جلسات تفسیر قرآن مقام معظم رهبری
روشی که حجتالسلام والمسلمین سیدعلی خامنهای در تربیت جوانان متدین و انقلابی آغاز کرده بود، روشی نوین بود که مورد استقبال جوانان طلبه و دانشجو قرار گرفت و آوازهی آن به سرعت در بین محافل مذهبی و دانشجویی مطرح گردید:
«پنجشنبه مورخ 11 /5 /52 ساعت 1930 جلسه تلاوت قرآن با حضور مجید بامشکی دانشآموز سال چهارم طبیعی دبیرستان اسدی، صداقت و محسن عدالتیان(هر دو طلبه در مدرسه میلانی)، بهجت، تقوی سرباز وظیفه در تهران، صفری، رحیمی و عدهای دیگر در منزل رمضانپور واقع در انتهای عیدگاه تشکیل شد ... عدالتیان اظهار داشت... هر روز پس از نماز جماعت در مسجد امام حسن(ع) خامنهای 10 دقیقه صحبت میکند که واقعاً قابل استفاده میباشد.»[1]
این گزارشهای، حساسیت بیشتر ساواک را به دنبال داشت و آیتالله خامنهای نیز که به این مسئله وقوف کامل داشت، سعی میکرد تا با روشهای جایگزین، این حساسیت را به حداقل برساند:
«حاجی عادلیان تریکوفروش بست علیا اظهار داشت سیدعلی خامنهای چند نفر از بازاریها را دعوت کرده بود که راجع به برنامه ماه رمضان فکری بکنند و سرانجام قرار شد که آیاتی از قرآن به وسیله خامنهای انتخاب و پس از نماز ظهر در مسجد خوانده شود و چون خود خامنهای ممکن است مورد توجه سازمان امنیت قرار گیرد، قرار شد دو نفر از جوانها این آیات را با ترجمه و شرح بخوانند و تفسیر کنند که هم نظر خامنهای تأمین شده باشد و هم از طرف سازمان جلوگیری به عمل نیاید.»[2]
علیرغم اینکه کنترل شدیدی در شهر مشهد نسبت به جلسات تفسیر و تدریس آیتالله خامنهای وجود داشت، دامنهی برپائی این جلسات به شهرهای اطراف مشهد مانند نیشابور نیز کشیده شد:
«سید علی خامنهای جلسهای در شهرستان نیشابور تشکیل داده و به همین منظور شبهای سهشنبه به نیشابور میرود و درس اصول و اعتقادات تدریس مینماید. خواهشمند است دستور فرمایند از جلسات مذکور مراقبت به عمل آورده و نتیجه را به این ساواک اعلام نمایند.»[3]
برگزاری این جلسات در نیشابور، موجب گردید تا شهرستان نیشابور و روحانیون انقلابی آن نیز بیشتر مورد توجه ساواک قرار گرفته شوند تا در گزارشی با عنوانِ «طرفداران خمینی مقیم نیشابور» نوشه شود:
«طبق بررسی معموله از میان روحانیون، مخالفین دولت روزبهروز زیادتر شده و بر تعداد طرفداران خمینی افزوده میگردد و اسامی طرفداران خمینی به شرح زیر است:
1. سیدمحمدحسین مصباح پایین خیابانی که نماینده تمام مراجع ازجمله خمینی است. 2. میرزا جواد تهرانی مدرس حوزه علمیه 3. برادر فلسفی واعظ 4. پسران مرحوم شیخ مرتضی ایگاهی معروف به شهیدی 5. سیدمحمد حجازی که بهوسیله مصطفی خمینی با خمینی ارتباط دارد.
6. طلاب طرفدار مصباح که شهریه آنان از طرف خمینی پرداخت میشود. 7. شیخ محمدکاظم دامغانی که طرفدار خمینی و شاهرودی است و در سال 1350 به بهانه سفر حج عمره مبالغی پول برای خمینی برده است و اجازه مسافرت وی نیز با کمک پسرش به نام محمدمهدی که در تهران سردفتر است، کسب گردیده بود. ضمناً تجار مخالف دولت و طرفدار خمینی نیز عبارتاند از: 1 . ابراهیم آل هاشمی، 2 . حاج غلامحسین تهرانی، 3 . حاج اطلسی 4 . حاج بهزادیان»[4]
مقام معظم رهبری در جریان اداره مدارس علوم دینی و تربیت طلاب علوم دینی بر این باور بود که:
«طلبه تنها نباید درس بخواند، بلکه باید با مسائل اجتماعی و سیاسی نیز آشنا باشد و روش حکومتی اسلام را هم بداند و نیز باید روحیه مبارزه با فساد در او پرورانده شود»[5]
و برای رسیدن به این هدف در تلاش بود، تلاشی که چگونگی آن را منبع ساواک به شرح زیر در اختیار ساواک قرار داد:
«درصدد هستم که اگر پولی تهیه شود چند نفر طلبه را در یک مدرسه نگهداری و طبق میل و افکارم تربیت کنم و برای اینکار به بعضی از بازاریها هم صحبت کردهام و طلاب نیشابور هم وعده دادهاند که در این راه مرا کمک نمایند.»[6]
مسجد کرامت
مسجد کرامت، در گذشته منزل مسکونی مرحوم آقای حاج سیدمحمود کرامت بود که در سال 1344ش در قالب یک ساختمان سه طبقه نوسازی گردید و به نام «بنای کرامت» نامگذاری و در ایام اعیاد و سوگواری ائمهاطهار(علیهم السلام) و مناسبتهای مذهبی ،جهت برگزاری مجالس از آن استفاده میشد. در سال 1351ش صحن حیاط، در دو طبقه مسقف گردید که سالن پائین، جهت مسجد و سالن بالا به صورت حسینیه درآمد و همزمان وسیله آقای حاج سیدمحمود کرامت شرعاً و قانوناً به نام مسجد و حسینیه کرامت وقف شد. هنوز بنای این مسجد تکمیل نشده بود که برخی از متدینین و کسبه اطراف آن تصمیم گرفتند تا برای اقامه جماعت در آن، امام جماعت ثابتی داشته باشند و از این رو به سراغ آیتالله خامنهای رفتند:
«حاجی غنیان و حاجی سررشتهدار به طبسی گفتهاند که در بنای کرامت نماز بخواند، ولی طبسی امتناع نموده و بالاخره خامنهای را راضی کردهاند که یک مرتبه یعنی ظهرها در بنای مزبور نماز بخواند و بنا به گفتار آنان قرار است خامنهای از روز دوشنبه در بنای کرامت نماز بخواند و به جای خامنهای در مسجدی که نماز میخوانده کامیاب نماز میخواند.»[7]
اولین گزارش از سخنرانی مقام معظم رهبری در مسجد کرامت، مربوط به روز 19 دی ماه سال 1352 ش میباشد که پس از برگزاری نماز جماعت در خصوص مسئولیت اجتماعی انسان و اعتقاد به امامت ایراد گردید:
«اعتقادات اسلامی به وجود آورنده مسئولیتی برای هر فرد معتقد میباشد... شما نگاه کنید به یک نفر که به خدا معتقد است، طبعاً خود را در قیودی مقید میداند و آنکه به خدا معتقد نیست تکلیفی برخود نمیشناسد و فاقد هرگونه قید و بندی در زندگی هست. یا همینطور امامت؛ آنکه به امامت معتقد نیست و نمیداند در دنباله خط نبوت امتدادی به نام امامت وجود دارد، نمیتواند مسئولیتی احساس کند و طبعاً طرز فکرش و رفتارش و اعتقاداتش با آنکه به امامت معتقد است فرق میکند... و لاالهالاالله، این جمله میخواهد بگوید همه قدرتها هیچ و پوچ هستند و قابل اعتماد نمیباشند، فقط قدرت الله قابل قبول و توجیه است. این جمله آماده میکند انسان را برای درهمریختن و برهمپاشیدن کلیه قدرتهای طاغوتی. ببینید کسی که به این اصل معتقد باشد در برابر هر قدرتی کرنش نمیکند، قدرتهایی که سراپا ضعف هستند و فساد. اما آنکه به این اصل معتقد نیست، به اندک التفاتی دلش نرم میشود در برابر قدرتهای کاذب و طاغوتوار و بنده طاغوتها و نمرودها میشود که در برابر یک پشه تاب مقاومت نمیآورند و بنده چه افراد پستی میشوند. اینها و در برابر چه قدرتهای سستی کرنش میکنند و بندگی آنها را میپذیرند.»[8]
گستردگی فعالیتهای آیتالله خامنهای در این زمان، که تنها بخشی از آن سخنرانیهای انقلابی بود، موجب شد تا ساواک مشهد در ذیل گزارشی مربوط به ایشان بنویسد:
«سید علی خامنهای از مدرسین به اصطلاح روشنفکر و افراطی بوده و پیشنماز مسجد کرامت میباشد. در نظر است مدارک مستندی علیه او جمعآوری و به موقع تحت تعقیب قانونی قرار گیرد.»[9]
و به همین دلیل دستور داده شد:
«سعی میشود در جلسات آینده اظهارات خامنهای ضبط که به موقع مورد استفاده قرار گیرد.»[10]
برانگیختنِ حس مسئولیت در مردم متدین و مذهبی، در شرایطی که برخی از روحانیون نیز یا سکوت اختیار کرده و یا با عوامل رژیم همراهی میکردند، از جمله مواردی بود که توسط سیدعلی خامنهای در سخنرانیهای مسجد کرامت موج میزد:
«امانتداری یعنی احساس مسئولیت کردن در برابر دیگران، امانت نداشتن یعنی لاابالیگری، لاابالی فقط به کسی نمیگویند که شب مست به خانه میرود، کسی هم که برابر دیگران احساس مسئولیت نکند و دلش به حال دین و دینداران نسوزد او هم لاابالیگری پیشه کرده. وای بدا بر دلهای بیسوز! این شانه بالا انداختنها و این مسئولیت احساس نکردنها خیانت است. امانتداری یعنی مسئولیت، دمیدن روح مسئولیت در دیگران... در جبهه امام بودن یعنی با جبهه مخالف امام جنگیدن.»
