آیتالله سیدحسن قمی طی سالهای 1344 تا 1346
پس از تبعید امام خمینی(ره) در سیزدهم آبان 1343، اکثر علمای کشور و منجمله علمای مشهد طی اعلامیهها و سخنرانیهای متعدد به این مسئله اعتراض نمودند. همچنین در آستانه سال جدید، بسیاری از علما از جمله آیتالله میلانی و آیتالله قمی اعلام کردند که در اعتراض به تبعید آیتالله خمینی مردم عید ندارند و علما در روز عید، جلوس نخواهند کرد.[1]
روز اول فروردین نیز برخلاف همیشه که علما پذیرای مردم در منزل خود بودند، منزل آقایان قمی، میلانی و حتی سیدحسین فقیهسبزواری، که با انقلابیون میانه گرمی نداشت، بسته بود.[2]
آیتالله قمی در شب جمعه مورخه 20 /1 /44 پس از نماز مغرب و عشا، در مسجد گوهرشاد به مناسبت شب شهادت امام باقر(ع) مجلسی برای ذکر مصائب اهل بیت علیهمالسلام برگزار کرده بود که چند نفر درباره فضایل امام باقر علیهالسلام و مسلم ابن عقیل(ع) صحبت کرده بودند، اما طلاب حاضر در این مجلس میگفتند این مجلس در اصل دعای توسل برای خلاصی آقای خمینی از زندان و تبعید است هر چند به دلیل اختناق طاغوت نمیتوانستند مستقیماً مجلسی برای امام خمینی(ره) بگیرند.[3]
در تاریخ 22 /1 /44 نیز رادیو «پیک ایران» اعلامیهای را از طرف آیتالله قمی پخش و اعلام نمود این اعلامیه که چندی پیش صادر شده در محکومیت تبعید آیتالله خمینی و اعطای مصونیّت سیاسی[قضایی] به گروه بزرگی از جاسوسان آمریکایی است.[4]
همچنین گزارش دیگری حاکی است که یکی از طلاب که دستگیر شده بود اعتراف نموده که اعلامیههایی را که مخفیانه توزیع میکرده، از سیدمحمود، پسر آیتالله قمی گرفته است. یکی از خبرچینان ساواک نیز گزارش داده است اعلامیه «سومین بهار» را در روز 14 فروردین از سیدمحمود گرفته است.[5]
«سومین بهار» عنوان بیانیهای بود که از سوی حوزه علمیه قم خطاب به امیر عباس هویدا که پس از اعدام انقلابی حسنعلی منصور، به نخستوزیری رسید، منتشر شده بود و مخفیانه و به صورت شبنامه پخش میشد. بیانیه مزبور در اوایل سال 1344 که آغاز سومین سال نهضت انقلابی بود صادر شده بود و به هویدا هشدار میداد که از سرنوشت منصور که به تیر خشم مردم شکار شد، عبرت بگیرد و از سرکوب مردم، غارت منابع کشور، رابطه با غرب و اسرائیل، کاپیتولاسیون، تبعید آیتاللهالعظمی خمینی و .... دست بردارد.
از آنجا که آقای قمی مجلس روضه شب20 /1 /44 را بدون اطلاع و اجازه مقامات انتظامی منعقد کرده بود، مسئولین استان تصمیم میگیرند:
«چون پیشبینی شده که ممکن است آقای قمی شخصاً به منبر رفته و اظهارات اهانتآمیزی علیه مقامات عالیه نماید، لذا روز 21 /1 /44 بنا به تصمیم مشترک شهربانی و ساواک استان خراسان تصمیم اخذ میشود که از مجلس مزبور وسیله تولیت گوهرشاد به علت عدم تحصیل اجازه جلوگیری شود.»[6]
همچنین ساواک خراسان طی نامهای به اداره کل امنیت ساواک مرکز اعلام میکند که ساواک از این به بعد از برگزاری هرگونه مجلسی از سوی آقایان قمی و میلانی جلوگیری خواهد نمود.[7]
ساواک در سال قبل یعنی در تاریخ 1 /6 /43 نیز از طریق «کمیسیون امنیت استان خراسان» به تصویب رسانده بود که:
«تصمیم گرفته میشود از فعالیت آقایان قمی و میلانی جلوگیری، منزل آنان علنی کنترل و حتی از برگزاری مجالس روضهخوانی جلوگیری شود، روحانیونی که به مشهد میآیند حق ملاقات با آنان را نداشته باشند و اگر ضرورت ایجاب نمود، آنها و فرزندانشان دستگیر و به مرکز اعزام گردند.»[8]
تصمیم سال 44 ساواک نشان میدهد که علما تصمیمات سال قبل ساواک و شهربانی را نادیده گرفته و به آن عمل نکردهاند. پس از محدودیتهای وضع شده توسط ساواک، آیتالله قمی، استاندار را احضار نموده و از او خواسته است این اقدامات را انجام دهد:
1. ساواک خراسان بی دین و مضر است، منحل شود یا یک فرد مذهبی در راس آن قرار گیرد،
2. قانون کاپیتولاسیون لغو شود،
3. امام خمینی به کشور مراجعت و با آزادی کامل تبلیغ دینی نماید،
4. در ایام محرم روحانیون با آزادی کامل منبر بروند،
5. از برقراری مجالس روضه در منزل خودش و آیتالله میلانی جلوگیری نشود
6. کلیه طلاب و روحانیون بازداشتی آزاد شوند.»[9]
اما استاندار طبق گزارش ساواک، تقاضاهای ایشان را بیمنطق و بیجا تشخیص داده و به ساواک نیز اطلاع نداده است.
از اوایل سال 44 فشار و تضییقات رژیم و سرکوب صداهای مخالف تشدید شد. آیتالله قمی که امکان منبر و تبلیغ در مشهد نداشت اعلامیهای به مناسبت اربعین سال 1344 که مصادف با روز 29 خرداد 1344 بود نوشته و آن را در تهران منتشر نمود. این اعلامیه بسیار تند و شدیداللحن بود و مستقیماً رژیم شاه را به تجاوز به حقوق مردم و حریم اسلام و قرآن و وطن فروشی متهم مینمود و موارد دیگری مانند کاپیتولاسیون، گرفتن وامهای سنگینی که فقر مردم را بیشتر میکند، رابطه با اسرائیل که دشمن مسلمانان است، ایجاد رعب وحشت و خفقان در جامعه، ترویج منکرات و فحشا در جامعه، محدودیت مجالس مذهبی، زندانی کردن علما و دانشمندان، اعدام چند تن از مسلمانان غیور و مبارز [عاملین قتل حسنعلی منصور]، تبعید یکی از مراجع بزرگ یعنی حضرت آیتالله خمینی و ایجاد محدودیت برای سایر علما و مراجع و... را مطرح و محکوم کرده بود و از همه طبقات مردم خواسته بود به وظیفه دینی خود عمل نموده و مسئولین امر را متوجه خیانتهای خود کنند و اگر زمامداران به خود نیایند بترسند از روزی که روحانیت در اجرای وظیفه شرعی خود، آخرین نظریه دفاعی خود را صریحاً ابلاغ نماید.[10]
از ابتدای نهضت امام خمینی (ره)، آیتالله شریعتمداری مسیر خود را پس از همراهی اولیه، جدا نموده و طبق اسنادی که تاکنون ـ و از جمله در مجلدات پیشین این مجموعه ـ چاپ شدهاند، با رژیم پهلوی همسویی مینمود. آیتالله قمی طبق گزارش اداره کل سوم ساواک، نامهای به آقای شریعتمداری نوشته و متذکر شده که:
«شما در رویه خود تغییری بدهید زیرا من آنقدر در مشهد له تو مبارزه کرده و مخالفین تو را نصیحت کردهام که خودم خستهام.»
آیتالله شریعتمداری از این نامه ناراحت شده و در جواب ایشان نوشته است:
«مگر دیگران چه میکنند که من برخلاف عقاید و نظرات آنها عمل میکنم و مورد انتقاد قرار میگیرم؟»[11]
از اسنادی که در این مجلد آمدهاند پیداست که ساواک سختیها و تضییقات فراوانی برای آقای قمی ایجاد نموده و در مقاطعی افراد و بازاریها را از رفتن به دیدار آقای قمی و دادن وجوهات به ایشان منع مینمود و برخی از یاران او را نیز دستگیر و احضار میکرد و نامههای اهانتآمیز علیه او و نیز آیتالله میلانی تهیه میکرد و برای افراد مختلف میفرستاد یا در اماکن مذهبی توزیع میکرد و با حیله و توطئه طوری وانمود میکرد که طرفداران این دو عالم بزرگ مشهد، این نامهها را علیه یکدیگر تهیه میکنند.[12]
این توطئهها و فشارها بر آیتالله قمی چنان زیاد شد که خبرهایی مبنی بر اینکه بر اثر فشارهای ساواک، آیتالله قمی قصد ترک مشهد برای همیشه را دارد در حوزه علمیه مشهد منتشر شد.[13]
در تاریخ 17 /7 /44 خبر رسید که امام خمینی از ترکیه به عراق عزیمت فرمودهاند. این خبر موجب شادمانی مردم شد. علما پیام مسرت و خوشامدگویی به نجف مخابره کردند و مردم نیز به همدیگر تبریک گفتند. آیتالله قمی نیز به این مناسبت در بیستم جمادیالثانی 1385ق. مطابق با 23 مهر سال 1344 اعلامیهای را نوشته و مخفیانه توزیع کردند. به نوشته ساواک استان سمنان، نیمه شب روز 12 /8 /44 به تعداد مختصر و محدود از این اعلامیه در مغازهها و منازل حوزه ساواک آن استان ریخته شده بود. آیتالله قمی در این اعلامیه ضمن اظهار مسرت از رسیدن امام خمینی به نجف اشرف:
«افکار عمومی را به دو نکته جلب نموده است: اول؛ امضاءکننده (آیتالله قمی) اعزام آقای خمینی را به عراق، پایان دوران تبعید نمیداند؛ دوم؛ ضمن اعلامیه، ادامه مبارزه روحانیون را وعده دادهاند.»[14]
آیتالله قمی همچنین در همین ایام گفته بود:
«من از مبارزه خود دستبردار نیستم، حال آنکه مردم از من کناره گرفتند.»[15]
در این سالها مراجعین آیتالله قمی نیز کنترل میشدند. علاوه بر مأمورین نفوذی ساواک و خبرچینهایی که در مجالس عمومی ایشان حاضر میشدند، در یک مورد که یک روحانی ناشناس در تاریخ 6 /8 /45 در منزل ایشان اشعاری خوانده و به امام خمینی (ره) دعا کرده بود، پس از خروج از منزل،
«مأمورین کلانتری و اطلاعات و رکن دو ارتش، سیدواعظ تهرانی به نام صغیری را تعقیب نمودند که سیدمتوجه مأمورین میشود و فرار میکند و مأمورین در جمعیت بازار او را گم میکنند.»[16]
در اواخر سال 1345 دولت لایحهای به مجلس برده بود که نام آن «لایحه حقوق خانواده» بود. بنا بود طی این لایحه اختیار طلاق به زنان داده شود که این امر مخالف قوانین شریعت بود. این مسئله بحثهایی را در جامعه ایجاد کرده بود و علما نیز به تکاپو افتاده بودند تا در مقابلِ یک گام دیگر شاه در حمله به قوانین اسلامی و اسلامزدایی از جامعه و قوانین بایستند. آیتالله قمی نیز نامههایی به علمای دیگر و منجمله به امام خمینی(ره) و آیتالله شاهرودی در عراق نوشته و در صدد اقدامی علیه دولت بود و کارهای شاه را به اقدامات معاویه تشبیه میکرد.[17] نامهای نیز به نخستوزیر و رئیس مجلس نوشته و درخواست عدم تصویب آن لایحه را داده بود.
