 /321، تاریخ گزارش 19 /9 /42

[44]- اسناد ساواک، شماره سند 523 /321، تاریخ گزارش 25 /9 /42

[45]- عبده، ج 2، ص 735

[46]- سالنامه کشور ایران، 1343 ش، صص 50 و 499

[47]- سالنامه کشور ایران سال 22، 1346، ص 599

[48]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /815/ ن، تاریخ گزارش 3 /10 /43

[49]- اسناد ساواک، سند شماره 6113، تاریخ گزارش 2 /10 /42

[50]- اسناد ساواک، پرونده شماره 411513 ج 1، تاریخ گزارش، 3 /10 /42

[51]- اسنادساواک، پرونده شماره 300 /1041/ ن، تاریخ گزارش 1026 /42

[52]- اسناد ساواک، سند شماره 299 الف 312، تاریخ گزارش 23 /10 /42

[53]- اسناد ساواک : به نقل از روزنامه مرد مبارز شماره 70 تاریخ 15 /10 /42

[54]- اسناد ساواک، سند شماره 300 /857/ ن، تاریخ گزارش 8 /10 /42

[55]- از 7 /4 /1343 این روزنامه به مدیریت محمدعلى رشتى و سردبیرى نجفقلى پسیان منتشر شد.

[56]- اسناد ساواک، شماره سند 713 /321/، تاریخ گزارش 6 /11 /42

[57]- اسناد ساواک، شماره سند 1289/ ن، تاریخ گزارش 23 /11 /42

[58]- اسناد ساواک، شماره پرونده 411713، تاریخ گزارش 4 /10 /42

[59]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /853/ ن، تاریخ گزارش 8 /10 /42

[60]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1381/ ن، تاریخ گزارش 3 /12 /42

[61]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1356/ ن، تاریخ گزارش 1 /12 /42

[62]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1361/ ن، تاریخ گزارش 1 /13 /42

[63]- عبده، ج 2، ص 715

[64]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1491/، تاریخ گزارش 14 /12 /42

[65]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1576/ ن، تاریخ گزارش 27 /12 /42

[66]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1528/ ن، تاریخ گزارش 21 /12 /42

[67]- اسناد ساواک، شماره سند 300 /1577/ ن، تاریخ گزارش 27 /12 /42

[68]- اسناد ساواک، شماره سند 167 /322، تاریخ گزارش 26 /1 /43

[69]- اسناد ساواک، سند شماره 63 /326، تاریخ گزارش 29 /1 /43

[70]- اسناد ساواک، سند شماره 1615 /326، تاریخ گزارش 11 /6 /43

[71]- اسناد ساواک، به نقل از روزنامه اطلاعات مورخه 9 /2 /43

[72]- اسناد ساواک، سند شماره 9011 /326، تاریخ گزارش 5 /11 /43

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.