در ذیلِ گزارش همین سخنرانی بود که نوشته شد:
«به سیدعلی خامنهای شدیداً تذکر لازم داده شده که منبعد در مسجد کرامت نماز نخواند و سخنرانی نکند.»[11]
تعطیل نمودنِ جلسات تفسیر سیدعلی خامنهای، به میزانی تأثر برانگیز بود که در نامهای که آقای «نصرالله شبستری» از تبریز برای آیتالله سیدجواد خامنهای ارسال نمود، به صورت زیر تبلور یافت:
«وی در نامه از تعطیل شدن جلسه تفسیر سیدعلی اظهار تأثر نموده و نوشته به خاطر کوته نظری و خودخواهی و حقد و حسد بعضی از فضلای ما که اولاً چشم دیدن همدیگر را ندارند، ثانیاً چنان در فروع و حواشی مستغرق گشتهاند که توجه ندارند خانه از پای بست در حال ویران شدن است، هرگونه معجزهای از قماش اینگونه معجزههای پوشالی که به وقوع پیوندد حکم [محکوم] است.»[12]
آیتالله سیدعلی خامنهای در این زمان، به عنوان یکی از نمایندگان تامالاختیار امام خمینی(ره) شناخته میشد و این حقیقتی بود که آیتالله واعظ طبسی آن را آشکارتر نمود:
«سید علی خامنهای وکیل و نماینده تامالاختیار خمینی است. اگر کسی خواست برای خمینی پول بفرستد به خامنهای مراجعه کند، او ترتیب کار را خواهد داد و رسید پول هم از خمینی دریافت مینماید.»
این اعلام، محملی شد تا در ذیل این گزارش نوشته شود:
«ساواک مطلع بود که سیدعلی خامنهای نماینده روحالله خمینی است، ولی این موضوع تاکنون به دلایل حفاظتی مخفی مانده بود. اکنون ایادی وی مردم را تشویق میکنند که سهم امام خود را به نام خمینی و به سیدعلی خامنهای بدهند. به موقع و با جمعآوری مدارک مستند این شخص تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.»[13]
پس از ممانعت از جلسات سخنرانی و تفسیر قرآنِ مقام معظم رهبری در مسجد کرامت، ایشان به مسجد امام حسن علیهالسلام بازگشت و فعالیتهای خویش را در آن مسجد پی گرفت. سخنرانی ایشان پیرامون خطبه شقشقیه در اول شهریور ماه سال 1353ش در این مسجد و تبیین و تشریح حقوق بین حاکم و مردم، با این عبارت:
«حاکم میگوید من رفاه اجتماعی و امنیت داخلی و خارجی برای تو فراهم میکنم و محکوم هم میگوید در این صورت با حکومت تو موافقت و هرگاه یکی از طرفین قرارداد، او را نقض کرد، آن دیگری هم میتواند نقض کند.»[14]
که به صراحت به نقض حقوق مردم توسط رژیم شاهنشاهی اشاره کرد. پس از دستگیری هائی که در نیمه دوم سال 1353ش در مشهد صورت گرفت، به دلیل اعترافاتی که برخی از دستگیر شدگان درباره حضور در محافل تفسیر و تدریس آیتالله خامنهای داشتند، ایشان نیز برای بار دیگر دستگیر و در گزارشی که پیرامون این دستگیری تهیه شد، «عنصر بالفطره مخالف» معرفی گردید:
«همزمان با برگزاری جشنهای فرخنده 2500 ساله شاهنشاهی نامبرده شروع به تحریک علیه این جشن ملی مینمود که بازداشت، ولی منکر اعمال خود شده و متعهد شد که دیگر عمل خلاف مصالح ملی انجام ندهد. این بار نیز با نظر ارفاق قرار وی تبدیل و فرصت داده شد که از راه منحرف خود صرفنظر کند ولی متأسفانه یک عنصر بالفطره مخالف و فعالیت خود را همچنان دنبال و به مرور با گروههای وابسته به افراد خرابکار ارتباط برقرار، از جمله گروه علی خرقانی دستور داشتهاند که اعضاء گروه در نزد سیدعلی خامنهای به منظور فهم بیشتر به اصطلاح مسائل مذهبی و آیات قرآن که گروه خرابکاران بهاصطلاح مجاهدین خلق(مارکسیستهای اسلامی) آن را در جهت اهداف خائنانه خود تفسیر و توجیه کنند، عربی یاد بگیرند و همین گروه از اعلامیههایی که خود در تهیه و توزیع آن دخالت مستقیم داشتهاند یک بسته به درب منزل خامنهای بردهاند(اعترافات افراد گروه خرقانی). همچنین گروهی که اخیراً بازداشت و به نفع مجاهدین به اصطلاح خلق اعلامیههایی تکثیر و توزیع و بدین منظور دستگاه پلیکپی نیز تهیه کرده بودند و رهبر گروه سیدمهدی میر صادق معروف به زنجانی اعتراف دارد که در جلسات سخنرانی خامنهای شرکت و زیربنای فکری وی و گروهش، از جلسات خامنهای شکل یافته است. ضمناً خامنهای به منظور گسترش فعالیتهای خود مسجد کرامت را جهت سخنرانی خود انتخاب و علاوه بر اینکه در مسجد مزبور سخنرانی میکرد، در مسجد امام حسن هم نماز میخواند و چون مسجد کرامت را به صورت پایگاهی برای خود درآورده بود به همین جهت از طرف ساواک از سخنرانی او در مسجد مذکور جلوگیری و بعد از آن خامنهای در مسجد امام حسن به تفسیر نهجالبلاغه پرداخت و پلیکپیهایی تحت عنوان «پرتویی از نهجالبلاغه» تهیه و بین افراد حاضر به فروش میرساند... مقرر فرمائید اکنون که خامنهای دستگیر و به کمیته مشترک ضدخرابکاری اعزام گردیده، با توجه به سوابق وی و اینکه نامبرده فردی است ناراحت، نسبت به محکومیت وی برای مدتی متمادی اقدام لازم معمول و نتیجه را اعلام نمایند.»[15]
دستگاه امنیتی رژیم شاه به میزانی از تفکرات انقلابی سیدعلی خامنهای دچار وحشت بود که در ایام محرم و صفر، به ریاست شهربانی استان خراسان دستور داد تا به هر یک از وعاظی که با او مرتبط و طرفدار ایشان است، اجازه سخنرانی داده نشود:
«اگر از طرفداران خامنهای است اجازه داده نشود.»[16]
تأثیرگذاری مقام معظم رهبری در زنده نگه داشتنِ جریان انقلاب اسلامی در مشهد مقدس به میزانی بود که استاد محمدتقی شریعتی در جریان دستگیری ایشان، ضمن ابراز تأسف از این موضوع، از احتمال تبعید ایشان با هدف دور نمودن وی از ادامه فعالیت در مشهد خبر داد.
