مقدمه - کتاب انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک، استان خراسان رضوی- 06

 در سال‌های 1345 تا 1347 ش، فعالیت روحانیون، بخصوص آیت‌الله العظمی میلانی(ره) در شهر مشهد، تحت‌تأثیر فرمان محمدرضا پهلوی مبنی بر تأسیس دانشگاه اسلامی در مشهد[1] و تلاش رژیم شاه برای تسلط بر حوزه‌های علمیه[2] و جریان سربازگیری از بین طلاب علوم دینی[3]  قرار داشت؛ تا جایی که آیت‌الله میلانی با خرید مسافرخانه‌ای به نام امیرکبیر، در تدارک تأسیس مدرسه علمیه‌ای جهت طلاب علوم دینی برآمد[4] و از دیگر سو نیز، نعمت‌الله نصیری که ریاست ساواک را برعهده داشت، با صراحت به تیمسار بهرامی، که رئیس ساواک خراسان بود، نوشت:

«سرتیپ بهرامی باید با نهایت جدیت و با هوشیاری کامل مراقب اعمال روحانیون باشد و از کوچکترین فعالیت آنها اطلاع حاصل نماید.»[5]

و سرتیپ بهرامی نیز پاسخ داد:

«روحانیون مخالف دولت که در حوزه استحفاظی این ساواک هستند، اعمال آنها شدیداً تحت کنترل است ... دامنه نفوذ ساواک در خودِ روحانیون گسترش یافته تا جایی که به دست خودِ آنها و با دستیاری ایادی ساواک، برعلیه یکدیگر اعلامیه می‌دهند و از بیم یکدیگر، هر کدام به نحوی به ساواک پناه می‌آورند. ساواک خراسان در کنار دو آیات(قمی . میلانی) منابع شایسته‌ای دارد که هر نوع فعالیت آنها را منعکس می‌سازند.»[6]

باوجود ادعای سرتیپ بهرامی مبنی بر تسلط کامل بر بیوت علمای مشهد، مردم مذهبی و انقلابی، که نسبت به رژیم ستمشاهی موضع مخالف داشتند، به هر وسیله‌ی ممکن، به ابراز این مخالفت می‌پرداختند:

«روز 28 /12 /46 به مناسبت عید غدیرخم مجلس جشنی در منزل میلانی منعقد... در این مجلس سعیدی کارمند اداره فرهنگ اشعاری را که در مدح میلانی سروده قرائت می‌نماید و ضمن دعا به علماء و طلاب، چندین بار با صدای بلند خطاب به میلانی اظهار می‌نماید: آیت‌الله!‌ توئی سلطان بدون تاج! آیت حق توئی که در روز قیامت مردم را شفاعت می‌کنی و به سوی بهشت می‌بری!»[7]

 

مشهد و محمدرضا پهلوی

محمدرضا پهلوی، که هم خود را کمربسته امام رضا علیه‌السلام می‌دانست! و هم تولیت آستان قدس رضوی را به عهده داشت؛ در مسافرت‌های سالانه به مشهد، سعی داشت تا خود را شاهنشاهی معتقد به اسلام و علاقمند به اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام معرفی نماید و این در حالی بود که عوامفریبی او در بخشی از مردم ظاهر‌بین نیز تأثیرگذار و نیازمند به روشنگری بود:

«در ساعت 1030 قبل از ظهر روز 11 /2 /47 که شاهنشاه آریامهر از خیابان عبور می‌فرمودند، در جلو مدرسه عباسقلی‌خان عده‌ای از طلاب ایستاده و در این موقع یکی از طلاب ابراز احساسات نموده و دست می‌زند. شیخ محمدحسین افتخاری بربری اظهار می‌نماید: دست نزن! آخر می‌دانی برای چه کسی دست می‌زنی؟ و طلبه مذکور را از دست‌زدن برای شاهنشاه آریامهر باز می‌دارد.»[8]

و این، اتفاقی بود که در هر نوبتی که محمدرضا پهلوی به مشهد می‌رفت، تکرار می‌گردید:

«آقای شیخ علیزاده بیرجندی ساکن مدرسه بالاسر در روز شنبه 1 /1 /49 در ساعت 1030 صبح هنگام انتظار مردم برای تشریف‌فرمایی شاهنشاه در بازار سرپوش به اینجانب سیدحسن موسوی برخورد کرد و گفت «آقای موسوی! امروز چه خبر است که مردم اجتماع کرده‎اند؟» گفتم شاهنشاه آریامهر به قصد تشرف به آستانه مقدسه وارد میخواهند شوند. آقای علیزاده گفت «مردم را مچل و مسخره کردهاند. این مردم احمق برای آمدن این احمق چقدر شلوغ کردهاند.»[9]

و چهار ماه پس از آن نیز گزارش گردید که فردی به نام سید حامد موسوی که:

«دوره تعلیماتی سپاهی دانش را در مشهد طی کرده و پس از خاتمه دوره، جهت انجام وظیفه به سیرجان اعزام گردیده است، در فروردین‌ماه 49 هنگام تشریف‌فرمایی شاهنشاه آریامهر به مشهد و بازدید از مدرسه الهی، در حضور عده‎ای به مقام شامخ سلطنت اهانت نمودهاست.»[10]

 

جریان روحانیت در مشهد

همانگونه که در ابتدای بحث اشاره شد، ساواک مشهد ضمن نفوذ در بیوت برخی از علماء و حوزه‌های دینی مشهد، سعی در ایجاد اختلاف در بین روحانیون و به تبع آن، ایجاد انشقاق در صفوف مردم مذهبی و متدین داشت، مانند جریانی که در شانزدهم خرداد سال 1347ش در مسجد درویش‌ها به وجود آمد:

«عده‌ای به سرپرستی سیدجواد رئیسی در مسجد درویش‌ها تجمع و در پناه روضه‌خوانی مطالبی برعلیه بعضی از وعاظ[ایراد] ... در ساعت 21 اطلاع رسید که بر عدۀ جمعیت افزوده شده و احتمال دارد بر اثر اختلافات، نزاعی رخ دهد و چون جمعیت نسبتاً زیادی در آنجا اجتماع کرده بودند با یکی از آقایان سرشناس محل به نام آقای تشکر تماس حاصل و آموزش داده شد در معیت مأمورین فوراً نسبت به تعطیل مجلس اقدام و در ساعت 2230 جلسه تعطیل و تا ساعت 2308 جمعیت متفرق و موضوع بدون هیچ‌گونه حادثه‌ای پایان پذیرفت.»[11]

دوگانه‌ای که در مشهد در جریانِ روحانیت، بین آیت‌الله العظمی میلانی و آیت‌الله قمی قرار داشت، با تبعید ایشان در فروردین ماه سال 1346ش به شهرستان خاش، شدت یافت و پس از انتقال وی به کرج و ایجاد محدودیت برای ایشان، از سوی سیدمحمدعلی میلانی به شکل زیر مورد تحلیل قرار گرفت:

«این محدودیتی که از طرف دستگاه برای قمی ایجاد گردیده صددرصد به نفع وی است و قمی و پسرش و طرفداران وی از این موضوع بهترین بهره‌برداری را می‌نمایند.»[12]

تبلیغات سوء و طراحی‌هایی که از سوی دشمنان اسلام و روحانیت صورت می‌گرفت، موجبات بدبینی گروهی از مردم نسبت به روحانیت را فراهم نموده بود. این بدبینی به میزانی بود که حجت‌الاسلام محقق نوغانی در سخنرانی خود در بیت آیت‌الله میلانی به مناسبت ولادت حضرت علی علیه‌السلام، گفت:

 «یک عده از مردم که نسبت به روحانیت و روحانیون بدبین هستند و بعضاً انتقاد می‌نمایند، باید توجه نمایند که در حادثه غم‌انگیز زلزله جنوب خراسان، اولین کسی که به کمک برادران آسیب‌دیده شتافت، روحانیون بودند و هم‌اکنون هم کمک‌های مؤثر روحانیون به حادثه‌دیدگان زلزله مزبور ادامه دارد. آیت‎الله میلانی نماینده خود را به مناطق زلزله‌زده فرستاده‌اند و به وی دستور داده‌اند هر مقدار کمک از طرف من برای زلزله‌زدگان ارسال می‌شود، اگر کسی سؤال نمود از طرف چه کسی کمک‌ها می‌شود، بگوید از طرف امام زمان و حق ندارد اسمی از آقای میلانی ببرد.»[13]

دامن زدنِ به اختلاف‌نظرها و جنبه شخصی و خصلتی دادن به این اختلافات، مسئله‌ای بود که از سوی شخصیت‌های روحانی نیز مطرح بود، که نمونه‌ی آن اظهارنظر آیت‌الله‌زاده سبزواری در این مورد است:

«سیدصادق شریعتمداری با شروع چند جلسه درس خارج، وضع میلانی را مختل کرد و میلانی را در برابر طلاب ضعیف کرد. به هرحال ضربه خود را به میلانی زد و رفت و اگر شریعتمداری ماندنش در مشهد ادامه می‌داشت و به درس خارج دادن به طلاب ادامه می‌داد، میلانی به‌کلی ضعیف می‌شد، زیرا طلاب متوجه شدند که معلومات شریعتمداری از میلانی زیادتر است.»[14]