آیتالله قمی در منزلش نیز در این باره گفته بود:
«پریشب که حرم مطهر مشرف شدم، به امام رضا گفتم که من برای کشته شدن حاضر و آمادهام و جانم را برای دینم نثار میکنم و به امام هشتم عرض کردم اطلاع دارید که دین را ملعبه قرار داده و دارند اسلام را پایمال میکنند و آنچه یهود خواستار است، همان را در مملکت شیعه عمل مینمایند؟ دست بیگانگان در کار است؛ مشتی بهائی و عدهای یهودی بهمنظور برهمزدن اساس دین مقدس اسلام و مذهب حقه جعفری سخت در تلاشاند و حکومت ما را ملعبه قرار دادهاند و اینها هم ندانسته و نفهمیده، نمیدانند چه میکنند و با این لایحه که به مجلس بردهاند، فحشا و فساد را رواج داده و درست برخلاف احکام الهی و قرآن عمل میکنند.»[18]
سرانجام صبر آیتالله قمی تمام شد و در آستانه محرم سال 1346، در پایان درس خود طلاب را که آماده سفر تبلیغی محرم بودند، مخاطب قرار داد و گفت مطالبی را لازم میدانم بگویم که هر جا منبر میخواهید بروید به ارمغان ببرید. آنگاه مطالب تند و شدیدی علیه حکومت بیان نمود که اجمالی از آن چنین است:
«هماکنون بشنوید ای طلاب! وضع فعلی از هر لحاظ که نگاه میکنم نامطلوب است. چنانکه مشاهده میشود دستگاه فاسد مملکتی در حال حاضر فکری جز ریشهکن کردن حوزه علمیه ندارد. فقط عقیده آنها از بین بردن مقام روحانیت است و بهجای همه اینها یکمشت زنان فاحشه و هرجایی را مصدر کارها و مشاغل مملکتی نمودند؛ بههرحال ما باید در برابر یکمشت افکار پوسیده زنانه قرار بگیریم. مملکتی که زنان آزاد باشند دیگر وقعی به مردان نخواهند گذارد. ما اکنون در برابر جنس مخالف یعنی زنها قرار گرفتیم، درصورتیکه به قول خودشان نیمی از جمعیت کنونی مملکت را زنان آن تشکیل میدهند، آنهم در رأس کار و از داخل دربار سلطنتی است. من در این مورد تلگرافی هم به تهران مخابره نمودهام لکن برایم جوابی نیامده. من نمیدانم آیا آن بنده خدا [شاه] که امروز داد از قرآن و دین اسلام میزند اطلاع از این قانونگذاریهای مملکت ندارد و یا اینکه اطلاع دارد و آنهم نسبت به قرآن و دین اسلام تظاهر مینماید. ای طلاب اگر بخواهند مرا به جرم این حرفها اعدام کنند باز هم حرفی ندارم، پشیمان نیستم، تا وقتیکه زنده باشم البته به گفتار خود ادامه خواهم داد. چنانکه شما طلاب میدانید در این مملکت داد آزادی میزنند. بلی! در حال حاضر شاید همه چیزها آزاد باشد إلا روحانیت. ای طلاب دینی و ای سربازان امام! شما خوب میدانید که در این مراحل چه وظیفۀ خطیری را به عهده دارید. شما هم در برابر این دستگاه جابرانه شدیداً به تبلیغات خود ادامه دهید و به مزدوران و جیرهخواران این دستگاه اعتراض نمایید.»[19]
در گزارشی دیگر آمده است که ایشان در سر همین درس با قانون مدنی و نیابت سلطنت فرح پهلوی نیز مخالفت کرده بود.[20] منظور از اعتراض ایشان به آزادی زنان، نیز اشاره به منصب نیابت سلطنت فرح بود.
این سخنان تند، رژیم را سخت برآشفت و آیتالله قمی را که منزلش نیز از مدتی قبل در محاصره شهربانی و ارتش بود، شبانه در تاریخ دهم فروردین سال46 دستگیر و همراه مأمورین به زاهدان و از آنجا به خاش تبعید نمودند.[21]
به دنبال تبعید آیتالله قمی عدهای از علما برای آزادی و بازگشت ایشان از تبعید تلاشهایی نمودند. مقام معظم رهبری، حضرت آیتالله خامنهای از اولین کسانی بودند که به فکر ایجاد اجماع و اتحاد روحانیت برای حمایت از آیتالله قمی افتادند. معظمله بر اساس گزارش ساواک در روز 13 فروردین نزد آیتالله میلانی رفته و حدود دو ساعت تلاش نمودند تا آیتالله میلانی را متقاعد کنند اعلامیهای در محکومیت تبعید آقای قمی بدهند و دستور بدهند ائمه جماعات نمازها را تعطیل نمایند. کسان دیگری نیز از جمله آیتالله میرزا جواد آقا تهرانی و آیتالله شیخ کاظم مهدوی دامغانی به آیتالله میلانی مراجعه و چنین تقاضاهایی نمودند.[22]
فعالیتهای مقام معظم رهبری برای آزادی آیتالله قمی، موجب خشم ساواک گردید و در روز 14 فروردین ایشان را بازداشت و به زندان لشکر خراسان تحویل دادند و درخواست کردند بدون ملاقات زندانی گردند. رئیس ساواک زیر برگ خبر بازداشت ایشان نوشت:
«نامبرده یکی از محرکین اصلی قمی بوده است و قبلا نیز سابقه فعالیت علیه مصالح کشور داشته.»[23]
امام خمینی نیز در تاریخ 25 /1 /46 از نجف تلگرافی برای آیتالله میلانی فرستاده و ضمن اظهار تأثر از گرفتاری آیتالله قمی خواسته بودند خبر سلامتی ایشان را به امام بدهند.[24]
همچنین آیتاللهالعظمی خویی نیز طی تلگرافی به آیتاللهالعظمی میلانی از تبعید آیتالله قمی اظهار تأسف و ناراحتی نموده بود.[25]
اقدامات زیادی نیز از سوی طلاب و علما و مراجع جهت آزادی آیتالله قمی صورت میگرفت که در این مجلد بازتاب یافتهاند. با این حال ساواک روحیه ایشان در ایام تبعید در خاش را خیلی خوب ذکر کرده است. مرحوم آیتالله کفعمی که عالم بزرگ و مشهور و انقلابی زاهدان بود طی نامهای به آیتالله میلانی درباره استقامت آیتالله قمی نوشته است:
«به ملاقات آقای قمی به خاش [رفتم] و یک روز صبحانه و نهار نزد آقای قمی بودم. با ایشان زیاد صحبت کردیم؛ خیلی ایشان را سرحال و با روحیه قوی دیدم و با اینکه مدتها است در تبعید و زندانی است، هیچ تغییر نکرده و واقعاً لقب مجاهد را به ایشان صحیح دادهاند، چون هیچگونه آثار ندامت یا تغییر عقیده و رویه در او ندیدم و آقای قمی میگفت اینها برای من کوچک است و مرا از هدف باز نمیدارد.»[26]
به دلیل بیماری آقای قمی و شرایط سخت خاش، ساواک در پایان سال به ایشان اعلام کرد میتواند به غیر قم، مشهد و تهران، به شهر دیگری برود. ایشان اظهار تمایل کرده بود که به اصفهان برود، اما رئیس ساواک نوشته بود در اصفهان عوامل خمینی و عناصر روحانی ناراحت وجود دارد و صلاح نیست، جای دیگری را انتخاب کند. آیتالله قمی در پاسخ گفته بود از تعیین محل دیگر معذور است. رئیس ساواک در انتهای این گزارش نوشت:
«اگر مایل است همانجا بماند و اگر میل دارد به یزد برود.»[27]
بر اساس گزارش دیگر ساواک آیتالله قمی درخواست اقامت در خارج، حجاز یا عراق نموده و گفته بود: «اگر این امر ممکن نیست میخواهم فعلاً در تهران سکونت نمایم» ولی تا پایان سال 1346 تصمیمی درباره انتقال ایشان از خاش گرفته نمیشود.[28]
فعالیتهای آیتاللهالعظمی حاج سیدمحمدهادی میلانی طی سالهای 1344 تا 1346
مرحوم آیتالله میلانی طی سالهای 1344تا 1346- که اسناد آن در این مجلد منعکس شدهاند ـ همچنان مهمترین چهره روحانی سیاسی استان خراسان به شمار میرود. ایشان پس از تبعید امام خمینی در 13 آبان 1343 همراه با سایر مراجع معظم تقلید، به این موضوع عکسالعمل نشان داد و با صدور اعلامیه آن را محکوم کرد.[29] همچنین در روزهای پایانی سال 1343، جشن گرفتن عید نوروز 1344 را به علت تبعید امام خمینی تحریم نمود[30] و خود نیز به همراه دیگر مراجع مشهد، روزهای عید جلوس ننمود.[31]
در شانزدهم فروردین 1344 محمدرضا شاه سفر دو روزهای به مشهد نمود. رژیم که پس از تبعید امام خمینی، آیتالله میلانی را یکی از مهمترین موانع خود در اسلامزدایی در کشور میدید، تصمیم گرفت با فشار و تهدید ایشان را به دیدار شاه بکشاند و از این امر به نفع خود بهرهبرداری نماید، اما آیتالله میلانی از این امر اجتناب کرد و در مقابل اصرار ساواک و استاندار مقاومت نمود. پس از سفر شاه به مشهد، ساواک مرکز درخواست نمود گزارشی از سفر شاه و «اینکه آیا میلانی شرفیاب گردید یا خیر و همچنین نحوه استقبال روحانیون از معظم له [شاه] را سریعا اعلام نمایند.»[32]
ساواک خراسان در پاسخ اعلام نمود:
«موضوع شرفیابی میلانی در طهران وسیله تیمسار سپهبد امیرعزیزی به عرض رسید؛ فرموده بودند این شخص قابلاعتماد نیست و نبایستی به اظهاراتش توجه نمود و مراقبت کامل از او به عمل آید که در اجرای فرمان مبارک شاهانه، اعمال و رفتار وی شدیداً تحت مراقبت بوده و این ساواک تصمیم دارد بهطوری وی را محدود و تحت فشار قرار دهد که ناچار به ترک کشور گردد. فعلاً پرونده سیدمحمدعلی میلانی فرزند وی که در دادگاه لشکر موجود بود، به جریان افتاد و درباره محدود نمودن ایاب و ذهاب منزلش اقدام لازم به عمل آمد که از رسیدن وجوهات و سهم امام به وی جلوگیری شود، به هیچ نوع به تقاضای وی ترتیب اثر داده نخواهد شد و در تنگنا قرار خواهد گرفت.»[33]
چندی بعد یکی از اعضای حزب مردم ایران در مشهد به دیدار آیتالله میلانی رفت. او مسئله ملاقات با شاه را از زبان آیتالله میلانی چنین نقل کرده است:
«دکتر معینالدین مرجائی عضو حزب مردم ایران در مسافرت اخیر خود به مشهد با آیتالله میلانى ملاقات نموده است. در این ملاقات آقاى میلانى به وى اظهار نموده که وقتى اعلیحضرت همایونى به مشهد تشریففرما شدند، عدهاى واسطه ملاقات شدند که هر وقت چه شب و چه روز و در هر خانه و مکان که لازم باشد مىتوانم با اعلیحضرت ملاقات کنم ولى من گفتم چه ملاقاتى و چه فایده؟ کدام پل را اعلیحضرت بین خودشان و روحانیون سالم گذاشتهاند؟ آیا هتکحرمت روحانیون بیشتر از این مىشود؟ خواستند ریشه روحانیت را بسوزانند، زورشان نرسید و دانستند که این ریشه عمیق است. بنابراین من با ملاقات موافقت نکردم؛ گو اینکه عدهاى از دوستانم گفتند برو با اعلیحضرت ملاقات کن و مخصوصاً آزادى خمینى و سیدمحمود طالقانى را بخواه و قطعاً انجام میشود. اما من گفتم بگذارید این اختلاف باقى باشد، خدا یکى را پیروز خواهد کرد.»[34]
آیتالله کفایی در فروردین ماه 1345 که شاه به مشهد سفر کرده بود از قول آیتالله میلانی به شاه گفته بود:
«آیتالله میلانی از حوزههای علمیه و وضع تبلیغ و محدودیتهایی که درباره وعاظ و حوزههای علمیه معمول میشود نگران هستند.»[35]
جواب شاه را چنین نقل کردهاند:
«شاهنشاه آریامهر فرمودهاند من به خدا، ائمه اطهار و دین مبین اسلام ایمان دارم و در ترویج مبانی دین، نهتنها جلوگیری نیست، بلکه همیشه خودم پیشقدم بودهام. به آیتالله میلانی بگویید ما مشغول اجرای برنامههای مفید به حال ملت بوده و هیچگونه دلتنگی از روحانیون نداریم و آنها نیز نباید موانعی در کار ایجاد کنند. بایستی روحانیون مصالح مملکت و همبستگیهایی که مملکت و ملت ما با دنیا دارند، در نظر بگیرند و مرتکب اشتباه و اعمال خلاف نشوند. شایسته است همه روحانیون در راه مصالح مملکت و ملت شیعه ایران و دنیا همکاری کنند، نه اینکه عامل خرابکاریها و یا ایجاد موانع باشند.»[36]
از این سخنان شاه کاملاً خشم و نارضایتی او از مرحوم آیتالله میلانی هویداست. بر اساس سندی دیگر، ساواک در سال 1346 آیتالله میلانی را از روحانیون افراطی خراسان شمرده و اظهار نموده:
«از هر فرصتی علیه اصلاحات کشور اقدام و اظهارات خلاف مصالح کشور ایراد مینماید، مضافاً به اینکه با اغلب روحانیون افراطی ایران و روحانیون افراطی مقیم عراق ارتباط دارد.»[37]
نهم آبان سال 1346 مصادف با 27 رجب و سالروز مبعث نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله بود. در این روز با حضور محمدرضا پهلوی در مشهد، در تالار تشریفات آستان قدس رضوی علیهالسلام، سلام مبعث برگزار گردید.[38] رژیم پهلوی که همواره درصدد بود از اعیاد و مناسبتهای مذهبی به نفع خود بهرهبرداری نماید، تصمیم گرفت به این بهانه، علما و مراجع مبارز را به این جشن بکشاند؛ لذا بهرامی، رئیس ساواک خراسان، بر آیتاللهالعظمی میلانی فشار وارد آورد تا در مراسم «سلام مبعث» شرکت کند.[39] آن عالم بزرگ از این امر استنکاف و در مقابل اصرار و فشار رئیس ساواک خراسان بر حضور در این مراسم گفته بود:
«شرکت من در این مراسم نه به نفع اعلیحضرت است و نه به نفع من.»[40]
سپس پیشنهاد نموده بود که قبل از آمدن شاه، به صورت ناشناس به حج عمره و یا محرمانه به اطراف مشهد برود تا مجبور به دیدار با شاه نگردد و عدم حضورش در مشهد نیز توجیهی برای غیبت در مجلس شاه باشد. همچنین به بهرامی اطلاع داده بود که از طریق سیدضیاءالدین طباطبایی و اسدالله علم و نیز سیدجلالالدین تهرانی، استاندار اسبق خراسان، اقداماتی انجام داده تا از حضور در این مراسم معاف شود که مورد موافقت شاه قرارگرفته اما عدهای از اطرافیان ممانعت کردهاند.[41]
سرانجام آیتالله میلانی، فرزندش سیدمحمدعلی را همراه نامهای به تهران گسیل نمود و او ضمن ملاقات با هویدا، نخستوزیر، و تسلیم نامه پدر، از وی پاسخ شنید «در سفری که هیأت دولت خراسان بیایند، حتماً خدمت آقا خواهم رسید، ایشان از مملکت خارج نشوند، ملاقات هم نمیخواهد بکنند، در خراسان باشند و احترام ایشان بر همه واجب است.» سیدمحمدعلی میلانی همچنین به دیدار اسدالله علم، وزیر دربار و نیز دکتر محمد باهری، رفته و همه اطمینان دادهاند که آیتالله میلانی لازم نیست با شاه ملاقات کند. سیدمحمدعلی میلانی همچنین فردی را نیابتاً به دیدار نصیری، رئیس ساواک فرستاده و او را متقاعد کرد که:
«آیتالله میلانی مخالفتی با شاه ندارد ولی میگوید کنار بودن من به نفع اعلیحضرت است.»[42]
به این صورت آیتالله میلانی رضوانالله علیه، از ملاقات با شاه در سالروز مبعث و نیز جشن تاجگذاری محمدرضا پهلوی خودداری میکند. تعدادی دیگر از علمای مشهد نیز در ایام مزبور به ناچار از مشهد خارج میشوند تا مجبور به شرکت در آن مراسم نشوند.[43]
از دیگر اخبار مرتبط با آیتالله میلانی در اسناد ساواک در سال 1346، خبر کمکهای مالی ایشان به زندانیان سیاسی است. ساواک در گزارشی اعلام کرده است:
«از سال 40 به دنبال دستگیری روحانیون و متعصبین مذهبی و بالاخره سران جمعیت نهضت آزادی، آیتالله میلانی از خراسان کمک مالی خود را به زندانیان کرده است. نامبرده از سال 41 به هر فرد طلبه یا آخوند که زندانی میشده، مبلغ 2000 الی 3000 ریال به او، و خانوادهاش تا 5000 ریال کمک مالی میکرده و در حال حاضر نیز این کمک مالی ادامه دارد. آیتالله میلانی مخصوصاً به زندانیان نهضت آزادی بهویژه مهندس بازرگان و سیدمحمود طالقانی کمک مالی فراوانی کرده بهطوریکه باوجود زندانی بودن سیدمحمود طالقانی، پسرش اتومبیل و خانه خریده و گفته شده که منشأ پول این خریدها همان کمکهای آیتالله میلانی است.
نظریه منبع: کمکهای آقای میلانی به اکثر زندانیان سیاسی نقش مؤثری در ادامه مبارزه و سرسختی آنها داشته و دارد.»[44]
طبیعی است که بخش مهمی از این کمکها نیز مخفیانه و غیرمحسوس بوده و طبعاً کمتر به اطلاع ساواک میرسیده است.
خبر دیگری در تاریخ 1 /8 /46 حاکی است که مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی در پیامی به کنگره دانشجویان مسلمان مقیم لندن و هامبورگ، جوانان را به تبعیت از روحانیت و مبارزه با استعمار تشویق نموده است. او ضمن سفارش به اتفاق و همبستگی یادآور شده است:
«اکنون که روحانیت و جامعه مسلمین و آزادی شما جوانان این مملکت در خطر است آگاه باشید و بکوشید که دستهای استعمار را از دامان مملکت کوتاه کنید و از روحانیون تبعیت نمایید چون آنها خیر و صلاح شما و مملکت ایران را میخواهند و تا جان در بدن دارند در این راه از هیچگونه فعالیت و کوشش دستبردار نیستند و از خداوند متعال میخواهم که شما را در راه آرمانهای ملی و مذهبی که در پیش دارید، موفق گرداند و این را با صراحت میگویم که پیروزی با مسلمانان است و همیشه حق بر ظلم و ستم پیروز خواهد شد. »[45]
توطئههای ساواک علیه آیتاللهالعظمی میلانی
چنانکه در مجلد اول این مجموعه گذشت، پس از اعتراض مراجع و علمای بزرگ شیعه به لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341، که منجر به ایجاد اولین همکاری و وحدت سیاسی مراجع شیعه در عصر پهلوی به رهبری امام خمینی گردید، علمای خراسان نیز دوشادوش امام و سایر مراجع قم و تهران با قدرت در برابر رژیم وابسته پهلوی ایستادند.