در این زمان، مقام معظم رهبری هنوز در کمیته مشترک بازداشت بود و ساواک مشهد که در صدد شناسائی مقلدین و طرفداران امام خمینی(ره) در مشهد بود، در نامهای به اداره کل سوم ساواک نوشت:
«همانطور که استحضار دارند سیدعلی خامنهای از افرادی بوده که خود را نماینده خمینی میدانسته و تا قبل از بازداشت جهت خمینی وجوهاتی جمعآوری و از نمایندگان فعال بوده است... باتوجه به اینکه خامنهای قبلاً بازداشت و به کمیته مشترک ضدخرابکاری اعزام گردیده، مقرر فرمایند از مشارالیه در مورد فعالیتش به نفع خمینی و میزان وجوهی که جهت او ارسال مینموده تحقیقات لازم معمول گردد.»[17]
آزادی سیدعلی خامنهای در مهر ماه سال 1354ش، در حالی صورت گرفت که ایشان از انجام هرگونه فعالیت «مذهبی و سیاسی» منع گردید؛[18] ولی علیرغم این سختگیریها و ایجاد تنگناهائی که فراهم میگردید، مسجد کرامت به یکی از پایگاههای اصلی انقلاب اسلامی تبدیل شده بود؛ پایگاهی که در مسیر مستقیم نهضت امام خمینی(ره) قرار داشت:
«بعد از نماز مغرب در مساجد کرامت و مسجد بناها پس از خروج مردم، چند نفر پسربچه بین 16 الی 22 ساله که کلاه پشمی به صورت کشیده بودند با گفتن جمله خمینی، خمینی به صورت پراکنده، متواری گردیدهاند.»[19]
شرایط خفقان
کنترلهای شدید و فضای خفقان آمیزی که در شهر مشهد، کمی بیشتر از سایر مناطق کشور وجود داشت، به میزانی بود که به روحانیون و وعاظ و مردم متدین و مذهبی اجازه داده نمی شد تا حتی درباره بخشنامهی حجاب آموزش و پرورش که شرایط و ضوابط خاصی برای حجاب دختران و ورود آنان به مدارس وضع کرده بود، اظهار نظر نمایند. نامه ساواک مشهد به ریاست شهربانی خراسان، به روشنی گویای این خفقان است:
«دستور فرمایند چنانچه روحانیون و وعاظ منطقه در بالای منبر اظهاراتی در مورد مسئله حجاب و علیه بخشنامه اخیر وزارت آموزشوپرورش مبنی بر اینکه کلیه دانشآموزان کشور در محیط آموزشی حتی در مدارس بایستی با روپوش مصوبه مشاهده شوند، عنوان کنند و یا متعصبین مذهبی تحریکاتی نمایند، بازداشت و به این ساواک اعزام گردند.»[20]
این شرایط و فضای بگیر و بند و زندان و اعدام که بر کشور حاکم بود، موجب گردید تا جوانان مذهبی به سوی برپائی جلسات چند نفره مخفی گرایش یافته و سوق داده شوند:
«شخصی به نام مصطفی بادکوبهای در منزل خود کتابهای مضره نگهداری و مطالعه میکند. ضمناً یادشده با رفقایش(علی قاسمپور بابک و خانم قاسمپور بابک و دورعلی و سمسار و شریفی شیبانی آخوند مدرسه آیتالله میلانی) جلساتی در خارج شهر و کوهها تشکیل میدهند که محل دقیق آن مشخص نمیباشد.»[21]
بخشنامه اداره کل سوم در رابطه با سخنرانیهای مذهبی و جلسات تفسیر قرآن، بیانگر این شرایط دشوار است:
«گزارشهای واصله حاکیست از چندی قبل وعاظ ناراحت و مفسدهجو ضمن سخنرانیهای خود در محافل و مجالس مبادرت به وارونه جلوه دادن حقایق دین مبین اسلام نموده و با تفسیر غیرمنطقی دستورات اسلام و تعمیم وقایع تاریخ اسلام به زمان حال، بهطور تلویحی و از طریق تخطئه بعضی از رویدادهای صدر اسلام، به مقامات عالیه مملکتی اهانت و پیشرفتهای همهجانبه مملکتی را وارونه جلوهگر مینمایند. این اقدامات خلاف بعضاً تا آن حد پیش رفته است که گهگاه سخنرانانی با تشریح موقعیت تاریخی امام حسین(ع) و با تفسیرهای خلاف خود از آیاتی که در مورد شهادت و جهاد در قرآن مجید و همچنین نهجالبلاغه علی(ع) وجود دارد، بهطور ضمنی عناصر خرابکار گروه بهاصطلاح مجاهدین خلق ایران را شهید قلمداد کرده و به نحو غیرمستقیم مستمعین خود را به پیروی از عناصر مذکور و انقلاب دعوت مینمایند.
با توجه به حساسیت موضوع و اینکه اثرات سوء ناشی از اینگونه تبلیغات و تلقینات تحریکآمیز از هماکنون قابل پیشبینی میباشد، خواهشمند است دستور فرمایید ضمن توجیه کامل منابع و همکاران افتخاری در زمینه مراقبت از اعمال و رفتار اینقبیل وعاظ ناراحت، ترتیبی اتخاذ نمایند تا در آینده از سخنرانی آنان جلوگیری به عمل آید.»
رئیس ساواک مشهد، پس از دریافت این بخشنامه، در ذیل آن نوشت:
«این مطالب مورد تأیید و اغلب در انجمنها و مدارس علوم دینی و مذهبی این تفسیرها مطرح میگردد، لیکن در منطقه این ساواک و روی منابر عنوان نشده است. مراکز مذهبی باید شدیداً تحت کنترل و مراقبت قرار گیرد و به محض شنیده شدن چنین تعبیر و تفسیری، گوینده احضار و در هر مقامی که باشد از ادامه درس و گفتار او جلوگیری به عمل آید. به ساواکهای تابعه به همین نحو ابلاغ گردد.»[22]
و پس از چندی، دایره کنترلهای امنیتی از این نیز تنگتر و در بخشنامهای اعلام گردید:
«مقرر است در جلسات مذهبی زنانه و مردانه مخصوص قرائت قرآن منابع نافذ رخنه داده شود.»