و یا اینکه یکی از طلبه‌های مدرسه سلیمانخان به نام سیدمحمود موسوی که از طلاب طرفدار آیت‌الله قمی معرفی شده، در حضور تعدادی از طلاب دیگر، به مقایسه عملکرد آیات میلانی و قمی پرداخته و می‌گوید:

«وجدان و انسانیت آیت‎الله قمی از میلانی خیلی بیشتر است.»[15]

فضای سیاسی و ایجاد جوّ اختناق در این زمان، به گونه‌ای بود که درباره فعالیت در حوزه‌های دینی گفته شد:

«اصولاً زمینه مخالف در مشهد ضعیف است و به ‌جز چند نفر اطرافیان و طرفداران قمی، نغمه مخالف دیگری شنیده نمی‌شود و چون میلانی هم آمادگی برای شنیدن یا اقدام مخالف به نفع آنها ندارد، شاید به او مراجعه هم نکنند.»[16]

و این درحالی بود که روحانیون انقلابی، که ساواک نامِ «روحانیون افراطی» بر آنان نهاده بود، باوجود آنکه شرایط بسیار دشوار بود، به طور آشکار و پنهان به فعالیت‌های خود مشغول و از هر فرصتی برای مخالفت با رژیم شاهنشاهی بهره می‌بردند:

«پاره‌ای از روحانیون افراطی در مراسم دعا و نیایش شرکت نمی‌نمایند و یا اینکه چند روز قبل از فرا رسیدن روز نیایش، به ‌منظور عدم شرکت در این قبیل مجالس، آن شهرستان را ترک می‌کنند.»[17]

«ساعت 9 صبح روز شنبه 11 /5 /48 شیخ محمدعلی دهقانی طلبه مدرسه ابدالخان در حضور چند نفر از طلاب از جمله سیدحسن موسوی در مدرسه دودرب اظهار می‌دارد: « ما قدرت داریم این یزید عصر و زمان خود را از بین ببریم، ولی مستضعف هستیم، مثل حضرت حسین علیه‌السلام که قدرت داشت و مظلوم واقع شد. ما هم در چنگال یزید خونخوار که فلانی... باشد در این مملکت گرفتار شده‌ایم.»[18]

اینگونه اظهارات که به عناوین مختلف نقل می‌شد، بیانگر شرایط حاکم بر حوزه‌های علمیه و مجامع روحانی در این زمان بود:

«ساعت 19 روز 7 /7 /48 شیخ علی‌اکبر معتمدی طلبه مدرسه حاجی حسن در مسجد گوهرشاد در حضور سیدحسن موسوی و چند نفر طلبه و زوار دیگر اظهار می‌نماید: این مسجد جامع گوهرشاد احتیاج به یک عالم و مرجع عالیقدر چون آیت‎الله خمینی دارد و اِلاّ این پیشنمازهای فعلی همه‌‌شان دین‌‌فروش و درباری هستند.»[19]

و سخنان سیدحسن ابطحی در روز سوم بهمن ماه سال 1348ش در منزل آیت‌الله‌ میلانی به خوبی بیانگر شرایطِ موجود در این موقع است:

«در ماه مبارک رمضان شیخ عباس طبسی واعظ مرا به منزلش احضار نموده و قریب دو ساعت با من صحبت می‌کرد. مفاد اظهارات طبسی از این قرار بود که به من می‌گفت:

«چرا تو ساکتی و حرفی نمی‌زنی و مبارزه نمی‌کنی و اگر همین‌طور ساکت باشی ما مجبوریم تو را بکوبیم، در نتیجه کسی با تو نماز نخواهد خواند.»

طبسی قریب دو ساعت از این قبیل حرف‌ها می‌زد که حاصلش تهدید من بود. من هم در پاسخ وی گفتم:

«من از اول هم کاری به این کارها نداشته‌ام و مانند شماها حرارتی به خرج نداده و حالا هم کاری ندارم. حتی با کارهای برادرزنم سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد موافق نیستم.»[20]

در این شرایط، دعا نکردن برای شاه و خاندان سلطنتی در خاتمه سخنرانی‌های مذهبی، یکی از ملاک‌های انقلابی‌گری روحانیون و وعاظ به شمار می‌رفت و این مسئله‌ای بود که گاهی با مخالفت صریح بانیان مجالس روبرو می‌گردید:

«ساعت 19 روز 9 /12 /48 در کوی طلاب، مجلسی در مسجد مرحوم آیت‎الله سبزواری برگزار می‌گردد که شخصی به نام سیدید‌الله موسوی منبر رفته و در خاتمه منبرش نسبت به شاهنشاه آریامهر و مردم دعا می‌نماید.»

 پیشنماز مسجد سبزواری به نام محمدرضا غروی برای اینکه موسوی در مسجد به جان شاهنشاه دعا کرده است با وی مخالفت نموده، اظهار می‌نماید:

«موسوی نباید منبر برود و نبایستی پشت بلندگو سخنرانی نماید و سروصدا راه بیندازد» و اطرافیان و ایادی خود را تحریک می‌نماید که موسوی را مضروب نمایند. درنتیجه دخالت مردم و جلوگیری طرفداران غروی، سید موسوی را از مسجد بیرون می‌برند.»[21]

پس از رحلت آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم(ره)، تبلیغ برای مرجعیت امام خمینی(ره) به یکی از جریانات تأثیرگذار مدارس علمیه مشهد تبدیل شد و گزارشات فراوانی از چگونگی این حرکت و دستگیری افرادی که در این فعالیت شرکت داشتند، ثبت گردید:

«شیخ جواد حافظی ... در منابر و بین طلاب حوزه علمیه به نفع خمینی تبلیغ و طلاب را تحریک‎ مینماید و نیز نشریه خمینی را در مسجد جامع گوهرشاد و بعضی از مدارس علمیه توزیع نموده است. خواهشمند است دستور فرمایند ضمن مراقبت و کنترل مشارالیه، در صورت تأیید نسبت به دستگیری و تحویل وی به این سازمان اقدام نمایند.»[22]

در کنار فعالیت‌هایی که از سوی یاران امام خمینی(ره) صورت می‌گرفت، تصفیه حوزه‌های علمیه و برخورد با روحانیون انقلابی به صورت گسترده نیز در دستور کار رژیم شاهنشاهی بود که مختصری از آن، در ملاقات باقر پیرنیا با آیت‌الله میلانی به شرح زیر بیان شد:

«این آقایان وعاظ که نام بردم، مرا خسته کرده‌اند و هر روز مزاحم هستند، یا زمین می‌خواهند یا منبر می‌خواهند، یا پول می‌خواهند و سیر هم نمی‌شوند و من را به ‌کلی خسته و بیچاره کرده، نمی‌دانم با این عده چه باید کرد؟ و اگر شما موافقت کنید باید روحانیت تصفیه شود و باید عده نااهل یا ناشناخته از این لباس خارج شوند و باید روحانیت به صورت آبرومندی درآید که جهان‌پسند باشد.»[23]

 

آیت‌الله سیدحسن طباطبائی قمی و تبعید از مشهد

آیت‌الله سیدحسن طباطبائی قمی که در جریان نهضت امام خمینی(ره) در سال 1342ش، دستگیر شد و مدتی در تهران محصور بود، پس از بازگشت به مشهد به فعالیت‌های خود ادامه داد که به همین دلیل، در فروردین ماه سال 1346ش، به شهرستان خاش تبعید[24] و پس از گذشت یک سال، تصمیم به انتقال ایشان به تهران گرفته شد:

«چون بنا به فرمان مطاع شاهنشاه آریامهر مقرر است نامبرده بالا به یکی از نقاط اطراف تهران منتقل گردد، لذا خواهشمند است دستور فرمائید سریعاً ضمن تماس با سید محمود قمی فرزند مشارالیه(که هم‌اکنون در تهران اقامت دارد)، ترتیبی داده شود که منزلی در اطراف فشم یا شمشک تهیه تا پس از اعزام، شخص مزبور به محل مذکور انتقال داده شود.»[25]

انتقال آیت‌الله قمی به منطقه ییلاقی میگون در تهران[26] و پس از آن به کرج، موقعیت مناسبی را برای ملاقات‌کنندگان با ایشان فراهم آورد تا جایی که در این‌باره نوشته شد:

«از تاریخ ورود نامبرده به کرج روزانه تعداد ملاقات‌کنندگان با وی رو به ازدیاد است و در حال حاضر روزانه در حدود سی نفر از اهالی کرج، تهران، مشهد با وی ملاقات می‌نمایند و این ساواک فقط می‌تواند اسامی آن عده اشخاصی که مورد شناسایی هستند تهیه نماید و از هرگونه فعل و انفعالاتی که در داخل منزل بگذرد، از قبیل مبادله پیام، اخذ دستور، کمک‌های مالی و غیره اطلاعی در دست نیست.»[27]