ساواک به دستور نخستوزیر وقت، طرحی برای کنترل و از میان بردن قدرت سیاسی علمای خراسان و به ویژه آیات عظام میلانی و قمی تهیه نمود. این طرح که در بهمن 1341 تهیه گردید، برآن بود تا با پراکندن اطرافیان دو عالم بزرگ انقلابی مشهد، با تهدید و ارعاب و نفوذ دادن افراد وابسته به رژیم طاغوت به بیوت آنها، این دو عالم را به رژیم پهلوی جذب نماید و در صورت استنکاف و اصرار آنان بر مبارزه، با پروندهسازی و فشارهای سیاسی و قضایی زمینه تبعید آنان را به شهرهای دیگر یا خارج از کشور فراهم نماید. با اینکه قیام باشکوه پانزدهم خرداد 42 و بازداشت آیتالله قمی، همزمان با دستگیری امام خمینی(ره)، وقفهای در اجرای این توطئه ساواک پدید آورد، اما ساواک با بسیج تمام عوامل و فشارهای شدید پنهان و آشکار به دو عالم فوق و سایر روحانیت و به ویژه دستگیری و محاکمه و تبعید طلاب جوان مبارز خراسان مانند آقایان آیتالله خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی حفظهالله و شهید هاشمینژاد و مرحوم آیتالله واعظ طبسی، لحظهای از اجرای این طرح غافل نماند.
با تبعید امام خمینی در سال 1343 به خارج از کشور، کانون اصلی مبارزه مرجعیت شیعه در کشور دچار خلل شد. این امر فرصت بسیار خوبی در اختیار ساواک قرار داد تا با انجام عملیات روانی، جعل اخبار دروغین، فریب و نیز فشار سیاسی اجتماعی زیاد، هم زمان با استخدام برخی عوامل وابسته و منحرف نظیر روحانینمای مشهور، محمدرضا نوغانی، و ایجاد اختلاف و چنددستگی بین علما، به ویژه با تحریک اطرافیان آیات عظام میلانی و قمی علیه همدیگر، مسیر مبارزه در خراسان را منحرف و یا آن را کند نماید.
ساواک با تفرقهافکنی تلاش مینمود بین مخالفین رژیم، دشمنی رواج یابد و هر یک دیگری را مأمور ساواک معرفی کند. این وسیله موثر و موذیانهای در تضعیف روحیه بود.[46]
در سندی که تاریخ و شماره ندارد و حدوداً در اوایل خردادماه 1343تهیه شده به یک طرح ساواک در خراسان اشاره شده «که پارهای از مواد آن به اجرا گذاشته شده» است. یکی از مواد آن چنین ذکر شده است:
«ایجاد اختلاف و دو دستگی بین روحانیون مخالف و ایادی وابسته به قمی و میلانی در مشهد با انتشار اعلامیههای مجعول بر طرفداری از قمی و بی اعتنایی به میلانی و بالعکس.» [47]
در پایان این گزارش آمده است پیگیری طرح مورد بحث در صورت لزوم ادامه خواهد یافت.
طرحهای ساواک خراسان با هماهنگی مرکز جهت اختلافافکنی بین دو مرجع خراسان از اوایل سال 42 شروع شده بود و کمکم به بار مینشست. در سندی در سال 44 ضمن شرح اختلاف فوق آمده است:
«اختلاف این دو روحانی به دست ساواک خراسان ریخته شده، این اختلافات با وضعی که پیش آمده التیامپذیر نیست و ساواک به نحو مقتضی دامنه آن را توسعه خواهد داد.»[48]
در سندی دیگر، ساواک خراسان پس از نقل مشاجره لفظی فرزندان دو مرجع خراسان، نوشته است:
«بهوسیله منابعی که در هدف مزبور کار میکنند، سعی شده است به این اختلاف دامن زده و بهرهبرداری شود.»[49]
در سندی دیگر ساواک خراسان اعلام نمود که «تفرقهاندازی بین آیات، و به دست خود آنها صدور اعلامیه علیه یکدیگر» شیوه جاری ساواک بوده و نتیجه داده و منجر به پراکندن مردم از اطراف هر دو گروه شده است. در این نامه اضافه شده است که:
«ساواک هم غیرمحسوس طبق روش همیشگی هر چند ماه یک بار اعلامیهای به نام یکی از آنها با مدرک لازم بر علیه دیگری در تمام کشور منتشر نماید کافی است.»[50]
ساواک همزمان با فتنهانگیزی و اختلافافکنی نامحسوس بین دو عالم مبارز و انقلابی خراسان، علیه هر دو آنها و فرزندانشان توطئههایی مینمود و به انحاء ممکن در صدد تخریب وجهه و هتک حیثیت آن دو عالم ربانی بود.
یکی از این حیلهها، نفوذ دادن نوغانی، واعظ وابسته به طاغوت، در بیت مرحوم آیتالله میلانی و حمایت پشت پرده از وی بود. نوغانی، در حالی که رئیس ساواک نزد آیتالله میلانی وی را مسئلهدار و غیرقابلاعتماد معرفی میکرد،[51] توسط همان ساواک به داخل بیت آیتالله میلانی نفود داده شد و کمکم به دلیل تواناییهایی که در سخنرانی و خطابه و ارتباطات وسیع با علما و رجال و دولتمردان داشت به طرف مشاور مهم آن مرحوم تبدیل شد. او گاهی غیرمستقیم در بیت مرحوم آیتالله میلانی، نظرات رژیم طاغوت را منتقل مینمود. نوغانی مهمترین منبع کددار ساواک در هدف روحانیت خراسان و فردی صاحب نفوذ بود که با ایفای نقش و اجرای نقشههای رژیم در میان علمای خراسان، به شهرت و ثروت زیادی رسیده بود و در مواقعی حتی رؤسای ساواک مرکز، مانند نصیری هم با او ملاقات و خطوط کاری را به او القاء مینمودند و همچنین به نظرات او توجه و ریاست ساواک خراسان را نیز به نظرات او و مشورت با وی توصیه میکردند.
در یکی از اسناد در سال 44، ساواک خراسان ضمن تأکید بر نقش و اقدامات مهم نوغانی، پیشنهاد نموده است که با توجه به توانایی و تأثیر کلام او در میان علما و آشناییهایی که با برخی از اطرافیان امام خمینی(ره) دارد، پس از تبعید ایشان به ترکیه، نوغانی را همراه واسطهای به دیدار امام به ترکیه بفرستند تا نظرات طاغوت را غیرمستقیم از سوی آیتالله میلانی و علمای خراسان به معظمله القاء نماید!
ظاهراً ساواک مرکز که امام عظیمالشأن را بهتر میشناخت و میدانست که ایشان با بینش سیاسی الهی بالایی که دارد افراد بدسابقه و منافقی چون نوغانی را نخواهند پذیرفت، این مطلب را پیگیری نکرده است.[52]
یکی دیگر از توطئههای ساواک علیه آیتالله میلانی، تحریک یکی از تشکلهای ساواکساخته، علیه ایشان بود. آیتالله میلانی به گروهی از وعاظ و منبریهای مشهد که تشکلی با عنوان «مجمع محدّثین» داشتند، گاهی کمکهایی مینمودند. ساواک از طریق یکی از وعاظ وابسته به خود، تشکلی موازی با عنوان «مجمع مبلغین» تشکیل داده بود و در مواقع لزوم از آن استفاده میکرد.
در تابستان سال 1344 به دنبال تقسیم وجهی توسط آیتالله میلانی بین اعضای مجمع محدثین، ساواک اعضای مجمع مبلّغین را وادار کرد با ارسال صورت اسامی اعضای خود به آیتالله میلانی، از ایشان درخواست کنند مانند مجمع محدثّین، به آنها هم کمک کنند. چون این تقاضا از سوی ایشان با پاسخ مثبت مواجه نشد، ساواک آنان را واداشت به صورت محرمانه شبنامههایی علیه آیتالله میلانی و فرزندش سیدمحمدعلی صادر و هتک حرمت نمایند.
سپس اعضای مجمع مبلّغین صورت اسامی دویست نفر را جهت آیتاللهالعظمی سیدمحسن حکیم به نجف ارسال و ضمن توهین به آیتاللهالعظمی میلانی، ایشان را عامل شکست حوزه علمیه مشهد قلمداد و فردی جاهطلب و فرزندش را به ثروتاندوزی و خریدن مستقلّات و در نتیجه از بین بردن آثار مراجع و علمای گذشته خراسان متهم نمودند.[53]
در آن اوان آیتاللهالعظمی میلانی منزلی را در حوالی حرم به نام فرزندشان سیدمحمدعلی خریداری و آن را به مدرسه علمیه جدیدی با نظارت و دقت و برنامهریزی زیر نظر خودشان تبدیل کردند.[54] با توطئه ساواک این امر را خرید مستقلّات توسط ایشان اعلام و تبلیغات منفی زیادی علیه ایشان به راه انداختند.
باوجود اینکه آیتالله میلانی کمکم از کانون مبارزه مستقیم با رژیم دور میشد، با این حال عدم سازش ایشان با رژیم، همچنان وزن سنگینی به مبارزه و مخالفت با رژیم میداد. ساواک که از تسلیم ایشان ناامید شده بود، همچنان به تبلیغات منفی علیه ایشان ادامه میداد و هرچندگاه اعلامیهای را به نام برخی عناوین مجهول، مانند حوزه علمیه خراسان یا مشهد و یا حوزه علمیه قم و عناوین مشابه علیه ایشان منتشر میکرد. اغلب این اعلامیهها طوری تنظیم میشد که بتوان آن را به طیف آیتالله سیدحسن قمی نسبت داد تا اختلاف این دو عالم سرشناس تشدید و کانون مبارزه در خراسان از گرمی و رونق بیفتد.