تا رئیس ساواک مشهد نیز در ذیل آن بنویسد:
«همانطوریکه بارها گفتم، هرگونه جلسهای در این زمینهها باید تحت کنترل و مراقبت بوده و منابع در این جلسات وجود داشته باشند.»[23]
این شرایط نفس گیر و دشوار در سال 1354ش نیز ادامه یافت تا جائی که آیتالله حاج شیخ میرزا علی فلسفی ضمن اشاره به وضع نابسامان حوزه علمیه مشهد و ابراز تأسف و ناراحتی از «محکومیت طبسی و هاشمینژاد»، گفت:
«مملکت در شرایطی به سر میبرد که بدتر از قرون وسطای اروپا است. حق اظهارنظر از همه سلب شده و سازمان امنیت بدتر از محاکم تفتیش عقاید، همه آزادیها را سلب کرده است و مایلم اگر راه کربلا و عراق باز شود و امکان اقامت باشد از ایران بروم و در نجف ساکن شوم.»[24]
مبارزات منفی
از جمله اقدامات روحانیون در جریانِ مبارزه با رژیم شاهنشاهی، امتناع از حضور در جشنهای دولتی، مراسم به اصطلاح نیایش و دیدار با اعضای خاندان سلطنتی در زمان حضور آنان در مشهد بود، که به انحاء مختلف صورت میپذیرفت:
«محترماً همانطوری که استحضار دارند برابر تصویب آن جناب، به منظور شرفیابی به حضور والاحضرت ولایتعهد در روز 13 /7 /52 از عدهای روحانی از طریق آستانقدس رضوی رسماً دعوت گردیده که در حرم مطهر حضور بهم رسانند. لیکن 17 نفر روحانی که به شرح صورت پیوست معرفی میشوند، از حضور در حرم و شرفیابی به پیشگاه والاحضرت ولایتعهد خودداری و غیبت داشتهاند که این موضوع باعث عدم رضایت و ناراحتی چندنفری که حاضر گردیدهاند، شده و اظهار نمودهاند «علاوه بر اینکه این آقایان خود حاضر نشدهاند، علیه عدهای که افتخار شرفیابی نصیبشان شده تبلیغ و به نفع خود بهرهبرداریهایی مینمایند.» باتوجه به مراتب فوق، به منظور عبرت سایرین و پیشگیری از ادامه بیاعتنایی این قبیل افراد به اوامر [و] دستورات مقامات مملکتی، پیشنهاد میگردد مستمری دو نفر نامبردگان در ردیفهای 4 و 16 که مستمری بگیر آستانقدس رضوی میباشند، قطع و از سایرین بعد از این دعوتی نشود.»[25]
عدم شرکت روحانیون در مراسم دولتی به میزانی تأثیرگذار بود که اداره کل سوم را وادار به صدور بخشنامهای در این خصوص کرد:
«خواهشمند است دستور فرمایید قبل از اینکه از روحانیون موردبحث برای شرکت در مراسم ملی و میهنی دعوت به عمل آید، سابقه و وضعیت آنها را بررسی و درصورتیکه در زمره روحانیون افراطی و مخالف قرار دارند و یا آنکه برای حفظ موقعیت خود در بین متعصبین مذهبی حاضر به شرکت در اینگونه مراسم نمیباشند، از دعوت و ارسال کارت برای آنان خودداری به عمل آید و موضوع بدین نحو تلقی گردد که روحانیون مذکور شایستگی حضور در اینگونه مراسم را ندارند. ضمناً در فرصتهای مناسب برای روحانیون موردبحث بهانحاء مختلف محدودیتهایی در نظر گرفته شود.»[26]
هنوز چند ماهی از ابلاغ این بخشنامه سپری نشده بود که در گزارشی نوشته شد:
«در مراسم استقبال از موکب علیاحضرت شهبانو در هنگام تشریففرمایی به شهرستان کاشمر از طریق فرمانداری رسماً از پنج نفر روحانیون نامبرده زیر دعوت به عمل آمده است که بدون عذر موجه از شرکت در این مراسم خودداری نمودهاند.
1 . آیتالله محمدباقر امامی 2 . آیتالله محمدصادق سعیدی 3 . سیدحسین انواری 4 . سیدکاظم عسکری 5 . ضیاءالدین برهانی.»[27]
و پس از آن نیز فردی به نام امیرخانی که کارمند بانک صادرات بود، درباره عدم استقبال روحانیون سبزوار از فرح دیبا گفت:
«هیئتهایی در سبزوار تحت نظر شیخ میلانی فلسفه ملاهادی سبزواری را دنبال مینمایند که فعالیتهای آنها جنبه اسلامی داشته و ضددولتی است، به همین دلیل در بازدید شهبانو از سبزوار هیچ یک از روحانیون طراز اول شهر که جزو این طبقه هستند به استقبال نرفته و گفتهاند کارهای دولت و مملکت جز ظاهرسازی و عوام فریبی چیزی نیست.»[28]
جنگ اعراب و اسرائیل
در چهاردهم مهرماه سال 1352ش، حمله نیروهای مصری و سوری به رژیم اشغالگر قدس از دو سوی کانال سوئز و بلندیهای جولان آغاز شد و در صحرای سینا به اوج خود رسید. در این موقع، ساواک که نگران عکسالعمل نیروهای مذهبی و انقلابی در ایران بود، طی بخشنامهای اعلام کرد:
«با توجه به درگیری اخیر جنگ اعراب و اسرائیل که ممکن است بعضی از افراد و عناصر اخلالگر دست به تحریکات و خرابکاری بزنند، علیهذا خواهشمند است دستور فرمایند به مأمورین مربوطه آموزش لازم در مورد حفاظت از تأسیسات و بناهای حساس را داده و ترتیبی اتخاذ فرمایند که متعصبین مذهبی از این اوضاع و احوال سوءاستفاده ننمایند. ضمناً هرگونه تحولات و اخبار در این زمینه را سریعاً به این سازمان اعلام دارند.»[29]
و حدود دو هفته بعد نیز، در بخشنامه دیگری دستور داده شد:
«دقیقاً در جریان فعالیتهای یهودیان منطقه و افراد و مجامع متعصب مذهبی قرار گرفته و هرگونه فعل و انفعال به موقع اطلاع داده شود.»
که رئیس ساواک مشهد در ذیل آن نوشت:
«امنیت داخلی! همانطوریکه گفتم جنگ اعراب و اسرائیل نباید مورد سخنرانی و بحث وعاظ در بالای منبر باشد.»[30]
و بر اساس این پی نوشت، بخشنامهای به ساواکهای تابعه استان خراسان صادر گردید:
«دستور فرمایید... ضمن جلوگیری از سخنرانی و بحث و گفتگوی واعظین روی منبر بویژه در ماه مبارک رمضان، نتیجه مراقبت و هرگونه فعالیت آنان به موقع گزارش گردد.»[31]
و همزمان با آن، اعلامیهای تکثیر و توزیع شد که در آن نوشته شده بود:
«ما مشروطیون مرکز تعلیمات آمادگی خود را جهت پیوستن به صف مقدم نظامیان مصر اعلام میداریم»[32]
و در اعلامیه دیگری که با عنوانِ «هموطنان عزیز و مبارز» و با امضای «آزادیخواهان ایران» به وسیله پست شهری برای تعدادی از افراد فرستاد شد، «مطالبی علیه سیاست ایران در قبال جنگ اعراب و اسرائیل» مطرح گردید.[33]
و این درحالی بود که به همین دلیل، حتی آیتالله میلانی نیز که به شدت تحت کنترل بود و در پاسخ نامهای از لبنان نوشته بود «مرا با سیاست کاری نیست»،[34] از برگزاری مراسم هر سالهای که در عید سعید فطر داشت، خودداری نمود:
«آیتالله میلانی از پذیرفتن افراد و جلوس در روز عید فطر خودداری نموده. وی به طلاب گفته بود که ما به خاطر جنگ اعراب و اسرائیل و درگیری مسلمانها امسال عید نخواهیم داشت.»[35]
پیگیری جنگ اعراب و اسرائیل و حمایت رژیم شاهنشاهی از اسرائیل، تنها مختص محافل دینی و روحانی و حوزههای علمیه نبود، بلکه این مسئله در سطح دانشآموزان دبیرستانی نیز مطرح بود:
«در کانون کتاب دبیرستان دانش بزرگنیا رضا رجایی آبیز دانشآموز سال پنجم ادبی روزانه اظهار داشت... اینکه اخیراً شاهنشاه در سخن، پشتیبانی خود را از اعراب اعلام داشته، برای گول زدن مردم عوام میباشد، وإلا در عمل اسرائیل را حمایت میکند.»[36]