هدف از انجام برخی از این ملاقات‌ها، که توسط روحانیون طرفدار آیت‌الله قمی سازماندهی می‌شد، زنده نگه داشتن نام ایشان در جریان فعالیت‌های مبارزاتی در حوزه علمیه مشهد بود:

«شیخ ابوالقاسم تلافی ... به طلاب حوزۀ علمیه(طلاب شاگرد درس قمی) ... بشارت می‌دهد که ... آقا(منظور قمی است) در همه حال به فکر شما است و وظیفه شما است که دعا کنید و نگذارید اسم آقای قمی فراموش شود. نان شما را به زودی خواهند داد و شما بین مردم یا مسافرت‌هایی که به اطراف می‌روید در همه جا نام آقا را ببرید و مردم را توصیه کنید که آقای قمی برای دین مجاهده می‌نماید.»[28]

حضور آیت‌الله قمی در کرج، با توجه به نسبتی که با آیت‌الله مدرسی، امام جماعت مسجد جامع کرج داشت، سیل جمعیت روستایی و شهری را روانه‌ی منزل مسکونی وی که تحت نظر و مراقبت ساواک قرار داشت، نمود. از این رو، پرهیز از طرفداری آشکار از ایشان، در دستور کار قرار گرفت و حتی به نقل از آیت‌الله مدرسی در توصیه به ملاقات‌کنندگان گفته شد:

«خانه مسکونی قمی متعلق به سازمان امنیت کرج است ... لذا هنگام ملاقات با آقای قمی، نهایت احتیاط را بنمایند که در انظار سایرین مطالبی علیه دستگاه گفته نشود.»[29]

این محدودیت‌ها، موجب گردید تا آیت‌الله قمی از آن بهره‌برداری تبلیغی کرده و با صراحت به ملاقات کنندگان بگوید:

«مرا شدیداً تحت نظر دارند و رفت و آمد منزلم را زیر نظر داشته، حتی برای رفتن به حمام هم باید از مأمورین اجازه بگیرم و حق خروج از منزل را مطلقاً ندارم. آزاد نیستم و آزادی ندارم.»[30]

محدودیت‌های موجود به میزانی بود که حتی در برخی مواقع ورود و خروج بستگان درجه 1 نیز به منزل آیت‌الله قمی با مشکلات فراوان همراه بود و تلاش‌هایی هم که برای رفع این محدودیتها صورت می‌گرفت، با مخالفت ساواک روبرو می‌گردید. ملاقات سیدمحمدعلی میلانی با محمدرضا پهلوی در این ایام، فرصتی فراهم کرد تا طرفداران آیت‌الله قمی در مشهد، از این فرصت برای تبلیغ به نفع آیت‌الله قمی بهره‌برداری نمایند، تا جایی که شیخ علی تهرانی، دیگر در درس آیت‌الله میلانی شرکت نکرد و شیخ محمدرضا محامی نیز هر روزه در بیت آیت‌الله قمی در مشهد حاضر شد و ضمن طرح این مطلب که: «این درب منزل باید همیشه باز باشد»، درباره بازگشت ایشان به مشهد با شور و حرارت سخن گفت:

«به زودی آقای قمی به مشهد مراجعت می‌نماید. روحیه آقا کاملاً قوی است. برخلاف دیگران آقای قمی با دستگاه نساخته و نمی‌سازد و در جهاد است.»[31]

پس از آنکه ملاقات سیدمحمدعلی میلانی با محمدرضا پهلوی مورد اعتراض مردم و روحانیون انقلابی واقع و دستمایه‌ای برای طرفداران آیت‌الله قمی در جهت تضعیف آیت‌الله میلانی گردید، مسئله ارتباط احمد خیامی و کمک مالی قابل توجه او به آیت‌الله قمی تحت عنوان پرداخت وجوهات، فرصتی برای مقابله به مثل سیدمحمدعلی میلانی فراهم آورد تا ضمن مذاکره با «سید محمد مددی نجفی پیشنماز صحن عتیق در مسجد جامع گوهرشاد»، بگوید:

«این روزها در محافل روحانی و حوزه مشهد شایع است که خیامی مدیر ایران ناسیونال به نزد قمی رفته (در کرج) و مبلغ پنج میلیون ریال بابت وجوه به وی داده است. دادن این پول به قمی از طرف خیامی که مورد توجه دربار و تأیید دولت است، در جامعه روحانی تفسیر و تأویل می‌شود. بعضی می‌گویند به دستور اعلیحضرت این پول را خیامی به قمی پرداخت کرده برای تحبیب وی، بعضی می‌گویند برای اینکه قمی تاکنون پولی به این زیادی ندیده، نظر این بوده که با دیدن این مبلغ درشت به تهران علاقمند شود، عدۀ دیگر اظهارنظر می‌نمایند خیامی‌ها مردم خیّری هستند، چون دیده‌اند قمی به طلاب حوزه مشهد نان می‌دهد، خواسته‌اند به او کمک کرده باشند.»

و زمانی که آقای مددی نجفی خبر مراجعت احتمالی آیت‌الله قمی به مشهد را به او داد، ضمن اشاره به برخورد طرفداران آیت‌الله قمی با خود و پدرش، بگوید:

«اگر قمی به مشهد برگردد برای ما دو اشکال دارد: اول اینکه هنوز قمی در مشهد نیست، ایادی و طرفداران وی علیه پدرم اقدام می‌نمایند، بخصوص پس از ملاقات من با اعلیحضرت، که نماز و درس پدرم را تحریم نموده‌اند و با ما شدیداً در مبارزه بوده و همیشه برایمان اشکال‌تراشی کرده و انتقاد می‌نمایند که چرا میلانی اعمال دولت را تأیید می‌نماید و با رؤسای ادارات دولتی از قبیل رئیس شهربانی، فرمانده لشکر و رئیس سازمان امنیت رفت ‌و آمد می‌نماید و با دولت سازش کرده. دوم اینکه با آمدن قمی به مشهد، صددرصد دست به تحریکاتی خواهد زد و سروصدا به راه می‌اندازد. اگر پدرم ساکت باشد، آبرویمان را می‌ریزند و علیه‌مان تبلیغ می‌نمایند و اگر بخواهیم با او هم‌صدا شده و اعمال قمی را تأیید نمائیم، که هوچی‌های اطراف وی آبرویمان را نریزند، پدرم وظیفه شرعی خود نمی‌داند. بخصوص در این شرایط با توجه به اوضاع خاورمیانه و روابط عراق با ایران، هرگونه اقدام خلاف نظر دولت، مملکت را متشنج نموده و عواقب وخیمی خواهد داشت.»[32]

با فرا رسیدن ایام محرم، چراغ بیت آیت‌الله قمی بدون حضور او نیز ، روشن بود و مراسمی نیز در این ایام در منزل ایشان در مشهد برپا بود که چگونگی آن تحت کنترل ساواک قرار داشت. در دهه دوم ماه صفر که شیخ محمدرضا محامی از سفر تهران و دیدار با آیت‌الله قمی باز گشت، نتیجه ملاقات خود با ایشان را به شرح زیر بیان نمود:

«آقای قمی می‎گفت که سازمان امنیت به من پیشنهاد کرده است که ساکت و آرام باش و اگر تعهد کنی که در مشهد آرام باشی، آزادت خواهیم کرد و می‎توانی به مشهد برگردی، ولی من حاضر به تعهد نشدم ... آقایان! قمی را با میلانی مقایسه کنید. قمی این‌قدر محکم ایستاده، ولی میلانی به این زودی از پا درآمد.»

و در ذیل این خبر، اینگونه اظهارنظر شد:

«محامی دارای افکار تند و افراطی است و از طرفداران و ایادی قمی است. با اینکه از مدرسین مدرسه آیت‎الله میلانی بوده و در مدرسه میلانی به طلاب تدریس میکرد، از تاریخی که سیدمحمدعلی میلانی به حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب شد، محامی به‌کلی ترک رابطه با میلانی را نموده و درس خود را هم تعطیل نموده و اغلب در مجالس و محافل از میلانی و فرزندش انتقاد مینماید و از قمی تجلیل.»[33]

تعداد ملاقات‌کنندگان با آیت‌الله قمی در کرج، باوجود اینکه «به طور مداوم چهار نفر از مأمورین شهربانی کرج» از وی مراقبت می‌کردند، ساواک کرج را با مشکل مواجه نمود تا با تهیه گزارشی، پیشنهاد نماید:

«در صورت تصویب، آیت‎الله قمی به میگون منتقل شود و در غیر این صورت، مأمورین ساواک مراقبت از وی را در فصل تابستان به عهده بگیرند.»