در سال 1345 ساواک مرکز تصمیم گرفت آهنگهایی موهن علیه ایشان به سبک آهنگهای کوچه بازاری و محلی را ضبط و در کشور منتشر کند،[55] اما ساواک خراسان اعلام نمود که این کار بازتاب منفی در بین متدیّنین جامعه ایجاد خواهد کرد و به ضرر ایشان تمام خواهد شد و الا ساواک خراسان شعر و ترانه و غزل و شاعر در اختیار دارد، اما تفرقهاندازی بین آقایان میلانی و قمی و صدور اعلامیه توسط اطرافیان آنان به دست یکدیگر را موثرتر میداند.[56]
مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی پس از برخورد اصولی و آشتیناپذیری که در دوره بازداشت امام خمینی(ره) در 15 خرداد 1342با رژیم منحوس پهلوی داشت و با قدرت و صلابت از نهضت انقلابی امام دفاع نمود، ساواک کینهای سنگین از او به دل گرفت و هرگز دست از توطئه علیه ایشان برنداشت. منابع ساواک کوچکترین خبر درباره ایشان را به ساواک گزارش میکردند و مکاتبات و تلفن او نیز کنترل میشد.
ساواک با اطلاعات دقیقی که از ایشان به دست میآورد، ایشان را تحت فشار قرار میداد. از سوی دیگر از سوی منابع و نیز اقرار و اعتراف کسانی که اطلاعیههای امام خمینی و سایر انقلابیون را توزیع میکردند و دستگیر شده بودند، متوجه شده بود که سیدمحمدعلی میلانی، فرزند آیتالله میلانی، یکی از عوامل اصلی تهیه، تکثیر و توزیع این اعلامیهها است. برخی از عوامل سیدمحمدعلی، جزئیات اقدامات او و دستگاههای پلیکپی و تکثیر او را به ساواک لو داده بودند؛ این مسئله ثابت شده بود که او عامل اصلی و تهیهکننده وسایل فوق بوده و خودش نیز در حضور پدرش و بهرامی، رئیس ساواک خراسان، این مسئله را پذیرفته بود. ازاینرو، ساواک پرونده امنیتی سنگینی برای او ساخته و به دادگاه نظامی فرستاده بود و در هر موقعیتی آیتالله را تهدید میکردند که این پرونده را به جریان خواهند انداخت. از آنجا که تمام کارهای پدر قائم به سیدمحمدعلی بود، از زندانی شدن او واهمه داشت و ساواک از این نقطه ضعف، بهره کافی میبرد.
از سوی دیگر اختلافی که بین آیتالله میلانی و آیتالله قمی ایجاد شد، هر دو نفر را در موضع ضعف قرار داده بود و این یکی دیگر از اهرمهای فشار ساواک بر آنها بود.
آیتالله شریعتمداری، یکی دیگر از مراجعی که در ابتدای نهضت انقلاب اسلامی مدتی با امام و سایر مراجع انقلابی همراهی مینمود، به زودی راه خود را جدا کرد و آنان را تنها گذاشت. تبعید امام خمینی به خارج از کشور و عدم همراهی آقای شریعتمداری با مراجع انقلابی، از عوامل مهم تنها ماندن آیتالله میلانی در میان توطئههای شیطانی ساواک و قدرت نامحدود آن بود. این عوامل؛ و مشی میانه و معتدلی که خود مرحوم میلانی داشت، قدرت ابتکار عمل را از ایشان میگرفت. چند ماه قبل از تبعید امام خمینی(ره) آیتالله ناصر مکارم شیرازی که به مشهد آمده بودند در جایی گفته بودند:
«آقای میلانی معتقدند که مبارزه باید روی برنامه باشد نه اینکه بدون زمینه و مقدمه شروع شود و بعد با یک کشتار دستهجمعی ختم شود؛ باید مردم را آماده ساخت و آنها را با متد مبارزه با دولت آشنا نمود و برای مقابله با هر خطری اعم از زندان و سربازی و غیره آماده کرد ولو اینکه این دوره آمادگی 10 سال طول بکشد، نتیجهبخش خواهد بود.»[57]
اما کمکم آن مرحوم مشاهده میکرد که ساواک با قدرت جهنمی و غیر قابل مهار خود، نقشههای خود علیه مبارزان انقلابی را در مشهد پیش میبرد و آنان را بهشدت سرکوب میکند و با توجه به عدم تشکیلات و سازماندهی و وضعیتی که علما در مشهد داشتند، اجماع آنان را برهم میزند. هرگاه علمای مشهد تصمیمی مانند تعطیلی نمازهای جماعت یا دروس حوزه علمیه میگیرند، ساواک از طریق روحانیونی که با رژیم طاغوت همراه بودند، این تصمیمها را درهم میشکند و علمای انقلابی را از امامت جماعت مساجد برکنار میکند و بسیاری را نیز بازداشت میکند و مورد تعقیب قرار میدهد و همچنین افراد مطلوب خود را به امامت جماعت مساجد منصوب میکند.
از طرف دیگر طلاب و جوانانی که به فعالیتهای انقلابی و مبارزه با رژیم میپرداختند، دستگیر و شکنجه میشدند و خانوادههای آنان به آیتالله میلانی مراجعه و درخواست میکردند برای آزادی آنان اقدام نماید؛ در حالی که رژیم، خودِ ایشان را دخیل میدید و به توصیههای ایشان وقعی نمینهاد. علمای موافق رژیم در خراسان نیز به این خانوادهها و جوانان انقلابی میگفتند ما به شما گفته بودیم شلوغ نکنید و با رژیم شاه مخالفت نکنید ولی گوش ندادید، حالا دیگر کاری از ما برنمیآید.[58]
مجموعه این عوامل باعث شدند که مرحوم آیتاللهالعظمی میلانی به این نتیجه برسد که اقدامات انقلابی تند در مقابل رژیم پهلوی، پس از تبعید امام خمینی، جز نتیجه منفی و بدون نفع ، ثمری ندارد[59] و به کسانی که ایشان را به فعالیت علیه رژیم دعوت میکردند، میگفت:
«من اقداماتم اصولی است و آنچه شرع حکم نماید و به نفع و خیر دین مبین اسلام باشد، عمل میکنم.»[60]
در سال 1344 که رژیم پهلوی عاملین قتل حسنعلی منصور، نخستوزیر خائن رژیم را که تصویب کاپیتولاسیون و تبعید امام خمینی به دست او صورت پذیرفته بود، اعدام کرد، علمای مشهد از آیتالله میلانی خواستند اعلام کند که ائمه جماعت نمازها را تعطیل کنند، ولی ایشان با توجه به مطالبی که فوقاً درج شد، گفتند:
«تعطیلی نماز جماعات فایدهای ندارد، من اقدامات خودم را به طور معمول انجام دادهام.»[61]
ایشان مکاتباتی با برخی علما و مراجع نموده بودند تا در مراکز اقداماتی جهت عفو قاتلین منصور به عمل آورند.
به نظر میرسد آیتالله میلانی از هر نوع اصلاح امور و تأثیرگذاری اقدامات انقلابی در شرایطی که رژیم پهلوی با اتکا به قدرتهای بزرگ دنیا، هر نوع حرکت مخالفی را سرکوب مینمود و از بستن و کشتن واهمهای نداشت، نا امید شده بود و ادامه مسیر را در مبارزه مسالمتآمیز میدید. در برابر انکارها و انتظارات روحانیون انقلابی اما سعی مینمود اقداماتش را توجیه کند. یک بار تعدادی از علمای سرشناس و مبارز را به منزلش دعوت کرد و ضمن تاکید بر اینکه هدف ما از روز اول، اجرای احکام اسلام و قرآن بود و خواهان بهتر شدن اوضاع اقتصادی مردم بودیم و میخواهیم اسرایی که داریم از قبیل آیتالله خمینی و دیگران آزاد شوند، گفت:
«خواهش دارم که هر کس هرگونه اشکالی و یا ایرادی به من دارند در همینجا تذکر بدهند؛ زیرا اگر من اعلامیه ندادهام و یا حرفی نزدهام و یا در پارهای مواقع سکوت اختیار کردهام، وظیفهای را تشخیص دادهام. شنیدهام بعضی از آقایان نسبت به من اعتراضاتی داشتهاند؛ خوب است در این مجلس که همه آقایان حضور دارند مطرح و هرگونه نظری و یا اعتراضی نسبت به من و یا به کارهای عمومی دارند اظهار کنند. ضمناً آقایان باید اتحاد و اتفاق داشته باشند و با یکدیگر مربوط باشند. هرگونه اقدامی که میخواهند بکنند، متفقاً انجام گیرد که نتیجه داشته باشد. آقایان بدانند همانطوری که مکرر گفتهام من با آشوب و بلوا و سروصدا مخالفم، برای اینکه هفتادوچند سالی که از عمر من میگذرد چه در عراق و چه در ایران، هر وقت بلوا و خونریزی شده مسلمانها ضرر کردهاند و به نفع بیگانه تمام شده است. اگر ما مطلبی داشته باشیم که روزی بخواهیم عنوان کنیم باید با کمال آرامش و متانت صورت گیرد.