حجتالاسلام سید عبدالکریم هاشمی نژاد
در این ایام، شهید هاشمینژاد به شدت تحت کنترل قرار داشت، تا جائی که اداره کل سوم در این باره به ساواک مشهد نوشت:
«سوابق موجود از روحانی نامبرده بالا حاکی از آنست که مشارالیه همواره درصدد به دست آوردن فرصت جهت انجام فعالیتهایی علیه مصالح مملکتی میباشد و محتملاً در حال حاضر نیز اقداماتی را به نفع روحانیون افراطی در زمینه تهیه و توزیع اعلامیههای مضره دنبال مینماید. علیهذا خواهشمند است دستور فرمایید با استفاده از کلیه امکانات موجود، از اعمال و رفتار واعظ مذکور مراقبت بهعمل آورده و تماسهای او را دقیقاً تحت کنترل قرار داده و نتیجه را مرتباً به این اداره کل اعلام نمایند.»[37]
به همین دلیل، پس از گزارش سخنرانی ایشان در روز دوازدهم اردیبهشت در مدرسه میرزا جعفر درباره مکاتب اقتصادی و نقش استعمار در جریان آن، در ذیل آن نوشته شد:
«سیدعبدالکریم هاشمینژاد به ساواک احضار، شدیداً به وی تذکر داده خواهد شد که حق هیچگونه سخنرانی تحت هیچ شرایطی ندارد و اگر به تعهد خود عمل نکرد شدیداً تحت تعقیب قرار خواهد گرفت.»[38]
در ایام محرم سال 1353ش برخی از آقایان تصمیم گرفتند تا با رایزنی با برخی از سران رژیم و مقامات ساواک، برای تعدادی از آقایان وعاظ و روحانیونی که ممنوعالمنبر بودند، تحت شرایطی اجازه سخنرانی بگیرند، که موضع شهید هاشمی نژاد در این رابطه کاملاً صریح و روشن بود:
«هاشمینژاد گفته ممکن است من مشمول آن عفو نباشم. از نظر آنها چون آزمایش تکرار شده و بعد شرطش هم برای من غیرممکن است، چون به هرحال موقعیت افراد مختلف است. با سوابقی که داریم، کار مشکلی است. مخاطب او گفته اما تلاشهایی به عمل آمده. هاشمینژاد اضافه نمود در مورد من مسلم نیست. مخاطب او گفته من به آقای رازی سفارش کردم شما به مشهد نروید و با اطلاع من بروید، شما تشریف بردید. هاشمینژاد افزود در مورد من اگر وضعی پیش آمد و محظوری نباشد، بد نبود. مخاطب او گفته اگر تعهد از شما خواستند چکار میکنید. هاشمینژاد ادامه داد تعهد اگر در حد سابق باشد، مسئلهای نیست ولی اگر بیشتر از سابق بخواهند کار مشکلی است.»[39]
آیتالله سیدعزالدین حسینی زنجانی
آیتالله سیدعزالدین حسینی زنجانی از جمله روحانیونی بود که در جریان نهضت امام خمینی(ره) شرکت داشت و به همین دلیل در 15 خرداد سال 1342ش دستگیر و زندانی شد. مواضع انقلابی ایشان که همواره مورد حساسیت دستگاه امنیتی رژیم شاهنشاهی بود، موجب گردید تا در جریان سخنرانی تند ایشان در زمان بازگشت محمدرضا پهلوی از اوپک، محکوم به ترک شهر زنجان و مجاور مرقد حضرت ثامن الحجج علی ابن موسی الرضا علیه آلاف التحیه و الثناء شود. اولین مکاتبه اداره کل سوم ساواک با ساواک مشهد، پیرامون حضور ایشان در مشهد مقدس به شرح زیر به ثبت رسیده است:
«برابر سوابق موجود، نامبرده بالا در سال 51 مطالبی در تمجید از یکی از معدومین گروه خرابکاران به اصطلاح مجاهدین خلق ایران ایراد نموده و در سال 52 نیز از روحانیونی که به مناسبت پیروزی نفت از شاهنشاه آریامهر استقبال نمودند، انتقاداتی به عمل آورده که به علت این فعالیتها از سمت امام جمعه شهرستان زنجان برکنار گردید و طبق اطلاع از زمانی که از سمت خود برکنار شده است، شهرستان زنجان را ترک کرده و به شهرستان مشهد مسافرت نموده و در این شهرستان اقامت گزیده است. به فرموده مقرر است چنانچه یادشده در رویه خود تغییر ندهد و دست به فعالیتهای خلاف بزند، تحت پیگرد قانونی قرار گیرد. خواهشمند است دستور فرمایید... اقدامات لازم جهت مراقبت از اعمال و رفتار مشارالیه و آگاهی از فعالیتها و اقدامات او و همچنین افراد مورد تماس وی به عمل آورده، نتایج حاصله را به این اداره کل اعلام دارند.»[40]
مردم و حکومت اسلامی
باوجود اینکه جلسات و محافل مذهبی عمومی در مساجد و حسینیهها تحت کنترل شدید قرار داشت، جلسات خانگی چند نفره نیز به شدت تحت نظر بود؛ ولی این همه سختگیری و شدت عمل، هرگز نتوانست مانعی بر سر راهِ مردمِ متدین و انقلابی، بخصوص جوانان باشد. آنان در اینگونه محافل که تحت عنوان جلسات آموزش قرآن و عزاداری تشکیل میگردید، به روشهای مختلف رژیم شاهنشاهی پهلوی را زیر سئوال برده و برای تبلیغ و برقراری حکومت اسلامی تلاش میکردند:
«شب جمعه مورخه 18 /7 /53 جلسه تلاوت قرآن جوانان در منزل رضا باغیان... تشکیل شد... ماشاءالله تهرانپور دانشآموز سال ششم ریاضی دبیرستان ابن یمین مقالهای پیرامون معبودهای ساختگی و معبود اصلی(خدا) کنفرانس داد. وی در قسمتی که مربوط به معبود اصلی بود، اشاره به حکومت اسلامی نموده و گفت نظام خدایی همواره دارای هدف میباشد که منظور از هدف همانا حرکت به سوی تکامل و رسیدن به تکامل میباشد و برای رسیدن به یک چنین نظامی بایستی مبارزه کرد و شخصی را که لایق چنین پستی باشد بر سر کارها به عنوان امام یا خلیفه انتخاب نمود و شرایط چنان خلیفهای، آگاه بودن، روشنبینی و چند بعدی بودن میباشد.»[41]
بدیهی بود که کنترل تمامی جلسات خانگی و هیئتهای مذهبی برای ساواک مشهد امکان پذیر نبود، تا بر همین اساس به اداره کل سوم بنویسد:
«در شهرستان مشهد متجاوز از پانصد جلسه قرائت قرآن وجود دارد که در نقاط مختلف شهر تشکیل میگردد و استخدام منبع در کلیه اینگونه جلسات خالی از اشکال نمیباشد. علیهذا به منابع توجه لازم داده شده که به تناوب در بعضی از این جلسات شرکت و اخبار مکتسبه را گزارش نمایند و چنانچه سرنخی از جلسات مورد بحث به دست آید، پیگیری لازم معمول خواهد شد.»[42]
در این شرایط، که بردنِ نام امام خمینی(ره) و داشتنِ رساله توضیح المسائل ایشان جرم محسوب میگردید، برای مقلدینی که دریافت توضیح المسائل برای آنان دشوار بود، راه حلهای مناسبی اندیشیده شد، که یکی از آنها، حاشیه نویسی بر رساله دیگر مراجع معظم تقلید بود:
«سیدمحمد جلالی همدانی... توصیه میکرد اگر کسانی از مقلدین خمینی دنبال رساله وی میباشد، راهنمایی کنید که فتوای خمینی در هر مسئلهای به صورت حاشیه و پاورقی در رساله سیدابوالقاسم خویی آمده و به علامت رمز(خ) مشخص گردیده. بنابراین رساله آقای خویی را بگیرند و نظرات خمینی را در مسائل دینی ببینند. جلالی اضافه کرده که در مواقع مناسب اسم خمینی را ببرید که مردم وی را فراموش نکنند.»[43]
فعالیتهای دانشجوئی
دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، تحت تأثیر حضور دکتر علی شریعتی، یکی از کانونهای فعالیت دانشجوئی بود که پس از انتقال شریعتی به تهران، این فعالیتها نیز که بیشتر در قالب جلسات سخنرانی و برپائی تئاتر بود، به افول گرائید و به صورت فعالیتهای پراکنده و فردی ادامه یافت.