که در ذیل آن نوشته شد:

«فرمودند با رئیس ساواک کرج تماس گرفته شود و تفهیم گردد ایجاد محدودیت جز اینکه موجبات بزرگ کردن وی را فراهم کند، نتیجه ندارد. ساواک، نفوذ خود را از داخل زیاد کند تا به کمّ و کیف فعالیت‌های این شخص واقف شود.»[34]

همزمان با فرارسیدن موسم حج، آیت‌الله قمی تقاضا نمود تا در مراسم حج سال جاری شرکت نماید، که این درخواست، برای تصمیم‌گیری در بولتنی ویژه برای محمدرضا پهلوی ارسال شد:

«آیت‌الله نامبرده تقاضا نموده که به او اجازه داده شود در سال جاری در مراسم حج شرکت نماید و افزوده است چنانچه تقاضایش مورد موافقت قرار گیرد، مانند سایر حجاج و بدون تظاهر به مکه معظمه مشرف و مراجعت خواهد نمود. با توجه به اینکه آیت‎الله قمی پس از مشهد، مرتکب اعمال خلاف رویه‌ای نشده، موافقت با تقاضای وی، مؤکول به اراده سنیه ملوکانه خواهد بود.»[35]

این درخواست مورد موافقت قرار گرفت و آیت‌الله قمی به مکه مشرف شد. در همین زمان نیز، سرتیپ بهرامی که ریاست ساواک خراسان را به عهده داشت، جای خود را به تیمسار احمد شیخان داد. چون در این موقع شایعه بازگشت آیت‌الله قمی به مشهد شدت گرفته بود، احمد شیخان در نامه‌ای به اداره کل سوم ساواک نوشت:

«شایع است که سیدحسن قمی پس از برگشتن از مکه به مشهد مراجعت خواهد کرد. گرچه ساواک خراسان از برنامه مرکز درباره این شخص بی‌اطلاع می‌باشد، درصورتی‌که قرار است مشارالیه مجدداً به مشهد بیاید، لازم است که اینجانب در تهران با وی ملاقات و در کلیه برنامه‌های آینده مذاکره گردد. مقرر فرمایند از نظریه و نتیجه اقدامات معموله این ساواک را مطلع فرمایند.»[36]

آیت‌الله قمی پس از بازگشت از مراسم حج، به منزل برادرش حاج آقا باقر قمی رفت و گفت قصد سفر چند روزه به مشهد را نیز دارد که در ذیلِ گزارش آن، دستور داده شد:

«به ساواک تهران اعلام شود این شخص بایستی در کرج اقامت نماید و کماکان تحت مراقبت باشد.»[37]

 

آیت‌الله العظمی سیدمحمدهادی میلانی

در روز نهم شهریور سال 1347ش زلزله مهیبی‌‌ به قدرت 8 /7 درجه در مقیاس ریشتر، جنوب استان خراسان را به مدت چهار دقیقه لرزاند و به دویست و هشتاد شهر، قریه و قصبه صدمه زد و هزاران نفر را از بین برد و بسیاری‌ مجروح و جمع زیادی‌ بی‌‌خانمان برجای‌ گذاشت. خسارات زلزله در جنوب خراسان، وحشتناک و بی‌‌سابقه و تلفات جانی آن، بین ده و متجاوز از پانزده هزار نفر اعلام شد.[38]

اقدامات آیت‌الله میلانی در جریان کمک به زلزله زدگان، مانند اعزام «صد نفر معمم برای کمک به زلزله‌زدگان و درآوردن اجساد»، نه تنها در جراید بازتابی نداشت، [39] که ساواک مشهد را نیز دچار وحشت کرد تا ضمن مخالفت با مسافرت ایشان به مناطق زلزله زده، در این باره بنویسد:

«بدیهی است نظر اصلی او کسب وجهه و جمع‌آوری وجهه در آینده برای خودش است.»[40]

شاید در عکس‌العمل به اینگونه اظهارنظرها بود که حجت‌الاسلام محقق نوغانی در سخنرانی خود در بیت آیت‌الله میلانی به مناسبت ولادت حضرت علی علیه‌السلام، گفت:

 «آیت‎الله میلانی نماینده خود را به مناطق زلزله‌زده فرستاده‌اند و به وی دستور داده‌اند هر مقدار کمک از طرف من برای زلزله‌زدگان ارسال می‌شود، اگر کسی سؤال نمود از طرف چه کسی کمک‌ها می‌شود، بگوید از طرف امام زمان و حق ندارد اسمی از آقای میلانی ببرد.»[41]

آیت‌الله میلانی که به اینگونه اظهارنظرها توجهی نداشت، در روز دوازدهم شهریور ماه، مجلس ترحیم باشکوهی را برای درگذشتگان حادثه زلزله در مسجد جامع گوهرشاد برگزار نمود[42] و چند روز بعد از آن نیز، اعلام کرد:

«روز شنبه 23 /6 /47 مصادف با ولادت حضرت فاطمه زهرا(ع) است. ولی برای اظهار همدردی با مصیبت‌زدگان حادثه زلزله مجلس نخواهیم داشت و به احترام زلزله‌زدگان مجلس جشنی که به این مناسبت قرار بود تشکیل گردد، تعطیل خواهد بود.»[43]

در این موقع، بیت آیت‌الله میلانی کانون کمک‌های مردمی از داخل و خارج از کشور برای زلزله‌زدگان بود که یا به صورت نقدی به حساب بانکی ایشان حواله و یا به صورت جنسی ارسال می‌گردید.[44]

از جمله روحانیونی که در این زمان در مناطق زلزله‌زده حضور داشت، رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای بود که در سخنرانی خود در شب دوشنبه 28 مهر ماه سال 1347ش در هیئت فاطمیه شهر فردوس، ضمن انتقاد از نحوه کمک رسانی دولت به مناطق زلزله زده، مردم را به اعتراض به نحوه کمک رسانی و مطالبه حق خود فرا خواند و گفت:

«چرا شما از حق خود دفاع نمی‌کنید که حق شما را می‌خورند و چرا مقامات تهران به فکر شما نیستند که خانه درست کنند؟ بچه‌ها و پیرمردها از سرما جان می‌دهند.»[45]

 مقام و موقعیت آیت‌الله میلانی در مشهد، همواره مورد توجه استاندار خراسان بود تا از این موقعیت، به نفع تثبیت جایگاه خود و حمایت از رژیم شاهنشاهی بهره مند شود؛ به همین علت، زمانی که اختلافات بین ایران و عراق، منجر به اخراج ایرانیان مقیم عراق شد، در روز بیستم خرداد ماه سال 1348ش، از طریق شیخ رضا نوغانی پیامی برای آیت‌الله میلانی فرستاد که در صدر آن آمده بود:

«مصالح کشور و مردم ایجاب می‌کند که آیت‎الله میلانی به حضور شاهنشاه آریامهر شرفیاب شود و این کار حتماً بایستی انجام گیرد.»

این درخواستها که با پاسخ مدبرانه آیت‌الله میلانی همراه بود، اداره کل سوم ساواک را به واکنشی به شرح زیر وادار نمود:  

«با توجه به عظمت مقام شامخ سلطنت، به نظر می‌رسد اصرار مقامات مسئول از فردی مانند آیت‌الله‌ میلانی جهت شرفیابی به پیشگاه شاهنشاه آریامهر به مصلحت نباشد، زیرا برای میلانی این توهم به ‌وجود خواهد آمد که حقیقتاً دارای شخصیتی می‌باشد و از طرفی با بازگو کردن پیشنهاد مقامات از وی و انکار مشارالیه از شرفیابی، برای خود شخصیت کاذبی در بین عناصر افراطی به ‌وجود خواهد آورد که احتمالاً مقابله با او در آینده تولید اشکالاتی خواهد نمود.»[46]

در این موقعیت، شیوه‌ی برخورد و عملکرد آیت‌الله میلانی در جریانات مختلف و نحوه‌ی تعامل ایشان با روحانیون طرفدار امام خمینی(ره) به گونه‌ای بود که موجب گردید تا اداره کل سوم ساواک در نامه‌ای به ساواک مشهد بنویسد:

«اخیرا گروه طرفدار خمینی در ایران به رهبری آیت‌الله‌ میلانی دست به فعالیت ثمربخشی زده‌اند که امید زیادی به وجود آورده است.»[47]

این خبر موجب شد تا ساواک مشهد، ضمن بررسی موضوع و کتمان چنین مسئله‌ای، نظریه همکار خود را به شرح زیر برای اداره کل سوم ارسال کند:

«به‌طورکلی هیچگونه روابط صمیمانه و نزدیک که موجب همکاری علماء و روحانیون شود نه تنها بین میلانی و خمینی وجود ندارد بلکه میان هیچ‌یک از مراجع سراسر ایران(می‌توان گفت دنیا) اصلاً نیست و هرکدام از این آخوندها و روحانیون برای ریاست و بزرگی خود سنگ به سینه زده و تلاش می‌نمایند. اگر گاهی دیده شده که بعضی از مراجع و روحانیون از خمینی طرفداری کرده‌اند، مانند زمان پانزده خرداد که بیشتر آخوندها از وی طرفداری می‌کردند، صرفاً از ترس مردم عوام و مقدسین متعصب بوده است و بس، زیرا مجبور بودند که وجهه خود را از دست ندهند و با تظاهر به طرفداری از خمینی در بین مردم عوام کسب وجهه کرده و طرفدارانی دست ‌و پا نمایند... بعضاً امکان دارد در خلوت(اگر به یکی از مریدهای پروپاقرص خمینی برخورد نمایند) به‌منظور ارضای طرفدار خمینی چیزی بگویند.»[48]