الان مصیبتی بین روحانیون پیدا شده که همه نسبت به هم بدبین هستند، غیبت، تهمت [و] افترا زیاد شده است. آقایان سعی کنند این بدبینی برطرف بشود، روحانیت یک جبهه واحدی داشته باشد. من آماده هستم که هرگونه اعتراضی نسبت به من دارند بشنوم و اگر خدمتی از من ساخته است انجام میدهم، البته ما آزادی آقای خمینی را میخواهیم لیکن هدف ما این نیست، هدف همان است که گفتیم.»[62]
یکی از منابع ساواک در تحلیل شرایط جامعه، نظر آیتالله میلانی را چنین تشریح کرده است:
«بنا به عقیده آقای میلانی در حال حاضر هر نوع مخالفتی با هر مسئلهای ولو اینکه صرفاً دینی هم باشد، جز با شکست و ناکامی و تبعید و زندان مخالفتکننده، با عکسالعمل دیگری روبرو نخواهد شد؛ وضع موجود داخلی و وضع ثابت خارجی ایران این امر را ثابت میکند. بهخصوص مخالفت با خاندان سلطنت نهتنها در امروز بلکه در طول تاریخ سیساله اخیر هم همیشه با شدیدترین عکسالعمل مواجه بوده است؛ لذا سیاست صبر و انتظار بایستی پیشه همه مخالفین باشد و بدون دادن امتیازی به دستگاه، تا وقتیکه وضع چنین است بایستی سکوت کرد و لب بر لب نهاد.»[63]
باوجود اینکه آیتالله میلانی اعتقاد به مشی میانه در مقابل رژیم پهلوی داشت اما ساواک دستبردار نبود و تصمیم داشت ایشان را نیز مانند مرحوم آیتالله شیخ احمد کفایی و مرحوم آیتالله فقیه سبزواری، دو عالم بزرگ دیگر مشهد، به کلی به موافقان رژیم تبدیل کند، از این رو او را تحت فشار قرار داد تا در مراسم جشن سلام مشهد در آبانماه 46 به دیدار با شاه پهلوی برود اما آیتالله میلانی با این عمل مخالفت نمود و اجازه خواست که از کشور خارج شود که شرح آن در این مقدمه گذشت. از این رو بهرامی رئیس ساواک خراسان محدودیتهای شدیدی علیه آن مرجع بزرگ وضع کرد. او این اقدامات را این چنین به مرکز گزارش داده است:
«ساواک خراسان درباره میلانی و پسرش اقدامات زیر را به عمل آورده است:
1. رفتوآمد به منزل مشارالیه بیشازپیش محدود شده است؛
2. در نظر است از طریق اوقاف ترتیبی داده شود مدرسه مشارالیه که از پول مردم که به نام سهم امام به میلانی دادهاند و به نام پسرش به ثبت رسانیده، در اختیار اوقاف قرار گرفته و یا وقف آستان قدس رضوی شود؛
3. پرونده سیدمحمدعلی پسر میلانی که به اتهام پخش اعلامیه و اقدام علیه مصالح کشور در دادرسی لشکر مفتوح است، به جریان افتد و تحت تعقیب قرار گیرد؛
4. با پخش اعلامیههایی به امضای حوزه علمیه قم یا امضای روحانیون خراسان و یا امضاهای ظاهرالصلاح دیگر، نقاط ضعف مشارالیه و خانوادهاش تشریح و به اطلاع عموم برسد و بهوسیله پست از قم برای روحانیون خراسان و طبقات دیگر مردم ارسال گردد؛ حتی به عراق نیز فرستاده شود؛
5. بهوسیله روحانیون یا ایادی ساواک به عناوین مختلف به او و پسرش بیاحترامی و مطالب مندرج در اعلامیه فوق بهصورت اعتراض گوشزد گردد؛
6. ایادی و طرفداران قمی را با زمینه مساعدی که وجود دارد، علیه نامبرده تحریک و به زیان هر دو طرف بهرهبرداری شود.»[64]
نصیری رئیس ساواک با این اقدامات ساواک خراسان اعلام موافقت نموده، اما گفته است:
«ماده 3 [یعنی به جریان انداختن پرونده سیدمحمدعلی در دادگاه نظامی] در جریان باشد برای موقع لازم.»[65]
فشارهای ساواک علیه آیتالله میلانی در کل کشور انعکاس یافته بود. در اطلاعیهای که از سوی «جامعه روحانیت تهران» در اعتراض به جشن تاجگذاری شاه در سال 46 منتشر شد، درباره این موضوع آمده بود:
«بیشرمی را به حدی رسانیدهاند که به حضرت آیتاللهالعظمی آقای میلانی که حاضر نشدهاند به تقاضای تبریک گفتن جواب مثبت بدهد، دستور خروج از ایران را دادهاند و حتی پاسپورت ایشان را صادر کردهاند و به طوری که شایع است آیات عظام قم را هم به چنان وضعی تهدید نمودهاند.»[66]
توطئههای ساواک علیه آیتالله قمی
چنانکه در قسمت قبل، درباره توطئههای ساواک علیه آیتالله میلانی گفته شد، ساواک از انجام هیچ کاری علیه انقلابیون و علما و حتی مراجع تقلید نیز باکی نداشت. تهدید، دستگیری، شکنجه، زندان، انجام عملیات روانی و نشر تهمت و هتک حرمت و حیثیت با جعل اکاذیب از کارهای رایج در ساواک بود و چنانکه در این اسناد ملاحظه میشود درباره مبارزان انقلابی و از جمله آیتالله میلانی و آیتالله قمی و به ویژه فرزندان آنها انجام میشده است.
سیدمحمود فرزند آیتالله قمی به تمام امور سیاسی، اداری و دفتری پدر رسیدگی میکرد. او نیز مانند سیدمحمدعلی میلانی یکی از کانونهای توزیع اعلامیههای سیاسی بود و ساواک با منابع زیادی که در اطراف او داشت از تمام کارهایش مطلع بود. سیدمحمود علاوه بر اتهاماتی که از نظر ساواک بر او وارد بود، هم مورد علاقه شدید پدر بود و هم همه کارهای پدرش به او ختم میشد. بنابراین او هم طعمه خوبی برای ساواک محسوب میشد تا با فشار بر او پدرش را اذیت کند.
از آنجا که آیتالله قمی تحت فشارهای ساواک تغییر رویه نمیداد، ساواک با هر بهانهای، سیدمحمود را تحت تعقیب قرار میداد و به پدرش فشار میآورد. در سال 1344 ساواک تصمیم گرفت سیدمحمود را بازداشت و بازجویی کند و اطلاعاتی به دست آورد و نیز گوشمالی بدهد. همچنین پدرش را نیز تحت فشار قرار دهد، باشد که تسلیم شود یا سازش کند.
ساواک خراسان اتهامات سیدمحمود را پیش از دستگیری او چنین برشمرده است:
1. چاپ اعلامیه و برگزاری مجلس دعا برای شهدای مجلس فیل در مهر سال 42 و جمعآوری پول برای بازماندگان آنان.
2. چاپ تعداد زیادی عکس پدرش و [امام] خمینی و توزیع آنان در بازار جهت نصب در دکاکین.
3. توزیع اعلامیه سالگرد قیام پانزدهم خرداد به امضای [امام]خمینی، آیتالله میلانی و آیتالله قمی.
4. تحریک مردم علیه آیتالله فقیه سبزواری و شیخ احمد شاهرودی که از روحانیون طرفدار دولت بودند.
4. اهانت به مأموران پلیس هنگامی که مانع ورود افرادی به منزل آقای قمی شدند.
5. تحریک افراد ناشناس برای تلفن به ساواک و تهدید و ناسزا به کارکنان ساواک.
6. سفر غیرمجاز به عراق.
7. صحبت علیه ساواک نزد استاندار قبلی خراسان.
8. توزیع چندین مورد اعلامیه که در آنها به هیئت حاکمه اهانت شده است.[67]
نصیری، رئیس کل ساواک در پاسخ این نامه گفته بود:
«اگر واقعاً میشود به این وسیله برای همیشه پدرش را بکوبید که دیگر حیثیتی در اجتماع نداشته باشد، چرا عملی نمیکنید؟»[68]
در نامهای دیگر بهرامی رئیس ساواک خراسان چند روز پس از بازداشت سیدمحمود، به مرکز نوشته است:
«موقعیکه پیشنهاد دستگیری سیدمحمود قمی شد، به این علت بود که خود و پدرش تصور میکردند که نسبت به آنها مدارا میشود و به این جهت میدان را برای فعالیت مضره آماده میدیدند. برای اینکه به آنها فهمانده شود که ساواک بههیچوجه اجازه عمل خلاف مصالح کشور به کسی نخواهد داد، اقدام به بازداشت سیدمحمود شد و درنتیجه عالیترین بهره که عبارت از تخفیف قمی و میلانی و سایر روحانیون مخالف بود، بهدست آمد و این ضربشست حتی در قم و سایر نقاط کشور هم اثرش هویدا گردید»[69]
ساواک جهت تخریب شخصیت آیتالله قمی اعلامیههایی با امضای «طلاب حوزه علمیه مشهد» تهیه و از طریق پست برای افرادی در سراسر کشور میفرستاد. ساواک مرکز زیر خبر یکی از این اعلامیههای مجعول که به ساواک اصفهان رسیده بود، نوشته است:
«انتشار این اعلامیه دنباله طرحی است که چندی قبل ساواک خراسان پیشنهاد نموده بود و طی آن پیشبینی شده بود از وجود ایادی میلانی و قمی بهمنظور ایجاد اختلاف بیشتر بین آنها استفاده گردد. توزیع نشریه مزبور بلامانع است.»[70]
ساواک حتی از اختلاف نظر آقایان میلانی و قمی در مسائل شرعی نیز استفاده و در آتش اختلاف میدمید. در سال 1345 وقتی آیتالله میلانی عید فطر را یک روز دیرتر از سایر مراجع اعلام کرد، ساواک طی نامهای به مرکز اعلام نمود:
«ساواک از این موضوع استفاده کرده، دامنه اختلافات را توسعه میدهد.»[71]
تضییقات ساواک علیه حوزه علمیه مشهد
از مطالعه اسناد ساواک برمیآید که رژیم پهلوی و به ویژه ساواک، هرگز به حوزههای علمیه و روحانیت به دید مثبت نگاه نمیکردند. اهداف و عملکرد حوزه و ساواک، خود نیز گواه این افتراق و تباین است، اما آنچه در اسناد منعکس شده حاکی از عناد شدید رژیم پهلوی و ساواک با حوزهها و نگاه بدبینانه و دشمنانه به آن است.