در آستانه روز شانزدهم آذر ماه سال 1353ش، به بهانهی «عدم پرداخت وام و بورس»، اقداماتی صورت گرفت که دامنهی آن به روز شانزدهم آذر نیز کشیده شد. گزارش این حرکت به شرح زیر است:
«در تاریخ چهاردهم آذرماه در سالن شماره 2 ساختمان جدید، دانشجویان با هو کردن یکی از اساتید اولین جرقه بود که در روز شنبه 16 آذر این جرقه مبدل به یک اعتراض عمومی درآمد. در ابتدا یک گروه چهل نفری با دادن شعارهای مختلف، این وضعیت را به وجود آوردند و کلاسهای تشکیل شده را تعطیل نمودند. از ساعت 9 این اعتراضات با شعارهایی علیه مسئولین دانشگاه اوج گرفت و چند نفر از دانشجویان علوم و مرکز آموزش مشترک که در آن روز به دانشکده ادبیات آمده بودند، شروع به تحریک نموده و با شکستن اولین شیشه، سرآغازی جهت شکستن شیشهها گردید. شرکتکنندگان اکثراً دانشجویان سالهای اول بودند که بیشتر اوقات به وسیله دانشجویان سالهای بالا رهبری میشدند. در بین این افراد، دانشجویانی بودند که این کارها را تقبیح میکردند ولی با هو و جنجال مجبور به خاموش شدن میشدند. در ساعت 1030 دانشجویان با استفاده از پاره آجرهایی که در صحن دانشکده جهت ساختمان ریخته شده بود، اکثر شیشههای مشرف به صحن دانشکده را شکستند که بعضی از این پاره آجرها به خارج از محیط دانشکده پرتاب میشد... در ساعت 12 ظهر روز 16 آذر تعداد زیادی از این دانشجویان در سلف سرویس جمع شده و ظرف چند دقیقه آنجا را بههم ریختند که در نتیجه چند شیشه و صندلی شکسته شد.»[44]
عکسالعمل ساواک مشهد و چگونگی دستگیری تعدادی از دانشجویان شرکت کننده در این ماجرا، موجب گردید تا فضای نا امنی و بی اعتمادی در روابط دانشجوئی حکمفرما شود:
«در اعتصاب روز 16 آذر که در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی به وقوع پیوست، بسیاری از مسببین و محرکین اصلی بازداشت گردیدهاند، لکن هنوز عدهای از دانشجویان ... که در این اعتصاب نقش داشتهاند، در دانشکده آزادانه رفت و آمد نموده و در کلاسها شرکت مینمایند که این موضوع باعث شده که افکار دانشجویان نسبت به آنان عوض شده و آنها را ساواکی بشناسند. چون دانشجویان وقتی آنها را در موقع اعتصاب فعال میبینند و سپس مشاهده مینمایند که آزاد میباشند، باعث میشود که همه دانشجویان نسبت به یکدیگر سوءظن پیدا نموده و حتی به افراد افراطی اطمینان حاصل ننمایند کمااینکه در حال حاضر در دانشکده ادبیات سکوت عجیبی حکمفرما بوده و دانشجویان در موقع برخورد با یکدیگر، یک نفر ساواکی را نزد خود مجسم مینمایند، هرچند او با ساواک همکاری نداشته باشد. بنابراین وقتی اعتماد نبود، اتحاد نیست و وقتی که اتحاد نبود، مسلماً اعتصاب و تظاهرات دستهجمعی نخواهد بود.»[45]
تشکیل حزب رستاخیز
در یازدهم اسفند ماه سال 1353 ش، محمدرضا پهلوی در جمع تعداد زیادی از وزراء، نمایندگان مجلسین، مقامات دولتی و بازرگانان و اصناف، از تغییر چهره سیاسی کشور و تشکیل حزبی فراگیر به نام «رستاخیر ملی ایران» و انحلال تمامی احزاب دولتی و غیردولتی دیگر خبر داد.
در جریان این تغییر، که بیانگر چگونگیِ استبداد حاکم بر ایران بود، اولین واکنش، توزیع پاسخ به استفتای مردم از امام خمینی(ره) در مورد حزب رستاخیز بود:
«نظر به مخالفت این حزب با اسلام و مصالح ملت مسلمان ایران، شرکت در آن بر عموم ملت، حرام و کمک به ظلم و استیصال مسلمین است و مخالفت با آن، از روشنترین موارد نهی از منکر است و چون این نغمه تازه که به دستور کارشناسان یغماگر برای اغفال ملت از مسائل اساسی، از حلقوم شاه برخاسته تا کشور را بیش از پیش خفقانزده کند و راه را برای مسائلی که در نظر دارند، بازنمایند و قوه مقاومت را به کلی از ملت سلب نموده و نفسها را در سینهها حبس سازند ... علمای اعلام و سایر طبقات بدانند که تشکیل این حزب، مقدمه بدبختیهای بسیاری است که اثراتش به تدریج ظاهر میشود. بر مراجع اسلام است که ورود در این حزب را تحریم کنند و نگذارند حقوق ملت ایران پایمال شود.»[46]
پس از این فتوا، تکلیف یاران امام و مردم متدین و انقلابی روشن گردید تا به انحاء مختلف از نامنویسی در دفاتر حزب که به صورت اجباری بود، امتناع نمایند:
«شیخ عباس طبسی شرکت و ثبتنام در حزب رستاخیز ملی ایران را خلاف شرع و مخالف با قانون اساسی میداند و هرکس از او بپرسد که تکلیف چیست میگوید نکردن ثبتنام.»[47]
و این درحالی بود که دیگر علماء و مراجع تقلید نیز، به روشهای گوناگون تشکیل حزب رستاخیر را محکوم میکردند:
«به دنبال پخش اعلامیه وسیله طرفداران خمینی در محکوم کردن رستاخیز ملی، گلپایگانی نیز در جهت صحه گذاردن بر فتوائیه خمینی تحریکاتی انجام میدهد.(در قم) آیتالله شریعتمداری و نجفی نیز به همین دلیل از ابراز عقیده در جهت پشتیبانی از رستاخیز ملی خودداری نمودهاند. در مشهد فلسفی در کلاس درس به رستاخیز ملی حمله و روحانیونی را که به این حزب پیوستهاند دولتی قلمداد و به آنان حمله نموده است. آیتالله مرعشی نماینده شریعتمداری در مشهد در سخنرانی که همایی درباره رستاخیز ملی صحبت کرده، شدیداً به او حمله و او و طلبههایی را که در سخنرانی او جمع شده بودند محکوم و آنان را دولتی دانسته است. شیخ رضایی اهل نیشابور روز تشییع جنازه نجفی(شیخ منتظری) به رستاخیز ملی حمله و به افرادی که در این حزب رفته بخصوص روحانیون حمله و اقدامات آنان را محکوم نموده است.»[48]
و آیتاللهالعظمی مرعشی نجفی نیز در پاسخ افرادی که از عضویت در حزب رستاخیز سئوال میکردند، میفرمود:
«من معنی رستاخیز را نمیفهمم و فقط میگویم که ما یک رستاخیز داریم که همه به او معتقدیم و ایمان داریم و آن هم روز رستاخیز است.»[49]
در این موقع، حرکتهای مردمی نیز در تبعیت از مراجع معظم تقلید و علماء، با تهیه و توزیع اعلامیههای گوناگون علیه حزب رستاخیز ادامه داشت:
«در ساعت 2230 روز 1 /2 /54 سه برگ اعلامیه مضره به نام «ندای قرآن را علیه حزب رستاخیز بشنوید» [که] از مقابل منزل شخصی به نام حاجی مظلوم... وسیله یکی از پرسنل ن . م . ش پیدا شده، جهت بهرهبرداری به پیوست تقدیم میگردد.»[50]
«ساعت 23 روز 31 /2 /54...، تعداد 30 برگ اعلامیه پلیکپی شده تحت عنوان «پیام ما» که در آن دانشجویان، دانشآموزان و هنرجویان بهاصطلاح مبارز مورد خطاب قرار گرفته و از حزب رستاخیز ملت ایران و اردوهای عمران ملی انتقاد شده است، توسط فرد یا افراد ناشناسی از خارج به داخل سالن مزبور(سالن شیر و خورشید سرخ شهرستان مشهد و دانشسرای راهنمایی تحصیلی آن شهرستان) ریخته شده که بلافاصله جمعآوری و معدوم گردیده است.»[51]
و شهید هاشمینژاد نیز در یکی از سخنرانیهای خود پیرامون این مسئله گفت:
«بر همه مردم واجب است که جهاد بر رستاخیز نمایند و ظلم را نابود کنند و همه باید در غم و اندوه برادران ایرانی شریک و تشریک مساعی نمایند.»[52]
سالگرد قیام 15 خرداد در مشهد
اولین حرکت در رابطه با گرامیداشت قیام خونین 15 خرداد 1342ش، اقدام به پخش اعلامیه در شامگاه روز سیزدهم خرداد در سینما دیاموند مشهد بود.[53]
و پس از آنکه این مراسم در شهرستان قم و مدرسه فیضیه با درگیری و عکسالعمل شدید نیروهای امنیتی و نظامی همراه گردید، برخی از علماء و روحانیون طرفدار امام خمینی(ره) نیز دروس خود را در حوزه علمیه مشهد به عنوان پشتیبانی از حوزه علمیه قم تعطیل نمودند:
«روز 19 /3 /54 سیدعبدالکریم(حبیب) هاشمینژاد، میرزا جوادآقا تهرانی، میرزا علیآقا فلسفی [و] حسنعلی مروارید از مدرسین حوزه علمیه خراسان بهعنوان اعتراض [و] پشتیبانی از حوزه علمیه قم، درس حوزه را تعطیل نمودهاند.»[54]
«روز گذشته مورخه 20 /3 /54 حاج میرزا جوادآقا تهرانی، آیتالله مروارید، فلسفی، مدرسین مدرسه میرزاجعفر و آقای سیدصادق شریعتمداری مدرس مسجد جامع گوهرشاد دروس خود را تعطیل کردهاند. گو اینکه آنان دلیل خاصی برای تعطیل دروس عنوان نکردهاند، لکن شایع است که آنان به خاطر همدردی با حوزه علمیه قم مبادرت به تعطیل کلاسها کردهاند.»[55]
«شیخ غلامحسین ترک تبریزی و حسنعلی مروارید روز 21 /3 /54 از برگزاری نماز جماعت خودداری، از طریق اوقاف به آنان تذکر لازم داده خواهد شد.»[56]
پس از بررسی علل تعطیلی دروس حوزوی و عدم برپائی نماز جماعت در برخی از مساجد و اعتراضات طلاب علوم دینی توسط ساواک مشهد، «شیخ عباس طبسی» و «شیخ ابوالحسن اصطهباناتی شیرازی»، محرک اصلی این ماجرا معرفی و درباره آنان نوشته شد:
«شیخ عباس طبسی که از چندی قبل مرتباً طلاب را تحریک به شلوغی و قیام نموده و شیخ ابوالحسن اصطهباناتی شیرازی ضمن تحریک و تهییج طلاب حوزه به قیام و اهانت به مقدسات ملی و انتقاد شدید از دولت، به عدهای از امامان جماعت و مدرسین مراجعه و آنها را تهدید مینماید که درس و نماز خود را به پشتیبانی از محرکین و اخلالگران اخیر قم تعطیل نمایند. حتی به نزد علی فلسفی و جوادآقای تهرانی و آیتالله مروارید مراجعه و اظهار مینماید: « آقایان موظف هستید درس را فوراً تعطیل نمائید و اگر اقدام به تعطیل درس نکنید، وضع بسیار نامطلوب و خطرناکی برایتان به وجود خواهد آمد.»[57]
پشتیبانی حوزههای علمیه مشهد از حوزه علمیه قم در این ماجرا، در روز بیست و چهارم خرداد ماه نیز ادامه یافت:
«ساعت هشت روز جاری عدهای از طلاب مدارس علمیه که قصد داشتهاند در مدرسه آیتالله میلانی امتحان بدهند و از شهریه استفاده نمایند، از دادن امتحان خودداری و چند شیشه را شکسته و مدرسه را ترک نمودهاند. طلاب مذکور پس از چند ساعت مجدداً به مدرسه مراجعه و قصد مضروب کردن مدیر مدرسه را به نام ایمانی داشتهاند. یادشدگان اظهار داشتهاند باید مدرسه را به طرفداری از حوادث قم تعطیل و مدیر مدرسه نیز تعویض گردد.»[58]
و یکی دو روز پس از آن نیز، درحرکت طلاب علوم دینی با صراحتِ شعار به طرفداری از امام خمینی(ره) ادامه داده شد:
«روز 26 /3 /54 عدهای از طلاب مدرسه میرزاجعفر در صحن مدرسه اجتماع و ضمن دادن شعار به نفع خمینی در نظر داشتهاند به منظور اعتراض به نحوه آزمایش، دستهجمعی به مدرسه میلانی مراجعه نمایند. با پیشبینیهای لازم که قبلاً به عمل آمده بود از تجمع آنان جلوگیری گردید، طلاب ناراحت و اخلالگر شناسایی شدهاند، نسبت به بازداشت آنان اقدام، نتیجه متعاقباً اعلام خواهد شد.»[59]
ساواک مشهد که از طریق منابع و شنود تلفن، قضایای مربوط به تعطیلی حوزههای علمیه در مشهد را پیگیری میکرد، تصمیم گرفت تا آیتالله شیخ عباس طبسی و شهید هاشمینژاد را احضار و «در صورت لزوم بازداشت» نماید و در همین گزارش نیز از پایان تعطیلی حوزههای علمیه در مشهد خبر داده شد:
«درس حوزه علمیه از روز 26 /3 /54 شروع شده و اول تیرماه به علت تعطیلات تابستانی پایان مییابد.»[60]
در این جریان، تعدادی از طلاب علوم دینی و روحانیون، منجمله آیتالله طبسی و شهید هاشمینژاد دستگیر شدند و در گزارشی که در این رابطه تهیه شد، اسامی مدارس علمیهای که مورد تعطیلی قرار گرفته بود، به شرح زیر اعلام گردید:
«1 . مدرسه میرزاجعفر . شیخ میرزاجواد تهرانی، شیخ فلسفی، شیخ محمدباقر مروارید.
2 . مسجد جامع گوهرشاد . سیدصالحی مدرس.
3 . مدرسه ابدالخان . شیخ خلیلی و شیخ صادق و آیتالله محمدباقر مروارید هم تاکنون جهت نماز جماعت در مسجد ملاهاشم حاضر نشده است.»[61]
رحلت آیتالله العظمی میلانی
از ابتدای سال 1354ش، حال عمومی آیتالله العظمی میلانی رو به وخامت نهاد، تا اینکه در خرداد ماه همان سال در بیمارستان شاهینفر مشهد بستری[62] و پس از معاینات اولیه، برای ادامه آزمایشات به بیمارستان پارس تهران منتقل[63] و سپس برای ادامه معالجات به بیمارستان شاهینفر مشهد بازگردانده شد.[64]
بیماری آیتالله العظمی میلانی، سرطان و غیرقابل درمان تشخیص داده شد و ساواک مشهد که نگران برگزاری مراسم بعد از رحلت ایشان بود، به همین دلیل به اداره کل سوم نوشت:
«برابر اظهار نظر پزشک معالج، میلانی مبتلا به مرض سرطان میباشد و چون امکان دارد بعد از مرگش حدود 7 روز مجالس ترحیم جهت او تشکیل گردد، مقرر فرمایند نظریه در مورد برگزاری این قبیل مجالس را اعلام نمایند.»[65]
آیتالله میلانی در روز هفدهم مرداد ماه سال 1354ش از دنیا رحلت کرد و پیکر ایشان پس از تشییع در روز 18 مرداد، در حالیکه تعدادی از شخصیتهای کشوری نیز در آن شرکت داشتند، در ساعت 1100 در رواق دارالتوحید آستان قدس رضوی به خاک سپرده شد.[66]
از این تاریخ به بعد، خبرچینهائی که پیرامون آیتالله العظمی میلانی و اطرافیان ایشان به فعالیت مشغول بودند، به سمت و سوی بیت آیتالله سیدعبدالله شیرازی که از بهمن ماه سال 1354ش در مشهد اقامت گزید، سوق داده شدند:
«خبر واصله حاکیست چون دختر آیتالله میلانی زن محمدعلی شیرازی(پسر آیتالله سیدعبدالله شیرازی) میباشد، لذا کسان و طرفداران آیتالله میلانی در منزل وی رفت و آمد زیادی دارند و در مجالس از آیتالله شیرازی تعریف و تمجید مینمایند و نیز محمدعلی میلانی بهواسطه قرابت با نامبرده، اکثر اوقات در منزل او میباشد و چون نفوذ زیادی در خانوادهاش دارد، در اغلب کارها و برنامههای تبلیغاتی ایشان نقش عمدهای دارد.»[67]
آیتالله العظمی سیدعبدالله شیرازی پس از استقرار در مشهد مقدس، به عنوان یکی از پرچمداران انقلاب اسلامی به فعالیت پرداخت که اسناد چگونگی مبارزات ایشان در جلد بعدی این مجموعه آمده است.