در روز سه‌شنبه هفدهم مهر ماه سال 1348ش، وضع مزاجی آیت‌الله میلانی به علت بالا رفتن فشار خون متغیر شد. این موضوع نیز دستاویزی برای ساواک مشهد قرار گرفت تا پیشنهاد اعزام دو نفر پزشک از تهران و درج آن در مطبوعات را برای بهره‌برداری به نفع رژیم شاهنشاهی بنماید که مورد موافقت قرار گرفت و در روزنامه‌های کیهان و اطلاعات نیز درج گردید.[49]

و البته این اقدامی بود که از سویِ برخی از طلاب علوم دینی به ترسِ شاه از آیت‌الله میلانی نسبت داده شد:

«شیخ ابراهیم آخوندی نسبت به شاهنشاه آریامهر اهانت و جسارت نمود و کلماتی زشت بیان کرد که[از] نقل آن‌ هم شرم دارد و اضافه نمود شاه از ترس برای میلانی دکتر فرستاد.»[50]

پس از این اتفاق، ملاقات سیدمحمدعلی میلانی با محمدرضا پهلوی، موجب عکس‌العمل روحانیون و مردم مذهبی و انقلابی گردید که انعکاس آن در گلایه سیدمحمدعلی میلانی به شرح زیر به ثبت رسید:

«پس از ملاقات با اعلیحضرت همایونی، عده‌ای از طرفداران قمی ازجمله میرزای تلافی، مهدی مقدسیان، هاشمی‌نژاد، طبسی واعظ و چند نفر از متعصبین مذهبی در محافل و مجالس به من و پدرم و طرفدارانمان حمله کرده و مورد انتقاد واقع شده‌ایم و در اغلب مجالس اظهار نموده‌اند که میلانی درباری شده و پسرش را به ملاقات شاه فرستاده. اعتمادالاسلام بختیاری، کافی واعظ[و] مهدی نوغانی به نزد من آمده و شدیداً اعتراض نمودند که چرا زبان مردم را به روی ما باز کردید، مردم به ما حمله می‌کنند. من هم گفتم در شرایطی بودم که وظیفه داشتم این کار را بکنم و مخصوصاً برای طلاب مشمول هم تقاضای معافی کردم و این را خودم کردم و ربطی به پدرم ندارد.»[51]

در این ایام، باقر پیرنیا استاندار خراسان بود و سعی داشت در جریانِ اقدامات خود، نظر موافق آیت‌الله میلانی را نیز جلب نماید که نمونه‌ی آن، مذاکره او با آیت‌الله درباره حضور گردشگران خارجی در صحن مطهر حضرت امام رضا علیه‌السلام بود. پس از اینکه گزارش این دیدار به صورت مفصل برای اداره کل سوم تهیه گردید، ساواک مشهد در ذیل آن با بی‌ادبی هرچه تمام‌تر اظهار‌نظر نمود که:

«میلانی را می‌توان به نحو مقتضی ساکت و با برنامه‌های در دست اجرا هماهنگ و موافق نمود، مشروط بر اینکه مقامات مربوطه و ذیصلاح، هر تصمیمی را که در نظر دارند به مرحله انجام و عمل درآورند، قبلاً ساواک را در جریان امر گذارده تا با اقدامات مقتضی و مؤثری که وسیله ساواک انجام می‌گردد، جلو این قبیل تظاهرات و سروصدا و مخالفت‌ها نیز گرفته شود و جای هیچگونه مخالفت و یا اظهارنظری برای اشخاص ازجمله میلانی و غیره باقی نگذارد. اضافه بر اینکه هرگونه تظاهر با آن قیافه‌های خارجی(هیپی، بیتل و غیره) طبعاً با مخالفت متعصبین مذهبی قرار خواهد گرفت که پیش‌بینی اتفاقات را نمی‌توان نمود، ولی در عمل می‌توان به نحوی این برنامه را به مرحله اجرا درآورد که اینگونه پیش‌آمدها بروز ننماید.»[52]

 

کانون نشر حقایق اسلامی و دکتر علی شریعتی

کانون نشر حقایق اسلامی، پس از شهریور سال 1320ش با هدف مبارزه با تفکرات انحرافی و الحادی و کسروی‌گری، توسط استاد محمدتقی شریعتی مزینانی که تحصیل‌کرده حوزه علمیه نیز بود، شکل گرفت. اعضاء و وابستگان این کانون که طرفداران جریان روشنفکری دینی بودند، در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز حضور داشتند و در زمان تشکیل نهضت آزادی در سال 1340ش هم، ایفای نقش کردند:

«سرسخت‌ترین و پابرجاترین افراد در مبارزات سنوات اخیر و حتی دوره دکتر مصدق را در مشهد، افرادی تشکیل می‌دادند که یا وابسته به کانون نشر حقایق اسلامی با رهبری محمدتقی شریعتی مزینانی بودند و یا طرز تفکر مذهبی داشته و با روحانیون مخالف در تماس بودند، زیرا افراد نهضت آزادی علاوه بر ارتباط با مهندس بازرگان و دیگران، با آیت‎الله میلانی نیز در دوره مبارزات سال 40 رسماً ارتباط داشتند... افراد این کانون و سایر بازاری‌هایی که با آنها همکاری داشتند، بدون آنکه عضو رسمی نهضت آزادی باشند، با عقاید نهضت موافق و نسبت به آن سمپاتی دارند.»[53]

استاد محمدتقی شریعتی در سال 1345ش به تهران رفت و در مدت دو سالی که در تهران ساکن بود، به همراه فرزندش دکتر علی شریعتی، به عنوان یکی از سخنرانانِ حسینیه ارشاد به فعالیت پرداخت. وی در اواخر تابستان 1347ش به مشهد بازگشت تا ضمن تکمیل ساختمان کانون نشر حقایق اسلامی، فعالیت‌های خویش را در ارتباط با حسینیه ارشاد گسترده‌تر نماید.[54]

در این ایام دکتر علی شریعتی نیز که در دانشکده ادبیات مشهد به تدریس اشتغال داشت، با سخنرانی‌های خود، گروهی از دانشجویان را تحت‌تأثیر قرار داده بود. در تیر ماه سال 1349ش، شهید آیت‌الله دکتر سیدمحمد بهشتی، که در این زمان در آلمان غربی به سر می‌برد، برای زیارت به مشهد آمد و یکی از اقدامات وی در مدت اقامت در مشهد، ملاقات با دکتر علی شریعتی بود که این ملاقات از طریق حجت‌الاسلام سیدهادی خامنه‌ای صورت گرفت. شهید بهشتی درباره هدف از این ملاقات گفت:

«نیروهای فعاله در ایران هدر می‎رود، چون دارای کادر رهبری و مرکزیت نیست. اگر من در ایران بمانم یکی از کارهایم جمعآوری قدرتهای پراکنده خواهد بود.»[55]

 

انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مشهد

فعالیت دانشجویان مسلمان در دانشگاههای ایران، اداره کل سوم ساواک را به واکنش واداشت تا در این مقطع تاریخی(1346 تا 1349ش) این مسئله را مورد بررسی دقیق‌تر قرار دهد و به ساواک مشهد بنویسد:

«مؤسسین و سایر عناصر انجمن اسلامی دانشجویان دقیقاً شناسائی و با مشخصات کامل معرفی گردند ... نحوه افکار و عقاید و احتمال پیوستگی عناصر انجمن مزبور را با احزاب و دسته‌جات مضره سیاسی مخصوصاً به جمعیت نهضت آزادی روشن ... هرگونه نشریه انجمن‌های مورد بحث را مورد مطالعه قرار داده و ضمن اظهارنظر، برای بررسی به مرکز ارسال دارند.»[56]

در این ایام، حضور دکتر علی شریعتی در دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد و تفکرات او، تأثیر قابل توجهی بر دانشجویان داشت:

«در حال حاضر وضع دکتر علی شریعتی در دانشکده ادبیات طوری است که بسیاری از دانشجویان رشته تاریخ دوست‌دار وی هستند و چون سایر اساتید از نظر سواد و وضع اجتماعی در شرایط او نیستند، سخنرانی‌ها و خطابه‌های او در میان دانشجویان اثری عمیق به جا گذارده و اگر نامبرده در خارج از محیط دانشگاه بتواند به هر عنوان اجازه فعالیتی برای ایجاد مؤسسه‌ای[کانون نشر حقایق] بگیرد، اکثر دانشجویان دور او جمع خواهند شد.»[57]

به همین دلیل بود که ساواک مشهد، پس از بررسی میزان فعالیت‌های دانشجویی، نوشت:

«انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه مشهد از سال 42 به بعد فعالیت مشهودی ندارد و اغلب اعضاء و گردانندگان آن فارغ‌التحصیل شده و از محیط دانشگاه خارج شده‌اند. در حال حاضر دکتر علی شریعتی و پدرش محمدتقی شریعتی مزینانی فعالیت‌های مذهبی دارند و در جلسات سخنرانی آنان از کلیه طبقات منجمله دانشجویان شرکت می‌نمایند. ضمناً دکتر علی شریعتی جلساتی به نام احضار روح ترتیب داده که بعضاً دانشجویان در آن شرکت می‌کنند. لکن این فعالیت‌ها را نمی‌توان از طرف انجمن اسلامی دانشجویان دانست و فعلاً چنین انجمنی در دانشگاه مشهد وجود ندارد.»[58]

ساواک مشهد که قصد کنترل هرگونه فعالیتی در مشهد را داشت، در این جریان نیز از اختلاف نظری که آقای علی اکبر اکبری عیدگاهی با دکتر شریعتی در مباحث اعتقادی داشت، بهره گرفت تا از گرایش بیشتر دانشجویان به وی بکاهد،[59] ولی سخنان انقلابی و صریح دکتر شریعتی، که مورد توجه بسیار از جوانان دانشگاهی و روشنفکر قرار می‌گرفت، پاسخ مناسبی برای اینگونه اختلاف‌افکنی‌ها بود:

«اروپایی‌ها رابطه ما را با گذشته خود[مان] قطع کرده‌اند ... اروپایی‌ها ما را از خود خالی کرده‌اند به ‌طوری‌که دارای هیچ ایده و عقیده‌ای نیستیم. ولی مگر امکان دارد انسان را از خود خالی کرد؟ همین انسان‌های به ظاهر بزرگ و خیلی کله‌گنده اما پوک، که چون فاقد شخصیت و فاقد همه چیز هستند ببینید چقدر سعی می‌کنند نظر اربابان خودشان را تأمین کنند. عجیب اینکه گاهی آنها بیش از انتظاری که اربابشان دارد خدمت و فداکاری می‌کنند. آیا این عمل غیر از خالی بودن از عواطف انسانی چیزی هست؟»[60]

یکی از اقدامات دانشجویی در این ایام، اجرای نمایشنامه ابوذر غفاری توسط دانشجویان دانشکده ادبیات بود که کارگردانی آن را داریوش ارجمند به عهده داشت و به مدت پنج شب اجرا شد. سخنرانی دکتر علی شریعتی پیرامون ابوذر غفاری در یکی از این شبها در تالار رازی دانشکده پزشکی، که در حضور 400 نفر از دانشجویان صورت گرفت، دو ساعت و نیم به طول انجامید. این سخنرانی به میزانی هیجان‌انگیز بود که درباره آن گفته شد:

«پیشنهاد می‌گردد علاوه بر اینکه از تشکیل کلاس فوق‌العاده دکتر علی شریعتی در دانشکده جلوگیری شود، اصلح خواهد بود از سخنرانی‎های وی نیز در تالار رازی که برای عموم است جلوگیری به‌عمل آید زیرا سخنرانیهای ایشان به‌طورکلی اثرات بدی در روحیه دانشجویان نسبت به مصالح مملکتی به‌جای می‌گذارد.»[61]

 

انجمن پیروان قرآن

انجمن پیروان قرآن در بحبوحه‌ی جریان طرح ملی شدن صنعت نفت توسط حاج علی‌اصغر عابدزاده با هدف آموزش قرآن در مشهد تأسیس شد و ساختمانِ مهدیه‌ای که بعدها در پشت باغ نادری احداث شد، به عنوان پایگاه مرکزی آن بود. این انجمن و مدیر آن، در دوران دکتر محمد مصدق، از حامیان او بودند و در صحنه‌ی اختلاف دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی، از مدافعین آیت‌الله کاشانی به شمار می‌رفت. بازداشتِ حاج علی‌اصغر عابدزاده در سال 1336ش، این انجمن را به فعالیت اصلی خود بازگرداند تا با تأسیس ساختمان‌هایی به نام: «مهدیه، عسگریه، جوادیه، نقویه و فاطمیه و ... » به فعالیت‌های دینی مشغول شود.[62]

ساواک مشهد، در اسفند ماه سال 1348ش، شعبات دهگانه انجمن پیروان قرآن را به شرح زیر معرفی کرد:

«انجمن پیروان قرآن دارای ده شعبه است ... مهدیه ... عسکریه ... جوادیه ... نقویه ... باقریه... سجادیه... کاظمیه... حسینیه سراب... حسینیه انتهای بازار سرشور... علویه»[63]

فعالیت‌های انجمن پیروان قرآن صرفاً مذهبی بود و برنامه‌هایی که در نقاط مختلف شهر مشهد داشت، هیچ تهدیدی برای امنیت داخلی محسوب نمی‌گردید:

«در تمام جلسات انجمن پیروان قرآن که در هفته گذشته تشکیل گردید، حاجی عابدزاده رهبر انجمن شرکت داشته و اداره جلسات را عهده‌دار بوده است؛ هیچ‌گونه فعالیت خلافی دیده نشد.»[64]

و این درحالی بود که باوجود فعالیت‌های صرفاً مذهبی، در برخی مواقع مانند برگزاری جشنهای شاهنشاهی، ضمن عدم تبعیت از فرمان‌های دولتی برای چراغانی کردن، به مبارزه منفی می‌پرداخت:

«در روز ششم بهمن‌ ماه سال جاری، با اینکه اغلب مردم در جشن و سرور شرکت نموده و سر درب مدارس دولتی با چراغ‌های الوان و تمثال مبارک شاهنشاه آریامهر تزئین گردیده و کلیه مدارس تعطیل بود، اما دبستان‌های وابسته به انجمن، به کار خود ادامه داده و هیچگونه فعالیتی درباره مراسم مزبور ننموده و مسئولین امر با اینکه به آنها وسیله متصدیان امر تذکر داده می‌شود، اعتنا نکرده و اظهار می‌نمایند: جشن و تعطیل کار لازم نیست.»[65]

 

رحلت آیت‌الله العظمی حکیم و شهادت آیت‌الله سیدمحمدرضا سعیدی و بازتاب آن در مشهد

آیت‌الله العظمی سیدمحسن حکیم(ره) در 27 ربیع‌الاول 1390ﻫ (12 خرداد 1349ش) پس از یک دوره بیماری به رحمت ایزدی پیوست. اولین اعلامیه در این رابطه، با امضای «مدرسین حوزه علمیه مشهد» مبنی بر برگزاری مجلس ترحیم در «بعدازظهر روز جمعه 15 /3 /49 در مدرسه میرزاجعفر» منتشر شد که تهیه آن به «سیدعبدالکریم هاشمینژاد، شیخ عباس طبسی و سیدجعفر سیدان [و] شیخ ابوالقاسم تلافی» و با هدف تقویت امام خمینی(ره) و آیت‌الله قمی و سخنرانی درباره قیام خونین 15 خرداد در سال 1342ش، نسبت داده شد.[66]

این نظریه، موجب گردید تا از منبر رفتن شهید هاشمی‌نژاد در این مجلس جلوگیری شود و متعاقب آن نیز، طی بخشنامه‌ای سراسری، دستور داده شد:

«با توجه به فوت آیت‎الله حکیم و فعالیتهای ایادی خمینی و عناصر افراطی مذهبی به‌منظور معرفی خمینی به عنوان جانشین حکیم و اینکه سیدمحمدرضا سعیدی خراسانی از روحانیون افراطی روز 21 /3 /49 بر اثر سکته قلبی در بازداشتگاه قزل‌قلعه درگذشته، عناصر مزبور احتمالاً تحریکات سوئی انجام و به نفع خود بهرهبرداری خواهند نمود. با تمام امکانات مراقبتهای لازم معمول و نسبت به خنثی کردن فعالیت آنان اقدام و اشخاصی که در این زمینه تحریکاتی می‌نمایند، سریعاً دستگیر و با تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی محل، حداقل به مدت سه سال تبعید شوند.»[67]

و بلافاصله پس از این بخشنامه، به شهربانی خراسان نوشته شد:

«طبق اطلاع واصله اشخاص مشروحه زیر به نفع خمینی تبلیغ می‎نمایند: 1. شیخ عباس طبسی 2. محمدرضا مهامی[محامی] 3. سیدعلی خامنهای 4. سیدمهدی طباطبایی. خواهشمند است دستور فرمایند در این مورد تحقیق و در صورت صحت نامبردگان را دستگیر و به ساواک تحویل دهند.»[68]

و یک روز بعد، در حالی که در نامه روز قبل، درخواست تحقیق پیرامون موضوع شده بود، در نامه دیگری دستور دستگیری ایشان صادر گردید:

«برابر اطلاع رسیده روز 24 /3 /49 افراد مشروحه زیر ضمن اشاعه شایعه کشته شدن محمدرضا سعیدی، مدرسین را وادار به تعطیل درس حوزه علمیه نموده و برله سعیدی تبلیغات سوء می‎نمایند. خواهشمند است دستور فرمایند در صورت صحت، فوراً نامبردگان دستگیر و به این سازمان تحویل گردند. چنانچه فرد یا افرادی به نحوی از انحاء مبادرت به تبلیغ برله خمینی و محمدرضا سعیدی نمایند، بلادرنگ دستگیر و به این سازمان اعزام دارند. ضمناً به امامان جماعت و مدرسین تفهیم نمایند عدهای اخلالگر و خائن به وطن مترصدند با اشاعه شایعاتی کذب و اختلال در افکار مردم، به نفع خیانتکاران و دشمنان مملکت بهرهبرداریهایی نمایند. درصورتی‌که مدرسین و امامان جماعت مبادرت به تعطیل درس و یا نماز خود نمایند، آلت دست واقع و بدین‌وسیله به بیوطنان و خیانتکاران کمک نموده، برای خود نیز عواقب وخیمی را ایجاد مینمایند. آلت دست این‌گونه افراد مزدور و خائن واقع نشده، کماکان به کار خود ادامه داده، چنانچه فرد یا افرادی در سر درس و یا در نماز کوچک‌ترین اخلالی نمود او را به مأمورین معرفی نمایند... 1 . شیخ عباس طبسی واعظ 2 . شیخ محمدرضا مهامی[محامی] واعظ 3 . سیدعلی خامنهای 4 . میرزاعلی آقای تهرانی مدرس 5 . شیخ احمد ملازاده طلبه مدرسه خیراتخان 6 . شیخ غفاری طلبه مدرسه میرزا جعفر 7 . آشوری طلبه مدرسه نواب»[69]

باوجود اینکه درباره چگونگی برخورد با مسئله شهادت آیت‌الله سید محمدرضا سعیدی اختلاف نظرهایی وجود داشت، که بخشی از آن در گزارش مذاکرات در بیت آیت‌الله میلانی درج شده است،[70] ولی تعطیلی سه روزه درس آیت‌الله میلانی در مسجد گوهرشاد، که با دستگیری شیخ علی تهرانی همراه بود، به این اختلاف‌نظرها پایان داد.[71]

و این درحالی بود که دستگیری حجت‌الاسلام شیخ احمد کافی نیز به علت اینکه «عامل اصلی انتشار خبر کشته‌ شدن محمدرضا سعیدی» بود، در دستور کار قرار گرفت[72] و بلافاصله، به شهربانی خراسان دستور داده شد:

«شیخ عباس طبسی و محمدرضا مهامی[محامی] و سیدعلی خامنه[ای] همه‌روزه در مدرسۀ نواب به ‌عنوان تدریس حاضر و شدیداً به تبلیغات و تحریکات سوء خود ادامه می‌دهند. خواهشمند است دستور فرمایند نسبت به دستگیری و تحویل آنان سریعاً اقدام، نتیجه را اعلام دارند.»[73]

در این موقعیت، باز هم درباره انتخاب مرجع تقلید بعد از آیت‌الله حکیم، دودستگی در بین روحانیون مشهد، بروز و ظهور یافت تا ساواک مشهد در این رابطه بنویسد:

«پس از فوت آیت‎الله حکیم، طرفداران قمی بینشان اختلاف ایجاد شده. شیخ ابوالقاسم تلافی نماینده قمی به شیخ غلامرضا مهامی[محامی] و شیخ عباس طبسی شدیداً اعتراض نموده، اظهار می‎نماید:

«شما پول قمی را می‎گیرید و در خانه او هر روز نشسته یا به دولت و دستگاههای دولتی فحاشی و اهانت نموده، بار قمی را سنگین میکنید؛ یا از خمینی و دیگران ترویج مینمایید و اسم قمی را نمی‎برید. اگر این‌طور عمل کنید به منزل قمی دیگر نیایید و من هم درب خانه قمی را خواهم بست و یا اگر قرار است به منزل قمی بیایید باید مرجع تقلید قمی را بدانید.»

ایادی قمی در اثر اختلاف به دو دسته تقسیم شده‎اند: 1) سیدمحمود مجتهدی، 2) سیدجعفر سیدان 3) سید حسن ابطحی، اَعلم خوئی را معرفی نموده و از خوئی تقلید مینمایند و اظهار می‎دارند:

«پس از حکیم، جز آقای خوئی تقلید کسی دیگر جایز نیست... شیخ رضا مهامی[محامی] ، شیخ عباس طبسی و سیدعلی خامنه‎ای و میرزاعلی آقای تهرانی و سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد ضمن فحاشی و اهانت به میلانی، اظهار مینمایند: « ... فقط خمینی صلاحیت تقلید دارد.»[74]

فضایِ رعب و وحشتی که در جریان دستگیری یاران و طرفداران امام خمینی(ره) ایجاد شده بود، به گونه‌ای بود که ساواک مشهد درباره آن نوشت:

«در حوزه علمیه مشهد شایع است که طلاب و روحانیونی که در قم و تهران مرتکب اعمال خلاف و فعالیت علیه مصالح کشور شده‎اند، با عکس‌العمل شدید مأمورین دولت مواجه و برخلاف گذشته که نسبت به بازداشت‌شدگان محبت میشد و با ملایمت رفتار مینمودند، خشونت نموده و اشد مجازات را برایشان در نظر میگیرند. این شایعه و دستگیری چند نفر طلبه در مشهد وحشتی بین طلاب ایجاد نموده و کسی را جرأت اقدام به اعمال و رفتار خلاف مصالح نیست.»[75]

و متعاقبِ آن نیز نوشت:

«عکس‎العمل و تعقیب متخلفین در روحیه علما و طلاب حوزه علمیه مشهد سخت مؤثر بوده و پس از دستگیری چند نفر طلبه، دیگر اقدام خلافی از ناحیه علماء و طلاب در حوزه مشهد مشاهده نشده است.»[76]

و این درحالی بود که فضایِ روشنفکری در مشهد، نه تنها در سکوت کامل به سر می‌برد که مبارزات مردم مذهبی و روحانیون انقلابی را نیز به علت مذهبی بودن، مورد تخطئه قرار می‌داد:

«‌هاشم منتجبی اظهار داشته: پس در چنین شرایطی وظیفه آنهایی که می‌فهمند چیست، زیرا اولاً به مبارزه روحانیون نمی‌توان اعتماد داشت، زیرا مبارزه آنها جنبه مذهبی دارد، ثانیاً قشری ا‌ست و با ایده روشنفکران کشور مغایرت دارد.»

غلامرضا قدسی اظهار داشته:

«به عقیده من وضع ما در حال حاضر از جهت مبارزاتی در سخت‌ترین شرایط است زیرا کوچکترین مخالفت با اشدّ مجازات‌ها روبرو خواهد شد. حداکثر کار ما باید مبرّا بودن و آلوده نشدن باشد.»[77]

مسئله مرجعیت در این موقعیت زمانی به میزانی از اهمیت برخوردار بود که استاندار خراسان پس از بازگشت از تهران، به ریاست ساواک مشهد گفت:

«مسئله مرجعیت را به شرف عرض همایونی رسانیده، فرمودند اقداماتی درباره خنثی نمودن فعالیت خمینی به ‌عمل آمده، بعداً دربارۀ مرجعیت اوامر لازم صادر خواهند فرمود.»[78]

و چند روز پس از آن، ساواک مشهد طی بخشنامه‌ای به ساواکهای تابعه، اعلام کرد:

«به فرموده مقرر است به روحانیون تفهیم و توصیه شود که مرجع تقلید باید در ایران باشد و آیت‎الله شریعتمداری یا خوانساری را بایستی انتخاب نمایند.»[79]

و در تبیین شرایط حاکم بر مجامع مذهبی و حوزه‌های دینی نیز گزارش نمود:

«شیخ عباس طبسی، محمدرضا مهامی[محامی] و سیدعلی خامنه‎ای، سه نفر عامل اصلی و رهبر مخالفین در مشهد بوده که با اقدامات اخیر دولت نسبت به تعقیب چند نفر طلبه طرفدار خمینی ... از بیم مأمورین انتظامی متواری، حتی به‌طورکلی خود را ازنظر مردم مخفی نموده و جرأت اینکه آشکار شوند ندارند.»[80]

در جریان پی‌گیری‌هایی که صورت گرفت، آیت‌الله شیخ عباس واعظ طبسی و حجت‌الاسلام شیخ محمدرضا محامی به ساواک اظهار و مورد تعهد قرار گرفتند،[81] ولی مقام معظم رهبری دستگیر گردید:

«روز 2 /7 /49 سیدعلی خامنه‌ای دستگیر، با وجود گزارشات متعدد منابع درباره تحریکات و اقدامات خلاف وی، هرگونه فعالیت و تحریکی را انکار و با گستاخی اظهار می‌دارد که این گزارشات دروغ و محکمه‌پسند و قابل‌تعقیب نمی‌باشد. با توجه به اینکه فعالیت‌های او، مشاهدات و اطلاعات منابع بوده و همه را در بازجویی منکر گردیده، طبعاً دادگاه نظامی هم او را تبرئه خواهد کرد. این ساواک[در نظر دارد] جهت تشکیل کمیسیون امنیت اجتماعی و تبعید وی به مدت سه سال اقدام نماید.»[82]

ولی باوجود این تصمیم، پرونده اتهامی «سیدعلی فرزند سیدجواد حسینی خامنه‌ای» تنظیم و برای رسیدگی به «دادستانی دادگاه عادی شماره 18 مشهد» ارسال شد.[83]

بازداشت مقام معظم رهبری به گونه‌ای بود که پس از گذشت حدود سه ماه از دستگیری، نه تنها با تقاضاهای ملاقات با ایشان مخالفت می‌شد که هیچگونه خبری نیز از وی موجود نبود؛ تا جایی که شایعه‌ی سر به نیست کردن ایشان نیز در برخی از محافل از جمله در حوزه‌های علمیه مشهد مطرح گردید.[84]

بدیهی بود که رفتار و شیوه‌ی مبارزه روحانیون مبارز با رژیم شاهنشاهی، متناسب با شرایط حاکم دستخوش تغییر و تحول می‌گردید که چگونگی آن، در اسناد جلد بعدی این مجموعه آمده است. 