مدیر ساواک خراسان در خرداد سال 44 در توصیف حوزههای علمیه کشور خطاب به ریاست ساواک نوشته است:
«تیمسار معظم مستحضرند تا روزی که وضع روحانیت و طلاب علوم دینی روشن نشده و طبق نظم نوینی اداره نشود، طبقه عوام و بیسواد که متأسفانه اکثریت ملت را تشکیل میدهد، پایبند به اصول مذهبی و روحانیون هستند و بهخصوص در نقاط حساس مذهبی مشهد و قم این پایبند بودن به دین و روحانیون بیشتر نمایان است و تا روزی که مردم با پیشرفت علم و فرهنگ، به دین آشنا نشوند، سلاح آخوندها بُرا خواهد بود. برای مبارزه با این اسلحه احتیاج به تبلیغات مفید مذهبی، برملا کردن خلافکاریها و سوءاستفاده آخوندها و ایجاد شرایطی مهم برای تحصیل در مدارس علوم دینی و بالاخره روشن نمودن مردم به اینکه دین از سیاست بایستی تفکیک گردد، میباشد و بس.»[72]
و وقتی نصیری با مطالعه خبری درباره تمجید یک طلبه در مشهد مقدس از امام خمینی، به ساواک خراسان پرخاش میکند «که شما به منطقه تسلط ندارید، علت را پیدا و مرتفع کنید»، باز هم بهرامی جواب میدهد:
«شهر مشهد یکی از مراکز تشیع جهان است؛ صرفنظر از وجود 2500 نفر طلبه، جمعیت خود شهر که فوقالعاده متعصب و طرفدار روحانیت هستند، روزانه بهطور متوسط 20 الی 30 هزار زوار و از طبقات پایین و عامی و متعصب به مشهد وارد میشوند که کنترل این جمعیت اگر غیرمقدور نباشد، یقیناً مشکل خواهد بود... بارها به استحضار رسیده که فقط در مشهد 2500 نفر طلبه عامی و مؤمن به روحانیت زندگی میکنند و وجود هزارها نفر افراد متعصب مذهبی اعم از بومی و زوار، نیروی این افراد را مضاعف میکند و علت این اقدامات نیز وجود 2500 نفر طلبه متعصب و متشکل است که با بدترین شرایط به زندگی تن داده و در قبال روزانه یک نان و ماهانه 100 ریالی که از قمی و میلانی دریافت میدارند، به شدیدترین حملات مقامات انتظامی تن میدهند و اگر بنا بود با عمل متقابل آنها را سرکوب کرد، بعد از جریان مدرسه فیضیه دیگر نمیبایست در قم طلاب فعالیت داشته باشند.
علیهذا تنها راه مبارزه با طلاب در اختیار گرفتن آنها وسیله پول و شدت عمل است که این شدت عمل هم بهصورت بازداشت و تنبیه و اعزام آنها به حوزههای نظاموظیفه میباشد و این روش فعلاً بهوسیله این ساواک اعمال میگردد.»[73]
پس از تهدید نصیری، بهرامی رئیس ساواک خراسان فشارها را بر علما و طلاب مبارز مضاعف نمود و معمولاً در اکثر مکاتباتش، نظیر این عبارات دیده میشود:
«این ساواک هرگونه مخالفتی را شدیداً خفه خواهد کرد.»[74] و «این ساواک هرگونه جنبش خلاف مصالح روحانیون افراطی را جلوگیری و در نطفه خفه خواهد کرد و مسئولیت را با آغوش باز خواهد پذیرفت.»[75] «ساواک خراسان در قبال اوامر تیمسار ریاست مطیع است؛ هر طور اوامری صادر شود بدون چونوچرا اجرا خواهد کرد... از هیچگونه تلاش کوتاهی نداشته و نخواهد کرد»،[76] «ساواک خراسان با جدّیت هرچهتمامتر مراقب اوضاع و احوال میباشد و هرگونه عمل خلاف مصالح را شدیداً خفه خواهد کرد و مراتب را بهموقع به عرض خواهد رساند.»[77]
بهرامی که یکی از شدیدترین دشمنان روحانیت و فردی خونخوار بود ملاحظه میشود که با تهدیدی که نصیری نمود، چگونه به چاپلوسی پرداخته و از طرف دیگر نیز فشارهای شدیدی بر روحانیون و انقلابیون میآورد و از هیچ عمل غیرانسانی در کار خود ابایی نداشت. از دیگر فشارهای ساواک بر طلاب حوزههای علمیه جهت کنترل فعالیتهای آنان، تهدید به گرفتن امتحان از طلاب و بردن آنان به سربازی بود که از دوره رضاخان همواره اعمال میشده و هرگاه فعالیتهای سیاسی روحانیت افزایش مییافت این تهدیدها عملی میشد.[78]
بازتاب فعالیتهای سیاسی مقام معظم رهبری حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای
سابقه فعالیتهای سیاسی معظمله، آنگونه که در اسناد ساواک خراسان منعکس شده به خرداد ماه سال 1342 میرسد و در مجلدات پیشین نیز بازتاب یافته است. طی سه سالی که اسناد آن در مجلد حاضر درج شده، نیز شاهد فعالیتهای فرهنگی و سیاسی بنیادی ایشان هستیم. در سند بدون شماره تاریخ 20 /11 /44 درباره جلسات ایشان با همفکران خود در دفتر انتتشارات سپیده گزارشی آمده است که حاکی از برقراری جلسه و بحث درباره مسایل مختلف روز و جذب دانشجویان مستعد به سوی آرمانهای اسلامی و انقلابی است. این گزارش حاکی است که ایشان با مهندس سجادی، ایدئولوگ انجمن حجتیه بحث و از روش ایشان انتقاد نموده و خواسته است که دانشجویان و دانشآموزانی که جذب جلسات خود به نام «انجمن ضدبهائیت» میکنید، به سوی مبارزه و فعالیتهای سیاسی دعوت کنید، ولی آقای سجادی گفته است:
«اگر چنین کاری بکنم فردا ساواک از کار من جلوگیری خواهد کرد؛ بنابراین دارد دوستان و طرفداران نظرِ آقایان [غلامرضا] قدسی و خامنهای را بهتدریج از دستگاه ضد بهائیت خود طرد میکند.»[79]
همچنین اخباری درباره کتاب «آینده در قلمرو اسلام» ترجمه معظمله که جزو اولین کتابهای منتشر شده توسط انتشارات سپیده بود و با اطلاع ساواک، از توزیع آن جلوگیری شد، در اسناد این مجلد بازتاب یافته است.
گزارشهای دیگری نیز از فعالیتهای حضرت آیتالله خامنهای برای محکوم نمودن تبعید آیتالله قمی در این مجلد آمده است. آیتالله قمی در تاریخ 15 /1 /46 دستگیر و به خاش تبعید گردید. پس از تبعید او، آیتالله خامنهای به دیدار آیتالله میلانی رفته و تلاش زیادی نمود که آیتالله میلانی اعلامیهای در محکومیت تبعید آقای قمی بدهد و یا دستور بدهد نمازهای جماعت تعطیل گردد.[80]
چند گزارش دیگر نیز درباره دستگیری معظمله در تاریخ 14 /1 /46 به اتهام اقدام علیه امنیت داخلی کشور آمده است. در یکی از این اوراق آمده است:
«نامبرده بالا در تاریخ 14 /1 /46 به اتهام اقدام علیه مصالح کشور دستگیر گردیده و طبق گزارشات منابع موثق، محرک اصلی آیتالله حاج سیدحسن قمی است. حتی سیدصادق قمی فرزند آیتالله قمی هم وی را محرک اصلی قمی معرفی میکند. همچنین نامبرده به آیتالله میلانی و حاجی سیدمحمدعلی میلانی فرزند آیتالله مراجعه و از آنها خواسته است به علت تبعید قمی نماز را ترک نمایند و اقدامات حاد نمایند. در تاریخ 8 /1 /46 در مسجد جامع گوهرشاد هم علیه مصالح کشور سخنرانی نموده و طلاب را تحریک و تهییج به اقدام علیه امنیت داخلی مملکت مینماید. ضمناً پس از تبعید قمی، عدهای از طلاب را دور خود جمع و به ائمه جماعت مراجعه و مصراً از آنها میخواهد که بر له قمی نماز جماعت را تعطیل و به نفع قمی اقدامات شدیدتری بنمایند.»[81]
وضعیت دستهها و هیئات مذهبی در مشهد از سال 1344 تا 1346
در اسناد مجلد حاضر از مجموعه «انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک در خراسان رضوی» ساواک چند گزارش نیز درباره دستهها و هیئات مذهبی مشهد تهیه و به اقدمات خود برای کنترل و اضمحلال آنها اشاره کرده است. در یکی از این گزارشها آمده است:
«در مشهد چند انجمن به شرح زیر وجود دارد که در اثر اقدامات این ساواک اکثراً متلاشی و بهظاهر عنوانی بیش ندارند. اقدامات ساواک موجب سوءظن بین اعضاء مؤسس انجمنها شده در حال حاضر حس عدم اعتماد در میان اعضا حکمفرما است و بعضاً جلساتی مذهبی ترتیب میدهند، منتها در مسائل سیاسی جانب احتیاط را از دست نمیدهند.»[82]
این انجمنها در پایان این گزارش چنین ذکر شدهاند.
«انجمن پیروان قرآن، انجمن تعلیمات اسلامی، انجمن تبلیغات اسلامی، مجمع محدثین، انجمن دینی حجتی، کانون بحث و انتقاد [دینی] و کانون نشر حقایق اسلامی.»
در پایان گزارش، ساواک وجود آقایان میلانی و قمی را موجب بقاء این انجمنها معرفی نموده است.[83]
ساواک در گزارشی دیگر مفصلاً به کانون نشر حقایق اسلامی پرداخته و وضعیت آن را طی سالهای گذشته تشریح کرده است. در این گزارش آمده است که دو انجمن دیگر به نامهای «انجمن تبلیغات اسلامی» و «انجمن تعلیمات اسلامی» نیز به دلیل آنکه موسّسین آنها از بازاریان بودند و معلومات و شخصیت سیاسی نداشتند، به مرور جذب کانون نشر حقایق اسلامی شدند و به شکل یک فراکسیون جبههای درآمدند. از سوی دیگر شخصیتهای ملی استان نیز کانون را به پایگاه سیاسی خود تبدیل نمودند. از اینرو، کانون در سال 1340 در روز عاشورا توانست چهار هزار نفر را به خیابان بیاورد که این مانور قدرت، ساواک را نگران کرده و تصمیم به متلاشی کردن آن گرفته است. در پایان گزارش ساواک آمده است:
«ساواک خراسان با توجه بهموقعیت خاص و مذهبی شهر مشهد و کسب قدرت روزافزون کانون، درصدد برآمد به نحو مقتضی اساس آن را متزلزل سازد، لذا بهمرور با تبلیغات منفی برعلیه کانون و اعضاء مؤثر آن محیطی کاملاً ناامن و سوءظن ایجاد، بهطوریکه هماکنون اعضا نسبت به یکدیگر مشکوک و هرکس دیگری را عامل ساواک میداند. تعقیب این روش نتیجه مطلوبی به بار آورده است و در حال حاضر امکان تشکل [و] ادامه فعالیت آن خیلی بطئی است.»[84]
[1]. همین کتاب، سند شماره: 761، تاریخ: 2 /1 /44.