[1]. همین کتاب، سند شماره: 16107 /9ﻫ ، تاریخ: 2 /7 /1352.
[2]. همین کتاب، سند شماره: 10109 /9ﻫ ، تاریخ: 10 /7 /1352.
[3]. همین کتاب، سند شماره: 10129/ﻫ1، تاریخ: 12 /7 /1352.
[4]. همین کتاب، سند شماره: 6429 /20 ﻫ 12، تاریخ: 19 /7 /1352.
[5]. همین کتاب، سند شماره: 10911 /9ﻫ ، تاریخ: 4 /10 /1352.
[6]. همان.
[7]. همین کتاب، سند شماره: 10187 /9ﻫ ، تاریخ: 16 /7 /1352.
[8]. همین کتاب، سند شماره: 11044 /9ﻫ ، تاریخ: 20 /10 /1352.
[9]. همین کتاب، سند شماره: 11237 /9ﻫ ، تاریخ: 11 /11 /1352.
[10]. همین کتاب، سند شماره: 11241 /9ﻫ ، تاریخ: 11 /11 /1352.
[11]. همین کتاب، سند شماره: 11561 /9ﻫ ، تاریخ: 16 /12 /1352.
[12]. همین کتاب، سند شماره: 3892 /9ﻫ ، تاریخ: 19 /3 /1353.
[13]. همین کتاب، سند شماره: 4313 /9ﻫ ، تاریخ: 23 /4 /1353.
[14]. همین کتاب، سند شماره: 4815 /9ﻫ ، تاریخ: 9 /6 /1353.
[15]. همین کتاب، سند شماره: 17365/ﻫ1، تاریخ: 22 /10 /1353.
[16]. همین کتاب، سند شماره: 77 /525، تاریخ: 23 /11 /1353.
[17]. همین کتاب، سند شماره: 382/ﻫ1، تاریخ: 13 /2 /1354.
[18]. همین کتاب، سند شماره: 77 /525، تاریخ: 27 /9 /1354.
[19]. همین کتاب، سند شماره: 2652/ﻫ1، تاریخ: 19 /9 /1354.
[20]. همین کتاب، سند شماره: 10086/ﻫ1، تاریخ: 9 /7 /1352.
[21]. همین کتاب، سند شماره: 6655 /312، تاریخ: 3 /7 /1352.
[22]. همین کتاب، سند شماره: 1140 /312، تاریخ: 14 /2 /1353.
[23]. همین کتاب، سند شماره: 5740 /312، تاریخ: 20 /7 /1353.
[24]. همین کتاب، سند شماره: 2274 /9ﻫ ، تاریخ: 14 /8 /1354.
[25]. همین کتاب، نامه ساواک به تولیت آستان قدس، تاریخ: 16 /7 /1352.
[26]. همین کتاب، سند شماره: 12494 /312، تاریخ: 19 /12 /1352.
[27]. همین کتاب، سند شماره: 9299/ﻫ3، تاریخ: 1 /10 /1353.
[28]. همین کتاب، سند بدون شماره و تاریخ: 14 /10 /1353.
[29]. همین کتاب، سند شماره: 2963/س، تاریخ: 17 /7 /1352.
[30]. همین کتاب، سند شماره: 1900 /341، تاریخ: 26 /7 /1352.
[31]. همین کتاب، سند شماره: 13595/ﻫ2، تاریخ: 28 /7 /1352.
[32]. همین کتاب، سند شماره: 9 /5 /526، تاریخ: 26 /7 /1352.
[33]. همین کتاب، سند شماره: 10324/ﻫ1، تاریخ: 8 /8 /1352.
[34]. همین کتاب، سند شماره: 8770 /312، تاریخ: 24 /8 /1352.
[35]. همین کتاب، سند شماره: 10363 /9ﻫ ، تاریخ:10 /8 /1352.
[36]. همین کتاب، سند شماره: 16702 /9ﻫ ، تاریخ: 12 /10 /1352.
[37]. همین کتاب، سند شماره: 9116 /312، تاریخ: 4 /9 /1352.
[38]. همین کتاب، سند شماره: 3508 /9ﻫ ، تاریخ: 19 /2 /1353.
[39]. همین کتاب، سند شماره: 17556 /9ﻫ ، تاریخ: 10 /11 /1353.
[40]. همین کتاب، سند شماره: 2502 /312، تاریخ: 25 /3 /1353.
[41]. همین کتاب، سند شماره: 11367/ 9ﻫ ، تاریخ: 2 /8 /1353.
[42]. همین کتاب، سند شماره: 5482/ﻫ 1، تاریخ: 5 /8 /1353.
[43]. همین کتاب، سند شماره: 5530 /9ﻫ ، تاریخ: 9 /8 /1353.
[44]. همین کتاب، سند شماره: 11954 /9ﻫ ، تاریخ: 24 /9 /1353.
[45]. همین کتاب، سند شماره: 12327 /9ﻫ ، تاریخ: 6 /11 /1353.
[46]. همین کتاب، سند شماره: 188/ﻫ1، تاریخ: 27 /1 /1354. و سند شماره: 190/ﻫ1، تاریخ: 27 /1 /1354.
[47]. همین کتاب، سند شماره: 204 /9ﻫ ، تاریخ: 28 /1 /1354.
[48]. همین کتاب، سند شماره: 227 /9ﻫ ، تاریخ: 31 /1 /1354.
[49]. همین کتاب، سند شماره: 26379 /20 ﻫ 12، تاریخ: 7 /3 /1354.
[50]. همین کتاب، سند شماره: 35 /02 /205 /421، تاریخ: 15 /2 /1354.
[51]. همین کتاب، سند بدون شماره، تاریخ:[1 /3 /1354].
[52]. همین کتاب، سند شماره: 901 /9ﻫ ، تاریخ: 1 /4 /1354.
[53]. همین کتاب، سند شماره: 688/ﻫ1، تاریخ: 14 /3 /1354.
[54]. همین کتاب، سند شماره: 763/ﻫ ، تاریخ: 19 /3 /1354.
[55]. همین کتاب، سند شماره: 40 /625، تاریخ: 21 /3 /1354.
[56]. همین کتاب، سند شماره: 767/ﻫ1، تاریخ: 21 /3 /1354.
[57]. همین کتاب، سند بدون شماره، تاریخ: [21 /3 /1354].
[58]. همین کتاب، سند شماره: 793/ﻫ1، تاریخ: 24 /3 /1354.
[59]. همین کتاب، سند شماره: 817/ﻫ1، تاریخ: 26 /3 /1354.
[60]. همین کتاب، سند شماره: 853/ﻫ1، تاریخ: 28 /3 /1354.
[61]. همین کتاب، سند شماره: 903 /9ﻫ ، تاریخ:1 /4 /1354.
[62]. همان و آیتالله العظمی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 639، سند شماره 857/ﻫ1، تاریخ: 29 /3 /54.
[63]. آیتالله العظمی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 3، ص 640، سند شماره 1795 /314، تاریخ: 30 /3 /54.
[64]. همان، ص 641، سند شماره: 952/ﻫ1، تاریخ: 8 /4 /1354.
[65]. همان، ص 641، سند شماره: 952/ﻫ1، تاریخ: 8 /4 /1354.
[66]. همان، ص 646، سند شماره: 1305/ﻫ1، تاریخ: 18 /5 /1354.
[67]. همین کتاب، سند شماره: 2 /1274 /16 /57، تاریخ: 27 /12 /1354.