 

پی‌نوشت‌ها:


[1]. آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 429، سند شماره: 1019 /9- 10 /1 /45.

[2]. همین کتاب، سند شماره: 1283/ﻫ1- 19 /1 /1347.

[3]. همین کتاب، سند شماره: 748- 15 /5 /1347.

[4]. آیت‌الله سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، ج 2، ص 432، سند شماره: 378- 23 /1 /45 و ص 479، سند شماره: 6223 /9ﻫ- 3 /5 /45.          

[5]. همان، ص 505، سند شماره: 1591 /130- 29 /7 /45.

[6]. همان، ص 512، سند شماره: 864 /9ﻫ- 15 /8 /45.

[7]. همین کتاب، سند شماره: 1149 /9ﻫ- 12 /1 /1347.

[8]. همین کتاب، سند شماره: 1884 /9ﻫ- 16 /2 /1347.

[9]. همین کتاب، گزارش دست‌نویس بدون شماره و تاریخ.

[10]. همین کتاب، سند شماره: 1572 /316- 4 /4 /1349.

[11]. همین کتاب، اسناد بدون شماره - 16 /3 /1347 و شماره: 2 /589 /3 /5-  18 /3 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[12]. همین کتاب، سند شماره: 13389 /9ﻫ- 13 /6 /1347.

[13]. سند شماره: 14442 /9ﻫ- 17 /7 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[14]. سند شماره: 14620 /9ﻫ- 25 /7 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[15]. سند شماره: 15004 /9ﻫ- 15 /8 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[16]. سند شماره: 16591 /9ﻫ- 7 /11 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[17]. همین کتاب، سند شماره: 1100 /316- 23 /2 /1348.

[18]. همین کتاب، سند بدون شماره مورخه 11 /5 /1348.

[19]. سند شماره: 6414 /9ﻫ- 17 /7 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[20]. سند شماره: 8949 /9ﻫ- 9 /11 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[21]. سند شماره: 9753 /9ﻫ- 20 /12 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[22]. همین کتاب، سند شماره: 11012/ﻫ1- 11 /4 /1349.

[23]. سند شماره: 11220 /9ﻫ- 28 /4 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[24]. همین کتاب، سند شماره: 31473 /316- 20 /4 /1347.

[25]. همین کتاب، سند شماره: 30039 /316- 23 /2 /1347.

[26]. همین کتاب، سند شماره: 11962 /20ﻫ 3- 2 /4 /1347.

[27]. سند شماره: 358 /20ﻫ ک- 1 /4 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[28]. سند شماره:3040 /9ﻫ- 3 /4 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[29]. سند شماره: 12709 /20ﻫ /7- 9 /4 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[30]. سند شماره: 13389 /9ﻫ- 13 /6 /1347، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[31]. سند شماره: 8975 /9ﻫ- 9 /11 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[32]. سند شماره: 9623 /9ﻫ- 12 /12 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[33]. سند شماره: 23502 /9ﻫ- 13 /2 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[34]. گزارش بخش 316 اداره کل سوم مورخه 1 /4 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[35]. سند بولتن ویژه مورخه 19 /9 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[36]. سند شماره: 13290/ﻫ1- 22 /11 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[37]. شماره: 12870 /20 ﻫ 2-  29 /12 /1349، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[38]. روزشمار تاریخ ایران، ج 2، ص 219، باقر عاقلی و تقویم تاریخ خراسان، صفحه 216.

[39]. همین کتاب، سند شماره: 22029 /20/ﻫ3- 20 /6 /1347.

[40]. سند شماره: 192- 15 /6/، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی. 1347.

[41]. همین کتاب، سند شماره: 14442 /9ﻫ- 17 /7 /1347.

[42]. همین کتاب، سند شماره: 13662 /9ﻫ- 21 /6 /1347.

[43]. همین کتاب، سند شماره: 13773 /9ﻫ- 24 /6 /1347.

[44]. همین کتاب، سندهای شماره: 13953 /9ﻫ- 31 /6 /1347 و شماره: 14021 /9ﻫ- 3 /7 /1347 و تعدادی اسناد دیگر.

[45]. همین کتاب، سند شماره: 108 /59 /5- 7 /8 /1347.

[46]. سند بدون شماره مورخه 21 /3 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[47]. همین کتاب، سند شماره: 3065 /316- 17 /6 /1348.

[48]. همین کتاب، سند شماره: 6103 /9ﻫ- 7 /7 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[49]. سند شماره: 782/الف- 16 /7 /1348، آرشیو مرکز بررسی اسناد تاریخی.

[50]. همین کتاب، سند شماره: 6856 /9ﻫ- 4 /8 /1348.

[51]. همین کتاب، سند شماره: 7375 /9ﻫ- 28 /8 /1348.

[52]. همین کتاب، سند شماره: 10504 /9ﻫ- 29 /2 /1349.

[53]. همین کتاب، سند شماره: 2290 /9ﻫ- 30 /2 /1347

[54]. همین کتاب، سند شماره: 15419 /9ﻫ- 7 /9 /1347

[55]. همین کتاب، سند شماره: 11178 /9ﻫ- 24 /4 /1349.

[56]. همین کتاب، سند شماره: 81539 /312- 28 /8 /1347

[57]. همین کتاب، سند شماره: 15419 /9ﻫ- 7 /9 /1347.

[58]. همین کتاب، سند شماره: 159038/ﻫ1- 2 /10 /1347.

[59]. همین کتاب، سند شماره: 16922 /9ﻫ- 28 /11 /1347.

[60]. همین کتاب، سند شماره: 8083/ 9 ﻫ - 29 /9 /1348.

[61]. همین کتاب، سند شماره: 10211 /9 ﻫ- 20 /12 /1349.

[62]. همین کتاب، سند شماره: 14540 /9ﻫ- 23 /7 /1347.

[63]. همین کتاب، سند شماره: 9761 /9ﻫ- 20 /12 /1348.

[64]. همین کتاب، سند شماره: 10771 /9ﻫ- 24 /3 /1349.

[65]. همین کتاب، سند بدون شماره - 6 /11 /1349.

[66]. همین کتاب، سند شماره: 10700 /9ﻫ- 16 /3 /1349.

[67]. همین کتاب، سند شماره: 1260 /316- 22 /3 /1349.

[68]. همین کتاب، سند شماره: 10774/ﻫ1- 24 /3 /1349.

[69]. همین کتاب، سند شماره: 10786/ﻫ1- 25 /3 /1349.

[70]. همین کتاب، سند شماره: 10800 /9ﻫ- 26 /3 /1349.

[71]. همین کتاب، سند شماره: 64 /15 /57- 26 /3 /1349.

[72]. همین کتاب، سند شماره: 10804 /9ﻫ- 27 /3 /1349.

[73]. همین کتاب، سند شماره: 10887/ ﻫ1- 2 /4 /1349.

[74]. همین کتاب، سند شماره: 10811 /9ﻫ- 27 /3 /1349.

[75]. همین کتاب، سند شماره: 10996 /9ﻫ- 9 /4 /1349.

[76]. همین کتاب، سند شماره: 11009 /9ﻫ- 11 /4 /1349.

[77]. همین کتاب، سند شماره: 11072 /9ﻫ- 15 /4 /1349.

[78]. همین کتاب، سند شماره: 11209/ ﻫ1- 25 /4 /1349.

[79]. همین کتاب، سند شماره: 11279/ ﻫ1- 5 /5 /1349.

[80]. همین کتاب، سند شماره: 11297 /9ﻫ- 6 /5 /1349.

[81]. همین کتاب، سند شماره: 3113 /316- 6 /7 /1349.

[82]. همین کتاب، سند شماره: 11892/ﻫ1- 5 /7 /1349.

[83]. همین کتاب، سند شماره: 11957/ﻫ 1- 14 /7 /1349.

[84]. همین کتاب، سند بدون شماره مورخه 5 /10 /1349.  

کلیه حقوق این پایگاه برای مرکز بررسی اسناد تاریخی محفوظ است. استفاده از مطالب سایت با ذکر منبع بلامانع است.