[2]. همین کتاب، گزارش بدون شماره، تاریخ: 4 /1 /44.
[3]. همین کتاب، گزارش بدون شماره تاریخ: 20 /1 /44.
[4]. همین کتاب، گزارش تاریخ: 22 /1 /44.
[5]. همین کتاب، تلگراف رمز شماره: 129، تاریخ: 23 /1 /44.
[6]. همین کتاب، گزارش شماره: 9568 /321، تاریخ: 31 /1 /44.
[7]. همین کتاب، نامه شماره: 1180 /9ﻫ ، تاریخ: 12 /2 /44.
[8]. به مصوبه مزبور در جلد چهارم این مجموعه، تاریخ: 1 /6 /43 مراجعه فرمایید.
[9]. همین کتاب، گزارش شماره: 166، تاریخ: 6 /2 /44.
[10]. همین کتاب، ضمیمه نامه شماره: 22904 /316، تاریخ: 12 /5 /44.
[11]. همین کتاب، سند شماره: 28453 /316، تاریخ: 24 /6 /44.
[12]. از جمله بنگرید به اسناد شماره: 8349 /9ﻫ ، تاریخ: 29 /6 /44؛ شماره: 797، تاریخ: 4 /7 /44؛ شماره: 8362 /9ﻫ ، تاریخ: 1 /7 /44 و ... همین کتاب.
[13]. همین کتاب، خبر شماره: 8562 /9ﻫ ، تاریخ: 20 /7 /44.
[14]. همین کتاب، تلگراف شماره: 1641 /14ﻫ ، تاریخ: 12 /8 /44.
[15]. همین کتاب، گزارش شماره: 8748 /9ﻫ ، تاریخ: 8 /9 /44.
[16]. همین کتاب، گزارش تاریخ7 /8 /45.
[17]. همین کتاب، نامه شماره: 11240 /9ﻫ ، تاریخ: 17 /12 /45.
[18]. همین کتاب، گزارش شماره: 11263 /9ﻫ ، تاریخ: 21 /12 /45.
[19]. همین کتاب، گزارش شماره: 1088 /9ﻫ ، تاریخ: 9 /6 /1346.
[20]. اسناد ساواک ،گزارش شماره: 1151 /9 ﻫ ، تاریخ: 25 /1 /1346.
[21]. همین کتاب، نامههای شماره: 511 /316، تاریخ: 10 /1 /1346 و شماره: 184، تاریخ: 12 /1 /1346.
[22]. همین کتاب، نامه شماره: 1102 /9ﻫ ، تاریخ: 13 /1 /1346 و شماره: 1375/هـ، تاریخ: 15 /1 /1346.
[23]. همین کتاب، نامه شماره: 1097/ ﻫ ، تاریخ: 14 /1 /1346 و شماره: 1406 /316، تاریخ: 16 /1 /1346.
[24]. همین کتاب، خبر شماره: 1250 /9ﻫ ، تاریخ: 25 /1 /1346.
[25]. همین کتاب، سند شماره: 42، تاریخ: 2 /2 /1346.
[26]. همین کتاب، سند شماره: 12215 /9ﻫ ، تاریخ: 30 /11 /1346.
[27]. همین کتاب، نامه بدون شماره تاریخ: 6 /12 /1346.
[28]. همین کتاب، سند شماره: 1057 /9ﻫ ، تاریخ: 28 /12 /1346.
.[29] تعدادی از مکاتبات آیتالله میلانی درباره تبعید امام خمینی(ره) در ضمائم مجلد چهارم آمده است.
[30]. همین کتاب، تلگراف شماره: 761، تاریخ: 2 /1/ 44؛ و نیز تلگراف شماره: 102، تاریخ: 7 /1 /44.
[31]. همین کتاب، گزارش بدون شماره تاریخ: 4 /1 /44.
[32]. همین کتاب، تلگراف شماره: 2371-321، تاریخ: 22 /1 /44.
[33]. همان سند.
[34]. همین کتاب، گزارش شماره: 4223 /20 الف، تاریخ: 28 /2 /44.
[35]. همین کتاب، گزارش شماره: 1060 /9ﻫ ، تاریخ: 14 /1 /45.
[36]. همان سند.
[37]. همین کتاب، سند بدون شماره: تاریخ: 25 /2 /46.
[38]. جلالی، غلامرضا ، تقویم تاریخ: خراسان، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، 1377، ص 213.
[39]. همین کتاب، سند شماره: 7456 /9ﻫ ، تاریخ: 2 /7 /46.
[40]. همین کتاب، سند شماره: 7455/هـ1، تاریخ: 5 /7 /46.
[41]. همان سند.
[42]. همین کتاب، سند شماره: 7558 /9ﻫ ، تاریخ: 15 /7 /46.
[43]. همین کتاب، خبر شماره: 2324، تاریخ: 1 /8 /46.
[44]. همین کتاب، سند شماره: 521 /312، تاریخ: 10 /5 /46.
[45]. همین کتاب، خبر شماره: 23719 /2 ﻫ 7، تاریخ: 1 /8 /46.
[46]. مدنی، سیدجلالالدین، تاریخ: سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ سوم، ص 213.
[47]. مجلد چهارم همین مجموعه، ص 181.
[48]. همین کتاب، سند شماره: 8774 /9ﻫ ، تاریخ: 22 /9 /44.
[49]. همین کتاب، سند بدون شماره: مورخه 5 /6 /44.
[50]. همین کتاب، نامه شماره: 7288/ﻫ 1، تاریخ: 20 /6 /46. ؛ و نیز: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، آیتاللهالعظمی سیدمحمدهادی میلانی به روایت اسناد ساواک، چاپ اول، 1381، جلد سوم، ص 8-97. ساواک همچنین همین کتاب، اسناد شماره: 6916 /9ﻫ ، تاریخ: 26 /7 /45؛ شماره: 8914 /9ﻫ ، تاریخ: 8 /9 /45 و نیز شماره: 9542 /9ﻫ ، تاریخ: 28 /9 /45 به ایجاد اختلاف بین فرزندان آیات مزبور اعتراف نموده است.
[51]. همین کتاب، نامه شماره: 1048 /9ﻫ ، تاریخ: 12 /1 /46.
[52]. همین کتاب، سند شماره: 8140 /9، تاریخ: 4 /6 /46.
[53]. همین کتاب، سند شماره: 8250 /9 ﻫ ، تاریخ: 10 /6 /44.
[54]. همین کتاب، نامه شماره: 1019 /9ﻫ ، تاریخ: 10 /1 /45.
[55]. همین کتاب، سند شماره: 24893 /316، تاریخ: 4 /5 /46.
[56]. همین کتاب، سند شماره: 7288/ﻫ 1، تاریخ: 20 /6 /46.
[57]. گزارش بدون شماره، تاریخ: 18 /5 /1343در مجلد چهارم همین مجموعه.
[58]. نامه شماره: 8386/م الف11، تاریخ: 19 /9 /42. این نامه در مجلد سوم این مجموعه در تاریخ مربوطه آمده است.
[59]. همین کتاب، سند شماره: 1282 /9ﻫ ، تاریخ: 4 /2 /45.
[60]. همان.
[61]. همین کتاب، تلگراف شماره: 274، تاریخ: 29 /3 /44.
[62]. همین کتاب، سند شماره: 6905، تاریخ: 1 /4 /44.
[63]. اسناد ساواک، سند شماره: 1151 /9ﻫ ، تاریخ: 25 /1 /46 .
[64]. همین کتاب، سند شماره: 7814/ ﻫ 1، تاریخ: 21 /8 /46.
[65]. همین کتاب، سند شماره: 61210 /316، تاریخ: 13 /9 /46.
[66]. روحانی، سیدحمید، نهضت امام خمینی، نشر بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی، چاپ هشتم، 1392، ص418.
[67]. همین کتاب، نامه شماره: 1177 /9ﻫ ، تاریخ: 13 /2 /44.
[68]. همین کتاب، تلگراف شماره: 12243 /326، تاریخ: 29 /2 /44.
[69]. همین کتاب، نامه شماره: 1382 /9ﻫ ، تاریخ: 2 /3 /44.
[70]. همین کتاب، تلگراف شماره: 797، تاریخ: 4 /7 /44.
[71]. همین کتاب، سند شماره: 9894/ﻫ 1، تاریخ: 7 /11 /45.
[72]. همین کتاب، سند شماره: 1382 /9ﻫ ، تاریخ: 2 /3 /44.
[73]. همین کتاب، نامه شماره: 8067 /9ﻫ ، تاریخ: 23 /5 /44.
[74]. همین کتاب، تلگراف شماره: 156، تاریخ: 18 /3 /46.
[75]. همین کتاب، تلگراف شماره: 1591 /130، تاریخ: 29 /7 /45.
[76] . همین کتاب، نامه شماره: 8067 /9ﻫ ، 23 /5 /44.
[77]. همین کتاب، نامه شماره: 7624/ﻫ1، تاریخ: 22 /7 /46.
[78]. از جمله بنگرید به: همین کتاب، نامه شماره: 6029 /9ﻫ ، تاریخ: 24 /4 /45. و در مجلد سوم این مجموعه، به: نامههای شماره: 7773، تاریخ: 22 /7 /1342؛ شماره: 7769، تاریخ: 26 /7 /1342؛ شماره: 8386/م الف11، تاریخ: 19 /9 /42؛ شماره: 8427/م الف11، تاریخ: 30 /2 /42؛ و نیز در مجلد چهارم به: گزارش خبر بدون شماره: تاریخ: 3 /10 /1342.
[79]. همین کتاب، گزارش مورخه 20 /11 /44.
[80]. همین کتاب، گزارش 11025 /9ﻫ ، تاریخ: 13 /1 /46.
[81]. همین کتاب، گزارش شماره: 1244/هـ ا، تاریخ: 29 /1 /46.
[82]. همین کتاب، نامه شماره: 8377 /9ﻫ ، تاریخ: 18 /7 /44.
[83]. همان سند.
[84]. همین کتاب، نامه شماره: 6850 /9ﻫ ، تاریخ: 5 /5 /44.